۵- یرد بن مهلابیل، عمر وی را نهصد و شصت و دو سال نوشته اند. [۳۱]
۶- متوشلح (یا متوشالح)، وی، ۹۶۹ سال عُمر داشته است. [۳۲]
از نگاه علوم تجربی
در این مقام، می‌خواهیم ببینیم آیا برهانی علمی یا قانونی آزمایشی، و صد در صد کلّی، وجود دارد که ثابت کند طول عمر امری است غیرقابل وقوع، یا نه، بحث را در دو بخش تقدیم می‌کنیم:
چند مقدمه: ۱- در قوانین طبیعی، در مورد مقدار عمر طبیعی بشر، هیچ اصل ثابت و غیر قابل تغییری وجود ندارد. به همین دلیل، دانشمندان علوم تجربی، همواره، در حال مطالعه و آزمایش اند و می‌کوشند تا توسط طول عمر انسان را افزایش دهند. بدون شک، اگر مقدار عمر طبیعی انسان، دارای اصول ثابت و غیرقابل تغییری بود، این مطالعات و آزمایش‌ها معنا و مفهومی نداشت.
جالب این که تحقیقات آنان با توفیقاتی نیز همراه بوده است و توانسته اند در طی چند دهه اخیر، با همگانی کردن و افزایش بهداشت و سلامت جامعه، سلسله‌ای از بیماری‌ها و مرگ و میرها را مهار کنند و کاهش دهند.
۲- دانشمندان، با تحقیقاتی که به عمل آورده اند، موفّق شده اند عمر برخی از حشرات را تا نهصد برابر عمر طبیعی آن، افزایش دهند. اگر این قضیه، روزی در مورد انسان به حقیقت به پیوندد، عُمر هزار ساله برای انسان، امری پیش پا افتاده خواهد بود.
۳- دانشمندان می‌گویند، پیری، چیزی جز فرسوده شدن سلول‌های بدن نیست و اگر روزی بشر بتواند سلول‌های بدن انسان را جوان نگهدارد، خواهد توانست به راز طول عُمر دست یابد و از عمری دراز برخوردار گردد.
۴- از نظر دانش جدید، جسم انسان برای سالیانی دراز، دارای قابلیت حیات و بقا است. دانشمندانی که نظریات آنان مورد اعتماد است می‌گویند، همه‌ی بافت‌های اصلی، در جسم انسان و حیوان، تا بی نهایت قابلیت بقا دارد و از این حیث، کاملاً ممکن است که انسانی هزاران سال زنده بماند. البته مشروط به این که عوارضی بر او عارض نشود که ریسمان حیات او را پاره کند.
این قضیه، از پشتوانه‌ی دینی مطمئنی نیز برخوردار است. سالم ماندن جسم پیامبران و امامان و اولیا و عالمان ربّانی و شهیدان راه خدا و صالحان، دلیل بر درستی این مطلب است.
ده‌ها و صدها مورد از این گونه جسدها را در ایران و سایر کشورهای اسلامی می‌توان یافت که صدها بلکه هزاران سال از درگذشت آنان می‌گذرد، لکن هنوز بدن آنان سالم باقی مانده است. از آن جمله است، جسد «حیقوق نبی» که از پیامبران بنی اسراییل و از پیروان موسی کلیم بود، و بیش از دو هزار سال از درگذشت وی می‌گذرد.مرقدش در کشور ما و در «تو یسر کان»[۳۳] قرار دارد. قبر ایشان، در سال‌های اخیر، از سوی سارقان آثار باستانی و فرهنگی، حفاری و تخریب می‌شود و بدن این پیامبر الهی نمایان می‌گردد. مسئولان شهر که برای دفن مجدد جسد در محل حاضر می‌شوند، از نزدیک دیده اند که بدن وی کاملاً سالم بوده است.
چنان که اشاره شد، این قضیه. حدّاقل، در مورد پیامبران، دارای پشتوانه‌ی دینی است. فریقین، از رسول خدا نقل کرده اند که فرمود:
در بحارالانوار آمده است:
رسول خدا، روزی به یاران اش فرمود: زندگی و مرگ ام برای شما مایه خیر و برکت است. حیات من، باعث هدایت شما از گمراهی و نجات شما از آتش شد. و مرگ من، برای شما خیر است، برای این است که اعمال شما بر من عرضه می‌شود و از خداوند می‌خواهم اعمال نیکو و شایسته‌ی شما را افزایش دهد و نسبت به اعمال نکوهیده‌ی شما از خداوند طلب آمرزش می‌کنم.
مردی از منافقان به پیامبر عرض کرد: «ای پیامبر خدا! چه گونه چنین امری ممکن است، حال آن که بدن شما متلاشی و تبدیل به خاک خواهد شد؟! ». پیامبر فرمود: «کلّا! إنَّ الله حرّم لحومنا علی الأرض فلا یطعم منها شیئاً.»[۳۴]
چنین نیست! خداوند، گوشت ما پیامبران را بر زمین حرام کرده است و زمین چیزی از آن را نمی‌خورد.».
تکمله
تردیدی نیست که رعایت قوانین مربوط به بهداشت و دانش تندرستی، اعم از آن چه دین به انسانها توصیه می‌کند، یا آن چه از دستاوردهای دانش بشری است – می‌تواند نقش مهمی در سلامت و طول عمر انسان ایفا کند. همچنان که عدم رعایت قوانین یاد شده، می‌تواند نقش تعیین کننده‌ای در کاهش عمر انسان داشته باشد.
حال که رعایت قوانین بهداشتی و سلامتی، موجب سلامت و طول عمر انسان می‌شود، هر قدر که قوانین یاد شده بهتر و با دقّت بیش تری رعایت شود، به همان نسبت، صحّت و طول عمر انسان نیز افزایش خواهد یافت.
همچنین این که نحوه‌ی زندگی و مکانی که در آن زندگی می‌کند، در صحّت و طول عمر انسان نقش دارد، امری کاملاً محسوس است.
بنابراین، اگر موجبات صحت و سلامتی انسان از هر نظ فراهم شود، عمر انسان طولانی خواهد شد.
در قلمرو قدرت الهی
چنان که دیدیم، قرآن کریم و سنّت شریف و عقل و تجربه‌ی تاریخی و دانش جدید، بر امکان و وجود عمر طولانی برای انسان صحّه گذارده اند و آن را به رسمیت شناخته اند.
افزون بر طرق یاد شده، راه دیگری نیز برای این که یک انسان بتواند عمر طولانی داشته باشد و جود دارد. این راه، همان راه اعجاز و قدرت خداوند است.
آری، حضرت مهدی، با قدرت الهی زنده است و در میان مردم، به حیات خود ادامه می‌دهد. همان خدایی که آتش را برای ابراهیم سرد و وسیله‌ی سلامت قرار داده و گِل را برای عیسی تبدیل به پرنده می‌کند، و عیسی و خضر را پس از قرن‌ها زنده نگه می‌دارد، می‌تواند مهدی را نیز با قدرت الهی خود زنده نگهدارد.
بدون شک، امام مهدی یک انسان معمولی و عادی نیست، بلکه شخصیتی استثنایی و به فرموده‌ی رسول گرامی اسلام، خلیفه‌ی خدا است و خدایی که مصلحت می‌بیند و قادر است دشمنان خود، مانند «ابلیس» و «دجّال» را برای مدّتی طولانی زنده نگه دارد، قادر است و مصلحت می‌داند که بنده و خلیفه‌ی خود در زمین را برای مدّتی طولانی زنده نگهدارد و جامعه‌ی بشری را از فیض وجود آن حضرت بهره مند سازد.
امّا بقای عیسی به دلالت آیه‌ی قرآن [۳۵]موجب ایمان آوردن اهل کتاب خواهد شد، و آن حضرت، نبّوت پیامبر اسلام را تصدیق خواهد کرد، و با نمازگزاردن پشت سر امام مهدی و یاری کردن آن حضرت، ادعای امام مهدی را مورد تأیید قرار خواهد داد. بنابراین، بقای مهدی اصل است، و بقای عیسی و دجال، فرع بقای وجود مهدی است، حال چه گونه ممکن است که فرع باقی باشد، اما اصل باقی نباشد؟!
اگر چنین امری جایز باشد، باید صحیح باشد که مسبّب بدون وجود سبب، تحقّق یابد، حال آن که چنین امری از دیدگاه عقل محال است.
گفتار سوم: غیبت
معنای غیبت و چگونگی آن
۱-اولین معنایی که می‌توان برای غیبت امام عصر معنا کرد این است که آن حضرت در درون جوامع بشری زندگی نمی‌کند و در دسترس مردم نیست تا مانند دیگر انسانهای عادی هرکس خواست او را ببیند و آشنا و بیگانه و دوست و دشمن او را ملاقات کنند.
۲-دومین معنایی که می‌توان برداشت کرد این است حضرت مهدی در میان همین جامعه و همین انسان هاست اما به قدرت خدا هرگاه اراده کند از برابر دیدگان آنان غایب می‌گردد. دیدگان مردم – با اینکه آن حضرت موجود و حاضر است- او را نمی‌بینند؛ همانگونه که موجودات دیگری چون فرشتگان ارواح و… را با اینکه به نص قرآن همه در میان جامعه هستند ودر این جهان موجودند، اما نمی‌بینند.
۳-سومین معنای غیبت این است که آن حضرت میان مردم و جامعه زندگی می‌کنند و حتی بنابر روایاتی افراد جامعه آن حضرت را رؤیت می‌نمایند در حالیکه وی را نمی‌شناسند آنچه که مسلم است طبق احادیث و روایات معنای اول نمی‌تواند درست باشد بخاطر اینکه او ولی خدا و هادی و راهنمای مردم است در نتیجه می‌بایست به هنگام بروز ضرورت‌ها و مصلحت‌ها در جامعه مؤثر باشد. زیرا او برای انسان و هدایت او مأموریت یافته است و آنچه که از احادیث استفاده می‌شود آمیزه‌ای از معانی دوم و سوم است هم هست برای مشتاقان سالک و هم نیست در نظر ظالمان و بدخواهان در این باره به سه آیه قرآن کریم اشاره می‌کنیم:
۱-خداوند در قرآن می‌فرماید: «و جعلنا من بین ایدیهم سداً و من خلفهم سداً فا غشیناهم فهم لایبصرون»[۳۶] (و ما در برابر آنان دیواری کشیدیم و در پشت سرشان(نیز) دیواری و بردیدگانشان نیز پرده‌ای افکندیم تا نتوانند بنگرندو ببینند.)
در مورد این آیه مفسرین از «عبدالله بن مسعود» روایت کرده اند که: حق ستیزان قریش بردرب خانه پیامبر گرد آمدند تا با او در گیر شوند. آن حضرت با نام خدا از خانه خارج گردید و مشتی خاک بر سر و روی آنان پاشید و آنان با اینکه حاضر بودند آن حضرت را ندیدند.
۲-خداوند می‌فرماید: «و اذا قرأت القرآن جعلنا بینک و بین الذین لایؤمنون بالآخره حجاباً مستوراً»[۳۷] (ای پیامبر! هنگامی که تو قرآن تلاوت نمایی، ما میان تو و آنانی که به قیامت ایمان ندارند، پرده‌ای ستبر قرار می‌دهیم.)
در تفسیر این آیه مبارکه آمده که منظور از: (الذین لایومنون بالآخره) عبارتند از: ابوسفیان، نصربن حرث، ابوجهل و ام جمیل همسر ابوجهل که نسبت به پیامبر شرارت بیشتری می‌کردند و خداوند پیامبر را به هنگام تلاوت قرآن از دیدگاه آنان پوشیده می‌داشت، آنان به سراغ حضرت می‌آمدند و از کنارش می‌گذشتند اما او را نمی‌دیدند.
۳-هم چنین خداوند در داستان سامری می‌فرماید: «قال بصرت بمالم لیبصروا به فقبضت قبضه من اثر الرسول فنبذتها…»[۳۸] (سامری گفت: من چیزی دیدم که آنان نمی‌دیدند، مشتی از خاکی که نقش پای آن فرستاده‌ی خدا بر آن بود برگرفتم و در آن پیکرافکندم…)
مفسرین در این مورد آورده اند: سامری، جبرئیل را در شکل انسانی دیدکه پیاده یا بر مرکبهای بهشتی سوار است و پیام خدا و وحی او را بر موسی می‌آورد. در این هنگام مشتی از خاک پای او را برداشت و آنرا بر آن پیکربی روح افکند که براثر آن حیات در آن اسکلت بی جان پدید آمد به عبارت دیگر منظور مفسرین این است که «سامری» فرشته وی را در حالی دید که هیچ کس از بنی اسرائیل که حاضر بودند، ندیدند و هدف ما از ترسیم این آیه مبارکه این است که در نگرش قرآنی ممکن است پدیده موجودی چون فرشته‌ وحی برای انبوه دیدگان مخفی و ناپیدا باشد و برای برخی در همان حال و هوا، آشکار و دیدنی.
طبق مبانی و نظریات شیعه وجودحجت الهی در هر عصری واجب است و زمین نمی‌تواند از حجت الهی خالی باشد اصلی مانند قاعده‌ی لطف و احادیث بسیار زیادی که از طریق شیعه و سنی وارد شده است علاوه براین سنت الهی که از آدم شروع شد که خود حجت الهی بود تا خاتم که هیچگاه زمین بدون حجت نبودو ۱۲۴ هزار پیامبرهمگی حجت‌های خدا بودند برخلق و بعد از رحلت حضرت نبی اکرم به همان دلایلی که قبل از آن عالم به حجت نیاز داشت بعد از آن هم نیاز دارد با شروع امامت حضرت علی تا امام دوازدهم حضرت صاحب در طول آن سالها هیچ وقت مردم بدون امام نماندند لذا وجود حجت یک فرض محکم و ثابت شده می‌باشد لذا در این خصوص نظریه کسانی که می‌گویند امام عصر هنوز به دنیا نیامدند باطل می‌گردد. در زمان امام عسکری با توجه به روایاتی که از شیعه در خصوص فرزندایشان و برچیدن ظلم و ستم و حکومت فساق وجود داشت عباسیان نسبت به قتل فرزند امام عسکری همت گماشتند و حضرت طبق سنت حضرت موسی از طفولیت به غیبت رفتند شاید به همین دلیل باشد که شیخ طوسی در کتاب غیبت می‌نویسد: هیچ علتی مانع از ظهور آن حضرت جز اینکه می‌ترسد کشته شود نیست.
حفظ جان امام توسط خدا
حال که زمین نمی‌تواند از حجت خدا خالی بماند و طبق قاعده لطف برخداوند لازم است امامی برای مردم بگذارد طبق همین اصول نیز خداوند جان امام را حفظ کند.جوابی که میتوان برای این سؤال داد بسیار ساده است زیرا خداوند نیز می‌توانست امام حسین را در صحرای کربلا زنده نگه دارد و چهارده معصوم ماکه اکثراً شهید شدند بوسیله خدا حفظ می‌شدند و اینجا این سؤال پیش می‌آید که اگر بنا بود همچنین اتفاقی بیفتد فلسفه تکلیف بندگان چه می‌شد آیا با جبر می‌توان مکلف کرد بندگان را؛ دیگر چه فرقی بین مردم می‌توان گذاشت دیگر چه ثواب و عقابی می‌ماند و این با فلسفه خلقت خدا منافات دارد زیرا مقصود از مکلف داشتن مردم، اینست که آنها بثواب بر سندو حال آنکه ایجاد مانع و حائل جهت کشته نشدن امام با این منظور منافات دارد.بعلاوه چه بسا ایجاد حائل و مانع برای جلوگیری از کشته شدن آن حضرت موجب بروز مفسده‌ای برای مردم شود که البته این کار از خداوند نیکونیست و در جواب اینکه گاهی گفته می‌شود پدران امام عصر همه آشکار بودند و از دشمن بیم نداشتند و مانعی هم برای قتل آنها نبود باید گفت: وضعیت حضرت خلاف وضع پدران بزرگوارش بوده است زیرا خلفای گذشته عقیده نداشتند که آن ذوات مقدسه با شمشیر قیام خواهند کرد ودولتها را نابود می‌کنند. بلکه همه منتظر ظهور مهدی خودشان هستند و اعتقاد به امامت آنها برای خلفا که اطمینان بانتظام امورمملکت خود داشتند زیان بخش نبود ولی در خصوص حضرت صاحب نمیدانستند که او با سلاح قیام خواهد کرد و عدل را گسترش می‌دهد و ظلم را ریشه کن ونابود می‌سازد پس قطعاً کسی که آمده دائره حکومت فساق را برچیند آنها سایه به سایه در تعقیبش هستند و درصدد قتل او برمی آیند و علت دیگری نیز که برای ظاهر بودن پدران او وجود دارد این است که میدانستند اگر اتفاق سویی برای آنها روی دهد، امام دیگری هست که جای او را بگیرد و این شکاف را پرکند حال آنکه امام زمان چنین نیست.
در خصوص پیشگویی ائمه هدی در خصوص غیبت ولی عصر صدوق در کتاب علل الشرایع بسند خود از حضرت صادق نقل فرمودند: «لابد للغلام من غیبه فقیل له و لم یا رسول الله قال یخاف القتل» (آن جوان ناچار می‌باید غایب شود به حضرت عرض کردند: یا بن رسول الله برای چه غیبت می‌کند فرمود: میترسد او رابکشند.)
نظیر این روایت که خبر از غیبت حضرت ولی عصر می‌دهد در لسان تمامی ائمه ما وارد شده است لذا مسأله غیبت از اصول مشخص و مبرهن نزد بزرگان شیعه بوده است و آنها برای غیبت امام آمادگی لازم را کسب کرده بودند در خصوص یکی دیگر از فلسفه‌های غیبت امام زمان صدوق در کتاب کمال الدین از پدرش و او به سند خود از حضرت صادق روایت نموده که فرمود: قائم ما را غیبتی است که مدت آن بطول می‌ انجامد من گفتم: برای چه غیبت می‌کند یا بن رسول الله؟ فرمود خداوند عزوجل می‌خواهد علائم پیغمبران را در غیبتهای خود، درباره او نیز جاری کند ای سدیر او می‌باید باندازه غیبت‌های پیامبران غیبت کند قال الله تعالی: لترکبن طبق عن طبق.آثاری از شما بر آثاری که پیشتر بوده اند در میان شما نیز جاری است. در این حدیث ضمن تأثیر غیبت بعضی از پیامبران از شباهت غیبت امام عصر به غیبت پیامبران سخن به میان آمده است. و در جایی دیگر حضرت صادق در خصوص حکمت غیبت امام زمان فرمودند: همان حکمتی که در غیبت سفرای الهی پیش از او بوده است. حکمت غیبت قائم ظاهر نمی‌شود مگر بعد از آمدن خود او، چنانکه حکمت سوراخ کردن کشتی توسط خضر و کشتن آن بچه و تعمیر دیوار برای موسی ظاهر نگشت، مگر موقعی که خواستند ازهم جدا بشوند.[۳۹]
آفتاب پشت ابر
سلیمان اعمش می‌گوید به حضرت صادق عرض کردم: «فکیف ینتفع الناس باالحجه الغایب المستور قال: کما ینتفعون باالشمس اذا سترها السحاب» چگونه مردم از غائب که پنهان است بهره می‌برند حضرت در جواب من فرمودند: همانطوری که از آفتابی که در ابرها پنهان است نفع می‌برد.
هم چنین روایت دیگری از جابر عبدالله انصاری وارد شده است که وی از پیغمبر پرسید: آیا شیعه از وجود قائم در مدت غیبتش بهره مند می‌شود؟ حضرت فرمودند: «ای والذی بعثنی باالنبوه، انهم لینتفعون به و یستضیئون متبع ینور ولایته فی غیبته کانتفاع الناس باالشمس و ان جللها السحاب»[۴۰] (آری بخداوندی که مرا به پیغمبری مبعوث گردانیده آنها از وجود او منتفع می‌شوند و از نورولایتش در طول غیبت، استضائه می‌کنند، چنانکه از آفتاب پشت ابر استفاده می‌کنند.)
حال که در چندین روایت به بهره مندی شیعیان حضرت از وجودش مانند استفاده از آفتاب پشت ابر نامبرده شده لازم است چند نکته در این خصوص اشاره کنیم:
اول- نور عالم هستی و فیض و هدایت توسط آن حضرت به خلق می‌رسد و اگر آن حضرت نباشد نوری وجود ندارد همانگونه که اگر خورشید نباشد نوری به مردم نمی‌تابد.
و اگر ذوات مقدسه نباشند مردم بوسیله‌ی اعمال زشتشان مستحق عذاب الهی می‌شوند چنانکه خداوند فرمودند «وما کان الله لیعذبهم و انت فیهم»[۴۱] (مادامی که تو(پیغمبر) در میان آنها هستی خدا آنها را عذاب نمی‌کند.)
دوم- همان طوری که مردم انتظار دارند که ابر کنار برود و خورشید را ببینند در طول ایام غیبت نیز مأیوس نمی‌شوند و انتظار دیدن امام را می‌برند وشاید همین خصوصیت باشد که ۳۰۰ صهیونیست اسلام شناس در اجلاسی که در تلاویو برگزار شد اعلام کردند رمز پیروزی شیعیان در تمام قیامها انتظار فرج و بال سبز شیعه در کنار بال سرخ و شهادت می‌باشد.
سوم- کسانیکه وجود حضرت را باتمام براهین ودلائل روشن انکار می‌کنند همانند کسانی هستند که خورشید پشت ابر را انکار می‌کنند.
چهارم- بعضی اوقات وجود آفتاب پشت ابرها برای مردم از روی مصالحی مفیدتر است وو جود امام زمان هم در غیبت چه بسا به دلیل مصالحی برای شیعیان بهتر باشد.
پنجم- همانطوری که آفتاب پشت ابر گاهی ممکن است ظاهر شود و لی کسی متوجه آن نگردد ووجود مقدس حضرت صاحب ممکن است با بعضی از شیعیان دیدار داشته باشند ولی بقیه شیعیان متوجه این دیدار نشوند و شاهد این مدعا دیدارهای متعددی است که به صورت متواتر از خواص شیعیان نقل شده است.
ششم- همان طوری که خورشید بمیزان روزنه‌ها و شبکه‌های خانه‌ها وارد آن می‌شود و بقدر ارتفاع موانع خانه‌ها در آن می‌تابد هم چنین مردم نیز به اندازه موانع خود که عبارتند از شهوات نفسانی و علائق جسمانی و بقدریکه پرده‌های کثیف را کنار بزنند از انوار هدایت معصومین استفاده می‌کنند.
دلائل غیبت امام زمان
آزمایش مردم
«احب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا وهم لا یفتنون و لقد فتنا الذین من قبلهم فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین»[۴۲] (آیا مردم خیال می‌کنند که همین که گفتند ایمان آوریم رها شده و دیگر امتحان نمیشوند.کسانی را که قبل از آنها بودند، آزمایش کردیم تا خداوند راستگویان و دروغ گویان را مشخص کند.)
با توجه به آیه‌ای که گذشت خداوند مردم هر دوره‌ای را در بوته‌ی آزمایش قرارمی دهد تا کسانی که واقعاً دیندار هستند از بی دینان مشخص گردند صالحان و پاکان از ناپاکان متمایز گردند وکسانیکه به زبان می‌گویند ایمان می‌آوریم ولی در دل ایمانی ندارند مشخص شوند در زمانیکه دینداری در آن از سخت ترین کارها شمرده شده در همین رابطه به حدیث ذیل دقت کنید. سدیر می‌گوید: در خدمت مولایمان امام صادق بودیم، امام روی زمین نشسته و عبائی بی یقه و با آستین کوتاه پوشیده بود، در آن حال مانند پدر مرده گریه می‌کرد، آثار حزن از رخسار مبارکش نمایان بود و می‌فرمود: آقای من! غیبت هزاران سرنهان در نظام دین و برنامه‌های مترقی آن وجود دارد که درک هریک، دلی در یاو چشمی بینا می‌خواهد تا آنجا که همه پیامبران هم نمی‌توانند به تمام اسرار آگاه باشند، هجران تو خواب را از من ربوده و لباس صبر را بر بدنم تنگ و آرامش را از من سلب کرده است آقای من! غیبت تو برای همیشه مرا اندوهگین کرده مثل کسی که تمام بستگانش را یکی پس از دیگری از دست می‌دهد و تنها می‌ماند. سدیر می‌گوید: از ناله‌های جانگذار حضرت، پریشان شده و عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! خداوند دیدگان شما را گریان نکند، برای چه این قدر ناراحت و محزون هستی؟ امام صادق آه سوزناکی کشید (بدین مضمون) فرمودند: قائم ما غیبت طولانی کرده و عمرش طولانی می‌شود در آن زمان اهل ایمان امتحان می‌شوند و بواسطه غیبتش شک وتردید در دل آنها پدید می‌آید و بیشتر، از دین خود برمی گردند.»
از این حدیث پر مغز و پر احساس حضرت صادق انسان یکه میخورد که قبل از غیبت حضرت ولی خدا چنان گریه می‌کند مثل کسی که فرزند از دست داده ودر آخر نسبت به از دست دادن دین مردم در آخرالزمان هشدار می‌دهد لذا آزمایش مردم از اموری است که قطعاً یکی از آثار غیبت حضرت بقیه الله الاعظم می‌باشد.
از حضرت صادق روایت شده است که فرمود: کسی که بخواهد در عصر غیبت به دینش متمسک وملتزم باشد، مثل کسی است که شاخه درخت خار را با دست بزند تا خارهایش قطع گردد- سپس امام با دست خود به این کار اشاره کرده آنگاه فرمود: به درستی که برای صاحب این امر غیبتی است پس باید هر بنده خدای بپرهیزدو به دینش متمسک گردد.[۴۳]
خالی نماندن زمین از حجت
«قال مولانا علی: لا تخلوالارض من قائم بحجه الله» (هیچگاه زمین از کسی که قائم به امرالهی باشد خالی نخواهد ماند.)
همان طوری که گذشت حتماً زمین باید از حجت خالی نباشد و بشر همواره به راهنما و امام نیاز ندارد.
امام صادق می‌فرماید: «اگر در دنیا دو نفر داشته باشند، یکی از آنها امام و حجت خداست.»[۴۴]
در جایی دیگر باز ایشان می‌فرمایند: «آخرین نفر که از دنیا می‌رود امام است برای اینکه کسی بدون حجت و رهبر نماند تا با خدای احتجاج کرده، شکایت نماید که تکلیف خود را در دنیا نمی‌دانسته است.»[۴۵]
و شاید بهترین حدیثی که می‌توان به آن استناد کرد در این باب که وجود حجت خدا در عین حال و ندیدنش توسط مردم این روایت باشد که حضرت علی فرمودند: بدانید زمین از حجت خدا خالی نمی‌ماند ولی خداوند به خاطر ظلم و جور واسراف مردم برخودشان آنها را از دیدار او کور خواهد ساخت.»[۴۶]
نداشتن یار و یاور و عدم آمادگی و استعداد مردم
قطعاً یکی از نکات مهم در غیبت امام عصر نداشتن آمادگی مردم و منتظر نبودن آنها برای ظهور صاحب الامر می‌باشد در روزگار ما انگار نه انگار که امامی را حبس کرده‌ایم علت غیبت امام زمان در خود ماست لذا آمادگی مردم از اموری است که تا مردم تشنه نشوند قطعاً نمی‌شود آنها را به زور سیراب کرد و همینطور است نداشتن یار و یاور حضرت اگر بنا باشد ظهور بکنند نیاز به یار و یاور دارند نیاز به نیرو دارند تا این نیروها ساخته نشوند چگونه می‌توان متصور شد که حضرت قیام کند. یاران حضرت شامل دو گروه می‌شوند ۱- یاران خاص و فرماندهان سپاه حضرت که شامل ۳۱۳نفر می‌باشند آنانیکه امام صادق درباره‌ی آنها فرمودند: مردانی که گویی قلب هایشان مانند پاره‌های آهن است هیچ چیز نتواند دل‌های آنان را نسبت به ذات خدا گرفتار شک و تردید سازد. سخت تر از سنگ هستند و…»[۴۷]
۲-یاران عام: که نصاب معینی ندارند ودر روایات مختلف تعداد انها تا ده هزار نفر در مرحله اول ذکر شده است که در مکه با حضرت پیمان می‌بندند زین روست که باید جهت کادرسازی و تربیت نیرو جهت سپاه حضرت کوشش کنیم که در مرحله اول خود دارای ایمانی راسخ گردیم و ثابت قدم در ایمان و عقیده گردیم ودر مرحله بعد بتوانیم نسبت به تربیت سرباز جهت سپاه حضرت اقدام کنیم.
نصرالدین طوسی در رساله‌ای که در باب امامت تألیف کرده اند در خصوص سبب غیبت امام فرموده است: «اما سبب غیبت امام دوازدهم، پس جایز نیست که از جانب خداوند سبحان و یا از جانب خود آن حضرت باشد؛ بلکه- همانگونه که شناختی- از مردم و مکلفین است و آن خوف غالب و تمکین نداشتن مردم از امام است و هر موقع این سبب زایل شود یعنی مردم تمکین و اطاعت از امام نمایند ظهور واجب می‌شود.»
به گردن نداشتن بیعت
یکی از علائم و مشخصات امام زمان ومهدی آخر الزمان این است که بیعت هیچ کس و هیچ حکومت غاصب و ستمگری به عنوان تقیه بر گردن اونیست که ظاهر می‌شود حضرت اکمل مظاهر اسم «العادل» و «السلطان» و «الغالب» و «الحاکم» است و چنین کسی از اینکه تحت سلطنت غیرخدا واقع شود یا به حکومتی از حکومتهای جائر به تقیه رای داده باشد براساس اخبار وروایات محفوظ است. آن حضرت به تقیه عمل نخواهد کرد و حق را آشکار و باطل را از صفحه روزگار برخواهد داشت.پس یکی از حکم و مصالح غیبت این است که حضرت پیش از رسیدن وقت ظهور و مأمور شدن به قیام ناچار نمی‌شود مانند پدران بزرگوارش از راه تقیه با خلفاء و زمامداران و سیاستمداران وقت بیعت نماید ووقتی که ظاهر می‌شود هیچ بیعتی در گردن او نیست و هیچ حکومتی را برخود غیر از حکومت خدا و احکام و قوانین قرآن حتی به ظاهر و تقیه هم، نپذیرفته است. و این معنی از چند حدیث که در «کمال الدین» باب ۴۸ – باب علت غیبت – و در «عیون» و «علل» روایت شده استفاده می‌گردد از جمله در حدیث هشام بن سالم، حضرت صادق می‌فرماید: «یقوم القائم و لیس فی عنقه بیعه لاحد» قائم قیام می‌کند در حالیکه در گردن او بیعت برای احدی نیست و نیز در روایت حسن بن علی فضال است که وقتی آن حضرت خبر از غیبت امام پس از وفات امام عسگری داد پرسید برای چه؟ حضرت فرمود: برای آنکه در گردن او بیعت برای کسی نباشد چون به شمشیر قیام کند.
غیبت صغری
قبل از بررسی غیبت صغری خوب است به اولین دوره‌ی زندگی حضرت که دوره‌ی اختفا می‌باشد بپردازیم:
دوره‌ی اختفا
این دوره از هنگام تولد حضرت(۲۵۵ه.ق) تا رحلت امام حسن عسکری (۲۶۰ه.ق) می‌باشد.امام عسکری در آن دوره، دو وظیفه اساسی وحساس را عهده دار بود، یکی حفظ فرزندش از گزند خلفای عباسی و دیگر اثبات وجود او و اعلام امامتش به عنوان امام دوازدهم، و آن حضرت از عهده هر دو به بهترین شکل برآمد اما به خاطر اختناق شدید توسط عباسیان، تنها تعداد اندکی از یاران صدیق امام عسکری مانند ابوهاشم جعفری، احمد بن اسحاق و حکیمه و خدیجه عمه‌های امام عسگری از ولایت آن حضرت آگاه بودند. حضرت عسکری برای حفظ جان امام عصر تصمیم گرفتند او را به جای مطمئن تری بفرستند مدارک تاریخی حکایت از آن دارد که امام نخست فرزند خود را در سامرا و سپس در مدینه پنهان نمودند امام عصر در مدینه تحت سرپرستی مادر بزرگ پدری خود زندگی می‌کرد بنابر نقل صدوق امام حسن عسکری ۴۰ روز پس از تولد فرزندش، او را به مکان نامعلومی فرستاد و آنگاه وی به مادرش بازگردانده شد. بنا به روایت مسعودی، امام عسکری در سال (۲۵۹هـ) از مادر خود حدیث درخواست کرد تا به حج مشرف شود از آن پس حدیث و نواده اش تحت حفاظت احمد بن مطهره یار صمیمی و نزدیک امام عسکری به مکه رفتند به نظر می‌رسد آنان پس از برگزاری مناسک حج به(مدینه) عزیمت کرده باشند و آنجا را محل اختفای امام دوازدهم قرار داده باشند.

 

برای

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 06:06:00 ق.ظ ]