گر نبارد فضل باران عنایت بر سرم
لابه بر گردون رسانم چون جهود اندر فطیر (سعدی/غزل ها ۲۵۴:۱۳۸۵).
زنادقه. گروهی است از مجوس که خدای را دو گویند یا قائل به نور و ظلمت اند، یعنی نور را مبداء خیرات و ظلمت را مبداء شرور دانند. (منتهی الارب)
در ادب فارسی بیشتر اوقات زندیق را به معنای کافر و ملحد به کار می برند.
ندانم ابروی شوخت چگونه محرابی است
که گر ببیند زندیق در نماز آید (سعدی/غزل ها ۲۰۸:۱۳۸۵)
صوفیّه. تصوّف طریقهی سیر و سلوک عملی است که از منبع عرفان سرچشمه گرفته است. بعضی عرفان را جنبه علمی و ذهنی تصوّف می دانند، و تصوّف را جنبه عملی عرفان.(معین)
صوفیّه جماعتی بوده اند از مسلمین که اساس کار آنها در عمل مبتنی بر مجاهدت مستقل فردی بوده است و در علم بر مستقیم قلبی. درست است که بعضی از آنها با وجود ارتباط بلاواسطه با حق و در عین اتّکاء بر کشف و شهود شخصی، متابعت از شریعت را نیز به منزلهی مقدّمه و شرط راه لازم میشمردهاند و در جاهایی که کارشان با ظاهر شریعت موافق نمیبوده است، یا ظاهر شریعت را تأویل می کرده اند و یا طرز کار خود را به نوعی توجیه مینموده اند لیکن به سبب استقلالی که در عمل و طریقت خویش داشته اند هم متشرّعه که اهل سنّت و جماعت بوده اند خود را از آنها کنار می کشیدهاند و هم علما که اهل معرفت عقلی و استدلالی بوده اند آنها را گمراه میشناختهاند.(زرین کوب ۳۳:۱۳۸۵)
تیر باران بر سر و صوفی گرفتار نظر
مدعی در گفت وگوی وعاشق اندر جست وجوست (سعدی/غزل ها ۶۵:۱۳۸۵)
یکی پیش داود طایی نشست که دیدم فلان صوفی افتاده مست (سعدی/ بوستان ۱۵۲:۱۳۵۹)
علویان. در لغتنامهی دهخدا در ذیل کلمهی علوی چنین آمده است: مقابل عثمانی. کسانی را گویند که پس از قتل عثمان، علی را به قتل عثمان تهمت نکردند و به عایشه و معاویه نپیوستند. و پیروان این طریقت را نیزعلوی گویند هرچند درک زمان علی و معاویه نکرده باشند. و میان رواه از تابعین و جز آنان را با صفت و « کانَ علویاً » نام میبرند، مقابل عثمانی. و ناصرخسرو قبادیانی را که علوی میگفتند ازین قبیل است، نه اینکه از ذریّهی طاهرهی رسول باشد.(دهخدا)
((شیّادی گیسوان بافت یعنی علویست و با قافله حجاز به شهری در آمد که از حج همی آیم و قصیدهای پیش ملک برد که من گفتهام.)) (سعدی/ گلستان ۶۲:۱۳۸۱)
ولی با وجود توضیحات یاد شده به نظر میرسد در زمان سعدی به افرادی که از نسل پاک پیامبر اسلام (ص) بودند علوی میگفتند، چنان که در حکایتی از گلستان برای اثبات علوی (یا شریف) نبودن شیّادی که ادّعای علوی بودن میکرد آمده است :
(( دیگری گفتا: پدرش نصرانی بود در ملطیه، پس او شریف چگونه صورت بندد؟)) (سعدی/ گلستان ۶۲:۱۳۸۱)
مسلمانان. همانطور که گفته شد، دین اکثر ایرانیان در این دوره، اسلام بود، امّا با این وجود تنوّع مذاهب و فرق اسلامی در این عصر تا به حدّی است که انسان را به شگفتی وا می دارد.
ببند ای مسلمان به شکرانه دست که زنّار مغ بر میانت نبست (سعدی/بوستان ۱۷۴:۱۳۵۹)
نصرانیان. ر.ک به ترسایان.
((گر آب چاه نصرانی نه پاک است جهود مرده می شویی چه باک است)) (سعدی/ گلستان ۱۰۲:۱۳۸۱)
عبادتگاه ها
آتشکده. عبادتگاه زرتشتیان بود که آتش را مقدّس دانسته و در آتشکدهها همیشه آن را روشن نگاه میداشتند.
گر به مسجد روم ابروی تو محراب من است
ور به آتشکده، زلف تو چلیپا دارم (سعدی/غزل ها ۲۳۷:۱۳۸۵)
خانقاه. محلّی که درویشان و مرشدان در آن سکونت کنند و رسوم و آداب تصوف را اجرا نمایند.(معین)
سعدیا با عشق نتوان آمدن در خانقاه
شاهدان بازی فراخ و صوفیان تنگ خوی (سعدی/ غزل ها ۶۹:۱۳۸۵)
صومعه. عبادتگاه راهبان (ترسایان و جزء آنان) بوده است، که بر بالای کوه می ساخته اند.(معین)
ناقوس بر فلک رود از کوی عابدان گر شاهدی به صومعه ی پارسا رود (سعدی/غزل ها ۱۲۵:۱۳۸۵)
کنشت. به معنی معبد یهودان (خصوصا) و عبادتگاه کافران (عموما) به کار رفته است.(معین)
ترا آسمان خط به مسجد نبشت مزن طعنه بر دیگری در کنشت (سعدی/ بوستان ۱۷۴:۱۳۵۹)
مسجد. نیایشگاه مسلمانان است که چندین بار در آثار سعدی از آن یاد شده است و در آن به وجود محراب، مقصوره و قنادیل نیز اشاره کرده است.(برای توضیحات بیشتر ر.ک به فصل معماری و شهر سازی)
حضورش پریشان شد و کار زشت سفرکرد و بر طاق مسجد نبشت (سعدی/ بوستان ۱۴۸:۱۳۵۹)
فصل چهارم
آداب و رسوم، اعتقادات و باورها
آداب و رسوم، اعتقادات و باورها
بخش اوّل – آداب و رسوم
مراسم
ازدواج.از مواردی که همواره نزد ایرانیان اهمیّت خاصّی داشته است، ازدواج و تشکیل خانواده بوده است؛ و این اهمیّت با حضور اسلام در ایران و رواج این دین در بین لایه های مختلف اجتماع و نیز تاکید بسیار آن بر ازدواج و تشکیل خانواده بیش از پیش و رغبت جوانان به ازدواج بیشتر شد.
در چندین نقطه از آثار سعدی به ازدواج و آداب و رسوم خاصّ آن اشاره شده است؛ مهریه یا کابین از رسومی بوده که در زمان سعدی نیز هنگام ازدواج رواج داشته، سعدی در چند مورد به میزان مهریه نیز اشاره می کند که از آن جمله می توان به: (( به ده دینارم از قید فرنگ خلاص داد و دختری که داشت به نکاح من در آورد به کابین صد دینار)).( سعدی/ گلستان ۸۳:۱۳۸۱) اشاره کرد.
که مبلغ صد دینار یا همان صد سکهی طلا در آن زمان مبلغ قابل توجّهی به شمار میآمده است:
((روباه را گفتند: هیچ توانی که صد دینار بستانی و پیغامی به سگان ده رسانی؟ گفت: والله مزدی فراوان است امّا در این معامله خطر جان است.)) (جامی ۱۱۳:۱۳۸۷)
در حکایت دیگری در بوستان سخن از زن و شوهر جوانی به میان می آید که با هم اختلاف دارند و پیران ده از پسر می خواهند که اگر علاقهای به زندگی با دختر ندارد مهریهاش را که صد گوسفند است به او بدهد (و اورا طلاق دهد).( سعدی/ بوستان ۹۱:۱۳۵۹)
نیز رسم بر این بوده که دختران هم همراه با خود جهیزیه به خانهی شوهر ببرند؛ و ظاهراً هرچه مکنت و جهیزیهی دختر بیشتر میبود، رغبت پسران به ازدواج با او نیز بیشتر میشد؛ البتّه این قانون نانوشته همیشه هم رعایت نمیّشد و گاه استثنایی هم وجود داشت، مانند این حکایت گلستان:
((آوردهاند که فقیهی دختری داشت بهغایت زشت روی، به جای زنان رسیده و با وجود جهاز و نعمت کسی به مناکحت او رغبت نمی نمود.)) (سعدی/ گلستان ۹۱:۱۳۸۱)
گر یار دست می دهدت هیچ گو مباش خوش تر بود عروس نکو روی بی جهیز (سعدی/غزل ها ۱۱۵:۱۳۸۵)
ظاهراً لباس عروس نیز از پارچههای گران قیمتی چون دبیقی و دیبا دوخته میشده است.
زشت باشد دبیقی و دیبا که بود بر عروس نا زیبا (سعدی/ گلستان ۹۱:۱۳۸۱)
خاک سپاری و سوگواری. سعدی در قصیدهای به خوبی شرح میدهد که چگونه خبر مرگ کسی را اعلام میکردند و همسایگان از ناله و شیون اهل خانه از مرگ همسایهی خود آگاه میشدند؛ برای شستوشوی مرده و کفن و دفن او، مردهشوی، کفن، پنبه و تابوت میآوردند و ذکر گویان مرده را تا لب گور میبردند و پس از اقامهی نماز میّت اورا به خاک میسپردند.؛ مراسمی که اکنون نیز کم و بیش به همان صورت برگزار می شود.
آوازه در سرای درافتد که خواجه مرد
وز بمّ و زیر، خانه پر آه و فغان شود
تابوت و پنبه و کفن آرند و مردهشوی
اوراد ذاکران ز کران تا کران شود
آرند نعش تا به لب گور و هرکه هست
بعد از نماز باز سر خانمان شود
هرکس رود به مصلحت خویش و جسم ما
محبوس و مستمند در آن خاکدان شود
یک هفته یا دو هفته کم و بیش صبح و شام
با گریه دوست همدم و هم داستان شود
حلوا سه چار صحن شب جمعه چند بار
بهر ریا به خانهی هر گور خوان شود (سعدی/ قصاید ۸۹۴:۱۳۸۹)
همچنین در حکایتی نغز از گلستان به برخی از ویژگیهای گور ثروتمندان و فقرا اشارهای دارد :
((توانگرزادهای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش بچه ای مناظره در پیوسته که صندوق تربت پدرم سنگین است و کتابه رنگین و فرش رخام انداخته و خشت زرّین در او بکار برده، به گور پدرت چه ماند: خشتی دو فراهم آورده و مشتی دو خاک بر او پاشیده؟
درویش پسر این بشنید و گفت: تا پدرت زیر آن سنگهای گران بر خود بجنبیده باشد پدر من به بهشت رسیده بود.)) (سعدی/ گلستان ۱۴۹:۱۳۸۱)
جنگ
سعدی اندیشه های غنایی و حکمی را به کمک جلوههایی فراوان از فرهنگ حماسی و اساطیری ایرانی که نزدیکترین فاصله را با روحیّات اجتماعی مخاطبانش دارد، وسیلهای برای راهنمایی مردم میسازد. تجربههای فراوان سعدی در سفرهای مختلف، در او آزادگی و سعهی صدری را پدید آورده بود که فرمانبردار مطلق هیچ پیر و استاد و مرادی نگشته امّا همهی آنها را سرچشمههای تمتّع ذهن خویش میشناخت. طبیعی است که از جمله این تمتّعات، آشنایی وی با کلان فردوسی و تأثیر پذیری او از شاهنامه باشد، زیرا در قرن هفتم مانند قرون قبل و بعد، شاهنامه به عنوان یکی از درخشانترین مظاهر اوج لفظ و معنی در ادب پارسی مورد توجه همهی مردم به ویژه شاعران و ادیبان بود و برای سعدی نیز آشنایی با این اثر از بدیهیّات است، چنانکه شباهتهای بسیاری در مضامین و الفاظ سعدی با اندیشهها و الفاظ فردوسی وجود دارد، و همین دست شباهتها است که توصیفهای سعدی از رزم و حماسه را جذّاب و خواندنی مینماید. (ذکر جمیل سعدی ۱۳۷۳:۲۴۱)
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
جنگ، آخرین راه برای تصرّف شهر یا کشوری بیگانه بود، خیانتِ یکی از دو طرف، شکستن عهدنامههای بین دو اقلیم و زیاده خواهی پادشاه یک کشور، از مهمترین عوامل بوجود آمدن جنگ بین دو یا چند کشور بود.
برای
موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1400-01-24] [ 10:18:00 ب.ظ ]