۴-۱-۳ شهید اول در کتاب« القواعد و الفوائد» تقیّه را چنین نگاشته است.
التقیّه مجامله الناس بما یعرفون و ترک ما ینکرون، حذراً من غوائلهم.[۲۴]
تقیّه عبارت است از: به نیکی معاشرت کردن با مردم به وسیله به جا آوردن آنچه میشناسند. وترک آن چه نمیشناسند. به جهت دوری کردن از دردسرهای آنان.
۴-۱-۴ در کتاب« رساله فی التقیّه» شیخ اعظم «انصاری» میفرماید:
المراد منها( ای التقیّه) هنا التحفّظ عن ضررالغیر بموافقته فی قول او فعل مخالف للحقّ.[۲۵]
منظور از تقیّه در این جا عبارت است از: خود را نگه داشتن از ضرر رساندن دیگری به وسیله موافقت با او در گفتار یا کرداری که مخالف حق است.
۴-۲ تعریف اصطلاحی تقیّه از منظر اهل سنّت
۴-۲-۱ شمس الدین سرخسی حنفی (متوفی ۴۹۰ق) در المبسوط مینویسد:
التقیّه ان یقی نفسه من العقوبته بما یظهره و ان کان یضمر خلافه[۲۶]
تقیّه آن است که انسان خود را از مجازات و اذیّت دیگران، به وسیله آنچه اظهار میکند حفظ نماید، اگر چه در باطن خلاف آن را اعتقاد داشته باشد.
۴-۲-۲ ابن حجر عسقلانی شافعی(متوفای ۸۵۲ قمری) در شرح صحیح بخاری مینویسد:
التقیّه الحذر من اظهار ما فی النفس من معتقد و غیره للغیر[۲۷]
تقیّه پرهیز از اظهار مسائل درونی همانند باورها و غیر آن برای دیگری است.
۴-۲-۳ سید محمود آلوسی حنبلی(متوفای ۱۲۷۰ق) در تفسیر آیه ۲۸ سوره آل عمران میگوید: و عرَّفوها(ای التقیّه) بمحافظه النفس او العرض اوالمال من شرّ الاعداء،[۲۸]
علما تقیّه را چنین تعریف کرده اند: حفظ جان و یا آبرو و یا مال از شر دشمنان.
۴-۲-۴ محمد رشید رضا(متوفی۱۳۵۴ ق) در تفسیر خود مینویسد:
(التقیه) مایقال او یفعل مخالفا للحق لاجل توفی الضرر. [۲۹]
تقیّه« گفتار یا کردار مخالف حق است به خاطر حفظ از ضرر.»
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
۴-۳ نقد و بررسی دیدگاههای شیعه و عامه در تعریف تقیّه
۴-۳-۱ تعریفهایی که به امر سلبی معنا کردهاند، از دقت بیشتری برخوردار است زیرا با معنای لغوی تقیّه سازگارتر است. مانند: تعریف شیخ مفید«ره» و شیخ انصاری«ره» و از تعاریف عامه: مانند تعریف سرخسی و ابن حجر عسقلانی
۴-۳-۲ تقیّه صیانت از ضرر است. و این ضرر شامل هر نوع ضرر جانی،آبرویی و مالی است که متوجه خود انسان و یاوابستگان او وحتّی جامعه او می شود.
بنابراین تقیّه منحصر در حفظ جان خویش نیست،چنانچه در تعریف طبرسی آمده است.و منظور از ضرر، هر نوع توقع ضرری از ناحیه غیر، خواهد شد. و غیر هم شامل مخالف و موافق و کافر و غیر کافر میشود و منظور از آن هر مخالف حق میباشد.
۴-۳-۳ چنانچه در مباحث آتی میآید تقیّه اعم از خوفی است. و شامل تقیّه مداراتی نیز میشود. بنابراین در تعریفهای گذشته، که از واژه هایی چون ،ضرر،خوف،شرّ و عقوبت به کار رفته است، استفاده میشود که تقیّه منحصر در خوف باشد. در حالی که تقیّه گاهی برای حفظ مصالح برتر است. مگر این که گفته شود، حفظ نکردن مصلحت اعم، مثل مدارات و حفظ وحدت و انجام رفتاری که به آتش خفته دامن میزند، از مصادیق ضرر محسوب میشود و لذا بر تعریفهایی که واژه ضرر به کار رفته است اشکال وارد نیست. و البته ضرر هم لازم نیست بالفعل موجود باشد، بلکه ضرر بالقوه را هم شامل میشود.
۴-۳-۴ در تقیّه و انواع آن یک هدف و غایت اساسی وجود دارد و آن حفظ و نگهداری خود و امکانات خود و دیگر مؤمنان اهل حق در برابر آسیب و ضرر و مفسدهای است که متوجه فرد یا جامعه میشود. بنابراین تقیّه هر نوع حذری در برابر غیر نیست. آنچنان که در تعریف ابن حجر عسقلانی آمده است. بلکه حذر در برابر غیری است که آن غیر، مخالف حق است. و شرایط به گونه ای است که اگر این حذر انجام نگیرد، تهدیدی متوجه مصالح خواهد بود.ضمن آن که ضرر متوقع،لازم نیست تنها متوجه فرد باشد،بلکه اگرمتوجه جامعه و سایر مؤمنان طرفدار حق هم بشود، زمینه تقیّه را فراهم میکند. بنابراین تقیّه اگر چه از نظر لغوی هر نوع تحفظی است ولی در اصطلاح، تقیّه عبارت از کتمان و ستر حق است از مخالف آن، و امّا تقیّه اهل باطل، از اهل حق، تقیّه مصطلح نیست.[۳۰]
۴-۴ جمعبندی تعاریف
چنانچه در مباحث آتی میآید، تقیّه یکی از احکام ثانویّه است که شارع در موارد تزاحم ملاکات در رعایت قاعده« الاهم فالاهم» برای حفظ ملاک و مصلحت اهم، دست از مصلحت مهم بر میدارد. بنابراین تقیّه را نباید به صورت خوف شخصی خلاصه کرد، بلکه تقیّه در صورت ثبوت مشروعیّت، حکمی الهی است برای ترجیح ملاک اهم بر مهم. و لذا در مواردی که تقیّه واجب میشود، شخص موظف به تقیّه است حتی اگر هیچ خوفی هم نسبت به خود نداشته باشد. با این وجود برای حفظ ملاک اهم، ترک تقیّه موجب مفسده و از بین رفتن ملاک خواهد بود در نتیجه موجب عقوبت الهی است.[۳۱]
با توجه به تعاریف مختلف تقیّه و با عنایت به اشکالاتی که در بعضی از تعاریف وجود داشت تعریفی که شیخ انصاری«ره» ارائه نمودهاند در صورت توسعه در معنای ضرر تعریف جامعی است: «التقیه التحفظ عن ضرر الغیر بموافقته فی قول او فعل مخالفٍ للحق»
تقیّه عبارت است از: « حفظ نمودن خود از آسیب دیگری، به وسیلهی موافقت با او در گفتار یا کردار که مخالف حق است»
ب) فلسفه تقیّه
فلسفه وجود تقیّه در دین
با توجه به اینکه اسلام اصولاًبه یکپارچگی ظاهری و باطنی دعوت می کند و توصیّه می نماید که از هر حرکت ریایی و غیر حقیقی پرهیز شود، این سؤال مطرح است : چرا تقیّه که نوعی دوگانه عمل کردن است،به صورت دستور العملی رابردی،فرا راه افراد قرار داده است؟
پاسخ آن است که در اسلام ،حفظ جان از اهم مسایل به حساب می آید و هر حکمی که اجرای آن مخلّ آسایش و سلامت انسان باشد،ملغی است. به عنوان مثال روزه که از تکالیف الهی بوده و بر هر فرد مسلمان بالغ و عاقل واجب است ،اگر برای فردی ضرر داشته باشد ،آن شخص موظّف به افطار آن است.
تقیّه نیز به عنوان سپری برای حفظ جان افراد در برابر خطر خصم وظیفه دانسته شده است.
امام باقر(ع)در این باره می فرماید:« التَّقِیَّهُ فِی کُلِ شَیْءٍ یُضْطَرُّ إِلَیْهِ ابْنُ آدَمَ فَقَدْ أَحَلَّهُ اللَّهُ لَهُ.»[۳۲]
تقیّه در هر چیزی که انسان ناچار شود آن را انجام دهد،از منظر خداوند حلال دانسته شده است.
استاد شهید مرتضی مطهری”ره”نیز در این رابطه می نویسد:
تقیّه به معنای ترس و نداشتن شهامت و انزوای سیاسی نیست، بلکه یک گفتار، ویارفتار سیاسی و تاکتیک عقلایی، برای صیانت ذات و حفظ اهداف و رسیدن به آرمان های بلند اجتماعی و دینی است.[۳۳] که تمام خردمندان عالم آن را در مواردخاصی پذیرفته اند.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
به عبارت دیگر تقیّه تاکتیک خرد مندانه ای است در مبارزه برای حفظ بهتر و بیشتر نیروها. بدیهی است که هر فردی چه از نظر جانش و چه از نظر امکانات اقتصادیاش و چه از نظر حیثیّات اجتماعیاش برای جبههای که در آن جبهه پیکار میکند یک نیرو است، یک سرمایه است. حداکثر کوشش برای حفظ این نیروها و سرمایهها باید به کار برده شود، چرا نیروها بیجهت هدر برود؟ چرا قدرتها بیجهت ضعیف گردد؟ باید جبهه هر چه بیشتر قوی و نیرومند بماند.[۳۴]
عکس مرتبط با اقتصاد
در روایات اسلامى نیز، مى خوانیم: تقیّه به یک سپر دفاعى، تشبیه شده است.
امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: التَّقِیَّهُ تُرْسُ الْمُؤْمِنِ وَ التَّقِیَّهُ حِرْزُ الْمُؤْمِنِ[۳۵]
«تقیّه سپر مؤمن است، و تقیّه وسیله حفظ مؤمن است».
تقیّه در اینجا تشبیه به سپر شده و سپر ابزارى است که تنها در میدان جنگ و مبارزه با دشمن براى حفظ نیروهاى انقلابى از آن استفاده مى شود.
و ازاین روایت نتیجه گرفته می شود: تقیّه یک نوع تاکتیک حساب شده براى حفظ نیروهاى انسانى و هدر ندادن افراد مؤمن در راه موضوعات کوچک و کم اهمیت محسوب مى شود.
پس تقیّه راه گریزی است که اسلام برای نجات پیروان خود وحفظ جان آنها تجویز نموده است.و اگر تقیّه ائمه♣ و شیعیان آن ها نبود، حکومت های جور شیعیان را شناسایی و به عناوین مختلف آن ها را از بین می بردند.و در نتیجه اسلام و مکتب تشیّع از بین می رفت.
حضرت امام خمینی«ره»در این رابطه می فرمایند: تقیّه برای حفظ اسلام و مذهب بود،که اگر تقیّه نمی کردند ، مذهب را باقی نمی گذاشتند.[۳۶]
و همچنین در رابطه با انگیزه و روی آوری ائمه و مسلمانان شیعه به تقیّه می فرمایند:
« ائمه ♣ و پیروانشان،یعنی شیعه همیشه با حکومت های جابر و قدرت های سیاسی باطل مبارزه داشته اند. این معنا از شرح حال و طرز زندگانی آنان کاملاً پیداست.
بسیاری اوقات گرفتار حکام ظلم و جور بوده اند،و در حال شدّت تقیّه و خوف به سر می برده اند. البته خوف از برای مذهب داشتند.نه برای خودشان،و این مطلب در بررسی روایات همیشه مورد نظر است.
حکام جور هم همیشه از ائمه ♣ وحشت داشتند. آن ها می دانستند که اگر به ائمه ♣ فرصت بدهند قیام خواهند کرد،و زندگی توأم با عشرت و هوس بازی را بر آن ها حرام خواهند کرد.[۳۷]
ج) تمایز تقیّه با نفاق و دورغگویی
یکی از مهمترین اشکال تقیّه بر علیه شیعه این است که تقیّه با نفاق یا تقیّه با دروغ فرقی ندارد.
موضوع اشکال تراشی برای تقیّهی شیعه و ایراد اتهامهایی از قبیل نفاق و دروغگویی، مسالهی تازهای نیست و از دیر باز با آن آشنا هستیم برای نمونه ابن تیمیه(متوفای ۷۲۸ ھ) گفته است:
و امّا الرافضه فأصل بدعتهم عن زندقه و الحاد. و تعمّد الکذب کثیر فیهم و هم یُقرّون بذلک حیث یقولون دیننا التقیّه و هو ان یقول احدهم بلسانه خلاف ما فی قلبه و هذا هو الکذب و النفاق[۳۸]
اما رافضه اساس و سرمنشأ آن ها از زندقه و الحاد است. دروغگویی عمدی در میان آن ها فراوان دیده میشود، خود آن ها به این مسأله اعتراف کرده و گفتهاند که تقیّه دین ما است. تقیّه این است که شخصی با زبان چیزی را بگوید که در قلب خلاف آن را اعتقاد دارد و این همان دروغگویی و نفاق است.
وی در جایی دیگری میگوید:
علامه النّفاق و اسبابه لیست فی احد من اصناف الامه اظهر منها فی الرافضه حتّی یوجد فیهم من النّفاق الغلیظ الظاهر مالایوجد فی غیرهم و شعار دینهم التقیّه هی ان یقول بلسانه ما لیس فی قلبه و هذا علامه النّفاق[۳۹]
نشانهها و اسباب نفاق، روشنتر از آنچه در میان شیعیان وجود دارد، در میان دیگر گروههای مسلمانان نیست، نفاق شدیدی که در میان آن ها آشکار است. در دیگران دیده نمیشود. شعار آن ها تقیّه است، یعنی با زبان چیزی گفته شود که در قلب به آن اعتقاد ندارد. و این از نشانههای نفاق است.
برای این که تمایز این دو بحث کاملا روشن شود باید تعریف درستی از هر کدام ارائه دهیم:
تعریف نفاق
نفاق به کسر نون، از کلمه «نَفِقَ» گرفته شده و مصدر باب فعال (مفاعله) است. به کسی که این عمل (نفاق) را انجام دهد، منافق میگویند، و منافق کسی است که در باطن کافر و در ظاهر مسلمان است.[۴۰]
و به عبارت دیگر منافق به کسی گفته میشود که کفرش را در باطن پنهان کند و به ظاهر ایمان داشته باشد.
منافق یک اصطلاح قرآنی است و تبیین آن به دلخواه ما نیست، منافق در قرآن دارای اصطلاح خاصی است. و خدا آن را چنین معرفی میکند.
إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُواْ نَشهْدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشهْدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُون[۴۱]
هنگامى که منافقان نزد تو آیند مىگویند: «ما شهادت مىدهیم که یقیناً تو رسول خدایى!» خداوند مىداند که تو رسول او هستى، ولى خداوند شهادت مىدهد که منافقان دروغگو هستند (و به گفته خود ایمان ندارند).
نفاق به اصطلاح قرآن نیز شامل کسی میشود که کفرش را در باطن پنهان کند و به ظاهر ایمان داشته باشد.
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 08:48:00 ق.ظ ]