« بر چهرههایشان غبار خشوع و فروتنی نشسته بود.» (دشتی: ۱۶۳)
این عبارت کنایه از تنگی معاش و بدی حال و سوختگی چهره زاهدانی است که به صفت اخلاقی آراسته شده اند و خود را از آرایشها و پیرایشهای دنیا جدا ساختهاند.
-اظمأ الرَّجاءُ هواجرَیوْمِه (خطبه: ۸۳)
«به امید ثواب گرمی روز را با تشنگی گذرانده است.» (دشتی: ۹۷)
این کنایه است از کثرت روزه در اشدّ اوقات حرارت و لفظ هواجر که مفعولٌ به است، اقامت ظرف است در مقام مظروف و در تقدیر چنین است: الصُّومُ فی الایامِ الهَواجِر و مظروفی است که به جای ظرف قرار گرفته و از انواع مجاز شمرده می شود. (سید رضی، ۱۳۷۸: ۳۶۰)
-عِبَادَ اللَّهِ زِنُوا أَنْفُسَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا وَ حَاسِبُوهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبُوا (خطبه: ۹۰)
«بندگان خدا! خودرا بسنجید قبل از آنکه مورد سنجش قرار گیرید، پیش از آنکه حسابتان را برسند، حساب خود را برسید.» (دشتی: ۱۰۹)
در این عبارت وزن کردن اعمال کنایه از محاسبه نفس می باشد.
-لَطـیـِفـاً بـَیـْنَ اَضْلاَعِکُمْ .(خطبه: ۱۹۸)
تقوا و اطاعت الهی را در میان پهلوهای خود قرار دهید.( دشتی: ۲۹۵)
واژهی «لَطِیف» اشاره به جنبهی اعتقادی و عقلی طاعت و تعبیر « بَینَ أضْلاعِکُم » کنایه از این است که تقوا و طاعت الهی را در دلهای خود جایگزین سازید. عبارت امام « ذهن مخاطب را در جریان کشف معنا حیران و سرگردان می ماند، تا سرانجام بتواند به کمک قرینههای موجود وپس زمینه فکری خویش یکی یا هر دو لفظ را برگزیند و از آن لذّت ببرد. این لغزندگی معانی در حوزه هنر مایه آزادی و نشاط ذهن مخاطب میگردد. (عزیزی، ۱۳۹۱: ۸۶)
ابن اثیر دو دل بودن مخاطب را در بارهی کنایه می گوید: کنایه از دو سوی حقیقت و مجاز در کشش و جاذبه است اما می توان همزمان هردوی آن معنا را پذیرفت. (ابن اثیر، ۱۹۹۰، ۲، ۱۸۲)
– کَانُوا قَوْماً مِنْ أَهْلِ الدُّنْیا وَ لَیسُوا مِنْ أَهْلِهَا (خطبه: ۲۳۰)
«زاهدان، گروهی از اهل دنیا یند که دنیا پرست نمی باشند.» (دشتی: ۳۳۳)
تابلویی است که در نهایت دقّت، حالات روحی متّقین را به نمایش گذاشته و پنهانترین زوایای دل و روح پرهیزکاران را آشکارا به تصویر کشیده است. این عبارت دارای مقابله است و هرچند این دو عبارت در ظاهر متناقض هستند ولی در اصل و معنای عبارت تناقضی دیده نمی شود؛ موضوع اول جسم و موضوع دوم روح متّقین است که هیچ تناقضی ندارند و این عبارت، کنایه از زهد ورزی متّقین و اعراض از زخارف فریبنده دنیا توسط آنان است؛ هدف پرهیزکاران، خود شناسی و خداشناسی است و هرگز توجهی به عالم طبیعت نداشته و در نتیجه هیچگونه حجابی میان آنان و فطرت خدا جویشان وجود ندارد، تا لحظهای غفلت برای آنان ایجاد شده باشد و آنان هستند که به سعادت حقیقی دست یافته اند.
قَد أَمکَنَ الکِتابَ مِن زِمامِهِ فَهُو قائِدُهُ وَإمامُهُ، یحُلُّ حَیثُ حَلَّ ثَقَلُهُ، وَینزِلُ حَیثُ کاَنَ مَنزِلُهُ. . (خطبه: ۸۷)
اختیار خود را به قرآن سپرده، وقرآن را راهبر و پیشوای خود قرار داده است. هر جا که قرآن بار اندازد، فرود آید و هر جا که قرآن جای گیرد، مسکن گزیند.
تمکین کتاب بودن کنایه از فرمانبرداری او در برابر اوامر و نواحی حق تعالی است. اینکه هر کجا کتاب فرود آید، پرهیزکار فرود می آید، کنایه از پیروی آن و عمل کردن به مقتضای کتاب می باشد. بدین توضیح که شخص متّقی و عارف درسفری که به سوی خدا انجام می دهد، پیرو کتاب خداست و در هیچ حالت از آن جدا نمی شود. (بحرانی: ۱۳۸۸: ج۳: ۳۰۷) در این عبارات، شیرینی و گیرایی خاصی مشاهده می شود و امام میخواهد بذر معارف الهی را در دل انسان بکارد و بر اعماق و روح انسان پرده افکند. « هدف از کنایه افزودن معنا نیست، بلکه غرض کیفیت بخشیدن به روش اثبات و بیان است، تا معنا ارزش هنری و کیفیت بیشتری بیابد». (جرجانی، ۱۹۸۸م: ۷۰ و۷۱)
-یقولُ‌ لَقد خُولِطوا و لَقدْ خالَطَهُم‌ أمرٌ عظیمٌ .(خطبه: ۱۹۳)
«میگوید، مردم در اشتباهند در صورتی که آشفتگی ظاهرشان، نشان از امری بزرگ است». (دشتی: ۲۸۹)
اشاره به حالتی است که در برخی اوقات به اهل تقوا و معرفت دست می دهد و به امور دنیوی و اطراف خود بی توجه هستند و شروع به گفتن سخنانی می کنند که معمولی نیست. تا آنجا که مردم احساس می کنند آنان دیوانه شده اند. این عبارت کنایه از این است که تمامی دل و نهان آنان متوجه تماشای شکوه و جلال پروردگار است.
-غَائِباً مُنْکَرُهُ، حَاضِراً مَعْرُوفُه.(خطبه ۱۹۳)
بدیهای او پنهان و کار نیکش آشکار است.(دشتی: ۲۸۹)
کنایه از عدم انجام بدیها توسط پرهیزکار است. بنابراین در صفات اخلاقیش رذایل ناپیدا و در گفتارش مکروه و حرام غایب و درکردارش زشتی، تعدّی از حدود واجبات و ارتکاب حرام و مکروه وجود ندارد؛ بلکه هرچه از صفات و رفتار و گفتار وی را بنگریم، عین فضیلت و معروف است.
-قَدْ أَحْیا عَقْلَهُ وَأَمَاتَ نَفْسَهُ. (خطبه: ۲۲۰)
«همانا خردِ خود را زنده گرداند و نفس خویش را میراند.»(دشتی:۳۰۹)
در این روایت به اوج حکیم بودن انسان اشاره شده است. در این حالت، زمینۀ کارهای ناشایست در وجود انسان از بین می‌رود و او به تدریج به مرحلۀ عصمت نزدیک می‌شود.

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.

۳-۶ مجاز:

مجاز در لغت از «جوز» و «جزت الطریق» و «جاز الموضع جوازاً و مجازاً» گرفته شده است. (ابن منظور: ۱۴۰۵: ذیل ماده جوز) و در اصطلاح به کلمهای اطلاق می شود که در غیر معنای وضعی در اصطلاح تخاطُب به کار رود؛ به همراه قرینهای که مانع از اراده معنای وضعی (اصلی) گردد. (تفتازانی، ۱۳۸۳،ج ۲: ۳۳۵)
اصطلاح تخاطب زمانی است که سخن متکلم با مخاطبش بر اساس آن صورت گیرد و در واقع این قید در تعریف مجاز، نظر به وضع نسبی الفاظ دارد. (همان، ۳۳۶)
با توجه به تعریف مجاز، آنچه در ابتدا کاربرد مجازی کلمه و کلام را محتمل می سازد؛ عدول ازحق و معنای حقیقی (وضعی) است؛ زیرا حقیقت اصل دلالت بر معنی در لغت است. (عسکری، ۱۴۰۹: ۲۹۸)
به طور کلی مجاز لفظی است که در غیر آنچه در اصطلاح تخاطُب برای آن وضع شده به کار رود و این استعمال به جهت پیوند و مناسبتی است که بین معنای حقیقی و مجازی وجود دارد و همراه با قرینه ایست که مانع از اراده معنی حقیقی آن می شود. (هاشمی، ۱۳۸۵: ۱۰۸)
علاقه مناسبتی است که بین معنای حقیقی و معنای مجازی وجود دارد؛ گاهی مشابهت و همانندی است و گاهی غیر مشابهت. اگر آن علاقه مشابهت باشد آن مجاز استعاره است و اگر مشابهت نباشد مجاز مرسل است و قرینه یعنی چیزی که مانع می شود از اراده کردن معنای حقیقی. (همان: ۱۰۹)
برای مجاز انواعی برشمردهاند: در یک تقسیم بندی آن را به دو دسته مجاز در لغت و مجاز در معنا تقسیم می کنند. مجاز در لغت نیز خود به مجاز مرسل و استعاره تقسیم می شود و منظور از مجاز در معنا نیز، مجاز عقلی می باشد.
مجاز مفرد مرسل کلمهای است که به عمد در غیر معنای اصلیش به کار رفته است، برای در نظر گرفتن مناسبتی که آن مناسبت مشابهت نیست، همراه با قرینهای که دلالت می‌کند بر اینکه بر معنای وضعی آن اراده نشده است.(همان: ۱۱۵)
مجاز عقلی نیز، مفهومی است که در اسناد حاصل می شود، یعنی هرگاه فعلی را به چیزی که خلاف واقع است (در اسناد) اسناد دهیم، این اسناد مجاز عقلی است.

 

۳-۶-۱ مجاز تقوا در نهج البلاغه

 

در خطبههای نهج‌البلاغه به موارد متعددی از تصاویر مجازی تقوا برمیخوریم که در اینجا به بررسی و تحلیل برخی از آنها می پردازیم.

-إنَّ تَقوی اللّهِ حَمَت اَولیاءَ اللّهِ مَحارِمَهُ، وَ اَلزَمَت قُلُوبَهم مَخَافَتَهُ، حَتّی اَسْهَرت لَیالیهم، وَ اَظمَأَت هَواجِرَهُم )خطبه:۱۱۴)
« همانا تقوای الهی دوستان خدا را از انجام محرَّمات باز می دارد، و قلبهایشان را پر از ترس خدا می سازد، تا آنکه شبهای آنان با بیخوابی و روزهایشان با تحمل تشنگی و روزه داری، سپری می گردد » (دشتی: ۱۵۵)
انتساب بیدارى به شب، مجاز در اسناد به زمان وقوع فعل است. مثل “نهاره صائم” و “لیله قائم”.
از دیدگاه ابن ابى الحدید علت این مجاز، آن است که گاهى اعراب توسُعاً فعل را بجاى آنکه در مفعولٌ به عمل کند، آن را به ظرف منتقل و در آن اعمال مى کنند. مثل اینکه مى گویند: والَّذی سِرتُهُ یَوْمُ الجُمْعَهِ. بهجاى آنکه بگویند: سرتُ فیه و خداى تعالى مى فرماید: بل مکرَ اللَّیلُ و النَّهارُ. (سوره ى سبا، آیه ى ۳۳) که در آن شب و روز بوسیلهى اضافه، از حالت ظرفیت خارج شده است. (ابن ابی الحدید: ۱۳۸۶: ج ۷: ۲۵۵).
در این جملهها با صراحت کامل تقوا را به معنای آن حالت معنوی و روحانی ذکر کرده که حافظ و نگهبان از گناه است و ترس از خدا به عنوان یک اثر از آثار تقوا ذکر شده داست. از همینجا می توان دانست که تقوا خوف خدا را ملازم دل قرار می‏دهد.
قَدْ الزمَ نفسَهُ العدلَ: اسناد فعل به مفعول غیر حقیقی
اسناد فعل به فاعل غیر حقیقی که در اینجا کلمه تقوا می باشد.
لایمْنَعُ (الفُجُورُ) أهلَه و لایحْرِزُ مَنْ لجَأَ إلَیه. (خطبه: ۱۵۷)
هرزگی وگناه، خانه ای در حال فرو ریختن وخوار کننده است که از ساکنان خود دفاع نخواهد کرد.
در این جمله نیز مجاز عقلی وجود دارد؛ چنانکه فعل «لا یمنعُ» به کلمه فجور اسناد داده شده که اسناد فعل به فاعل غیر حقیقی است.
-وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَی الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ (خطبه: ۱۹۳)
گوشهای خود را وقف دانش سودمند کرده اند.(دشتی:۲۸۷)
در کلمه «أسماع» مجاز مرسل به علاقه جزئیه وجود دارد. (جزء را گفته و کل را اراده کرده)؛ یعنی تمام وجود خود را صرف علم آموزی می کنند.
-یدْعُوإلی اللهِ فی فکاکِ رِقابِهِم (خطبه: ۱۹۳)
«از خدا آزادی خود را از آتش جهنم می طلبند.» (دشتی: ۲۸۷)
مجاز مرسل علاقه جزییه (ذکرجزء و اراده کل) است؛ یعنی تمام پیکرهایشان، نه فقط گردنها در عذاب آتش خواهد سوخت .
-إنْ صمتَ لم یغّمُه صمتُه و ان ضَحِک لم یعلُ صوتُه (خطبه: ۱۹۳)
که در این موارد فعل به مصدر اسناد داده شده است یعنی فاعل فعل، مصدر می باشد که مجاز عقلی محسوب میشود.
-اوصیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَی اللَّهِ، فَإِنَّهَا الزِّمَامُ وَالْقِوَامُ. (خطبه:۱۹۵)
ای بندگان خدا شما را به پرهیزکاری سفارش میکنم، که عامل کنترل ومایه ی استواری شماست. (دشتی:۲۹۳)
تقوا سبب قوام و استحکام است. بنابراین در این شاهد مثال، در کلمهی «القَوامُ» مجاز مرسل با علاقه سببیه دیده می شود.
-إنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمَّا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْمَثُلاَتِ حَجَزَتْهُ التّقوی عَنْ تَقَحُّم الشُّبهاتِ (خطبه: ۱۶)
«کسی که عبرتها برای او آشکار شود، و از عذاب آن پند گیرد، تقوا و خویشتنداری او را از سقوط در شبهات باز نگه می دارد». (دشتی: ۳۹).
در این عبارت، فعل «حَجَزَتْ» به تقوا اسناد داده شده است. در حقیقت تقوی فاعل این فعل نیست؛ بلکه سبب وقوع آن است؛ لذا در این جمله یک مجاز عقلی وجود دارد و آن عبارتست از اسناد فعل یا شبه فعل به فاعل غیر حقیقی. در ضمن این عبارت، علاو بر ایجاز مبالغه هم دارد.
-أَوصَاکُمْ بالتَّقوَی وجَعلَها مُنْتهَی رِضَاهُ و حاجَتَه مِنْ خَلْقِه (خطبه: ۱۸۳)
«خدا شما را به پرهیزکاری سفارش کرد و آن را نهایت خُشنودی خود و خواستش ازبندگان قرار داده است». (دشتی: ۲۵۱)
لفظ «حاجته» مجاز است چون خدای تعالی بی نیاز است؛ لیکن چون در تشویق به تقوا مبالغه کرده و نسبت به ترک آن هشدار داده، خود را چون محتاج ذکرکرده است.( ابن ابی الحدید، ۱۳۸۶ق، ج۱۹: ۱۰)
-اَسْهَرَ التَّهَجُّدُ غِرارَ نَوْمِهِ. (خطبه: ۸۳)
«شب زنده داری، خواب را از چشم او ربوده است.» (دشتی: ۹۷)
به خواب اندک « غرار» می گویند و ا صل آن کمی شیر شتر است. تَهجُّد سبب بیداری است نه فاعل حقیقی آن.( همان، ج۶: ۲۶۶) این عبارت را می توان به گونهای دیگر بیان نمود؛ با توجه به اینکه این انسان است که متَّصف به بیخوابی می شود نه خواب، انتساب صفت « سهر» به «تهجُّد» نوعی مجاز در مصدر است؛ مثل آنکه گفته شود: «سَهَرَ تهَجُّدهُ یا جَدَّ جِدُّه». (همان، ۲۶۷)
در جمله «إنَّ مَنْ صَرَحَتْ لَهُ العِبَر » مجاز عقلی وجود دارد؛ زیرا فعل «صَرَحَتْ» به «عِبَرْ» که فاعل حقیقی نیست، اسناد داده شده است. درجملهی « حَجَزَتْهُ التَّقْوَی» فعل «حجزت» به تقوا اسناد داده شده است، درحقیقت تقوی فاعل این فعل نیست؛ بلکه سبب وقوع آن است؛ لذا در این جمله مجاز عقلی وجودارد و آن عبارت است از اسناد فعل یا شبه فعل به فاعل غیر حقیقی.
-قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَهٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَهٌ (خطبه: ۱۹۳)
« دلهای پرهیزکاران اندوهگین، و مردم از آزارشان در امانند.»(دشتی: ۲۸۷)
در این عبارت در کلمهی «قلوب» مجاز مفرد مرسل با علاقه محلّیه وجود دارد؛ زیرا قلب ناراحت نمیشود؛ بلکه قلب محلّی است برای نگرانی.
فَأهْطِعُوا ( فَانْقَطِعوا ) بأسماعِکُم إلیها. ( خطبه: ۱۹۱)
پس گوش جان را به ندای تقوا بسپارید .(دشتی: ۲۶۹)
این عبارت دارای مجاز مفرد مرسل با علاقه آلیه است زیرا گوش ابزارشنیدن است.

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1400-01-24] [ 10:46:00 ب.ظ ]