ملاصدرای شیرازی نیز در تفسیر القرآن الکریم حیا را صفتی انفعالی که در انسان با انقباض و شکستگی نفس که از انجام عمل قبیح پدید میآمده، معرفی میکند. «همچنین صفت حیا نزد طائفهای به سبب ترس از عمل قبیح و ناپسند ایجاد شده و در نفس و ذاتش قبیح و زشت نیست. بلکه از صفات نیک انسانی به شمار میرود و آن حد وسطی است که دو سوی آن مذموم و نکوهیده است و آنها عبارتند از وقاحت و بیشرمی از انجام اعمال قبیح و خجالت و نیز شرم (بیمورد) از کوتاهی نفس و محدود ساختن آن از فعل نیکو» (شیرازی،۱۳۶۶،ج۲ : ۲۰۱).
«بهطور کلی میتوان از دیدگاه دینی اخلاقی اذعان کرد: حیا یکى از صفات نورانیه نفسانیه است که اصل آن تکوینى و از قواى نفس است، و سپس مانند قواى دیگر نفس انسانى مىتوان آن را با تربیت و ریاضت قویتر و کاملتر نمود. از اینرو صفت حیا آدمی را از ارتکاب اعمال سوء و از اتیان به فواحش، صیانت مىکند. و بر دو نوع است: نخست در امور مادى، چون شرم در پوشاک پست و در مشاغل و عناوین دنیوى و سکنى و امثال آنها. دوم: در امور معنوى و الهى. همچنین ارتباط مستقیمی بین ایمان و حیا میباشد: حیا وابسته است به تحقق نور ایمان و معرفت، تا بهتوان آنچه که مخالف رضای الهی و خارج از آیین دین الهى و مقررات روحانى بوده، تشخیص داد. پس هر مقدارى که ایمان و معرفت ارتقاء یابد، بصیرت انسان نسبت به موضوعات خیر و شر افزوده میگردد. بنابراین کسى که در مسیر روحانى و در سلوک معنوى خود به مقام حیا رسیده و تیرگیها و مفاسد را دیده و موارد قهر و غضب الهى را با بینایى ایمان تشخیص داده، و خود را از آنها نگهدارى کند، به تمام خیر و سعادت نائل میگردد» (مصطفوی، ۱۴۰۰ق:۴۲۶-۴۲۷).
اما آنچه اعتقاد جمهور عارفان در خصوص حیا را توصیف میکند، عبارت است از اینکه: «حیا از جمله صفت مقربان است، چنان که هر قدر قرب زیادت گردد، حیا نیز افزایش مییابد. همچنین هر که تاکنون حال حیا را نچشیده، بدان معناست که هنوز به هیچ مرتبه از مراتب قرب نائل نشده است. به عبارتی دیگر حیا آن است که باطن بنده از اطلاع خداوندی منطوی گردد» (سجادی،۱۳۸۶ :۳۳۰).
۲-۳ انواع حیا
بهطور کلی عدهای از عارفان همچون قشیری و میبدی مفهوم حیا را بر هفت وجه تقسیم میکنند: ۱-حیاى جنایت نظیر حیاى آدم (ع) که او را گفتند اى آدم از ما مىگریزى؟ گفت: نه، یا رب و لیکن شرم مىدارم؛ ۲- حیاى تقصیر است چون حیاى فرشتگان، هنگامی که گفتند: یا رب ترا به حقّ عبادت تو نپرستیدیم؛ ۳- حیاى اجلال که چون حیاى اسرافیل (ع)، هنگامی که خود را از شرم خداى تعالى با پرهای خویش بپوشانید؛ ۴- حیاى کرم که پیغامبر (ص) شرم داشت از امّتان، که بگوید از خانه من، پس از اطعام، بیرون شوید؛ ۵- حیاى حشمت است چنانکه علىّ بن ابى طالب کرّم اللّه وجهه که مقداد را گفت: تا حکم مذى از پیغمبر (ص) بپرسید و خویش شرم نمود از پاسخ؛ ۶- حیاى استحقارست چنانکه موسى (ع) گفت: یا رب مرا حاجتى بود از دنیا و شرم دارم از تو سؤال کنم. خداوند فرمود: نمک طعامت را نیز از من بخواه؛ ۷- حیاى ربّ است سبحانه و تعالى نامه به مُهر بنده را دهد. پس از آن که از صراط گذشت، اندر وى نوشتهاى گوید: بنده من! کردى آنچه کردى ومن شرم دارم که آن را بر تو پدیدار کنم، برو که ترا بیامرزیدم (قشیری،۱۳۷۴: ۳۳۸).
سمعانی در کتاب روح الأرواح در خصوص انواع حیا همچون دیگران ضمن توصیف حیای زلت، حیای اجلال، حیای کرم، حیای حشمت، حیای استحقار، حیای حق؛ به انواع دیگری از حیا همچون حیای ستر، حیای عبودیت، حیای درگاه عزت(کرم) و حیای مطیعان نیز اشاره میکند. از اینرو با توجه به نظر سمعانی میتوان اضافه نمود که: حیایی است بندهگان را که به حیای ستر مشهور است. به عنوان نمونه حیایی که منتسب بر دختر شعیب میباشد. و آن هنگامی است که از سوی شعیب برای فراخواندن موسى به نزد پدرش، مىآمد. چنان چه قرآن میفرماید: «تمشى على استحیاء» لذا از موسی به سبب اینکه بیگانه بود، شرم نمود. همچنین حیایی است بندگان را که آن را حیای عبودیت مینامند و آن چنانکه حضرت رسول(ص) بدان اشاره نموده: «استحیوا من اللّه حقّ الحیاء» گوید: اى بندگان شرم دارید از خداى عزّوجلّ، چنانکه شرم دارند از خداوندان. و حیایى است که آن را حیاى کرم خوانند، و آن حیاى درگاه عزّت است. چنانکه رسول(ص) فرمودند: «انّ اللّه حیّى کریم و من حیّا به حرّم الفواحش ». و نیز حیایى است که آن حیاى مطیعان از طاعت مینامند. چنانکه بو بکر ورّاق گوید: وقتى باشد که دو رکعت نماز به جای بیارم چون سلام باز دهم و باز گردم، خجل و شرمزده باشم از طاعت خود، گویى که دزدى کرده نموده باشم. تا مرد بدین مقام نرسد لذّت طاعت به مذاق ایمان او نرسد (سمعانی،۱۳۸۴: ۳۹ -۴۰ ).
۲-۴ مراتب حیا
خواجه عبدالله انصاری در منازل السایرین حیا را از مراتب خاصان درگاه باری تعالی دانسته و برای آن سه مرتبه: حیای حاصل از علم بنده، حیایی که از نظر به علم قرب حاصل آید، و حیای حاصل از شهود، قائل است. چنانچه در توصیف حیا گوید: «حیاء از مدارج اولیه اهل خصوص است و از تعظیم و بزرگداشت محبت و دوستی تولد یابد. و آن را سه درجت است: اول حیائی که از علم بنده حاصل میگردد و او را به تحمل مجاهدات و دوری و اجتناب از زشتی جنایات و استنکاف از گله و شکایات جذب کند. درجه دوم حیائیست که از نظر بعلم قرب تولید شود، و این حیاء بنده را به محبتی که فوق مودت حاصله از علم رؤیت است خواند، و او را بروح انس مربوط نماید تا از ملابست و آمیزش خلق دوری گزیند. درجه سوم حیائیست که از شهود حضرت حق متولد شود و آن شرمیست مشوب با هیبت که تفرقه را زائل کند و بنده را به مقام جمع جذب نماید و موقف آن را غایتی نیست» (انصاری، ۱۴۱۷ق:۷۴-۷۳).
و نیز بنابر اعتقاد کاشانی مراتب حیا بر دوگونه است: حیای عام که عبارت است از صفت اهل مراقبه است که قلب ایشان از هیبت اطلاع رقیب جل ثناؤه بر سیئات و تقصیرات خود منطوی گردد. و حیای خاص صفت اهل مشاهده است که روح ایشان از عظمت شهود حق تعالی در خود منطوی گردد و حیا در مرحله اول جلوهگاه هیبت و عظمت حق است، و در مرحله آخر با شهود و رؤیت توأم مىشود، و کسى که به صفت حیا متصف مىشود: پیوسته به امور شخصى خود مشغول گشته و از مردم کنارهگیرى مىکند. و اگر او را ترک کنند، حاضر نیست با کسى مجالست نماید (کاشانی،۱۳۸۸ :۴۲۰).
۲-۵ حیا در قرآن
حیا به دلیل اهمیت و نقش آن در عروج و تعالی انسان، از جایگاه بسیار بالایی برخوردار است. به همین دلیل در آموزههای دینی اهتمام ویژهای به تعریف و تبیین همچنین پرداختن به جنبهها و تأثیرات آن شده است. بازتاب این مفهوم که به عنوان یکی از ژرفترین و اساسیترین اصول بنیادی در حوزه دین و عرفان مطرح بوده و در اندیشه و گفتار و آثار بیشتر عارفان و جمهور صاحبان معرفت تجلّی یافته؛ مأخوذ از آیات الهی و سنّت نبوی است. بهطور کلی از جمله آیاتی که در قرآن کریم به مفهوم حیا اشاره دارد، را به دو نوع میتوان تقسیم نمود:
نخست آیاتی که صفت حیا را به حق تعالی نسبت میدهند: همچون آیه شریفه: «إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَهً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ کَثیراً وَ یَهْدی بِهِ کَثیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقین» (البقره : ۲۶ )؛ (ترجمه: بیتردید خداوند شرم نمیکند از اینکه مثلی بزند هر مثلی که باشد، پشه و فراتر (یا فروتر) از آن، اما کسانی که ایمان آوردهاند، میدانند که آن حق و بجا از جانب پروردگارشان است، و اما کسانی که کفر ورزیدهاند گویند: خداوند از این مثل چه اراده کرده است؟! (آری خدا با بیان یک حقیقت) بسیاری را بدان گمراه میکند و بسیاری را بدان هدایت میکند، و جز فاسقان را بدان گمراه نمیسازد).
و دوم آیاتی که این صفت را به بنده نسبت میدهد: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَهً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدین» (القصص : ۴)؛ (ترجمه: همانا فرعون در زمین (مصر) برتری و تسلط یافت و مردم آن را گروههای مختلف و پراکنده قرار داد، گروهی از آنها را (که بنیاسرائیل بودند) به ناتوانی و بردگی میکشانید، پسرانشان را بیرحمانه سر میبرید و زنهایشان را زنده نگاه میداشت. حقا که او از افسادگران بود).
و نیز «فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشی عَلَى اسْتِحْیاءٍ قالَتْ إِنَّ أَبی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمین» (القصص: ۲۵)؛ (ترجمه: پس یکی از آن دو زن در حالی که با نهایت شرم و حیا راه میرفت نزد وی آمد، گفت: همانا پدرم تو را میطلبد تا مزد اینکه برای ما (دامها را) آب دادی بپردازد. پس به نزد او آمد و سرگذشت خود را بازگو نمود، وی گفت: بیم مدار، از گروه ستمکاران نجات یافتی).
گاه نیز در آیهای به هر دو نحو اشاره شده است. مانند آیه شریفه: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى طَعامٍ غَیْرَ ناظِرینَ إِناهُ وَ لکِنْ إِذا دُعیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسینَ لِحَدیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیی مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیما» (الأحزاب : ۵۳)؛ (ترجمه: ای کسانی که ایمان آوردهاید، به خانههای پیامبر وارد نشوید مگر آنکه برای (خوردن) طعامی به شما اذن داده شود بیآنکه (زودتر رفته) منتظر وقت رسیدن آن باشید ولکن آنگاه که دعوت شدید وارد شوید و چون غذا خوردید پراکنده گردید – و بیآنکه (پس از خوردن) سرگرم صحبت شوید، زیرا آن (رفتار شما) پیامبر را میرنجاند و از شما شرم میکند و خداوند از بیان حق شرم نمیکند، و چون مطاعی از آنان (زنان پیامبر) خواستید از پشت پرده بخواهید، که آن پاکیزه است برای دلهای شما و دلهای آنان، و شما را نرسند و جایز نباشد که پیامبر را اذیت و آزار رسانید و نه هرگز همسران او را پس از او به همسری گیرید، مسلماً آن (کار) نزد خداوند بس بزرگ است).
۲-۶ حیا در روایات معصومین
شواهد فراوانی از گفتار ائمه معصومین(ع) در خصوص مفهوم حیا در کتب روایی موجود بوده و این امر حاکی از آن است که حیا به عنوان صفتی روحانی که مبیّن معرفتی ایمانی و الهی است، جایگاه ویژهای در نزد نبی اکرم و اهل بیت (ع) دارد. شایان ذکر است که گفتارهای منقول از ایشان بهطور کلی گاه بر جنبهه ای اخلاقی و دینی دربرمیگیرد. گاه به جنبهه ای بیرونی و اجتماعی اشاره دارد. گاه تأکید بر جنبهه ای درونی و عرفانی دارد. شاید در این میان سهم پیامبر(ص) و امام جعفر صادق (ع) از همه بیشتر باشد.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
از جمله احادیثی که برانتساب حیا به حق تعالی از قول پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله دلالت دارد، میتوان به روایتیاز سلمان فارسی به نقل از ایشان(ص) اشاره نمود که فرمودند: «إنّ اللّه حییّ کریم یستحیی إذا رفع العبد و إلیه یدیه أن یردهما صفرا حتّى یضع فیهما خیرا؛ به معنای «خداوند حیا میکند که دست بندهاى را که به سویش به نیاز بلند شده خالى و نومید برگرداند» (فخر رازی، ۱۴۲۰ ق، ج۲: ۳۶۱).
به عقیده حضرت محمد (ص) نسبتی بسیار عمیق و ملازمتی نا گسستنی میان حیا و ایمان موجود میباشد: «حیا از ایمان است. پس ایمان وابسته شده است به حیا و حیا به ایمان. و کسى که حیا دارد سراپاى آن خیر و خوبى خواهد بود، و آنکه بىحیا و بىشرم است همه اعمال و کردار او شرّ است، اگر چه همیشه مشغول عبادت و پرهیز کارى باشد. و یک قدمى که در میدان عظمت و جلال پروردگار متعال توأم با صفت حیا به سوى او برداشته شود، بهتر است از هفتاد سال عبادت. و بىشرمى مبدأ و مرکز نفاق و سنگدلى و کفر است» (مصطفوى،۱۴۰۰ق: ۴۲۶).
و نیز نقل است که: «چون حیا نداشتى پس هر چه خواهى عمل کن. زیرا در این صورت اعمال خوب و بد تو یکسان است، و در حقیقت همه اعمال و رفتار تو ناپسند درگاه الهى خواهد بود» (همان). همچنین در کتاب مصباح الشریعه به نقل از حضرتشان (ص) حیا به پنج قسم تقسیم میشود: نخست حیا در مورد گناه؛ دوم حیا در مورد تقصیر و کوتاهى نمودن و لو به آوردن مکروهات باشد؛ سوم حیا در زمینه گرامى داشتن و اکرام؛ چهارم حیا به اقتضاى محبت و علاقه داشتن؛ پنجم حیا در مورد عظمت و بزرگوارى و هیبت.(همان:۴۲۸).
همچنین نقل است که ایشان در تمثیلی دل انگیز حیاء را به لباس و پوشش اسلام مثل زدهاند: «اسلام همانند مردى عریان است، حیاء بمنزله لباس او، وقار زینت او، و عمل صالح مردانگى او و پرهیزگارى اساس زندگى اوست، هر چیز پایهاى دارد، و پایه اسلام محبت ما اهل بیت است» (ابنبابویه، بیتا : ۲۹).
رسول خدا (ص) حیاء را بر دو قسم «حیاء عقل و حیاء حماقت»، معرفی نمودهاند: «حیاء عقل علم است و حیاء حماقت جهل است» (طبرسی،۱۳۷۹: ۴۹۳).
گاه نبی(ص) در مقام پند و اندر، آثار زهد پروری حیا را توصیف میکند: از خداوند آنطور که شایسته است حیاءکنید. گفتند: یا رسول اللَّه ما چه کارى انجام دهیم. فرمود: اگر مىخواهید انجام دهید باید شبها به خواب نروید مگر اینکه مرگتان در نظرتان باشد، باید زبانتان را حفظ کنید، و شکم را نگهدارید، و از قبر و پوسیدن بدن یاد نمائید، و هر کس مىخواهد به آخرت برسد باید از آرایشهاى دنیا دست باز دارد (مجلسی،۱۳۷۸، ج۲: ۲۵۶).
و در نصیحت و اندرزش به ابوذر، نیز این مسئله نمایان است: «یا اباذر: مىخواهى به بهشت بروى؟ گفتم: آرى یا رسول الله پدرم فدایت، فرمود: آرزوهایت را کم کن و مرگ را جلو و در برابر دیده بدار، و آنطور که باید از خدا شرم داشته باش، گفتم: یا رسول الله همگى ما از خدا میترسیم. فرمود: آن شرم را نمىگویم، و لکن حیاء از خدا اینست که مرگ را فراموش نکنى، و شکم را (از حرام) نگهدارى و فکر خود را (از بد اندیشى) حفظ کنى، و هر که مقام عالى آخرت را مىخواهد باید زیور دنیا را رها کند، که اگر چنین باشى به ولایت خدا نایل گشتهاى (طبرسی،۱۳۶۵، ج۲: ۴۶۸).
همچنین نصیحت وی در خصوص حیای الهی که فرمود: «خدا رحمت کند بندهاى را که از پروردگارش شرم کند، حیاء واقعى حفظ سر و پوشاندن آن است، و شکم و آنچه در آن مىریزد، و یاد از قبر و پوسیدگى، و به یاد داشتن اینکه در آخرت معادى هست» (همان ،۱۳۷۹: ۴۹۳).
امام صادق (ع) نیز از قول که رسول خدا (ص) فرموده است: «چهارند که در هر که باشند و از سر تا پایش گناه باشد، خدا همه آن گناهان را به حسنه تبدیل کند: راستگوئى و حیاء و خوش خلقى و شکرگزارى» (کلینی،۱۳۷۵، ج۴: ۳۲۵).
از اینرو بسیار این کلمه در نزد ایشان ارزشمند تلقّی میشد؛ چنانکه جملاتی چون «حیاء سراسرش خیر است» (ابن بابویه،۱۳۶۷،ج۶ : ۳۱۶)؛ و نیز «شرم و حیاء بهترین کلمه است» (ابن بابویه، بیتا : ۵۳)؛ و نیز « کم حیایى کفر است» (طبرسی،۱۳۷۹: ۴۹۵)؛ را دلیلی بر این مدّعا دانست.
افزون بر این، گاه ایشان حیا را دو چشم عقل توصیف میکنند: «خداوند متعال عقل را از پرتو اندوختهیى که در علم ازلى خود بوده و هیچ پیامبر مرسل و فرشته مقربى بر آن آگاه نبوده آفریده است. علم را روح و نفس عقل قرار داده است و فهم را چهره آن و پارسایى را سر آن و حیا را به منزله دو چشم آن و حکمت را به جاى زبان آن و مهربانى را همت آن و مهر و رحمت را دل آن قرار داده است» (فتال نیشابوری، ۱۳۶۶ :۲۲)؛ ونیز گاه صفت حیا زینت و زیور موصوف خویش است: «هرگز حیا در چیزى نبود مگر اینکه زینتش داد» (طبرسی،۱۳۷۹: ۴۹۵). همچنین حضرت (ص) حیا را اخلاق اسلام میداند: «هر دینى اخلاقى دارد، و اخلاق اسلام حیاست» (همان: ۴۹۵).
رسول خدا (ص) در خصوص پیامدهای اجتماعی ترک حیا نیز فرموده است: «حاجت خواستن از مردم بر باد دادن عزت و بردن حیاء است و نومیدى از آنچه در دست مردم است عزت مؤمن است از نظر دینش و طمع همان فقر حاضر است» (کلینی،۱۳۷۵، ج۴ : ۴۴۱).
همچنین سخنانی از امیر المؤمنین منقول است که به جنبهه ای مختلف مفهوم حیا اشاره دارد. امیرالمؤمنین در خصوص رویکردهای اجتماعی حیاء، گوید: «هر که حیاء و شرم جامه خود را باو پوشانید (شرم پیشه گرفت) مردم زشتى او را نخواهند دید (عیبى ندارد تا مردم ببینند، یا اگر هم داشته باشد بر اثر حیاء از نظر مردم پنهان مىنماید» (شریف رضی،۱۳۷۹، ج۶ :۱۱۸۵).
همچنین ایشان شدّت لغزش و خطا را مستوجب نقصان شرم دانسته و نیز کساد شرم را منجر به نقصان تقوا و پاکدامنی میداند. «هر که خطاء بسیار کند شرمش کم شود (چون کار زشت پیشه او میشود) و هر که شرمش کم شود، پرهیزکارى و دورى از گناهش کم گردد (چون بىشرم از انجام هر کار ناشایسته باک ندارد) و هر که پرهیزکاریش کم شود دلش مىمیرد (همان :۱۲۵۰). هر که را شرم و حیاء جامه در برش کند عیبش بر مردم پوشیده ماند (کلینی،۱۳۶۴،ج۱ :۳۲).
همچنین امام(ع) در توصیف صفت حیاء، به رابطه ناگسستنی این صفت با عقل و دین توجه ویژهای دارد. چنانکه در روایتیگوید: «جبرئیل بر آدم نازل شد و گفت: اى آدم من مأمورم تو را میان سه چیز مخیّر سازم تا یکى را بگزینى و دو تا را وانهى، آدم گفت: اى جبرئیل آن سه چیز کدامند؟ گفت: عقل و حیاء و دین، آدم گفت: عقل را برگزیدم، جبرئیل به حیاء و دین گفت: شما بازگردید و او را واگذارید، آن دو گفتند: اى جبرئیل ما مأموریم هرجا که عقل باشد با او باشیم. گفت: خود دانید و بالا رفت» (همان، ۱۳۷۵: ۳۳).
از مجموع این روایت چنین استفاده مىشود که عقل با حیاء و دین، لازم و ملزومند و از یک دیگر جدا نشوند؛ پس خداوند به هرکس عقل عنایت کند، حیاء و دین هم عنایت کرده است و کسی را که باحیاء و متدین یافتیم باید او را عاقل هم بدانیم.
همچنین حضرت(ع) در نامهای خطاب به فرزندش امام حسن(ع)، حیا را منشأ هر امور خیر و محکمترین وسیله میان بنده و حق میداند. «حیاء مایه، هر کار نیک است و محکمترین رشته تقوا است، و محکمترین وسیله آنست که میان تو و خدا است» (حرانی،۱۳۷۶: ۸۰ ).
امام محمد باقر(ع) نیز ضمن اذعان بر ملازمت حیا و ایمان، نقصان هر یک را منجر به نقصان دیگری میداند. «حیاء و ایمان بیک ریسمان بستهاند هر کدام بروند دیگرى بدنبال آنست» (کلینی، ۱۳۷۵،ج۴ :۳۲۳).
همچنین امام باقر (ع) به یکی از اصحاب خود در خصوص حیا فرمود: «هر گاه خواستى چیزى را از کسى طلب کنى، آن را در شب طلب نکن، بلکه در روز از او بخواه، زیرا حیا در صورت است» (طبرسی،۱۳۷۹ :۴۹۳).
اما امام صادق (ع) تعریف مبسوطی نسبت به مسئله حیا دارد: «حیا نورى است در باطن انسان که خلاصه آن سینه و مرکز ایمان است» (مصطفوى،۱۴۰۰ق: ۴۲۵). و تفسیر حیا آنکه: آدمى باید که در مقابل هر آنچه که بر خلاف توحید و معرفت است، پا برجا و محکم باشد(همان: ۴۲۵).
پس کمترین مرتبه حیا آنکه: انسان از خلاف و عصیان پروردگار جهان ملاحظه کرده و از مخالفت او خود را نگهدارى کند. و معلوم شد که، بىحیائى در هر موردى باشد ملازم با نبودن ایمان است، اینست که وارد شده استمن لا حیاء له لا دین له (همان: ۴۲۹).
همچنین حضرت صادق(ع) حیا را یکی از چهارصفت مکمّل ایمان معرفی میکند: «چهار است که هر که دارد، ایمانش کامل است و اگر از فرق سر تا پایش پر از گناه باشد، او را نکاهد، … آنها راستگوئى و رد امانت و حیاء و حسن خلق است» (کلینی،۱۳۷۵،ج۴ : ۳۰۵ )؛ و در جای دیگر: «راستى، حیاء، خوشخوئى، و شکرگزارى» منقول است (حرانی، ۱۳۷۶: ۳۷۷).
همچنین در ذکر اوصاف و خصوصیات ایمان گوید: «حیاء و عفت و کم گوئى و کندى زبان نه کندى دل از ایمان باشند» (همان: ۳۲۳)؛ و از اینرو، حیا را بر دو وجه معرفی میکند: «یکى از ضعف و دیگرى از قوت و اسلام و ایمان» (همان: ۳۷۷)؛ و نیز گوید: «حیاء از ایمان است، و ایمان در بهشت مىباشد» (طبرسی،۱۳۷۹: ۴۹۳). افزون بر این نیز گوید: «در برابر حکم وجدان خود آزرم و حیا را شعار خود کنید حیاء که نداى وجدان شما است شما را رهبرى میکند (ابن بابویه،۱۳۷۷، ج۱: ۲۵۷).
همچنین در خصوص انذار و نهی از بیشرمی به درگاه حق متعال گوید: «اگر سه خصلت در هر کس نباشد امید به خیرش نیست: کسى که در نهان از خدا نترسد، و در هنگام پیرى از کار زشت دست بر ندارد و پشیمان نشود، و از انجام کار زشت حیا نکند» (همان: ۴۹۵).
بهطورکلی تفحّص در سخنان منقول از معصومین (ع) حاکی از این امر است که کلام ایشان چراغ راه سایر ائمه هدی (ع) است تا جایی که به کرّات به تکرار و تأکید فرمایشات مزبور بسنده نمودهاند.
به عنوان نمونه امام موسی کاظم(ع) خطاب به یکی از اصحاب خود، فرمود: «اى هشام حیاء از ایمانست و ایمان در بهشت است، و بی شرمى از جفاء است، و جفاکارى در دوزخ است» (حرانی،۱۳۷۶: ۴۱۵).
همچنین از ایشان منقول است: «از مثلهاى پیامبران علیهم السّلام فقط یک کلمه مانده، و آن اینکه: هر زمان حیا نداشتى هر کارى خواستى بکن، و فرمود: این کلمه در مورد بنى امیّه است» (طبرسی،۱۳۷۹ :۴۹۷). مشهور است که امام رضا علیهالسّلام نیز فرمودند: «حیاء از ایمان است» (ابن بابویه، ۱۳۷۲، ج۱ :۵۴۳).
۲-۷ حیا در فرهنگنامه و کتب تفسیری
راغب اصفهانی در خصوص حیاء در ترجه و تحقیق َ مفردات الفاظ قرآن ذیل آیه های شریفه: «إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا ما بَعُوضَهً فَما فَوْقَها» (بقره:۲۶) و نیز «وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِ» (احزاب: ۵۳). همچنین روایت: «إنّ اللّه تعالى یستحى من ذى الشّیبه المسلم أن یعذّبه»، گوید: «استحیا در این آیات و روایات خوددارى نفس نیست زیرا او منزّه از آن است که چنین وصف شود، بلکه مراد اینست که خداوند تعذیبشان نمىکند و لذا روایت شده است که«إنّ اللّه حَیِیٌ». یعنى خداوند، او گذارنده زشتىها و فاعل نیکىها است» (راغب اصفهانی،۱۳۷۴،ج۱ :۵۷۳).
همچنین صاحب قاموس قرآن در ذیل یکی از آیات سوره مبارکه اعراف که درباره بیان مصیبت بنىاسرائیل است که فرعون براى جلوگیرى از تولّد حضرت موسى پسران آنها را سر میبرید. «یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ یُقَتِّلُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ …»؛ (عذاب بد را به شما تحمیل میکردند و آن این بود که پسرانتان را میکشتند و زنانتان را زنده نگه میداشتند و زنده ماندن آنها را طالب بودند» (اعراف: ۱۴۱)، گوید: «منظور آنست که افراد بشر از نظر خداى سبحان به حکم یک پیکرند قاتل یک نفر مثل قاتل همه و محیى یکى مانند احیا کننده همه است» (قرشی، ج۲ ،۱۴۱۲ق:۲۱۱).
از اینرو قرشی واژه استحیا را طلب حیات و زنده نگهداشتن معنی کرده و همچنین در خصوص استحیای نساء گوید: «شاید از آن جهت که خدمتکار فرعونیان باشند». و نیز «ممکن است مراد از بین بردن عفت زنان باشد یعنى کارى میکردند که سبب زوال حیاء آنها بود، ولى از کلمه یُقَتِّلُون هکذا چون قتل عدوانى یک فرد زیر بناى قتلهاى دیگر و احیاء یک فرد پایه احیاهاى دیگر است؛ لذا گوئیم هر که یک فرد را کشت مثل آنست که همه را کشته» (همان: ۲۱۱).
همچنین در برخی از تفاسیر عرفانی، صفت حیا، از وجهی به آدمی اطلاق میگردد و از وجه دیگر بر حق تعالی. البته کیفیت انتساب صفت حیا و شرم میان حق تعالی و خلق متفاوت است.
به عنوان نمونه میبدی در تفسیر عرفانی کشف الاسرار در خصوص حیای بنده ذیل آیه شریفه: «تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ » (احزاب:۳۷) گوید :«از مردم شرم دارى و اللَّه سزاوارتر بآن که از وى شرم دارى» (میبدی، ۱۳۷۱،ج۱ :۱۲۷- ۱۲۸).
همچنین حدیث: «ما انصفنى عبدى یدعونى فاستحیى ان اردّه و یعصینى و لا یستحیى منى». «بنده من حق انصاف مرا بجای نمیآورد و مرا میخواند و من حیا میکنم از اینکه درخواستش را رد کند و بیاجابت بازگرداند» (همان)؛ ناظر بر مفهوم حیای الهی در مقابل بیحیایی آدمی میباشد.
امام محمد غرالی در تفسیر حدیث مزبور گوید: «چون بنده دست به حضرت وى بردارد، امتناع نماید از آن چه آن را تهى بىاجابت بازگرداند. در صفت حق تعالى حیا را به ترک و امتناع تفسیر توان کرد، چه مقصود و غایت حیا این است. و بدایت او انکسارى است از زشتى، و بارى تعالى از آن منزه است» (غزالی، ۱۳۸۶،ج۱: ۶۶۴).
در کتاب مخزن العرفان در تفسیر قرآن ذیل آیه شریفه « إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی» و نیز حدیث مشهور: «انّ ربّکم حییّ کریم» که از بعض اخبار از ائمه طاهرین (ع) رسیده؛ توجیهات مفسران را در خصوص عمل حیا و نسبت آن با حق تعالی و تنزیه ساحتش از اتصّاف بشری، بیان میدارد. و آن عبارتند از: ۱- مقصود آن چیزى باشد که مترتّب بر حیاء میشود مثل امتناع و خوددارى کردن در عمل. خداوند حیاء میکند؛ یعنى امتناع نمیکند از عمل؛ ۲- خداوند در عمل رادعى و مانعى ندارد؛۳ – خداوند عمل را ترک نمیکند، چنانچه حیاء در انسان باعث ترک عمل میشود؛ ۴- نمیترسد زیرا که حیاء به معنى خشى و ترس نیز آمده (بانوی اصفهانی، ۱۳۶۱،ج۱: ۱۹۴).
«أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا ما بَعُوضَهً» غرض از مثال ایضاح مقصود و ظاهر کردن امر معقول است در صورت محسوس تا آنکه عقل به کمک وهم راهى به مقصود بیابد زیرا که عقل انسان مادامى که تعلّق به بدن دارد چنان قوّتى ندارد که روح معنى و حقایق را بدون مزاحمت و هم و خیال درک نماید. این است که در کتاب الهى و نیز در کلمات حکماء و فصحاء، روح معانى را در قالب مثال ریخته تا آنکه از محسوس پى به معقول برده شود و مطلب واضح گردد (همان: ۱۹۴).
۲-۸ مفهوم حیا در آثار منثور و منظوم عرفانی
قبل از آنکه دیدگاه مولوی در خصوص حیا بررسی کنیم، به اجمال نظریات عارفان پیش از وی را بیان مینماید. شایان ذکر است که این موضوع در متون عرفانی پیش از وی بیشتر حول مباحثی نظیر معرفت، ایمان، مشاهده و رویت حق مطرح شده است. بهطورکلی این فصل شامل سه بخش عمده است. در بخش نخست به مفهوم حیا در اقوال صوفیه پرداخته میشود و نظرگاه عارفان متقدّم بررسی میشود. از آنجایی که صوفیه در سده نخستین، یا صاحب آثار و منابع مکتوب نبودهاند و کلام آنان به صورت مستقل مکتوب نیست و یا به فرض داشتن اثر مکتوب، چیزی از آن در دسترس نیست. لذا ارائه این بخش بدان سبب است که اقوال صوفیه نخستین و متقدم را که در آثار و منابع عرفانی نسلهای بعد صوفیه منعکس گردیده، مورد بررسی قرار دهد. بخش دوم نیز مفهوم حیا در آثار برجسته منثور عرفانی پیش از مولوی تا پس از وی (قرن هشتم) پرداخته میشود. از اینرو، این بخش به بررسی کلام صاحب نظران و متخصصین صوفیه که دارای آثار عرفانی مستقل و مجزّایی هستند، اختصاص یافته است. بخش سوم نیز اختصاص به مفهوم حیا در اشعار حکمی- عرفانی دارد. در این بخش بیشتر در پی واکاوی بازتاب این اصطلاح در شعر و نثر فارسی است.
۲-۸-۱ مفهوم حیا در اقوال صوفیه
ذوالنّون مصرى در تعریف شرم گوید: «یافتن هیبت بود اندر دل با وحشت آنچه از تو رفته است از ناکردنیها. و هم او گوید دوستى فرا سخن آرد و شرم خاموش کند و بیم بىآرام کند» (قشیری،۱۳۷۴ :۳۳۵).
همچنین از وی پرسیدند که پروردگار خود را به چه بشناختى؟ گفت: «بدان بشناختمکه هرگاه که قصد معصیتى خواستم کرد جلال و عظمت الهى را یاد مىکردم، و صفت حیا در من پدید مىآمد و از وى شرم مىداشتم و آن را مىگذاشتم» (کاشانی،۱۳۸۸: ۹۲).
از اینرو ذو النّون تجلّی صفت جلال و عظمت الهى را به سبب حال حیا در دل، توصیف میکند. با این توصیف تقدّم صفت حیا در دل منجر به نیل به قرب و معرفت الهى است. به اعتقاد وی این معرفت بر احکامی صحیح و راسخ بنا شده که در وى غلط نیفتد. زیرا نتیجه ذوق و حال است، نه حاصل علم و تصوّر؛ و مستفاد از کشف و عیان است نه از خبر و برهان (همان:۹۳).
همچنین وی در خصوص حیای از حق متعال تعبیر«لباس جان» را به کار میبرد: «ذکر خداى- عزّ و جلّ- غذاى جان من است، و ثناء او شراب جان من، و حیا از او لباس جان من» (عطار، ۱۹۰۵م:۱۲۸).
فضیل بن عیاض در تعبیری باریک و لطیف عذاب دوزخ را به احساس شرم در بهشت ترجیح میدهد. این امر نمایانگر سهمگینی مقام شرم است. چنانچه از وی منقول است که: «اگر من طاعت کنم و خداى عزّوجلّ مرا به دوزخ فرستد، دوستتر دارم که معصیت کنم و به بهشت فرستد؛ از بهر آنکه اگر مرا به طاعت به دوزخ فرستد، رنج دوزخ بود و لیکن شرم «چرا کردى» نبود و اگر معصیت کنم مرا به بهشت فرستد. بهشت خوش است و لیکن با شرم «چرا کردى» در بهشت لذتى نبود. و دیگر معنى آن بود – و اللّه اعلم- که اگر بنده را رغبت معصیت نبودى به ناکردن معصیت و به کردن طاعت ثواب نبودى و ستایش نبودى، چه فرشتگان را وعده دیدار مولى عزّوجلّ نیامده است و بهشت جاى ایشان نخواهد بود، با وجود آن به طاعت مشغولاند که چشم برهم زدن عاصى نمىشوند، آن از بهر عدم شهوت است» (قلانسی نسفی،۱۳۸۵ :۱۹۵).
یوسف بن اسباط معتقد است که حیا را در مقام رؤیت و در دیدار پروردگار محقق میگردد. وی در تعریف حیا گوید: «علامت حیا انقباض دل است و عظمت دیدار پروردگار، و وزن گرفتن سخن پیش از گفتن، و دور بودن از آنچه خواهى که از آن عذرخواهى، و ترک کردن خوض در چیزى که از آن شرم زده خواهى شد، و نگهداشتن زبان و چشم و گوش و شکم و فرج، و ترک آرایش حیات دنیا، و یاد کردن گورستان و مردگان» (عطار،۱۹۰۵م:۷۹ ).
ابو سلیمان دارانى حیا را یکی از چهار رکن از اعمال صالحه سالک درگاه حق میداند: «اساس اعمال سالک بر چهار رکن است، بر خوف و رجا و تعظیم و حیا» (سهروردی،۱۳۷۵: ۱۸۹)؛ و به عقیده وی متّصف به حیا به سبب نظر الهی در هر حال، حتی در مواجهه با حسنات نیز دچار آزرم گردد. «و چون به یقین داند که حق تعالى ناظر او باشد در همه حال. از حسنات چنان مستحیى بود که عاصیان از سیّئات» (همان: ۱۸۹).
در کتاب نخستین زنان صوفی در خصوص احوال رابعه مطالب ارزنده و در خور توجهای خصوصاً درباره حیا مطرح میباشد. چنانکه در خصوص وی گویند: «پیش رابعه بودیم که مردى با چهل دینار نزد او آمد و گفت: از این پول براى رفع بعضى از ما یحتاج خود استفاده کن. رابعه گریست و رویش را به سوى آسمان برگرداند و گفت: او مىداند که من شرم دارم از اینکه از او که مالک دنیاست دنیا را طلب کنم، پس چگونه دنیا را از کسى که مالک آن نیست بخواهم؟» (سلمی،۱۳۸۵: ۱۸۶). از اینرو رابعه طلب غیر حق را مایه آزرم و شرمساری میداند. همچنین حکایتی دیگر از شقیق بلخی منقول است که به مضمون مزبور اشاره دارد. در شرح احوال شقیق گویند که: «روزى شقیق مىرفت. بیگانهاى در راه پیش آمد؛ او را گفت: شرم ندارى! که نعمت او مىخورى، و بدو ایمان نیارى؟ آن بیگانه او را گفت: اى شقیق! شرم ندارى که دعوى خاصگى کنى و چنین سخنگویى؟! این سخن بدان ماند که هرکه او را مىپرستد، و بدو ایمان دارد، از بهر روزى و نعمت دادن او را مىپرستد! شقیق یاران خود را گفت: این سخن بنویسید! آن بیگانه گفت: چون تو مردى سخن چون منى بنویسى؟! گفت: آرى! ما چون گوهر یاویم اگرچه در کنیف افتاده باشد برگیریم، و باک نداریم. بیگانه گفت: اسلام عرضه کن! که دین تواضع است و حق پذیرفتن (جام،۱۳۸۷ :۱۴۳).
به عقیده سریّ تأثیر حیا تا بدان جایی است که حتی استماع سخن در این خصوص نیز منجر به تصرّف در مخاطب گردیده و وی را به رنگ و صفت خویش میآورد.
«پریى از پریان بر من آمد و سؤال کرد که: حیا چه باشد؟ جواب دادم. آن پرى [آب] گشت. چنین که مىبینى» (عطار،۱۹۰۵م: ۲۷۶).
احمد بن عاصم انطاکى، نقصان حیا و خوف در مرید را مبیّن نقصان معرفت به نفس خویش میداند. وی در این خصوص گوید: «نشان اندکى معرفت بنده به نفس خویش، اندکى حیا بود و اندکى خوف» (همان، ج۲: ۴۱).
سهل بن عبدالله التسترى حیا را در مقایسه با خوف، رفیعتر و بلند مرتبهتر دانسته و صفت خاصگان طریقت توصیف میکند: «حیا بلندتر است از خوف. که حیا خاصّگیان را بود و خوف علما را» (همان:۲۶۴).
جنید در تعریف حیا بیشتر تکیه بر رویت نعمتهای الهی و دیدن تقصیر و نقص بنده دارد: «حیا دیدن آلا باشد از خداوند خویش و رؤیت تقصیر از خویشتن ازین دو معنى حالى تولّد کند آن را حیا خوانند» (قشیری، ۱۳۷۴:۳۴۰).
همچنین با زبانی دیگر این صفت را با همان مضمون مزبور توصیف میکند: «تفکّرى است در صفات نفس و در احسان خداى- عزّوجلّ- با نفس، و از او حیا زاید از خداى، تعالى» (عطار،۱۹۰۵م : ۴۳).
همچنین در خصوص تفاوت مفهوم مراقبه با حیا گوید: «مراقبت انتظار غایب است و حیا خجلت از حاضر مشاهده» (عطار،۱۹۰۵م،ج۲: ۴۳).
همچنین برخی از عارفان مکرراًبه التزام عملی حیا اهتمام داشتند. به عنوان نمونه ابو عثمان مغربی به تحقق عملی حیا تأکید داشته و گوید: «هرکه اندر حیا سخن گوید و شرم ندارد از خداى عزّوجلّ در آنچه گوید، مغرور بود» (قشیری،۱۳۷۴ :۳۳۵).
همچنین وی صفت حیای بنده از نظر حق را یکی از چهار رکن نیکیها و مواهب الهی میداند. چنان که از وی روایت شده که گفت: «تمامی نیکیها را در چهار چیزگرد آمده دیدم: ۱- محبت نسبت به خدا و انجام نوافل، ۲- شکیبایی بر احکام حق، ۳- خوشنودی بر تقدیر خدای، ۴- حیا از نگاه خدا» (سراج،۱۳۸۸ :۱۷۵).
ابن عطا حیا را یکی از دو مصداق عظیمترین علوم دانسته و گوید: «علم بزرگترین، هیبت است و شرم، چون این هر دو از بنده بشد هیچ خیر نماند در وى» (قشیری،۱۳۷۴:۳۳۵).
همچنین حیا را یکی از ارکان سه گانه معرفت میداند: «معرفت را سه رکن بود: هیبت و حیا و انس» (عطار، ۱۹۰۵م:۷۳).
برای
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 02:39:00 ب.ظ ]