و بارها که به شب شک کنم
آهسته از چراغ خانه پرسیده ام چرا از سکوت سنگ می ترسد(ص ۴۳۹-دفتر یکم)
چراغ خانه و سکوت سنگ هر دو نماد
چراغ که نماد روشنگری و نور درخشش است که در مقابلش شاعر از سکوت سنگ رونمایی می کند. در این شعر سنگ م یتواند نمادی جهت شکستن و از بین بردن چراغ باشد.زیرا به وضوح و با صراحت تمام گفته است چراغ خانه از سکوت سنگ م یترسد.تضاد معنای کاملاً در فضا مشهود است و تا حدی ذهن مخاطبرا در نگاه اول به مفهوم درگیر می کند. اما باز برای یافتن کامل لایه های زیرین شعر رمز گشایی کند.سکوت سنگ چرا باید در خانه باشد تا چراغ مورد تهدید قرار بگیرد. حتی در لایه های بیرونی فضای اعتراضی شعر نیز کاملاًمشهود است.حالا اگر خواننده با کمی تأمل به رازها و رمز لایه های درونی نیز پی ببرد قطع تصویر واقعی و مورد نظر و خواست شاعر کاملاً رونمایی می شود.
دارم به ماه خسته نگاه می کنم
دیگر هیچمیلی به خواب ندارم
دیگر هیچ میلی به دیدن یک عده آدمی ندارم
دارم به آسمان خوش باور بی خبر می گویم
حال کبوتر خوب است
درکوچه گاه چراغ و چاقو با هم به خانه برمی گردند(ص ۴۹۲،دفتریکم)
چراغ و چاقو دو نمادی هستند که برخلاف ظاهر مخالف و متضادی که با هم دارند و برای ذهن خواننده کاملاً دو فضای متفاوت را تداعی می کنند اما در نهایت انگار دشمنی ها را کنار گذاشته و با هم همراه شده اند در این شعر.
نمادگرایی چاقو اغلب با مجازات دادگاهی،مرگ،انتقام و قربانی در ارتباط است و چراغ که به لحاظ ویژ ه گی ظاهری اش نماد نور و روشنایی است.هر دو نماد با توجه به ماهیت نماد هیچ دلیلی برای همراهی در شعر ندارند.اما با توجه قوه ی ابتکار و خلاقیت شاعر جهت خلق فضاهای شاعرانه و دل انگیز در این تصویر نوآفریده است و چراغ و چاقو که قطعاً هر کدام نما ویژه گی ها و خصیصه های نمادین خود هستند را با هم راهی خانه می کند.قطعاً شعر از عمق و غنای معنی بسیاری برخوردار است که با تأمل و اندیشه قابل دستیابی است.رسیدن به خواست سیدعلی صالحی در این شعر دور از ذهن نیست و تنها با گشایش گرهی که در شعر انداخته و قطعاً از نوع گره های کور و بازناشدنی نیست پی بردن و رازگشایی سمبل قابل وصول است.
می روی ،برمی گردی،قدم می زنی
ما نشسته ایم
ما ساکت و خاموش نگاهت می کنیم
انگار بوی کبریت و کبوتر سوخته می آید.
بوی کبریت و کبوتر سوخته:
کبریت در این شعر نماد سوزانندگی و از بینبردن است و کبوتر که نماد صلح و عشق است. در این شعر به واسطه ی کبریت سوخته است.بوی سوخته اش فضای شعر و مشام خواننده را پر می کند. همچنان باید رمز گشایی کرد و گول صراحت و گشادگی ظاهری بیان شاعر را نخورد. هنر خواننده تنها رسیدن به اعماق شعر و معنای پنهان شده در پستوی حس شاعرانه در شعر است.
کبریت و کبوتر برخلاف واج آرایی ظاهر هیچ تشابه محتوایی ندارد و تنها در کنار هم فضایی در تضاد و تقابل هم ایجاد کرده اند. جنگ بین کبریت و کبوتر که در نهایت منجر به سوختگی کبوتر و پیروزی کبریت شده است.سلاح اصلی شاعر در خلاقیت و ساخت تصاویر نو و دل نشین با بسامد بالا اسفاده از شگرد آشنایی زدایی است.سمبل ها کاملاً با چهره و لباسی نو پا به شعر م یگذارند.و ذهن مخاطب را علاوه بر یافتن ماهیت نمادین به رسیدن به نقطه عطف بین نمادگرایی و چهره ی نو ارائه شده از نما توسط شاعر وا می دارد.
اسامی در شعر سید علی صالحی
همان طور که رفت صالحی با شیوه های کاملاً متفاوت به نماد پردازی پرداخته است و در بررسی آثا کاملاً با سبک و شویه های نو در بکارگیری نمادها روبه رو می شویم. که نشان از هوشمندی و زیرکی شاعر در استفاده از نمادها به طرزی جدید و قابل تأمل است.در ان قسمت از رساله به بررسی استفاده از نمادها در قالب اسامی پرداخته شده است.استفاده صالحی از این اسامی گاه برای بیان مضامین عاشقانه است که با بررسی آثارش آن هم به لحاظ محتوایی خواننده با یگانگی و درک وحدت مواجه نمی شود که به طور مبسوط شرح داده خواهد شد.یا برای بیان مفهوم با بهره گرفتن از اسامی خاص و بهره گری از صنعت تلمیح به نمادگرایی پرداخته است و یا از بعضی دیگر از اسامی برای اعلام اعتراض و بیان مشکلات بهره گرفته است.از این اسامی با توجه به پیشینه ای که درند و بهره گیری از داستان هایی که پشتانه ی تاریخی اسامی هستند به موضوع و محتوای مورد نظر ویش در شعرش رسیده است.
سید علی صالحی با بهره گرفتن از زبان گفتار و ساده گویی توانته ارتباط عمیق و پیوندی ناگسستنی با ذهن مخاطب برقرار کند و با بهره گرفتن از مضامین شاعرانه اش خواست ونیاز روانی خواننده اش را برآورده سازد. هم چنین با بهره گرفتن از اسامی که اذهان با آن ارتباطی تاریخی و گاه در روزمره گی ها و حتی کوچه بازار با آن سر و کار دارند موجب شده است پیوندی عمیق با اشعارش برقرار کنند و حتی گم کرده های خویش را در شاعرانگی های وی بیابند.
عشق یکی از مضامینی مهم شعری است و از آن جا که احساسات انسان سرچشمه می گیرد،عامل پیوند میان انسان هاست.
شعر و عشق پیوسته شاهد هم بوده اند.بر حضور آدمی گواهی داده اند. و هستی او را معنا کرده اند.شاعرانی که عاشق تر زیسته اند،حضور فراگیرتری از انسان را دریافته اند. همچنان که به “ساخت غنایی” فراگیرتری نیز برای شعر عاشقانه ی دوران شان،دست یافته اند.(ص ۱۹ هفتاد سال عاشقانه،محمد مختاری،چاپ اول)
مثلثی که در هر کدام از رأس های آن نام از جنس لطیف و حساس زنانه است و بیان گر عشق در دوره های مختلف در زندگی سید علی صالحی است. اولین دوره از عاشقی که در رأس و اولویت این مثلث واقعه شده است. که قطعاً در جوانی او به وقوع پیوسته عشقی پرشور، بی دریغ و بی قرار است که هر لحظه شیدایی در سطرسطرش خواننده را به عشق و اشک وا می دارد. و با نام ری را در رگ های شعر به جریان در می آید.ری را نماد عشقی بکر، شیدا و بی تابانه که همه چیز را باید نثارش کرد در شعرهای صالحی است.
سه نوع حال و هوای عاشقانه را می توان در اشعار سید علی صالحی یافت. در شعر وی از فضا،تصاویر و اسامی که حال و هوایی عاشقانه به ذهن و احساس خواننده متبادر می کنند، با کمی تأمل می توان با ۳ تجربه ی عاشقانه در طول زندگی شاعر اما با حس و جنس متفاوت پی برد که کاملاً قابل استنباط است.شاعر از ۳ اسم که به نظر می سرد پشتوانه هایی از عشق پشت این القاب ایستاده اند استفاده می کند. از آثار وی به ذهن می رسند میزان و کیفیت این حس و وشر عاشقانه برای هر سه اسم یکسان نیست. و به نوعی مثلثی عاشقانه در اشعار وی و با توجه به دوره های زندگی ایشان البته با تکیه براین اسامی و محتوای اشعارش می توان ترسیم کرد.مثلثی که در رأس آن ری را می باشد و قطعاً متعلق به شور و حال جوانی است و به نوعی در اشعار صالحی نماد
بعضی می دانند، بعضی نمی دانند
بگذارید بخوابد ری را
از هجرت واژ ه ها ر مسیر استعاره آمده است
خسته است!
نه حالا،همیشه از ماه می گفت و از ستاره می گفت،
اما هنوز.. پرده پایین و دریچه ها بسته است.
او من نبود،اما من او بودم
او من نبود که بی جهت از جهان گریزیش باشد
و تو هم می دانستی که دیگر کسی از خواب رنگین کمان
به خانه ی ما باز نمی آید
و من تشنه ی یک ترانه برای دختری مظنون!
شاید که آب،استخاره ی رازی نگفته باشد،
اما مهم نیست ری را. (ص ۲۵۹ دفتر یکم دیری آمدی ری را)
در این شعر شاعر تمام قد و بی دریغ آرامش را برای ری را می خواهد،همه را فرا م یخواند چه آنان که می دانند و چه آنان که از عشق صالحی بویی نبرده اند. همه را جمع می کند تا حتی بیشتر از توانش آرامش و اسراحت را برای ری را بخرد. بی آنکه حتی ذره ای دیگران موجب آزارش شوند. و ری را نقطه عطفی است در این شعر که همه چیز را م یداند، از ماه و ستاره م یگوید.اما هنوز پرده پایین و دریچه ها بسته است.پس ری را می گوید و می داند قبل ا زاینکه هیچ چیزی بگوید و بداند. ر شعر صالح ری را دانای کل بوده و در هایت حتی اگر ری را شاعر را دوس نداشته باشد. شاعر عاشقانه او را می خواهد.
سلام!
حال همه ی ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور،
که مردم به آن شادمانی بی سب می گویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنار زندگی می گذرد
که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد و نه این دل ماندگار بی دمان!
تا یادم نرفته است بنویسم
حوالی خواب های ما سال پربارانی بود
می دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه ی بازنیامدن است.
اما تو لااقل،حتی هر وهله گاهی،هرازگاهی
ببین انعکاس تبسم رویا
شبیه شمایل شقایق نیست!
راست یخبرت بدم
خواب دیده ام خانه ای خریده ام
بی پرده،بی پنجره، بی در ، بی دیوار … هی بخند!
بی پرده بگویمت
چیزی نمانده است،من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نیک خواهم گرفت
دارد همین لحظه یک فوج کبوتر سپید
از فراز کوچه ی ما می گذرد
باد بوی نام های کسان من می دهد
یادت می آید رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟
نه ری را جان
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 01:17:00 ب.ظ ]