راهبردهای سازگار و ناسازگار تنظیم شناختی هیجان:
تعریف نظری: راهبردهای نظم جویی شناختی هیجان به نحوه تفکر افراد پس از بروز یک تجربهی منفی یا واقعهی آسیب زا برای آنها اطلاق میگردد (گارنفسکی و کرایج، ۲۰۰۷). راهبردهای سازگار نظم جویی شناختی هیجان، بهعنوان شیوهای از کاهش ناراحتی مطرح است (گراس، ۱۹۸۸؛ به نقل از آلدائو۳و همکاران،۲۰۱۰) و شامل عناصر تمرکز مجدد مثبت، تمرکز مجدد بر برنامه ریزی، ارزیابی مجدد مثبت و دیدگاه پذیری، می شود. راهبردهای ناسازگار نظم جویی شناختی هیجان، طبق چندین مدل بهعنوان هستهی اضطراب در نظر گرفته شده اند (بک۴، ۱۹۷۶؛ کلارک، ۱۹۸۸؛ به نقل از آلدائو و همکاران، ۲۰۱۰) و شامل سرزنش خود، سرزنش دیگران، نشخوار فکری، تلقی فاجعه آمیز و پذیرش می شود. در ادامه به تعریف هر یک از این عاملها پرداخته می شود.
ملامت خویش: اشاره به افکاری دارد که فرد خودش را مسئول چیزی که برایش اتفاق میافتد، میداند (گارنفسکی و کرایج ، ۲۰۰۱).
پذیرش: اشاره به افکاری دارد که فرد خودش را تسلیم چیزی که اتفاق افتاده، می کند (همان منبع قبلی).
نشخوارگری: اشاره به افکاری دارد که درباره احساسات و افکاریست که مرتبط با رویدادهای منفیاند (همان منبع قبلی).
تمرکز مجدد مثبت: اشاره به فکر کردن درباره دیگران و چیزهای خوشایند دارد (همان منبع قبلی).
تمرکز مجدد بر برنامه ریزی: فکرکردن به اینکه چه اقداماتی باید برای کنار آمدن با رویداد اتخاذ کرد (همان منبع قبلی).
ارزیابی مجدد مثبت: دادن معنای مثبت به رویداد در دورهای از رشد شخصی (همان منبع قبلی).
دیدگاه پذیری: اشاره به کم ارزش سازی و دست کم گرفتن اهمیت رویداد دارد (همان منبع قبلی).
فاجعه سازی: اشاره به تکرار مداوم افکاری درباره این دارد که چطور رویدادی وحشتناک می شود (همان منبع قبلی).
ملامت دیگران: اشاره به افکاری دارد که فرد دیگران را مسئول اینکه چه چیزی برایش اتفاق افتاده است، می کند (همان منبع قبلی).
تعریف عملیاتی: نمرهی حاصل از اجرای پرسشنامه نظم جویی شناختی هیجان (CERQ)[8] (گارنفسکی و کرایج، ۲۰۰۷).
حافظه فعال:
تعریف نظری: یک سامانهی ذهنی است که وظیفهی اندوزش و پردازش موقتی اطلاعات را به طور همزمان انجام میدهد (بدلی و همکاران، ۱۹۸۶، به نقل از اسد زاده، ۱۳۸۸).
تعریف عملیاتی: نمرات فراخنای فضایی و توالی عدد-حرف که با بهره گرفتن از نمایهی حافظه فعال (WMI)[9]، اندازه گیری میشوند (وکسلر۳، ۱۹۹۷).
توجه متمرکز برخود:
تعریف نظری: آگاهی از اطلاعات درونی که در تضاد با اطلاعات بیرونی هستند (اینگرام، ۱۹۹۰).
تعریف عملیاتی: نمرهی حاصل از اجرای زیر مقیاس توجه متمرکز بر خود در پرسشنامه کانون توجه (FAQ)4 (وودی۵، چامبلس۶ و گلاس۷، ۱۹۹۷).
توجه مداوم:
تعریف نظری: توانایی حفظ توجه بر محرکی ویژه (که دارای درجه بالایی است) در سرتاسر یک دوره ی زمانی (کول۸، ۱۹۸۸).
تعریف عملیاتی نمرهی حاصل از اجرای آزمون عملکرد مداوم (CPT)9 که با بهره گرفتن از نرم افزار رایانهای تهیه شده است (هادیانفرد و همکاران، ۱۳۷۹).
فصل دوم: مبانی نظری و پیشینه پژوهش
۲-۱٫ مقدمه
هیجانها با رغبت بسیاری در شروع حوزهای از روانشناسی شامل اشخاص برجستهای مانند جیمز، فروید و داروین مطالعه شده اند (گراس، ۱۹۹۸). یکی از دلایل این توجه، کارکرد اجتماعی و ارتباطی هیجان (اکمن، ۱۹۹۳) است. مطابق با این شواهد که بزرگسالان مبتلا به لکنت، اضطراب، شرمندگی و اجتناب از موقعیتهای اجتماعی را به طور فراوانی تجربه می کنند (ال وراچ و راپی، ۲۰۱۳) و طبق یافته دنیس (۲۰۰۷)، مبنی بر اینکه اضطراب با راهبردهای ناسازگار نظم جویی شناختی هیجان همبستگی مثبت دارد، انتظار میرود، راهبردهای نظم جویی شناختی هیجان افراد مبتلا به لکنت که اضطراب و استرس بیشتری نسبت به افراد عادی تجربه می کنند (ال وراچ و همکاران، ۲۰۰۹؛ بلود، ورتز، بنت و سیمپسون، ۱۹۹۷)، نسبت به افراد عادی و افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی متفاوت باشد. از طرفی کیمبرل (۲۰۰۸، به نقل از محمدی، ۱۳۹۲) در مدلی که از اختلال اضطراب اجتماعی ارائه می کند، از علل اجتناب و اضطراب اجتماعی را تفاوت افراد در پردازش اطلاعات میداند و عوامل شناختی دخیل از قبیل توجه و حافظه که نقش مهمی در پردازش اطلاعات دارند را مطرح می کند. در این میان کلارک و ولس (۱۹۹۵) توجه متمرکز برخود مفرط را بهعنوان اصلیترین عامل نقصهای عملکردی اضطراب اجتماعی مطرح می کنند (به نقل از محمدی، ۱۳۹۲). بنابراین مناسب به نظر میرسد که بزرگسالان مبتلا به لکنت علاوه بر راهبردهای نظم جویی شناختی هیجان، از نظر توجه و حافظه نیز، با افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی و افراد عادی مقایسه شوند. این ایده با فرض داماسیو (۱۹۹۹) نیز، مبنی بر نقش هیجان در هدایت شناخت از جمله در پردازشهای زبانی و گفتاری (کندل، شوارتز و جسل، ۲۰۰۰)، مطابق میباشد.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.
۲-۲٫ مفهوم واکنش هیجانی و تنظیم هیجان
برای فهم تنظیم هیجان نیاز است دریابیم چه چیزی تنظیم می شود، بنابرین به بررسی مفهوم واکنش هیجانی میپردازیم.
واکنش هیجانی اشاره به برانگیختگی رفتار، غدد درونریز، پاسخ دهی سیستم عصبی مرکزی و خودکار به تغییرات در محیط دارد که برای اهداف و سلامتی فرد اهمیت دارد (تامپسون، ۱۹۹۴: صص۲۷). بهعبارت دیگر واکنش هیجانی اشاره دارد به شدت و آستانهی پاسخدهی هیجانی منفی و مثبت که افراد گرایش دارند، تجربه کنند (آیزنبرگ و فابس[۱۰]، ۱۹۹۲، به نقل از آرنولد۲، ۲۰۱۱). آرنولد و همکاران (۲۰۱۱) میگویند “برای مثال کودکی با سطوح بالای واکنش هیجانی به احتمال بیشتری سطوح شدیدی از هیجان منفی را هنگام تعارض با دوستش (فابس و همکاران، ۱۹۹۹) و سطوح شدیدی از هیجان مثبت را هنگام بازی با دوستش تجربه می کند (دری بری۳ و رید۴، ۲۰۰۳)، یا اینکه هر دو را تجربه می کند.”
گراس و تامپسون (۲۰۰۷) میگویند”دیدگاه های کارکردگرایی معاصر، بر نقشهای مهم هیجان تاکید دارند؛ به طوریکه هیجانها پاسخهای رفتاری را آماده می کنند، تصمیم گیری را موجب میشوند، باعث بهبود حافظه برای رویدادهای مهم میشوند و تعاملات بین فردی را تسهیل می کنند. درواقع هیجانها همانطور که آسیبزا هستند، میتوانند کمک کننده باشند. از طرفی پاسخهای هیجانی نامتناسب بر چندین شکل از آسیبشناسی روانی (کامپبل اسکیل[۱۱] و بارلو؛ هینشو۲؛ لینهان۳؛ شر۴ و گریکین۵) و مشکلات اجتماعی (ورانیک۶، بارت۷ و سالوی۸؛ آیزنبرگ، هوفر۹ و واگهان۱۰؛ شاور۱۱ و میکولینسر۱۲) دلالت دارند و بهوضوح مقدار زیادی به توانایی ما در تنظیم موفق هیجانها مربوط میشوند.”
گراس و تامپسون (۲۰۰۷) میگویند “تحقیقات عصر حاضر درباره تنظیم هیجان در مطالعه مکانیسمهای دفاعی (فروید۱۳، ۱۹۲۶/۱۹۵۹)، استرس روانشناختی و کنارآمدن (لازاروس۱۴، ۱۹۶۶)، نظریهی دلبستگی (بالبی۱۵، ۱۹۶۹) و البته نظریهی هیجان ( فریدجا۱۶، ۱۹۸۶) ریشه دارد. تنظیم هیجان ابتدا به عنوان ساختاری متمایز در ادبیات استفاده شد (کامپوس۱۷ و بارت، ۱۹۸۹؛ تامپسون، ۱۹۹۰ و ۱۹۹۱) و سپس متعاقبا در ادبیات بزرگسالان استفاده شد (ایزارد۱۸، ۱۹۹۰؛ گراس و لوینسون۱۹، ۱۹۹۳). باوجود نگرانیهای فراوان درباره همپوشیها، امروزه کمبود حیرت آوری درباره ادبیات بزرگسالان درباره تنظیم هیجان وجود دارد.”
طبق نظر تامپسون (۱۹۹۴)، تنظیم هیجان یک ساختاری از فرایند درونی و بیرونی مسئول نظارت، ارزیابی و تغییر واکنشهای هیجانی است.
گراس و تامپسون (۲۰۰۷) بیان می کنند که “فرایندهای تنظیم هیجان ممکن است خودکار یا کنترل شده، هشیار یا ناهشیار باشند. از آنجاییکه هیجان فرایندی چند عنصری است که در طول زمان آشکار می شود، تنظیم هیجان شامل تغییراتی در پویاییهای هیجان می شود (تامپسون، ۱۹۹۰) یا شامل تغییراتی در دوره نهفتگی، مقدار و طول مدت هیجان می شود و پاسخهایی را در رفتار، تجربه یا جنبه های فیزیولوژیکی تعدیل می کند. تنظیم هیجان بسته به اهداف فرد، می تواند هیجان را تعدیل، تشدید یا حفظ کند. همچنین تنظیم هیجان می تواند هنگامی که هیجان آشکار می شود، درجهی به هم پیوستگی عناصر پاسخ هیجانی را تغییر دهد، مانند زمانیکه در غیاب رفتار چهرهای، تغییرات زیادی در تجربهی هیجانی و پاسخدهی فیزیولوژیکی اتفاق میافتد.”
گراس و تامپسون (۲۰۰۷) ادامه می دهند که “هنوز یک مسئله حل نشده این است که تنظیم هیجان به فرایندهای درونی اشاره دارد یا به فرایندهای بیرونی یا هردو. به طور کلی محققان در ادبیات بزرگسالان به فرایندهای درونی تمرکز کرده اند (گراس، ۱۹۹۸). در مقابل محققان در ادبیات رشدی، بیشتر بر فرایندهای بیرونی تمرکز کرده اند، شاید به این دلیل که فرایندهای بیرونی در نوزادی و اوایل کودکی بسیار برجسته است ( کول و همکاران، ۲۰۰۴).”
مدل هنجاری هیجان، چهارچوبی مفهومی را برای سازماندهی انواع تنظیم هیجان پیشنهاد میدهد (گراس و تامپسون، ۲۰۰۷: صص۱۴).
گراس و تامپسون میگویند (۲۰۰۷) “این چهارچوب، پنج خانواده از فرایندهای تنظیم هیجان را شامل انتخاب موقعیت، تغییر موقعیت، رشد توجه، تغییر شناخت و تعدیل پاسخ، معرفی می کند (گراس، ۱۹۹۸). دراین میان تغییر شناختی اشاره دارد به اینکه چطور ارزیابی یک موقعیت، اهمیت هیجانی آن را تغییر میدهد و اینکه چطور فکر کردن درباره یک موقعیت، تقاضاهای مربوط به آن را مدیریت می کند.” بهعبارتی مفهوم کلی تنظیم شناختی هیجان دلالت بر شیوه ی شناختی دستکاری ورود اطلاعات فراخوانندهی هیجان دارد (تامپسون،۱۹۹۱؛ اوکسنر[۱۲]، ۲۰۰۵).
در نهایت اینکه، فرایند تنظیم هیجان بهعنوان شکلی متمایز از فرایند تولید هیجان مفهوم سازی شده است (کول، ۲۰۰۴؛ گراس و تامپسون، ۲۰۰۷؛ روتنبرگ و گراس، ۲۰۰۳، به نقل از آلدائو، نولن هوکسما۲ و شیزر۳، ۲۰۱۰). گرچه تمایز بین این دو فرایند هنوز بهصورت شک باقی مانده است (کامپوس۴، فرانکل۵ و کامراس۶، ۲۰۰۴، به نقل از آلدائو، نولن هوکسما و شیزر، ۲۰۱۰).
۲-۳٫ واکنش هیجانی و تنظیم هیجان در اختلال اضطراب اجتماعی
اختلال اضطراب اجتماعی بهوسیله سطوح شدید اضطراب در دامنه گستردهای از موقعیتهای اجتماعی توصیف می شود (استین۷، ۲۰۰۸). این موضوع اشاره دارد بر سطوح برجستهی اضطراب که ممکن است منجر به تنظیم هیجان نامؤثر شود (هافمن، ۲۰۰۴).
گلدین و همکاران (۲۰۰۹) میگویند “مدلهای اختلال اضطراب اجتماعی (هیمبرگ، ۱۹۹۷؛ کلارک، ۲۰۰۲) نقش واکنش بالای هیجانی را برجسته کرده اند که عقیده بر این است ارزیابیهای انحرافی از موقعیتهای اجتماعی را بوجود میآورد. این ارزیابیهای ناسازگار، نشانه های اجتماعی بی ضرر را به تهدیدهای بین فردی تغییر میدهد و منجر به تفسیرهای نادرست از خود (مثلا بیکفایتی اجتماعی) و دیگران (مثل قضاوتهای انتقادی) می شود و باعث زنجیرهای از رفتارهای محافظت کننده، نگرانیهای جسمی و واکنش هیجانی منفی است.”
گلدین و همکاران (۲۰۰۹) ادامه می دهند که”عقیده بر این است، ویژگی کلیدی دیگر اختلال اضطراب اجتماعی، شکست در تنظیم هیجان باشد (هرمن، ۲۰۰۴؛ هافمن،۲۰۰۴). تنظیم هیجانی موثر می تواند واکنشهای هیجانی به موقعیتهای استرسزا و برانگیزانندهی اضطراب را کاهش دهد (گراس،۲۰۰۲ و ۲۰۰۷). برعکس، دشواری در تنظیم هیجان فرض شده است که مکانیسم اصلی اختلالات اضطرابی و خلقی است (کامپبل-سیلس، ۲۰۰۷) و بنابرین بسیاری از درمانهای بالینی بر بهبود استفاده از تنظیم هیجان برای تعدیل واکنش هیجانی تمرکز دارند.”
۲-۴٫ واکنش هیجانی و تنظیم هیجان در لکنت
ال وراچ و راپی (۲۰۱۳)، لکنت را بهعنوان اختلال گفتاری توصیف می کنند که بهوسیله توقفهای بیاختیار در گفتار، مانع توانایی برای ارتباط موثر می شود. البته هیتمن (۲۰۰۴)، تعریف لکنت را شامل سه جنبه میداند: زبان بیانی (پروس، ۱۹۸۷؛ روستین[۱۳]، ۱۹۸۷؛ وان ریپر۲، ۱۹۸۲؛ به نقل از هیتمن۳، ۲۰۰۴)، عملکردهای هیجانی (بلوداستین، ۱۹۵۸ و ۱۹۸۷؛ مورفی و فیتزیمونس۴، ۱۹۶۰؛ شیهان۵،۱۹۷۰؛ به نقل از هیتمن، ۲۰۰۴) و مهارت های ارتباطی (بلوداستین۶، ۱۹۵۸؛ به نقل از هیتمن، ۲۰۰۴).
در مدل ارتباطی-هیجانی لکنت که کنتر و همکاران (۲۰۰۶)، ارائه می کنند، تداوم مشکل لکنت براساس سطوح واکنش هیجانی و تنظیم هیجان فرد پیش بینی شده است. در واقع در این مدل تفاوتهای واکنش هیجانی و تنظیم آن، بین افراد مبتلا به لکنت و بدون لکنت پیش بینی می شود و شیوهای که فرد به طور هیجانی به رفتار لکنتاش واکنش نشان میدهد و مقداری که می تواند آن واکنش را تنظیم کند، بر شدت و مزمن شدن لکنت تاثیر میگذارد (کنتر و همکاران، ۲۰۰۶). بنابرین لکنت مزمن اغلب با واکنشهای هیجانی منفی به مشکلات روان صحبت کردن در بافتهای اجتماعی مرتبط است (کرایج و ترن، ۲۰۰۶، به نقل از کرایج و ترن، ۲۰۱۴). واکنشها شامل اضطراب و ناکامی مرتبط با شرمندگی مورد انتظار و تحقیر هنگام صحبت کردن، احتمالا منجر به انگیزه پایین و نتیجتا اجتناب از موقعیتهایی می شود که در آنجا با نگرانی، مشکلات را پیش بینی می کنند (بلوداستین، ۲۰۰۸؛ ترن، ۲۰۱۱، به نقل از کرایج و ترن، ۲۰۱۴).
نتورو، کنتر و والدن[۱۴] (۲۰۱۳) میگویند “برخی مطالعات تجربی درباره هیجانها و لکنت (آندرسون، ۲۰۰۳؛ لویس۲ و گلدبرگ۳، ۱۹۹۷) بر متغیرهای نسبتا ثابت/غیرموقعیتی رشد هیجان (مانند خلق) تمرکز دارند و در مقابل دیگران (کاراس و همکاران، ۲۰۰۶؛ والدن و همکاران، ۲۰۱۲)، بیشتر عناصر موقعیتی/متغیر عملکرد هیجانی (مانند واکنش هیجانی و تنظیم هیجان) را میسنجند.”
ازراتی-ویناکور۴ و لوین۵ (۲۰۰۴) میگویند “مطالعات تجربی درباره اضطراب و لکنت اغلب از یک رابطه مثبت حمایت کرده اند (بلود و همکاران، ۱۹۹۴؛ کرایج، ۱۹۹۰؛ فیتزگرالد۶ و همکاران، ۱۹۹۲؛ فولی۷ و کوپر۸، ۱۹۷۸؛ کرایمات و همکاران، ۱۹۸۸ و ۲۰۰۲؛ ماهر۹ و توروسین۱۰، ۱۹۹۹؛ میلر۱۱ و واتسون۱۲؛ ۱۹۹۲). هر چند مطالعاتی در یافتن اینکه افراد مبتلا به لکنت مضطربتر از افراد عادی هستند، شکست خورده است (گری۱۳ و براتن۱۴، ۱۹۶۵؛ جانسن۱۵ و کرایمات، ۱۹۸۰؛ پتر۱۶ و هول استیجن۱۷، ۱۹۸۴).”
برخی تحقیقات که از مدل هیجانی-ارتباطی لکنت (کنتر و همکاران، ۲۰۰۶)، حمایت می کنند در ادامه میآیند: افراد مبتلا به لکنت در مقایسه با افراد فاقد لکنت، از نظر هیجانی واکنش پذیرترند و در تنظیم هیجانهایشان از تاثیرگذاری (کارآمدی) کمتری برخوردارند (کاراس و همکاران، ۲۰۰۶).
مطالعات بسیار کمی از نظر تجربی، تفاوتهای واکنش هیجانی و تنظیم آن را بین افراد مبتلا به لکنت و بدون لکنت بررسی کرده اند: بطور ویژه در دو مورد از این تحقیقات (آرنولد و همکاران، ۲۰۱۱؛ والدن و همکاران، ۲۰۱۲)، هیجان (بیانگرهای غیرکلامی مثبت و منفی) و رفتارهای تنظیم هیجان (خود تحریکی و حواسپرتی) درحالی ثبت شد که این دو گروه از افراد، بعد از مواجه با سه مکالمهای که از نظر برانگیختن هیجان (شادی، خشم، خنثی) متفاوت بودند، داستانهایی را ساختند. یافته های این دو مطالعه نشان داد افراد مبتلا به لکنت که راهبردهای تنظیمی را با شدت کمتر و برای مدتهای کوتاهتری استفاده می کنند، برای ابراز ناسیالی افزایش یافته مستعدترند. هیچ رابطهای برای افراد فاقد لکنت یافت نشد. همچنین والدن و همکاران (۲۰۱۲) گزارش کردند که فقط در افراد مبتلا به لکنت، وقوع همزمان هیجان منفی بیشتر و رفتارهای تنظیمی مکرر (زیاد)، با لکنت کمتر مرتبط است. در یک مطالعه تجربی دیگر مشخص شد که رفتارهای تنظیم هیجانی، پیش بینی کننده ناسیالی در گفتار کودکان مبتلا به لکنت است، گرچه بهعلت هیجان بالاتری که تجربه می کنند، تلاش های تنظیم هیجانهایشان کمتر مؤثر واقع می شود (نتورو، کنتر و والدن، ۲۰۱۳).
همچنین کاراس و همکاران (۲۰۰۶) بیان می کنند “از آنجا که نشان داده شده است واکنش هیجانی و تنظیم آن در دامنهی گستردهای از پیامدهای مهم رشدی مثل ارتباط، برکودکانی که فاقد لکنت هستند تاثیر میگذارد (دیکسون[۱۵] و شور۲، ۱۹۹۷؛ دیکسون و اسمیت۳، ۲۰۰۰؛ کاراس و برانگارت-ریکر۴، ۲۰۰۳؛ پائول۵ و کلوگ۶، ۱۹۹۷)، بنابرین منطقی برای این انتظار وجود دارد که واکنش هیجانی و تنظیم آن می تواند بر لکنت کودکان تاثیر بگذارد، یا حداقل احتمالا این مشکل را شدت بخشد یا حفظ کند.”
۲-۴-۱٫ رابطه اضطراب و لکنت
از آنجا که اضطراب، در نظریات مربوط به لکنت در نقشهای متنوعی ذکر شده است (ازارتی-ویناکور و لوین، ۲۰۰۴)، بنابرین در ادامه این بخش، از بین واکنشهای هیجانی بطور اختصاصی تر، رابطه اضطراب را با لکنت بررسی میکنیم.
ازارتی-ویناکور و لوین (۲۰۰۴) میگویند “درحالیکه برخی به اضطراب به عنوان علت اصلی اختلال می نگرند (شیهان، ۱۹۷۰؛ ویسچنر۷، ۱۹۵۲)، دیگران با آن به عنوان متغیر تنظیم کننده سر و کار دارند که بهعنوان عامل پیش بینی کننده، نگهدارنده یا تشدیدکننده میباشد (براتن و شوماکر۸، ۱۹۶۷؛ گرگوری۹، ۱۹۹۱؛ وان ریپر، ۱۹۷۳).”
لاچسینگر۱۰و آرنولد۱۱ (۱۹۶۵)، رابینسون۱۲ (۱۹۶۴)، بلومل۱۳(۱۹۵۷)، ویک۱۴(۱۹۷۰) و بوم۱۵(۱۹۵۸) بر این باورند که بی ثباتی در سیستم عصبی بهعنوان عامل پیش بینی کننده لکنت است و تاثیرات محیطی را برای بیان علت افزودهی آن در نظرگرفتهاند (ریلی[۱۶]، ۱۹۷۹) و از طرفی مطالعه حاضر با این باور سازگار میباشد.
در واقع ازارتی-ویناکور و لوین (۲۰۰۴) ادامه می دهند که “برخی به اضطراب به عنوان شرایط مرتبط با ارتباط در کل و در ارتباط گفتاری به طور ویژه، توجه می کنند (کرایمات، جانسن و وان دم-باگن، ۱۹۹۱؛ میلر و واتسون، ۱۹۹۲؛ پتر، ۱۹۸۷). کرایج (۱۹۹۰) ادعا می کند صفت اضطراب از ناتوانی ارتباط اجتماعی که ناشی از مشکلات سیالی است، ایجاد می شود.”
درواقع چندین دلیل برای این انتظار وجود دارد که ممکن است لکنت با اختلال اضطراب اجتماعی مرتبط باشد (ال وراچ و راپی، ۲۰۱۳). درنتیجه مناسب بهنظر میرسد که در ادامه، با از نظر گذراندن این دلایل، به بررسی رابطه لکنت و اضطراب اجتماعی بپردازیم.
۲-۴-۲٫ لکنت و اضطراب اجتماعی
ال وراچ و راپی (۲۰۱۳) در مقالهای مروری بیان کرده اند که “لکنت با پیامدهای منفی متعددی در سرتاسر زندگی همراه است که می تواند آسیبپذیری برای مشکلات روانشناختی و اجتماعی را افزایش دهد (اسکینر۲ و همکاران، ۱۹۹۷). این پیامدهای منفی میتوانند زودتر شروع شوند که منطبق با این شواهد است که کودکان پیش دبستانی مبتلا به لکنت، تجربههای قلدری و اذیت کردن و واکنشهای منفی دوستان را دارند (لانگوین۳ و همکاران، ۲۰۰۹؛ پاکمن۴ و همکاران، ۲۰۰۳). این پیامدها در طی سالهای مدرسه هنگامی که کودکان بیشتر درگیر موقعیتهای اجتماعی و صحبت کردن میشوند، شدت می یابد. درنتیجه کودکان و نوجوانان مبتلا به لکنت به طور فراوان انزوای اجتماعی و طرد شدگی را تجربه می کنند و همچنین نسبت به افراد بدون لکنت کمتر محبوباند (بلود۵ و همکاران، ۲۰۱۱؛ دیویس۶و همکاران، ۲۰۰۲؛ هرمن و همکاران، ۲۰۰۸). این پیامدهای منفی بطور بالفعل باعث شرمندگی، عزت نفس پایین، کنارهگیری و عملکرد پایین تحصیلی می شود (لانگوین و پراساد۷، ۲۰۱۲). عوامل مشابهی با اضطراب اجتماعی مرتبطاند (هادسن۸ و راپی، ۲۰۰۹). با نگاه به گذشته، شگفت آور نیست بزرگسالان مبتلا به لکنت گزارش دهند که لکنت اثرات بشدت خسارت باری را بر زندگی مدرسه و اثرات طولانی مدتی را بر عملکرد هیجانی و اجتماعی دارد (های هو۹و همکاران، ۲۰۰۲؛ هوه جونز۱۰و اسمیت، ۱۹۹۹). لکنت در بزرگسالی با واکنشهای مضر شنونده، الگوهای قالبی منفی و وضع نامساعد آموزشی و شغلی مرتبط است (بلومگارت[۱۷] و همکاران، ۲۰۱۰؛ کلین۲ و هود۳، ۲۰۰۴).”
بنابرین با توجه به این یافته ها، مناسب به نظر میرسد که در ادامه، ویژگیهای دیگر اختلال اضطراب اجتماعی در لکنت مورد بررسی قرار گیرد تا زمینه مناسبی فراهم شود برای مقایسه راهبردهای نظم جویی شناختی هیجان، حافظه فعال و توجه آنها، که همگی طبق نظریاتی که در جای خود گفته خواهد شد، تحت تاثیر اضطراباند و بهعبارتی فرایندهای مرتبط با واکنش هیجانی به حساب میآیند.
۲-۴-۳٫ ویژگیهای اختلال اضطراب اجتماعی در لکنت
ال وراچ و راپی (۲۰۱۳) در مقاله مروری خود بیان کرده اند “عقیده بر این است که پیامدهای منفی مرتبط با لکنت، رشد اضطراب را افزایش میدهد (بلود، ۲۰۰۷؛ الندیک۴ و هیرشفلد-بکر۵، ۲۰۰۲). پیش از تغییر این قرن، یافته ها درباره رابطه لکنت و اضطراب، ناسازگار، مبهم و برای تفسیر دشوار بود (اینگهام۶، ۱۹۸۴؛ منزیس و همکاران، ۱۹۹۹). ماهیت نامعلوم این یافته ها به تعدادی از نقصهای روش شناختی نسبت داده می شود: شامل تعداد نمونههای اندک، توانایی نامناسب برای آشکار کردن تفاوت بین گروهها، محدودیت بزرگسالانی که درمانی را برای لکنت جستجو می کنند بهجای بزرگسالان مبتلا به لکنتی که از جمعیت کلی هستند و کاربرد ابزارهای فیزیولوژیکی و غیر بعدی اضطراب بجای ابزارهایی که به طور ویژه برای ارزیابی اضطراب اجتماعی طراحی شده اند (اینگهام، ۱۹۸۴؛ منزیس و همکاران، ۱۹۹۹).”
ال وراچ و راپی (۲۰۱۳) اینگونه ادامه می دهند “شواهد درحال رشدی وجود دارد مبنی بر اینکه ویژگیهایی که اغلب با اختلال اضطراب اجتماعی مرتبطاند (ترس از ارزیابی منفی، پیشبینیهایی از آسیب اجتماعی، شناختهای منفی، سوگیریهای توجه، اجتناب و رفتارهای محافظت کننده) (کلارک و ولس، ۱۹۹۵؛ کوت برت، ۲۰۰۲؛ راپی و هیمبرگ، ۱۹۹۷؛ راپی و اسپنس، ۲۰۰۴)، ممکن است در تجربهی لکنت نقش مرکزی داشته باشند و همچنین در حفظ وجود اضطراب اجتماعی بهکار روند (کرایمات و همکاران، ۲۰۰۲؛ لو و همکاران، ۲۰۱۲؛ منزیس، ۱۹۹۹). برای مثال افراد مبتلا به لکنت برای کاهش اضطراب و شرمندگی، از موقعیتهایی که از نظر اجتماعی تهدیدکنندهاند، اجتناب می کنند (ماهر و توروسیان، ۱۹۹۹) و اغلب مواقع پیشبینیهایی را درباره صدمهی اجتماعی تجربه می کنند (کریم۷، و همکاران، ۲۰۰۳؛ پلکسیکو۸ و همکاران، ۲۰۰۹). اغلب تحقیق درباره ترس از ارزیابی منفی، سوگیریهای توجه و رفتارهای محافظت کننده، فهم ما را از رابطه بین اختلال اضطراب اجتماعی و لکنت بهبود بخشیده است.”
بنابر یافته های بالا، مدلهای شناختی-رفتاری اختلال اضطراب اجتماعی، که به طور ویژه مرتبط با این تحقیقاند، در ادامه میآیند.
کلارک و ولز (۱۹۹۵) و راپی و هیمبرگ (۱۹۹۷)، دو مدل شناختی- رفتاری برجسته درباره تجربهی اضطراب در اختلال اضطراب اجتماعی ارائه کرده اند. هر دو مدل فرض می کنند که پردازشهای توجه، نقشی مرکزی در رشد و حفظ اضطراب اجتماعی بازی می کنند. بطور ویژه کلارک و ولز استدلال می کنند که توجه متمرکز بر خود در موقعیتهای اجتماعی، عامل مهمی در تولید اضطراب و ناتوانی در عملکرد اجتماعی است. برای مثال وقتی فرد مضطرب اجتماعی وارد مواجهی اجتماعی می شود، ترس از پیامد نامطلوب (مانند ترس از ارزیابی منفی)، باعث می شود توجه از اطلاعات اجتماعی بیرونی دور شود و به سمت نشانه های درونی رود (مثل افکار منفی، برانگیختگی فیزیولوژیکی). این سوگیری در توجه، مانع آگاهی از اطلاعاتی می شود که ممکن است با ترسهای اجتماعی ناسازگار باشند و می تواند ارزیابی منفی از دیگران را فرابخواند (ال وراچ و راپی، ۲۰۱۳: صص۳).
ال وراچ و راپی (۲۰۱۳) میگویند “در وضعیت مشابهی راپی و هیمبرگ (۱۹۹۷) نیز فرض می کنند سوگیریهای پردازش اطلاعات و انحرافات در ارزیابی موقعیتهای اجتماعی، اضطراب را تولید می کنند و در تداوم اختلال اضطراب اجتماعی سهیم اند. هر چند برخلاف کلارک و ولز (۱۹۹۵)، راپی و هیمبرگ استدلال می کنند هنگام درگیری در مواجههای اجتماعی، افراد مضطرب اجتماعی هم به نشانه های درونی توجه می کنند و هم به تهدیدهای محیطی بالفعل (پنهان). به طور ویژه، افراد محیط را برای اطلاعاتی درباره احتمال وقوع پیامدهای ترساننده کاوش می کنند و در تعیین نشانه های منفی که ترسهای اجتماعی را تائید می کنند، گوش به زنگ هستند. سپس به منابع بسیاری از اطلاعات درباره نزدیکی پیامدهای ترساننده توجه می کنند: شامل نشانه های بیرونی، وانمود ذهنی از خود همانطور که توسط شنونده دیده می شود و نشانه های درونی مرتبط با تجربهی شناختی، رفتاری و هیجانی از اضطراب (شولتز[۱۸]و هیمبرگ، ۲۰۰۸). این تمرکز بر نشانه های درونی و بیرونی، اضطراب اجتماعی را شدت و تداوم میبخشد.”
ال وراچ و راپی (۲۰۱۳) ادامه می دهند که “به طور کلی این مدلها گرایش برای ترس از ارزیابی منفی و سوگیری پردازش اطلاعات را در افراد مضطرب اجتماعی برجسته می کنند که باعث اجتناب و رفتارهای محافظت کننده میشوند و اضطراب اجتماعی را تداوم میبخشند (شولتز و هیمبرگ، ۲۰۰۸). این مدلهای شناختی-رفتاری به مطالعه اضطراب اجتماعی در بین افراد مبتلا به لکنت نیز مربوط اند. به طور ویژه گرایش به سمت لکنت به برخی از ویژگیهای اختلال اضطراب اجتماعی مربوط شده است (ترس از ارزیابی منفی، سوگیریهای توجه و شناختهای منفی). بر طبق مدل راپی و هیمبرگ (۱۹۹۷)، افراد مبتلا به لکنت ممکن است از ارزیابی منفی در موقعیتهای اجتماعی بترسند و بر نشانه های درونی (وجود لکنت، ترس از طرد شدن) و تهدیدهای بیرونی (بیعلاقگی شنونده) تمرکز کنند. در واقع به طور ویژه بزرگسالان مبتلا به لکنت، ترس برجستهای از ارزیابی منفی و اضطراب بالایی را در موقعیتهایی که از نظر اجتماعی ارزیابی میشوند، بروز می دهند (بلومگارت و همکاران، ۲۰۱۰؛ ال وراچ و همکاران، ۲۰۰۹؛ مسنجر و همکاران، ۲۰۰۴). نتایج مشابه که در مورد نوجوانان و بزرگسالان مبتلا به لکنت گزارش شده است، نشان دادهاند که ترس از ارزیابی منفی ممکن است زودتر آغاز شود و ادامه یابد تا اینکه بعدها در زندگی بزرگسالان مبتلا به لکنت ظاهر شود (بریکر[۱۹] و همکاران، ۲۰۰۹؛ مولکاهی۲ و همکاران، ۲۰۰۸). هرچند برخی شاخص هایی بر این مبنا وجود دارد که ترس از ارزیابی منفی در بین مبتلایان به لکنت ممکن نیست در نمونههای مضطرب اجتماعی یا مضطرب بالینی، در سطوح بالا گزارش شود (ال وراچ و همکاران، ۲۰۰۹؛ ماهر و توروسیان، ۱۹۹۹).”
ال وراچ و راپی (۲۰۱۳) ادامه می دهند که “علی رغم ماهیت مبهم یافته های گذشته، اغلب مطالعات بر این اشاره دارند که تجربیات منفی اجتماعی مرتبط با لکنت، در وقوع ترس از ارزیابی منفی در سرتاسر زندگی افراد مبتلا به لکنت سهیماند (منزیس و همکاران، ۲۰۰۰). این نیز محتمل است که ترس از ارزیابی منفی در لکنت می تواند ناشی از شناختهای منفی درباره تهدید صدمهی اجتماعی، شرمندگی و طرد شدن باشد یا با آنها مرتبط باشد. به طور ویژه بزرگسالان مبتلا به لکنتی که مضطرب اجتماعیاند، افکار و باورهای منفیتری را درباره لکنت نسبت به بزرگسالان مبتلا به لکنتی که مضطرب اجتماعی نیستند، گزارش می دهند (ال وراچ، ۲۰۱۱). این شناختهای منفی می تواند شامل چنین افکار و باورهایی شود: “افراد بر هر لغتی که میگویم تمرکز می کنند”، “هر فردی داخل اتاق لکنت مرا خواهد شنید” و “اگر من لکنت بگیرم هیچ فردی مرا دوست نخواهد داشت” (اس تی کلار۳ و همکاران، ۲۰۰۹). این شناختهای منفی متمرکز بر خود میتوانند نقش قابل ملاحظهای در تداوم ترس از ارزیابی منفی و اضطراب اجتماعی مرتبط با آن بازی کنند (کلارک و ولز، ۱۹۹۵؛ راپی و هیمبرگ، ۱۹۹۷).”
از طرفی سوگیری پردازش اطلاعات باعث می شود افراد نشانه های منفی (برای مثال سیلابها و لغات ناسیال یا طرد) و غفلت از نشانه های مثبت (سیلابها و لغات سیال، نشانه هایی از علاقه شنونده) را آشکار کنند. بنابرین ترسهای اجتماعی افراد تائید می شود، اضطراب تشدید می شود، سوگیریها یا انحرافات پردازش اطلاعات ترکیب میشوند و افراد به شیوه هایی رفتار می کنند (اجتناب از صحبت کردن، فقدان تماس چشمی) که پاسخهای وحشت از دیگران را فرامیخواند (طرد و بیعلاقگی). بنابرین این چرخه تکرار می شود (راپی و هیمبرگ، ۱۹۹۷). در واقع سوگیریهای توجه و رفتارهای محافظت کننده در لکنت نیز رایجاند. خصوصا بزرگسالان مبتلا به لکنت اغلب از تماس چشمی یا موقعیتهای اجتماعی که تهدید کننده درک می شود، اجتناب می کنند. بنابرین مواجه با واکنشهای مثبت شنونده محدود می شود و احتمال بی اعتبار سازی افکار و ترسهای منفی درباره صحبت کردن کاهش مییابد (ال وراچ و همکاران، ۲۰۱۲؛ پلکسیو و همکاران، ۲۰۰۹).”
به هر حال اطلاعات کمی در این باره وجود دارد که افراد مبتلا به لکنت هنگام پاسخدهی به دامنهای از تکالیف تجربی، سوگیری پردازش اطلاعات مشابهی را با افراد مضطرب اجتماعی نشان میدهند. اگر بزرگسالان مبتلا به لکنت به سمت نشانه های منفی سوگیری توجه بروز دهند و از نشانه های مثبت در موقعیتهای اجتماعی دور شوند، تعیین اینکه این سوگیریهای توجه به لکنت مربوطاند یا اضطراب اجتماعی یا به هر دو ضروری است (لو و همکاران، ۲۰۱۲؛ به نقل از ال وراچ و راپی، ۲۰۱۳).
در کل و در نهایت، میتوان اذعان داشت که اضطراب اجتماعی از همبستههای هیجانی لکنت است.
۲-۵٫ فرایند مرتبط با تنظیم هیجان: راهبردهای نظم جویی شناختی هیجان در افراد مبتلا به لکنت و بیماران مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی
مدلهای متعددی در خصوص نقش سیستمهای عصبی در کنترل هیجان شکل گرفته است. مدل استراتژی های شناختی هیجان از مهمترین مدلها در این مورد است. این دسته از مدلها به فرایندهای شناختی گوناگون موثر در تنظیم کنشهای هیجانی میپردازند (سامانی و صادقی، ۱۳۸۹).
راهبردهای نظم جویی شناختی هیجان به نحوه تفکر افراد پس از بروز یک تجربهی منفی یا واقعهی آسیب زا برای آنها اطلاق میگردد (گارنفسکی، کرایج و اسپینهاون[۲۰]، ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲). پژوهشهای پیشین نه راهبرد متفاوت تنظیم شناختی هیجان را بصورت مفهومی شناسایی کرده اند: ملامت خویش، پذیرش، نشخوارگری، تمرکز مجدد مثبت، تمرکز مجدد بر برنامه ریزی، ارزیابی مجدد مثبت، دیدگاه پذیری، فاجعه سازی و ملامت دیگران (گارنفسکی، کرایج و اسپینهاون، ۲۰۰۱؛ گارنفسکی و همکاران، ۲۰۰۲).
گرچه مطالعه ای درباره استفاده از راهبردهای نظم جویی شناختی هیجان در بزرگسالان مبتلا به لکنت یافت نشد، انتظار میرود، راهبردهای نظم جویی شناختی هیجان افراد مبتلا به لکنت که اضطراب و استرس بیشتری نسبت به افراد عادی تجربه می کنند (ال وراچ و همکاران، ۲۰۱۴؛ بلود، ورتز، بنت و سیمپسون، ۱۹۹۷)، نسبت به افراد عادی و افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی متفاوت باشد و این انتظار با توجه به یافته سیسلر۲و همکاران (۲۰۱۰)، در مقالهای مروری درباره تنظیم هیجان و اختلالات اضطرابی تقویت می شود، به طوریکه آنها طی تحلیل عصبی و شناختی- رفتاری به این نتیجه میرسند که راهبردهای تنظیم هیجانی می تواند ترس را کاهش یا افزایش دهد. در ادامه، تحقیقات حمایت کننده دیگری برای این انتظار میآیند.
زارع و سلگی (۱۳۹۱) و دنیس (۲۰۰۷) به این نتیجه رسیده اند که بین اضطراب و استرس با همهی راهبردهای ناکارآمد نظم جویی شناختی هیجان (سرزنش دیگران، سرزنش خود، نشخوار فکری، فاجعه پنداری) همبستگی مثبت وجود دارد و و سامانی و صادقی (۱۳۸۹) نیز نشان دادهاند که راهبردهای ناسازگار نظم جویی شناختی هیجان دارای همبستگی مثبت معنادار با افسردگی، اضطراب، استرس و راهبردهای سازگار نظم جویی شناختی هیجان دارای همبستگی منفی معنادار با این شاخص ها میباشند. اگرچه به طورکلی یافته های پژوهشی نشان می دهند که راهبردهای سازش نایافته تنظیم شناختی هیجان نظیر نشخوارگری، خود سرزنشگری و فاجعهنمایی به طور مثبت با جنبه های آسیب شناختی همبسته هستند، ولی در راهبردهای سازش یافته نظیر ارزیابی مجدد مثبت، این همبستگی منفی است (گارنفسکی و همکاران، ۲۰۰۲).
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
آلدائو و همکاران (۲۰۱۰) طبق مطالعه ای مروری و فراتحلیلی درباره راهبردهای تنظیم هیجان و آسیب شناسی روانی، گزارش دادند که نتیجه سه مطالعه (کالمز[۲۱] و رابرت۲، ۲۰۰۷؛ نولن و هوکسما، ۲۰۰۰؛ سارین۳، ۲۰۰۵) درباره بزرگسالان حاکی از این است که نشخوار فکری، پیش بینی کننده افزایش در نشانه های اضطراب است و دو مطالعه دیگر (هونگ۴، ۲۰۰۷؛ سگر استروم۵، ۲۰۰۰)، نتایجی مخالف این یافته را ارائه میدهند، بنابرین با توجه به متناقض بودن این یافته ها، لزوم روشن سازی راهبردهای تنظیم شناختی هیجان افراد مبتلا به لکنت در مقایسه با افراد عادی و افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی مطرح می شود.
آلدائو و همکاران (۲۰۱۴) میگویند “درنمونههای غیر بالینی، نشانگان اضطراب اجتماعی مرتبط شده است با بهکار بردن راهبرد ناسازگار نشخوار فکری درباره رویداد اخیر (بروزوویچ۶ و هیمبرگ، ۲۰۰۸؛ کاشدان۷و روبرتس۸، ۲۰۰۷؛ پرینی۹و راپی، ۲۰۰۶) و در نمونههای بالینی، شرکت کنندگان با تشخیص اختلال اضطراب اجتماعی، نسبت به افراد سالم، استفادهی بیشتر از راهبرد ناسازگار نشخوار فکری و استفادهی کمتر از راهبرد موثر ارزیابی مجدد را گزارش دادهاند (داوانزاتو۱۰و همکاران، ۲۰۱۳).”
در واقع عقیده بر این است که بیماران مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی نسبت به بزرگسالان بدون اضطراب، راهبردهای تنظیم هیجان ناسازگار مانند ارزیابی مجدد شناختی را خیلی کمتر استفاده می کنند (گلدین و همکاران، ۲۰۰۹). ارزیابی مجدد شناختی که در تغییر معنای محرکی که هیجانی را ایجاد می کند دخالت دارد، در افراد سالم می تواند واکنشهای هیجانی به محرکهای برانگیزانندهی اضطراب را تغییر دهد و منجر به انعطاف پذیری روانشناختی بیشتر و سلامت هیجانی شود (گراس، ۲۰۰۷). عقیده بر این است که محدودیتها در ارزیابی مجدد شناختی مرتبط است با دشواری در تغییر افکار منفی که قبل، حین و بعد ارزیابی موقعیتهای اجتماعی ایجاد میشوند (گلدین و همکاران، ۲۰۰۹).