قشربندی اجتماعی مفهوم جامعه شناختی عامی است که بیانگر سلسله مراتب اجتماعی در نطام ها و ساخت های مختلف اجتماعی در جامعه می باشد (توسلی ،۱۳۸۹)اصطلاح قشربندی از زمین شناسی گرفته شده و عبارت است از دسته بندی ترتیبی انسان ها بر اساس تمایزات در وضعیت های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و یا رتبه بندی افراد بر اساس مجموعه ی کیفیت های مطلوبی که این افراد به طور مشترک دارا هستن. بنابراین قشر بندی اجتماعی بر تقسیم جامعه به طبقاتی که افراد آن دسترسی نابرابر به فرصت ها و پاداش های اجتماعی دارند دلالت می کند .مردم در مناسـبات متقـابل خود با دیگران ، آنان را از نظر پایگـاه اجـتماعی در موقـعـیت های بالا و یا پایین طبقه بندی می کنند، به همین لحاظ جامعه دارای بخـش های متفـاوت و متشکل از قـشـرهای گوناگون می شود که با نظام سـلسله مـراتبی مو جود مطابقـت دارد ( سحر خیز ،۱۳۸۹) قـشربندی اجتماعی نیز از کـنـش مـتقابل میان افراد جامعه به وجـود می آیـد .کلیه اجتماعات بشری مبتنی بر طبقه بندی وسلسله مراتبی است که اغلب بسیار پیچیده ودارای صور گوناگونی است.از خلال این این طبقه بندی وسلسه مراتب به صورت کم بیش طبقاتی اجتماعی ظهور می کنند واین طبقات ، برمبنای تعریف امانوئل مونیز[۲] دسته ها و رده هایی را تشکیل می دهند که از جهت حیثیت با یکدیگر مساوی نیستند واعضای هر دسته از حیث رابطه با سایر دسته ها ، یا در مرحله پایین تر ویا در مرحله بالاتری قرار دارند .
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
نابرابری اجتماعی ناظر به وضعیتی است که در آن ، منابع وخدمات ارزشمند به طور مساوی در دسترس افراد قرار نمی گیرد. معنای اولیه نابرابری به تمایز بین افراد اشاره دارد، به نحوی که بین زندگی آنها ،به ویژه از نظر حقوق وفرصت های زندگی،پاداش ها وامتیازات،اختلافات آشکار وپنهان زیادی وجود داشته باشد.(گرب ،۱۳۷۷: ۱۰)
قشربندی اجتماعی نظامی است که افراد را بر حسب میزان برخورداری شان از کیفیت های مطلوب رتبه بندی کرده و آنها را در طبقات اجتماعی متناسب با وضعیت شان جای می دهد. این کیفیت های خوشایند را فرهنگ هر جامعه ای مشخص می کند.(کوئن،۱۳۷۷: ۱۷۸). در حقیقت قشر بندی اجتماعی رده بندی گروه ها و افراد بر حسب سهم آنان از دستاوردهای مطلوب و حائز ارزش اجتماعی است. (ساروخانی ،۱۳۷۰: ۷۳۱).گرب قشربندی اجتماعی را پیوستار[۳] نبردبانی متشکل از مقوله هایی مجزا دانسته است.(گرب ، ۱۳۷۹: ۱۲۹).تامین هم قشربندی اجتماعی را توزیع افراد هر گروه اجتماعی یا جامعه بر روی یک «مقیاس موقعیت»[۴] تعریف کرده است. (تامین،۱۳۸۵: ۲۱).
اگر بخواهیم در یک جمع بندی تعریفی از قشربندی اجتماعی ارائه دهیم باید بگوییم قشربندی اجتماعی مجموعه ای است سازمان یافته که درآن افراد وگروه های انسانی تحت تاثیر نابرابری های اجتماعی در سطحی از سلسله مراتب دستیابی به منابع با ارزش زندگی قرار می گیرند.تا اینجا تلاش کردیم تعریفی از نابرابری و قشربندی اجتماعی ارائه دهیم.برای آنکه درک روشن تری از بحث داشته باشیم بهتر است در مقام مقایسه این دو مفهوم به این نکته اشاره کنیم که نابرابری اجتماعی مجموعه ای از تفاوتهای میان افراد وگروه ها از نظر میزان دسترسی به منافع مادی ونمادین است حال آنکه قشربندی اجتماعی نظامی منسجم ورتبه بندی شده مبتنی برهمین نابرابری های اجنماعی است.همچنین مناسبات بین نابرابری اجتماعی و قشربندی اجتماعی مناسباتی دوسویه ودیالکتیکی است . همانطور که نابرابری ها عامل شکل گیری قشربندی اجتماعی هستند ،نظام قشربندی اجتماعی هم به نوبه خود نابرابری های اجتماعی را بازتولید می کنند.
اکنون این پرسش مطرح است که قشربندی اجتماعی افراد وگروه های اجتماعی چگونه و بر اساس چه معیاری امکان پذیر است؟ اندیشمندان حوزه قشربندی اجتماعی معیارهای متفاوتی را برای این منظور ارائه کرده اند.گرب عقیده دارد در اکثر موارد پژوهشگران معرفی عینی از رتبه ی اقتصادی همچون درآمد، میزان تحصیلات و سطح شغلی را استفاده می کنند. (گرب ، ۱۳۷۹: ۱۲۹). تامین چهار معیار قدرت، مالکیت، ارزیابی اجتماعی و پاداش روانی را پیشنهاد کرده است. (تامین،۱۳۸۵: ۲۱).ساروخانی هم قدرت، ثروت و پایگاه را به عنوان معیارهای رایج سنجش وتعیین قشربندی اجتماعی معرفی می کند. (ساروخانی ،۱۳۷۰: ۷۳۱).
عکس مرتبط با اقتصاد
اگرچه بین معیارهای معرفی شده برای تعیین قشر اجتماعی افراد وگروه ها تفاوتهایی به چشم می خورد اما گرایش کلی بسیاری از پژوهشگران قشر بندی اجتماعی در جهتی است که از سویی نابرابری ها را با شاخص های عینی مانند میزان درآمد وسطح تحصیلات بررسی کرده وازسوی دیگر شاخص های ذهنی چون احترام یا حیثیت اجتماعی را مورد سنجش ومطالعه قرار دهند

 

جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.

۱-۲- بیان مساله

در تمام جوامع پیچیده ، جوامعی که دارای تقسیم کار اجتماعی هستند، دسترسی مردم به امکانات و تسهیلات زندگی و برخوداری از شان و حرمت(پرستیژ) اجتماعی، کم و بیش نابرابر است. قشربندی اجتماعی، واژه عامی است برای وصف ساختارهای منظم این نوع نابرابری اجتماعی، یا به عبارت دیگر دسته بندی سلسله مراتبی توزیع نابرابر پاداش های مادی و نمادی است. در جوامع ماقبل سرمایه داری ف نابرابری ها و قشربندی اجتماعی عمدتا پیامد نابرابری های ذاتی به شمالر می آمد و امری طبیعی یا تقدیر الهی محسوب می شد (کرامپتون ،۱۹۹۳). به عنوان مثال ارسطو در کتاب سیاست، بردگی را امری طبیعی و سودمند می داند: » آیا کسی هست که طبیعت او را برای بردگی در نظر گرفته باشد و برای او چنین وشغی متناسب و درست نباشد؟… هم لازم و هم سودمند است که برخی فرمانروایی کنند و برخی فرمانبری. برخی از مردم دم زدن برای عبودیت و برخی برای حکومت معین شده اند»
در سبز فایل، از زمان ظهور و گسترش مدرنیسم ، نظام اعتقادات سنتی ، از جمله اعتقاد به طبیعی یا مقدر بودن نابرابری های اجتماعیمورد تایید قرار گرفت. در مخالفت مستقیم با این اعتقاد که انسان به طور طبیعی یا مقدر به دینا می آید، این اعتقاد پا گرفت که حکم انسانیت همه انسان ها برابر زاده می شوند نه نابرابر. بدین ترتیب مفروض داشتن برابری انسان ها، بر مفروض داشتن نابرابری های اجتماعی چیره شد. پرسش هایی نظیر « اگر برابری وضعیت طبیعی اسنان است چرا نابرابری اجتماعی وجود دارد؟» ، اگر همه افراد داری حقوق طبیعی اند چرا که برخی دیگران تفوق دارند؟ از جمله موضوعات اصلی تاملات نظری شد( همان ، ۳). به طور کلی جریان های عمده جامعه شناسی با دو دیدگاه نظری متفاوت به این پرسش ها پاسخ داده اند: یکی دیدگاه کارکردگرایی و دیگری دیدگاه تضاد .در دیدگاه کارکردگرایی قشربندی اجتماعی داری کارکردی مثبت برای حفظ تعادل نظام اجتماعی جامعه به شمار می آید (تامین، ۱۳۸۸) . قشربندی ، مکانیسمی به شمار می آید که جایگاه های اجتماعی[۵] توسط افراد شایسته را تضمین می کند. اما در دیدگاه تضاد توزیع نابرابر قدرت، مالکیت و پرستیژ ، نوعی امتیاز اجتماعی به شمار می آید که نخبگان و سرآمدان جامعه به زیان منافع اکثریت افراد جامعه آن را به خود اختصاص داده اند. در هر جامعه ای که امکان تولید مازاد فراهم می آید، عده ای بیش از دیگران به ثروت و قدرت ( که متقابلا همدیگر را تقویت می کنند) دست می یابند و به اتکای همان ثروت و قدرت همواره در پی حفظ جایگاه رفیع شان هستند، در حالی که دیگران می کوشند جایگاه­شان را ارتقا بخشند. از این رو قشربندی اجتماعی سرچشمه کشمکش و تضاد دائمی در جامعه است و مایه تضعیف یگانگی اجتماعی و مانعی در راه رشد و شکوفایی جامعه می شود ( تامین ، ۱۳۸۸ :۱۹).
با توجه به آنچه تاکنون گفته شد، در تحقیق حاضر در پی پاسخگویی به این سول اصلی هستیم که چه عواملی بر شکل گیری قشربندی اجتماعی موثر است ؟ و سهم هر یک از این عوامل در تبیین شکل گیری قشربندی اجتماعی موجود در میان شهروندان شهر اهواز تا چه اندازه می باشد ؟

 

۱-۳- اهمیت و ضرورت تحقیق

دستیابی به منابع ارزشمند و کمیابی مانند ثروت، قدرت دانش و منزلت ، افراد را در لایه های مختلف سلسله مراتب جای می دهد؛ و به این ترتیب جایگاه آن ها در جامعه یا به عبارت پایگاه پایگاه اجتماعی – اقتصادی آان را تعیین می کند. پایگاه اجتماعی – اقتصادی همانند یک قالب یا ظرف اجتماعی است که در چارچوب آن شیوه مواجهه افراد با محیط اجتماعی ساخته و پرداخته می شود.
تاثیر نظام قشربندی جامعه بر الگوهای فکری و رفتاری مردم، موضع مهمی است که از سال ها پیش از جنبه های مختلف توجه جامعه شناسان کلاسیک( در راس آن ها مارکس ، وبر ، و پاره تو) و جامعه شناسان معاصر( مانند دارندوف ، لنسکی ، پولانتزاس ، رایت ، پارکین و گیدنز) را به خود جلب نموده است.
جامعه شناسان تاکنون دریافته اند که تقریبا هر جنبه ای از زندی ما انسان ها از جمله بهره هوشی ، موفقیت تحصیلی ، معیارهای تغذیه ، عقاید سیاسی، بیماری هایی که از آن رنج می بریم و حتی نوع عادت های ما در روابط جنسی ، با پایگاه ما در سلسله مراتب اجتماعی مان مرتبط است( رابرتسون ، ۱۳۷۲ :۲۰۴).
به رغم اهمیتی که قشربندی جامعه و گستردگی نفوذ آن بر پدیده ­ها و امور اجتماعی مختلف ، مطالعه اختصاصی آن چندان مورد توجه محققان ایرانی قرار نگرفته است. در اغلب پژوهش ها وضعیت طبقاتی یا پایگاه اجتماعی – اقتصادی به منزله یک متغیر زمینه ای یا مداخله کننده بررسی شده و به منزله یک متغیر مستقل و مجزا کمتر مورد مطالعه قرار گرفته است.
این در حالی است که جست و جو در ساختار قشربندی جامعه ایران و پیامدهای حاصل از آن در جهات مختلف حایز اهمیت است و این قبیل تاملات می تواند برای جامعه شناسی ایران سرچشمه بصیرت های تازه ای باشد.
در جامعه امروزی ، قشربندی اجتماعی با پنج خصلت اصلی تعریف شده است: (تامین،۱۳۸۸: ۲۷)
قشربندی خصلتی اجتماعی دارد به دلیل برخوداری از ۵ ویژگی شامل ؛ ضرورت صفات اجتماعی قشربندی ،هنجارها و ضمانت اجراها، ضرورت جامعه پذیر کردن هر نسل، ناپایداری ذاتی آرایش قشربندی اجتماعی ، ارتباط قشربنید با نهادهای اجتماعی دیگر (لیپست ، ۱۳۸۱)
قشربندی پدیده ای قدیمی است : براساس پژوهش های تاریخی قشربندی در دسته های کوچک ایلی که از صورت های اولیه زندگی اجتماعی بوده وجود داشته است (همان)
قشربندی پدیده ای جهانی است : در واقع قشربندی در دو سطح وجود دارد ،یکی نظام جهانی قشربندی که کشورها وملت ها را به دودسته دارا وندار تقسیم می کند . واین نظام در درون قشربندی هرکشور وجود دارد
قشربندی پدیده ای با صورت گوناگون : صورت های گوناگون نابرابری از لحاظ شدت وضعف ونابرابری، نظام های قشربندی میان دو حد نهایی توزیع شده اند. حد نهایی همه پایگاهای اجتماعی (از لحاظ نظری)برابر تلقی شده وسهم مساوی از قدرت ومالکیت وحیثیت اجتماعی دارند.در حد نهایی مقابل پایگاهای اجتماعی بسیار نابرابرتوزیع شده است وجابجایی میانشان غیر ممکن است (همان)
قشربندی ، پدیده ای با پیامدهای ویژه : نابرابری در قدرت و ثروت، در ارزیابی اجتماعی و در پاداش روانی پیامدهایی را دارد که می توان آن ها را در دو مقوله بزرگ جای داد. ا- فرصت های زندگی ، ۲-سبک زندگی
اهمیت و ضروت بررسی این موضوع تا اندازه ای است که یکی از مهم ترین مسائل اجتماعی محسوب می وشد که بسیاری از کشورها جهان مخصوصا عقب افتاده یا در حال توسعه با آن دسته پنجه نرم می کنند. توجه بسیاری از جامعه شناسان را از جمله مارکس ، وبر ، کوهن ، گیدنز و بسیاری دیگر به خود مشغول داشته است یکی از دلایل اجتماعی بودن قشربندی ،ارتباط داشتن آن با نهاد های دیگر جامعه است که چنین ارتباطی را وابستگی متقابل نهادی می گویند(تامین،۱۳۸۸: ۲۷)این امر لزوم بررسی همه جانبه و جامعه شناختی مسئله قشربندی اجتماعی را آشکار می سازد.
از سوی دیگر، با توجه به تکثر قومیتی در کلانشهر اهواز ، و در نتیجه عدم یکپارچگی این شهر به لحاظ قومیتی و ناهمگونی فرهنگی ، می توان گفت مسئله قشربندی اجتماعی از جمله مسائلی است که پدیده چندقومیتی را نیز در این شهر دامن می زند(نریمانی،۱۳۸۹). با توجه به آنچه گفته شد، ضرورت مطالعه قشربندی اجتماعی به ویژه از حیث عاملی که در ایجاد سایر مسائل اجتماعی از جمله بحران های هویتی ناشی از تکثر قومیتی ، نزاع های دسته جمعی اقوام مختلف در کلانشهر اهواز و عدم رعایت قوانین و مقررات و … بسیار مهم و حائز اهمیت است، بیش از پیش آشکار می گردد.

 

۱-۴- اهداف تحقیق

 

۱-۴-۱- هدف اصلی

بررسی عوامل اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی موثر بر شکل گیری قشربندی اجتماعی در شهروندان شهر اهواز

 

۱-۴-۲- اهداف جزئی

۱-۴-۲-۱- بررسی رابطه بین متغیرهای جمعیت شناختی و شکل گیری قشربندی اجتماعی
۱-۴-۲-۲- بررسی رابطه بین میزان تحصیلات و شکل گیری قشربندی اجتماعی
۱-۴-۲-۳- بررسی رابطه بین میزان درآمد خانواده و شکل گیری قشربندی اجتماعی
۱-۴-۲-۴- بررسی رابطه بین سبک زندگی و شکل گیری قشربندی اجتماعی
۱-۴-۲-۵- بررسی رابطه بین سرمایه اجتماعی و شکل گیری قشربندی اجتماعی
۱-۴-۲-۶- بررسی رابطه بین سرمایه فرهنگی و شکل گیری قشربندی اجتماعی
۱-۴-۲-۷- بررسی رابطه بین سرمایه اقتصادی و شکل گیری قشربندی اجتماعی
۱-۴-۲-۸- بررسی رابطه بین دینداری و شکل گیری قشربندی اجتماعی

 

۲-۱- مقدمه

این فصل از تحقیق حاضر به چهار بخش کلی تقسیم شده است. در بخش نخست نظریه های مربوط به قشربندی اجتماعی ذکر شده است. بخش دوم به بررسی پیشینه داخلی و خارجی در خصوص موضوع مورد نظر اختصاص یافته است. بخش سوم به چهارچوب نظری اختصاص یافته است در بخش پایانی نیز، مدل تحقیق و فرضیاتی که از این چارچوب و مدل استخراج شده است. ارائه می گردد

 

۲-۲- نظریه های قشربندی اجتماعی

به طور کلی آراء جامعه شناختی مربوط به قشربندی اجتماعی را می توان به سه دیدگاه کارکردگرا(فونکسیونالیستی)[۶]، تضادگرا(مارکسیستی) و تلفیق گرا تقسیم نمود. که ابتدا به طور مختصر هر یک از دیدگاه ها بررسی شده وسپس آراء برخی از معروف ترین صاحب نظران هر کدام از این دیدگاه ها مورد بحث قرار می گیرد.

 

۲-۲-۱- دیدگاه کارکردگرایی

نگرش کارکردگرایانه کارخود را با تشبیه نظام اجتماعی با ارگانیسم زیست شناختی آغاز می کند.در این نگرش نظام های اجتماعی و فرهنگی همچون کل واحدی در نظر گرفته می شوند که از شبکه ای از اجزای مختلف شکل یافته واین عناص در جهت برقراری نظم وتعادل اجتماعی که مالاَ به بقای نظام اجتماعی می انجامد با یکدیگر در ارتباط هستند.
براساس نگرش فونکسیونالیستی یا کارکردگرایانه هر نظام اجتماعی،کل واحدی است که عناصر تشکیل دهنده ی آن (اقشار و طبقات و گروه ها) ، بر مبنای ارتباطاتی که با یکدیگر دارند و نقشی که در کل نظام ایفا می کنند موجب تداوم موجودیت و کلیت آن نظام می شوند. در نگرش فونکسیونالیستی اقشار و طبقات اجتماعی از نظر فونکسیون و ضرورتی که برای بقای کل سیستم دارند، مد نظر قرار می گیرند؛ و به همین جهت تنها وضعیت سیستم در مقطع زمانی مورد مطالعه، مهم شمرده می شود و بر خلاف نگرش مارکس گرایانه تحولات گذشته ی سیستم مد نظر نیست. در این نگرش ، علت وجودی قشربندی اجتماعی در تمام جوامع، نیاز جوامع به تقسیم کار اجتماعی و اقتصادی عنوان می شود و از آنجا که همه ی فعالیت های اجتماعی از ارزش یا اهمیت یکسانی در حفظ موجودیت سیستم برخوردار نیستند بنابراین نابرابری های موجود میان اقشار و طبقات نیز از فونکسیون برخوردارند و برای حفظ سیستم ضروری هستند.بر این اساس در نگرش فونکسیونالیستی کلاسیک هر اقدام برای تغییر موقعیت و نقش اقشار و طبقات و به عبارت دیگر ، هر اقدام برای دگرگونی اجتماعی بنیادی، اقدامی جهت اختلال در کارکرد متعارف کل نظام تلقی شده و زیان بار ارزیابی می شود. (ملک ، ۱۳۸۲: ۷۷).
به طور کلی خطوط کلی قشر بندی اجتماعی از دیدگاه کارکردگرایی عبارتند از :
۱-نظام نابرابری های اجتماعی بر اساس ضرورت کارکردی است؛
۲-مبنای رتبه بندی اقشار اجتماعی ، بر اساس میزان اهمیت کارکردی هر یک از آنها است؛
۳-اشغال موقعیت های مهم ، توسط شایسته ترین افراد از طریق نحوه ی توزیع، پاداش ها انجام می گردد؛
۴-در مورد اهمیت مشاغل مختلف ، در جامعه اتفاق نظر وجود دارد؛
۵-درجوامع صنعتی،ارزش های اکتسابی جای ارزش های انتسابی را می گیرد.(خدابنده لو ، ۱۳۷۲: ۲۱).
در این مفهوم، افراد بر اساس پایگاه نقش های ، متنوع خود قشربندی می شوند. افراد در زندگی پایگاه و نقش های گوناگونی دارند و لذا رتبه ی فرد بر اساس برآیند رتبه های وی در سلسله مراتب گوناگون ارزیابی می شوند. در بیشتر موارد، کارکردگرایان بر پایگاه نقش شخص در قلمرو شغلی تأکید می کنند. (گرب، ۱۳۷۳: ۱۳۰). از بین صاحب نظران این رویکرد دیدگاه های دورکیم و دیویس و مور را مورد بررسی قرار می دهیم.

 

۲-۲-۱-۱- دورکیم[۷]

دورکیم سبب پیدایش نابرابری اجتماعی را در تفاوت های هوشی و کارآیی و شایستگی افراد می بیند و اینها تعیین کننده مقام های اجتماعی می باشند. این روند همان تقسیم کار در جامعه است که بر پایه استعدادها و کارآیی های افراد صورت می گیرد.(کمالی،۱۳۷۹: ۵۳). دورکیم درچارچوب ارگانیسم گرایی دو نوع نابرابری اجتماعی بیرونی ودرونی را در ساختار اجتماعی تشخیص داده است.منظور وی از نابرابری اجتماعی بیرونی آن دسته از نابرابری ها است که حاصل شرایط اجتماعی است مانند موقعیت های اجتماعی خانواده ،انتقال موروثی قدرت یا مالکیت.نوع دوم نابرابری ها از نظر دورکیم نابرابری هایی هستند که درنتیجه تفاوتهای فردی،قابلیت ها و استعدادهای خاص فرد بوجود می آبند.به عقیده وی در جوامعی که مناسبات وروابط اجتماعی مکانیکی است نابرابری های بیرونی رواج بیشتری داردو در جوامعی که این مناسبات ارگانیکی است نابرابری های درونی چشمگیرتر است.
در واقع دورکیم ، خود چیز زیادی برای گفتن درباره ی تضاد طبقاتی و حتی قشربندی اجتماعی نداشته است، اما نظریه های وی در زمینه نظم اجتماعی ،سبب شد که بعدها، بر نیاز نظام اجتماعی ، به داشتن نظام قشربندی اجتماعی تأکید شود.(لهسایی زاده، ۱۳۷۷: ۳۳).

 

۲-۲-۱-۲- دیویس و مور[۸]

نظریه قشربندی کارکردی مطرح شده به وسیله ی کینگزلی دیویس و ویلبرت مور(۱۹۴۵) شاید شناخته شده ترین دیدگاه در نظریه ی ساختاری – کارکردی باشد. دیویس و مور آشکارا گفته اند که قشربندی اجتماعی را به گونه ای جهانی و ضروری در نظر می گیرند. آنها استدلال می کنند که هیچ جامعه ای در جهان نبوده است که قشربندی نشده یا کاملاً بدون طبقه باشد. از دیدگاه آنها، قشربندی ضرورت کارکردی دارد. آنها نظام قشربندی را به عنوان یک ساختار در نظر می گیرند و یادآور می شوند که قشربندی نه به افراد درون نظام قشربندی، بلکه به نظامی از سمت ها اطلاق می شود…به نظر آنها سمت هایی که در نظام قشربندی از همه بلندپایه ترند، همان سمت هایی اند که به عهده گرفتن آنها ناخوشایندتر ولی برای بقای جامعه مهم ترند و به بیشترین توانایی و استعداد نیاز دارند. وانگهی ، جامعه باید پاداش های بیشتری برای این سمت ها قایل شود تا کسانی که این سمت ها را بر عهده می گیرند فعالانه تر کار کنند… [آنان گفته اند] قشر بندی یک تمهید است که ناخودآگاه شکل می گیرد. اما همین تمهید برای هر جامعه ای که خواسته باشد باقی بماند ضرورت دارد و باید انجامش دهد. (ریتزر، ۱۳۷۴: ۱۲۵).

 

۲-۲-۲- دیدگاه تضادگرایی

نظریه پردازان این دیدگاه بر خلاف کارکردگرایان که نابرابری های اجتماعی را از دیدگاه کل جامعه به تحلیل می کشانند، این مسأله را از دیدگاه افراد در گروه ها در درون جامعه مورد تحلیل قرار می دهند. اینان معتقدند که نیازها و خواسته های فردی و گروهی باعث نابرابری های اجتماعی می شوند نه نیازهای جامعه. سی رایت میلز در توجیه این نظریه می نویسد: کسب قدرت چنان انجام می گیرد که یک گروه با تسلط بر گروه های دیگر و به زیر کنترل در آوردن آنان نمی گذارد که آن گروه به قدرت دسترسی پیدا کند. بنابراین نابرابری نمی تواند نیاز جامعه به حساب آید بلکه خواسته ی فردی و گروهی است.رادیکال ها و نظریه پردازان معتقد به تضاد، نابرابر های اجتماعی را ناشی از نزاع برای تصرف کالاهای محدودی می دانند. آنان بر عکس فونکسیونالیست ها که بر منافع مشترک اعضای جامعه تکیه می کنند بر منافعی که افراد و گروه ها را از هم مجزا می کند تأکید دارند. همچنین تضادگرایان برعکس فونکسیونالیست ها که بر فواید همگانی و مشترک ناشی از نابرابری های اجتماعی توجه می کنند بر تسلط گروه ها و افراد بر گروه های دیگر جامعه و استثمار آنها توجه دارند. و از آنجایی که منافع گروه ها با هم متفاوت است کشمکش و ستیز بین گروه های متخاصم امری اجتناب ناپذیر است.(ربانی و انصاری، ۱۳۸۵ : ۳۴). در جامعه شناسی تضادگرا قشر بندی اجتماعی اصطلاحی مجعول وناپذیرفتنی است. تضادگرا یا معتقدند غیر مارکس گرایان با عنوان کردن مفهوم قشر بندی اجتماعی در واقع قصدمخدوش و لوث کردن مفهوم طبقه و در نهایت ساختار طبقاتی جامعه را دارند.(ملک ، ۱۳۸۲ : ۶۳).از این رو از اصطلاح طبقه اجتماعی استفاده می شود.از بین نظریه پردازان این رویکرد، دیدگاه های کارل مارکس و نیکوس پولانزاس را بررسی می کنیم.

 

۲-۲-۲-۱- کارل مارکس[۹]

جامعه شناسی مارکس ، جامعه شناسی نبرد طبقاتی است. برخی از قضایا در این جامعه شناسی اهمیت بنیادی دارند. جامعه ی کنونی ، جامعه ای متخاصم است. طبقات عوامل اصلی درام تاریخی سرمایه داری به طور اخص و تاریخ به طور اعم هستند. نبرد طبقاتی نیروی محرک تاریخ است .(آرون، ۱۳۸۱ : ۲۱۰). در مکتب مارکسیسم منظور از طبقه اجتماعی عبارت است از «گروهی که در فرایند تولید جایگاه معینی دارد و مقصود از جایگاه در فرایند تولید دو چیز است ، جایگاه در فرایند تولید و جایگاه در فرایند حقوقی آن که خود از فرایند فنی ناشی می شود.(همان : ۲۱۱). طبقات اجتماعی چگونه تشکیل می شوند؟ به نظر مارکس بر مبنای موقعیت ها و وظایف گوناگونی که افراد در ساختار تولید جامعه دارند طبقه اجتماعی تشکیل می گردد. دو عامل اصلی در تشکیل طبقه ی اجتماعی دخیل است: شیوه ی تولید(کشاورزی، پیشه وری ، صنعتی) ، و مناسبات تولید. همین عامل دوم است که لایه های عمده ی مشاغل را در ساختار اقتصادی جامعه ایجاد می کند: مالک زمین و رعیت را در جامعه ی دهقانی ، کارفرما و کارگر خانگی را در اقتصاد پیشه وری ، سرمایه دار مالکِ کارخانه و کارگر را در جامعه ی صنعتی در برابر یکدیگر قرار می دهد. عبارتِ«در برابر یکدیگر قرار می دهد» ماهیت این مناسبات را بیان می کند.(تامین ، ۱۳۸۵ : ۷).
تعریف مارکسیستی طبقه ، نشأت گرفته از فرض تقدم تولید بر دیگر ابعاد است: طبقه، مجموعه به هم پیوسته ای از افراد است که نقش یکسانی در ساز و کار تولید ایفا می کنند. (لیپست و دیگران ، ۱۳۸۱ : ۳۶ ). پس از دیدگاه تضادگرایان تقسیم جامعه به طبقه های گوناگون ، نه بر بنیاد کمیت ثروت است و نه بر مقدار درآمد. شرایط ضروری تشکیل یک طبقه وجود دشمن طبقاتی است. از نظر مارکس، باید دو گامه پشت سر گذاشته شود تا یک طبقه ی اجتماعی به وجود آید. نخست، گامه ی «طبقه در خود» است که در آن ، افراد با منافع مشترک در نظام تولیدی، بدون آگاهی طبقاتی با یکدیگر زندگی می کنند. دوم گامه ی «طبقه برای خود» است که افراد را به همبستگی و انسجام طبقاتی می رساند. (لهسایی زاده ، ۱۳۷۷ : ۲۳). علاوه بر مفاهیم زیربنا و روبنا، دیدگاه مارکسیستی مطالعه ی قشربندی اجتماعی سه مفهوم کلیدی دیگر را نیز در بر می گیرد که عبارتند از : آگاهی طبقاتی، همبستگی طبقاتی و ستیزه ی طبقاتی. منظور از آگاهی طبقاتی[۱۰]، خود آگاهی یک طبقه – مثلاً طبقه ی کارگر- به نقشی است که اعضایش در فرایند تولید ایفا می کنند و به روابطی است که با طبقه ی مالکان وسایل تولید دارند…منظور مارکس از همبستگی طبقاتی[۱۱]، اقدام هماهنگ طبقه ی کارگر برای رسیدن به هدف های اقتصادی و سیاسی است. مفهوم ستیزه ی طبقاتی[۱۲] شامل دو وجه است:
۱-مبارزه ی ناآگاهانه میان پرولتاریا و سرمایه داران برای برخورداری از کالاهای اقتصادی پیش از نایل شدن به آگاهی طبقاتی.
۲-مبارزه ی آگاهانه و هماهنگ که دو طبقه را در برابر هم قرار می دهد و پرولتاریا با آگاهی یافتن به نقش تاریخی اش برای بهبود وضعیت زندگیش و در بلند مدت برای در اختیار گرفتن وسایل تولید مبادرت به عمل جمعی می کند.(تامین، ۱۳۸۵ : ۸).
مارکس در « سرمایه» سه طبقه اصلی را مطرح می کند که توسط روابط شان با ابزار تولید، از یکدیگر تمایز یافته اند:
۱-سرمایه داران یا مالکان ابزار تولید؛
۲-کارگران یا همه ی آنهایی که توسط دیگران به کار گرفته می شوند؛
۳-زمین داران یعنی کسانی که به نظر می رسد در نظریه مارکسیستی متفاوت از سرمایه داران اند و به عنوان بازماندگان دوره ی فئودالیسم در نظر گرفته شده اند. (لیپست و دیگران، ۱۳۸۱ : ۳۶).

 

۲-۲-۲- ۲- نیکوس پولانزاس[۱۳]

پولانزاس مانند اکثر مارکسیست های جدید، طبقه را به طور عمده به مثابه ی مجموعه ای از جایگاه ها در ساختار می داند، اگرچه گاهی مفهوم طبقه را به افراد یا عاملان اجتماعی[۱۴] نسبت می دهد که این مکان ها را اشغال می کنند. تمایز میان طبقات به مثابه ی افراد و طبقات به مثابه ی موقعیت های ساختاری[۱۵] با تأکید کارکردگرایان ساختاری به اینکه قشربندی به پایگاه- نقش هایی که افراد اشغال می کنند و نه خود افراد باز می گردد یکسان است. پولانزاس برای مشخص کردن محدوده ی ساختار طبقاتی از این حکم رایج در میان مارکسیست ها آغاز می کند که در نظام سرمایه داری پیشرفته دو طبقه ی اصلی بورژوا و پرولتاریا وجود دارد و این طبقات را مقدم بر هر چیز روابط اقتصادی از یکدیگر جدا کرده است، یعنی این واقعیت که بورژوازی ، نیروی مولد پرولتاریا را استثمار می کند تا به سود برسد. اما در گذر زمان ساختار طبقاتی را فرایندهای سیاسی و ایدئولوژیک حفظ می کند. وی اشاره می کند که عوامل سیاسی و ایدئولوژیک می تواند شکاف ثانویه ای را به شکل قشرها و یا تقسیمات فرعی[۱۶] را میان طبقات اصلی ایجاد کند. برای مثال در طبقه کارگر تجزیه درونی می تواند بر اساس تفاوت در مهارت ایجاد شود…پولانزاس دو خرده مقوله اصلی را معرفی می کند: خرده بورژوازی سنتی یا قدیمی مقوله ای که شامل مالکان مستقل و صنعتگران رو به زوالی هستند که وبر و مارکس به آنها اشاره می کنند و خرده بورژوازی جدید که شامل تکنسین ها و ناظران و کارکنان و یقه سپید مزد بگیر بخش سوم (خدمات) در حال رشد است.(گرب ، ۱۳۷۳ : ۱۷۶-۱۷۴).
پولانزاس استدلال می کرد که طبقات اجتماعی تعینی ساختاری دارند؛ آنها مستقل از اراده و آگاهی اعضای طبقه به گونه ای عینی وجود دارند، با این همه طبقات یکسره با ساختارهای اقتصادی تعیین نمی شوند بلکه عوامل سیاسی و ایدئولوژیک نیز در آنها نقش دارند.(ریتز، ۱۳۷۴ : ۲۳۲).

 

۲-۲-۳- دیدگاه تلفیق گرایان

تغییرات عمده ای که در روابط ومناسبات اقتصادی – اجتماعی بین افراد وگروه های انسانی رخ داده است شرایطی را فراهم کرده تا گروهی از جامعه شناسان رویکرد سومی را در مباحث جامعه شناختی وبه تبع قشربندی اجتماعی مطرح نمایند.این دسته که با عنوان تلفیق گرایان از آنان نام می بریم معتقدند هیچ کدام از دو رویکرد کارکردگرایی وتضادگرایی به تنهایی قادر به تبیین جامعه شناختی قشربندی نیستند.آنها عقیده دارندهرکدام از این دونظریه بخشی از موضوع قشربندی اجتماعی را تبیین می کنند.جامعه شناسان در رویکرد سوم می کوشند با ترکیب برخی از جنبه های تفکر مارکسیستی وکارکردگرایی نظریه جدیدی را بنا نهند.

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 03:21:00 ق.ظ ]