الف) تقسیم برهان بر اساس حد وسط
۱). برهان لم: برهانی است که حد وسط سبب وجود حکم هم در ذهن و هم در خارج است.
۲). برهان ان: حد وسط تنها سبب وجود حکم در ذهن است که خود به دو نوع ان مطلق و دلیل تقسیم میشود. اگر حد وسط در خارج معلول حکم باشد، دلیل نامیده میشود و اگر حدوسط و حکم هر دو معلول امر سومی باشند ان مطلق نامیده میشود. (از یکی از متلازمین پی به ملازم دیگری بردن).
ب) تقسیم برهان به اعتبار سالک، مسلک و مقصد
گاهی در رابطه با اثبات وجود خدا سه عنصر اساسی (سالک، مسلک و مقصد) و ارتباط میان آن ها مدنظر است و بر همین مبنا براهین خداشناسی صورت دیگری بر خود میگیرد.
۱). گاهی در برهان، سالک و مسلک و مقصد کاملاً از هـم جدا هستند. مثلاً در بـرهان حرکت، انسان (سالک) از حرکت موجود (مسلک) در اجسام بر وجود محرک (مقصد) استدلال میکند. این نوع براهین، براهین مخلوق محور نیز نامیده میشوند که برای اثبات حق بر وجود اشیائی غیر از او تکیه میشود.
۲٫ گاهی در برهان، سالک و مسلک یکی هستند و هدف و مقصد از آن دو جدا است. مثل برهان معرفت نفس که انسان از وجود نفس خودش برخدا استدلال میکند.
۳٫ گاهی نیز در برهان، مسلک و مقصد یکی هستند و سالک جدای از آن دو است. نظیر برهان صدیقین.[۲۹۳] در این نوع از براهین گاهی از مفهوم وجود خدا در ذهن بر وجود او در خارج استدلال میشودکه به براهین مخلوق محور یا وجودی معروف هستند. گاهی نیز برای اثبات خدابر مطلق شـــیء یا
مطلق وجود تکیه میشود. این نوع برهان، صدیقین یا موجود محورنامیده میشود.[۲۹۴]
صدرا ابتدا در مباحث فلسفی خود خدا را از طریق لوازم وآثارش اثبات میکند و براهینی که به این منظور بهکار میبرد، به نام براهین مخلوق محور، برهان انّی و براهینی که در آن سالک و مسلک یکی هستند و نیز سالک و مسلک ومقصد از هم جدا هستند نامیده میشوند. مفاد تمام براهین این است که وی از مخلوقات بر وجود خداوند برهان اقامه میکند و نتیجهای که از این براهین حاصل میگردد اثبات ذات خدا را در پی ندارد، بلکه اسمی از اسمای حق یا صفتی از صفات حق است. بیشتر مقدمات این براهین بدیهی یا نزدیک به بدیهی هستند و از این رو نتیجهای یقینی به بار میآورند.
۲-۲-۳-۲-۱-۲-۱٫ برهان حرکت
از براهین معروفی که فلاسفه برای اثبات واجب تعالی اقامه کردهاند، برهان «حرکت» است. در اص، برهان حرکت را حکمای طبیعی مطرح نمودهاند. حکما درصدد هستند از حرکت موجود در عالم طبیعت وجود خدا را اثبات کنند. این برهان از قدیمیترین براهین در تاریخ فلسفه است که اولین بار ارسطو آن را به قصد اثبات واجب تعالی اقامه کرده است.[۲۹۵] این برهان توسط صدرا رنگ وبوی دیگر به خود گرفته است. وی با اثبات حرکت جوهری تقریر جدیدی از این برهان به دست داده است. از همین رو است که برهان حرکت براساس حدوسط که گاهی حرکت عرضی است و گاهی حرکت جوهری به دوگونه تقریر میشود.
الف) تقریر برهان بر مبنای طبیعیون
طبیعیون براساس حرکت موجود در اجسام قائلند حرکت در عالم طبیعت دیده میشود و بر این اساس برهان حرکت را مطرح کردهاند که با هم از نظر میگذرانیم.
۱ـ هر موجود جسمانی متغیر و متحرک است.
۲ـ هر متحرکی نیازمند محرکی غیر خودش است.
۳ـ دور و تسلسل باطل است.
نتیجهای که حکما از مقدمات فوق حاصل میکنند این است که سلسله متحرکها باید به محرکی که خود متحرک نباشد منتهی گردد.[۲۹۶]
صدرا در تقریر این برهان بر اساس روش طبیعیون چنین میگوید:«حکماء طبیعی روش های دیگری دارند که بر اساس تغییر و استحاله است. یکی از آنها بر مبنای اصل حرکت است که همان استدلال از راه حرکات است و قبلاً دانستی که متحرک ایجاد کننده حرکت نیست، بلکه نیازمند محرّکی غیر از خودش میباشد. به خاطر استحاله دور و تسلسل، سلسله محرکها باید به محرکی که ذاتاً غیر متحرک است ختم گردد».[۲۹۷]
اشکالات وارده بر برهان حرکت
۱٫ برهان حرکت تنها محرک غیر متحرک ـ موجود مجردـ را اثبات میکند و از اثبات وجوب وجود محرک غیر متحرک عاجز است.[۲۹۸]
۲٫از آن جاییکه ارسطو و پیروانش قائلند حرکت و دگرگونی تنها در عوارض و اوصاف ماده راه دارد نه در متن هستی ماده، از این رو جهان طبیعی تنها در حوزه اعراض و اوصاف خود به محرک ثابت نیاز دارد .بدین ترتیب اگر کسی قایل به ازلیت ماده باشد،این برهان قادر به پاسخ گویی نیست.[۲۹۹]
۳٫برهان حرکت تنها یکی از اوصاف خداوند را اثبات میکند و از اثبات خالقییت و فیاضییت خداوند ناتوان است.[۳۰۰]
صدرا قائل است اشکالات برهان حرکت با وارد کردن حرکت به متن هستی حل و برهان قابل دفاع میشود و در این رابطه چنین بیان میدارد که «کمال این روش به آن چیزی است که ما آن را تحقیق و ثابت کردیم و استواری بخشیدیم؛ یعنی اثبات حرکت جوهری در تمام طبایع جسمانی خواه فلکی باشد، خواه عنصری»[۳۰۱].
ب). تقریر برهان براساس حرکت جوهری
۱ـ حرکت نه تنها در اعراض بلکه در ذات و جوهر اجسام نیز راه دارد.
۲ـ متحرک به محرکی نیاز دارد.
۳ـ محرک باید غیر از متحرک باشد.
۴ـ دور و تسلسل باطل است.
در نتیجه سلسله متحرکها باید به محرک غیر متحرک منتهی گردد.
استاد جوادی آملی قائل هستند گر چه با وارد کردن حرکت جوهری به متن هستی، دامنه برهان حرکت علاوه بر عوارض، ذات امور و حقایق را نیز فرا میگیرد و در نهایت محرک فوق طبیعی اثبات می شود، اما مشکل اصلی در اثبات واجب تعالی همچنان بر سر جایش باقی است. حرکت جوهری سلسله را به موجود مجرد ختم میکند؛ اما اثبات نمیکند که آن موجودِ مجرد، واجب تعالی هست؟ یا نیست؟. زیرا آن مبدأ مجرد و غیر مادی که محرک اشیای مادی است خود میتواند موجود مجرد یا قدیم و در عین حال ممکن باشد. از این رو جهت تکمیل برهان باید از برهان وجوب و امکان مدد گرفت و در سایه این برهان وجود واجب بالذات اثبات گردد.[۳۰۲]
عده ای در جواب این اشکال چنین پاسخ گفتهاند که « اگر محرک نخستین را بر مبنای غایت و محبوب و معشوق نهایی تبیین کنیم، غایت و محبوب نهایی که فعلیت محض است و هیچ قوهای در آن نیست چیزی جز واجب الوجود بالذات نخواهد بود و یا احتمالاً ملاصدرا حدوث ذاتی و زمانی را نیز جزء حرکات و تغییرات دانسته که در این صورت موجودی که محرک است و هیچ نوع حرکتی را هم دارا نیست همان واجب الوجود است».[۳۰۳]
۲-۲-۳-۲-۱-۲-۲٫ برهان حدوث
یکی از راه های اثبات وجود خداوند، برهان حدوث است. در این روش نیز صفتی از اوصاف خداوند به اثبات میرسد و از صفت به وجود واجب تعالی پی برده میشود. این روش، روش متکلمین است. آنها براساس حدوث عالم جسمانی پی به وجود خدا میبرند. ابتدا تقریر برهان از منظر متکلمین را به نظاره می نشینیم و در ادامه نظر صدرا و راهکار او را در رابطه با اشکالات وارده بیان و برهان را از نظر صدرا بیان میکنیم.
الف) تقریر برهان از نظر متکلمین
مهمترین برهانی است که متکلمین برای اثبات واجب تعالی اقامه کردهاند که بر حسب مقدمات به کار رفته در آن بدین صورت است:
۱ـ عالم جسمانی حادث است؛ از نظر متکلیمن عالم همان امور جسمانی و اجرام جهان از حرکت و سکون ـ هر دو حادث اندـ خالی نیست.
۲ـ هر چیزی که از حوادث خالی نباشد، حادث است.
۳ـ هر حادثی برای تحقق شدن در عالم خارج نیازمند محدِث است.
۴ـ محدِث و علت عالم جسمانی، نمیتواند جسم و جسمانی باشد؛ زیرا اگر محدِث، جسم و جسمانی باشد، خود او نیز معروض حرکت و سکون است. در نتیجه حادث و برای تحقق داشتن نیازمند محدِث دیگری خواهد بود.
۵ـ دور و تسلسل به حکم عقل باطل است.
طبق مقدمات فوق تقریر صدرا از دیدگاه متکلمین این گونه است که اجسام از حرکت و سکون ـ که هر دو حادثاندـ خالی نیستند. و هر چیزی که از حوادث خالی نباشد، خود نیز حادث است. از این رو همه اجسام حادثاند و هر حادثی نیازمند محدِث است. پس محدِث آن به خاطر استحاله دور و تسلسل غیر جسم و جسمانی است و آن همان باری تعالی است.[۳۰۴]
ب) تقریر برهان متکلمین در کتب کلامی
عالم حادث است، پس باید علت و پدیدآورندهای داشته باشد. حال اگر آن علت و پدیدآورنده خود نیز حادث باشد و به موجود قدیمی منتهی نشود، تسلسل یا دور لازم میآید. تسلسل ودور محال است. پس باید به پدیدآوری قدیم منتهی گردد. مطلوب ثابت شد؛ زیرا قدیم بودن مستلزم واجب بودن است.[۳۰۵]
باید افزود که تقریر این برهان براساس اسلوب متکلمین که ملاک نیازمندی معلول به علت را حدوث میدانند و حرکت را تنها در اعراض می بیند، خالی از اشکال نیست. اشکالاتی که بر این برهان وارد شده است به شرح ذیل است:
۱ـ حدوث، علت نیازمندی معلول به علت نیست؛ زیرا حدوث وصف وجود است و در تحلیل عقلی متأخر از وجود و به عبارتی بعد از وجود است. از این رو اگر علت نیاز و حاجت حدوث باشد، آنگاه حدوث باید چند مرتبه مقدم بر خود، وجود داشته باشد و در نتیجه محذور دور مضمرـ تقدم شیء بر خودش ـ پیش میآید.[۳۰۶]
۲ـ اگر دلیل احتیاج جهان به خداوند حدوث آن باشد، بر فرض اینکه ماده را نیز حادث بگیریم نه ازلی، آنگاه زمانی که عالم جسمانی حادث شد و از کتم عدم بیرون آمد، دیگر نیاز به مبدأ فاعلی نخواهد داشت. زیرا دیگر حدوثی وجود ندارد تا علت نیازمندی عالم به مبدأ فاعلی و هستی گردد؛ زیرا چیزی که برای اولین بار حادث شد، دوباره به وجود نمیآید تا از پدیده بودنش استدلال بر نیازمندی او شود.[۳۰۷]
۴٫ از آنجایی که متکلیمن قائلند عالم جسمانی تنها در اوصاف و اعراض خود حادث است و از همین بعد نیز نیازمند محدث میباشد. بنابراین این برهان از پاسخگویی به کسانی که شبهه ازلیت ماده را مطرح می کنند، عاجز است.[۳۰۸]
۴). برهان حدوث تنها به محدثی که قدیم است ختم می شود حال آن که از اثبات وجوب موجود قدیم عاجز است.[۳۰۹]
حل اشکالات برهان حدوث توسط صدرا
صدرا اشکالات وارد شده بر برهان حدوث را با توسل به حرکت جوهری رفع و دفع می کند. وی با اثبات حرکت جوهری، تجدد و تغییر را به جوهر و ذات متحرکها نسبت میدهد. از این رو تمام امور موجود در عالم طبیعت پیدرپی در حال تغییر و دگرگونی است و آنی عالم آرامش و ثبات ندارد و به تبع حرکات و سیلان در جوهر و ذات اشیاء، اعراض و اوصاف نیز در حرکت و تحولند و عالم جسمانی با همه آنچه که در آن هست، در هر آنی زوال پذیر است. بنابراین سراسر عالم جسمانی به عنوان یک وحدت شخصی در سیلان و تجدد است و نیازمند محدِثی فوق طبیعی است.[۳۱۰]
از سوی دیگر وی در رابطه با مشکل دور قائل است حدوثی که در مورد عالم مطرح است «حدوث ذاتی» است نه حدوث زمانی. «حدوث ذاتی» معنای مسبوق بودن وجود شیء به عدمی است که در مرتبه ذات آن قرار دارد. از این رو حدوث ذاتی به معنای حدوث وجودی است. بدین ترتیب اشیاء در وجودشان ذاتاً نیازمند و محتاج به غنی بالذات هستند و دیگر مشکل دور مطرح نیست.[۳۱۱]
۲-۲-۳-۲-۱-۲-۳٫ برهان وجوب و امکان
یکی از براهین مهمی که فیلسوفان و متکلمان برای اثبات واجب تعالی به آن استدلال کرده اند، برهان «وجوب و امکان» است. با جستجو در آثار حکما و فلاسفه مقبولیت آن را به وضوح میتوان یافت. این برهان اولین بار در آثار فارابی دیده شده است[۳۱۲] و سپس ابن سینا از آن وام گرفت و آن را به طور جامع ولی با بیانی ساده ارائه داد. این برهان مدعی است وجود واجب تعالی را بدون وساطت مخلوقات اثبات میکند. اگر چه صدرا برهان ابن سینا را معتبر دانسته و در اسفار و شواهد ـ درشواهد به سبک ابن سینا نزدیک است، با این تفاوت که از مفهوم وجود بر خود وجود تکیه شده است، ولی در اسفار بسیار متفاوت ارائه شده است ـ بهره برده ولی آن را به عنوان برهان صدیقین به رسمیت نمیشناسد و میگوید: «هذا المسلک أقرب المسالک الی منتهج الصدیقین». زیرا در برهان ابن سینا مفهوم وجود به عنوان حدوسط واقع شده است، حال آنکه در برهان صدیقین حقیقت وجود مدنظر است و در برهان حدوسط قرار گرفته است.[۳۱۳]
در نهایت اینکه در برهان وجوب و امکان از امکان ماهوی مدد گرفته شده است. امکان ماهوی به این معنا است که در صورتیکه ذات یک شیء مورد تعقل واقع شود، این شیء بر حسب ذات نه‌ اقتضای وجود دارد و نه افتضای عدم و هر آنچه که ماهیتش ‌چنین باشد، نیازمند مرجحی است تا آن را از حالت تساوی خارج کند. این برهان کاملاً عقلی و فلسفی است و در مقدمات آن از هیچ امر محسوسی استفاده نشده است. در ادامه ابتدا تقریر برهان را بر مبنای امکان ماهوی بیان و سپس آن را براساس مبانی ویژه صدرا ارائه میدهیم.
الف) تقریر برهان براساس امکان ماهوی
اگرچه از این برهان تقریرهای مختلفی ارائه شده است اما معروفترین تقریر متعلق به ابن سینا است . از این رو ما نیز به تقریر او اکتفا کرده و آن را بر پایه امکان ماهوی ذکر میکنیم.
هر موجودی اگر با توجه به ذاتش و بدون هیچ تعلقی به غیر لحاظ شود یا واجبالوجود است، یا ممکن الوجود. اگر موجود مورد نظر واجبالوجود باشد، مطلوب ثابت است و اگر ممکن الوجود باشد وجودش برای موجود شدن نیازمند مرجحی است. حال اگر مرحج ممکن باشد خود دوباره نیازمند مرجح دیگری است و به همین نحو تا بی نهایت این نیازمندی ‌ادامه دارد. سلسله ممکنات به خاطر استحاله دور و تسلسل باید در نهایت به مرجحی ختم شود که دیگر ممکن نباشد، بلکه واجب باشد. در این صورت این واجب الوجود همان مطلوب ماست که وجود خداوند است.[۳۱۴]
خصوصیت بارز این تقریر این است که وجود واقعیت مفروض گرفته شده است و این به معنای نفی سفسطه و ورود به واقعگروی است. ابن سینا از تقریر این برهان بر خود میبالد وآن را شایسته نام صدیقین میداند. وی معتقد است در این برهان آنگونه که متکلمین حدوث اجسام و اعراض را و حکمای طبیعی نیز وجود حرکت را واسطه در اثبات حق قرار دادهاند، هیچ یک از مخلوقات خداوند واسطه در اثبات قرار نگرفته است. بلکه این روش، روش الهیون است که تنها پس از نفی سفسطه و قبول واقعیت، بدون نیاز به واسطهای دیگر، با یک تقسیم عقلی دایر بین وجود واجب و ممکن الوجود که اگر ممکن باشد، به دلیل نیازمندی به علت و استحاله دور و تسلسل منتهی به واجب تعالی میگردد مطلوب ثابت خواهد شد. با این برهان ابتدا ذات واجب تعالی اثبات میشود و پس از ذات، صفات ودر نهایت افعال اثبات میشود. شیخ این برهان را به دلیل اینکه یقینآور است، اولی تر از روش حکمای طبیعی میداند. چرا که در برهان اگر از علت پی به معلول برده شود، از یقین و جزم برخوردار است و این برهان نیز دقیقاً دارای چنین ویژگی بارزی است.[۳۱۵]
ب) تقریر برهان براساس امکان فقری
اعتقاد صدرا بر اصالت وجود زمینهای برای طرح برهان امکان فقری مهیا کرد. موجودات علاوه بر امکان ماهوی از امکان دیگری برخوردار هستند که عین ذات آنها به معنای واقعیت است نه به معنای ماهیت. این معنا از امکان درموجودات خاصی که از حق تعالی فائض هستند به فقر و نقص ذاتی آنها بر میگردد که به واجب تعالی تعلق ذاتی دارند. از این رو هیچ قوام و استقلالی از خود ندارند. تقریر برهان بدین صورت است که وجود معلول عین ربط و وابستگی به وجود علت است و حصول مستقلی جدای از علتشان ندارد. حال اگر خود این علت معلول علت بالاتر باشد، فقر و نیاز نیز در مورد آن علت صدق میکند. اگر این سلسله همین طور ادامه پیدا کند و معلولها و علتهایی داشته باشیم که هر علتی از این سلسله معلول علت بالاتر از خودش باشد، آنگاه سلسهای از ربطها و وسایط خواهیم داشت و از این رو هیچگاه فقر و نیاز موجودات معلول برطرف نخواهد شد. بنابراین باید موجود غنی و مستقلی وجود داشته باشد تا این موجودات وابسته در سایه آن تحق یابند و آن موجود غنی و بی نیاز همان واجب الوجود است. }والله الغنی و انتم الفقراء{.[۳۱۶]
این برهان دارای دو امتیاز مهم نسبت به براهین حدوث، حرکت و امکان و وجوب دارد.۱ـ اینکه این برهان بهطور مستقیم به اثبات واجبتعالی میپردازد. ۲ـ این برهان از محذور دور و تسلسل درامان است؛ زیرا تا وجود واجب تعالی اثبات نشود امکان تحقق دیگر ممکنات محال است.
طبق این برهان هر وجودی که به واجب تعالی نزدیکتر باشد ارتباطش با آن شدیدتر و تصور جدائیش دورتر است. بدین معنای واسطه بین او و بین جاعل بسیار کم است.[۳۱۷]
۲-۲-۳-۲-۱-۲-۴٫ برهان معرفت نفس
صدرا یکی از راه های معرفت به خدا را نفس و اندیشیدن درنفس میداند.[۳۱۸] وی بعد از برهان «صدیقین» برهان «معرفت نفس» را از بهترین و ارزشمندترین راه های اثبات وجود خدا به شمار میآورد. ارزش و اعتبار این روش به این است که سالک و روند عین مسلک و راه میباشد و اگر سالک راهی را که عین خودش است به انجام برساند به مقصود و مقصد خود که همان شناخت حق تعالی است، نایل میگردد.
در آثار و تألیفات صدرا بسیار بر تدبر و نظر کردن در نفس و انفس اشاره، بلکه تأکید شده است. هدف از این تدبر تقرب و نزدیکی به خداوند و‌رسیدن به سعادت اخروی است. آنچه که در نزد صدرا در این رابطه مهم می نماید نحوه تقرب جستن بر حق تعالی است. او معتقد است این تقرب جز به واسطه علم و معرفت حاصل نمیگردد. صدرا گاهی برهان معرفت نفس را بر مبنای طبیعیون در آثارش تبیین میکند و گاهی بر اساس حرکت جوهری خود به تقریر آن میپردازد.
الف) تقریر برهان بر مبنای طبیعیون
یکی از براهینی که حکمای طبیعی برای اثبات وجود واجب تعالی اقامه کردهاند، برهان « معرفت نفس» است که از مقدمات چندی به صورت زیر تشکیل شده است:
۱ـ نفس ذاتاً از ماده و عوارض ماده مجرد است. اکثر قریب به اتفاق حکما و فلاسفه تجرد نفس را پذیرفتهاند.
۲ـ نفس حادث به حدوث زمانی با بدن است. این نظر با دیدگاه مشائیان که قائل به قدیم بودن نفس انسانی هستند در تقابل است. اعتقاد به قدیم بودن نفس به دو علت محال است. یکی اینکه تمایز نفوس انسانی بدون تعلق به ابدان ممتنع است، دیگر اینکه تناسخ باطل است.
۳ـ هر حادثی ممکن و در تحققش نیازمند علت است.
۴ـ علت و سبب وجود نفس جسم و قوه جسمانی نیست؛ زیرا جسم بما هو جسم اگر علت وجود نفس باشد، باید همه اجسام که در جسم بودن با هم مشترکند، دارای چنین نفسی باشند، حال آن که اینگونه نیست و بسیاری از اجسام نفس ندارند. قوه جسمانی ـ خواه نفس دیگری یا صورت جسمانی یا عرض جسمانی ـ نمیتواند علت تحقق نفس باشد. زیرا قوا و نیروهای جسمانی زمانی تأثیر می‌گذارند که دارای وضع خاصی با نفس باشند، حال آنکه بین یک امر مادی و یک امر مجرد هیچ گونه ارتباط وضعی برقرار نیست. چرا که قوای جسمانی همانطور که از نامشان بر میآید تنها در رابطه با اجسام و اشیای مادی عمل میکنند نه مجردات.
نتجه مقدمات فوق چنین است که نفس درتحققش نیازمند علتی غیر مادی و فوق طبیعی است.
آن علتِ مجرد یا واجب الوجود است که در این صورت مطلوب ما ثابت می شود، یا ممکن الوجودی است که به دلیل بطلان دور و تسلسل درنهایت باید به واجب الوجود منتهی گردد و این همان مطلوب است.[۳۱۹]
ب)تقریر برهان بر اساس حرکت جوهری
نفس انسان بین دو عالم عقل و طبیعت قرار دارد، از این رو دو وجهی است؛ وجهی به سوی عالم ملکوت و وجهی به سوی عالم طبیعت. نفس از آن نظر که ملکوتی است و تجرد ذاتی دارد ، مورد نظر و حائز اهمیت است، نه از آن نظر که جنبه تدبیری و تعلقی به بدن دارد. همین تعلق نفس به بدن ایجاب می‌کند که در نهایت نفس به سوی واجب تعالی بازگردد. به واقع اصل نفس مجرد است و زمانی که به تدبیر بدن مشغول است، تمام دغدغهاش بازگشت به موطن واقعی خودش است. از این رو است که باید سـیر تکـاملی خود را بپیـماید تا به واجبتعالی که از زمـان و مکـان مقدس است برسد تا
ثبات و آرامش بیابد.[۳۲۰]

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 01:57:00 ب.ظ ]