در سال ۷۱۱ هـ تاج الدین علیشاه جیلانی تبریزی مسجد جامع بزرگی در تبریز ساخت و در ساخت آن از سنگ مرمر استفاده نمودند ، اما بدلیل تعجیل در ساخت ؛این عمارت استحکامی نیافت ومدتی بعد خراب شد (حکیم ،۱۳۶۶،۳۴۹). در سال ۷۱۵ هـ شخصی در تبریز خروج نمود؛ او ادعا می کرد یحیی پسر صاحب دیوان است که سی و دو سال پیش در زندان بود و از آنجا گریخته و به مازندران رفته و کس دیگری را به جای او به قتل رسانده اند ؛ این فرد ادعا داشت هنگامیکه در مازندران بود ، ناشنوایی مادریش معالجه یافته و پس از آن ۱۵ سال نیز در میان اعراب سکونت داشت، اما در آخر شورش او توسط الجایتو سرکوب شد(قاشانی۱۳۴۸،۱۹۸).
پس از الجایتو ، ابوسعید در سال ۷۱۶ هـ به منصب ایلخانی رسید که اهری در مرد تبریز در دوره او می نویسد : ((در دوره او تبریز بهشتی آباد شده بود)) (قطبی اهری ،۱۳۸۹،۲۱۴). در اوایل حکومت او علاءالدین محمد حاکم تبریز شده بود(ابن بطوطه ،۱۳۳۷،۲۲۵). در همین زمان بود که ابن بطوطه از تبریز دیدن نمود . در این دوران رشیدالدین فضل الله و تاج الدین علیشاه ، کم کم به مخالفت با هم برخواستند و این مخالفت ها موجب شدکه وزارت بین آندو تقسیم شود و آذربایجان جزء قسمت تحت نظارت تاج الدین علیشاه شد . پس از به قتل رسیدن رشیدالدین فضل الله نیز ، محله ربع رشیدی که اودر تبریز ساخته بود و دارای سی هزار خانه ، هزار و پانصد دکان ، بیست و چهار کاروانسرا ، تعدادی مسجد ، مدرسه ، حمام ، باغ و چند کارخانه کاغذسازی ، رنگ زرادخانه و دارالضرب بود(سلطانزاده،۱۳۶۵،۹۲). به هنگام مرگ او به غارت رفت(حافظ ابرو ،۱۳۱۷،۷۹). در اواخر دوره ابوسعید امیرحسن نویان حاکم مجموع ولایت آذربایجان ، موقان و اران بود(قطبی اهری ،۱۳۸۹،۲۱۲).او پس از مرگ ابوسعید سلسله جلایریان را در غرب ایران تاسیس کرد و به حکومت مغولان در آن نواحی پایان داد.
مردم این تومان از لحاظ مذهبی سنی شافعی و نیز از دیگر مذاهب بوده اند ، مستوفی درباره تبریز می نویسد، « مردم آنجا سفید چهره ، خوش صورت و صاحب نخوت می باشند و اکثر اهالی آنجا سنی و شافعی مذهب هستند و از مذاهب و ادیان دیگر بیشمارند»(مستوفی ،۱۳۶۲،۷۷). به احتمال بسیار بدین علت که تبریز محل رفت و آمد بازرگانان مردمی از دیگر سرزمین ها و مدت زیادی نیز پایتخت بوده است ، مردم از دیگر ادیان در آنجا فراوان به چشم می خورند ، که اتفاقا مارکوپولو نیز از وجود ارمنی ها ، نسطوری ها ، یعقوبی ها و گرجی ها در آنجا سخن گفته است.(مارکوپولو،۱۳۶۳،۴۱). در اوجان نیز مردم سنی شافعی بودند و عیسویان نیز در آنجا سکنی گزیده بودند و ساکنان طسوج نیز ترک و تاجیک بودند (مستوفی ،۱۳۶۲،۸۲-۸۱).
ایلخانان هرچند تبریز را از نظر حکومتی با اهمیت می دانستند ، ولی دست از سنن خود بر نداشته و همچنان در خارج از شهر سکنی گزیدند(مورگان،۱۳۷۴،۱۰۰). اتفاقا تبریز به خاطردارا بودن چراگاه های فراوان ،برای مغولان اهمیت ویژه ای داشت ، اما آنچه آشکار است ، این نکته می باشد که تبریز پایگاه عمده تجارت بوده است و با توجه به اینکه مدتی مقر سلطنت ایلخانان شد ، شاهد پیشرفت چشمگیر تجارت در تبریز آن دوره هستیم که با توجه به نوشته رازی که می نویسد : « اهل تبریز صاحب صنعتند و پارچه های عتابی و سقلاطون و اطلس و سایر بافتنیها از تبریز به سایر ولایتها برند» (رازی ،۱۳۷۳،۳۹۹). می توان دریافت اهالی آنجا از ابتدا در صنعت پیشگام بوده اند و شهر اوجان نیز اینگونه بوده که یاقوت در این باره می نویسد: « شهرکی است در آذربایجان به ده فرسنگی تبریز در راه ری و آن را دیدم که بازاری دارد ولی ویرانه هایش بیشتر است»(حموی ،۱۳۸۰:ج۱،۱۲۳). همچنین ابوالفداء نیز از وجود بازارها و رستاقی ها در آنجا سخن رانده است(ابوالفداء، بی تا ،۴۵۹). اما به احتمال زیاد اوجان در دوران غازان خان دوباره رونق گرفت و روبه آبادانی رفت .
گویا این تومان و شهرهای آن ، بویژه شهر تبریز مکان گرد آمدن صنعتگران و بازرگانان بوده است ، چنانکه مارکوپولو نیز خصوصیات آن را برشمرده و می نویسد : « مردم تبریز از راه تجارت و هنر زندگی می کنند و انواع مختلف پارچه های زربفت و با ارزش را به مقدار زیادی تولید می کنند».(مارکوپولو،۱۳۶۳،۴۱) . این شهر موقعیت عالی داشته و از هندوستان ، بغداد ، موصل ، هرمز و نقاط دیگر کالاهای تجاری به آنجا آورده می شد و بسیاری از تجار لاتین نیز برای خرید محصولات داخلی ، فراوانی که به این شهر می رسید به تبریز می آمدند و همچنین تجار ممالک دوردست برای خرید و تجارت و انجام معامله های کلان و تجارت سنگهای قیمتی و بسیار گرانبهایی که در این شهربه وفور یافت می شدند به آنجا امد و شد داشتند(همانجا).
اقداماتی که خواجه رشیدالدین در تبریز انجام داد ، باعث پیشرفت آنجا شد . او تعدادی کارخانه در تبریز احداث کرد و صنعتگرانی از نواحی گواناگون به آنجا فرا خواند تا در آنجا به کار مشغول شوند. خواجه رشیدالدین در طی نامه ای به یکی از فرزندان خود به نام سعدالدین حاکم قنسرین و عواصم نوشت ؛ و طی آن از او درخواست نمود که پنجاه صنعتگر از انطاکیه ، وسوس و طرسوس به دارالسلطنه تبریز بفرستد(سلطانزاده،۱۳۶۵،۹۰). او همچنین مقدار دویست و پنجاه تومان غازانی به تجار امین سپرده بود تا با آن تجارت نمایند و اسامی آنها را در دفتری مخصوص به ثبت رسانده بود (همان،۱۱۱). همچنین گویا او در زمینه دامداری و پرورش طیور نیز در تبریز سرمایه گذاری نموده بود ، خواجه تنها برای ربع رشیدی هزاران دام ، دهها هزار مرغ و سایر طیور از جمله بیست هزار قطعه مرغ ، ده هزار قطعه غاز ، ده هزار اردک هزار راس گاو نر ، هزار راس درازگوش و غیره وقف کرده بود .(رشید الدین فضل الله ،۱۹۴۵،۱۸۲).
مستوفی در مورد اوضاع کشاورزی تبریز از وجود غله و سایر حبوبات سخن رانده و اشاره می کند که که این محصولات در آنجا به خوبی به عمل می آیند و میوه هایش نیز مرغوب و ارزان بوده اند (مستوفی ،۱۳۶۲،۷۷). رشیدالدین نیز از کاشت ذرت در این ولایت سخن رانده است(رشیدالدین فضل الله ،۱۳۶۸،۱۵).از محصولات اوجان نیز حاصلش غله و بقول بود (مستوفی ،همان،۸۰).
نمای از مسجد علیشاه تبریز
۶-۲- تومان اردبیل
این تومان شامل شهرهای اردبیل و خلخال و ولایت های دارمزین و شاهرود بود (مستوفی ،۱۳۶۲،۸۲-۸۱). در پی حملات مغولان این شهرها دچار ویرانی گردیدند و قتل و غارت هایی در آنجا صورت گرفت (رشیدالدین فضل الله،۱۳۶۷:ج۱،۳۸۱ ) بنا به گفته یاقوت در آن زمان اردبیل شهری پر جمعیت بوده است(لسترنج،۱۳۳۷،۱۸۰). در سال ۶۱۷ه بود که مغولان به آنجا حمله بردند که بنا به گفته مولف روضه الصفا در اردبیل و زنجان قریب ۵ هزار تن از دم تیغ مهاجمان گذشتند (میرخواند۱۳۷۵،۸۴۸). ، در واقع مغولان طی سه حمله موفق به تسخیر این شهر شدند که در دوحمله نخست دست به قتل و غارت زده و نتوانستند آنجا را بگیرند ، اما بنا به گفته یاقوت در حمله سوم بود که توانستند شهر را تصرف کنند و کسی جان سالم به در نبرد مگر کسانی که پنهان شدند(حموی ،۱۳۸۰:ج۳، ۱۱۸-۱۸۲). گویا بعد از آن حملات دوباره آن شهر رونق گرفته و پیشرفت کرده است زیرا یاقوت می نویسد « نه تنها به حال پیش خود بازگشته بلکه بهتر نیز شده است» (همانجا). گویا در همان سالهای حکومت هلاکو و اباقاخان بود که کار مسیحیان رونق گرفت و کلیساهایی در اردبیل ساخته شد ، تا زمانیکه که غازان بر سر کار آمد و دستور تخریب کلیساهای مسیحیان را داد که گفته می شود در اردبیل نیز کلیساها را ویران نمودند (اشپولر ،۱۳۸۴،۲۶۶). در دوره حکمرانی غازان خان کار روسپی خانه ها و مسئله فحشا در اردبیل به وفور دیده می شده چنانچه برخی از زنان با وضعیتی که از نظر مردم و علمای آن دوره اردبیل مناسب نبوده در معابر دیده می شدند ؛ این عمل باعث شد تا علما به نزد غازان رفته و از این اوضاع شکایت کنند ، غازان نیز به این امر رسیدگی کرده و دستور جمع آوری این دسته از زنان را صادر کرد (بیانی ،۱۳۵۲،۱۲۶). پس از مرگ ابوسعید نیز این تومان مانند دیگر نقاط آذربایجان محل آمد و شد جلایریان شد.
از لحاظ مذهبی مردم اردبیل شافعی مذهب بودند چنانکه مستوفی می نویسد « اکثر بر مذهب امام شافعی اند و مرید شیخ صفی الدین»(مستوفی ،۱۳۶۲،۸۱). او در مورد مردم ولایت شاهرود نیز می نویسد : « که شافعی مذهب اند ، اما مذهبی ندارند و بدترین طوایف اند»(همان ،۸۲).
با توجه به اطلاعاتی که مورخان بدست می دهند ، در این تومان پنبه وغله (رشید الدین فضل الله ،۱۳۶۸،۱۶۳) و همچنین چوبی که از جنگل می آوردند و خلنج نامیده می شد و هنرمندان زیادی اشتغال به ساختن لوازم آن بوده اند و بی عیب نیز نبوده است وجود داشت(حموی ،۱۳۸۰:ج۱،۱۸۳-۱۸۲). در این ولایت چنانچه مستوفی اشاره می کند میوه جات اندکی پرورش می یافته است (مستوفی ،۱۳۶۲،۸۲). در این تومان منطقه خلخال به دلیل برخورداری از شکارگاههای فراوان و پرشکار مشهور بوده است.(همانجا).بنظر می رسد که مردم اردبیل از لحاظ زرنگی در معاملات خبره و کلک زن بوده اند چنانکه رازی می نویسد « در اردبیل بازاری مخصوص برای فروختن گربه بود که گربه فروشها حیله می کردند ، به این نحو که گربه را در کوزه ای گذاشته و کوزه را چرخ می دادند و گربه در میان کوزه گیج شده ، گربه گیج شده را با یک کبوتر در قفسی می گذاشتند که گربه به علت گیجی کاری نمی کرد و آن را می فروختند».(رازی ،۱۳۷۳،۳۵۰). همچنین او می نویسد که مردم اردبیل به اکثر آکل اند یعنی شرط بازند(همانجا).
۶-۳- تومان مشکین
این تومان از شهرهای مشکین ، خیاو ، انار ، ارجاق ، اهر ، تکلفه و کلیبر تشکیل شده و ولایات مردان نعیم ، گیلان فصلون و داورد نیز جزء آن بوده است (مستوفی ،۱۳۶۲،۸۴-۸۲۹). این تومان از لحاظ حاکمیت مانند دیگر تومانهای آذربایجان همه در دست یک حاکم بوده است . در آغاز حملات مغول ولایات این تومان نیز مانند بعضی دیگر از نقاط ایران ، دچار قتل و غارت شد و تنها حمدالله مستوفی است که اطلاعاتی راجب آن بدست می دهد که بنابر اطلاعات او مردم مشکین (پیشکین) شافعی حنفی و بعضی شیعه بوده اند و حاصلش نیز غله و میوه که فراوان بوده است(همان،۸۳). انار و ارجاق نیز حاصلش میوه ، انگور و خربزه بوده و همچنین دارای باغستانهایی نیز بوده است. (همانجا). هر چند که یاقوت که قبل از مستوفی می زیسته می نویسد : «میوه های اردبیل نیز از انار تامین می شده است» (حموی،۱۳۸۰:ج۱،۳۲۷). که اگر نظر هردوی انها را درست در نظر بگیریم ،می توان به این نتیجه رسید ، که بعد از ورود مغولان کشاورزی انجا رونق گرفته است.
اهر : شهر کوچکی بوده که حاصل آن غله و اندکی میوه بوده است ؛ مردمش شافعی مذهب بوده اند و حدود بیست پاره دیه داشته است (مستوفی،۱۳۶۲،۸۳). و در اطراف آن شهرهای کوچکی در دامنه کوه ها وجود داشته است(لسترنج،۱۳۳۷،۱۱۱).
خیاو و تکلفه نیز دو قصبه بوده اند که حاصل آنها غله بوده و مردم خیاو اکثرا موزه دوز و چوخاگر بوده اند(مستوفی،۱۳۶۲،۸۳). دراورود نیز قبل از زمان مستوفی قصبه بوده ولی چنانکه این مورخ اشاره می کند در زمان او ولایتی بوده و جمعی از مغولان نیز به آنجا قشلاق می کرده اند محصول این ولایت غله ، پنبه و شلتوک بوده است (همانجا).کلنبر نیز قصبه ای بوده که مردمش از ترک و طالش ممزوج بوده اند و نیزمذهب شافعی داشته اند(همانجا).
۶-۴- تومان سراو
این تومان شامل شهرهای سراو ، میانج و گرمرود بود (مستوفی،همان،۸۶). شهر سراو در حین حملات مغول در سال ۶۱۷ هـ ویران شده و بیشتر اهالی آن به قتل رسیدند(لسترنج،۱۳۳۷،۱۷۵). اما ظاهر در زمان حمدالله مستوفی آن شهر آباد شده است ، و از اوضاع این شهر در دیگر ایام اطلاعاتی در دست نیست و تنها حمدالله مستوفی است که اطلاعاتی درباره آن بدست داده است. او درمورد مذهب مردم سراو می نویسد :« مردم سراو سفید چهره اند و سنی مذهب و اکول باشند»(مستوفی،همان،۸۶). و نیز او در مورد مردم میانج می نویسد : « مردمش سفید چهره و ترک اخلاق اند»(همانجا). لحاظ کشاورزی نیز در آنجا غله ، پنبه ، انگور و دیگر حبوبات و میوه ها به ثمر می آمد(همانجا).
۶-۵- تومان خوی
این تومان شامل شهرهای خوی ، سلماس ، ارومیه و اشنویه می شد ، در بین این شهرها خوی مرکزیت داشت که آنرا ترکستان ایران نیز می خواندند(مستوفی،همان،۸۶-۸۴).در هنگام حملات مغولان اتابکان ایلدگز در آنجا حکومت می راندند ، پس از آنکه مغولان در سال ۶۱۷ ه همدان را تسخیر نموده و رو به تبریز آوردند ؛ اتابک ازبک خود به نخجوان رفت و خانواده اش را به خوی فرستاد ، پس از گرفتن تبریز مغولان به خوی و سلماس رفته و در آنجا نیز دست به قتل و غارت زدند ، اما پس از بازگشت مغولان و آرامش شهر اتابک ازبک دوباره به آذربایجان آمد ولی در سال ۶۲۲ ﻫ جلال الدین آنجا را به تصرف خود درآورد ، در این بین میان جلال الدین و همسر اتابک ازبک قول و قرارهایی گذاشته شد و قرار بر این شد که همسر اتابک به خوی برود ، جلال الدین به تاج الدین قلیج و بدرالدین هلال ، دستور داد تا ملکه را با احترام به خوی ببرند(جوینی ،بی تا:ج۲،۱۵۷). و پس از آن جلال الدین نیز به این شهر آمده و ملکه را به عقد خود درآورد.
در سال ۶۲۳ ﻫ پس ار آنکه جلال الدین به گرجستان حمله کرد ، طایفه ای از ترکان ایوائی به آنجا آمده و خوی ، اشنویه و ارومیه را تاراج نمودند ، سلطان در ابتدای امر اهمیتی به آن نداد ، اما با درخواست ملکه به آنجا بازگشت و آنها را فراری داد . در آن زمان کدورتهای داخلی همچنان در حال وقوع بود ، در پی آن اختلافاتی میان ملکه و شرف الملک ، که جلال الدین او را به وزارت ملکه برگزیده بود، رخ داد ؛ کمی بعد از آن حاجب علی به خوی حمله کرد و توانست ملکه را با خود به اخلاط ببرد(مستوفی،۱۳۳۹،۴۹۸). ، پس از آن کشمکش های میان حاجب علی و شرف الملک رخ داد اما در آخر جلال الدین در آخر توانست به خوی دست یابد ولی پس از اقامت در این شهر خبر آمدن مغولان را شنید و مجبور به فرار شد و اندکی پس از آن به قتل رسید.این تومان پس از آن مانند دیگرمناطق آذربایجان در دست مغولان قرار گرفت و حاکمان آذربایجان بر آن حکمفرما شدند ، زمانیکه هلاکو بر سر کار آمد در خوی بت خانه هایی ساخت(رشید الدین فضل الله،۱۳۶۷:ج۲،۷۳۴). اما به احتمال زیاد آنها در زمان غازان خان ویران شده اند.
پس از آنکه هلاکو از فتح بغداد بازگشت به سوی دریاچه ارومیه رفت و فرمان داد تا در جزیره تله ، برمیان دریاچه قصری بسازند تا گنجینه های عظیمی را که از بغداد به همراه آورده بود در آنجا ذخیره سازد(برتشنایدر،۱۳۸۱،۱۴۳). رشیدالدین در این مورد می نویسد : « هلاکوخان خزاین و اموال وافر را که از بغداد آورده بود ، بر دست ملک ناصرالدین ابن علاءالدین صاحب ری به جانب آذربایجان فرستاد و ملک مجدالدین تبریزی را گفت تا بر کوهی که ساحل دریای ارومی و سلماس است عمارتی عالی و در غایت استحکام بساخت و تمامی آن نقود را گداخته و بالش ساخته و در آنجا بنهند »(رشید الدین فضل الله،۱۳۶۷:ج۲،۷۱۷). ابوالفدا نیز اشاره می کند که به خاطر استواری آن مکان ، اموال خود را در ارومیه جای داد (ابوالفداء،بی تا،۴۵۷). و ارومیه همان شهری است که یاقوت می نویسد « ارومیه از طرف ازبک پسر پهلوان هیچ توجهی به آن نمی شود»(حموی ،۱۳۸۰:ج۱،۱۹۹). به احتمال زیاد این شهر پس از آن رونق گرفته است. ایلخان احمد اموالی را هلاکو در آنجا پنهان نموده بود را بیرون آورده و بر شاهزادگان و امرا تقسیم نموده و به هر نفر لشکری صد و بیست دینار داد و نام آنها را در دفتر ثبت نمود (قطبی اهری،۱۳۸۹،۱۹۵). به مرور زمان اوضاع این تومان اندکی بهتر شد و حتی تاج الدین علیشاه نیز باروی شهر سلماس را که خراب شده بود ، بازسازی نمود ؛ مساحت این بارو حدود هشت هزار گام بود(مستوفی ،۱۳۶۲،۸۵). پس از انقراض حکومت مغولان این سرزمین نیز همچون دیگر ولایت آذربایجان مورد رفت و آمد جلایریان شد.
مردم خوی بنا به گفته مستوفی سفید چهره و ختای نژاد بوده اند (همانجا) . که رشید الدین نیز از بعضی ختائیان که در آنجا سکونت نموده اند(رشیدالدین فضل الله،۱۳۶۸،۱۴۵). سخن رانده است. مردم خوی ارومیه و اشنویه و سلماس، سنی مذهب بوده اند(قزوینی ،۱۳۷۳، ۶۰۶؛ مستوفی ،۱۳۶۲،۸۷-۸۵). مستوفی از درگیری های بین اکراد و مردم در سلماس اشاره نموده و می نویسد : « همیشه در میانشان جدال قایم بود و چون ذاتی و موروثی است ، اصلاح پذیر نمی باشد»(همانجا).
این تومان از لحاظ میوه پر رونق بوده و یاقوت نیز از باغستانهای بسیار آمرود در اشنویه صحبت می کند و اشاره می نماید که میوه این ولایت را به دیگر نقاط نیز می برده اند(حموی،۱۳۸۰:ج۱،۲۵۲). و در خوی و ارومیه نیز انگور و امرود مرغوب وجود داشته و غله نیز در آنجا فراوان بدست می آمد . (مستوفی،۱۳۶۲،۸۵). رشید الدین فضل الله نیز از وجود گاورسی در خوی صحبت می کند ، که ختائیان از دشت قپچاق با خود به آنجا آورده بودند و به دیگر ولایات می بردند. همچنین درخوی پارچه ای مرغوبی به نام جولغ بافته می شد (رشید الدین فضل الله ،۱۳۶۸،۱۴۵).
گویا سلماس شهری بازرگانی بوده است . یاقوت در این باره می نویسد « سلماس شهری است بزرگ و در آن بازرگانی هست و محل آمد و شد بازرگانان است»(حموی ،۱۳۸۰:ج۱،۲۵۷). با توجه به اطلاعاتی نیزکه مستوفی ارائه میدهد، تنها در توابع ارومیه و اشنویه چیزی حدود ۲۴۰ پاره دیه وجود داشته است(مستوفی ،۱۳۶۲،۸۵-۸۶).
۶-۶-تومان مراغه
تومان مراغه از چهار شهر مراغه ، بسوی ، دهخوارقان و نیلان تشکیل شده بود (همانجا). درهنگام حمله مغولان به ایران مراغه جزئی از سرزمین اتابکان ایلدگز بود . مغولان در سال ۶۱۸ ﻫ پس از گرفتن چندین شهر به سراغ مراغه رفته و این شهر را نیزتسخیر نمودند (بناکتی ،۱۳۴۸،۳۶۸ ؛ شبانکاره ای،۱۳۶۳،۲۴۲). مولف تقویم البلدان نیز در این باره می نویسد « برخی از روسای این شهر با تاتارها همکاری کردند ، از این رو مراغه چون دیگر شهرها ویران نگشته است» (ابوالفداء ،بی تا،۴۶۳). با توجه به توصیف این مورخ از اوضاع حمله مغول به مراغه می توان دریافت که در آنجا ویرانی چندانی رخ نداده و اگر هم صورت گرفته بسیار ناچیز بوده است ؛ زیرا هنگامیکه هلاکو به ایران آمد آنجا را پسندید و به پایتختی خود برگزید ، گذشته از این امر برگزیدن این شهر توسط هلاکو به پایتختی می تواند علل دیگری نیز داشته باشد و مراغه خود به که معنی چراگاه است(بارتولد،۱۳۵۸،۲۲۲). ، در وهله اول می توان از شرایط خوب چراگاه های آن که در نزد مغولان جایگاه ویژه ای داشت سخن گفت و دلیل دیگر آننکه مراغه بر سر راه غرب بود و هلاکو بخوبی می توانست از این ناحیه فتوحات دیگر نقاط جهان اسلام را رهبری کند و نیز از آنجا می توانست دشمن خود در قپچاق را زیر نظر بگیرد. به پایتختی برگزیده شدن این شهر توانست به پیشرفت آن کمک بسیاری نماید. آنجا برای فرهیختگان ، دانشمندان ، شاعران ، هرمندان و فلاسفه شرق و غرب مرکز پر جاذبه ای بود و بزرگانی با فرهنگ ها و عقاید متفاوتی را در خود جذب نموده بود(ساندرز،۱۳۶۳،۱۲۸).
هلاکو خان که دین بودایی داشت به مانند دیگر نقاط ایران در مراغه نیز بت خانه هایی دایر نمود (میرخواند،۱۳۷۵،۹۰۴). یکی از شاهکارهای موجود در این شهر زیج یا رصدخانه ایلخانی است. هنگامیکه هلاکو از فتح بغداد بازگشت ، خواجه نصیرالدین طوسی از هلاکو درخواست نمود تا اجازه دهد رصدی درست کند تا ایلخان را از حوادث آینده مطلع سازد و ایلخان هم اوقاف تمام کشور را به او تخصیص داد و فرمانی نوشت که هرچه جهت ساختن رصد و خریدن اسباب لازم باشد از خزانه به او پرداخت نمایند (وصاف،۱۲۶۹،۵۱). ساخت این بنا در سال ۶۵۷ ه آغاز شد ؛ خواجه نصیرالدین رصد خانه مراغه را با همکاری موید الدین عروضی ، فخرالدین مراغی ، محی الدین اخلاطی و نجم الدین و دبیران قزوینی بنا نمود (مستوفی ،۱۳۳۹،۵۹۰). همچنین از منجمان چینی نیز در ساخت آن کمک گرفت(بارتولد،۱۳۵۸،۲۲۲).
بعد از هلاکو نیز اباقا به حکومت رسید که پایتخت خود را به تبریز برد. او در زمستان ها نیز به مراغه می آمد(سمرقندی،بی تا،۱۷۰). در این زمان بت خانه های بسیاری ساخته شد که بت خانه مراغه بیش از همه شهرت داشت . احتمالا این بت خانه مرکز آیین بودا در ایران و عبادتگاه سلطنتی به شمار می رفته و خاندان سلطنتی در آنجا گرد آمده و به عبادت می پرداختند . این قضیه در سخن رشیدالدین که نوشته « اباقاخان با تمامت خواتین و شاهزادگان و امرا و ارکان دولت و اعیان حضرت در بتخانه مراغه بود» (بیانی۱۳۶۷:ج۲،۳۷۷). بیشتر به چشم می آید . بجز بوداییان و مسلمانان ، مسیحیان نیز در این شهر فعالیت هایی داشتند که نمونه آن آمدن ، ماریلبهای سوم بود . او پس از فتح بغداد به مراغه آمده و به فعالیت پرداخت .در دوران گیخاتو او سعی نمود تا خود را بیش از پیش به دربار نزدیک کند و اینگونه نیز شد(گروسه ، ۱۳۶۸،۷۰).
اما درسال ۷۰۳ ﻫ غازان خان ، که به دین اسلام مشرف شده بود ؛ دستور تخریب کلیساها و کنیسه ها را داد ، در این میان ماریلباها دستگیر شده و او را شکنجه کردند تا از دین خود رویگردان شود اما او در آخر توانست فرار کند . در این دوران غازان جزیه ای نیز بر مسیحیان بست که با درخواست هیتوم پادشاه ارمنستان برداشته شد اما در سال بعد مسلمانان مراغه بر ضد مسیحیان و نسطوریان دست به شورش زدند و چند کشیش را به قتل رساندند و کلیسای نسطوری به نام مارشلیطه را غارت نمودند (همان،۴۲۵-۴۱۹). در زمان غازان در سال ۶۶۹ ه در مراغه کتاب منافع الحیوان را به مینیاتور مصور ساختند.(پرایس ،۱۳۶۴،۹۶).
ماریلباها در زمان الجایتو در سال ۷۱۷ ﻫ درگذشت . از این زمان به بعد است که ما در منابع از گماستن یک حاکمی جداگانه در مراغه آگاه می شویم و ماجرا از این قرار بود که در آن زمان عده ای از امرای حلب و شام از قبیل : قراسنتور ، زرده کش ، سنقورتای ، ای دوغدوی و قریب هزار سوار از ملک ناصر روی گردان شده و به نزد الجایتو آمدند . در این میان الجایتو حکومت مراغه را بقراسنقور داد و از آنرو که این فرد به سن کهولت رسیده بود ، فرمود که او را زین پس آق سنقور بنامند(حافظ ابرو،۱۳۱۷،۴۰). قراسنقور تا زمان ابوسعید حاکم مراغه بود و در زمان این ایلخان وفات یافت. پس از آن نیز مراغه مانند دیگر نقاط آذربایجان محل آمد و شد جلایریان شد .
مراغه که بنا به گفته قزوینی شهری بسیار معمور و آباد بوده و دارای بناهای قدیمی مانند خانقاه ها و مدرسه های بسیار بوده است (قزوینی ،۱۳۷۳،۶۴۱). از محصولات آن تومان غله ، پنبه و انگور و بعضی میوه جات بوده است . بنا به گفته مستوفی در مراغه اکثر اوقات ارزانی وجود داشته است.(مستوفی ،۱۳۳۹،۸۷).همچنین مراغه دارای شش ناحیه بوده که نام آنها بدین قرار است : سراجون و نیاجون ، درجرود، گاودول ، هشترود ، بهستان ، انگوران و داوران. بنا به قول مستوفی « مردمش سفید چهره و ترک وش می باشند» و بیشترشان مذهب حنفی داشته و زبانشان نیز پهلوی محرب بود(همانجا). مردم دهخوارقان نیز سفید چهره و بر مذهب شافعی بودند و از محصولات کشاورزی غله ، پنبه و میوه های نیکو حاصل آنجا بود(همانجا). نیلان نیز شهرکی کوچک بود که مردم آن ترک و حنفی مذهب بودند و حاصل آنجا نیز غله ، پنبه ، انگور و دیگر میوه ها بود.(همانجا).
۶-۷- تومان مرند
این تومان شامل شهر مرند ، ولایت دزمار ، زنگیان ، زنوز (ریوز) و کرکر بود (همان،۸۹-۸۸). مغولان در سال ۶۱۷ ﻫ مرند را نیز مانند دیگر مناطق ایران تسخیر نمودند (شبانکارهای ،۱۳۶۳،۲۴۱). اطلاعات اندکی در رابطه با این تومان وجود دارد و تنها کسی که اطلاعات ارزشمندی بدست می دهد حمدالله مستوفی است ؛ بنا بر اطلاعاتی که او بدانها اشاره می نماید ، دور بارو مرند هشت هزار گام بوده است و حاصل آنجا نیز غله ، پنبه ، حبوبات ، انگور و میوه می باشد . در این ولایت شصت پاره دیه نیز وجود داشت (مستوفی ،۱۳۶۲،۸۸). دزمار نیز ولایتی در شمال تبریز بوده است که حدود پنجاه روستا داشته است و از محصولات انجا غله ، پنبه و انواع میوه ها بوده است.(همانجا).
زنگیان چند پاره ده بوده است ، ریوز نیز قصبه بود که حاصلش غله ، انگور و میوه به ویژه سیب سفید بوده است. کرکر نیز قصبه بوده و حاصل غله ، پنبه و انگور و دیگر میوه ها بوده است(همان،۸۹-۸۸).
۶-۸- تومان نخجوان
این تومان شامل شهرهای نخجوان اجنان ، اردوبار ، آزاد و ماکویه بود (همان ،۸۹). هنگامیکه سلجوقیان سقوط کردند خاندان خوارزمشاهی حاکمیت این ناحیه را بدست گرفته و ملکه اتابک دختر طغرل سوم آخرین شاه سلجوقی همسر اتابک یغان طا یتی خان ،خال سلطان محمد جلال الدین خوارزمشاهی ، حکمفرمای نخجوان بود(اقبال اشتیانی ،۱۳۵۶،۱۱۸). با هجوم مغولان به شرق ایران و از هم پاشیدن قدرت سلسله خوارزمشاهیان فرصتی بدست ارامنه و گرجیان آمد و نخجوان در سال ۶۰۹ هـ در اختیار گیورکی چهارم پادشاه گرجستان در آمد (بویل،۱۳۸۵،۱۷۷). ولی خوارزمشاهیان طی نبردی خونین آنجا را دوباره پس می گیرند.
در سال ۶۲۳ هـ شرف الملک وزیر جلال الدین خوارزمشاهی به طمع تسخیر اقطاع نخجوان به سعایت آی تغمش ، فرزند خوانده ملکه دختر اتابک جهان پهلوان حاکم نخجوان ، به آن سو رفته ولی با اتخاذ سیاستی مناسب توسط این زن ، شهر از غارت نجات می یابد (نسوی، بی تا ،۱۴۶). اندکی بعد حاجب علی حاکم شهر اخلاط پس از فتح خونین خوی ، نخجوان را تصرف می نماید . اما این شهر سال بعد به دست شرف الملک می افتد . این شخص نخجوان را از مال و چهارپا و گله و رمه خالی می سازد (دبیر ساقی ،۱۳۵۶،۱۷۲). در سال ۶۲۷ هـ جلال الدین به خواهش ملکه اتابک به نخجوان رفته و پس از ازدواج با وی ، حکم حکمفرمایی نخجوان را بدست او می سپارد (همان ،۱۶۹).
با مرگ جلال الدین مغولان نخجوان را نیز به قلمرو خود می افزایند. بنا به گفته ابوالفداء ، مغولان سرتاسر آن سرزمین را ویران کرده و مردمش را از دم تیغ گذراندند.(ابوالفداء، بی تا ،۴۵). با جلوس منکوقاآن ، نخجوان و قفقاز به حاکمیت جرماغون و سپس بایجو در آمد و پس از آنکه سیمون طبق دستور قاآن به ایران آمد دستور داد تا در نخجوان کلیساهایی بسازند (اشپولر ،۱۳۸۴،۲۰۹). در این بین ماکویه مقر مرجانیثا کشیش بزرگ بود(مستوفی ،۱۳۶۲،۸۹). در سال ۶۶۷ هـ . تکودار اغول یکی از سرداران اباقاخان حکومت آنجا را بعهده داشت . در رقابت بایدو با غازان به سالهای ۵-۶۹۴ هـ این شهر غارت شد(اقبال آشتیانی ،۱۳۸۷،۲۰۶). در عصر غازان ولایت نخجوان دارای حاکمی مستقل شد . در این میان از فردی به نام ضیاءالدین نام برده می شود که ظاهر تا دوره ابوسعید بر این ولایت فرمان می رانده است (سمرقندی،۱۳۷۲،۷۳). با مرگ ابوسعید آنجا نیز مانند دیگر نواحی آذربایجان محل استقرار جلایریان شد .
مستوفی می نویسد : اکثر ساختمانهای نخجوان که آن را نقش جهان می خوانند از آجر است و اجنان را نیز کارخانه می نامند زیرا در انجا معدن مس بوده است ، مردم آنجا شافعی بوده اند و محصولات آنجا غله ، پنبه ، انگور و دیگر میوه ها بوده است(مستوفی ،۱۳۶۲،۸۹). همچنین درخت زغال در ولایت قبان که به نخجوان تعلق داشت و درخت ارغوان در نخجوان وجود داشته است (رشید الدین فضل الله ،۱۳۶۸،۴۶و۶۸).
نتیجه
مغولان در تهاجمات خود به ایران دست به قتل و غارت بسیاری زدند ، این ویرانگری ها عواقب ناگواری از قبیل : کم شدن نفوس انسانی ،رکود اقتصادی و ویران شدن زمینهای کشاورزی تا مدت مدیدی در پی داشت . مغولان که با آداب ورسوم خاص و شیوه معیشتی وسرزمینی متفاوت، به ایران آمده بودند ، با همان چشم اندازی که از سرزمین خود داشتند به دیگر مناطق نیز می نگریستند و سعی داشتند، تا بر اساس آداب حکومت داری خود کشور ایران را نیز اداره نمایند . همچنین به نظر میرسد، هنگامی که آنان دیدند که این سرزمین روبه ویرانی رفته است ، سعی کردند که به نوعی آنرا ترمیم کنند ، از آنرو که این اقوام همواره در لشکرکشی وجنگ که خصوصیت قبیله ای آنان بود، بسر می بردند، به دنبال راهکاری بودند تا از این لحاظ به آنها مدد رساند ، که در پی این نیات مغولان تومان ها را در ایران ایجاد کردند .
بنظر می رسد که در این تقسیمات مغولان فاکتورهای را در نظر داشته اند از جمله انکه این تومانها را بر اساس مناطقی که از موقعیت استراتژیکی یعنی نزدیکی به مرکز یا مقرحکومتی برخوردار بودند ، شکل دادند ، تا همواره بتوانند از آنان در جنگ ها کمک دریافت نمایند. همچنین آنان برای جبران خرابی های که ببار آورده بودند ، این تقسیمات را در ایران ایجاد نمودند . اما مسئله دیگری که بنظر می رسد در چگونگی این تقسیمات مهم بوده است ،این نکته است که ملاک آنان در انجام این تقسیمات جمعیت بوده و بر اساس مقدار جمعیت چندین منطقه یا شهر و نواحی یک تومان را تشکیل داده اند . همه این مسائل نشان از این دارد که این تومانها نیز به مانند بسیاری از تقسیمات کشوری چه در زمان حال، و چه پیش از آن دارای گرایش های سیاسی و اقتصادی بوده است . همچنین بنظر می رسد بدین دلیل که مجریان این تقسیمات از یک سیستم بیرونی وارد این سرزمین شده بودند ، این اقدام کارآیی چندانی نداشت . یا اگر کمی منصفانه تر به این تقسیمات بنگریم ، می توان گفت که سیستم اقطاعی باعث عدم کارایی این شکل تقسیمات شد.
بنظر می رسد که آذربایجان پس از انکه مقر حکومت مغولان انتخاب شد به پیشرفت های نائل شده وحالت روبه رشدی به خود گرفته بود ، اما در آخر آنجا هم نتوانست پیشرفتی را که در اول در پیش روی خود دیده بود را ادامه دهد . ولی با اینهمه در بین تمام مناطق آذربایجان ، این تبریز بود که چون محل آمد و شد بازرگانان و مقر حکومتی بود ، توانست به پیشرفت خود ادامه دهد ، هرچند که در اواخر حکومت ایلخانی آنجا هم تقریبا از رونق افتاد . دیگر شهر این منطقه که مدتی نیز پایتخت مغولان بود ، مراغه است ، که آنجا نیزپس از آنکه مرکزیت خود را از دست داد نتوانست همانند اوایل دوره ایلخانان پیشرفت نماید . بنظر می رسد که در بین مناطق ایران آذربایجان برای مغولان منطقه ای مناسب و دلخواه بوده است .زیرا آنجا در وهله اول : از لحاظ سرسبزی و دارا بودن چراگاههای فراوان برای مایحتاج دامهایشان و همچنین زندگی کوچ نشینی آنها منطقه ای مناسب بوده است ؛ و دیگر آنکه : مغولان می توانستند از این ولایت حملات خود به دیگر مناطق را سازماندهی نمایند . بنظر می رسد که یک حکمران بر کل ولایت آذربایجان بجز تبریز حکم می رانده است و تنها در دوران اولجایتو و ابوسعید است که بعضی از این مناطق دارای حاکمی جداگانه شده اند که تنها بر منطقه خاصی حکم می رانده اند .
ولایات عراق عجم در تهاجم مغول بیش از مناطق آذربایجان صدمه دید ، به منظور اداره این ولایات نیز گاهی حاکمی بر ای اداره بر کل آن نواحی گماشته می شد و گاهی نیز برای هر تومان یک نفر به حکمرانی فرستاده می شد ، اینگونه حکمرانی در یک نگاه نشان از عدم برنامه ای خاص برای چگونگی اداره این تومانها است ، و چنانکه مشهود است هنگامیکه در پس یک طرح برنامه ریزی حساب شده ای نباشد و طبق اهداف سیاسی پیش برود ، نمی تواند پیشرفت چشمگیری را ایجاد نماید وحتی اگر هم پیشرفتی ایجاد شد ، مطمئنن آن پیشرفت آنی و زود گذر است و نمیتواند خوب ادامه یابد ،که در این بین تومانها نیز از آن مستثنی نیستند .
اما اگر یک نگاه اجمالی به ایالت های دوره مغول بیندازیم آشکار خواهد شد که مغولان دست به شکل گیری ایالت جدیدی نیز زدند که طی آن کردستان که درپیش از این تقسیمات جزو ایالت عراق عجم بود ، در این دروه به تنهایی یک ایالت را تشکیل داده است ، همچنین ایالت جدیدی دیگری نیز شکل گرفت که شبانکاره نام داشت . بنظر میرسد این تقسیمات نیز از لحاظ سیاسی شکل گرفته است.
با نگاهی نه چندان عمیق به ایالتهای که دارای حکومت مستقل وگاهی نیمه مستقلی ، مانند : فارس ، کرمان وشبانکاره بودند ، در می یابیم ولایتهای که به تومان تقسیم شده اند ، شدیدا تحت تاثیر سیاستهای دولت ایلخانان و اگر بتوانیم آنان را دولت مرکزی بنامیم ، تحت تاثیر سیاستهای دولت مرکزی قرار داشتند ، در حالیکه ایالتهای دیگر وضعیت مستقل وگاهی نیز نیمه مستقل خود را حفظ نموده اند . هر چند که تومان های لر بزرگ و کوچک و اتابکان یزد نیز به ظاهر شرایطی مشابه فارس را داشته اند ، اما اگر از درون به حکومت آنها بنگریم ، درمی یابیم که آنان نیز شدیدا از حکومت مرکزی پیروی نموده و جزء دست نشاندگان وحاکمان مغول شده ، به حساب می آیند ، در حالیکه فارس و کرمان آنقدر در برابر این تهاجم تازه وارد از خود مقاومت نشان دادند ،تا ایلخانان برای آنکه بتوانند این ایالات را تحت سیطره خود درآورند مجبور به دست یازیدن به ازدواج های سیاسی با خانواده این حکام شدند.
نقشه های ایالات ایران
برگرفته از کتاب : تداوم و تحول در تاریخ ایران میانه ، نوشته لمبتن
نقشه شماره ۲ : ایالت آذربایجان ، ارمنستان ، جزیره اران
موضوعات: بدون موضوع
[ 03:15:00 ب.ظ ]