چو عشقی که بنیاد آن بر هواست چنین فتنه انگیز و فرمان رواست
عجب داری از سالکان طریق که هستند در بحر معنا غریق
ز سودای جانان ز جان مشتعل به ذکر حبیب ازجهان مشتغل
به یاد حق از خلق بگریخته چنان مست ساقی که می‌ریخته
( سعدی ؛۱۳۷۰، ۲۰۷ )
مولانا نیز تفاوت عشق مجازی و حقیقی را این گونه بیان می‌کند :
عشق هایی کز پی رنگی بود عشق نبود، عاقبت ننگی بود
( مولانا :۱۸،۱۳۵۴ )
مهم ترین پیام دیوان لسان الغیب حافظ شیرازی ،عشق است.
بیت زیر نمونه ای از عشق مجازی است :
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
(حافظ ،۱۳۸۱ : ۸ )
دکتر حجت در کتاب تجلی آموزه های دینی در شعر شاعران سبک هندی برای عشق مجازی انواع و مراتبی قائل است . از جمله « – عشق نفسانی ۲- عشق وضیع ۳- عشق غریزی ۴- عشق حیوانی ۵- عشق عقلی . » (حجت، ۱۳۹۰ :۴۳۲ ) عشق حیوانی که جز خود پرستی و ارضا نفس هدف دیگری ندارد.
۳-۳-۲- عشق حقیقی:
« عشق مجازی، در اصل پرتویی از عشق حقیقی و الهی است؛ زیرا حسن و زیبایی که در جهان است جلوه ای از است عشق حقیقی. عشق مجازی یا عشق به هم نوع از نطر عرفا وسیله و مقدمه ای است برای رسیدن به عشق حقیقی، به شرطی که احساسات معنوی را بر انگیزد و عاشق به کمال رسد در غیر این صورت از نظر عرفا مذموم است» (زرین کوب، ۵۰۳:۱۳۸۹ ).
نجم الدین رازی ، در کتاب مرصاد العباد به زیبایی به این مفهوم اشاره می‌کند:
« چون وحشت آدم هیچ کم نمی شد و با کس انس نمی گرفت، هم از نفس او هوا را بیافرید و در کنار او نهاد تا با جنس خویش انس گیرد . آدم چون در جمال حوانگریست، پرتو جمال حق دید، بر مشاهده حوا ظاهر شده که ” کل جمیل من جمال الله “ذوق آن جمال باز یافت گفت .
ای گل تو به روی دلربایی مانی وی می، تو ز یار من به جایی مانی
وی بخت ستیزه کار، هر دم با من بیگانه تری، به آشنایی مانی
بر بوی آن حدیث ،به شاهد بازی در آمد. چندانکه ذوق آن معامله باز یافت، صفت شهوت غالب شد که کامل ترین صفتی است حیوانی و بزرگترین حجاب از آن برخیزد » (نجم رازی، ۱۳۸۳، ۷۶ )مزیت عمده‌ی عشق انسانی و مجازی آن است که موجب تزکیه نفس و دوری از خود خواهی و منیت در انسان می‌شود. به طوری که عاشق دیگری را بر خود مقدم می‌دارد و در راه معشوق فداکاری و ایثار می‌کند.
رشیدالدین میبدی در کشف الاسرار مراتب عشق را این گونه بیان می‌کند:
“دوستی سه منزل است : هوی ؛صفت تن، محبت، صفت دل، عشق ؛صفت جان هوی به نفس قائم است، محبت به دل قائم . عشق به جان قائم . نفس از هوی خالی نه، دل از محبت خالی نه، جان از عشق خالی نه، عشق ماورای عاشق است و عاشق ماورای بلاست . عشق عذاب عاشق است و عاشق عذاب بلا.» (میبدی، ۱۲۴:۱۳۸۸ ).
عشق حقیقی، عشق به ذات خداوند است که خیر و کمال مطلق است . در تمام مکتب های عرفانی، از جمله عرفان اسلامی، عشق اساسی ترین و مهمترین مساله محسوب می‌شود و در اصطلاح تصوف و عرفان، اساس و بنیاد هستی بر عشق نهاده شده است و محبت پایه و اساس زندگی و بقاء موجودات عالم را ،موجب می‌شود. « عشق مهمترین رکن طریقت است که این مقام را تنها انسان کامل که مراحل ترقی و تکامل را پیموده است درک کند . عاشق را در مرحله کمال عشق حالتی دست می‌دهد که از خود بیگانه و ناآگاه می‌شود و از زمین و مکان فارغ و از فراغ محبوب می‌سوزد و در این هنگام واسطه بین خود و معشوق را نمی بیند و این همان عشق حقیقی است که در این زمان منیت از میان برداشته می‌شود و عشق مانند بحری بی پایان همه کشتگان خود را ئر خود شناور می‌سازد.» ( شیخ اشراق، ۱۳۸۳ :۶۳ )
شیخ محمود شبستری نیز عشق حقیقی را رسیدن به خدا می‌داند:
شده زو عقل کل حیران و مدهوش فتاده نفس کل را حلقه در گوشش
همه عالم چویک غمخانه اوست دل هر ذره ای پیمانه اوست
خرد مست و ملایک مست و جان مست هوا مست و زمین مست آسمان مست
فلک سر گشته از وی در تکاپوی هوا در دل به امید یکی بوی
(شبستری، ۱۳۸۲ :۸۲)
زمن بشنو حدیث بی کم و بیش زنزدیکی تو دور افتاده از خویش
(همان، ۱۳۸۲ :۵۲ )
نخستین جلوه های عشق عرفانی و آمیختن عرفان با شعر در آثار سنایی، شاعر بزرگ قرن پنجم و ششم هجری نمودار است . پس از سنایی عطار وادی های معرفت را طی کرد و بعد از او مولانا که خداوندگار غزل عارفانه است. مولانا ، عشق را در تمام ذرات عالم جاری و ساری می‌دید و از این رو به همه ذرات عالم عشق می‌ورزید. عرفان و معانی عرفانی، در شعر او به تمام و کمال ظاهر شد. از نظر عرفا جهان برای آن به وجود آمده که مظهر و جلوه گاه حق بوده باشد. در یک حدیث قدسی آمده که حضرت داوود (ع ) سبب آفرینش را از خداوند پرسید حضرت حق در پاسخ فرمود : ” کنت کنزا مخفیا لا اعرف فا اجبت ان اعرف فخلقت الخلق الکی اعرف “
«در قرآن کریم، واژه عشق کاربردی ندارد ( بدان سبب که عشق واژه ای فارسی است )اما « کلمه حب و محبت که در برخی آیات مورد استفاده قرار گرفته است، در بر گیرنده مفهوم عشق می‌باشند»(حجت، ۱۳۹۰ : ۴۳۰ )
« و الذین آمنوا اشد حبا لله … اما آنها که ایمان دارند، عشقشان به خدا، شدید تر است. »
(قرآن کریم۲/ ۱۶۴ )واژه عشق در نهج الفصاحه، به طور مفصل مورد ارزیابی قرار گرفته است . پیامبر درباره عشق می‌فرماید: « حبک لشی ء یعمی و یعصیم » عشق تو به چیزی، چشم تو را کور و گوش تو را کر می‌کند. (خوانساری، ۱۳۸۵ : ۵۸۹ )
« امام علی (ع ) در شمار عاشق ترین بندگان از جهت عشق حقیقی به خداوند محسوب می‌شوند. ایشان در دعای پر فیض کمیل، جدایی از عشق الهی را، سوزناک تر از عذاب آتش دوزخ می‌دانند : “و ربی صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک ” (مفاتیح الجنان، دعای کمیل )» ( حجت ، ۱۳۹۰ : ۴۳۳ ).
فصل چهارم
مفاهیم عشق در دیوان صائب تبریزی
۴-۱- درآمد
در این فصل که بخش اصلی پایان نامه است ، عشق در دیوان صائب تبریزی مورد بررسی قرار می گیرد و با بهره گرفتن از اشعار این شاعر توانای سبک هندی مقوله ی عشق ، انواع عشق ، و معانی مختلف عشق از نگاه صائب تبریزی و تاثیر عشق بر ابیات این شاعر تحلیل می شود. پر واضح است که انجام چنین پژوهشی می تواند کمکی هر چند مختصر در شناخت اشعار صائب باشد. یکی از پر بسامدترین مفاهیم موجود در دیوان این شاعر شهیر را به طور همه جانبه مورد ارزیابی قرار دهد . لازم به یادآوری است که مصادیق مختلف عشق ، بعد از این خواهد آمد ، بر اساس فراوانی و بسامد بالای هر یک از عناوین است . بدین سبب نگارنده این مفاهیم را بر اساس الگوهای الفبایی طبقه بندی نکرده است .
۴-۲- عشق و غم :
عاشقان غم و اندوه عشق را دوست دارند، چون همین درد و غم و انده است که موجب تطهیر عاشق می شود . درد و داغ عشق، برای عاشقان به منزله ی باغ دلگشاست . به عقیده ی صائب بدون درد و غم عشق ،دل گرامی نمی شود . گرچه دل صائب ز درد عشق خون شده است ، ای کاش در بساط سینه ی او صد دل دیگر بود . صائب حتی شکایت از عشق را کافری می داند و چنین می گوید: خداوند نیز شکایت از عشق را نمی پسندد . دردو رنج لازمه ی عشق است و باعث تکامل عاشق می شود .
نیست دلگیر ز سر گشتگی خود عاشق آسمان از حرکت سیر نگردد هرگز
(ج۵غ۴۷۸۲ )
نیست پروا تلخکامان را زتلخیهای عشق آب دریا در فراق ماهی دریا خوش است
(ج۲غ۱۰۱۲ )
عاشقان از درد و داغ عشق صائب زنده اند آب حیوان استد آتش مرغ آتشخوار را
(ج ۱ غ ۵۸ )
سوخت تخم من ز برق عشق و دهقان هر نفس می فشاند در زمین قابل دیگر مرا
گر چه دل خون شد ز درد عشق صائب کاشکی در بساط سینه بودی صد دل دیگر مرا
(ج ۱ غ ۱۵۱ )
می کشم با قامت خم گشته بارعشق را کم نمی سازد کشیدن چون کمان زور مرا
(ج ۱ غ ۱۵۳ )
از پر سیمرغ اگر دست حمایت زال داشت از غم عالم مرا هم عشق فارغ بال داشت
(ج۲غ۱۳۳۱)
صائب به غیر سینه پر جوش عشق نیست امروز ساغری که شود غم زدای من
(ج۶غ۶۴۲۱)
بیغمان را گر بود میخانه باغ دلگشا عاشقان را چشم پر خون ساغر و مینا دل است
(ج۲غ۱۰۲۲ )
حرف سامان مزن ای خواجه که در کشور عشق هر که آهش به جگر نیست، توانگر باشد
(ج۴غ۳۴۴۳ )
عشق حریف است بر آن دل که ندارد دردی این نه عودی است که شایسته آتش باشد
(ج۴غ۳۴۴۴ )
عاشقان را درد وداغ عشق باغ دلگشاست عشق را از آتش سنبل و ریحان برون می آورد
(ج۳غ ۲۳۹۵ )
عشق در طینت آدم رگ گردن نگذاشت استخوان مغز شود درد چو سنگین باشد

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 01:52:00 ق.ظ ]