بیت هشتم:
عربده کشی و جنجال را از مستان خرده نمی گیرند چرا که آدم مست از خود اختیاری ندارد، تو هم با من این کار را نکن و بر من خرده مگیر چرا که من هم مست و خراب از باده ی عشق تو هستم و از خود اختیاری ندارم. در این بیت بین (عربده، مست و خراب) تناسب دیده می شود.
وزن غـزل:
این غزل بر وزن مفتعلن فاعلاتُ مفتعلن فع و در بحر مجتث مثمن مطوی مقصور مجحوف است که از اوزان شیرین و روان ولی سخت در عروض فارسی به شمار می رود.
قافیـه:
کلمات قافیه در این غزل عبارتند از : بتـابم، نیـابم، صـوابم و . . . که در مجموع باعث توازن موسیقیایی شعر شده اند.
ویژگی سبکی:
استفاده از حرف اضافه ی «بـ» قبل از فعل. ساختن کلمه ی جدیدی چون «بشکیبم» که کمتر در ادبیات فارسی به کار رفته است.

۴-۲-۱۷٫

کس نداند کز غمت چون سوختم
خویشتن در چه بلا اندوختم
دیدنی دیدم از آن رخسـار تو
جان بدان یک دیدنت بفروختم
برکشیدم جامه ی شـادی ز تن
وز بلا دلقـی کنون نو دوختم
هر چه دانش بـود گم کردم همه
در فراقت زرگـری آموختم
زر بر اندودم بر این رخسـار سیم
آتش اندر کوره ی دل سوختم
درون مایه ی اصلی غـزل:
در این غزل کوتاه، انوری با زبانی جدید ولی کلیشه ای به موضوع عاشقی خود اشاره می کند. انوری لحظه ی دیدن معشوق را آغاز عاشقی های خود تجسم می کند و بر این باور است که همه چیز از همان لحظه ی اول برای او آغاز شده است. شاعر معتقد است که بلای عاشقی به جان او افتاده و زندگیش را دگرگون ساخته است. البته این مضمون در اشعار انوری به دفعات بیان شده است اما در این غزل با زاویه ی دید دیگری به قضیه نگریسته است تا جایی که علم خود را هم در این راه قربانی شده می بیند.
پایان نامه - مقاله
بافت معنایی و آرایه ی ادبی:
بیت اول:
شعر خطاب به معشوق می گوید: هیچ کس نمی داند که من چگونه در غم عشقت سوخته ام و خود را گرفتار چه بلایی ساخته ام! به نظر می رسد فعل «اندوختم» بنا به ضرورت قافیه به کار رفته است. بین (غم، سوختن و بلا) تناسب دیده می شود.
بیت دوم:
انوری ادامه می دهد: آنچه که باید از نگاه اول در رخسار تو می دیدم، دیدم و در همان یک نگاه عاشق شدم و روح و جان من تسلیم این عشق شد.
بیت سوم: شاعر خود را قبل از عاشقی، شاد و فارغ از هر غم و اندوهی معرفی می کند که پس از عشق این شـادی مبدل به غم گشته است. در مصرع دوم بلای عشق را به دلقی تشبیه می کند که اکنون به جای جامه‎ی شادی بر تن نموده است. جامه ی شـادی تشبیه شـادی به لباس است. بین شـادی و بلا تضاد برقرار است. همچنین میان برکشیدن و دوختن هم تضاد دیده می شود.
بیت چهارم :
شاعر دانش و علم را در مقابل زرگری قرار می دهد و برای آن ارزش بیشتری قایل است. می گوید: در هجران تو هرچه علم و دانش آموخته بودم به سبب این غم عشق از یادم رفت و در قبال آن زرگری آموختم. البته این گفته ی شاعر زمینه سازی برای بیت بعدی است.
بیت پنجم:
شاعر می گوید: چهره ی من که مثل نقره روشن و سـاده بود از غم عشق تو زر اندود و ملتهب شد و آتش این عشق مانند کوره ای دلم را آماده ی این زرگری ساخت. در واقع در دو بیت انتهایی شاعر (عاشقی) را به زرگری، (دلش) را به کوره، (التهاب چهره اش) را به زر اندود شدن و (چهره ی قبلی اش) را به نقره تشبیه کرده است که همه با هم تناسب دارند.
وزن غـزل:
این غزل بر وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن و در بحر رمل مسدس محذوف سروده شده است. ابیات بواسطه‎ی وزن دارای انسجام موسیقیایی هستند.
قافیـه:
کلمات قافیه در این غزل عبارتند از : سوختم، اندوختم، دوختم و . . . که همگی فعل هستند.
ویژگی سبکی:
کلمات «غم»، «بلا»، «سوختن»، «آتش» و . . . همگی در وصف عشق و بلای عاشقی به کار رفته اند که عاشق را گرفتار کرده اند.

۴-۲-۱۸٫

دل از خوبان دیگر برگرفتم ز دل نو باز عشقی در گرفتم
ندانستم که اصل عاشقی چیست چو دانستم رهی دیگر گرفتم
فکندم دفتر و جستم ز طامات خراباتی شـدم ساغر گرفتم
عتاب دوستان یکسـو گرفتم کتاب عاشقی را بر گرفتم
ز بهر عشق تو در بت پرستی طریق مانی و آزر گرفتم
درون مایه ی اصلی غـزل:
در این غزل کوتاه، انوری در مقام عاشقی نو پا، که با کنار گذاشتن خوبرویان دیگر و رها کردن حرف و حدیث دیگران و سرزنش و ملامت دوستان و آشنایان، از بلای عظیمی نجات یافته وحرفهای بی اصل و پریشان و لاف و گزاف برخی درویشان و صوفیان، قدم در وادی عشق گذاشته و کتاب عاشقی را در دست گرفت یعنی اصل عشق را سرلوحۀ خویش قرار داده و آماده عاشقی کردن است و به اعتراف خود، بخاطر عشق معشوق، راه مانی و آزر را در پیش گرفته است. مانی و آزر داستانی و سرنوشتی داشتند که قصد اشاره به همانندی آن سرنوشت است.
بافت معنایی و آرایه های اصلی غـزل:
بیت اول:
انوری از زبان عاشق می گوید: دلم را از همۀ خوبان و معشوق های دیگر پس گرفتم (آنها را کنار گذاشتم) و عشقی تازه را به دلم بخشیدم و شروع کردم. دل برگرفتم: دل کَندم، کنار گذاشتم/ خوبان: کنایه از خوبرویان، زیبارویان، معشوق/ نو: تازه، جدید، بدیع/ باز: دوباره، قیـد/ درگرفتم: پذیرفتم، قبول کردم/
بیت دوم:
نمی دانستم (من عاشق) که بُن مایه ی عاشقی چیست؟اگر می فهمیدم، راه دیگری را انتخاب می کردم. ندانستم: نمی دانستم، فعل ماضی اول شخص مفرد/ اصل عاشقی: ریشه عاشقی، بُن مایه ی عاشقی/ چو دانستم: اگر می دانستم/ رهی: راهی/ گرفتم: انتخاب می کردم/
بیت سوم:
دفترم را کنار انداختم و حرفهای پوچ و گزاف و پریشان صوفیان و درویشان را نادیده گرفتم و از بلای سختی نجات پیدا کردم، (رفتم و) اهل خرابات شدم (اهل میخـانه و میکـده شدم) و جام (پیاله شراب) را به دست گرفتم. فکندم دفتر : دفتر را به سویی انداختم، کنایه است از کنار گذاشتن عقل و علم/ یا فاصله گرفتن از دنیای مادّی. جَستَم زِ طامات : از حرفهای گزاف و پریشان رها شدم و گریختم. /
خراباتی شدم: اهل میکده و میخانه شدم (جایی که رندان در آنجا به عیش و نوش می پردازند.)/ ساغر گرفتم: پیالۀ شراب را به دست گرفتم. /

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 07:08:00 ق.ظ ]