مؤلفههای دوم، سوم و چهارم الگوی فردی در این فیلم به چشم میخورد. مادر با اینکه مخالف برچسبزنی دیگران به دخترش و خطاب کردن او با عبارت شل هست ولی خود نیز معلولیت یلدا را کاملاً نپذیرفته و در رویاهایش او را بدون عصا تصور میکند و متعاقباً یلدا نیز با معلولیتش کنار نیامده است. با اینکه یلدا به تنهایی از پس کارهای شخصی و روزانهاش برمیآید و در امور خانه مشارکت میکند ولی مشارکت اجتماعیاش محدود به خرید از بقالی سر کوچه است و دلیل ضعف او در این امر کمبودهای روحی روانی و شخصیتی او نمایش داده می شود.
تنها مؤلفه الگوی اجتماعی که میتوان در این فیلم به آن اشاره کرد مؤلفه اول است که البته به صورت قوی به آن پرداخته نشده است. یلدا خطاب به رضا میگوید که بریس پای او و صدای عصاها توجه دیگران را جلب کرده و نگاههای متعجب آنها را دوست ندارد به همین دلیل اکثر مواقع ترجیه میدهد که در خانه باشد. در جواب این حرف رضا به او میگوید که چرا مشکل به این کوچکی را (با اشاره به پای یلدا) بزرگ میکند و اگر بخواهد میتواند بدون عصا هم راه برود. در واقع به نظر نویسنده رضا با گفتن جمله آخر و تمرکز بر درمان یلدا به نگرش مبتنی بر الگوی فردی باز میگردد.
با وجود نشان دادن یلدا به عنوان فرد معلولی که از عهده امور خود برمی آید، از نظر نویسنده کلیشه افراد معلول به عنوان کسانی که به آنان ترحم میشود و رقت انگیز هستند با نمایش او به عنوان دختری که در مقابل جمع حول میشود و از اجتماع میگریزد، به چشم میخورد و در نگاه کلی به فیلم، شخصیت یلدا ترحمبرانگیز است. یلدا به دلیل مشکلات شخصیتی و عدم حضور در اجتماع به نظر بیشتر بار است تا یار. کلاس گل چینی را ترک کرده چون توان این را نداشته است که برای شاگردان دیگر در مورد کار و تمرین کلاسی که انجام داده صحبت کند، تنها دلمشغولی او شستن و خشک کردن عروسکهای شیشهایاش است، هر از گاهی نیز تا سر کوچه رفته و خرید اندکی از بقالی انجام میدهد. در صحنهای، مادر بعد از اطلاع یافتن از ترک کلاس گل چینی توسط یلدا، به او میگوید که معلوم نیست میخواهد چه کار کند، گوشه خانه غمبرک بزند و با عروسکهای شیشهایاش حرف بزند، دخترهای عذبی را دیده که یک عمر سربار خانواده بوده اند و زیر دست زن برادر! به نظر نویسنده کلیشه بار بودن و تحمیل او به جامعه نیز در این فیلم تقویت و بازنمایی می شود.
مادر در صحنهای دیگر از رضا میخواهد که از عروسکهای شیشهای یلدا تعریف کرده و باب سخن با او را باز کند، سر میز شام نیز به دروغ، یلدا را به عنوان کسی که شام را پخته معرفی می کند، به نظر تماشاگر، یلدا هیچ موفقیت و ثمرهای در زندگی ندارد.
صحنه یا نمایی وجود ندارد که مسأله حقوق افراد معلول و لزوم توجه به آن بازنمایی شده و به آن پرداخته شود. روی هم رفته، الگوی اجتماعی معلولیت در این فیلم بسیار ضعیف است.
ارتباط یلدا با اطرافیان و جامعه بسیار ضعیف به نمایش درآمده و تشکیل زندگی مشترک توسط یلدا و رضا در پایان فیلم، امری است که در حاله ابهام بوده و به نظر، ساخته و پرداخته ذهن احسان است و مرز بین واقعیت و رویا قابل تشخیص نیست.
۵ـ۳ـ بررسی فیلم رقص در آب
جو، نویسندهای است که در اثر سانحه مهره و نخاع او آسیب دیده و از این پس میبایست از صندلی چرخ دار استفاده کند. او می بایست ۶ ماه برای گذراندن مراحل بازتوانی و توانبخشی در بیمارستان باشد، مراقبتهای لازم از او به عمل بیاید و مراحل لازم را سپری کند تا مهارت های لازم برای استفاده از صندلی چرخدار و کسب استقلال فردی را آموزش ببیند. درواقع این بخش از بیمارستان برای افراد ضایعه نخاعی تدارک دیده شده و در اتاقی که جو را به آن منتقل میکنند پنج نفر دیگر به غیر از او وجود دارند که همه آنها به دلیل حادثهای که برایشان پیش آمده دارای ضایعه نخاعی بوده و میبایست مراحل توانبخشی را همانند او سپری کنند. داستان فیلم فراز و نشیبهایی را نشان میدهد که هر فرد حادثه دیدهای که دارای معلولیت شده است ممکن است با آن مواجه شود.
به نظر نویسنده پژوهش، این فیلم نشانگر جهش الگوی معلولیت از پزشکی به اجتماعی است. تمام اطلاعات و آگاهی لازم را در مورد فردی که بر اثر حادثه دارای معلولیت شده است را در اختیار مخاطب میگذارد و به او نشان میدهد که اگر فرد معلول دورههای لازم را برای مواجهه با معلولیت و پذیرش آن سپری کند، آموزش ببیند و از سویی اقدامات لازم برای حضور دوباره او در اجتماع انجام گیرد به راحتی می تواند به جامعه برگردد. قادر به کنترل زندگیش خواهد بود و دیگر معلولیت او مترادف با بیماری و کسی که می بایست دائما بستری بوده و زندگی نباتی صرف داشته باشد نخواهد بود.
نگاه فیلم به معلولیت مبتنی بر واقعیت است و مواجهه هر فرد و اطرافیان او با مسأله معلولیت به یک نحو و سبک است. در اتاق مذکور فرد معلولی وجود دارد که بعد از سانحهای که برایش اتفاق افتاده و زورگیری که از او در خیابان به عمل آمده، به گوشهای پرتاب شده و بعد از شکستگی مهره کمر دارای ضایعه نخاعی است همسرش حاضر به ادامه زندگی با او نیست و تقاضای طلاق کرده است. از طرفی مرد دیگری وجود دارد که همسرش پیش از معلولیت او باردار بوده و حال که او دوره نقاهتش را سپری می کند کودکش را به دنیا آورده و در ساعت ملاقات برای اینکه پدر فرزندش را ببیند نوزاد را آورده و صمیمانه به آغوش پدر میدهد.
مرد دیگری وجود دارد که نازپرورده مادرش بوده و نگاه مادر نیز بعد از حادثه همچنان به او کودکانه است و تفاوتی در این امر حاصل نشده است.
جو نیز معشوقهای دارد که مدام به دیدارش میآید و تفاوتی در علاقه آنان به یکدیگر بوجود نیامده است.
به مرور، جو، به کمک کاردرمان ها و فیزیوتراپیستها، نشستن بر روی ویلچر و رکاب زدن را یاد میگیرد و در بیمارستان اقدامات لازم برای مشاوره با روانشناس و کلاسهای آموزش روابط جنسی برای تمام بیماران صورت میگیرد.
زمانهایی پیش میآید که این افراد با یکدیگر میخندند، دوستانشان به ملاقات آنان میآیند و خوش گذرانی میکنند، گاهی باهم درگیری لفظی پیدا میکنند، به کمک هم میآیند، به هم حسادت میورزند و رقابت می کنند، از نظر روحی دچار افسردگی می شوند، پذیرش معلولیت و واقعیت برایشان غیر قابل تحمل می شود و شکایت می کنند، با یکدیگر رفاقت می کنند، سنگ صبور هم می شوند و به دفاع از حقوق هم بر میآیند و تمام این موارد نشانگر این مسأله است که افراد معلول هم همانند دیگر افراد به رنگ خاکستری هستند.
نه میبایست از آنان فرشته معصومی ساخت به دور از هرگونه خطا و اشتباه و نه می بایست آنان را افراد شرور و جنایتکاری نشان داد که معلولیت آنان عذابی باشد از جانب پروردگار به نشانه عقوبت گناهانشان.
تنها کلیشهای که در این فیلم و در برخی صحنهها نمایش داده میشود ناسازگاری یکی از افراد معلول اتاق و همچنین تلخی و دشمنی است که به خود میورزد و چندین بار به خوردن مشروبات الکلی پناه میبرد. به نظر نویسنده، این مورد نیز جلوهای از واقعیت است ولی تا زمانی که الگوهای منفی در مورد نگرش به معلولیت از بین نرفته است لازم به نظر می رسد که برای زدودن چنین نگرش هایی از بازنمایی مثبت استفاده شود. شاید زمانی فرا برسد که بتوان در کنار بازنمایی مبتنی بر واقعیت چنین تصاویری نیز نمایش داده شود.
شش مورد از مؤلفههای الگوی اجتماعی در این فیلم وجود دارد و مصادیق برای مؤلفههای پنجم و هفتم بیش از دیگر مؤلفهها به چشم میخورد. از نظر محقق، مصداقی برای مؤلفههای الگوی فردی در فیلم وجود ندارد. از آنجا که داستان فیلم در محیط بیمارستان اتفاق میافتد، نمی توان مراقبت و بستری بودن این افراد را دال بر وجود مؤلفه هفتم الگوی فردی دانست، چراکه این دوره محدود به ۶ ماه است و این افراد به دلیل وجود جراحت در بدن تا پایان و اتمام این دوره واقعا بیمار محسوب می شوند. لذا در آخر فیلم شاهد صحنهای هستیم که جو و بلاس دوره نقاهتشان سپری شده و مرخص می شوند. به نظر میرسد که معلولیت خود را پذیرفتهاند و هریک به سوی زندگی خود میروند.
پرداختن به مسائل حقوقی افراد معلول و حذف موانع حضور اجتماعی آنان نیز به نمایش در میآید. صحنهای که در رابطه با مانع پله و تلاش جو برای رفع آن است، صحبت آنا و جو در مورد آپارتمان مناسبسازی شده و تلاش آنا برای یافتن چنین آپارتمانی، استفاده جو و بلاس از ماشین مناسبسازی بیمارستان و رانندگی جو توسط این ماشین، مؤید چنین دیدگاه و نگاهی در فیلم است.
۵ـ ۴ـ بررسی فیلم موسیقی درون
داستان این فیلم بر اساس واقعیت است. ریچارد پسربچهای است که در سن کوکی پدر و مادرش از یکدیگر جدا میشوند و او با مادرش زندگی میکند. مادر افسردگی شدیدی دارد و پدر ریچارد هم در همان دوران کودکی او میمیرد. ریچارد استعداد عجیبی در سخنوری دارد و در مسابقات سخنرانی غالباً پیروز میدان است. در دوران جوانی هزینه رفتن به دانشگاه را ندارد. به ویتنام رفته و در جنگ شرکت میکند تا بلکه بتواند از این راه هزینه های تحصیل خود را به صورت دولتی تأمین کند.
در جنگ به علت انفجار خمپاره شنوایی خود را تا حد زیادی از دست میدهد و مدام در گوشش صدای وزوزی میشنود که آزارش میدهد و در واقع از این پس ریچارد یک معلول جنگی به حساب میآید.
نخستین مانع اجتماعی و مواجهه ریچارد با این مسأله در دقیقه ۲۰ فیلم نمایش داده می شود. مسئول دولتی به او میگوید که به علت ناشنوا بودن نمیتواند او را با هزینه دولت در دانشگاه بپذیرد و این حرف را درحالی میزند که سرش به سمت پایین بوده و درحال انجام کارهای اداری اش است. ریچارد از او تقاضا میکند که موقع صحبت کردن به صورتش نگاه کند تا بتواند از این طریق لبخوانی کرده و متوجه صحبتهای او شود. مسئول با حالت استهزا به او میگوید که نمیتواند با کمک دولت برای تحصیل او موافقت کند چون او ناشنوا و گیج است، در برگه اطلاعات او نوشته شده که فقط میتواند حروف صدا دار را بشنود اگر می خواهد ادامه تحصیل دهد دو راه دارد یا لبخوانی یاد بگیرد و یا به هاوایی برود و سپس می خندد.
ریچارد، مصمم و با قدرت به مسئول پاسخ میدهد که او از ترس اینکه ریچارد کار او را تصاحب کند این حرف را میزند هلن کلر نیز ناشنوا و نابینا بود و کار هم میکرد، او به دانشگاه خواهد رفت صاحب شغل خواهد شد و کار لعنتی او را خواهد گرفت.
ریچارد لبخوانی آموخته و به دانشگاه می رود، در آنجا با آرت دوست می شود. آرت از صندلی چرخ دار استفاده می کند و دارای معلولیت فلج مغزی (CP)[67] است. آرت به دلیل معلولیتش به سختی صحبت میکند ولی شخصیت او بسیار شوخ و با نشاط است. بار نخست که با ریچارد دست میدهد به شوخی به ریجارد میگوید که دست هایش را بشورد چون ممکن است معلولیتش به او سرایت کند.
از این پس شاهد موفقیتهای پی در پی ریچارد، مواجهه او و آرت با موانع اجتماعی و نگرشهای توأم با تعجب و نادرست جامعه هستیم. یکی از این مسائل زمانی اتفاق میافتد که ریچارد و آرت باهم به کافهای میروند. بعد از اینکه ریچارد به سختی ویلچر آرت را از پلهها به بالا منتقل میکند و وارد رستوران میشوند. پیشخدمت از پذیرفتن آنان امتناع میورزد و از آنان پذیرایی نمیکند چراکه معتقد است وضعیت ظاهری آرت حال مشتریان دیگر را به هم میزند و در نهایت به پلیس اطلاع میدهد و آنان را بازداشت میکنند. ریچارد که در این زمان به استخدام یک شرکت بیمه معتبر درآمده، کارش را رها میکند و شروع به مبارزه برای استخدام افراد معلول و تلاش در این راه میکند.
روزی از دفتر فرماندار تماس میگیرند و او را دعوت به نوشتن برنامه و راهکار استخدام افراد معلول برای کارفرماها میکنند. ریچارد یک سال تمام برای نوشتن این کتاب زحمت میکشد و بعد از اتمام از آرت میخواهد که آن را خوانده و نظرش را در مورد کتاب بگوید. آرت میگوید چیزی که ریچارد خلق کرده به دیگران کمک میکند که معلولیت را به طور صحیح ببینند. کتاب ریچارد چاپ میشود و او تبدیل به سخنگوی اصلی دولت آمریکا در خصوص معلولیت شده و در این زمینه به همه سازمانها آموزش داده و در همایشهای بزرگ سخنرانی می کند.
ریچارد در سال ۱۹۹۲ در حال سخنرانی بین افراد معلول است و به این امر اشاره میکند که دو سال پیش قانون معلولیت آمریکا تصویب شده و از هفته گذشته به اجرا درآمده است افراد زیادی باور دارند که تلاشهای او در این امر موثر بوده ولی ریچارد به مدعوین تبریک میگوید و این امر را دستاورد تمامی آنان میداند و عنوان میکند که فقط موسیقی درونش را یافته است و این به معنای سوپر قهرمان بودن او نیست.به غیر از این مورد ،شاهد زدوده شدن کلیشه قهرمان پروری در صحنه ای از این فیلم نیز هستیم که به دلیل عدم توجه ریچارد به رابطه با نامزدش به دلیل اشتغال و فعالیت زیاد ؛این رابطه به بن بست عاطفی کشیده می شود و وی در این امر موفقیتی کسب نمی کند.
در این فیلم هیچ کدام از کلیشههای موجود در حوزه معلولیت به چشم نمیخورد و شخصیت آرت با معلولیت شدیدی که دارد به نحوی به نمایش درآمده که دائما در حال شوخی کردن با اطرافیان است. موسیقی های به کار رفته در فیلم پرهیجان و نشاطآور است و حتی زمینه حزن و اندوه که برانگیزاننده حس ترحم باشد نیز در آن به چشم نمیخورد.
هیچ کدام از مؤلفههای الگوی فردی در این فیلم وجود ندارد. از میان مؤلفههای الگوی اجتماعی مصادیق تمام مؤلفهها در فیلم یافت شده و وجود دارد. بیش از همه شاهد مصادیق برای مؤلفه اول و هفتم الگوی اجتماعی هستیم. یعنی وجود موانع اجتماعی برای افراد معلول و لزوم برچیده شدن، حذف موانع (اعم از فیزیکی و نگرشی) احترام به حقوق این افراد و ایجاد فرصتهای برابر برای حضور و مشارکت آنان.
صحنه پایانی فیلم یعنی زمانی که دو دوست (ریچارد و آرت) یکدیگر را مقابل در ورودی کافه ملاقات می کنند، بیست سال از دوستی آنان سپری شده است. آرت بر روی ویلچر الکترونیکی خود نشسته و با استقلال فردی کامل ،بدون نیاز به کمک ریچارد از مسیر سطح شیب داری که روبرو و آنسوی پلهها به همین منظور ساخته شده است به سمت ورودی کافه حرکت میکند ریچارد نیز از پلهها بالا رفته و هر دو وارد کافه میشوند. خانم سیاهپوستی که پیشخدمت رستوران است برخورد شایستهای با آرت دارد که کاملاً به دور از ترحم والبته صمیمانه و دوستانه است. این همان کافهای است که در ابتدای فیلم نیز شاهدش بودیم. البته این بار مناسبسازی شده، رفتارها و نگرش ها نیز اصلاح شده است و حقوق انسانی افراد معلول، کرامت و عزت نفس آنان پاس داشته میشود.
۵ـ ۵ـ بحث و مقایسه فیلمها
در رابطه با فیلمهای ایرانی که در تحقیق حاضر مورد تحلیل قرار گرفتند میبایست اذعان کرد که فیلم «میم مثل مادر» باوجود نمایش دادن کلیشه در مورد معلولیت سعی در هدایت اذهان به سمت الگوی اجتماعی معلولیت دارد. نوع نگاه فیلم بر آن است تا به مخاطب نشان دهد کلیشه های نمایش داده شده درست و صحیح نمیباشد. ابتدا، فیلم، با بازنمایی منفی از معلولیت و سپس با بازنمایی مثبت و نشان دادن توانمندیهای شخصیت دارای معلولیت به صورت عملی تماشاگر را با خود همراه میکند تا در انتهای فیلم، خود، پی به پیام مثبت آن ببرد و نادرست بودن این کلیشهها برایش اثبات گردد. انعکاس فیلم از معلولیت بر مبنای الگوی فردی بسیار کم است و این مورد نیز فقط به منظور نشان دادن نادرست بودن چنین نگرشی به نمایش درآمده است. معلولیت در این فیلم هم به صورت امری که امکان احتمال آن برای همه برابر است و هم به صورت مادرزادی نمایش داده شده است.
فیلم اینجا بدون من نیز حاوی کلیشه در رابطه با معلولیت است با این تفاوت که در انتهای آن تماشاگر پیامی که حامل اصلاح این کلیشهها و غیرواقعی بودن آنها باشد دریافت نمیکند. فیلم بیشتر مبتنی بر الگوی فردی ساخته شده است و معلولیت به صورت مشکلی نمایش داده شده است که از بدو تولد در فرد وجود دارد. با وجود اینکه نویسنده تحقیق حاضر، جزو مشاوران حوزه معلولیت این فیلم بود و تأکید بر بازنمایی مبتنی بر واقعیت و نشان دادن موانع اجتماعی حضور و مشارکت افراد معلول داشت متأسفانه، در ساخت فیلم، اقدام مفید و قابل محسوسی در این راستا به عمل نیامده است. بازنمایی معلولیت در این فیلم مبتنی بر واقعیت نیست بویژه صحنه ای که در آن یلدا بدون عصا راه میرود و بهبودی نسبتا زیادی یافته امری است که احتمال وقوع آن از نظر پزشکی بسیار ضعیف بوده و بیشتر مبین فرار و گریز از معلولیت به عنوان یک نقص است. این صحنه القاگر این مسأله است که ارزشها، امتیازها و زیباییها را میبایست صرفاً در بدن افراد غیرمعلول یافت.
فیلم خارجی رقص در آب، به یک کلیشه در بازنمایی افراد دارای معلولیت اشاره دارد که آن هم فقط در مورد یکی از شخصیتهای دارای معلولیت فیلم نمایش داده شده است و شخصیت های معلول به خصوص شخصیت اصلی حامل پیام مبتنی بر کلیشه نیست. این فیلم بر مبنای الگوی اجتماعی معلولیت ساخته و پرداخته شده است . تاکید فیلم بر گذار از الگوی فردی است بدون آنکه مصداقی مبتنی بر آن به نمایش گذارد.
فیلم خارجی موسیقی درون تنها فیلم مورد تحلیل این پژوهش است که کلیشه سازی در آن انجام نگرفته است و انطباق کامل با الگوی اجتماعی معلولیت د ارد. مصادیق بسیار زیادی در رابطه با مؤلفههای این الگو میتوان در فیلم مشاهده کرد و بازنمایی افراد معلول به صورت مثبت است. به نظر نویسنده، از آنجا که داستان فیلم بر اساس واقعیت است، تصاویری مبتنی بر تلاش افراد معلول در راستای احقاق حقوقشان به تصویر در آمده و انعکاس غیرواقعی از معلولیت در آن صورت نگرفته است میتواند به عنوان نمونه موفق فیلمسازی در حوزه معلولیت معرفی و ارزیابی شود.
متأسفانه، در هیچ کدام از فیلمهای مورد تحلیل این تحقیق از هنرپیشه دارای معلولیت استفاده نشده است و تمامی هنرپیشگان در نقش فرد دارای معلولیت حاضر شده اند. عدم حضور هنرپیشه معلول در فیلمهای سینمایی مسألهای است که همچنان در پروژههای فیلم سازی به قوت خود باقی است و اقدام مؤثری در راستای رفع آن صورت نگرفته است.
۵ـ ۶ـ نتیجهگیری
رسانهها تأثیر عمیقی بر درک عمومی مردم از موضاعات مختلف دارند. اگر موضوعی در رسانهها بویژه تلویزیون مطرح نشود اکثر مردم گمان میکنند که وجود ندارد. معلولیت و مسائل موجود در آن نیز از این قاعده مستثنی نیست. ارائه آموزشهای صحیح، احترام به تفاوت موجود در افراد معلول و نمایش تجربههای متفاوت در کنار توانمندیهای آنان، اذعان به این واقعیت است که معلولیت بخشی از زندگی روزمره بوده و برای رسانههایی که مایلند این مسأله را انعکاس دهند لازم است که برچسب های توهین آمیز معلولیت را زدوده و آن را به صورت مسألهای عادی به نمایش گذارند.
اما، به نظر نویسنده، الگوهای قدیمی و منفی بازنمایی معلولیت و نگرش های نادرست پیشین آنچنان قوی در اذهان رسوخ پیدا کرده و صلب و سخت جای گرفتهاند که میبایست ابتدا برای زدودنشان بازنمایی مثبت از معلولیت ارائه شود. تأثیر این کار زمانی دوچندان میشود که فیلمساز سبک و رویهای به کار گیرد که در آن نگاهش رو به جلو باشد و به نگرشهای معیوب گذشته بازنگردد ،حتی، به منظور متذکر شدن اشتباه و نادرستی آنها. شاید بتوان از این طریق اثر و ردپاهای منفی پیشین را پالود بدون آنکه بیدار و یادآوریشان کرد. چنین اقدامی در فیلمهای خارجی مورد بررسی محقق صورت گرفته است ولی به نظر بازنمایی عادی معلولیت گام بعدی است که راه درازی تا محقق شدن کامل آن در رسانهها باقی است.
به زعم نویسنده، بعد از اینکه برچسب ها و کلیشهها جای خود را به پیامها و نمادهای مثبت دادند فضا و امکان آن وجود خواهد داشت که معلولیت در زندگی عادی جوامع، ساری و جاری باشد و نوبت به بازنمایی عادی خواهد رسید. در واقع همان روندی که در رابطه با انعکاس و تصویر سازی از سیاه پوستان در رسانهها بویژه تلویزیون و آثارسینمایی طی شد.
زمانی بازنمایی سیاهپوستان به صورت منفی بود. سپس انعکاس مبارزات و تلاشهای جامعه سیاهپوستان برای احقاق حقشان محور اصلی فیلمها شد و امروزه افراد سیاهپوست و حضورشان در فیلمها واقعیتی است عادی و پذیرفته شده.
تصویرسازی و بازنمایی از معلولیت نیز زمانی عادی قلمداد می شود که حضور این افراد در رسانه ها به صورت غیرمستقیم ولی دائمی باشد. یکی از اعضاء خانواده باشند نه لزوماً دارای نقش اول فیلم، مراودات آنان در کنار دیگر بازیگران به تصویر در آید، صاحب شغل یا در حین تحصیل نمایش داده شوند، مسائل، درگیریهای روزانه و غمها و شادیهای آنان نیز همچون افراد غیرمعلول طبیعی و عادی قلمداد شده و منعکس شود.
به نظر نویسنده، اقدام به چنین تصویرسازی در برخی از سریالهای آمریکایی مانند لاست[۶۸] و شکست بد[۶۹] به عمل آمده ولی هنوز فراگیر و گسترده نشده است.
امید است یافتههای این تحقیق گام مؤثر و کوچکی در راستای یافتن الگوی صحیح بازنمایی معلولیت در رسانههای تصویری کشورمان ایران و ایجاد نگرش مبتنی بر واقعیت نسبت به افراد معلول باشد.
۵ـ ۷ـ پیشنهادهای تحقیق
-
- فیلم خارجی موسیقی درون میتواند به عنوان یک الگوی موفق به برنامهسازان و کارگردانها معرفی شود.
-
- فیلم ایرانی اینجا بدون من میتواند به عنوان فیلم آموزشی به کار رود که نقاط منفی موجود در آن شناسایی و از چنین بازنماییهایی در فیلمهای ایرانی دیگر پرهیز شود.
-
- برپایی جشنواره جنبی معلولیت در کنار جشنواره فیلم فجر، انتخاب و اهدای جوایز برای فیلمهایی که به صورت غیرمستقیم و حتی پیام بین متن به مسائل حوزه معلولیت پرداختهاند میتواند در عادی سازی و بازنمایی عادی معلولیت تأثیرگذار باشد.
-
- حضور مشاور دارای معلولیت در فرایند ساخت فیلمهای مرتبط کاملاً ضروری است وتاثیرگذاری این مشاورهها منوط به توجه و به بهرهگیری از نقطه نظرات این افراد در بازنمایی مثبت از معلولیت است.
۵ـ ۸ـ محدودیتهای تحقیق
۱ـ متأسفانه منابع فارسی که بتوان در پیشبرد بحث حاضر از آن استفاده کرد وجود نداشت و اکثر منابع محقق مقالات و کتاب های خارجی بود که میبایست تهیه میشد. این مسأله حاکی از ضعف علمی کشورمان در رابطه با مطالعات معلولیت بویژه رسانه و معلولیت است.
۲ـ منبع مشخصی که بتوان فیلمها را با عناوین و موضوعات مختلف رصد کرده و یافت، بویژه در حوزه معلولیت وجود ندارد.
۳ـ در این تحقیق صرفاً چهار فیلم بلند سینمایی از میان فیلمهای مرتبط در محدوده زمانی بیست سال که در دسترس بود مورد تحلیل قرار گرفت. در مقایسه با فیلمهای کوتاه تولید شده در جشنوارهها، فیلمهای ویدئویی خانگی و تلویزیونی جامعه کوچکی است که نمیتوان نتایج آن را تعمیم داد.
۴ـ به نظر محقق اولویت نخست در ساخت فیلمهای بلند سینمایی سود کمپانی و سرمایهگذار فیلم است و آموزش، پیامرسانی و تغییر نگرش اهداف بعدی و فرعی در ساخت چنین فیلمهایی محسوب میشوند. از آنجا که این تحقیق شامل فیلمهای مستند نبود چه بسا چنین فیلمهایی به بازنمایی مبتنی بر واقعیت از معلولیت نزدیکتر باشند.
۵ـ این تحقیق گروه معلولیتهای جسمی و حسی را مورد نظر گرفته بود و گروههای دیگر معلولیتی را شامل نمیشد. در ضمن در فیلمهای مورد بررسی این تحقیق افراد معلول نقش اصلی فیلم را برعهده داشتند. شاید در فیلمهایی با موضوعات و نقش های فرعی در رابطه با معلولیت پیامهای متفاوتی نسبت به این پژوهش ارائه شود.
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 05:30:00 ب.ظ ]