نحوه شکل گیری عزت نفس
در طول هزاران سال گذشته، گزارش ای تاریخی، نظریات فلاسفه و شاعران داستان ها و افسانه ها، گواه بر این مطلب است که انسان دارای این نیاز است که خودش را خوب بداند و تمام کارکردهایش را اخلاقی و منطقی جلوه دهد. در طول صد سال گذشته نیز بسیاری از روان شناسان این نظریه را پذیرفته اند که انسان دارای نیاز به عزت نفس است. از میان این افراد «کارن هورنای[۱۵۰]» روشی را که توسط آن افراد تلاش می کند خود پنداره ی[۱۵۱] خوب و مطلوب از خویش به دست آورده و از آن دفاع نمایند را مورد بحث قرار داده است. مسأله عزت نفس و مقوله خود ارزشمندی از اساسی ترین عوامل در رشد مطلوب شخصیت کودکان و نوجوانان است.
در بررسی عزت نفس، اولین کار توسط ویلیام جیمز (۱۸۹۰) انجام شده است وی به توضیح تمیز بین خود شناخته و خود شناسانده پرداخت و آن را به سه عنصر مادی (بدن، خانواده، خانه)، اجتماعی (فرد در عین داشتن سطوح مختلف اجتماعی، برای سایر افراد قابل شناخت است) و روحانی (حالات هشیاری و تمایلات) تقسیم کرد. او معتقد بود که تصور فرد از خود در حین تعاملات اجتماعی، یعنی از زمانی که متولد شده و مورد شناسایی دیگران واقع می شود، شکل می گیرد.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
جرج کلی (۱۹۰۲) به گسترش این عقیده، یعنی توجه به خود پرداخت و تأکید را بر اهمیت واکنش های افراد دیگر در شکل دادن به عزت نفس قرار دارد. استور[۱۵۲] (۱۹۷۹) براساس مکتب روان پویایی فرمولی برای عزت نفس تهیه نمود که این چنین است: نوزاد پس از تولد به طور فزاینده از وابستگی و ناتوانی خود و نیاز به بزرگ سالان آگاه می شود. اگر نوزاد در خانواده ای متولد شده باشد که آن خانواده پذیرنده وی باشند و از طرف آن ها مورد محبت، نوازش و علاقه قرار گیرد به تدریج در طی رشد و تکامل فرد احساس ارزشمندی می کند و والدین را به عنوان موضوعات خوب، درونی می سازد. براثر تکرار تأیید و تصدیقات بیرونی، حسی ارزشمندی در فرد درونی می شود. حال اگر این نوزاد در خانواده ای به دنیا آمده باشد که مورد پذیرش، لطف و نوازش قرار نگیرد از همان ابتدا دچار احساس فقدان ارزش مندی می شود و این نقیصه در طی فرایند رشد روانی به گونه های مختلفی بر رفتار فرد تأثیر می گذارد. عزت نفس هر فرد بر اساس ترکیبی از اطلاعات عینی در مورد خودش و ارزش های ذهنی که برای آن اطلاعات قائل است، بنا نهاده می شود(استور، ۱۹۷۹).
نحوه شکل گیری عزت نفس را از طریق تفکر در مورد «خود ادراک شده»[۱۵۳] و خود ایده آل می توان بررسی کرد، خود ادراک شده همان خود پنداره می باشد یعنی دیدگاه عینی فرد در مورد مهارت ها، صفات و ویژگی هایی که در خود می بیند یا فاقد آن است. خود ایده آل عبارت از تصوری است که هر فرد دوست دارد از خود داشته باشد. زمانی که خود ادرک شده و خود ایده آل با هم هم تراز باشند، فرد از عزت نفس بالایی برخوردار است.
وجود شکاف و فاصله بین خود ادراک شده و خود ایده آل عاملی است که مشکلات مربوط به عزت نفس را به وجود می آورد. خود پنداره و به تبع آن عزت نفس، بر اساس ترکیبی از مسائل و موضوعاتی که در زندگی برای ما اهمیت دارند، ساخته شده است. اگر فرد زمینه هایی را که در آن فعالیت داشته است، با ارزش بداند، عزت نفس کلی او بالا خواهد بود، در حالی که اگر وی آن زمینه ها را بی ارزش بداند، عقاید منفی در مورد خودش خواهد داشت(پپ[۱۵۴] و همکاران، ۱۹۹۹).
نقش والدین در هر کدام از عوامل فوق بارز است. هم چنین میزان عزت نفس و همبستگی خود والدین حائز اهمیت است. چرا که کودکان نظاره گر چگونگی درگیری والدین با مسائل زندگی و روش های آنان در رویارویی با دشواری ها و میزان شایستگی آن ها هستند. برخورداری از اراده و اعتماد به نفس قوی، قدرت تصمیم گیری و ابتکار، خلاقیت ونوآوری، سلامت فکر و بهداشت روان، رابطه مستقیم میزان و چگونگی عزت نفس و احساس خود ارزش مندی فرد دارد.
امروزه در اصلاح و درمان بسیاری از اختلالات شخصیتی و رفتاری کودکان و نوجوانان نظیر کم روئی و گوشه گیری، لج بازی و پرخاشگری، تنبلی و کندروی به عنوان اولین یا مهمترین گام، به ارزیابی و پرورش احساسات عزت نفس و مهارت های فردی و اجتماعی آنان می پردازند. برای این که کودکان و نوجوانان بتوانند از حداکثر ظرفیت ذهنی و توانمندی های بالقوه خود بهره مند شوند می بایستی از نگرشی مثبت نسبت به خود و محیط اطراف برخوردار شوند. رفتارهای ضد اجتماعی و پرخاشگری امروزه در حد گسترده ای میان نوجوانان دیده می شود که خسارت و زیان های عمده روحی و مادی ببار آورده و سلامت روانی آنان را به مخاطره انداخته است(پپ و همکاران، ۱۹۹۹).
نتیجه تصویری درباره سلامت روانی
جنبه های خود پنداره و عزت نفس
از دید خیلی از نظریه پردازان شخصیت مانند کارل راجرز، خود پنداره نشان دهنده مهم ترین جنبه ی شخصیت فرد است(،لینچ، نورم، هبین و جرگن[۱۵۵] ۱۹۸۱، به نقل از بنش و پیج[۱۵۶] ۱۹۸۹ ). این که تا چه حد افراد به رفتار متمرکز برخود، مشغول می باشند، خیلی مورد مطالعه قرار گرفته است(برای مثال فینگشتاین[۱۵۷] ۱۹۷۸) معتقدند در این خصوص ، زنان نسبت به مردان تمایل بیشتری نشان می دهند( به نقل از ویکلاند و کلویتزر[۱۵۸] ۱۹۸۷).
خود پنداره چهار چوبی شناخت است که روشی برای سازمان دهی آن چه درباره خود دانسته و برای پردازش اطلاعات مربوط به خود فراهم می کند. چنین طرحواره ای از خود، اجزاء معینی را نیز شامل می شوند که این اجزاء به عنوان تیپ های شخصیتی عمل می کنند. سه مورد از این اجزاء تفاوت های فردی شامل: اول: شیوه ی که افراد خودشان را ارزیابی می کنند. دوم: شیوه ای که عقایدشان را در مورد چگونگی کار موثر در جهت رسیدن به اهداف مطلوب ارزیابی می کنند و بالاخره سوم: شیوه ای که میزان تأثیر رفتارشان را بر دیگران ارزیابی و بررسی می کنند، می شود.
به عقیده کورسینی[۱۵۹](۱۹۹۴)، می توان به جنبه های از خود پنداره، پدیدار شناختی که کمتر مورد توجه قرار گرفته اند اشاره کرد:
الف) خودپنداره فردی: بیان گر خصوصیات رفتاری فرد است از دیدگاه خودش. که از خصوصیات جسمانی تا هویت جنسی، قومی، طبقه اجتماعی-اقتصادی و هویت من یا احساس یگانگی فرد در طول زمان را در بر می گیرد.
عکس مرتبط با اقتصاد
ب) خودپنداره اجتماعی: خصوصیات رفتاری شخص است که تصور می کند دیگران آن ها را مشاهده می کنند.
ج) خود آرمانی با توجه به خودپنداره شخصی فرد: این آرمان ها، خودپنداره هایی هستند که فرد شخصاً امیدوار است همانند آن ها باشد.
د) خودآرمانی با توجه به خودپنداره اجتماعی.
علل پیدایش عزت نفس
دلیل عمده ایجاد عزت نفس را باید در رابطه فرد با جامعه او، به خصوص در دوران پر اهمیت کودکی و نوجوانی جستجو کرد این رابطه را می توان به چند نوع بیان نمود که عبارتند از(بیابانگر ۱۳۷۳ به نقل از هرمزی نژاد،۱۳۸۰):
الف- واکنش دیگران: مهمترین منشأ پدید آمدن عزت نفس، رفتار و واکنش دیگران نسبت به فرد (به خصوص کودک) است این را نظریه «آینه خود نما[۱۶۰]» می نامند. به این معنی که برای دیدن خود به واکنش های دیگران توجه کرده، تصویر خود را در آن واکنش ها می بینیم. به عنوان مثال، اگر اولیاء به کودک بگویند که باهوش و زرنگ است و یا قابل اطمینان نیست، این نوع مفاهیم به تدریج قسمتی از خود پنداره یا هویت کودک می گردد.
نتیجه تصویری برای موضوع هوش
ب- مقایسه با دیگران: به تدریج که کودک رشد می کند، خود را با دیگران، مانند خواهر، برادر، دوستان، هم سالان و غیره مقایسه می کند. این مقایسه یکی از منابع اصلی ایجاد عزت نفس در کودکان است.
ج- همانند سازی با الگوها: کودک با برخی از افراد مهم زندگی خود همانند سازی کرده آنان را به عنوان مدل یا الگوی رفتار خود بر می گزیند. آن ها را می ستاید و میل دارد شبیه شود مهمترین این الگوها، والدین، مربیان و معلمان هستند شکل گیری خود ایده آل بر اساس در هم آمیختن ویژگی های این الگوها در ذهن کودک انجام می شود.
د- نیاز به احساس ارزش مندی و عزت نفس: همراه با زیستن در شرایط اجتماعی، نیاز به احساس ارزش مندی به نحو سالم و متعادل آن در انسان به وجود می آید که برای نگهداری سلامت و تعادل روان بسیار ضروری است. معمولاً اگر به این نیاز خللی وارد شود، احساس حقارت و یا خود بزرگ بینی در فرد ایجاد می شود. یعنی شخص یا بسیار خود کم بین و ناراضی ازخود می شود و با بسیار خود بزرگ بین و خود نما می گردد. در نتیجه فرد به علت ایجاد اختلال در احساس ارزش مندی، قادر به درک واقعیات و واکنش های دیگران به خود نیست(بیانگرد ۱۳۷۳ به نقل از هرمزی نژاد، ۱۳۸۰).
نشانه های عزت نفس
عزت نفس را می توان در حالت چهره، رفتار، صحبت و حرکت اشخاص مشاهده کرد. شخصی که از عزت نفس بالا برخوردار است، احساسات خوبی را که نسبت به خود و دیگران دارد، به طرق گوناگون ابراز می کند، لبخند می زند، از نگاه کردن نمی گریزد، راست می ایسندو به طور کلی، یک احساس مثبت ارائه می دهد، دیگران نیز به احساس مثبت پاسخ می دهند او را می پذیرند و جذب وی می شوند.
در نتیجه، چنین شخصی نسبت به خود احساس خوبی پیدا می کند، بر عکس شخصی که عزت نفس پایینی دارد، احساسات بی کفایتی خود را به صورت نوعی درماندگی مبهم، آشکار می سازد براندن[۱۶۱] می گوید، کسی که عزت نفس دارد، در برخورد با دیگران از قدرت ابراز وجود برخوردار است. چنین شخصی، هرگز اجازه نمی دهد که احساس اضطراب یا نبود احساس امنیت، خاطر او را کلافه کند. به عقیده ی وی، عزت نفس سالم با ویژگی های زیر مرتبط است(براندن ۱۹۹۱، ترجمه قراچه داغی ۱۳۸۰).
الف- واقع بینی: واقع بینی به معنای احترام گذاشتن به واقعیت ها می باشد. کسی که نتواند میان امر واقعی و غیر واقعی تفاوت بگذارد، نمی تواند با چالش های زندگی برخورد سازنده داشته باشد صاحبان عزت نفس زیاد، جملگی واقع بین هستند.
ب- خلاقیت: اشخاص، با عزت نفس بالا، از نیروی خلاقه خود استفاده می کنند، اما کسانی که عزت نفس اندک دارند، به فرآورد های خود توجه کافی نمی کنند.
ج- استقلال: داشتن استقلال رای نیز نشانه های عزت نفس سالم است. کسی که برای رسیدن به موفقیت و خوشبختی و برای دستیابی به اهداف خود مسئولیت پذیر باشد، دارای عزت نفس سالمی است.
د- انعطاف پذیری: داشتن انعطاف کافی بدین معنا که شخص بتواند، با تغییر در شرایط کار و زندگی به راحتی کنار بیاید. در شرایط تغییر و تحول، وابستگی به گذشته، نشانه نداشتن امنیت خاطر و اعتماد به خویش تن است. سختی و بی انعطافی، اغلب به دلیل آن است که ذهن به خود اطمینان نمی کند تا با شرایط نا آشنا و جدید روبه رو گردد. اما بر عکس، انعطاف پذیری نشانه عزت نفس سالم است.
ر- توانایی روبه رو شدن با تغییر فرد صاحب عزت نفس، از تعبیر هراسی به دل راه نمی دهد فرد صاحب عزت نفس زمان واکنش را سرعت می بخشد و تردید و دو دلی به دل راه نمی دهد.
ز- تمایل به اذعان و اصلاح اشتباهات: کسی که از عزت نفس سالم برخوردار است، هرگز از این که بگوید، اشتباه کردم، ابایی ندارد. انکار و رفتار تدافعی، نشانه های نداشتن احساس امنیت خاطر، احساس گناه احساس بی کفایتی و احساس شرم و خجالت است. کسی که عزت نفس ندارد، قبول هر اشتباه را به حساب تحقیر شدن خود می گذارد.
و- نوع دوستی و تعاون: هم دردی و همدلی در اشخاص که از سلامت عزت نفس بر خوردارند به وفور دید می شود.
ارکان عزت نفس
به اعتقاد براندن(۱۹۹۱، ترجمه قراچه داغی، ۱۳۸۰)، شش رکن مهم عزت نفس به قرار ذیل می باشد.
الف) زندگی آگاهانه: داشتن آگاهی، برای تطبیق دادن خود با شرایط مختلف ضرورت دارد. هر چه شخص در کارش از آگاهی و اطلاعاتی بیشتری استفاده کند، موثرتر عمل می نماید و به همین اندازه نیز موفق تر ظاهر می گردد.
ب) خودپذیری: عزت نفس بالا، مستلزم خود پذیری است. خود پذیر بودن، یعنی این که فرد، رابطه مخرب با خویش تن را کنار بگذارد و احساسات و افکار خود را آن گونه که هست، بپذیرد، یعنی اشخاص چنان در مقام نفی و رد کردن خود هستند که اگر برای از بین بردن این موقعیت اقدام جدی نکنند، به عزت نفس نمی رسند. خودپذیری پیش شرط رشد و تحول است. از این رو فرد اگر با اشتباهی که کرده، روبه رو شود و بپذیرد که خطا از طرف او بوده است. می تواند از آن درسی بیاموزد و در آینده بهتر عمل کند. در غیر این صورت فرد نمی تواند، از اشتباهی که فکر می کند انجام نداده، درس عبرت گرفته و مطلبی یاد بگیرد.
ج)مسئولیت در قبال خود: کسی که در قبال خود قبول مسئولیت نمی کند، با چالش های زندگی برخورد نمی نماید. مسئولیت در قبال خود، برای رسیدن به احساس قدرت و توانمندی ضرورت دارد. کسی در قبال خود قبول مسئولیت می کند، در کارها، فعالیت های گروهی و نظایر آن، موفق تر ظاهر می شود، این اشخاص معمولاً وابسته و یا سلطه جو نیستند. قبول مسئولیت در قبال خود، هرگز بدین معنی نیست که شخص همه کارها را خود انجام دهد بلکه بدین مفهوم است که وقتی با دیگران کار می کند. بار وظایفش را به طور مشخص بر عهده می گیرد.
د) ابراز وجود: براندن (۱۹۹۱، ترجمه قراچه داغی، ۱۳۸۰) ابراز وجود را به معنای توجه داشتن به نیازها، خواسته ها، ارزش ها و ابراز آن ها در واقعیت ها می داند. به اعتقاد وی هر چه یک فرهنگ، ابراز وجود اعضای خود را محدودتر سازد، خلاقیت در آن سرزمین محدودتر می شود و عزت نفس کاهش می یابد.
ه)زندگی هدفمند: زندگی هدفمند موارد زیر را شامل می شود:
– قبول مسئولیت در قبال تعیین هدف ها به طرزی آگاهانه
– تدوین اقداماتی برای رسیدن به هدف ها
– توجه به هم خوان بودن رفتار با هدف
– توجه به نتایج اقدامات و چگونگی تأثیر آن ها در تحقیق هدف ها
و) انسجام و یکپارچگی: انسجام زمانی ایجاد می شود که ایده آل ها، باورها، معیارها و رفتارهای فرد، هم خوانی داشته باشند. فرد وقتی رفتار با قضاوت هایش در تضاد باشد کمتر به خود احترام می گذارد و اگر این شرایط ادامه یابد کمتر به خود اعتماد می کند(براندن، ۱۹۹۱، ترجمه قراچه داغی، ۱۳۸۰).
رشد عزت نفس
احساس افراد نسبت به خودشان در بر گیرنده آگاهی از اسناد روانی و جسمی در خود از جمله نقش اجتماعی است. چنین خودآگاهی توصیف کننده خود انگاره[۱۶۲] در فرد است. هم زمان با شکل گیری خود انگاره، خود آرمانی نیز در فرد شکل می گیرد (خود آرمانی خواسته ما برای داشتن بالاترین حد ویژگی های مطلوب ، رفتار و مهارت است). مقایسه خود انگاره و خود آرمانی بازتابی از عزت نفس فرد است. سطح اعتماد فرد نسبت به خودش، رضایت کلی از خود و انگیزه برای تجربه های جدید و چالش انگیز نمایان گر عزت نفس هستند(آلپی[۱۶۳] ، ۲۰۰۴).
در سال های اولیه زندگی والدین و مراقب کودک باعث گیری خود انگاره در او می شوند. این فرایند تا سال های ورود به مدرسه ادامه می یابد و در این سا ها تجربه ها و افراد مهم زندگی فرد از جمله معلم و هم تایان نیز بر خود انگاره نقش موثری دارند. خود انگاره در فرد همانند آینه عمل می کند که این آینه پس خوراند دیگران در مورد فرد است(کولی،۱۹۰۲، به نقل از آدم زاده، ۱۳۷۷).
در اوایل کودکی، خود انگاره کودک بر رفتارها و ویژگی های قابل مشاهده متمرکز است. این ویژگی ها و رفتارهای قابل مشاهده مهارت های خاص، تعلقات و ترجیح هایی است که کودک آن ها را خود مطلوبش اظهار می دارد. در این سن ارزیابی های کودک نسبت به خودش به احترام هم تایان و جامعه بستگی ندارد و خود آرمانی و احساس ارزش مندی در این سن از کمترین اهمیت برخوردار است.
با این وجود شواهدی وجود دارد که نشان می دهد در میانه دوران کودکی عزت نفس کودک بازتابی از ادراک والدین نسبت به اوست. کودکان حتی یک کلمه از صحبت های دیگران را نمی فهمند ولی احساس ارزش مندی را از پیام های غیر کلامی دیگران دریافت می کنند. افزون بر این «مفهوم خود[۱۶۴]» رابطه بسیار نزدیکی با حرکات بدنی و حواس کودک دارد(برو کاور[۱۶۵] ۱۹۹۵).
وقتی والدین محیطی پذیرا و پرورش دهنده برای کودک خود مهیا کنند، کودک نیز می تواند داشتن احساس خوب نسبت به خودش را پایه ریزی کند. اما اگر والدین بسیار پر توقع و خرده گیر باشند و کودک را بیش از حد به مستقل بودن تشویق کنند در این صورت کودک نسبت به توانایی های خود شک کرده و احساس بی کفایتی و بی ارزشی می کند. ورود کودک به مدرسه و موفقیت یا شکست در ایجاد رابطه با همسالان نیز بر عزت نفس او تأثیر می گذارد.
کودک و نوجوانی که در خانه و مدرسه پذیرفته شود و مورد محبت قرار گیرد، به تدریج در طی رشد و تکامل خود احساس ارزش مندی را شکل می دهد. بنابراین، پیام های فرستاده شده از سوی محیط و اطرافیان به تدریج در فرد درونی می شوند و پس از آن فرضیه و باورهایی بر اساس این تجربه ها در ذهن فرد نقش می بندد(گلاسر[۱۶۶]، ۲۰۰۴). در دوران میانه کودکی (پیش از نوجوانی) احساس آگاهی اجتماعی در فرد افزایش پیدا می کند و افراد مهم در زندگی فرد نیز بیشتر می شوند، سرانجام کودک از آن ها الگو برداری کرده و ادراک های خود را درونی می کند. در این مرحله خود انگاره، شکلی احساسی و میان فردی به خود می گیرد. و عزت نفس نیز در این دوره افزایش می یابد(آلپی، ۲۰۰۴).
کودکان در اواسط کودکی خود را بر اساس صفات شخصیت، مانند «من باهوشم»، «من خجالتی ام» و یا «من درستکار هستم» توصیف می کنند. این تغییرها به کودکان امکان می دهد تا خودهای گذشته، حال و آینده را مرتبط کنند. اما اظهارات شخصی اوایل نوجوانی، با هم مرتبط نمی باشند و اغلب توصیف های متضادی را در بر دارند. برای مثال یک نوجوان ۱۲ تا ۱۴ ساله شاید صفت های متضادی از این گونه را بر زبان می آورند: با هوش و کودن یا خجالتی و معاشرتی. این تضادها از فشارهای اجتماعی برای نشان دادن خودهای متفاوت در روبط گوناگون، مثلاً با والدین، هم کلاسی ها و دوستان صمیمی ناشی می شود(برگ[۱۶۷] ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۶).
اظهارات شخصی نوجوانان، نگرانی آن ها را در مورد دوست داشتنی بودن نیز نشان می دهد. نوجوانان در مقایسه با کودکان دبستانی، به فضایل اجتماعی نظیر دوستانه بودن، با ملاحظه، مهربان و یاری بخش بودن، اهمیت بیشتری می دهند. افزون بر این، ارزش های شخصی و اخلاقی، برای خود پنداره نوجوانان بزرگ تر، موضوعهای مهمی می باشند. هنگامی که نظر جوانان در مورد خودشان، باورها و برنامه های پایدار و با ثباتی را در بر می گیرد، نشانگر آن است که آن ها به سوی یکپارچگی خود، که برای پرورش هویت حیاتی است، پیش می روند(برگ، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۶).
شواهد نشان می دهد که در نوجوانی باورهای فرد نسبت به خودش با ثبات تر از دوره قبل می شوند. با این وجود، برخی ارزیابی ها از خود ممکن است فرضی (غیر قابل مشاهده و انتزاعی) باشند. هم چنین در این دوره تأکید بسیاری بر حالت های روان شناختی درونی فرد از جمله افسردگی، اضطراب و حساس بودن، وجود دارد. احتمال دارد فشارهای ناشی از هدف های تحصیلی، تأکید این سن تأثیر بگذارد(شارپ،[۱۶۸] ۱۹۹۶) هم چنین در این سن نوجوانان تحت تأثیر رسانه های گروهی و آگهی های تبلیغاتی تلاش می کنند هویت خود (خودپنداره) را شکل دهند(آلپی[۱۶۹] ۲۰۰۴).
ریشه و عوامل موثر بر عزت نفس
پژوهش ها نشان داده اند که شیوه فرزند پروری عامل بسیار مهمی در شکل گیری عزت نفس است و در این رابطه تأثیر مستقیم دارد. والدین کودکانی که بیشترین شانس داشتن عزت نفس سالم را داشته اند: فرزانشان را با عشق و احترام پرورش داده اند، آن ها را بدون قید و شرط و با مهربانی پذیرفته اند، آن ها را حمایت کرده ند و انتظارات معقولی از فرزندان خود داشته اند، هیچ گاه فرزندانشان را از خود طرد نکرده، آن ها را مسخره نکرده و برای کنترل رفتار از تنبیه بدنی برای آن ها استفاده نکرده اند و باورهای خود را نسبت به توانایی ها و ویژگی های مثبت در کودکان شان به او نشان داده اند(براندن، ۱۹۹۱، ترجمه قراچه داغی، ۱۳۸۰ ).
مهمترین عامل تأثیر گذار بر عزت نفس فرد، خانه و مدرسه است بنابراین، میزان عزن نفس معلم و والدین بر عزت نفس کودک تأثیر خواهد گذاشت(برنز[۱۷۰] ۱۹۸۲). علاوه بر نقش افراد مهم در زندگی فرد، ارزش ها و هنجارهای اجتماعی نیز بر عزت نفس تأثیر می گذارند. نظریه مید[۱۷۱] تأکید بسیار زیادی بر تأثیر عوامل اجتماعی بر رشد خود پنداره و عزت نفس دارد(مید، ۱۹۳۴). هم چنین می توان از عوامل موثر بر عزت نفس به نفش نیروهای فرهنگی، روش های فرزند پروری و انتساب های پیشرفتی (توجیهات رایج و روزمره برای علت های رفتار) اشاره کرد(برک، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۶).
نقش آموزش در ارتقاء عزت نفس
بی تردید بعد از نهاد خانواده، مهمترین واحد اجتماعی که بیشترین تأثیرات را در رشد و تربیت کودکان و نوجوانان باقی می گذارد، نهاد مدرسه است. امروزه مدرسه سهم موثر و انکار ناپذیری در تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان بر عهده دارد، در حقیقت مدرسه بخش مهمی از وظایف خانواده را بر عهده می گیرد و در همه دوران تحصیل از اهمیت به سزایی برخوردار می باشد و آثار عمیق تری بر رشد و شخصیت کودکان باقی می گذارد. تا چندی پیش مدرسه را تنها جای مطالعه، انتقال معلومات و مواد درسی از معلمان به دانش آموزان می دانستند.
ولی امروزه روشن شده است که راه رسم زندگی و طرز معاشرت با دیگران، کیفیت هم کاری و رقابت با دیگران یاد داده می شود. از این رو در نظر آموزش و پرورش جدید مدرسه یک مرکز اجتماعی مهم است که کودکان و نوجوانان ساعت های طولانی از زندگی خود را در آن می گذراند و اطلاعات اجتماعی به دست می آورد که او را در سازگاری جامعه بزرگ تر یاری می دهد. برای بسیاری از دانش آموزان، مدرسه در حکم شانس دوم (بعد از خانه) است.
فرصتی است تا احساس بهتری در مورد خود پیدا کنند و در مقایسه با آن چه در منزل قرار گرفته اند به زندگی با دید بهتری بنگرد. آموزگاری که بتواند احساس صلاحیت و شایستگی کودک را تقویت کند، در واقع جبران کننده شرایط خانواده ای است که در آن به کودک احساس اعتماد به نفس نمی دهند. کلاسی که در آن این مطلب آموزش داده شود که اگر هر کس برای رسیدن به آن چه می خواهد تلاش کند، به آن می رسد، کلاس درسی است که در آن عزت نفس تدریس می شود.(برک، ترجمه ی سید محمدی، ۱۳۸۶)
راه های ایجاد اعتماد به نفس در دانش آموزان
۱) تا جایی که امکان دارد به دانش آموزان تان فرصت انتخاب بدهید ۲) رفتار محترمانه ای با دانش آموزان خود داشته باشید، آنان را جدی بگیرید با آنان به مانند یک کودک رفتار نکنید، ۳) بزرگ شدن آنان را مورد تأیید و تعریف قرار دهید، ۴) آزادی های لازم را بدون سرزنش در اختیارشان بگذارید (در حد متعادل و متعارف) و ۵) افکار و احساسات آنان را به رسمیت بشناسید(خاطری، ۱۳۸۵، به نقل از رخ فرد، ۱۳۸۸).
گفتار ششم: اضطراب امتحان
اختلالات اضطرابی کودکان و نوجوانان برای اولین بار در سومین راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی [۱۷۲] (DSM-III) به وسیله انجمن روان شناسی آمریکا[۱۷۳] مطرح شد. پس از ارائه اطلاعات کامل از اختلالات اضطرابی کودکان و نوجوانان، بارها به طور پی در پی مورد تجدید نظر قرار گرفت. در طبقه بندی DSM-IV انجمن روان پزشکی آمریکا ۱۹۹۴ تنها اضطراب جدایی به عنوان بخشی از اختلالات تشخیصی در کودکان و نوجوانان آمده است، اما اختلال اضطراب فراگیر و فوبیای اجتماعی نیز در این طبقه جا می گیرند و اگر چه اضطراب ویژگی اصلی این اختلالات است، عوامل زمینه ای یا موقعیتی ویژه ای وجود دارد که آن ها را از یکدیگر متمایز می کند.
اختلالات اضطرابی یکی از شایع ترین اختلالات عاطفی روانی کودکان و نوجوانان می باشد. مطالعات انجام شده درباره همه گیر شناسی این اختلالات نشان داده است که حدود ۸ تا ۱۲ درصد کودکان و ۵ تا ۱۰ درصد نوجوانان با یکی از معیارهای تشخیصی اختلالات اضطرابی، تا اندازه ای که روند زندگی عادی و عملکرد روزانه آن ها را مختل کند مواجه اند(اسپنس[۱۷۴]، ۲۰۰۳).
در طبقه بندی DSM-IV و سایر طبقه بندی های انجمن روان پزشکی آمریکا، به طور مشخص به اضطراب آموزشگاهی[۱۷۵] اشاره ای نشده است، اما پدیده اضطراب چنان وسیع مورد توجه قرار گرفته است که می توان اضطراب آموزشگاهی و اضطراب آزمون[۱۷۶] را نیز از آن استنباط کرد(پاسارلو[۱۷۷] و دیگران، ۱۹۹۹). اضطراب امتحان به عنوان یک پدیده فراگیر و مهم آموزشی، رابطه نزدیکی با اضطراب عمومی دارد و در عین حال، دارای ویژگی ها و مشخصه های خاصی است که آن را از اضطراب عمومی جدا می سازد.
سبیر[۱۷۸] اضطراب امتحان را حالت خاص از اضطراب عمومی می داند که شامل پاسخ های پدیدار شناختی[۱۷۹]، فیزیولوژیکی و رفتاری مرتبط با ترس از شکست است و در بسیاری از فرایندهای شناختی و توجهی، با کارکرد موثر فرد تداخل دارد(سیبر، ۱۹۹۸). پژوهش های فراوانی تأثیر منفی اضطراب امتحان را بر پیشرفت تحصیلی مورد تأیید قرار داده است(ساراسون[۱۸۰]، ۱۹۸۰ و اسپیل برگر و وگ[۱۸۱]، ۱۹۹۹).
برای مقابله با این نوع اضطراب، روش های درمانی و آموزشی متعددی مانند آموزش تن آرامی، آموزش ایمن سازی در برابر استرس، آموزش مهارت های مطالعه، پس خوراند زیستی و مداخله های شناختی رفتاری به کار برده شده است که هر کدام اثر بخشی متفاوت بر اضطراب امتحان داشته اند(اسپیل برگر و برگ، ۱۹۹۹ و ساپ[۱۸۲] ۱۹۹۸).
اضطراب امتحان یکی از اضطراب های موقعیتی است که با عملکرد و پیشرفت تحصیلی میلیون ها دانش آموز و دانشجو در مراکز آموزشی رابطه ای تنگاتنگ دارد. توجه به این مسئله در ادبیات تحقیق به شش دهه پیش بر می گردد، اما مطالعه اضطراب امتحان به طور جدی از حدود پنج دهه قبل و با مطالعه ساراسون و مندلر[۱۸۳] آغاز شد. ساراسون اضطراب امتحان را این گونه تعریف می کند: نوعی اشتغال ذهنی که با خود آگاهی، شک و تردید نسبت به خود و خود تحقیقری مشخص می شود.

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 12:50:00 ب.ظ ]