در بسیاری از پژوهشها مواردی از قبیل زخم معده، دیابت، آسم، اختلالهای پوستی، بیخوابی، سندرم روده تحریکپذیر، اضطراب، بیماریهای کرونر قلبی، میگرن، سر دردهای عصبی، تبخالهای عفونی و ویروسی، عفونتهای ادراری، تومور، فراموشی، هراس، افزایش کلسترول خون، تند خویی و ریزش مو را از جمله بیماریهای ناشی از استرس تلقی شدهاند (دی یانگ[۵۲]، ۱۹۹۴).
۲-۲-۳-کارکردهای فیزیولوژیک استرس
برای درک بهتر معنی استرس، بهتر است نخست نظری به چگونگی کار بدن انسان داشته باشیم. بدن ما شامل مواد شیمیایی و قسمتهای متنوعی است که هر یک بههنگام اعمال حیاتی نظیر حرکت، تنفس، خواب، غذا خوردن و غیره لحظه بهلحظه در حال تغییرند، ولی این تغییرات باید در حدود معین و هماهنگ با یکدیگر باشند.
کلود برنارد بیولوژیست بزرگ فرانسوی در سال ۱۸۵۹ خاطر نشان کرده است که محیط داخلی بدن انسان باید همواره برای پاسخدهی به تغییرات محیطی آمادگی داشته باشد. برای مثال، تأمین نیازهای حیاتی، فشار خون پیوسته در حال تغییر است. به همین ترتیب جریان خون قلب، مقدار اکسیژن و مواد غذای آن هماهنگ عمل میکنند. اما اگر هر یک از آنان بیش از اندازه تغییر کنند، بدن قادر به تحمل آن نیست و منجر به عوارض فردی و حتی مرگ میشود. در حقیقت، یکی از حالات بیماری، زمانی است که تغییرات جسمانی از حد معین تجاوز کند. علت چنین تغییراتی ممکن است عوامل خارجی نظیر میکروب، صدمات بدنی، آلودگی هوا یا احتمالاً از کارافتادگی قسمتی از اعضای بدن در نتیجه پیری باشد (کوپر و دیوی[۵۳]، ۲۰۰۴).
در نخستین دهه های قرن بیستم به نقش تفکر در بروز بیماریهای جسمانی و نقش تعارضهای درونی در بیماریهای روانی توجه شده (ویت کوور[۵۴]، ۱۹۷۷)، و مباحث مربوط به اختلالهای روانتنی مطرح گردید. یکی از دانشمندانی که به شکلگیری دیدگاه روانتنی کمک کرد، والترکانن[۵۵] بود. او در بررسی خود به این نتیجه رسید، چنانچه هر تغییری از حد معینی تجاوز کند، بدن تعدیهای لازم را بهعمل میآورد. برای جلوگیری از گسترش تغییرات اصلی، فعالیتهای بسیاری در بدن بهوقوع میپیوندد. بهطور مثال، به هنگام اهدای خون، سایر سیستمهای حیاتی، کمبود آن را در بدن جبران میکند؛ این جبران شامل تغییرات کوچکی که در سرخرگهای بدن و جریان قلب؛ ورود مایع از سلولها دستگاه گردش خون است که بعداً با نوشیدن آب یا آبمیوه کاهش آب بدن جبران شده و بدین ترتیب تمام قسمتهای بدن به اندازه کافی خون دریافت میکند.
کانن[۵۶] به ویژه به نحوهی واکنشهای بدن در مواقع اضطراری مثل واکنش به خطرات توجه داشت. او در یکی از آزمایشهای خود بهمطالعهی واکنشهای گربهای هنگام برخورد ناگهانی با سگ پرداخت. او مشاهده کرد که «آدرنالین» خیلی سریع در جریان خون وارد میشود. در ضمن واکنش شدیدی در دستگاه عصبی سمپاتیک بوجود میآید. او تا این زمان به این مسئله واقف نبود که این سیستم با ترشح تقریباً یکسان هورمونی به نام «نورآدرنالین» عمل میکند، این دو هورمون سبب بروز تغییرات متنوعی از قبیل افزایش سرعت گردش خون، افزایش میزان قند خون، تسریع مکانیسم لخته شدن خون، تقویت عضلانی، تند شدن تنفس، ورود سلولهای خونی از مخزن ذخیره خود به جریان خون و حساستر شدن حواس پنج گانه میشوند. در این مدت، کار دستگاه هاضمه، بهطور موقت متوقف میشود. همچنین او متوجه شد تمام این تغییرات مفید و ضروری است. پزشکان نیز معتقدند آن تغییرات انطباقیاند و موجب ادامه فعالیتهای حیاتی میشوند.
تحول اساسی در مفهوم استرس و نقش تعیین کننده آن در بیماریها، مدیون پژوهشهای سلیه است. سلیه (۱۹۵۰) تنش را به مثابه حالتی توصیف کرد که بهصورت یک نشانگان ظاهر میشود، یعنی استرس با توالی حوادث ویژهای آشکار میشود. او این توالی را در اصطلاح نشانگان سازگاری کلی[۵۷] (GAS) نامید و در آن سه گام را مشخص کرد :
گام اول «واکنش هشدار[۵۸]»، گام دوم «پایداری[۵۹]» و گام سوم «فرسودگی[۶۰]» است. واکنش هشدار از نظر فیزیولوژی، پاسخ پیچیدهای است، که از آنچه سلیه عامل فشار مینامید، منشأ میگیرد. چنانچه عامل فشاری موجود باشد، «واکنش هشدار» را بهدنبال خواهد داشت. احتمالاً آشناترین عنصر واکنش هشدار، ترشح آدرنالین در جریان خون است. همزمان تغییرات بدنی دیگری نیز صورت میگیرد؛ تنفس تندتر شده و خون از پوست و احشا به ماهیچهها و مغز جاری میشود؛ در نتیجه، دستها و پاها سردتر میشوند. مواد غذایی در قسمتهایی از بدن (بویژه ماهیچهها) توزیع میشوند که به واکنش در این موقعیت اضطراری نیاز دارند. علاوه بر اینها ، تغییرات جسمانی شناخته شدۀ دیگری وجود دارند که ما قادر به مشاهدهی آنان نیستیم. در سیستم هشدار هورمونی، هیپوتالاموس- یکی از مراکز مغزی که احساساتی از قبیل ترس، خشم، نشاط و ناامیدی را در کنترل دارد- عنصر اصلی است. زمانیکه مغز واکنش «خطری» را ثبت میکند، هیپوتالاموس اخطار الکتروشیمیایی را به غده هیپوفیز میفرستد. هیپوفیز برای فعال کردن غده آدرنالین هورمونی به نام ACTH[61] (هورمون محرک قشر غدهی فوق کلیوی) را ترشح میکند. این غدهها هم به نوبت مادهای به نام کورتیکوئید در جریان خون ترشح میکنند که پیامهایی را به سایر غدد و اعضاء حمل میکنند.
زمانیکه عامل فشاری مشخص شود و مرحلهی هشدار بوجود آید، تنها شبکه فعال، سیستم هورمونی نیست. کانن دریافت سیستم اعصاب خودکار[۶۲] (ANS) و یک رشته شبکه های عصبی که بیشتر اعضای بدن را به هم مرتبط میسازند نیز وارد عمل میشوند. سیستم اعصاب خودکار پیامها را به غدد فوق کلیوی می فرستند، در نتیجه آدرنالین ترشح و سبب سرعت ضربان قلب و تنفس میشود.
کانن اصطلاح واکنش اضطراری را نیز توصیف کرده است. واکنشی را که او نشان داد، پوششی بود برای تضمین بقای اعضای بدن با توجه به اصل «جنگ یا فرار»، یعنی در مقابله با خطری بزرگ مجموعهی اعضای موجود زنده باید با خطر مبارزه یا از آن فرار کند. در حیوانات نیز مانند انسان این واکنش در تعامل بین استعداد ژنتیکی شرایط محیطی وارد عرضه میشود. بنابراین بیشتر حیوانات هنگام مقابله با خطر فرار میکنند. از طرف دیگر، حتی حیواناتی از قبیل حیوانات خانگی چنانچه در تنگنا قرار گیرند، ممکن است بهصورت وحشتناکی بجنگند. واکنش اضطراری مطرح شده توسط کانن خاصتر و در عین حال گستردهتر از مرحلهی هشداری است که سلیه بیان میکند (کانن، ۱۹۳۶).
پیامدهای دیگری نیز در اثر واکنش هشدار ایجاد میگردند. یکی کشش عضلانی است، چنین کششی بیشتر در ناحیه انتهای پشت، گردن و شانهها رخ میدهد و بهصورت سر درد بروز میکند. متاسفانه این کشش اغلب پس از خذف شدن واکنش اخطار که مسبب اصلی آن است، همچنان باقی میماند.
یکی دیگر از پیامدهای واکنش هشدار، ترشح اسید هیدرکلریک میباشد که معمولاً برای جذب غذا در معده مفید است. هر گاه اسید ترشح شود و معده خالی باشد، میتواند مخاط داخلی معده، مری و بخش فوقانی رودهها را بسوزاند. سوختن نسوج در این حالت، چنانچه بیش از یک دورهی زمانی کوتاه شود، میتواند به رشد زخم معده منتهی شود. دقیقاً وضعیت مشابه دیگری در سیستم قلبی و عروقی نیز بهوقوع میپیونند، تا جاییکه تحریکهای مداوم در پاسخ به واکنشهای هشدار به بروز امراض قلبی و عروقی یا حتی حمله های قلبی میانجامد. شگفت نیست که واکنشهای هشدار در میان مدیران و شاغلان حرفههای تخصصی به زخم معده یا امراض قلبی منجر میشود (شفر[۶۳]،۱۹۸۲). چنانچه این مرحله (واکنش هشدار) تداوم یابد فرد وارد مرحله بعد یعنی مرحله پایداری میشود.
در مرحله دوم نشانگان سازگاری کلی، بدن برای مبارزه با عامل فشار بسیج میشود. شاخص برجسته واکنش هشدار در طی این دوره ناپدید میگردد و بهنظر میرسد بدن در حالیکه به شدت با عامل فشار مبارزه میکند، بهحالت عادی مراجعه کرده است. در این مرحله ممکن است که مقابله و پایداری بیش از اندازه بهطول انجامد. اگر اعضای بدن برای مدتی طولانی بسیج شوند، ذخایر به تدریج تخلیه میشوند. هنگامیکه چنین اتفاقی روی دهد، آغاز ورود به آخرین نشانگان کلی یعنی فرسودگی است.
زمانیکه مرحله پایداری کامل شده و فرسودگی وارد عمل میشود، دوباره در بدن نشانه هایی همانند نشانه های واکنش هشدار ظاهر میگردد. مهمتر آنکه، بههر دلیل این مرحله بدین معنی است که بدن به حد زیادی در مقابل امراض و اختلال در کارکرد اعضایش آسیبپذیر میشود. در حقیقت، این همان جایی است که امراض مربوط به استرس بهتدریج آشکار میشوند. در این مرحله همانگونه سلیه خاطر نشان میسازد، راهی برای ممانعت از نشانگان سازگاری کلی بهطور کامل وجود ندارد. واکنش هشدار بطور متوالی توسط تعداد بیشماری از عوامل فشار مثبت و منفی، تکرار خواهد شد. هیجان، شادی و خوشحالی غیر منتظره همانند غم و اندوه ناگهانی با تأثیر مشابه میتوانند واکنش هشدار را موجب شوند. تکرار تظاهرات واکنش هشدار و حتی تهاجمات مکرر در مرحله مقاومت و پایداری قابل تحملاند، اما سیر به مرحله فرسودگی خطرناک است (شفر، ۱۹۸۲).
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
۲-۲-۴-چرخه استرس
چنانچه استرس، با حضور عوامل تنشزا ادامه یابند، در بدن انسان آثار دراز مدت رفتاری، فیزیولوژیکی هیجانی و شناختی (تفکری) رخ میدهد؛ اگر این آثار مانع سازگاری با محیط یا موجب ناراحتی و پریشانی شدند خود به عامل تنشزا تبدیل میشوند.
۲-۲-۵- عوامل موثر در بروز استرس
در زندگی امروزی بیش از هر زمان دیگر شاهد بروز استرس و عوارض ناشی از آن هستیم. همه ما کم و بیش بهطور خواسته یا ناخواسته در طول زندگی خود با استرسهای روانی متعددی مواجه شده یا میشویم. استرس در هر سنی، رنگی خاص بهخود میگیرد تقریباً بیشتر مردم بر این گماناند که مفهوم استرس را میدانند، ولی عدهی نسبتاً معدودی از آن درک صحیحی دارند و از آثار آن در بدن و راه های کنترل آن آگاهند.
رویدادهای ناگوار در زندگی هر فردی اتفاق میافتند؛ رویدادهای که آرامش جسمی و روانی شخص را بر هم زده و معمولاً موجب میشوند، که برای رهایی از این حالت تنشزا روشها و راه حلهایی بهکار گرفته شود. زمانی خطر ابتلا به بیماری طاعون برای مردم تنشزا بود، ولی امروزه ابتلا به بیماریهایی نظیر ایدز و سرطان برای مردم تنشزاست. بر اساس شواهد موجود در قرن بیستم مشکلات ناشی از رویدادهای تنشزا به ویژه در کشورهای صنعتی و پیشرفته غربی، افزایش یافته است (پاول و ان رایت[۶۴] ۱۹۹۱)، تا جاییکه بعضی از صاحبنظران، عصر ما را “عصر استرس” نامیدهاند ( گلدبرگر و برزنتیز[۶۵]،۱۹۹۲).
رویدادهای تنشزا در هر عصری بهشکلی خاص جلوه میکنند. برای مثال انسان ما قبل تاریخ از حمله حیوانات وحشی یا مرگ در اثر گرسنگی، سرما یا بیماری، استرسهای زیادی را تحمل میکرد.
استرس در شرایط و موقعیتهای گوناگون پدید میآید. تحولات سریع در بسیاری از زمینه ها، رشد روزافزون جمعیت، تغییر در آداب و رسوم اجتماعی، مسائل مربوط به خانواده و خویشاوندان، شکست و ناکامی، ازدواج، طلاق، مسکن، مهاجرت، اختلافات زناشویی، ناسازگاریهای محیط کار، صدمات جسمی شدید، اعمال جراحی، بیماریهای صعب العلاج، زندانی شدن و مرگ عزیزان همه میتوانند منشأ بروز مشکلات و ناراحتیهای متعددی شوند، که بعضی از آنان بیشتر جنبه جسمانی و برخی جنبه روانی دارند. برخی از بحرآنان ناگهانی وکوتاه مدت و بعضی دیگر تدریجی و طولانی مدتاند. البته استرس بهمقدار کم برای انسان مفید است، چراکه یادگیری را پایدارتر، حافظه را نیرومندتر و عملکرد را بهتر میکند. در حقیقت، استرس مثبت، نیروی محرکهی لازم را برای رعایت تقدم و تأخر فعالیتها یا اتمام بهموقع کارها فراهم میآورد. تا زمانیکه در فرد احساس کنترل وجود داشته باشد، استرس سودمند واقع میشود (دی یانگ،۱۹۹۴).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
هلمز و راهه[۶۶] (۱۹۶۷) تأثیر وقایع زندگی را در بروز بیماریها مطالعه کردند. آنها دریافتند که بیشتر بیماران چند ماه قبل از وقوع بیماری وقایع استرسآمیزی را در زندگی خود تجربه کردهاند. بر این اساس آنان «مقیاس درجهبندی انطباق مجدد اجتماعی» را برای ارزیابی مهمترین وقایع (۴۳ واقعه) زندگی افراد در شش یا دوازده ماه آخر طراحی کردند. هلمز و راهه این وقایع را با توجه بهمیزان اثر آنان درجهبندی کردند. در این مقیاس به مرگ همسر به عنوان مهمترین منبع استرس بیشترین نمره یعنی ۱۰۰ داده شده است.
بهنظر هلمز و راهه (۱۹۶۷)، هرگونه تغییر اعم از مطلوب یا نامطلوب میتواند تنشزا باشد. براساس پژوهشهای مارتین[۶۷] (۱۹۸۹) افرادیکه در طی یک سال بیش از ۳۰۰ واحد تغییر براساس مقیاس هلمز و راهه را در زندگی تجربه میکنند، بیش از سایرین درمعرض خطر ابتلا به بیماریهای جسمانی و روانی قرار دارند. حملات قلبی، دیابت، آسم ، اضطراب و افسردگی از مهمترین این بیماریها بهشمار میروند. وقایع تنشزای زندگی حتّی میتوانند در بروز بیماریهای خطرناکی همچون سرطان نقش داشته باشند، کما اینکه سرطان در میان زوجهایی که طلاق گرفتهاند و زنان بیوه بیش از سایر افراد مشاهده شده است. این مسئله را میتوان به این موضوع نسبت داد که افراد مجرد احتمالاً بهدلیل فقدان حمایتهای اجتماعی استرس بیشتری را تجربه میکنند.
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
نحوه پاسخ یا واکنش بهعوامل تنشزا نیز در میزان بروز حالتهای مثبت یا منفی در افراد نقش دارد. این موضوع در پژوهشهای متفاوت با عنوان سبکهای مقابله مورد بررسی قرار گرفته است. پس از وقوع رویداد تنشزا بیشتر افراد میکوشند یک یا چند سبک مقابله را بهکار گیرند تا در سازگاری با موقعیتهای دشوار و کاهش تأثیرات نامطلوب استرس به آنان کمک کنند. شیوه هایی که افراد برای مقابله با استرس انتخاب میکنند، میتواند جزئی از نیمرخ آسیبپذیری آنها محسوب شود. به کارگیری روش های نامناسب در مواجهه با استرس، ممکن است موجب افزایش آسیبپذیری شود؛ در حالیکه به کارگیری شیوه های مناسب میتواند نتایج مثبتی را بهدنبال داشته باشد.
مواردی از قبیل ظرفیت جسمانی، طرز برداشت، واکنشپذیری و تجارب پیشین افراد در چگونگی پاسخدهی آنان به استرس نقش دارد. باتوجه به عناصر پیشگفته ، ممکن است برخی افراد موقعیتی را تنشزا بهشمار آورند، در حالیکه دیگران ارزیابی متفاوتی از آن موقعیت داشته باشند. بدین ترتیب، نحوه ارزیابی و چگونگی ادراک شخص از موقعیت است که در بروز عوارض استرس تعیین کننده هستند (استویوا و کارلسون، ۱۹۹۳).
۲-۲-۶- منابع استرس
برخی از تعاریفی که در مورد استرس و سبکهای مقابله با آن مطرح شدهاند، مبتنی بر منابع ایجادکننده استرس هستند. فولکمن وموسکووتیز (۲۰۰۴) فرایند مقابله را تفکرات و رفتارهایی که برای مدیریت تقاضای درونی و بیرونی در موقعیتهای پُرتنش بهکار میروند، تعریف نمودهاند. در این تعریف منابع تنشزا وقایع و موقعیتهای بیرونی تلقی شدهاند. در حالیکه روانشناسان پیرو اصالت وجود (برای مثال یالوم ،۱۹۸۱)، منابع ایجادکننده استرس و اضطراب را به درون انسان نسبت میدهند.
در هر صورت، استرس اجتناب ناپذیر جزئی از زندگی بشر است. گذراندن اوقات زندگی انسان در سه بخش عمده میگذرد: سازمان، جامعه و خانواده. بدیهی است که استرس نیز در هر سه بخش یادشده وجود دارد. پستونجی[۶۸](۱۹۹۲) معتقد است، سرچشمه استرس در زندگی سه قسمت مشاغل و سازمانها، مسائل اجتماعی و خانواده میباشد.
بهنظر برخی صاحبنظران از یک دیدگاه میتوان علل استرس را به دو بخش عمده درونسازمانی و برونسازمانی تقسیم کرد. تنشزاهای برونسازمانی شامل تغییرات اجتماعی، فنآوری، خانواده، جابهجایی، شرایط اقتصادی، نژاد و طبقه اجتماعی و شرایط محیط زندگی است. معرفی منابع و عوامل تنشزا بستگی به این دارد که صاحبنظران انسان را از چه دیدگاهی مورد بررسی قرار دهند. پیروان رفتار سازمانی، فرد را درونسازمانی و بهعبارتی ” سازمانی ” میدانند و بههمین لحاظ منابع استرس را به درون و برون سازمانی تقسیم میکنند. برخی نیز انسان را درون جامعه میبینند و تقسیمات خود را از منابع استرس بیشتر بهصورت جامعه شناختی ارائه میدهند.
عکس مرتبط با اقتصاد
۲-۲-۶-۱- استرسهای ناشی از شغل
اکثر مردم بیش از نیمی از اوقات بیداری خود را در محل کار به سر میبرند محیط کار بر آنان تأثیرگذار است. مقارن با صنعتی شدن جهان غرب به مسائل کار و محیط آن توجه بیشتری شده است (کوپر و دیگران[۶۹]، ۲۰۰۱). در همین راستا استرسهای شغلی و تأثیر آن بر کارایی افراد مورد توجه واقع شده است. کان و همکاران[۷۰] (۱۹۶۴) در مورد علل ماهیت و پیامدهای استرسهای شغلی به مطالعه پرداختند. آنان دو نوع استرس سازمانی تعارض نقش و ابهام نقش را تشخیص دادند. تعارض نقش عبارت است از وقوع همزمان دو یا بیش از دو تقاضا که نقشهای متفاوتی را ایجاب میکنند و فرد میتواند در تمامی آن موقعیتها نقش خود را ایفا کند. ابهام نقش نیز به سردرگمی فرد در چگونگی ایفای نقش خود اشاره دارد. هنگامیکه افراد اطلاعات کافی در زمینه نقشهای خود ندارند با ابهام نقش مواجه میشوند. تعارض نقش و ابهام نقش هیجآنانی منفی را افزایش میدهند. علاوهبر اینها، احساس امنیت شغلی، مدیریت نامناسب در محیط کار نیز از متغیرهایی هستند که با استرسهای شغلی رابطه نشان دادهاند.
۲-۲-۶-۲- استرسهای ناشی از مسائل اجتماعی
عوامل اجتماعی شامل عوامل محیطی است که شخص را احاطه کردهاند و او در زندگی اجتماعی خود با آنان سر و کار دارد. موقعیتهایی که معمولاً غیرقابل کنترلاند، مانند مسائل مربوط به مبادله و معامله، درصف ایستادن، ازدست دادن کالا و تأخیر، در بروز استرس مؤثرند (وارد، بی تا؛ ترجمه بابک مهرآیین،۱۳۷۳). بسیاری از مسائل اجتماعی که به استرس میانجامند، از زندگی شهری و مدرن سرچشمه میگیرند، قبیل از رقابت با دیگران و تقاضاهای تحصیلی و شغلی. هرچه میزان بهرهگیری از فنآوری در زندگی بیشتر باشد، بههمان نسبت میزان استرس افزایش مییابد. حوادث زندگی، در افزایش و کاهش استرس مؤثر است. بیشتر مردم حوادث آسیبزا را در زندگی تجربه نمیکنند، اما بسیاری از تغییرات عظیم را پشت سر میگذارند و در طول زندگی با مشکلات مزمن مواجه میشوند. بهطور کلی، تغییراتی که زندگی معمولی را بر هم بزنند یا آمادهی متلاشی شدن سازند، حوادث زندگی نامیده میشوند (ساعتچی، ۱۳۷۰) بهنظر هلمز و راهه (۱۹۶۷)، تغییرات بسیار ناگهانی زندگی در حقیقت افراد را بهشدت گرفتار استرس میکند.
۲-۲-۶-۳- استرسهای ناشی از شرایط خانوادگی
خانواده، پایه و اساس جامعه است .درصورتیکه امور خانواده منظم و متناسب با موقعیتهای مختلف اعضای آن باشد، میتوان گفت بسیاری از مسائل رخ نخواهد داد. وضعیت شغلی اعضا بر خانواده تأثیر دارد، همچنین وضعیت خانواده بر شغل فرد مؤثراست. چنانچه توازن مناسبی بین وقت و انرژی مصرف شده هنگام کار، با وقت و انرژی صرف شده امور مربوط بهخانه برقرار نباشد، استرس بهوجود میآید (وارد، بی تا؛ ترجمه بابک مهرآیین ، ۱۳۷۳).
ایجاد روابط صمیمی محیط خانه در آسایش روحی اعضای خانواده تأثیر فراوانی دارد. اگر این روابط در محیط خانه ارضا نشود، سبب بروز استرس خواهد شد. که بسیاری از بحرانها و مشکلات خانوادگی نیز از همین مسئله نشأت میگیرد.
۲-۲-۶-۴- مهاجرت
هنگامیکه افراد از محل زندگی خود بهجایی مهاجرت میکنند به لحاظ تفاوتهای فرهنگی، دچار استرس میشوند. در این شرایط، مهاجرت میتواند منبع استرس باشد، چراکه بیشتر افراد نمیتوانند بهآسانی با ارزشهای جدید انطباق حاصل کنند و رفتارهای خود را با هنجارهای اجتماعی محل جدید زندگی خود مطابقت دهند. تفاوت میان تقاضاهای محیطی و تجارب پیشین افراد موجب ایجاد استرس فرد میشود (بارت و الندیک[۷۱] ،۲۰۰۴). از سوی دیگر، افراد باید ضمن حفظ هویت فرهنگی خود، باید هویت جدیدی را با توجه به مکان زندگی جدید شکل داده، رفتارها و آداب و رسوم جدید را مورد توجه قرار دهند، عدم انطباق فرد با این مسائل در بیشتر موارد موجب بروز استرس میشود (سام ،۲۰۰۰). تجارب اولیه تعامل افراد با سایرین در فرهنگ جدید بر انطباق آنان تأثیر دارد. اگر تجارب تعامل اولیه مثبت باشد، احتمال انطباق با فرهنگ جدید افزایش مییابد، متأسفانه در بیشتر موارد تغییر فرهنگی با استرس، تعارض، کاهش عزت نفس، سردرگمی هویتی و مشکلات درونی توأم است (آرسیا، اسکینر، بیلی و کوریا[۷۲] ،۲۰۰۱).
نوجوانان و جوانان در مقابل تغییر فرهنگ آسیبپذیرترند، زیرا آنان همزمان با از دستدادن حمایتهای خانوادگی ، مشکلات آموزشی و ارتباطی پیدا میکنند و از سوی همتایان نیز طرد میشوند (وینتر و یانگ[۷۳] ۱۹۹۸).
۲-۲-۶-۵- استرس ناشی از شرکت در فعالیتهای ورزشی
جدیت و پیگیری فعالیتهای ورزشی بطور طبیعی رقابت را در پی دارند که اضطرابآور است، و موجب افزایش برانگیختگی و ایجاد استرس میشود. استرس و حوادث استرسزا اجزای جدایی ناپذیر ورزش رقابتی محسوب میشوند. در این خصوص یکی از مهمترین پدیده هایی که میتواند به استرس بیانجامند، شرکت در رویدادهای مسابقات ورزشی برای کسب موفقیت است. استرس از عواملی است که رفتار و عملکرد ورزشکار را تحت تأثیر قرار میدهد. ورزشکاران نه تنها تحت استرسهای مختلف و شدید قرار میگیرند، بلکه واکنش آنان نیز در مقابل این استرسها متفاوت است (استورا،۱۳۷۷). فعالیت ورزشی، ورزشکاران را با انواع استرسورهای جسمانی و روانی مواجه میسازد. محیط پویا و رقابتی ورزش، فقط دارای محرکهای مثبت و سازنده نیست، بلکه محرکهای منفی و استرسزای بسیاری، عملکرد ورزشکار را تحت تأثیر قرار میدهد. از طرف دیگر، عملکرد و موفقیت ورزشی تا حدود زیادی تحت تأثیر عوامل استرسزای معمول ورزشی مانند ارتکاب خطای روانی یا بدنی، آسیب، درد و ناراحتی، مشاهده تقلب یا موفقیت رقیب، دریافت جریمه از سوی داور، انتظارات مربی، تماشاچیان و اطرافیان ورزشکار، دیدگاه رسانه ها، امنیت شغلی و توبیخ از طرف مربی قرار میگیرد.
۲-۲-۷-علائم استرس
علائم استرس را میتوان به علائم جسمانی، روانی و رفتاری تقسیم کرد. این موارد در بخش زیر بررسی می شوند:
۲-۲-۷-۱-علائم جسمانی
علائم جسمانی استرس، بسیار زیاد بوده و در افراد مختلف بهصورتهای گوناگون جلوه میکند. بعضی از تجلیات علائم استرس فراوانترند و تا حدودی جنبه عمومی دارند. با انجام آزمایشها و آزمونهایی که امروزه انجام میگیرد، میتوان میزان و درجه استرسهایی را که فرد با آنان مواجه میشود، تعیین کرد.
فرض کنید در حال رانندگی در بزرگراهی هستید، ناگهان با ماشین سواری دیگری که از مسیر خود منحرف شده است، تصادف میکنید و دچار شکستگی استخوان میشوید. شما، بهدلیل اینکه مورد تهدید واقع شدهاید، واکنش نشان میدهید و مراحل نشانگان سازگاری کلی رخ میدهد. یعنی با شروع مرحله هشدار، قلب و تنفس تند و مردمک چشم منبسط میشود. از طرف دیگر، بهدلیل آسیبدیدگی پاها، واکنشهایی بروز مییابد، فریاد میکشید و پس از این عصبانیت زودگذر، توجه شما بهمسائل جانبی دیگر معطوف میشود، عضلات شما سفت شده، احساس درد میکنید و ممکن است در معده خود احساس سوزش و درد نمایید. بعد از چند دقیقه، علائم حاد مرحله هشدار از بین میرود، ضربان قلب و تنفس به حالت عادی بر میگردد، حالات هیجانی معتدل و ملایم میشود. با اینحال، ممکن است بعضی از این تغییرات فیزیولوژیکی مثل انقباض عضلانی، درد معده و حالت تهوع از بین نرفته و برای مدتی پایدار بماند. از طریق نتایجی که از برخورد با یک عامل تنشزا در فرد ایجاد میشود، میتوان علائم فیزیولوژیکی و حتی سطحی استرس را اندازه گیری کرد. برای مثال اگر تنش عضلانی و همچنین سایر تغییرات فیزیولوژیکی ناشی از استرس باشند، میزان تنش عضلانی، شاخصی از سطح استرس محسوب میشود.
۲-۲-۷-۲-علائم روانی و رفتاری
تنها علائم جسمانی و تغییرات انتقال یافته از استرس مبین علائم استرس نیستند، بلکه رفتار و احساسات انسان هم میتواند شاخصی قوی مبنی بر وجود استرس در فرد باشد. در مراحل مختلف سندرم سازگاری کلی مانند: مراحل پایداری و هشدار، مجموعهای از شاخصهای رفتاری گوناگون رخ میدهند؛ البته بعضی از این رفتارها آشکار و عمومیاند و پارهای از آنان اختصاصیاند. بعضی از مردم در شرایط تنشزا تمایل به تند راه رفتن ، تندحرف زدن ، حتی تند نفس کشیدن دارند؛ بعضی دیگر به سیگار کشیدن، مصرف الکل و پرخوری مبادرت میورزند.
عکس مرتبط با سیگار
علاوه بر شاخصهای رفتاری، مجموعهای از علائم روانی نیز در شرایط استرس بروز میکند؛ برای مثال الگوهای عادی روانی تغییر پیدا میکند، جریان ذهنی فرد از هم پاشیده میشود، سازماندهی و وحدت روانی فرد بههم میخورد، عاطفه و هیجان فرد تحت تأثیر استرس قرار میگیرد و فرد حالت عاطفی چسبندهای پیدا میکند. بهطور مثال برای مدتی ناراحت و افسرده شده و در نهایت جریان فکری او مختل میشود. عصبانیت ناگهانی، سرخوشی، تغییرات سریع خُلق، گرایش به افسردگی و پرکاری از زمره علائم روانی استرساند. پاسخهای شناختی نیز تحت تأثیر استرس قرار میگیرد. البته این اثرپذیری خیلی دقیق و ظریف است. استرس میتواند علتی برای اختلالات حافظه یا افکار تکراری و وسواسی در زمینهای خاص باشد. اختلال در جریان فکری نیز میتواند ایجاد شود.
علائم روانی، رفتاری و ذهنی میتوانند مانند علائم جسمانی، شاخصی برای وجود استرس باشند. علائم روانی مانند علائم جسمانی در صورت تداوم استرس بهمرحله تخلیه نزدیک و شدید میشوند. اما علائم جسمانی بدن را بهسوی بیماریهای شدید و جدی جسمانی سوِق میدهند. علائم روانی هم سبب کاهش انرژی و خستگی روانی فرد میشوند، که در نهایت ممکن است به روانگسیختگی منجر شوند.
خانواده هایی که استرس بسیاری را تجربه میکنند، اغلب با انبوهی از شرایط تنشزا یا تراکمی از حوادث و وقایع زندگی، که هر کدام فشار زیادی را بر نظام خانوادگی وارد میآورند، مواجه هستند. هر تغییری که برای یکی از اعضای خانواده پیش میآید، بدون شک بر دیگر اعضای خانواده نیز تأثیر میگذارد و برای کل نظام خانواده پیامدهایی را دربر دارد.
تغییرات و انتقالهای خانوادگی چه بسا دارای نتایجی از قبیل ناتوانی اعضای خانواده در سازماندهی موفقیتآمیز و مجدد شرایط، افزایش احساس افسردگی، از دست دادن عزت نفس، افزایش مشکلات رفتاری و میزان بالاتری از استرس باشند (پلانکت[۷۴]،۱۹۹۹).
تغییرات در نظام خانوادگی میتواند در ازدیاد و ایجاد استرس سهیم باشد. مهمترین تغییرات عبارتند از: ۱٫ تغییر یا انتقال بعضی از اعضای خانواده و نقشهای آنان؛ ۲٫ مسائل مربوط به ازدواج و بهدنیا آوردن فرزند؛ ۳٫ از دست دادن عضوی از خانواده، دوستان، وابستگان نزدیک یا از دست دادن درآمد، مال یا دارایی؛ ۴٫ مسئولیتهای مربوط به امور مالی و مواظبت از سلامتی و بهداشت خانواده؛ ۵٫ مسائل مرتبط با استفاد ه از مواد مخدر و ۶٫ درگیری با مراجع قانونی (کوباسا[۷۵]، ۱۹۹۷).
۲-۲-۸- سیر تاریخی استرس
اصطلاح استرس از زبان انگلیسی گرفته شده و معادل دقیق آن در فارسی کلمه ” فشار ” است، البته معنای وسیع و طیف گسترده آنرا نمیرساند (شاملو، ۱۳۶۳). این اصطلاح تقریباً از قرن پانزدهم در زبان انگلیسی مورد استفاده قرار گرفت. در این زبان کلمه استرس بهمعنای فشار یا کشش فیزیکی بهکار میرفت. تا قرن هفدهم کاربرد آن در حوزه های مهندسی معماری تعمیم یافت و از آن پس این کلمه در مفهوم سختی و فلاکت در مورد انسان نیز مورد استفاده قرار گرفت. بهعبارت دیگر، فشار وارد بر فرد جانشین فشار وارد بر شیء شده بود. در اوایل قرن بیستم بعضی از پژوهشگران استرس را در ارتباط با اختلالات روانتنی مطرح کردند. سپس در سال ۱۹۳۰ سلیه تمایز بین علت اختلالات بدنی و آثار آنرا مطرح کرد. او علل یا محرکهای خارجی را عامل استرس و حالت عدم تعادل بدن را استرس نامید (شفر ، ۱۹۸۲).
سلیه (۱۹۵۰) تعریف کاملاً نوینی برای استرس ارائه داد. وی با تأکید بر سیستم غدد درونریز اظهار داشت که در ارگانیسم هر عامل یا محرکی میتواند تغییرات حفاظتی و سازگار کنندهای بهوجود آورد. بهنظر او هر محرک تنشزا، اگر فشار کافی داشته باشد، ممکن است به ایجاد واکنشی که او آن را سندرم سازگاری کلی نامید، منجر شود.
سلیه بههنگام طرح تاریخی این موضوع چنین میگوید: استرس عبارت است از مجموعه واکنشهای غیراختصاصی که تحت تأثیر محرکهای گوناگون در ارگانیسم ایجاد میشود. استرس از نظر ماهیت اختصاصی است، اما منشأ غیراختصاصی دارد. اختصاصی بودن ماهیت آن یعنی اینکه دارای تغییرات کلیشهای یکسان و ویژهای است که مهمترین آنان عبارتند از: واکنش غده قشری فوِق کلیوی، کاهش میزان ائوزینوفنل در خون و رشد زخم در دستگاه گوارش. غیراختصاصی بودن آن از این نظر است که استرس براثر محرکهای گوناگون بهوجود میآید (فایلا[۷۶]، ۱۹۹۱ ؛ آیزنک، ۲۰۰۰). البته سلیه در ابتدا تصور میکرد که استرس فقط تحت تأثیر عوامل زیانآور، ایجاد میشود، ولی بعدها عنوان کرد هر چیز خوشایند و ناخوشایند موجب بروز استرس میشود.
استرس و اضطراب دو واکنش طبیعی ارگانیسم در موقعیتهای تهدیدکنندهاند که بدون آنان بقای نوع انسان به خطر میافتد. استرس عاملی است که انسان را در مواجهه با مسائلی که از آنان شناختی ندارد یا اتفاقاتی که بهوضوح ما را مورد تهدید قرار میدهد، آماده میسازد. استرس با تشدید جریان خون موجب افزایش فعالیت میشود و میتواند در دستیابی به اهداف مورد نظر مفید واقع شود. ولی میزان زیاد یا طولانی مدت آن نه تنها دیگر مفید نیست، بلکه زیانبار است.
اشخاصی که درباره استرس اطلاع کمی دارند، اغلب آنرا نوعی نیروی خارجی نیرومند میپندارند که نسبت به آن کنترل اندکی دارند. آنان احساس میکنند در صورت امکان باید از این فشارها ممانعت بهعمل آورند، ولی چنانچه برای شخص امکان گریزی وجود نداشته باشد، باید آنرا تحمل کند؛ ولی باید ذکر کرد که در مورد استرس عمل خودکار یا گریزناپذیر وجود ندارد. هریک از ما در مواجهه با موقعیت بالقوه پرتنش به شیوه کاملاً متفاوتی واکنش نشان میدهیم و به انتخاب سبک مقابله با آن میپردازیم. ما میتوانیم راهی را انتخاب کنیم که خود را دچار درماندگی کنیم یا از تجربیات خود لذت ببریم. در استرس عواملی چون زمینه، شرطی شدن، تجربه های پیشین، مدت زمان و شدت استرس نقش مهمی دارند. واکنش هر فرد در مقابل استرس از الگوی پیچیده افکار و رفتار او نشأت میگیرد. برای مثال، ما بر اساس نوع عقیدهمان نسبت بهخود و جهان و چگونگی ارضای خود به تنش پاسخ میگوییم. همچنین واکنش ما در مقابل تنش بهمیزان کنترل ما بر زندگی، و وضعیت فعل و انفعالات شخصی و وضعیت جسمانیمان بستگی دارد. این عوامل و بسیاری دیگر از عوامل حد خاصی از تنش را برای هریک از ما بهوجود میآورند. اگر بتوانیم با استرسها بهطور صحیحی برخورد کنیم، استرس دوستی میشود که ما را برای مواجهه با مسائل زندگی نیرو میدهد، ولی اگر با ضعف با آن برخورد کنیم و اجازه دهیم از کنترل ما خارج شود، بهشکل دشمنی درمیآید که موجب بروز بیماریهای مختلف بویژه امراض شدید قلبی و ضعف اندامهای بدن میشود.
۲-۲-۹-نظریه ها و الگوهای استرس
با وجود تحقیقات وسیعی که در زمینه استرس انجام شده و استفاده گستردهای که از این مفهوم میشود، هنوز هم استرس بهطور دقیق تعریف نشده است. برخی از افراد وقتی درمورد استرس صحبت میکنند، در واقع به یک محرک محیطی اشاره میکنند. بعضی آنرا پاسخی به محرک محیطی میبینند و عدهای آنرا در تعامل بین محرک محیطی و پاسخ جستوجو میکنند. نظریه پردازان و پژوهشگران مختلف نیز هر کدام استرس را از زاویه متفاوتی تحلیل کردهاند. در اینجا به بررسی برخی از این نظریه ها میپردازیم.
۲-۲-۹-۱- نظریهی روانتحلیلگری
از نظر فروید «من» هسته اصلی شخصیت است و هر نوع تهدید به ارزش و کفایت آن، در واقع هسته مرکزی وجود شخص را تهدید میکند. هنگام تهدید «من» مکانیسمهای دفاعی مختلفی بهمنظور حفظ «من» از تحقیر و درهم پاشیدگی بهکار گرفته میشوند. ما همواره از این مکانیسمها استفاده میکنیم، زیرا وجود آنان برای ناچیز جلوه دادن شکستها و حمایت در مقابل نگرانیها و احساس ارزش و کفایت فردی ضروری است. البته اگر در استفاده از مکانیسمهای دفاعی افراط شود، دفاعهایی که برای حفظ تمامیت شخص بهوجود آمده، خود موجب بروز اختلال میشوند. گاهی مکانیسمهای دفاعی (برای مثال دلیل تراشی) زمانی بهکار برده میشوند که افراد برای مستدل جلوه دادن عقاید و رفتار خود در تکاپو هستند. هنگامیکه از درک اتفاقات و حواث ناموافق و مخالف عاجز میمانیم یا در مقابل عمل و رفتار خود یا وقایع خارجی، دچار استرس میشویم، دفاعهای ایمنی بخش برای حمایت ما در مقابل اضطراب وارد عمل میشوند. میزان استرس قابل تحمل در هر فرد بدون آنکه علائم اختلال و بههم خوردن سازمان رفتاری و تمامیت فردی در وی بروز کند، قدرت تحمل استرس نامیده میشود (روزنمن و سلیگمن[۷۷] ، ۱۹۸۹).
الکساندر (۱۹۸۵؛ به نقل از دیویدسن و نیل، ۱۹۹۰)- برجستهترین نظریه پرداز روانتحلیلگری در زمینه واکنشهای روانی-فیزیولوژیک – این نوع اختلالها را پیامد حالات عاطفی یا هیجانی ناهشیار میداند. وی فرض کرد که بیماران مبتلا بهزخم معده تمایل خود را برای عشق والدین در کودکی سرکوب کردهاند. این انگیزشهای سرکوب شده سبب فعالیت بیش از حد دستگاه عصبی خودکار میشوند و در معده زخم تولید میکنند. از دیدگاه فیزیولوژیکی، معده بهطور دائم در حال آماده ساختن خود برای دریافت غذاست و فرد بهطور نمادین آن غذا را با عشق بهوالدین معادل ساخته است. برانگیختگیهای تخلیه نشده خصمانه نیز بهوجودآورندهی حالات هیجانی یا عاطفی مزمناند و موجب ایجاد فشار خون میشوند.
۲-۲-۹-۲- نظریهی ضعف جسمانی
براساس نظریهی ضعف جسمانی، استرس در کنار اختلال خاص روانی- فیزیولوژیکی موجب بروز ضعف در اندام جسمی خاصی میشود. عوامل ژنتیکی، بیماریهای قلبی، رژیم غذایی و غیره ممکن است دستگاه عضوی خاصی را مختل سازند. این دستگاه در برابر استرسهای آتی، حتی استرسهای ضعیف و ملایم آسیبپذیر خواهد بود. براساس این نظریه، بدن انسان مانند یک تایر، که از نازکترین قسمت خود هوا را بیرون میدهد، عمل میکند. برای مثال، دستگاه تنفس ضعیف ممکن است خود را مستعد ابتلا به آسم کند. به این ترتیب بر اساس این نظریه، بیماری، ناشی از تعامل بین فیزیولوژی فرد و استرس خواهد بود (دیویدسن و نیل ، ۱۹۹۰).