بخش دوم: تعارض والد – فرزند
نوجوانی[۱۰۳]
نوجوانی دوره انتقالی است که در آن فرد از وابستگی کودکی[۱۰۴]بهسوی استقلال، مسئولیتپذیری و امتیازات بزرگسالی[۱۰۵] حرکت میکند (لطفآبادی، ۱۳۹۰). هرچند در خصوص طول این دوره اتفاقنظر کاملی بین روان شناسان وجود ندارد. معمولاً سنین ۱۱ الی ۱۳ تا ۱۸ الی ۲۰ سالگی را دوره نوجوانی میدانند (لطفآبادی، ۱۳۹۰). نوجوانی، بروز تغییرات زیستی، بدنی و اجتماعی تعریف شده است که مدتی طول میکشد و با انتظارات، رفتارها و نگرشهای خاص این دوره بین اعضای خانواده همراه است (هریس[۱۰۶]، ۲۰۰۸؛ به نقل از برجعلی، ۱۳۹۲).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
نوجوانی دوره افزایش فشار است. نوجوانان باید تصمیمات مهم دوران زندگی خود را درباره شغل، سلامت، رفتارهای پرخطر و تحصیل بگیرند و عبور از این دوره میتواند برای نوجوانان و خانوادههایشان دوران سختی باشد (جنکینز[۱۰۷]،۲۰۰۹؛ به نقل از برجعلی، ۱۳۹۲). در این دوره، نوجوان[۱۰۸] با دو مسئله اساسی درگیر است: بازنگری و بازسازی ارتباط با والدین، بزرگسالان و جامعه، و بازشناسی و بازسازی خود بهعنوان یک فرد مستقل (لطفآبادی، ۱۳۹۰). تحولات سریع این دوره، روابط نوجوان با دیگران ازجمله والدین را تحت تأثیر قرار میدهد. سالهای ابتدایی نوجوانی بهویژه ۱۰ تا ۱۵ سالگی، با ظهور و افزایش تعارض میان نوجوانان و والدینشان ارتباط دارد (آلیسون، ۲۰۰۰؛ به نقل از قمری، ۱۳۹۲).
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.
اهمیت رابطهی والد و نوجوان
خانواده یک واحد اجتماعی است که بیشترین تأثیر را بر رشد افراد دارد (بیابانگرد،۱۳۸۹). امروزه نقش محرک و سازنده خانواده برای نوجوان بر همگان روشن است. پدر و مادر اولین کسانی هستند که زیربنای شخصیت سالم یک نوجوان را میسازد و پایهگذار ارزشها و معیارهای فکری وی هستند. متأسفانه بسیاری از خانوادهها به علت بیتوجهی و عدم آشنایی با شیوههای برقراری ارتباط با فرزندان خود، نمیتوانند با آن ها رابطه صحیح برقرار کنند. نوجوان در این دوره بیش از هر زمان دیگر نیاز به مراقبت و همراهی والدین خود دارد، لذا قطع رابطه با نوجوان و یا رابطه نادرست با نوجوان ممکن است تأثیرات مخربی بر او بگذارد (اکبری، ۱۳۸۲). روابط نوجوانان کار آسانی نیست. نوجوانان با تعارض بین استقلال[۱۰۹] خواهی و احساس درجه وابستگی[۱۱۰] خود به والدین درگیر هستند.باآنکه همسنوسالها نقش مهمی در زندگی نوجوان ایفا میکنند، اما هیچچیز مانع نفوذ مهم والدین در نوجوانان نیست (منصور، ۱۳۹۰) وپژوهشها نشان میدهد نوجوانانی که رابطه خوبی با والدین خود نداشتهاند، از عزت نفس[۱۱۱] پایین، ادراک ناکارآمد از شایستگیها و فقدان انگیزش[۱۱۲] رنج میبرند (غمخوارفرد، امراللهینیا و آزادفلاح، ۱۳۹۱).
تعریف تعارض
تعارض یکی از جنبههای مهم روابط اجتماعی[۱۱۳] انسانها و صورتی از کنش متقابل اجتماعی است (واندنبرگ[۱۱۴]، ترجمه نیکگهر، ۱۳۸۶). تعارض، تعاملی است ناراحتکننده بین دونفری که تمایل یا توانایی گوش کردن به ناراحتیهای یکدیگر را ندارند. حالتی از جدایی و تنش که فشار روانی زیادی را ایجاد میکند و احساسات و هیجانات منفی را در طرفین موجب میشود) نبل اسچالم[۱۱۵]،۲۰۰۶؛ به نقل از خدامی، ۱۳۹۱). تعارض ازنظر لغوی نیز، به معنی باهم اختلاف داشتن و معترض و مزاحم یکدیگر شدن است (عمید، ۱۳۸۹). واژه تعارض به ناتوانی در حل تفاوتها اشاره داشته و بیشتر با تنش، خصومت و پرخاشگری همراه است (هال[۱۱۶]،۱۹۸۷؛ به نقل از گیتی پسند و همکاران ، ۱۳۸۷). تعارض والد- فرزند عبارت است از چالشهای ارتباطی و تعارضی که در حین رشد و تغییر اعضای خانواده ایجاد میشود (ازمت و بی اوقلو[۱۱۷]، ۲۰۰۹).
حوزهها و مسائل مورد تعارض
موضوعهای تعارض میان والدین و نوجوانانو نیز اهمیت و ترکیب آن ها در فرهنگهای[۱۱۸] گوناگون متفاوت است (اسدی یونسی، مظاهری، شهیدی، طهماسیان و فیاضبخش، ۱۳۹۰).
بر اساس مدل حوزههای اختصاصی[۱۱۹]، میتوان از چهار حوزه عمده در تحقیقات رشد شناختی و اجتماعی[۱۲۰] نام برد: ۱) مسائل اخلاقی[۱۲۱] شامل رفتارهایی که نادرست تلقی میشوند زیرا حقوق دیگران را مورد تجاوز قرار میدهند. ۲) مسائل متعارف[۱۲۲] شامل قواعد رفتاری مرسوم و موردتوافق همه و قواعدی که چارچوبی برای تعاملات اجتماعی پدید میآورند. ۳) مسائل شخصی[۱۲۳] که برعکس دو مورد فوق اعمالیاند که نتیجهشان تنها متوجه خود نوجوان است و بنابراین ورای قوانین اجتماعی یا ملاحظات اخلاقی تلقی میشوند و ۴) مسائل دوراندیشانه[۱۲۴] که مربوط به امنیت، سلامت و آسایش نوجوان است (سمتانا و دادیس[۱۲۵]، ۲۰۰۲).
بهصورت جزئیتر و مصداقیترمیتوان گفت: در اکثر خانوادهها تعارض ممکن است درباره لباس پوشیدن، موسیقی یا اوقات فراغت باشد (استینبرگ و موریس[۱۲۶]، ۲۰۰۱؛ به نقل از قمری، ۱۳۹۲). اما گاهی اختلافات بر سر مسائل مهمتری مثل: استعمال دخانیات، رفتارهای جنسی[۱۲۷]، نگرشهاینقش جنسی، نگرشهای سیاسی، ارزشهای اخلاقی[۱۲۸]، مسائل اقتصادی- اجتماعی، مسئولیتهای خانوادگی، عادتهای مطالعه[۱۲۹] و نوع دوستان بروز میکند (بیابانگرد، ۱۳۸۹). در جدیترین شکل آن نیز، محیط خانوادگی استرسزا با تعدادی پیامدهای منفی ازجمله بزهکاری[۱۳۰] نوجوان، فرار از خانه، افزایش افت تحصیلی[۱۳۱] و حاملگی دختران همراه است (استینبرگ و موریس، ۲۰۰۱؛ به نقل از قمری، ۱۳۹۲).
عکس مرتبط با اقتصاد
همچنین بیابانگرد مسائل زیر را در بروز تعارض میان نوجوان و والدین مؤثر میداند:
پیچیده شدن مسائل هویتی نوجوانان
ظهور میل جنسی در نوجوان
لزوم انتخابهای مهم زندگی توسط نوجوان
تغییر در ارتباطات و مواجهه باقدرت والدین
تغییر در دلبستگی[۱۳۲] نوجوان نسبت به والدین و همسالان
تردید و تعارض در مورد ارزشهای والدین
انتظار والدین از نوجوان مبنی بر، برآورده کردن آرزوها و توقعات آن ها
خودمحور بودن نوجوان
شیوههای تربیتی کنترلی و قدرتطلبانهی [۱۳۳] والدین (بیابانگرد، ۱۳۸۹).
درواقع خانوادههایی که در آن ها والدین از شیوه کنترلی و قدرتطلبانه استفاده میکنند در مقایسه با روشهای آزادمنشانهتر، تعارضات بیشتری راتجربه میکنند (بیابانگرد، ۱۳۸۹).
اشکال تعارض
تعارض در اشکال مختلفی وجود دارد و میتوان آن را به دو دسته کلی تقسیمبندی کرد:
تعارض سازنده[۱۳۴]: تعارض سازنده یا کارکردی افراد را برای تلاش کاری بیشتر، همکاری و خلاقیت[۱۳۵] بیشتر تحریک میکند (هیوتالا[۱۳۶]، ۲۰۰۶؛ به نقل از جباری، ۱۳۹۲). تعارض میتواند سازنده باشداگر نتایج آن باعث روشنی موضوعات، حل مشکلات و کمک به رشد شخصی شود. تعارضهایی که در خانواده بهطور سازنده هستند میتواند منجر به رشد شخصی فرزندان و همچنین افزایش همکاری، همدلی و نیز توجه به یکدیگر شود (مک کوی، کامینز و دیویز[۱۳۷]، ۲۰۰۹)
تعارض مخرب[۱۳۸]: تعارض در سطح خیلی کم و خیلی زیاد، غیر سازنده و غیر کارکردی است. تعارض خیلی زیاد منحرفکننده است و در وظایف اختلال ایجاد میکند. تعارض خیلی کم ممکن است تلاش را افزایش دهد، ولی خلاقیت و سطح عالی عملکرد را کاهش میدهد (هیوتالا،۲۰۰۶؛به نقل از جباری، ۱۳۹۲). تعارض زمانی مخرب است که باعث نابودی ارزش فردی و دوقطبی شدن افراد در حوزه همکاری بین فردی و منجر به افسردگی در والدین و فرزندان، خشونت[۱۳۹]، درخودماندگی اجتماعی، مصرف مواد مخدر و الکل، پرخاشگری در خانواده، عزت نفس پایین در فرزندان و کاهش توانایی سازگاری[۱۴۰] در مدرسه شود (مک کوی، کامینز و دیویز، ۲۰۰۹).
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
رویکردهای نظری به رابطه و تعارض والد – فرزند
تعدادی رویکردهای نظری وجود دارد که در فهم کاملترتعارض والد – فرزند به ما کمک میکند که در ادامه به بررسی آن هامیپردازیم:
رویکرد اریک اریکسون[۱۴۱]
از دیدگاه روان شناسان من[۱۴۲] (مانند اریکسون)، نوجوانان از ۱۲ تا ۱۹ سالگی در وضعیت دستیابی به هویت[۱۴۳] در مقابل سرگشتگی قرار دارد. در این دوره معنای خود، از محدوده والدین به دنیای دوستی گسترش مییابد و این امر بهنوبه خود بر تعامل والد و نوجوان تأثیر میگزارد. بنابراین موضوعاتی چون خودمختاری و استقلال باید در تمام سطوح مجدداًً موردگفتگو قرار گیرند و مسئله اساسی در دوره نوجوانی سازماندهی مجدد رابطه والد – فرزندی است (لطفآبادی، ۱۳۸۰؛ به نقل از محسنی، ۱۳۹۲).
نظریه روانشناسی فردی[۱۴۴]
آلفرد آدلر[۱۴۵] (۱۸۷۰-۱۹۳۷) بر بینظیری انسان، درماندگی و وابستگی طفل به بزرگسالان و بهویژه والدین تأکید میکند. عقده حقارت[۱۴۶] ناشی از جبران[۱۴۷]حقارتها است و میتواند در کودکی و در اثر شیوههای تربیتی والدین نیز به وجود آید. آدلر عقیده دارد سبک زندگی[۱۴۸] که فرد برای خود میسازد به تعاملات اجتماعی فرد و بهویژه ترتیب تولد[۱۴۹] فرد در خانواده و ماهیت رابطه والد – فرزند بستگی دارد. آدلر به اهمیت نقش مادر بهعنوان اولین شخصی که کودک با او در تماس قرار میگیرداشارهکرده است. رفتار مادر میتواند پرورشدهنده یا مانعی برای رشد علاقه اجتماعی[۱۵۰] در کودک باشد. مادر باید همکاری، مصاحبت وجرأت را به کودک بیاموزد تا کودک بتواند در تلاش برای کنار آمدن با درخواستهای زندگی جرأتمندانه عمل نماید (شولتز و شولتز[۱۵۱]، ۲۰۰۵؛ ترجمه سید محمدی، ۱۳۹۲).
نظریهی سیستمی[۱۵۲]
برخلاف صورتبندیهای اولیه خانوادهدرمانی سیستمی که عقیده داشت خانواده در برابر تغییر[۱۵۳] مقاومت میکند و میکوشد که به حالت قبل بازگردد، در حال حاضر خانواده نظامی درنظر گرفته میشود که به خاطر حفظ تداوم خویش میتواند تغییرات مربوطه را تحمل کند. در حقیقت استواری خانواده وابسته به تغییر آن است. یعنی خانواده تا زمانی که کارکرد خود را بهدرستی انجام میدهد، میتواند نظم وتوازن کافی را برای حفظ انطباقپذیری خویش به دست آورد و درعینحال، احساس نظم و یکسانی محیط را حفظ نماید (گلدنبرگ و گلدنبرگ[۱۵۴]، ۲۰۰۰؛ ترجمه شاهی براوتی، نقش بندی و ارجمند، ۱۳۸۹).
تعارضات والدین و نوجوان غالباً هنگامی پدیدار میشود که در خانواده کشمکش درگرفته است بر سر اینکه تا چه حد میتوان تغییر قواعد را تحمل کرد، که در عین ثبات، تداوم هم حفظ شود. توافق مسالمتآمیز درباره تغییرات باعث میشود تا نظام خانواده از استواری و نیرومندی بیشتری برخوردار شود (گلدنبرگ و گلدنبرگ، ۲۰۰۰؛ ترجمه شاهی براوتی و همکاران، ۱۳۸۹). تعارضات در روابط بین اعضای خانواده اجتنابناپذیر است و شیوههایی که برای حل آن انتخاب میشود، میتواند تعیین کند که روابط افراد درست است و یا اینکه ارتباط با مشکل مواجه است (کرآلپ، دینسیورک و بیدوقلو[۱۵۵]،۲۰۰۹).
رویکرد چرخه زندگی[۱۵۶]
به نظر هیلی[۱۵۷](۱۹۷۳) وقتی کودکان به سن نوجوانی میرسند، خانواده با چالشهای سازمانی جدیدی دستبهگریبانمیشوند، بهویژه راجع به موضوعاتی چون خودپیروی و استقلال. امکان دارد والدین دیگر نتوانند اقتدار کامل خود را حفظ کنند، اما درعینحال نمیخواهند اقتدار خود را از دست بدهند. لذا مواردی مثل تغییر مقررات، محدودسازی و بازنگری در نقشها که همگی ضروری نیز هستند، غالباً روابط بین دو یا چند نسل را بهشدت دگرگون میسازند. نوجوانان باید بدون کمک دیگران به تعادل دست یابند، هویت خود را شکل دهند و از خانواده مستقل شوند (گلدنبرگ و گلدنبرگ، ۲۰۰۰؛ ترجمه شاهی براوتی و همکاران، ۱۳۸۹).
دیدگاه هال
از دیگر دیدگاههای مطرح در خصوص تعارضات والدین با نوجوانان میتوان به نظریه هال[۱۵۸] اشاره نمود. او از دوران نوجوانی به دوران طوفان و تنش یاد میکند. بر اساس این دیدگاه نوجوانی توأم با یک سری تغییر و تحولات هورمونی[۱۵۹] و زیستشناختی[۱۶۰] است که نتیجه تغییرات بلوغ[۱۶۱] است که زمینهساز برخورد و تضاد نوجوان با محیط اطراف ازجمله والدین است. بسیاری از متخصصان سلامت روان به این دیدگاه معتقدند و آشفتگی دوران نوجوانی را پدیدهای همگانی میدانند.این باور که آشوب روانشناختی نوجوانی را پدیدهای بهنجار میداند؛ به پیامدی دردناک منجر شده است و آن این است که اغلب تصور میشود نوجوانانی که به مشکلات روانشناختی[۱۶۲] گرفتارند با افزایش تدریجی سن، خودبهخود بهبود مییابند. در حال حاضر شواهد گواهی میدهد که مشکلات روانشناختی در نوجوانی معمولاً پایدار بوده و به درمان نیاز دارد و بهندرت ممکن است خودبهخود برطرف شود (پترسون،کومپاس، بروکس گان، استملر و گرانت[۱۶۳]، ۱۹۹۳).
پیشینه پژوهشی درباره تعارض والد – فرزند
پژوهشهای داخلی
برجعلی (۱۳۹۲) اثربخشی درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش تعارضات والد – فرزندی در نوجوانان را موردبررسی قرارداد. در این پژوهش با روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای، ۲۸ دانشآموز انتخاب و بهصورت تصادفی در گروه آزمایش و گواه قرار گرفتند. برای گروه آزمایش ۸ جلسه درمانی انجام گرفت. نتایج نشان داد کهدرمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی تعارضات والد – فرزندی و ابعاد آن (پرخاشگری کلامی و پرخاشگری فیزیکی) را در دانشآموزان بهطور معناداری کاهش میدهد، همچنین در افزایش توانایی استفاده از راهبردهای استدلالی در دانشآموزان بهطورمعنیداری مؤثر بوده است.
اعتمادی،گیتی پسند و مرادی (۱۳۹۲) اثربخشی درمان گروهی راهحل مدار بر کاهش تعارضات مادر – دختر در مادران را بررسی کردند. نمونه این پژوهش ۳۰ نفر بودند که بهطور تصادفی در گروه آزمایش و گواه قرار گرفتند و ۸ جلسه درمانی بر روی گروه آزمایش انجام گرفت. نتایج نشان داد که درمان گروهی راهحل مدار منجر به افزایش مهارت استدلال و کاهش پرخاشگری کلامی و فیزیکی در مادران شده و درمجموع تعارضات مادر – دختر را کاهش میدهد.
قمری (۱۳۹۲) در مطالعه خود رابطه مؤلفههای سرمایه اجتماعی و تعارض والد – نوجوان در بین نوجوانان را بررسی کرد. نمونه پژوهش ۳۰۹ نفر دانشآموز دوره راهنمایی بودند که به شیوه نمونهگیری تصادفی خوشهای انتخاب شدند. این مطالعه که از نوع همبستگی بود نشان داد که بین سرمایه اجتماعی و تعارض والد – نوجوان رابطه منفی معنیدار وجود دارد و تقریباً ۱۹ درصد از واریانس تعارض والد – نوجوان توسط مؤلفههای اعتماد شخصی، رابطه با خانواده و دوستان و خودباوری تبیین میشود.
ودادیان، قنبری هاشمآبادی و مشهدی، (۱۳۹۰) برای بررسی اثربخشی گروهدرمانی چند خانوادهای بر حل تعارضات والدین – فرزندان و کاهش پرخاشگری نوجوانان دختر ۱۵-۱۴ ساله شهر مشهد، ۲۵ دختر به همراه والدینشان که بهصورت داوطلب از بین مراجعهکنندگان به یک کلینیک روانشناسی انتخابشده بود را موردمطالعه قراردادند. آن ها به این نتیجه رسیدند که گروهدرمانی چند خانوادهای در حل تعارضات میان والدین و نوجوانان مؤثر است، همچنین گروهدرمانی با چند خانواده در مقایسه با دو گروه کنترل دیگر، عاطفه مثبت و گفتوشنود میان نوجوانان و والدینشان را بهصورت معناداری افزایش داده است.
مرادی، آرین و فرخی (۱۳۹۰) پژوهشی با عنوان بررسی اثربخشی اجرای فن استعاره فاصلهها به شیوه گروهی بر کاهش تعارضهای والد – فرزندی (پدر و دختر) در نوجوانان، انجام دادند. در این پژوهش با بهره گرفتن از نمونهگیری خوشهای تصادفی از میان دانشآموزان دختری که بر اساس مقیاس راهبردهای تعارض دارای بیشترین تعارض با پدرانشان بودند، ۳۰ نفر انتخابشده و با روش جایگزینی تصادفی در گروه آزمایش و گواه قرار گرفتند. پس از اجرای ۸ جلسه درمان با گروه آزمایش، نتایج تحلیل کوواریانس جهت آزمون اختلافها نشان داد که اجرای فن استعاره فاصلهها بر کاهش تعارضات پدر – دختر مؤثر است.
ابوئی مهریزی، طهماسیان و خوشکنش (۱۳۸۹) تأثیر آموزش مدیریت خشم بر مهارتهای خود نظم دهی خشم و تعارضات والد – نوجوان در دختران دوره راهنمایی شهر تهران را موردمطالعه قراردادند. نمونه پژوهش ۳۰ نفر است که به روش نمونهگیری در دسترس انتخابشده و در گروه آزمایش و کنترل قرارگرفته و برنامه آموزش مدیریت خشم در ۱۰ جلسه به گروه آموزش ارائه گردید. یافتههای این تحقیق با بهره گرفتن از آزمون تحلیل کوواریانس نشان داد که آموزش مدیریت خشم، مهارتهای خود نظم دهی خشم را افزایش داده و موجب کاهش تعارضات والد – نوجوان میشود.
مدیریت خشم
پژوهشهای خارجی
برادفورد، وون و باربر[۱۶۴] (۲۰۰۸)، پژوهشی با عنوان «زمانی که تعارض وجود دارد، تعارض والدینی، تعارض والد – فرزند و مشکلات رفتاری جوانان» انجام دادند. آن ها یک نمونه ۶۴۱ نفری از دانشآموزان ۱۲ تا ۱۸ ساله را موردمطالعه قراردادند. تجزیهوتحلیل نتایج نشاندهنده وجود ارتباط مستقیم و مثبت تعارض والدینی آشکار با رفتار ضداجتماعی، و تعارض والدینی پنهان با افسردگی و رفتار ضداجتماعی است. وقتی تعارض والد – فرزند به این مدل اضافه میشود، پیوستگی مستقیم و قابلتوجهی بین تعارض پنهان و افسردگی با افزایش اثرات تعارض والد – فرزند، مشاهده میشود.
دیکسون، گرابر و بروکسگان[۱۶۵] (۲۰۰۸)، پژوهشی با عنوان «نقش احترام به اقتدار والدینی[۱۶۶] و شیوههای فرزند پروری[۱۶۷] والدین در تعارض والد – فرزند در میان خانوادههای آمریکایی – آفریقایی، آمریکای لاتین و اروپایی – آمریکایی» انجام دادند. نمونه این پژوهش ۱۳۳ دختر و مادران آن ها بودند. دختران آفریقایی – آمریکایی و آمریکای لاتینی نشان دادند که نسبت به دختران اروپایی – آمریکایی، به میزان قابلتوجهی احترام بیشتری به اقتدار والدینی، قائلاند. علاوه بر این نتایج نشان داد که سطوح بالاتر نظم و انضباط و ارتباط بهتر توسط مادران، با میزان تعارض پایینتر همراه است.
استیونز، والبرگ، پلس و کرینن[۱۶۸] (۲۰۰۷)، پژوهشی با عنوان «مشکلات رفتاری و فرهنگ پذیری[۱۶۹] در میان نوجوانان مراکشی در هلند، تأثیر جنسیت و تعارض والد – فرزند» انجام دادند. نتایج نشان داد که دختران دارای الگوی فرهنگ پذیری دوسوگرا[۱۷۰]، نسبت به سایر دختران، مشکلات رفتاری درونی سازی شده[۱۷۱] و برونیسازی شده[۱۷۲] بیشتری در رابطه والد – نوجوان گزارش دادند؛ اما برای پسران هیچ اثری از تأثیر فرهنگپذیری بر مشکلات رفتاری یافت نشد. بالا بودن تعداد تعارضات بین والدین و دختران دارای فرهنگ پذیری دوسوگرا، تا حدودی با ارتباط بین فرهنگ پذیری و مشکلات رفتاری توجیه میشود.
استراو و بیشاپ[۱۷۳] (۲۰۰۸)، مطالعهای با عنوان «پرخاشگری و تعارض والد – فرزند در کودکان پیشدبستانی: یک مطالعه چندشکلی[۱۷۴] و چندروشی[۱۷۵]» انجام دادند. در این پژوهش بامطالعه ۴۷ نفر، رابطه سیستم ارتباط والد – فرزند و نمود پرخاشگری فیزیکی و ارتباطی، با همسالان در مدرسه، موردبررسی قرار گرفت. نتایج تجزیهوتحلیل رگرسیون نشان داد که تعارض والد –فرزند (زمانی که پرخاشگری فیزیکی و جنسیت کنترلشده) بهصورت منحصربهفردی با پرخاشگری ارتباطی، در میان همسالان مرتبط بود.
به طور خلاصه، پژوهشها نشاندهندهی اثربخشی درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی، درمان گروهی راهحل مدار، گروهدرمانی چند خانوادهای، اجرای فن استعاره فاصلهها به شیوه گروهی، آموزش مدیریت خشم بر کاهش تعارض والد – فرزند است. همچنین بین مؤلفههای سرمایه اجتماعی، رفتار ضداجتماعی، افسردگی، پرخاشگری ارتباطی، احترام به اقتدار والدینی، نظم و انضباط، مشکلات رفتاری درونی سازی شده و برونیسازی شده، با تعارض والد – فرزند، رابطه وجود دارد.
بخش سوم: خودپندارهی تحصیلی
خود، خودپنداره، خود آرمانی[۱۷۶]
جرسیلد[۱۷۷]پدیده خود را چنین تعریف میکند: خود، مجموعهای از افکار و عواطف است که سبب آگاهی فرد از موجودیت خود میشود. بدین معنی که او میفهمد کیست و چیست. خود، دنیای درونی شخص است و شامل تمام ادراکات، عواطف، ارزشها و طرز تفکر او است. پندار یا تصوری که فرد از خود دارد مسلماً برای او اهمیت حیاتی داشته، و سعی دارد که این تصویر را نگه دارد (بیابانگرد، ۱۳۹۰).
خود پنداره: پاپیکا[۱۷۸] خودپنداره را بهعنوان یک ساختار پیچیده و اغلب شناختی از تعمیمات شخص به خود که شامل ویژگیها، تواناییها، دانش، ارزشها، نگرشها، نقشها و دیگر موضوعاتی که افراد خود را تعریف کرده و پیوسته دادههای خود را در آن یکپارچه میکنند، میداند (جوکلاوا و اولریکایوا، ۲۰۱۱).
خود ایدهآل یا آرمانی مجموعه ویژگیهای شخصی و شخصیتی است که ما دوست داریم واجد آن ها باشیم. این تمایل ممکن است هدفی فردی و ذهنی باشد که ما در تخیل خود میخواهیم به آن دستیابیم و یا تصویری است که میل داریم از خود به دیگران نشان دهیم. خود ایدهآل ممکن است بسیار دور از واقعیت و دور از دسترس باشد. تحقیقات نشان داده است که در افراد به هنجار به خصوص افراد نوروتیک، کشمکش میان خود و خود ایدهآل بسیار بیشتر از افراد عادی است (بیابانگرد، ۱۳۹۰).
اهمیت مفهوم خود و خودپنداره
خود پنداره در طول تاریخ بشر از دیدگاه فلاسفه، دانشمندان و نیز افراد عادی، موردتوجه قرارگرفته است (حسنزاده و همکاران ، ۱۳۸۴). خودپنداره، برای متخصصان بهداشت روانی از اهمیت خاصی برخوردار است. زیرا پندار فرد از شخصیت خود تا اندازه زیادی تصور او را راجع به محیطش تعیین میکند، و این عامل نوع رفتارهای او را طرحریزی می کند. اگر تصور از خود، مثبت و نسبتاً متعادل باشد، شخص دارای سلامت روانی است و اگر پنداره فرد منفی و نامتعادل باشد، او ازلحاظ روانی ناسالم شناخته میشود (بیابانگرد، ۱۳۹۰).
به باور اندیشمندان، قسمت عمده ویژگیهای شخصیتی، منش و خصوصیات رفتاری هر فرد به تصویری که از خود در ذهن دارد، یعنی انگاره وی، بستگی دارد (ستوده، ۱۳۹۰).
شاید مهمترین فرض از نظریههای جدید «خود» این باشد که انگیزه تمام رفتارها حفاظت و ارتقای خودِ ادراک شده است. تجارب برحسب ارتباطشان با خود درکمیشوند و رفتارها نیز از این درکها سرچشمه میگیرد. در این صورت، میتوان نتیجه گرفت که تنها یک نوع انگیزش وجود دارد و آنهم انگیزه شخصی درون است که هر انسان در تمام زمانها و مکانها هنگام دست زدن به هر عمل دارد. (پرکی، ۱۹۷۰؛ ترجمه میرکمالی، ۱۳۷۸).
بنا به عقیده کمبز[۱۷۹] و اسنیگ[۱۸۰] خودقالب اساسی مراجعات شخصی و هسته مرکزی ادراک است که بقیه منطقه ادراک نیز در اطراف آن سازمان مییابد. در این مفهوم، خود پدیدهای است که هم محصول تجربیات گذشته و هم سازنده تجربیات جدیدی است که تواناییاش را دارد. این بدان معناست که هر چیزی بر مبنای مراجعات فرد به خود و از مجرای خود درکمیشود. دنیا ازنظر فرد، همان چیزی است که او میفهمد و از آن آگاهی دارد. بهعبارتدیگر، جهان و مفاهیم را به همان طریقیکه خودمان میبینیم، مورد ارزشیابی قرار میدهیم . (پرکی، ۱۹۷۰؛ ترجمه میرکمالی، ۱۳۷۸).
جوانب مختلف خود پنداره
در اینجا به جنبههایی از خود پنداره اشاره میکنیم که کمتر موردتوجه قرارگرفته است:
الف. خودپنداره فردی: بیانگر خصوصیات رفتاری فرد است از دیدگاه خودش. این خودپنداره از خصوصیات جسمانی تا هویت جنسی، قومی، طبقه اجتماعی ـ اقتصادی و هویت من یا حس استمرار و یگانگی فرد در طول زمان را دربرمی گیرد.
ب. خودپنداره اجتماعی: ویژگیها و یا خصوصیات رفتاری شخص است که وی تصور میکند دیگران آن را مشاهده میکنند.
ج. خودآرمانی با توجه به خودپنداره شخصی فرد: این آرمانها خودپندارههایی هستند که فرد شخصاً امیدوار است همانند آن ها باشد.