ـ ارتباطات در حال رشد، مسائلی را در سطح فراملی ایجاد می‌کند که تنها از طریق همکاری جهانی قابل حل و فصل می‌باشند، تکثیر تسلیحات یا معضل مواد مخدر از جمله این موضوعات است.
ـ حجم و شدت ارتباطات، شبکه‌های به هم فشرده‌ای و بین دولت‌ها و نهادهای بین‌المللی، جوامع، سازمان‌های غیردولتی و شرکت‌های چند ملیتی بوجود می‌آورد، این شبکه‌ها به ایجاد یک سیستم جهانی منجر می‌شود که محدودیت‌هایی سیستمی برای فعالیت بازیگران مزبور ایجاد می‌کند و خود مختاری آن‌ ها را کاهش می‌دهد.[۲۳]
«دیوید هلد»[۲۴] جهانی شدن را فرایندی گریز ناپذیر می‌داند که فرایندهای دیگری را، به ویژه در زمینه تصمیم‌گیری در سیاست‌گذاری‌ها، تغییر در ماهیت سازوکارهای سیاست‌گذاری ملی، تغییر در چارچوب اعمال حقوقی و اداری دولت‌ها و غیره را نیز در درون خود جای داده است و تحولی بنیادین در فضای سازمانی، روابط اجتماعی و کنش‌های متقابل قدرت به وجود می‌آورد.[۲۵] این تحولات را مقتضیات خاص تاریخی جدیدی به شرح ذیل پایدار ساخته است:
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
ـ گسترش فعالیت‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به فراتر از مرزهای سیاسی، مناطق و قاره‌ها.
عکس مرتبط با اقتصاد
ـ جریان آزاد تجارت، سرمایه، پول، فرهنگ و اقتصاد.
ـ گسترش ارتباطات جهانی و نظام‌های حمل و نقل و ارتباطات که موجب درهم آمیختگی اندیشه‌ها و علوم می‌شود.
ـ از میان رفتن مرزهای بین امور محلی و جهانی.
همه این‌ها گویای آن است که ماهیت پدیده‌های اجتماعی در حال تغییر است و این امر می‌تواند جهان دیگری را پیش روی ما پدیدار سازد. همچنین «جان لوئیس گدیس» جهانی شدن را شامل گسترش حوزه اقتصاد، هم‌گرایی اقتصادی، وابستگی متقابل، چند جانبه ‌گرایی اقتصادی، آزاد سازی و در عین حال محدود شدن سیاست، یک جنبه ‌گرایی، جدایی طلبی و قوم‌گرایی می‌داند.[۲۶] «امانوئل ریشتر»[۲۷] نیز جهانی شدن را شکل گیری شبکه‌ای می‌داند که طی آن اجتماعاتی که قبلاً در این کره خاکی دور افتاده و منزوی بودند، در وابستگی متقابل و وحدت جهانی ادغام می‌شوند. «آلوین تافلر»[۲۸] جهانی شدن را عنصر دانایی دانسته که نه تنها کالا، خدمات و سرمایه بین‌المللی در نقاط مختلف دنیا به آسانی به گردش در می‌آیند، بلکه افکار و دانش بشری نیز به آسانی و بی حد و مرزتر از گذشته، مبادله می‌شوند و در واقع جهانی شدن محیط بیگانه‌ای را برای تمام کشورها به وجود می‌آورد که در آن پیوندهای بین‌المللی به حداکثر خواهد رسید. «آنتونی گیدنز» نیز جهانی شدن را فرایندی برآمده از مدرنیته می‌داند و پست مدرنیسم را به عنوان «جهانی شدن کامل» می‌داند. وی بر این اعتقاد است که مدرنیته به روش‌های زندگی یا سازمانی اجتماعی گفته می‌شود که از قرن هفدهم به بعد در اروپا نمود یافت و کم کم در حد جهانی نفوذ پیدا کرد. در واقع گیدنز، جهانی شدن را پدیده‌ای می‌داند که خودبه خود گسترش روابط اجتماعی را به دنبال خواهد داشت و افرادی را که به هم در ارتباط نیستند، به هم نزدیک می‌کند.[۲۹]
«رولند رابرتسون»[۳۰] نیز معتقد است، جهانی شدن که در قرن بیستم به صورت یک شعور کل‌گرا تجلی پیدا کرد، مستلزم وابسته کردن نقاط مرجع فردی و ملی به نقاط مرجع عام و فراطی است. از این رو، جهانی شدن ایجاد ارتباطات فرهنگی، اجتماعی و پدیده شناختی بین چهار عامل را نیز شامل می‌شود:
۱ـ خویشتن فرد
۲ـ جامعه ملی
۳ـ نظام بین‌المللی جوامع؛ و
۴ـ بشریت به طور کلی.
این چهار عامل، بر روی هم، یک «میدان جهانی» تشکیل می‌دهند که شامل تمامی اجزایی است که ما برای تحلیل جهانی شدن به آن‌ ها نیاز داریم.[۳۱] تحت شرایط جهانی شدن ارتباطات پدیده شناختی را نسبی شدن نیر بین این چهار عامل بوجود می‌آید:
ـ خویشتن فرد، به صورت شهروند جامعه ملی، در مقایسه با تحولات در سایر جوامع به منزله نمونه‌ای از بشریت، تعریف می‌شود.
ـ یک جامعه‌ای، که روابط مسأله داری با شهروندان خود دارد از لحاظ آزادی و کنترل، خود را عنصری از جامعه ملت‌ها می‌شناسد و باید حقوق شهروندی را در زمینه حقوق بشر به طور عام تأمین کند.
ـ نظام بین‌المللی، متکی به محدودیت حاکمیتی است که جوامع ملی از آن برخوردارند که استانداردهایی را برای رفتار فردی تعیین می‌کند و کنترل واقعی بر روی آرمان‌های بشری اعمال می‌کند.
ـ بشریت، در قالب حقوق فردی تعریف می‌شود که در تمهیدات شهروندی جوامع ملی بیان شده است و از طریق نظام بین‌المللی جوامع مشروعیت پیدا می‌کند و به اجرا گذاشته می‌شود.
در یک نگرش کلی، می‌توان عناصر جهانی شدن را در موارد زیر برجسته کرد:
ـ جهانی شدن اقتصاد؛
ـ تبدیل شدن دولت‌های ملی به واحدهای اقتصادی؛
ـ ملیت زدایی (غیر ملی شدن)؛
ـ سرزمین زدایی (غیر سرزمینی شدن)؛
ـ مکان زدایی؛
ـ ظهور یک اقتصاد و فرهنگ جهانی واحد؛
ـ تبدیل جهان به یک کالبد اجتماعی واحد و ظهور یک نظم جهانی جدید؛
ـ تمرکز زدایی از ساختار، منافع و عناصر قدرت و حاکمیت؛
ـ تحلیل دولت – ملت مدرن؛
ـ تحول در الگوی زندگی اجتماعی؛
ـ سیال شدن سرمایه.[۳۲]
در غالب تعاریف ارائه شده، جهانی شدن فرایندی تدریجی و پایدار توصیف می‌شود که از گذشته‌ای دور یا نزدیک آغاز شده و هنوز هم ادامه دارد و هرچه از عمر آن می‌گذرد، بر شتابش افزوده می‌شود. اکثر نظریه‌پردازان، دست کم تاریخی چند ده ساله برای جهانی شدن قائل و بر تشدید آن در سال‌های اخیر متفق‌القول‌اند. غالب ایشان جهانی شدن را واقعیتی اجتناب ناپذیر و غیرقابل جلوگیری می‌دانند و در بیان ویژگی‌های این پدیده، بر عواملی چون کمرنگ شدن مرزهای جغرافیایی، وابستگی متقابل کشورها به یکدیگر، سرعت زیاد در انتقال (سرمایه، فناوری، نیروی کار، ایده و…)، افزایش بی‌سابقه ارتباطات و برخوردهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی میان افراد، گروه‌ها، نهادها و دولت‌ها تأکید دارند که به فراگیر شدن تمام جوامع و افزایش پیوندها و همبستگی‌های میان دولت‌ها و جوامع تشکیل دهنده نظام جهانی مدرن می‌ انجامد.
علاوه بر این‌ها، دو مفهوم فشردگی زمان و مکان در غالب تعریف‌ها مورد توجه صاحب‌نظران قرار گرفته چرا که این دو مفهوم وجه ممیزه دوران مدرن و سنتی هم به شمار می‌آیند. دوره سنتی دوره فضاهای محدود و معین محلی بود که همه فعالیت‌های اجتماعی در چارچوب این فضا و زمان محدود بود، ولی در دوران مدرن، به واسطه برخی اختراعات و پیشرفت‌ها، زمان و فضا (مکان) عمومیت یافتند که هنوز هم ادامه دارد. اختراع ساعت و ترسیم نقشه کره زمین و به دنبال آن وقایع دیگری که در جهت تراکم زمان و مکان رخ داد، باعث شد زمان مورد نیاز برای کارها کاهش یابد که این نماد خود سبب کاهش فاصله تجربی بین نقاط مختلف در مکان می‌شود. برای مثال وقتی مردم تهران بتوانند هم زمان شاهد وقایعی باشند که در نیویورک رخ داده است، می‌توان نتیجه گرفت آن‌ ها واقعاً در یک مکان واحد زندگی می‌کنند.
فشردگی و تراکم زمان و مکان به تدریج افزایش یافت تا اینکه در دهه‌ های اخیر به اوج خود رسید. به همین دلیل، یکی از تعابیر زیبا برای فهم جهانی شدن که هم عام بوده و همه ابعاد جهانی شدن را دربرمی‌گیرد و هم به سادگی فهمیده می‌شود، استفاده از مفهوم فشردگی زمان و مکان به عنوان ویژگی محوری جهانی شدن است که قبل وجود داشته ولی در خلال دهه‌‌‌‌‌های اخیر شتاب ناگهانی یافته است.
در اینجا برای رسیدن به تعریفی مورد قبول از جهانی شدن که حتی‌الامکان واجد ویژگی‌های برجسته مورد تأکید صاحب‌نظران مختلف باشد، برخی از مباحث کلیدی صاحب‌نظران اصلی پارادایم جهانی شدن به مفهوم نوین آن را مورد استفاده قرار داده، به تعریف عام و کلی از این پدیده می‌رسیم.[۳۳]
بدین منظور، هم چنان که دیوید ‌هاروی محور تعریف خود را فشردگی و تراکم زمان و فضا (مکان) قرار داده و همین مفهوم مورد تأکید آنتونی گیدنز قرار گرفته است، ما نیز همین تعبیر را به عنوان ویژگی محوری در تعریف جهانی شدن می‌پذیریم. همچنین از نظریه رولند رابرتسون- از محوری‌ترین نظریه‌پردازان پارادایم جهانی شدن- که ضمن تأکید بر مفهوم در هم فشردگی جهان و تبدیل آن به مکانی واحد که دربرگیرنده همه مؤلفه‌های بشری از فرد و جامعه ملی گرفته تا نظام جوامع باشد، بر عنصر آگاهی هم به عنوان نقطه عطف این فرایند تأکید می‌ورزد، استفاده می‌کنیم و بر حضور آگاهانه مردم به عنوان یکی از ارکان اصلی پارادایم جهانی شدن تأکید خواهیم کرد.
همچنین از تعبیر مارتین آلبرو از جهانی شدن که ادغام در یک جامعه جهانی واحد را در عصر جهانی، پیش شرط جهانی شدن می‌داند و زیر نظر مالکوم وارترز که معتقد است جهانی شدن سبب کاهش محدودیت‌های جغرافیایی، ترتیب‌ها و روابط اجتماعی می‌شود، در تعریف جهانی شدن استفاده خواهیم کرد.
به این ترتیب، با بهره گرفتن از آرای صاحب‌نظران فوق، تعریفی عام و کلی از جهانی شدن و بدون توجه به بعد خاصی از آن را می‌پذیریم:
«جهانی شدن عبارت است از فرایند فشردگی زمان و مکان (فضا) که در نتیجه آن، انسان‌های دنیا به صورتی نسبتاً آگاهانه، در جامعه واحد جهانی ادغام می‌شوند و در نتیجه آن، بسیاری از محدودیت‌های جغرافیایی و سیاسی به ترتیبات اجتماعی و فرهنگی از بین می‌روند یا کاهش می‌یابند.»[۳۴]
مبحث دوم: تاریخچه جهانی شدن:
اگر بنا باشد جهانی شدن را به مفهوم عام آن درنظر بگیریم، باید دنبال سابقه‌ای بسیار طولانی‌تر از چند دهه یا چند سدۀ اخیر برای آن باشیم. درباره سیر جهانی شدن و سابقه و تاریخچه آن صاحب‌نظران نظرات متفاوتی را ارائه دادند.
مالکوم وارترز در بیان سابقه جهانی شدن سه احتمال زیر را مطرح می‌کند:
«۱- جهانی شدن فرایندی است که از ابتدای زندگی بشر وجود داشته و از همان زمان تأثیرات آن رو به فزونی بوده است، اما اخیراً شتابی ناگهانی در آن پدیدار شده است.
۲- جهانی شدن با نوگرایی و توسعه سرمایه داری هم زمان بوده است، اما اخیراً‌ در آن شتاب ناگهانی به وجود آمده است.
۳- جهانی شدن فرایندی متأخر است که با سایر فرایندهای اجتماعی نظیر فراصنعتی شدن، فرانوگرایی یا شالوده شکنی سرمایه داری همراه بوده است.»
وارترز سپس چنین نتیجه می‌گیرد که برخی ابعاد جهانی شدن همیشه به وقوع پیوسته است، اما تا نیمه هزاره دوم، توسعه این ابعاد پیوسته و منظم نبوده است. به نظر او، توسعه خطی جهانی شدن در قرون پانزده و شانزده، یعنی آغاز سبز فایل شروع شد. به این ترتیب، با پذیرش مفهوم عام جهانی شدن و بدون تأکید بر وجوه امروزی و پیچیده جهانی شدن باید به نظر آن دسته از صاحب‌نظران توجه بیش‌تری داشت که ریشه تاریخی جهانی شدن را بسیار طولانی می‌دانند و گاه حتی سابقه این پدیده را در تمدن‌های باستان جستجو می‌کنند؛ چه آن‌که این تمدن‌ها به اقتضای منطق و ساختار درونی خود، تمدن‌هایی گسترش طلب بوده و همواره از لحاظ سیاسی، نظامی و فرهنگی گرایش به گسترش و جهان‌گیر شدن داشتند. حتی ادیان الهی که همواره داعیه‌ای جهان شمول داشته و بنیان گذار تمدن‌های بزرگی بودند، بخشی از تاریخ جهانی شدن بوده‌اند.
صاحب‌نظرانی چون گوندرفرانک و امانوئل والرشتاین، معتقدند جهانی شدن هنگامی آغاز شده که نطفۀ نظام جهانی بسته شده است و این موضوع به ۲۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح برمی‌گردد. آن‌ ها از پنج هزار سال تاریخ نظام جهانی و به تبع آن پنج هزار سال تاریخ جهانی شدن سخن می‌گویند. «اریک ولف»[۳۵] و «ویلکنسون»[۳۶] از جمله نویسندگانی هستند که تاریخ جهانی شدن را ۱۵۰۰ سال پیش از میلاد و از مصر باستان و تمدن سومر، یعنی نخستین تمدن‌های باستانی می‌دانند. بعضی از صاحب‌نظران نیز تمدن شرق باستان و اسلام را نقطه آغاز جهانی شدن خوانده‌اند.[۳۷]
«رابرتسون» مراحل مختلفی را برای سیر جهانی شدن بر می‌شمارد:
مرحله اول: مرحله نطفه‌ای که از اوایل قرن پانزدهم تا قرن هیجدهم در اروپا ادامه داشت و شامل رشد اجتماعات ملی و نزول نظام فراملی قرون وسطی، گستردگی حیطه کلیسای کاتولیک، نظریه خورشید محوری جهان، پیدایش جغرافیایی جدید و گسترش تقویم گریگوری بود.
مرحله دوم: آغاز جهانی شدن که از نیمۀ قرن هیجدهم تا دهۀ هفتاد قرن نوزده ادامه یافت و شامل گرایش به ایدۀ دولت واحد همگن، تبلور انگارۀ روابط رسمی بین‌المللی و فرد به عنوان شهروند، توجه به میثاق‌های بین‌المللی، ترازبندی موضوع ملی- بین‌المللی بود.
مرحله سوم: مرحله خیزش که از ۱۸۷۰ شروع شد و تا دهۀ بیست قرن بیست ادامه یافت. در این دوره، گرایش‌های جهانی کننده پیشین قالبی واحد و بازگشت ناپذیر شامل چهار مرجع اصلی ملی، فرد، جامعه بین‌المللی و نوع بشر تبدیل شده است.
مرحله چهارم: مرحله‌ای که از نیمه دهه بیست قرن بیست شروع شد و تا اواخر ۱۹۶۰ ادامه یافت و شامل منازعه بر سر وضعیت مسلط جهانی، تأسیس جامعه ملل و بعد سازمان ملل، تثبیت استقلال ملی، جنگ سرد، تبلور جهان سوم و رقابت قدرت‌ها و … بود.
مرحله پنجم: مرحله بلاتکلیفی که از اواخر ۱۹۶۰ شروع شد و از اوایل دهه نود قرن بیست عوارض بحرانی در آن نمودار شد و شامل بالا گرفتن آگاهی نسبت به جهان، صعود به ماه، تحکیم ارزش‌های پست مدرنیسم، پایان جنگ سرد، رشد نظام ارتباط جمعی، تلاش برای تک قطبی شدن جهان و … بود.
با توجه به تنوع آرا و دیدگاه‌های موجود درباره سیر جهانی شدن و سابقه و تاریخچه آن می‌توان چنین دریافت که جهانی شدن بسته به گسترۀ تعریف و ابعاد آن، در طول تاریخ بشر به صورت امواج مختلفی پدیدار شده است که صاحب‌نظران بسته به نوع رویکرد خود به این مفهوم، به تبیین وقایع تاریخی با میزان قراردادن این پدیده پرداخته‌اند.[۳۸]
بنابراین، در یک نگرش کلی، جهانی شدن از زمانی آغاز شد که بشر توانست بر ذهنیت جزمی و غیرعلمی خود مبنی بر مسطح بودن و مرکزیت زمین در عالم، رهایی یابد و کروی بودن و در نتیجه محدودیت و قابل اکتشاف بودن آن را به روش علمی دریابد. به دنبال تحول اساسی، گام‌های اولیه برای ارتقاء افق‌های فکری و ذهنی از سطح بومی و محلی به سطح فراملی و سپس سطح جهانی برداشته شد. البته باید جایگاه ادیان الهی، مخاطب قرار دادن انسان و توسعه شمول دعوت خود به عرصه جهانی را به عنوان نهاد‌‌های دیرین جهانی شدن مورد توجه قرار داد. البته این بینش جهانی، تا زمانی که به درک علمی و روش های عینی اکتشاف و پیشبرد امور جهان توسط علم و خرد منجر نشده بود، بستر لازم و نهادها و ابزار مورد نیاز برای درک جهانی شدن و جهانی اندیشیدن را فراهم نیاورد.[۳۹]
با این حال تعیین یک لحظه خاص به عنوان زمان آغاز روند جهانی شدن یا تشریع مراحل دقیق شکل‌گیری آن کار دشواری است. تعیین نقاط آغاز یا دوره‌های مختلف جهانی شدن، غیر دقیق و مورد اختلاف است. تاریخ هیچ نقطه عطف روشن و دقیقی را به عنوان نقطه شروع جهانی شدن که همگان روی آن توافق داشته باشند، نشان نمی‌دهند. محققان زمان‌های متفاوتی را به عنوان زمان آغاز جهانی شدن تعیین کرده‌اند، مبدأهای زمانی مختلفی از جمله ابتدای مهاجرت بین قاره‌ای انسان، آغاز عصر مدرن، اواخر قرن نوزدهم، اواخر دهه ۱۹۵۰ یا دهه ۱۹۷۰ مورد اشاره قرار گرفته است.[۴۰]
مبحث سوم: ابعاد جهانی شدن
جهانی شدن یک پدیده چند وجهی است. یکی از ناکامی‌های محققان در ارائه تعریفی جامع از جهانی شدن، در همین چند بُعدی یا چند وجهی بودن آن است. این چند وجهی بودن را هم در علل یا دلایل جهانی شدن و هم در پیامدها و بازتاب‌های جهانی شدن می‌توان مشاهده کرد. برای جهانی شدن ابعاد گوناگونی از جمله اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، پزشکی و بهداشتی، ارتباطاتی، امنیتی، زیست محیطی و غیره نام برده می‌شود که در این قسمت تلاش خواهد شد تا برخی از مطرح‌ترین این ابعاد، از جمله بُعد اقتصادی، بعد سیاسی و بعد فرهنگی مورد بررسی قرار گیرد.
بند اول: جهانی شدن اقتصاد
جهانی شدن اقتصاد به لحاظ تأثیر بر شیوه‌های تولید و مصرف، تجارت جهانی، سرمایه گذاری مستقیم خارجی، بازارهای مالی و سرمایه، انتقال تکنولوژی و غیره بارزترین و مشخص‌ترین نمونه جهانی شدن به شمار می‌آید. به عبارت دیگر جهانی شدن در بعد اقتصادی از گستردگی، سرعت و عمق بیش‌تری برخوردار می‌باشد. وجه مسلط و غالب جهانی شدن اقتصاد به گونه‌ای است که ابعاد سیاسی و فرهنگی این فرایند تحت تأثیر بعد اقتصادی شکل گرفته و درحال انجام است. این مهم در عینه در مباحث نظری و تئوریک جهانی شدن در معنای امروزی آن جلوگر می‌باشد. پژوهشگران اقتصادی، جهانی شدن اقتصاد را به طرق مختلف تعریف کرده‌اند و هر یک از منظر خاصی به این مسأله نگاه کرده‌‌اند. «سایکیف»[۴۱] و «گلین»[۴۲] با تأکید بر گسترش سرمایه داری جهانی شدن را با به هم پیوستگی بیش‌تر اقتصادها مشخص می‌کنند. «آنتونی مک گرو» نیز خاطر نشان می‌کند، جهانی شدن اقتصاد به معنای تحولی ژرف در اقتصاد جهانی، ایجاد یک بازار مشترک جهانی و نابودی دولت- ملت‌ها به عنوان موجودیت‌های اقتصادی می‌باشد.[۴۳]
ذکر این نکته ضروری است که جهانی شدن دو مشخصه ممتاز را شامل می‌شود. حیطه و عمق از یک طرف در بر دارنده مجموعه‌ای از فرایند‌هاست که در سراسر جهان نمود پیدا می‌کند و از طرف دیگر مستلزم سطوح بالای تعامل یا وابستگی متقابل میان دولت‌ها و جوامع که تشکیل دهنده جامعه جهانی هستند، می‌باشد. در این شرایط، جهانی شدن اقتصاد فرایندی رو به پیشرفت است که در آن تعاملات فرامرزی به سرعت در حال شکل گیری و گسترش است.[۴۴]
در مطالعه جهانی شدن اقتصاد، عوامل و عناصر مختلفی یافت می‌شود که هر یک به نوبه خود در ایجاد و تداوم آن مؤثر واقع شده و می‌شوند، اما به طور کلی، چهار عنصر اساسی و بنیادین، که به طور ملموسی چرخ‌های جهانی شدن اقتصاد به شمار می‌روند و سایر پدیده‌ها و عوامل جهانی شدن را تحت تأثیر قرار داده‌اند، عبارتند از: رشد تکنولوژی، تجارت جهانی، سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی و بازارهای مالی، سرمایه و تکنولوژی. افزایش همکاری جهانی برای دستیابی به تکنولوژی‌های پیشرفته‌تر و گستردگی جهانی تولید تکنولوژی از پدیده‌های جدید تکنولوژی در عصر جهانی شدن اقتصاد است. درحال حاضر شرکت‌های بزرگ تجاری و تولیدی با هدف دستیابی به تکنولوژی‌های دانش‌گراتر و افزایش رشد کیفی محصولات خود، همکاری گسترده‌ای در این زمینه دارند که در برخی موارد نیز به ادغام آن‌ ها نیز منجر شده است. علاوه بر این، در حال حاضر فرایند تولید و به کارگیری تکنولوژی صرفاً‌ به چند کشور پیشرفته مانند گذشته منحصر نمی‌شود و این پدیده در نتیجه اقدام شرکت‌های چند ملیتی به بسیاری از کشورهای درحال توسعه و توسعه نیافته نیز منتقل شده است. این وضعیت، جهانی شدن تکنولوژی را به عنوان یکی از شاخص‌های مهم جهانی شدن اقتصاد مطرح ساخته و اخیراً نیز در چارچوب سازمان تجارت جهانی، قوانینی برای تنظیم روند تولید، انتقال و بهره‌گیری از تکنولوژی‌های جدید به تصویب رسیده است.
توسعه کمی و کیفی تجارت در سطح جهانی از بنیادی‌ترین، مهم‌ترین و بارزترین عناصر جهانی شدن اقتصاد به شمار می‌آید. این عنصر که سابقه‌ای به قدمت جهانی شدن اقتصاد دارد، بار اصلی و اولیه آن را نیز به دوش می‌کشد. به عبارت دیگر، تجارت بین‌المللی اولین نمود و سمبل جهانی شدن اقتصاد به شمار می‌آید که سابقه آن به اواسط قرن نوزدهم باز می‌گردد. علاوه بر این در طول دو قرن گذشته، کمیت و کیفیت تجارت بین‌المللی عامل تند ‌کننده یا کند ‌کننده جهانی شدن اقتصاد بوده است. این مهم در افزایش سیاست‌های حمایت‌گرایانه از تولیدات ملی و درنتیجه افزایش موانع تعرفه‌ای و غیر‌‌تعرفه‌ای بر صادرات و واردات و همچنین کاهش این موانع و کنار گذاشتن سیاست‌های حمایت‌گرایانه در برهه‌ای دیگر تعریف می‌گردد. در واقع تجارت آزاد شکل مطلوب و کارآمد جهانی شدن اقتصاد است. بر این اساس، تخصصی شدن فعالیت‌های اقتصادی موجب افزایش کیفیت و کمیت تولید و در نتیجه افزایش درآمد و رفاه اجتماعی می‌شود. این مهم بر مبنای اصل مزیت نسبی و در چارچوب سیستم تجارت آزاد صورت می‌گیرد.[۴۵]
با این حال در عصر جهانی شدن اقتصاد، تجارت از اشکال سنتی و محدود یعنی مدیریت تجارت جهانی از سوی سازمان تجارت جهانی و ظهور منطقه‌گرایی و در پیوند با پدیده‌های دیگر اقتصاد جهانی یعنی سرمایه گذاری‌های مستقیم خارجی و بازارهای مالی، به روند رو به رشد خود ادامه می‌دهد. این روند در جهانی شدن اقتصاد به اندازه‌ای مهم است که برخی جهانی شدن را تغییر شکل تولید، توزیع و بازاریابی کالا و خدمات و همچنین گسترش رژیم‌های تجاری بین المللی به همه کشورها تعریف می‌کنند. نتیجه چنین سیستمی ایجاد یک الگوی تجاری است که بازیگران مختلف منافع خود را در آن جستجو می‌کنند.
جریان سیال و پرتحرک سرمایه گذاری‌های مستقیم خارجی، امروزه جدیدترین نمود جهانی شدن اقتصاد است. در پرتوی جهانی شدن، سرمایه‌ها با هدف کسب سود بیش‌تر به آسانی و با حجم عظیمی در سراسر جهان در حرکت می‌باشند و این جریان سیال زمینه ساز تحولات اقتصادی مهم در سراسر جهان و در نهایت پویایی و حیات سرمایه داری جهانی است. همان گونه که ذکر شد، یکی دیگر از ویژگی‌ها و عناصر جهانی شدن اقتصاد در دوران کنونی، ادغام گسترده بازارهای مالی ملی و گسترش فعالیت بازارهای دیگر بین‌المللی است. در واقع استقلال و کارکرد بازارهای مالی ملی در عصر جهانی شدن به شدت تحت تأثیر عوامل مالی و پولی بین‌المللی کاهش می‌یابد و همچنین پیوستگی بازارهای مالی به ویژه بازار سهام و اوراق قرضه در میان کشورهای توسعه یافته به طور طبیعی مانع از دخالت بیش از حد دولت در ساختار این بازارها می‌شود و کشورهای ضعیف در اقتصاد جهانی مجبور به فعالیت در قالب فضاهای ایجاد شده از سوی بازارهای مالی و پولی بین‌المللی می باشند؛ به عبارت دیگر، فعالیت و سازگاری در این فضا از الزامات جهانی شدن اقتصاد می‌باشد.[۴۶]
تصویر درباره بازار سهام (بورس اوراق بهادار)
هرچند انتقادات زیادی نسبت به روند جهانی شدن وجود دارد و عده‌ای با اتکا به آمار موجود می‌کوشند نشان دهند که فرایندهای جهانی در واقع گسترش فاصله طبقاتی و اختلاف میان فقیر و غنی است، اما واقعیت نشان دهنده آن است که روند اقتصاد جهانی هم فرصت و هم تهدید پدید آورده است. اقتصاد جهانی در مجموع رشد کرده و آن‌ هایی که از این شرایط بیش‌تر استفاده کرده‌اند، به سرعت موفق شده‌اند و آن‌ هایی که ساختارهای داخلیشان با آن ناهماهنگ بود دچار مخاطره شده‌اند. در گزارش رسمی بانک جهانی[۴۷] در سال ۲۰۰۳ آمده است: جهانی شدن و رشد همگرایی اقتصادها و جوامع مختلف در سراسر جهان یکی از داغ‌ترین بحث‌های اخیر در حوزه اقتصاد بین‌الملل بوده است. رشد سریع اقتصاد در کشورهای پرجمعیتی مانند چین و هند و بسیاری از کشورهایی که تا ۲۰ سال پیش فقیر بوده‌اند یک بعد مثبت جهانی شدن است. اما جهانی شدن، مخالفان بین‌المللی فراوانی نیز دارد. زیرا آن را عامل نابرابری و تخریب محیط زیست می‌دانند.
عکس مرتبط با محیط زیست
جهانی شدن کمک کرده است تا فقیر در تعداد زیادی از کشورهای در حال توسعه کاهش یابد، اما باید به فقیرترین کشور جهان و کشورهایی که کاملاً به حاشیه رانده شده‌اند کمک شود تا بتوانند سطح زندگی شهروندان خود را ارتقاء دهند… .
مطالعات نشان می‌دهد که کشور‌های در حال توسعه همگرایی خود را با اقتصاد جهانی در طول دهه ۱۹۹۰ افزایش داد‌ه‌اند و به سطح درآمد بالاتری رسیده‌اند؛ امید به زندگی در آن‌ ها افزایش یافته و آموزش و پرورش رشد پیدا کرده است. این کشورها محل اسکان ۳ میلیارد نفر هستند و از میزان رشد ۵ درصدی بهره‌مندند که در مقایسه با کشورهای توسعه یافته که میزان رشد آن‌ ها ۲ درصد بوده بسیار بیش‌تر است.
بسیاری از این کشورها مانند هند، چین، مجارستان و مکزیک سیاست‌ها و نهادهای داخلی خود را به گونه‌ای سازماندهی کرده‌اند که مردم آن‌ ها بتوانند از مزایای بازار جهانی استفاده کنند و سهم تجارت در تولید ناخالص داخلی آن‌ ها افزایش یابد، ولی تمام کشورها نتوانسته‌اند به‌ گونه موفقی با اقتصاد جهانی همگرا شوند. این گزارش به ما می‌گوید که حدود ۲ میلیارد نفر به خصوص در منطقه صحرای آفریقا، خاورمیانه و اتحاد جماهیر شوروی سابق در کشورهایی زندگی می‌کنند که چنین وضعی دارند. این کشورها نتوانسته‌اند با اقتصاد جهانی همگرا شوند و نسبت به تجارت، تولید ناخالص داخلی آن‌ ها ثابت مانده یا کاهش یافته است. به طور متوسط در آن‌ ها فقر افزایش یافته و سطح تحصیلات و آموزش رشد اندکی به نسبت کشورهای جهانی داشته است.[۴۸]
بند دوم: جهانی شدن سیاست
جهانی شدن سیاست از جمله مواردی است که شتاب آن از ابعاد دیگر جهانی شدن به مراتب کندتر است. علت این امر را باید در ماهیت دولت ملی و نظام مرکب از دولت- ملت‌ها جستجو کرد. مقصود از جهانی شدن سیاست این است که مسائل و مباحثی که قبلاً به حوزه داخلی و حیطه حاکمیت تعلق داشتند، با گذشت زمان ابعاد جهانی بیش‌تری پیدا می‌کنند.[۴۹] به عبارت دیگر، جهانی شدن سیاست عبارت است از، روند حرکت از دولت ملی به سوی حاکمیت جهانی و پیدایش سیاست جهانی یکپارچه.
با گسترش جهانی شدن سیاست، مفهوم و نحوه اعمال حاکمیت ملی تغییر یافته و پیوند متقابل میان دولت‌ها گسترش می‌یابد. در این شرایط، رویدادها، تصمیمات و فعالیت‌های سیاسی در یک نقطه از جهان، عواقب مهمی برای سیاست کشورهای دیگر دارد و تفکیک سیاست‌های داخلی و خارجی از یکدیگر به سختی امکان‌پذیر خواهد بود.[۵۰]
جهانی شدن سیاست یکی از پیامدهای پیشرفت تکنولوژیک، جهانی‌شدن اقتصاد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق است و هرچند که با اعمال سیاست‌های واحد توسط کلیه بازیگران بین‌المللی فاصله زیادی وجود دارد ولی زمینه اولیه آن در دهه‌ های ۸۰ و ۹۰ مهیا گردید. روی کار آمدن میخائیل گورباچوف و سیاست تنش‌‌زدایی وی با غرب که در قالب نظریه «خانۀ مشترک اروپایی» ارائه گردید، باعث ختم برخوردهای ایدئولوژیک و تفاهم بیش‌تر در امور سیاسی و بین‌المللی شد. وابستگی متقابل اقتصادی کشورها نیز نقش مؤثری در گرایش به پیروی از سیاست‌های مشابه ایجاد کرد. مذاکرات حکومت‌ها در جهت دستیابی به چهارچوب‌های مشترک، گام مؤثری در این زمینه بود. از سوی دیگر، کشورهایی که فاقد ابزار لازم جهت دفاع از منافع ملی و امنیت ملی خود بودند، به این نتیجه رسیدند که مشارکت در روند جهانی شدن سیاست، باعث کاهش شکنندگی و صدمه پذیری آنان می‌گردد. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که عوامل ذیل در آماده ساختن زمینه برای جهانی شدن سیاست مداخله دانسته‌اند:
۱- ظهور بازیگران جدید در صحنه بین‌المللی: ظرف سی سال آخر سده بیستم، تعداد بازیگران بین‌المللی افزایش چشم‌گیری داشته است. تعداد دولت‌های مستقل از ۱۷۶ دولت در سال ۱۹۸۰ به ۱۹۸ دولت در سال ۲۰۰۰ رسید.
این امر عمدتاً از استقلال ممالک تحت استعمار، تجزیه دولت‌ها بر اثر قومیت‌گرایی و تجزیه بر اثر توافق حاصل شد. سازمان‌های غیردولتی از تنوع و تعداد بی‌سابقه‌ای برخوردار شدند و شرکت‌های فراملی یا چند ملیتی که با توجه به تمرکز ثروت انبوه نزد آن‌ ها توانستند سیاست‌ها و رفتار دولت‌های متنوع خود و سایر حکومت‌ها را تحت‌الشعاع اهداف و منافع خود قرار دهند.[۵۱]
۲-‌‌‌‌ پیشرفت تکنولوژیک، زمانی که امریکا در دهه ۸۰ طرح جنگ ستارگان را مطرح کرد حتی دولت‌های متحد آن کشور به دلیل پیچیدگی‌های فنی با تردید به آن می‌نگریستند، اما گذشت زمان و پیشرفت در طرح‌های مربوطه سبب متقاعد شدن رهبران شوروی سابق در زمینه برتری تکنولوژیک آمریکا و به نتیجه رسیدن مذاکرات خلع سلاح گردید. استفاده از ماهواره‌ها و وسایل الکترونیک دیگر در کسب اطلاعات نظامی و جاسوسی، تولید تسلیحات پیشرفته، پروژه‌های مشترک تولید سلاح، تحول اساسی در صنایع الکترونیک و سایر عوامل سبب گردید که صنایع مهم در اختیار گروه محدودی از کشورها قرار گیرد که تشابه و مراتب زیادی در سیاست‌های بین‌المللی آن‌ ها وجود داشت و در بین آن‌ ها آمریکا از موقعیت ویژه‌ای برخوردار بود.[۵۲]
۳- خاتمه برخوردهای ایدئولوژیک: خاتمه برخوردهای ایدئولوژیک بین شرق و غرب و تعدیل برخوردهای شمال و جنوب به دلیل وابستگی متقابل اقتصادی باعث شد که کشورهای در حال توسعه، رغبت بیش‌تری به پیروی از الگوهای جهانی برای دسترسی به توسعه پایدار کنند. به تبع آن کشورها نیز مواضع نزدیک‌تری به یکدیگر اتخاذ کرده و به خط مشی حاکم جهانی توجه نمودند. قوانین و مقررات در سازمان‌های بین‌المللی تدریجاً‌ از بار ارزشی تهی شده و چارچوب اجرایی مشترکی برای هم تدوین کردند. طبیعی است که قوانین و مقررات بازی حاکم بر روابط بین‌الملل برای کشورهایی که خواهان افزایش مشارکت در روند جهانی شدن بودند، نوعی محدودیت رفتاری ایجاد می‌کرد که بعضی از ممالک آن را بطور ارادی و برخی دیگر بصورت اجباری پذیرفتند.

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 01:46:00 ب.ظ ]