«و الخَلِیل: الصَّدِیق، فَعِیل بمعنى مُفَاعِل»[۱۴۳] نیازی به توضیحات ندارد و کاملا واضح است.

 

رَقَی:

فی کتاب الاحتجاج للطبرسی (ره) عن أبی محمد الحسن العسکری علیه السلام قال: … «أَوْ تَرْقى‏ فِی السَّماءِ» اى تصعد فی السماء «وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ»[۱۴۴] اى لصعودک … . در کتاب احتجاج از امام عسکری (ع) روایت شده که فرمودند: «أَوْ تَرْقى‏ فِی السَّماءِ» یعنی در آسمان بالا رود، و «لِرُقِیِّکَ» یعنی از بالا رفتن تو.
ترقی در روایت بالا رفتن و صعود معنا شده است که در لغت هم همینگونه معنا شده است: «و رَقِىَ فلانٌ فی الجبل یَرْقَى رُقِیّاً إذا صَعَّدَ.»[۱۴۵]

 

القبیل:

و فی روایه أبى الجارود عن أبی جعفر علیه السلام فی قوله عز و جل: … قوله: «أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَهِ قَبِیلًا»[۱۴۶] و القبیل الکثیر … . [۱۴۷]
در روایت ابوجارود از امام باقر(ع) آمده است: «أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَهِ قَبِیلًا»، «قبیل» به معنای زیاد است.
قبیل در روایت به زیاد معنا شده و در لغت هم به جماعت زیاد اطلاق شده است: «و القَبیل: الجماعه من الناس یکونون من الثلاثه فصاعداً من قوم شتى»[۱۴۸]

 

یستفزّهم:

فی تفسیر على بن إبراهیم و فی روایه أبی الجارود عن أبی جعفر علیه السلام فی قوله: فَأَرادَ أَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ أراد أن یخرجهم من الأرض … .[۱۴۹]
در تفسیر علی بن ابراهیم: ابوجارود، از امام باقر(ع)روایت کرده است در مورد «فَأَرادَ أَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ»[۱۵۰] فرمود: خواست که آنان را از سرزمینشان بیرون براند.
«و اسْتَفَزَّه من الشی‏ء: أَخرجه.»[۱۵۱]

 

تَجهر، تُخافت:

فی الکافی محمد بن یحیى عن أحمد بن محمد عن عثمان بن عیسى عن سماعه قال: سألته عن قول الله عز و جل: «وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها» قال: المخافه ما دون سمعک، و الجهر أن ترفع صوتک شدیدا. [۱۵۲]
در کافی سماعه [روایت کرده است که] از امام صادق(ع) دربارهی سخن خداوند: «وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها»[۱۵۳] پرسیدم، فرمود: «تخافت» صدایی است که به درستی نمیتوانی بشنوی، «جهر» نیز این است که صدایت را به شدّت بلند سازی.
چنانچه در این روایت جهر به بالا بردن صدا و خفت به صدایی پاییتر از حد شنیدن معنا شده است در لغت هم به همین معنا، البته با بیانی متفاوت آمده است: «جَهَرتُ بالقول أَجْهَرُ به إِذا أَعْلَنْتَهُ.» [۱۵۴]؛ «و خافَتَ بصوته: خَفَّضَه»[۱۵۵]

 

نُزل:

و باسناده الى أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام حدیث طویل و فیه‏ قوله عز و جل: «إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ نُزُلًا»[۱۵۶] اى منزلا و هی لهما و لأشیاعهما معده عند الله تعالى، قلت: قوله عز و جل: «نزلا» قال: مأوى و منزلا. [۱۵۷]
با رساندن سند به ابوبصیر، از امام صادق(ع) حدیثی طولانی نقل میکند که در آن چنین آمده: گفتم معنی آیهی«إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ نُزُلًا» [چه تفسیری دارد؟] فرمود: [نُزُل] به معنی جای نشستن است که برای پیروان آن دو، نزد خداوندآماده گردیده است. گفتم: سخن خداوند عزّوجلّ: «نُزُلاً» به چه معنی است؟ فرمود: جایگاه و منزل است.
روایت واژه نزل در این آیه را به منزل معنا کرده است و در منابع لغت نیز این معنا از اهل لغت روایت شده است: «و النُّزُل: المَنْزِل عن الزجاج» [۱۵۸]

 

جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.

امت، عوج:

فی تفسیر على بن إبراهیم ثم خاطب الله عز و جل نبیه صلى الله علیه و آله فقال: «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً لا تَرى‏ فِیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً»[۱۵۹] قال: الأمت الارتفاع و العوج الحزون و الذکوات.[۱۶۰]
در تفسیر علی بن ابراهیم سپس خداوند عزّوجلّ پیامبرش را خطاب کرده و میفرماید: «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً لا تَرى‏ فِیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً». صاحب تفسیر گفته است: «امّت» بلندی است، «عوج» همان زمین ناهموار و خشن و پاره های آتش است.
امت در این روایت به ارتفاع و عوج به ناهمواری معنا شده است که در منابع لغت نیز همین معانی برای این دو واژه مطرح شده است: «و العِوَجُ فی الأَرض: أَن لا تستوی»[۱۶۱] «و الأَمْتُ: المکانُ المرتفع.»[۱۶۲]

 

قاع، صفصف:

و فیه و قوله عز و جل: قاعا صفصفا القاع الذی لا تراب فیه، و الصفصف الذی لا نبات له، … . [۱۶۳]
نیز در تفسیر قمی چنین آمده است:«صَفصَفاً» «قاع» جایی است که خاک در آن نباشد، مکانی است که گیاهی در آن نروییده باشد.
در این روایت «قاع» به جایی خاک در آن نباشد معنا شده و «صفصف» به جایی که در آن گیاهی نروییده گفته میشود. در منابع لغت نیز این معانی برای این دو کلمه مطرح شده است: «و القاعُ و القاعهُ و القِیعُ: أَرض واسعهٌ سَهْله مطمئنه مستویه حُرّهٌ لا حُزُونهَ فیها و لا ارْتِفاعَ و لا انْهِباطَ، تَنْفَرِجُ عنها الجبالُ و الآکامُ، و لا حَصَى فیها و لا حجارهَ و لا تُنْبِتُ الشجر» «الصَّفْصَفُ الذی لا نبات فیه»

 

اهل:

و فیه أیضا «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاهِ» اى أمتک «وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَهُ لِلتَّقْوى قال: للمتقین. [۱۶۴]
نیز در تفسیر قمی چنین آمده است [که منظور از] «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاهِ» امّتت را [به نماز فرمان ده] و«وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَهُ لِلتَّقْوى‏»[۱۶۵] یعنی عاقبت، برای پرهیزکاران است.
در این روایت «اهل» به «اَمَت» معنا شده و در لغت نیز عینا این لفظ برای اهل بکار برده شده: «و أَهَلُ کل نَبیٍّ: أُمَّته.»[۱۶۶]

 

مرید، مخلقه، غیر مخلقه:

فی تفسیر على بن إبراهیم و قوله عز و جل: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ اى یخاصم وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطانٍ مَرِیدٍ قال: المرید الخبیث، ثم خاطب الله عز و جل الدهریه و احتج علیهم فقال: یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ اى فی شک فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَهٍ مُخَلَّقَهٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَهٍ قال: المخلقه إذا صارت تاما، و غیر مخلقه قال: السقط. [۱۶۷]
تفسیر علی بن ابراهیم و سخن خداوندعزّوجلّ: « وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ»[۱۶۸] بدین معنی است که بدون علم، به مخاصمه برمیخیزند، یعنی به دشمنی میپردازند و از هر شیطان مریدی پیروی میکنند ـ مرید نیز همان متمرد وخبیث است ـ سپس خداوندعزّوجلّ فرقهی دهریه را مخاطب ساخته، بر آنان احتجاج آورده و فرموده است:«ای کسانیکه ایمان آوردهاید، اگر از برانگیخته شدن در ریب هستید» ریب به معنی شک است«پس بدانید که ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، سپس از علقه، پس از آن، از مضغهی مخلّقه وغیر مخلّقه» «مخلّقه» زمانی گفته میشود که خلقتش تمام یافته باشد، و«غیر مخلّقه» نیز همان فرزند سقط شده است.
«مرید» در این روایت به خبیث معنا شده و در منابع لغت نیز این معنا برای این کلمه عینا مطرح شده است: «و المَرِیدُ: الخبیثُ المتمرّد الشِّرِّیر.»[۱۶۹] و «مخلقه» در این روایت به جنینی که خلقتش تکامل یافته گفته شده که در لغت نیز همین معنا آمده: «مُخلَّقه أَی تامّه الخلق»[۱۷۰] «غیر مخلقه» در مقبل مخلقه آمده و چنانچه در روایت آمده به معنای جنینی است که خلقتش تکامل نیافته و سقط میشود.

 

کید:

فی تفسیر على بن إبراهیم و اما قوله عز و جل … فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ ما یَغِیظُ اى حیلته و الدلیل على ان الکید هو الحیله قوله تعالى: «کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ» اى احتلنا له حتى حبس أخاه و قوله تعالى یحکى قول فرعون: «فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ» اى حیلتکم قال: فاذا وضع لنفسه سببا و ممیزا دله على الحق، و اما العامه فإنهم رووا فی ذلک انه من لم یصدق بما قال الله عز و جل فلیلق حبلا الى سقف البیت فلیختنق.[۱۷۱]
تفسیر علی بن ابراهیم: … «فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ ما یَغِیظُ»[۱۷۲] یعنی حیلهاش [را بنگرد که آیا کیدش خشمش را از بین میبرد؟] دلیل بر این که کید در اینجا به معنی حیله است، سخن خداوند تعالی است: «کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ» یعنی ما تدبیر اندیشیدیم تا یوسف برادرش(بنیامین) را نگهداری کند. دلیل دیگر نیز سخن خداونداست که از فرعون حکایت کرده و فرموده است: یعنی حیلههایتان را گرد آورید. گفته است: چون هنگامیکه انسان برای خود سبب و ممیزی قرار میدهد، او را به حق و حقیقت رانمایی میکند. امّا عامّه روایت دربارهی این روایت کردهاند: هرکه سخن خداوندرا تصدیق نکند، باید ریسمانی به سقف خانهی خویش بیاویزد و خویش را خفه سازد.
در این روایت «کید» به «حیله» معنا شده که در لغت نیز عینا این معنا برای این واژه مطرح شده است: «الکَیْدُ: التدبیر بباطل أَو حَق»[۱۷۳]

 

مقامع:

فی تفسیر على بن إبراهیم و قوله عز و جل: «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ … ولَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِیدٍ قال: الاعمده التی یضربون بها. (۳) (س: حج؛ رش: ۳۱؛ تفسیر القمی ۲/ ۸۰٫)
در تفسیر علی بن ابراهیم دربارهی قول خداوند تعالی: «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ»… «وَلَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِیدٍ» فرمود: مقامع، همان گرزهای آتشینی است که با آنها او را میزنند.
در این روایت «مقامع» که جمع «مقمع» است به گرزهایی معنا شده که به وسیله آن اهل دوزخ را میزنند، در لغت نیز همین معنا برای مقامع آمده: «وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِیدٍ جمع مِقْمَعٍ، و هو ما یضرب به و یذلّل» (المفردات فی غریب القرآن، ص: ۶۸۴)

 

عاکف، باد:

فی تفسیر على بن إبراهیم و قوله: … وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِی جَعَلْناهُ سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ … و قوله: «سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ» قال: أهل مکه و من جاء من البلدان، فهم سواء لا یمنع من النزول و دخول الحرم.[۱۷۴]
تفسیر علی بن ابراهیم: دربارهی آیهی: … «وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِی جَعَلْناهُ سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ[۱۷۵]»
گفته است: این آیه دربارهی قریش نازل شده است؛… و این کلام خداوند: «سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ» نیز اهل مکّه و کسانیاند از حومه آمده بودند. آنان در این حکم، یکسانند چون از نزول و دخول در حرم بازداشته نمیشوند.
در این روایت اهل مکه که در آنجا سکونت دارند، عاکف خطاب شدهاند و کسانی که از بلاد دیگر به این شهر میآیند، باد خطاب شدهاند. آمچه در منابع تغت در معنای عاکف و باد گفته شده مطابق معنایی است که در این روایت آمده: «عکف: … أقام … و العُکُوف: الإِقامهُ على الشی‏ء و بالمکان و لزُومهما»[۱۷۶] ؛ «و یقال للمقیم بالبادیه: بَادٍ، کقوله تعالى: سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ؛ و البَدْوُ: خلاف الحضر» [۱۷۷]

 

کالح:

فی تفسیر على بن إبراهیم و قوله عز و جل: تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ قال: تلهب علیهم فتحرقهم وَ هُمْ فِیها کالِحُونَ اى مفتوحی الفم متربدى الوجوه.[۱۷۸] (۳)
تفسیر علی بن ابراهیم: ذیل آیهی « تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُم فِیها کالِحُونَ» فرمود: شعلهای آن به چهرههایشان میرسد وآن را میسوزاند، در حالیکه جلوی دندانهایشان باز است و چهرههایشان ترشرو و عصبانی است.
در این روایت گفته شده که «کالح» یعنی «جلوی دندانهایشان باز است و چهرههایشان ترشرو و عصبانی است» و در لغت نیز چنین گفته شده: «الکالحُ الذی قد قَلَصَتْ شَفَتُه عن أَسنانه نحو ما ترى من رؤوس الغنم إِذا برزت الأَسنانُ و تَشَمَّرت الشِّفاه.»[۱۷۹] ؛ که تعابیر مختلف در روایت و کتب لغت به یک معنا اشاره دارند.

 

تبّرنا:

فی کتاب معانی الاخبار أبى رحمه الله قال: حدثنا سعد بن عبد الله عن أحمد بن محمد بن عیسى عن محمد بن خالد البرقی عمن ذکره عن حفص بن غیاث عن أبى عبد الله علیه السلام فی قول الله عز و جل: و کلا تبرنا تتبیرا یعنى کسرنا تکسیرا.[۱۸۰] (۳) (معانی الاخبار:… حفص بن غیاث از امام صادق(ع) [روایت کرده است که] دربارهی قول خداوند: «وَکلًّا تَبَّرنا تَتبِیراً» فرمود: یعنی به سختی درهم کوبیدیم.
در روایت تبّر به معنای در هم کوبیدن و در هم شکستن آمده و در منابع لغت نیز همین معنا و با الفاظی عینی مطرح شده است: «و تَبَّرَه تَتْبِیراً أَی کَسَّرَه و أَهلکه.»[۱۸۱]

 

غراما، لم یقتروا، قوام:

فی تفسیر على بن إبراهیم و فی روایه ابى الجارود عن ابى جعفر علیه السلام فی قوله تعالى: إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً یقول: ملازما لا یفارق. و قوله عز و جل: وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا و الإسراف الإنفاق فی المعصیه فی غیر حق «وَ لَمْ یَقْتُرُوا» لم یبخلوا عن حق الله عز و جل وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً القوام العدل و الإنفاق فیما أمر الله به.[۱۸۲]
تفسیر علی بن ابراهیم: در روایت ابوجارود از امام باقر(ع) آمده است که ذیل آیهی «إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً» فرمود: یعنی ملازم دوزخیان است و از آنان جدا نمیشود. آن حضرت دربارهی «وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا»[۱۸۳] نیز فرمود: اسراف، انفاق در معصیت و در غیر حق است «وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً» از خداوند عزّوجلّ بخل نمیوزند و قوام، همان میانهروی و انفاق در چیزی است که خداوند، فرمان داده است.
در روایت «عذاب غرام» به عذابی که همراه و جداناشدنی از اهل دوزخ است معنا شده و در منابع لغت در مورد «غرام» این معنا آمده: «و قوله عز و جل: إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماًأی مُلِحّاً دائماً ملازما» [۱۸۴]؛ در مورد معنای «لم یقتروا» در روایت آمده که به معنای بخل نورزیدن است، که در منابع لغوی نیز به این معنا اشاره شده است: «و قَتَرَ على عیاله یَقْتُرُ و یَقْتِرُ قَتْراً و قُتُوراً أَی ضیق علیهم فی النفقه»[۱۸۵] «قوام» نیز در این روایت به میانهروی در انفاق معنا شده که در لغت نیز همین معنا گفته شده: «قَامَ الشی‏ءُ و اسْتَقَامَ: اعْتدَل و استوى.»[۱۸۶]

 

یحبرون:

فی تفسیر على بن إبراهیم و قوله عز و جل: وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ قال: الى الجنه و النار فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَهٍ یُحْبَرُونَ اى یکرمون.[۱۸۷] تفسیر علی بن ابراهیم: «و روزی که قیامت برپا میشود، در این روز» به سوی بهشت و جهنّم «پراکنده میگردند، امّا کسانیکه ایمان آوردند و کار شایسته کردند، درباغی بهشتی مأوای میگزینند» یعنی گرامی داشته میشوند.
«یحبرون» در این روایت به «یکرمون» معنا شده و آنچه در منابع لغت آمده عینا گویای همین معناست: «و قال اللیث: یُحْبَرُونَ یُنَعَّمُونَ و یکرمون»[۱۸۸]

 

مرح:

فی تفسیر على بن إبراهیم و قوله عز و جل: «وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ» اى لا تذل للناس طمعا فیما عندهم وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً اى فرحا … . [۱۸۹]
تفسیر علی بن ابراهیم:سخن خداوند عزّوجلّ: «از مردم رخ متاب» بدین معنی است که هرگز از روی طمع به آن چه دارند، نزدشان خوار مشو«بر زمین با غرور گام مسپار» یعنی از روی شادمانی راه مرو… .
«مرح» در لغت نیز به معنای شدت شادی و نشاط آمده: «مرح: المَرَحُ: شدَّه الفَرَحِ و النشاط حتى یجاوزَ قَدْرَه»[۱۹۰]

 

صیاصی:

… أفأنزل الله عز و جل فیهم «وَ أَنْزَلَ الَّذِینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ صَیاصِیهِمْ»[۱۹۱] اى من حصونهم «وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ» الى قوله تعالى: «وَ کانَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیراً»[۱۹۲]….

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 12:55:00 ق.ظ ]