۲- عقاید قبلی یا طرح علی: معلمان و شاگردان، عقایدی درباره شکست یا موفقیت دارند که این ها را از خلال تجارب، خواندن، گوش دادن به والدین یا متفکران مشهور کسب می کنند. بعضی از فراگیران معتقدند که تلاش کلید موفقیت است در حالی که بعضی دیگر مخالفند.
۳- ادراک خویشتن: فراگیرانی که عزت نفس بالایی دارند ریشه موفقیت های خود را در کوشش و توانایی می دانند نه در درجه دشواری یا شانس، فراگیران دارای انگیزش بالای پیشرفت، کوشش را به عنوان کلید موفقیت خود می دانند در حالی که افرادی که دارای انگیزش پایین هستند، اغلب شانس یا میزان دشواری تکلیف را علت موفقیت یا شکست خود می دانند ( بوریچ و تومباری، ۱۹۹۵).
رابطه اسناد علی و سوگیری تسلط (استقامت) / درماندگی:
دوک و رپوسی[۷۳] (۱۹۷۸)، دو سبک اسناد اصلی را که کودکان مدرسه ای هنگام روبرو شدن با تکلیف پیشرفت به کار می برند، مشخص کرده اند. اولین سبک اسنادی (سوگیری تسلط) نامیده شده است و دومین سبک را (سوگیری درمانده) خوانده اند. تفاوت این دو سبک بعد از تجربه شکست بسیار آشکار است. کودکان با سوگیری تسلط هنگام روبرو شدن با شکست، استقامت نموده و سعی می کنند مسئله های دشوار را حل کنند، در حالی که کودکان با سوگیری درمانده، هنگام مواجه شدن با شکست تکلیف را رها می کنند. کودکان با سوگیری درمانده به این علت هنگام روبرو شدن با شکست تکلیف را رها می کنند که اسناد توانایی کمی برای توجیه شکست شان می نمایند و به هنگام شکست تکلیف را رها می کنند چون توانایی (اسناد پایدار و درونی) با افزایش تلاش و استقامت در معرض تغییر قرار نمی گیرد. این کودکان شکست هایشان را کنترل ناپذیر و حل نشدنی می بینند. از طرف دیگر، کودکان با سوگیری تسلط، هنگام روبرو شدن با شکست، اسناد توانایی کم نمی کنند، بلکه به خودآموزی هایی می پردازند که به عنوان تدابیری برای غلبه کرند بر شکست طراحی شده اند. آنها شکست هایشان را کنترل پذیر می دانند و از این رو، حل نشدنی نمی بینند. دینرو دوک (۱۹۷۸)، سبک های اسنادی دانش آموزان را با این نتیجه گیری خلاصه کرده اند که کودکان با سوگیری درمانده، بر علت شکست ( توانایی کم) تمرکز دارند، درحالی که کودکان با سوگیری تسلط، بر چاره هایی برای شکست تمرکز دارند. دینر و دوک (۱۹۷۸)، به مطالعه تفاوت بین کودکان با سوگیری درمانده و تسلط بعد از تجربه موفقیت نیز پرداخته اند. آنها متوجه شدند که کودکان با سوگیری درمانده در مقایسه با کودکان با سوگیری تسلط، تعداد دفعاتی را که در یک تکلیف موفق شده اند را دست کم گرفته، برای موفقیت هایشان اسنادهای توانایی نکردند و انتظار نداشتند موفقیت شان در آینده نیز ادامه یابد. این یافته ها پیشنهاد می کنند که کودکان با سوگیری درمانده، در جستجوی دلایلی برای ناچیز شمردن، انکار کردن یا بهانه آوردن موفقیت شان هستند (به نقل از سیدمحمدی، ۱۳۷۶).
رابطه اسناد علی و افسردگی:
مارتین سلیگمن (۱۹۷۵)، پیشنهاد می کند که درماندگی آموخته شده را می توان به عنوان الگوی وقوع طبیعی افسردگی یک قطبی که مبنای محیطی دارد در نظر گرفت. مردم درمانده، نظیر افسرده ها، موقعیت آزارنده را به صورت موقعیتی کنترل ناپذیر که توسط عوامل درونی، پایدار و کلی ایجاد شده اند در نظر می گیرند. درست به همان صورتی که درماندگی آموخته شده توسط ادراک پیامدهای کنترل ناپذیر ایجاد می شوند. افسردگی، اغلب توسط احساس عدم کنترل وقایع و پیامدهای مهم در زندگی شخص به وجود می آید. ازدیدگاه اسناد، درماندگی آموخته شده و افسردگی، ویژگی مشترکی دارند و آن سبک تبیینی بدبینانه می باشد. به خاطر این همپوشی آشکار، چندین پژوهشگر گمان کرده اند که ممکن است افراد افسرده کسانی باشند که گرایش به اسنادهای ایجادکننده درماندگی آموخته شده دارند (مثل اسناد درونی، پایدار و کلی برای رویدادهای آسیب زا).
هرکسی پیامدهای منفی زندگی را تجربه می کند، ولی همه افسرده ها پس از شکست با احتمال بیشتری از غیر افسرده ها اسناد درونی، پایدار و کلی ایجاد می کنند. هرچند گفتن این اسناد موجب افسردگی می شوند، اغراق آمیز است. به جای اینکه بگوییم سبک اسناد موجب افسردگی می شود، احتمالا بهتر است بگوییم سبک اسناد فرد را در مقابل افسردگی آسیب پذیرتر می کند ( پترسون[۷۴] و سلیگمن، ۱۹۸۴). شاید سوگیری درمانده، از طریق اثر آسیب زای آن بر ناراحتی روانی، تحصیلی، جسمانی و اجتماعی به طوری که در فوق بحث شد فرد را نسبت به افسردگی آسیب پذیرتر سازد ( به نقل از سید محمدی، ۱۳۷۶).
رابطه اسناد علی و واکنش های عاطفی:
غمگین بودن، مضطرب بودن، خشمگین بودن، مشعوف بودن، تنش داشتن، آرمیده و برانگیخته طبق یک الگوی چندوجهی پیوند اسناد-عواطف(فورسایت، ۱۹۹۰) پنج عامل زیربنایی در پاسخ های دانش آموزان شناسایی شده است که عبارتند از، عاطفه منفی( ناکام، غمگین، افسرده و خشمگین)، عاطفه مثبت(شاد، مشعوف، خوشوقت و خوشحال)، آرام(آرمیده و آسوده)، خواب آلودگی(خواب آلود و خسته) و برانگیخته( شگفت زده، تهییج شده و بر انگیخته). از طرف دیگر واکنش عاطفی نسبت به اسنادهای علی همیشه یکسان نیست. واکنش های عاطفی نسبت به کوشش بالاترین میزان را در در موقعیت های موفقیت به خود اختصاص داده است، زیرا کوشش عاملی است درونی و ناپایدار، اگر موفقیت در تکلیفی را به کوشش اسناد دهیم در نتیجه به میزان قابل توجهی خشنود خواهیم شد و این احساس رضایت به مراتب بیشتر از خشنودی است که به عوامل دیگر داده شده است. همچنین اسناد به توانایی واکنش عاطفی بیشتری دربرخواهد داشت تا اسناد موفقیت به شانس و دشواری تکلیف.
واینر(۱۹۷۰) رابطه واکنش عاطفی و نتایج عملکرد افراد را با میزان انگیزش و توانایی مورد بررسی قرار داد. در این رابطه، رابطه انگیزش، توانایی و واکنش های عاطفی نشان می دهد کسانی که انگیزش و توانایی بالایی دارند و در موقعیت ها نتایج عالی کسب می کنند، بیشترین میزان پذیرش خود و احساس رضایت از زندگی را تجربه می کنند. ولی پس از یک شکست واکنش های عاطفی آنها به شدت کاهش می یابد. چنانچه فعالیت های فرد با شکست بیشتری همراه باشد، کاهش واکنش عاطفی وی شدیدتر است. در مقابل کسانی که از توانایی کمتری برخوردار هستند، در مقایسه با گروه دیگر پس از موفقیت کامل از غرور و احساس رضایت کمتری برخوردار می شوند؛ زیرا فکر می کنند خودشان در این موفقیت نقش نداشته اند. به همین دلیل در مواقعی که با شکست روبرو می شوند، واکنش عاطفی آنها به تدریج کاهش می یابد. در واقع موفقیت و شکست برای این افراد تفاوت چندانی ندارد، اما در گروهی که انگیزه دارند ولی از توانایی برخوردار نیستند، نقش اسناد در رضایت آنها به خوبی مشهود است.
رابطه اسناد علی و سبک تبیینی بدبینانه:
راه دیگر نگریستن بر سبک اسنادی علی، در نظر گرفتن سبک تبیینی است. سبک تبیینی یک متغیر شخصیتی شناختی است که روش معمول توجیه کردن علل وقایعی را که برای مردم اتفاق می افتد، منعکس می سازد. پترسون و سلیگمن (۱۹۸۸)، به رابطه بین سبک تبیینی بدبینانه( این عقیده که وقایع بد و ناخوشایند توسط عوامل درونی، پایدار و کلی ایجاد می شوند و وقایع خوشایند توسط عوامل بلرونی، ناپایدار و اختصاصی ایجاد می گردند) و سلامت روانی و جسمانی توجه نمودن. آنها زندگی ۹۹ فارغ التحصیل دانشگاه را از سال ۱۹۴۴ تا۱۹۸۰۱ دنبال کردند. هر یک از این ۹۹ فارغ التحصیل در ۲۵ سالگی یک مقیاس سبک تبیینی را پر کردن و پژوهشگران هر پنج سال یکبار اندازه وضعیت روانی و جسمانی آنها را بدست آوردند. همبستگی بین سبک تبیینی بدبینانه و سلامت جسمانی روانی را نشان داد که بین این مولفه رابطه منفی وجود داشت.
رابطه اسناد علی و الگوی جدید درماندگی آموخته شده:
پس از به کارگیری الگوی اولیه درماندگی آموخته شده و پی بردن به اهمیت تفاوت های فردی در این فرایند، معلوم شد که علاوه بر تجربه رویدادهای غیرقابل کنترل، عوامل دیگری نیز در تعیین اثرات بعدی رفتار موثرند. از مهمترین این عوامل، یکی چگونگی تفسیر فرد از این رویداد هاست. به عبارت دیگر، آنجه در الگوی جدید درماندگی آموخته شده مطرح است این است که رویدادهای غیر قابل کنترل چگونه توسط فرد تبیین میشوند. از نظر این روانشناسان، روشی که ما رویداد ها را تبیین می کنیم، ممکن است مهمتر از آنچه واقعا اتفاق می افتد باشد.
از این رو به منظور تبیین نتایج مختلف عدم قابلیت کنترل در افراد، الگوی جدبد درماندگی آموخته شده مورد تجدید نظر قرار گرفت.
به استناد این الگو، وقتی انسان با مسائل غیر قابل حلی روبرو می شود و در می یابد که پاسخدهی او بی نتیجه است، پرسش مهمی که در ذهنش نقش می بندد این است که، علت ناتوانی کنونی من چیست؟
رابطه اسناد علی و سلامت روانی:
فردی که در موقعیتی غیر قابل حل قرار بگیرد و در نتیجه پاسخدهی او بی نتیجه بماند، می تواند فرد را به دو نتیجه متفاوت برساند. حکم اول این است که مساله حل شدنی است ولی او ناتوان است، و یا اینکه باور می کند مساله لاینحل است و او ناتوان نیست. در حالت اول(درونی) حالت انفعالی درونی ظاهر می شود و عزت نفس او به میزان زیادی پایین می آید ولی در حالت دوم(بیرونی) عزت نفس کمتری از دست خواهد داد و در مقابل افسردگی نیز مصون تر خواهد ماند. در بعد پبات پذیری یا پایداری فرد از خود می پرسد که عاملی که موجب شکست وی شده است عاملی پایدار است یا بی ثبات؟ در نظریه جدید درماندگی آموخته شده وقتی انسان شکست را به عوامل پایدار نسبت دهد، نقایص مربوط به درماندگی نیز پایدار خواهد ماند و بر بهزیستی روانی فرد تاثیر سوئی خواهد داشت و بر عکس وقتی فرد علت شکست خود را به عوامل غیر ثابت و ناپایدار نسبت دهد، اگر پس از مدتی دوباره با همان مساله روبرو شد، شکست نخواهد خورد و دچار درماندگی نخواهد گردید( سید محمدی، ۱۳۷۶).
در مواقعی که فردی با شکست مواجهه می شود از خود می پرسد آیا آنچه موجب شکست وی شده است، عاملی است که تنها در شرایط خاص به این شکست می انجامد، یا اینکه گستره وسیعی از موقعیت ها را تحت تاثیر قرار داده و باعث شکست او در آن موقعیت ها نیز می شود. اگر این شکست ها به عوامل غیر قابل کنترل نسبت داده شود و فرد احساس کند که آنچه موجب شکست او شده است به موارد دیگر زندگی او تعمیم می یابد، به افسردگی پایدار و فراگیر دچار می شود(سید محمدی، ۱۳۷۶).
تحقیقات سلیگمن نشان داده است که سبک های اسنادی منفی در رویارویی با رویدادهای ناخوشایند افسرده می شوند. و جالب توجه اینکه افراد افسرده ای که سبک های اسنادی آنها در جهت مثبت تغییر نکرده است به بازگشت به بیماری پس از دو سال تهدید می شوند. بنابراین سبک های اسنادی غیرانطباقی یعنی نسبت دادن رویدادهای ناخوشایند به عوامل درونی و پایدار و عام نه تنها سلامت روانی و جسمانی انسان را به خطر می اندازد بلکه با عملکرد ضعیف تر در تمام جنبه های سلامت و بهزیستی افراد از جمله اعتماد به نفس، عزت نفس، پذیرش خود اثرات سوء می گذارد.
نقش محیط در ایجاد سبک اسنادی مناسب:
با توجه به این که در الگوی جدید درماندگی آموخته شده، نحوه تبیین افراد از رویدادهایی که در زندگی برای او اتفاق می افتد از ماهیت رویدادها با اهمیت تر است؛ چگونه می توان شرایطی فراهم نمود که افراد به نحو سالمتری رویدادهای زندگی خود را تبیین کنند؟
بدیهی است آنجه بهداشت روانی ما را در این زمینه تامین می کند، ایجاد محیطی مملو از تقویت و تایید نیست، بلکه محیطی است که در آن افرا به طور کامل عمل می کند و هم خود را قبول دارد و هم مورد قبول دیگران قرار می گیرد.
با توجه به تحقیقات سلیگمن(۱۹۹۸)، در مورد اولین تجربه های توام با شکست که موجب درماندگی می شوند، می توان گفت که ارزیابی های مثبت والدین از دانش آموزان بیش از هر چیزی می تواند زمینه را برای ارزیابی های مثبت آنها فراهم کند. همین طور ارزیابی های منفی والدین از دانش آموزان موجب می شود که آنها از خود و وجود خود احساس خشنودی نکنند.
همچنین ایجاد جو رقابت آمیز و تهدید کننده در مدرسه و تاکید بیش از حد به نمره به جای اهمیت دادن به رشد همه جانبه دانش اموزان، می تواند برداشتی غیر منطقی از توانایی ها و رشد قضاوت های منفی از خویشتن برای آنها فراهم شود. مدرسه باید زمینه های شکست دانش آموزان را تا حد امکان کاهش دهد. این مشکل مخصوصا در اولین سال های تجربه آنها از مدرسه بوجود می آید.
باز آموزی اسنادی:
در برنامه های بازآموزی اسنادی هدف، تغییر دادن ادراک فرد درباره اینکه چرا شکست رخ داده است، می باشد. البته یکی از اسنادهای احتمالی برای شکست، نداشتن توانایی است. با این همه، اسناد توانایی برای شکست این اشکال را دارد که در عملکرد آینده اختلال ایجاد میکند، زیرا اسنادهای توانایی، هم پایدار و هم کنترل ناپذیرند. اسنادهای توانایی، فرد را با پرسیدن این سوال که چرا تلاش کنم؟ رها می سازد. خوشبختانه، اسنادهای با ارزش دیگری برای توجیه شکست وجود دارند. عدم تلاش یا فقدان راهبرد یا تدبیر موثر، اسنادهایی هستند که ناپایدار و تحت کنترل ارادی می باشند. هنگامی که شکست، ناپایدار و تحت کنترل ارادی دیده شود، پس دیگر مانعی حل نشدنی و غیر قابل کنترل نیست.
باز آموزی اسنادی را می توان در بسیاری از زمینه های زندگی به کار برد. ریشه بسیاری از مشکلات هیجانی و روانی و کاهش سلامت روانی افراد را می توان تا اندازه ای در سبک اسنادی بدبینانه ای که این دشواری ها را بدتر می کند، ردیابی نمود.
پیشینه تجربی:
تحقیقات انجام گرفته نشان می دهد که عواملی مانند، کیفیت زندگی و ثبات عاطفی (دینر و همکاران، ۲۰۰۳)، پیشرفت در جهت دستیابی به اهداف شخصی (رایان و دسی، ۲۰۰۱)، افسردگی (وود و جوزف، ۲۰۱۰)، با بهزیستی روانشناختی به طور مثبت رابطه معناداری دارد. به عبارتی می توان گفت که بهزیستی روانشناختی متغیری است که بسیاری ازعوامل مانند جنسیت، رضایت از زندگی، وضعیت اجتماعی-اقتصادی و هدف در زندگی می تواند بر روی آن تاثیر بگذارد.
در پژوهشی رونی، اتولینی، رافانلی و همکاران (۲۰۰۳)، دریافته اند که بین ابعاد بهزیستی روان شناختی و اضطراب، افسردگی و خصومت رابطه منفی و معناداری وجود دارد.
همچنین در پژوهشی دینر و لوکاس[۷۵]( ۲۰۰۰)، نشان دادند که افراد با احساس بهزیستی بالا هیجانات مثبت را تجربه می کنند و از حوادث و وقایع پیرامون خود ارزیابی مثبتی دارند؛ درحالی که افراد با احساس بهزیستی پایین، حوادث و وقایع زندگی شان را نامطلوب ارزیابی کرده، بیشتر هیجانات منفی نظیر اضطراب، افسردگی و خشم را تجربه می کنند.
مایرز و دینر[۷۶] (۱۹۹۵)، در تحقیقی نشان دادند که افراد با بهزیستی بالاتر، دارای ارزیابی مثبت ازخود و رویدادهای محیطی هستند و در نتیجه رضایت بیشتری از زندگی را گزارش می کنند و شادمان تر هستند.
وینهورن (۲۰۰۸)، در پژوهش خود نشان داد که عوامل روانشناختی بر کارکرد جسمی تاثیر می گذارند و کسانی که بهزیستی روانشناختی بالاتری دارند، از سلامت جسمی بالاتری نیز برخوردارند. همچنین این افراد شاد، خوشبین و مثبت نگرند و از ثبات عاطفی بالایی برخوردارند، برای حل مسائل خود مستقیما تلاش می کنند و از زندگی خود راضی بوده و احساس خوشبختی می کنند.
نتایج پژوهش ایرنیا، سزیلفر، مارک[۷۷] و همکاران (۲۰۰۷)، نشان داد که افراد دارای بهزیستی بالا از زندگی خانوادگی خود رضایت دارند، روابط خوبی برقرار می کنند، دوستان زیادی دارند و در ضمن بهزیستی روانی با انگیزه های درونی ارتباط دارد و سطوح بالاتر شادکامی موجب ارتقای مهارت های اجتماعی می شود و از افسردگی جلوگیری می کند.
کینگ[۷۸] (۲۰۰۶) درپژوهش خود نشان داد که حوادث منفی زندگی رابطه مستقیم با بهزیستی روانی دارند. یعنی حوادث مثبت بالا باعث بالا رفتن بهزیستی افراد می گردد و تجارب منفی باعث می گردد بهزیستی فرد به سطح زیر نرمال کاهش یابد.
در پژوهشی دینرو همکاران (۲۰۰۰)، نشان داده شد که بهزیستی روانی تاثیر مهمی در موفقیت افراد دارد. افراد شادکام و دارای بهزیستی روانی بالا نگرش خوش بینانه ای نسبت به رویدادها و وقایع اطراف خود دارند و به جای جبهه گیری منفی نسبت به اتفاقات پیرامون خود، سعی در استفاده بهینه از این رویدادها دارند و هرقدر افراد از رویدادهای پیرامون خود راضی تر باشند، به همان میزان نیز شادترند و اگر این رضایت کمتر باشد، به همان میزان نیز احساس رضایت مندی و بهزیستی روانی کمتری دارند.
پژوهشی دیگر هاشمی نصرت آباد، باباپور خیرالدین و بهادری خسرو شاهی (۱۳۹۱)، تحت عنوان نقش سرمایه روان شناختی در بهزیستی روانی با توجه به اثرات تعدیلی سرمایه اجتماعی انجام گرفت. روش تحقیق از نوع توصیفی- همبستگی بود که تعداد۴۰۰ نفر ازدانشجویان دانشگاه تبریز از طریق جدول مورگان به روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند. داده های بدست آمده با بهره گرفتن از روش های آماری ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون همزمان و گام به گام مورد بررسی قرار گرفت. نتایج پژوهش نشان داد که سرمایه روان شناختی و سرمایه اجتماعی از یک سو و بهزیستی روان شناختی با سرمایه اجتماعی رابطه مثبت و معناداری وجود دارد. بر اساس داده ها افرادی که سرمایه روان شناختی مطلوبی داشتند و از سرمایه اجتماعی بالاتری بهره مند هستند از بهزیستی روان شناختی بهتر و بالاتری برخوردارند.
نتایج پژوهش اسنایدر و لوپز(۲۰۰۵)، نشان داد بزرگسالان و کودکان با امیدواری بالا می توانند روش های دستیابی بیشتری را برای اهداف خود ایجاد کنند و به طور موثری برای رسیدن به پایان مطلوب انگیزه مند شوند. درمقابل افراد با امیدواری پایین، نه احتمال پیدا کردن راه حل های ممکن برای اهداف خود دارند، و نه انگیزه بیشتری یرای رسیدن به هدف.
شواهد تحقیقاتی زیادی وجود دارد که نشان می دهند بین بالا بودن میزان امید افراد و سلامت روانی بهتر و بیشتر موثربودن روش های روان درمانی مورد استفاده در درمان اختلالات، ارتباط وجود دارد (اسنایدر، ۲۰۰۲، به نقل از نصیری و جوکار، ۱۳۸۷).
تحقیقات نشان می دهد که سبک اسناد با بهزیستی روان شناختی رابطه دارد. رودریگز (۲۰۰۶)، طی تحقیقی نشان داد سبک اسناد و رضایت از زندگی، شادی و امید با هم رابطه دارند. کسانی که سبک اسناد مثبت دارند در مجموع، شادی، امید و رضایت از زندگی بیشتری دارند، در نتیجه بین امید و رضایت از زندگی رابطه مثبت و معناداری وجود دارد. برونک، هیل، لاسلپی، تالیب و نینچ، (۲۰۰۹). در مطالعه خود نشان دادند مشخص کردن هدف در زندگی، رضایت از زندگی و امیدواری را افزایش می دهد.
ولز [۷۹](۲۰۰۵)، در پژوهش خود نشان داد که ۲۷ درصد واریانس افسردگی توسط امید پایین، تبیین می شود. و آموزش امید، منجر به کاهش افسردگی در افراد شده و باعث می شود آنها از زندگی خود رضایت بیشتری داشته باشند.
جورج[۸۰] (۲۰۱۰)، درپژوهشی تحت عنوان احساس ذهنی بهزیستی در اواخر عمر، نشان داد که رضایت از زندگی می تواند سبب افزایش شادی و امید در سال های آخر عمر باشد. بنابراین بین امیدواری و رضایت از زندگی رابطه مثبت و معناداری وجود دارد.
در پژوهشی که توسط بهادری خسرو شاهی و هاشمی نصرت آباد (۱۳۹۱)، تحت عنوان رابطه امیدواری و تاب آوری با بهزیستی روان شناختی در دانشجویان انجام گرفت نشان دادن که بین امیدواری و تاب آوری با بهزیستی روان شناختی رابطه مثبت و معنی دار وجود دارد و متغیر های پیش بین، قادرند تغییرات بهزیستی روان شناختی دانشجویان را پیش بینی کنند. بر اساس این داده ها، افرادی که امیدواری و تاب آوری بالایی دارند از بهزیستی روان شناختی بالایی نیز برخوردارند.
بسیاری از پژوهش ها این ایده را که امید موجب ایجاد رفتارهای سازگارانه مثبت می شود را تعیین می کنند. امیدواری با پیامد های رفتاری مثبت مانند روش مقابله و حل مسأله، عملکرد ورزشی، تحصیلی و شغلی و سلامت روانی مرتبط است (بلیزی، بلنک[۸۱]، ۲۰۰۶؛ سیاروچی، هیون، و دیوی[۸۲]، ۲۰۰۷، و پترسون و بایرن[۸۳]، ۲۰۰۸، فرهادی، احمدی طهور سلطانی، رمضانی و قره خانی، ۱۳۸۸).
اسنایدر(۲۰۰۰) نیز نشان دادند بزرگسالان امیدوار که از سطوح بالای امیدواری برخوردارند هنگامی که در رسیدن به هدف های ارزشمند با موانعی روبرو می شوند، هیجان های منفی با شدت کم را تجربه می کنند و در نتیجه از سلامت روان بیشتری برخوردارند و علایم روانشناختی مانند اضطراب، افسردگی در آنها در حداقل ممکن است.
دوا[۸۴] (۱۹۹۴) در پژوهشی ارزش پیش بینی کنندگی سبک اسناد و عواطف منفی را در پیش بینی سلامتی جسمانی و هیجانی بررسی نمود و دریافت که عواطف اهمیت زیادی در پیش بینی سلامت افراد دارد. همچنین دریافت که اسنادهای کلی برای رویدادهای منفی و شیوه اسنادی به طور کامل، برای رویدادهای منفی بهترین پیش بینی کننده بهداشت روانی و جسمانی افراد بودند.
شیرازی (۱۳۷۸) به بررسی شیوه های مقابله با تنش روانی و ارتباط آن با اسنادهای علی و سلامت روانی در داش آموزان تیز هوش و عادی شهر زاهدان پرداخت و رابطه معنی داری بین شیوه های مقابله و منبع کنترل دانش آموزان تیز هوش به دست نیاورد. با این حال، این رابطه در دانش آموزان عادی دیده شد.
در پژوهشی که توسط قاسمی، فتحی آشتیانی و رئیسی (۱۳۸۷)، در زمینه سبک های اسنادی دانشجویان افسرده و عادی با توجه به سبک های یادگیری انجام شد، نتایج پژوهش نشان داد که دانشجویان افسرده در مقایسه با دانشجویان عادی، درموقعیت های مثبت از اسنادهای درونی و پایدارتر کمتری استفاده کردن و بین دو گروه از لحاظ سبک اسنادی کلی و اختصاصی در موقعیت مثبت تفاوت معنی داری وجود نداشت. در صورتی که در موقعیت منفی، دانشجویان افسرده در مقایسه با داشجویان عادی از اسناد درونی بیشتری استفاده کردند و در سایر ابعاد اسنادی با هم تفاوتی نداشتند.
در پژوهشی افروز و معتمدی شارک (۱۳۸۵) با عنوان رابطه سبک های اسنادی با سلامت روان دانش آموزان تیز هوش و عادی نشان دادن که، سبک های اسنادی درونی _ بیرونی در پسران تیز هوش توانایی پیش بینی سلامت روان را دارد. دو گروه دختر و پسر در سبک اسنادی درونی و بیرونی و سبک اسنادی کلی و جزئی موقعیت های ناخوشایند، و دو گروه عادی و تیز هوش در سبک اسنادی کلی و جزئی موقعیت های ناخوشایند تفاوت معنی داری داشتند.
در مطالعه بیگدلی (۱۳۷۳)، نیز معلوم شد دانش آموزانی که وقایع ناخوشایند را به صورت درونی، پایدار و کلی تبیین می کنند در موقعیت های غیر قابل کنترل، درماندگی بیشتری تجربه می نمایند.
در مطاله دوک و لیخت (۱۹۸۰، به نقل از کافی، ۱۳۷۵) دختران پایه چهارم ابتدایی بیش از پسران برای تبیین شکست های خود از اسناد های درونی، پایدار و کلی استفاده کرده اند. به عبارت بهتر، در حالی که پسران شکست خود را بیشتر به علت فقدان تلاش خود نسبت می دهند، دختران آن را به ناتوانی و تنبلی خویش مربوط می سازند.
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 06:26:00 ب.ظ ]