وضعیــت رشته جامعــه­شناسی به طور کلی

نسبت آموزش آکادمیک با وضعیت کنونی رشته جامعه ­شناسی

چالش­های عمده­ی آموزش

وضعیت دانشجویان

 

 

چالش­های عمده­ی آموزش

 

 

مهم­ترین نقد و برجسته ترین ویژگی نظام آموزش جامعه ­شناسی

۳-۳ روش تجزیه و تحلیل داده ­ها در گروندد تئوری

برای تجزیه و تحلیل داده ­ها در این راهبرد روشی از سه نوع کدگذاری استفاده می­ شود: کدگذاری باز، محوری و انتخابی. کدگذاری، روند تجزیه و تحلیل داده ­هاست که در ادامه هریک شرح داده­شده است.

 

جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.

۳-۳-۱ کدگذاری باز

کدگذاری باز، بخشی از فرایند تحلیل داده ­هاست که به خردکردن، مقایسه­سازی، نام­گذاری، مفهوم­­پردازی ومقوله­بندی داده ­ها می ­پردازد. طی کدگذاری باز، داده ­هابه بخش­های مجزا خردشده و برای به­دست آوردن مشابهت­ها وتفاوت­هایشان مورد بررسی قرار می­گیرند. کار تحلیل داده ­ها با تحلیل خرد آغاز می­ شود(ن.ک به استراوس و کوربین، ۱۳۹۱).
تحلیل خرد یا میکروسکوپی تحلیل سطر به سطر داده ­هاست تا «بتوان مقوله­های اولیه را همراه با ابعاد و ویژگی­ها به دست آورد و روابط بینشان را کشف کرد». تحلیل خرد از کدگذاری باز و محوری تشکیل می­ شود(استراوس و کوربین، ۱۳۹۱: ۸۰-۷۹). لازمه­ی تحلیل خرد، بررسی و تفسیر داده ­ها به صورت بسیار دقیق و اغلب جزء به جزء است(همان:۸۰). در تحلیل خرد سه عنصر اصلی وجود دارد که عبارتند از داده ­ها، تفسیرهای شخص ناظر یا درگیر موضوع و تاثیر متقابل داده ­ها و پژوهشگر بر یکدیگر. عنصر سوم هم در مرحله­ گردآوری و هم در مرحله­ تحلیل داده ­ها به چشم می­خورد و به این معناست که پژوهشگر فعالانه به داده ­ها واکنش نشان می­دهد، سعی می­ کند درک درستی از قصد نهایی پاسخ­دهنده داشته باشد و مسائل مهم و موجود در داده ­ها را شناسایی کند. این به هیچ وجه به آن معنا نیست که پژوهشگر از تجربه­ی پیشین خود به عنوان داده استفاده کند، بلکه تنها پژوهشگر را برای درک بهتر ابعاد و مقوله­های نهفته در داده ­ها حساس­تر می­ کند(همان:۸۱-۸۰).
در کدگذاری باز ابتدا داده ­ها به واحدهای معنایی مختلف شکسته می­شوند(ن. ک به استراوس و کوربین، ۱۳۹۱ و گلدینگ، ۲۰۰۲). منظور از خردکردن و مفهوم­پردازی این است که به هرکدام ازحوادث، رخدادها و ایده­هایی که در داده ­ها موجوداست نامی داده می­ شود. این نام، برچسب یا نشانه­ای است که به جای آن حادثه، رخداد یا ایده می­نشیند. مفاهیم، برچسب­های ذهنی جداگانه به وقایع، حوادث و دیگر موارد پدیده ­ها هستند. این کار بدین صورت انجام می­ شود که محقق درباره هر کدام از وقایع و رخدادها سوالاتی را مطرح می­سازد. به عنوان مثال، این چیست؟ و یا نمایانگر چه است؟ در نهایت، وقایع و رویدادها در فرایند کار مقایسه شده و به آن­هایی که مشابه­اند یک اسم اختصاص داده می­ شود.
در این رویکرد، منظور از واحد معنایی، مفهومی است که بر جمله یا پاراگراف یا هر قسمتی از داده دلالت می­ کند. برای مثال برای اشاره به جمله “با من در دانشگاه ناعادلانه رفتار می­ شود”، می­توان از مفهوم احساس بی عدالتی استفاده کرد. این مفهوم برچسبی است که بر این جمله زده شده است. به عبارت دقیق­تر، کدگذاری باز فرایندی تحلیلی است که با آن مفهوم­ها شناسایی و ویژگی­ها[۳۶] و ابعاد[۳۷] آن­ها در داده ­ها کشف می­شوند. در این فرایند ویژگی­های کلی پدیده­ مورد مطالعه و ابعاد و متغیرهای مربوط به پدیده، شناسایی، نام­گذاری و طبقه ­بندی می­شوند.

 

۳-۳-۱-۱ کشف مقوله­ها

در فــرایند تحقیق ممکن است محقق به ده­ها و حتی صـدها برچسب مفهـومی دست یابد؛ این مفاهیم باید طبقه ­بندی شوند. مفاهیم براساس مشابهت­هایشان مورد طبقه ­بندی قرارمی­گیرندکه به این کار مقوله­پردازی گفته می­ شود. مقوله­ها، مفهوم­های برگرفته از داده ­ها هستند که نماینده­ی پدیده ­ها بوده و به جای آنها قرار می­گیرند(استراوس و کوربین، ۱۳۹۱: ۱۳۶). وقتی که مفاهیم با یکدیگر مقایسه شده و به نظر برسند که به پدیده­های مشابه مربوط­اند، مقوله­ها کشف می­شوند. بدین ترتیب مقوله­ها در نظمی بالاتر دسته­بندی می­شوند. به عبارتی مفاهیم در زیر یک مفهوم انتزاعی­تر، بر مبنای استعداد آن مفهوم برای توضیح آنچه در جریان است، قرار می­گیرد و آن، همان مقوله است. دسته­بندیِ مفاهیم در مقوله­ها اهمیت دارد؛ زیرا تحلیل­گر را قادر می­سازد تعداد واحدهایی را که با آنها کار می­ کند، کاهش دهد. به­علاوه مقوله­ها قدرت تحلیل دارند؛ زیرا از توانِ تبیین و پیش ­بینی برخوردارند(ن. ک به استرواس و کوربین،۱۳۹۱). مقوله، مفهومی است که از سایر مفاهیم انتزاعی­تر است؛ یعنی عنوانی که به مقوله­ها اختصاص داده می­ شود، انتزاعی­تر از مفاهیمی است که مجموعاً آن مقوله را تشکیل می­دهند. مقولات دارای قدرت مفهومی بالایی هستند؛ زیرا می­توانند مفاهیم و خرده مقولات را بر محور خود جمع کنند. عنوانی که برای مقولات انتخاب می­ شود باید بیشترین ارتباط را با داده ­هایی که مقوله نمایانگر آن است داشته و آن ­قدر با آن همخوان باشدکه بتوان آن­چه را که مراد می­ کند، به سرعت به خاطر آورد.
ویژگی یا شاخص عبارت است از مشخصات یک مقوله که توصیف و تشریح آنها مقوله را تعریف می­ کند و به آن معنا می­دهد. ابعاد نیز حدهای مختلف ویژگی­ها در یک مقوله­اند(ن. ک به استرواس و کوربین، ۱۳۹۱). برای مثال «شدت» یکی از ویژگی­های احساس بی عدالتی است که ابعاد آن از بسیار شدید تا بسیار خفیف در نوسان است. پس به طور خلاصه می­توان گفت که در کدگذاری باز، مفاهیم موجود در داده ­ها شناسایی و برچسب گذاری می­شوند، در گروه­هایی انتزاعی­تر که مقوله نام دارند، قرار می­گیرند و ویژگی­ها و ابعاد این مقوله­ها شناسایی و پرورده می­شوند.

 

۳-۳-۲ کدگذاری محوری

کدگذاری محوری مرحله دوم تجزیه و تحلیل داده ­ها در گروندد تئوری است. هدف این مرحله آغاز کردن فرایند از نو کنارهم گذاشتن داده ­ها(استراوس و کوربین،۱۳۹۱: ۱۴۶) و برقراری رابطه بین مقوله­های تولید شده در مرحله کدگذاری باز است. این کدگذاری، به این دلیل محوری نامیده شده که کدگذاری حول محور یک مقوله تحقق می­یابد. کدگذاری محوری بر تمرکز و تعیین یک مقوله به عنوان مقوله اساسی یا اصلی قرار داشته و سپس سایر مقولات به عنوان مقولات فرعی به آن ارتباط داده می­شوند. کدگذاری محوری لازمه­اش آن است که تحلیل­گر به تعدادی مقوله رسیده باشد و آن­ها را در دست داشته باشد. در این نوع کدگذاری، داده ­ها در سطح ویژگی­ها و ابعاد به هم وصل می­شوند و مقوله­های غنی و پرورده و مرتبط شکل می­گیرد(استراوس و کوربین،۱۳۹۱: ۱۴۷-۱۴۵). کدگذاری محوری به دنبال پاسخ به پرسش­هایی نظیر چرا؟، چطور می­ شود که؟، چه وقت؟ و با چه پیامدهایی؟ است. پاسخ به این پرسش­ها موجب می­ شود تا پدیده را در متنی قرار دهیم که واقعه در آن رخ می­دهد(همان، ۱۴۹و لوک،۲۰۰۳: ۷۰). در کدگذاری باز پس از تعریف مقوله محوری، با کدگذاری مجدد داده ­ها انواع شرایط تاثیرگذار بر مقوله محوری شامل شرایط علی، زمینه و بستر، شرایط مداخله­گر، کنش­ها و واکنش­هایی که برای اداره، کنترل یا پاسخ به مقوله محوری به وجود می­آیند(راهبردها) و پیامدهای ناشی از آن­ها نیز تعریف می­شوند. به عبارتی می­توان گفت که با بهره گرفتن از کدگذاری محوری، محقق مقوله­ای را با مشخص کردن شرایطی که منجر به ظهور آن شده، بستری که مقوله درون آن قرار گرفته و استراتژی­ های عمل/تعاملی که به­وسیله آن با مقوله برخورد می­ شود، توسعه می­دهد(ن. ک به گلدینگ، ۲۰۰۲). در ادامه مقصود از هریک از عوامل فوق شرح داده شده است:

 

۳-۳-۲-۱ بستر یا زمینه[۳۸]

بستر یا زمینه مجموعه مشخصه­های ویژه­ای است که به پدیده­ مورد نظر دلالت می­ کند؛ یعنی محل حوادث و وقایع متعلق به پدیده. بستر نشانگر مجموعه شرایط خاصی است که در آن راهبردهای کنش و واکنش صورت می­پذیرد. به عنوان مثال زمانی که گفته می­ شود تحت شرایط و وضعیت آکادمی ایران، چنین و چنان می­کنیم، بستر توضیح داده شده است.

 

۳-۳-۲-۲ شرایط مداخله­گر

شرایط مداخله­گر شرایط ساختاری­ هستند که به پدیده مورد نظر تعلق دارند و بر راهبردهای کنش و واکنش اثر می­گذارند. آن­ها راهبردها را درون بستر خاصی محدود یا تسهیل می­ کنند. این شرایط عبارتند از: زمان، فضا(مکان)، فرهنگ، پایگاه اقتصادی، سطح تکنولوژی، شغل، سن، جنسیت، تاریخچه و وقایع. همه شرایط الزاماً درباره همه­ی موارد صدق نمی­ کند و این به خود محقق بستگی دارد که تشخیص دهد از کدام یک در تحلیل­های خود باید استفاده کند. این کار با نشان دادن این که چگونه آن­ها کنش و واکنش را آسان یا مشکل می­سازند صورت می­پذیرد.
عکس مرتبط با اقتصاد

 

۳-۳-۲-۳ راهبردها

راهبردها مبتنی بر کنش­ها و واکنش­هایی برای کنترل، اداره و برخورد با پدیده مورد نظر هستند. راهبردها مقصود داشته، هدفمند است و به دلیلی صورت می­گیرند. در عین حال ممکن است برای اهدافی صورت پذیرند که مربوط به پدیده نیست اما به هر حال پیامدهایی را برای پدیده در برخواهند داشت. همواره شرایط مداخله­گری نیز حضور دارند که راهبردها را سهولت می­بخشند یا آن را محدود می­سازند. درون داده ­ها نشانه­ هایی هستند که حاکی از راهبردها می­باشند. آن­ها افعال و وجوه مربوط به اعمال و اقدامات هستند و نشانگر این هستند که کسی در واکنش به پدیده کاری می­ کند یا چیزی می­گوید.

 

۳-۳-۲-۴ پیامدها

پیامدها نتایج و حاصل کنش­ها و واکنش­ها هستند. پیامدها را همواره نمی­توان پیش ­بینی کرد و الزاماً همان­هایی نیستند که افراد قصد آن را داشته اند. پیامدها ممکن است حوادث و اتفاقات باشند، شکل منفی به خود بگیرند، واقعی یا ضمنی باشند و در حال یا آینده به وقوع بپیوندند. همچنین این امکان وجود دارد که آن­چه که در برهه­ای از زمان پیامد به شمار می­رود، در زمانی دیگر به بخشی از شرایط و عوامل تبدیل شود.
چنانچه ذکر شد، در رویکرد استراوس و کوربین از کدگذاری محوری برای بررسی وضعیت­ها وشرایط توضیح داده شده در مصاحبه، کنش­های مصاحبه­شوندگان در آن وضعیت و پیامدهای این کنش­ها استفاده می­ شود. آنها برای سهولت در انجام این کار، مفهوم پارادایم را معرفی می­ کنند. پارادایم استراوس و کوربین طرحی است که می­توان با بهره گرفتن از آن برای مرتب کردن و سامان دادن به ارتباطاتی که پدیدار می­شوند استفاده کرد. پارادایم درواقع چیزی بیش از چشم­اندازی است که برای نگریستن به داده ­ها اتخاذ می­ شود؛ پارادایم یک نگاه تحلیل است که به گردآوری و نظم دادن به داده ­ها به محقق کمک می­ کند، به نحوی که ساختار و فرایند با هم در پیوستگی بمانند. پارادایم در رویکرد این دو محقق از این اجزا تشکیل شده است:
۱) شرایط علّی، زمینه­ای و مداخله­گر که یک روش مفهومی برای گروه­بندی پاسخ­هایی است که به پرسش “چرا”، “در کجا”، “چطور”، “چطور می­ شود که”، و “چه­وقت” داده می­ شود. این­ها با هم ساختار را تشکیل می­دهند، که عبارت است از کل اوضاع و احوال یا موقعیتی که پدیده در آن جای دارد. شرایط علّی یا سبب­ساز آن دسته رویدادها و وقایع اند که بر پدیده ­ها اثر می­گذارند و آنها را می­توان علت اصلی آن پدیده دانست. شرایط مداخله­گر آنهایی­اند که شرایط علّی را تخفیف یا به نحوی تغییر می­دهند. شرایط زمینه­ای مجموعه ­ای خاص از شرایط­اند که در یک زمان و مکان خاص جمع می­آیند و مجموعه اوضاع و احوال یا مسائلی را به وجود می­آورند که اشخاص با عمل/تعامل­های خود به آن پاسخ می­دهند.
۲) استراتژی­ های عمل/تعامل­ها که پاسخ­های راهبردی یا معمولی­اند که افراد یا گروه­ها به مسائل و امور و رویدادهایی می­ دهند که تحت آن شرایط پدید می­آیند.
۳) پیامدها نیز نتایج اعمال و تعامل­هایند. پیامدها یا تبعات به ما می­گویند که در نتیجه­ اعمال و تعامل­هایی که افراد و گروه­ها تحت چنان شرایطی صورت داده یا نتوانسته ­اند در پاسخ به موقعیت خاص صورت دهند چه پیش آمده یا پیش می­آید(ن. ک به استراوس و کوربین، ۱۳۹۱).
در رابطه با پارادایم کدگذاری محوری، استرواس و کوربین(۱۳۹۱) چند توصیه مهم دارند که توجه برای جلوگیری از سوء فهم در استفاده از این پارادایم مفید است:
۱٫ در طول کدگذاری باز، مقوله­های مختلف و متعددی شناسایی می­شوند. برخی از این­ها به پدیده­ مورد نظر مربوط هستند. برخی مقوله­ها(که بعدها مقوله­ی فرعی می­شوند) به شرایط، عمل/تعامل­ها، یا پیامدها برمی­گردند. نام­های مفهومی­ای که بر این مقوله می­گذاریم، ضرورتا بیان نمی­ کنند که مقوله­ی ما نشان دهنده شرایط، عمل/تعامل­ها یا پیامدهاست؛ این را تحلیل­گر باید تشخیص دهد.
۲٫ تحلیل­گر کدگذاری را برای توضیح و به دست آوردن فهمی از پدیده ­ها انجام می­دهد نه محض خاطر اصطلاحاتی نظیر شرایط، عمل/تعامل، پیامدها.
۳٫ در کدگذاری محوری باید دقت داشت که به زبان علت و معلول داعیه­ای صادر نشود. به زعم استراوس و کوربین سخن گفتن از علت و معلول ساده­بینی است. درواقع عوامل مختلفی که به صورت­های گوناگون با یکدیگر ترکیب می­شوند، بستر(مجموعه شرایطی که با هم جمع می­آیند و یک موقعیت را تولید می­ کنند) را می­آفرینند و فرد در این بستر دست به تفسیر و انتخاب کنشی خاص می­زند.

 

۳-۳-۳ کدگذاری گزینشی

کدگذاری گزینشی به معنای یکپارچه کردن و پالایش نظم مفهومی است که از طریق کشف مقوله مرکزی امکان­ پذیر است. مقوله­ی مرکزی نمایانگر مضمون اصلی پژوهش است. مقوله­ی مرکزی حاصل همه تحلیل­ها را در چند کلمه می­ریزد و نشان می­دهد کل پژوهش در مورد چیست(ن. ک به استراوس و کوربین، ۱۳۹۱).
از نظر استرواس(۱۹۸۷) ملاک­های انتخاب مقوله­ی مرکزی موارد زیر می­باشد:
۱٫ مرکزی باشد بدین معنی که سایر مقوله­های عمده را بتوان به آن ربط داد.
۲٫ در داده ­ها مکررا پدیدار شود؛ بدان معنا که در تمام یا کم و بیش تمام موردهای تحت مطالعه نشانه­ های اشاره به آن وجود داشته باشد.
۳٫ توضیحی که با مرتبط کردن مقوله­ها پدید می­آید، منطقی و یک دست باشد و چیزی نباشد که به زور به همه چیز مربوط شده باشد.
۴٫ نام یا عبارتی که برای توصیف مفهوم مرکزی به کار رفته است باید به قدر کفایت انتزاعی باشد تا بتواند برای انجام پژوهش در سایر عرصه ­ها به کار رود و منجر به پرورده شدن مقوله کلی­تر گردد با پالایش آن به صورت تحلیلی از طریق یکپارچه­سازی با سایر مفاهیم، عمق و قدرت تبیین آن بیشتر شود.
۵٫ مفهوم بتواند گوناگونی­ها و نیز نکته­ی اصلی موجود در داده ­ها را تبیین کند؛ بدین معنی که تبیین با تغییر شرایط معتبر بماند. هرچند شیوه­ای که پدیده بیان می­ شود، قدری فرق کند باید بتوان موردهای خلاف را در قالب آن اندیشه مرکزی توضیح داد(ن.ک به استراوس و کوربین، ۱۳۹۱).

 

۳-۴ قلمرو تحقیق و جمعیت آماری

در این تحقیق، میدان مطالعه، سه دانشگاه تهران(دانشکده­ی علوم اجتماعی)، دانشگاه تربیت مدرس(دانشکده­ی علوم انسانی) و دانشگاه علامه طباطبایی(دانشکده علوم اجتماعی و ارتباطات) است. مصاحبه­های صورت گرفته در این پژوهش به طور خاص، از اساتید و صاحبنظران حوزه جامعه ­شناسی بوده که به شکل غیرتیپیک و بر اساس فعالیت­هایی که در زمینه­ آموزش جامعه ­شناسی و یا بررسی و تحلیل وضعیت جامعه ­شناسی در ایران داشته اند، انتخاب شده ­اند. دانشجویان مورد مصاحبه اما به طور تیپیک از سه دانشگاه فوق انتخاب شده ­اند.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
جمعیت آماری این پژوهش را ۱۵ نفر از دانشجویان کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری جامعه ­شناسی دانشگاه­های تهران، علامه­طباطبایی و تربیت مدرس و هم­چنین ۷ نفر از اصحاب و اساتید صاحب­نظر در حوزه­ جامعه ­شناسی و آموزش آن، تشکیل داده­اند. به علاوه در مصاحبه­های صورت گرفته، از نظر کسانی که هم در مقام دانشجوی دکتری و هم در مقام استادیار به تحصیل و تدریس در دانشگاه نیز می­پردازند، بهره گرفته شده است. در این پژوهش، مصاحبه­شوندگان بر اساس شیوه­ نمونه گیری گلوله برفی انتخاب شده ­اند(ن. ک به به بیکر، ۱۳۹۰؛ فلیک، ۱۳۹۱). هم­چنین علاوه بر مصاحبه از ۷ استاد جامعه ­شناسی، از نظرات ۶ نفر از اساتید که پیش از این در مصاحبه­ها و میزگردهای مختلف، در این خصوص سخن رانده­اند نیز استفاده شده است. لازم به ذکر است که انتخاب جمعیت آماری در این پژوهش یک امر پسینی بوده و اسامی و تعداد اساتید پیش از مصاحبه آماده نشده است. بلکه در حین جمع­آوری داده ­ها و اتمام یک مصاحبه، در مورد مصاحبه با دیگر اساتید تصمیم ­گیری شده است. لذا فهرست بسته و از پیش تعیین شده­ای مبنی بر انتخاب اساتید و دانشجویان وجود نداشته است. هم­چنین جدولی از فهرست اسامی اساتید در پیوست، قرار داده­شده است.

 

۳-۴-۱ حجم نمونه

بلیکی معتقد است زمانی که یک پروژه­ی پژوهشی مستلزم کاربرد روش­های ژرف و وقت­گیر باشد به خصوص وقتی این پژوهش با هدف ساختن و پرداختن یک نظریه انجام شود، مساله­ی حجم نمونه پیچیدگی­های بسیاری خواهد داشت. چراکه تصمیم­های مربوط به نمونه گیری ، همگام با نظریه رشد و تکامل می­یابد و نمی­توان از پیش تعیین کرد که حجم نمونه چه باید باشد(بلیکی، ۱۳۹۲: ۲۷۶). در این پژوهش حجم نمونه بر اساس مفهوم اشباع نظری انتخاب شده است. همانطور که قبلا گفته شد بر اساس نمونه گیری نظری در فرایند گردآوری و تجزیه و تحلیل داده ­ها به دنبال آن داده ­هایی می­رویم که به بهترین شکل ممکن مفاهیم و مقوله­های ما را پرورده کند و بعد از اینکه دیده شد در گردآوری داده ­ها چیز جدیدی کشف نمی­ شود و موارد قبلی تکرار می شود، فرایند نمونه گیری و گردآوری داده ­ها متوقف می­ شود. در این پژوهش، پس از مصاحبه­ی هشتم، محقق به این نتیجه رسید که یافته­ های متفاوت و جدیدتری به دست نخواهد آورد. با این حال به­منظور پرهیز از هر نوع سوگیری مصاحبه­ها را تا رقم پانزده ادامه داد.

 

۳-۵ نمونه گیری

برای تعیین تعداد نمونه در این تحقیق از مفهوم نمونه گیری نظری[۳۹] استفاده شده است. نمونه گیری نظری، فرایند جمع­آوری داده برای تولید نظریه یا شکل­گرفتن نظم مفهومی است که بدان وسیله، تحلیل­گر به طور همزمان داده ­هایش را جمع­آوری، کدگذاری و تحلیل کرده و تصمیم می­گیرد به منظور بهبود مدل نظری خود تا هنگام ظهور آن، در آینده چه داده ­هایی را جمع­آوری و در کجا آن­ها را پیدا کند(گلیزر و استراوس، ۴۵: ۲۰۰۶). در این رویکرد حجم نمونه از پیش تعیین نمی­ شود، بلکه بر اساس مفاهیم در حال ظهور نمونه­ها انتخاب و داده ­ها گردآوری می­شوند(ن. ک به استراوس، ۱۹۸۷). در ابتدا چند نمونه به عنوان نقطه شروع جمع­آوری داده انتخاب می­ شود(ن. ک به تامپسون، ۱۹۹۹). این انتخاب اولیه بر اساس مسئله­ کلی و اصلی تحقیق صورت می­پذیرد و سپس محقق بعد از انجام تحلیل­ها و کدگذاری­های اولیه و بر اساس این تحلیل­ها، در مورد داده ­های مورد نیاز و نمونه­های مناسب برای توسعه­ پژوهش تصمیم ­گیری می­ کند(ن. ک به استراوس، ۱۹۸۷). برای دانستن اینکه در کجا، چه­وقت و چه­طور نمونه گیری نظری را می­توان انجام داد، پژوهشگر بایستی بر شناخت خود از موقعیت­هایی اتکا کند که بر حسب تجربه، با گفتگو با دیگران یا شنیدن تصادفی آنها را می­شناسد(استراوس و کوربین، ۱۳۹۱: ۸۹). در نمونه گیری نظری، پژوهشگر طی فرایندی مستمر و پیوسته داده ­ها را جمع­آوری، کدگذاری و تحلیل می­ کند و تصمیم­های مربوط به حجم نمونه، همراه با پیشرفت کار اتخاذ می­شوند. گلیزر و استراوس معتقدند «فرایند گردآوری داده ­ها برای خلق نظریه به قسمی است که تحلیل­گر به طور پیوسته داده ­های خود را جمع­آوری، کدگذاری و تحلیل می­ کند و تصمیم می­گیرد در هر مرحله­ بعدی چه داده ­هایی جمع کند و کجا آنها را بیابد«(گلیزر و استراوس، ۱۹۶۷: ۴۵). اولین مورد یا موارد طبق مقاصد نظری انتخاب می­شوند و در موارد بعدی افزوده می­شوند تا رشد و نمو نظریه­ی در حال ظهور را تسهیل کنند. چون پروراندن نظریه و یا نظم­دهی مفهومی متکی به انجام مقایسه­هایی است، مواردی افزوده می­شوند تا این کار تسهیل گردد. موارد جدید تا جایی افزوده می­شوند که دیگر بینش و بصیرتی افزوده نگردد(بلیکی، ۱۳۹۲: ۲۶۸- ۲۶۷). به عبارتی تا وقتی که پژوهشگر متوجه شود که دیگر چیز تازه­ای کشف نمی­ شود. به عبارتی نمونه گیری و جمع­آوری داده تا رسیدن به نقطه­ی اشباع[۴۰] ادامه پیدا می­ کند. مقوله­ها وقتی به نقطه­ی اشباع می­رسند که دیگر هیچ اطلاعات جدیدی در طول کدگذاری ظهور پیدا نکند و مقوله­ها، ویژگی­ها و ابعاد آنها و روابط میان مقوله­ها به خوبی پرورده شود و با جمع­آوری داده ­های جدید چیزی به آنها اضافه نشود(ن. ک به استراوس و کوربین، ۱۳۹۱).

 

۳-۶ حفظ عینیت در گروندد تئوری

استراوس و کوربین(۱۳۹۱) معتقدند در پژوهش کیفی، عینیت به معنای کنترل متغیرها نیست؛ بلکه به معنای آمادگی برای گوش دادن و اجازه­ی سخن دادن به پاسخگویان است(استراوس و کوربین، ۱۳۹۱: ۶۵). به این معنا که آنچه را دیگران برای گفتن دارند به تمامی بشنویم. بدین منظور، این دو معتقدند که محقق بایستی دیدگاه ­های مختلف در مورد یک رویداد را درنظر بگیرد و به گردآوری داده ­ها در مورد موضوع مطالعه از طرق مصاحبه، مشاهده و تکیه بر اسناد بپردازد.

 

۳-۷ معیارهای ارزیابی گروندد تئوری

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 08:36:00 ق.ظ ]