تشخیص یا جان بخشیدن به اشیا یکی از لوازم فنی است که از قدیم ترین ایام در شعر عربی شناخته شده است. تشخیص وسیله ای است که بر اساس جان بخشیدن به معانی خشک و بی جان و مناظر طبیعت خشک در صورت موجودات زنده دارای حس و حرکت و درک زندگی به کار گرفته می شود. به رغم این که این پدیده در ادبیات عاطفی در تمام زمان ها و بین ملت ها عمومیت داشته است، با این حال، طرفدارن مکتب رومانتیسیسم آن را در ادبیات خویش به صورت کثیر و با صداقت و تنوع به کار برده اند؛ و آن بیشتر به خاطر نرمی احساسات و عواطف در ادبیات آنان به کار رفته است.[۱۱۹]
در واقع زنده کردن و حرکت بخشیدن به آن چه بی جان و بی روح است از ویژگی های ادبیات رومانتیسیست ها می باشد. وقوف شاعر جاهلی بر خرابه های دیار معشوق و مورد خطاب قرار دادن آن امر ساده ای به نظر نمی رسد. مقصود شاعر جاهلی به هنگام وقوف بر آن مکان ها، مورد کنایه قرار دادن سنگ ها و چوب ها نبوده است، بلکه وی آن مکان ها را بسان انسان هایی می داند که با او در غم و اندوهش شریک می باشند.
این چنین به نظر می رسد که شاعر جاهلی در سرودن این اشعار، بی مقدمه یقین درونی خود را بیان داشته و چنین احساس می کند که این اشیای بی جان و ساکت، دارای روحی نهفته در درون خود هستند. وی آن ها را مورد ندا قرار داده و با آن ها صحبت کرده و صدایشان را می شنود.[۱۲۰]

 

۲_۲_ رومانتیسیسم در دوره شعر اسلامی_ اموی

ویژگی ها و نشانه های رومانتیسیسم تنها منحصر به عصر جاهلی نبوده، بلکه در ادامه این حرکت، ما شاهد نشانه هایی از آن در شعر دوره اموی نیز هستیم.
در شعر دوره اسلامی_ اموی، تجربه های ذاتی امرؤالقیس در شعر شماخ بن ضرار و سحیم عبد بنی الحسحاس به طور مکرر دیده می شود. در این دوره، قصائد سرشار از دلایل و مستندات و رد دلایل دیگری بوده و دلیل تراشی بر اساس شرایط خاص خود بود. بارزترین این نشانه ها در غزلیات جریر و خمریات اخطل به تصویر کشیده شده است. در شعر عمر بن أبی ربیعه نیز نشانه های رومانتیسیسم وجود دارد؛ با این که وی شاعری بود که با عواطف و احساساتی که همنشین رومانتیک ها است، زیاد الفت نمی گرفت ولی در اشعارش فراق و عذاب دوری از محبوب دیده می شود[۱۲۱]. هم چنین به عنوان مثال می توان به قصیده رائیه الکبری عمر بن أبی ربیعه، که در باب دوری از محبوبش نُعْم سروده است اشاره نمود:
أمِنْ آلِ نُعْمٍ أنْـــتَ غَادٍ فَمُـبْکِرُ غَـــدَاهَ غَـــدٍ أمْ رائِــحٌ فَمُهَجِّرُ
بِحَاجَهِ نَفْسٍ لَمْ تَقُلْ فِی جَوَابِهَا فَتُبْلــِغَ عُــذْراً وَ المَقَالَهُ تُعْـذِرُ
وَ لَا قُرْبُ نُعْمٍ اِنْ دَنَتْ لَکَ نَافِعٌ وَ لَا نَأیُهَا تَسْلِی وَ لَا أنتَ تَصْبِرُ
وَ أعْجَبَهَا مِنْ عَیْشِهَا ظِلُّ غُرْفَهٍ وَ رَیَّـانُ مُلْــتَفُّ حَدَائِقِ أخْضَرُ[۱۲۲]
در این ابیات که شاعر از میزان علاقه اش به نعم می سراید، از عدم توانایی خود در صبوری بودن نسبت به محبوبش سخن گفته و خود را شیفته نعم می داند. شاعر در این قصیده به شیوه شاعران جاهلی، شعر خود را با ذکر دیار محبوبه و جدایی و دوری از وی آغاز می کند. وی در ادامه این قصیده به توصیف محل زندگی نعم اشاره نموده و آن جا را مکانی سرسبز و زیبا وصف می کند. مکانی که در آن نیازی به بیداری و تفکر نیست.
همچنین بیشترین قصاید شعری کُثَیِّر عِزَّه، جمیل بثینه و نیز قیس بیانگر اوضاع و احوال فراق و وصف عذاب و شوق دیدار محبوب که از نشانه های رومانتیسیسم است، می باشد.[۱۲۳]

 

۲_۳ رومانتیسیسم در ادبیات عصر عباسی

در عصر عباسی وصف باغ و مکان های با نشاط و قصرهای ویران شده، بسیار رخ می داد و همه این موضوعات در باب رومانتیسیسم محسوب می شدند. لیکن در شعر عربی قدیم نظریه رومانتیسیسم به گونه ای نبود که شاعران آگاهانه به آن توجه داشته باشند و عواطف خویش را در آن وارد سازند.[۱۲۴]
در عصر عباسی، بدیع کثرت یافته و تعقید در آثار شاعران به وفور مشاهده می شد. همزمان با این گسترش، طبیعت به عنوان وسیله ای برای رقابت و جدل در بالاترین سطح معنایی به کار می رفت. کما این که ابو نواس اشعاری در باب طبیعت دارد که در کنار خمر و شراب تأثیر بیشتری دارد. وصف باغ ها، آب و هر چیز شبیه به آن نیز در اشعار شاعران عباسی زیر مجموعه مفاهیم رومانتیسیسم قرار دارند. [۱۲۵] طبیعت نزد ابن رومی غایت مقصود اوست. زیرا طبیعت همان مکانی است که به آن عشق ورزیده و شیفته آن می گردد. زمانی که عرصه دنیا بر وی تنگ شده و مردم در حق وی ظلم می کنند، به باغ و بستان پناه آورده، با آن نجوا کرده و شکوه سر می دهد. این عشق به طبیعت در نزد ابن رومی به کونه ای است که وی گاهی در طبیعت ذوب شده و گاهی طبیعت در وی ذوب می گردد. ابن رومی به طبیعت جان بخشیده و آن را موجودی زنده می پندارد و با آن سخن می گوید و اعضای طبیعت نیز اندوهگین و خوشحال می شوند و بسان انسان عشق می ورزند:
عکس در مورد عشق ورزی
بَلَدٌ صَحِبْتُ بِهِ الشَبِیبَهَ وَ الصِّبَا وَ لَبِسْتُ فیهِ العَیشَ وَهْوَ جَدِیدُ
فَاذَا تَمَثَّلَ فی الضَمِیرِ رَأیتُهُ وَ عَلَیهِ أفنانُ الشَّبَابِ تَمِیدُ[۱۲۶]
بحتری نیز در قصیده ایوان کسری اشعاری دارد که در زمینه رومانتیسیسم سروده است. شاعر زمانی که برکه متوکل را رؤیت نموده است، به اوج اشتیاق خود رسیده و اول به وصف برکه پرداخته و سپس به وصف دریا، و بلندی قصر را با اغراق، فراتر از ابرها دانسته است. با این توصیفات، بحتری قصر را به انسانی دارای روح و حرکت تشبیه نموده است که هم چون وی، از ظلم روزگار و فریب و نیرنگ آن در عذاب می باشد، با این حال در برابر این بلایا صبوری پیشه کرده است:
فَهْـوَ یُبْدِی تَجَـلُّداً وَ عَلَیْهِ کَلْکَلٌ مِنْ کَلاکِلِ الدَّهْرِ مُرْسِی
لَوْ تَراهُ، عَلِمْتَ اَنَّ اللَّیَالِی جَعَلَــتْ فِیـهِ مَأتمَاً بَعْدَ عِـرْسِ[۱۲۷]
به وضوح می توان گفت که شعر عربی به تجارب مکتب رومانتیسیسم اشراف کامل داشته و از این رو خیال و هیجان و جان بخشی به اشیا را بر عقل برتری داده و به طور ناخواسته، توانسته است جلوه های گوناگون این مکتب را در خود پرورش دهد.

 

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.

 

۲_۴_ ویژگی های رومانتیسیسم در شعر عصر اندلس

با گذر زمان، ویژگی های رومانتیسیسم در ادبیات عربی تنها منحصر به ادبیات جاهلی یا دوره عباسی نمی شود. بلکه این جنبش در میان شاعران دوره اندلس نیز وجود داشته و آن ها در اشعارشان جلوه های رومانتیسیسم را بیان کرده اند.
شاعران اندلسی در اشعارشان، تمامی موضوعات از قبیل مدح، هجا، وصف، حکمت و غزل که شاعران بغداد و شام می سرودند، را تقلید کردند. ولی در این میان بیشترین توجهشان به وصف، به ویژه وصف طبیعت بود. زیرا طبیعت در نظر آنان، بسان انسان زنده ای بود که با سروده های خود، آن را می آراستند.[۱۲۸] بنابراین می توان گفت که شاعران اندلس در هیچ یک از قالب های شعری نوآوری نداشتند و همواره به تقلید از قدما می پرداختند. تنها موضوعات شعری که شاعران اندلس در آن نوآوری داشتند، قالب شعری موشحات و زجل بود.
همان گونه که قبلا ذکر شد، یکی از موضوعات رومانتیسیسم، توجه به طبیعت می باشد. شاعران اندلس به طبیعت اهتمام زیادی داشتند و عشق شاعران اندلس به طبیعت با حزن پیروان مکتب رومانتیسیسم در هم آمیخته بود، و برخی از شاعران در مواجه شدن با طبیعت همچون جایگاه عاشق در برابر معشوق را داشتند و اوضاع درونی خود را با طبیعت در میان می گذاشتند.[۱۲۹]
زادگاه ابن خفاجه، جزیره شقر[۱۳۰] در بلنسیه یکی از زیباترین بلاد اندلس بود. ابن خفاجه در دامان طبیعت دلفریب پرورش یافت و با آن خو گرفت. در توصیفات خود همواره به طبیعت اندلس اشاره می نمود و صور خود را از طبیعت می گرفت. حتی آن گاه که می گرید، گریه را با وصف می آمیزد و سرشک گریه کنندگان جویباران می شود و لرزش اندامش به لرزش شاخه های با طراوت و ناله هایشان به ناله چکاوک نوحه گر می ماند:
فی کُلِّ نَادٍ مِنْکَ رَوْضُ ثَنَاءِ وَ بِکُلِّ خَدٍّ فِیْک جَدْوَلُ مَاءِ
وَ لِکُلِّ شَخْصٍ هِزَّهُ الغُصْنِ النَّدِی غِبَّ البُکَاءِ وَ رِنَّهُ المَکَّاءِ[۱۳۱]
هم چنین جان بخشیدن به اجزای طبیعت یکی از جلوه های شگفت انگیز شعر نزد شاعران اندلس بود، زیرا آنان اشیای جامد را شبیه انسان ها دانسته و به آن احساس و حرکت می بخشیدند. شاعران اندلس چنین می پنداشتند که در طبیعت، جامعه ای با عوطف و احساسات در کنار جامعه انسانی وجود دارد.[۱۳۲] به عنوان مثال، ابن خفاجه شاعر اندلس به طبیعت شخصیت زنده بخشیده است. طبیعت در نظر وی بسان انسانی دارای احساسات و سخنگو است که شکایت می کند و کوه از شدت شوق به جنبش می آید:
وَ مَا غَیَّضَ السُّلْوَانُ دَمْعِی وَ اِنَّما نَزَفْتُ دُمُوعِی فی فِراقِ الصَّوَاحِبِ[۱۳۳]
ابن خفاجه از شاعران طبیعت است ولی امتیاز او بر دیگران در فراوانی این اشعار است. زیرا شعرش را به انواع بدیع و بیان از استعاره ها و تشبیهات می آراید.
طبیعت در درون شاعران اندلس دارای تأثیر بوده است. شاعران اندلس در طبیعت خاطراتی داشتند که همواره در قلبشان بود. بنابراین آن خاطرات را همیشه یادآوری می کردند و به ایام گذشته که در آغوش طبیعت بودند توجه داشتند. هم چنین اغراق نیست اگر گفته شود طبیعت نزد شاعران اندلس از جایگاه والایی برخوردار است. زیرا آنان طبیعت اندلس را همانند کعبه و قبله ای می پنداشتند و به آن عشق می ورزیدند.[۱۳۴] به عنوان نمونه می توان به اشعار ابن خفاجه که درباره طبیعت اندلس سروده است اشاره نمود:
یَا أهلَ أندُلُسٍ لِلَّهِ دَرُّکُمُ ماءٌ وَ ظَلٌّ وَ أنْهَارٌ وَ أشْجَارٌ
مَا جَنَّهُ الخُلدِ الّا ِفی دِیَارِکُمُ وَ لَوْ تَخَیَّرْتُ هَذَا کُنْتُ اَخْتَارُ[۱۳۵]
ابن زیدون به اندلس و زیبائیهای آن عشق می ورزید. طبیعت، مرتع جوانی و مأمن صفا و شادمانی او بوده است. از این رو اگر طبیعت را می ستاید نه به خاطر ذات طبیعت است بلکه به خاطر آن است که طبیعت جایی برای نشاط و سرمستی اش بوده است. دوری از طبیعت در ذهن ابن زیدون، خاطرات دیرین گذشته را زنده ساخته و از درد زیاد به یاد گذشته می افتد:
أ قُرْطُبَهُ الغَرّاء هَلْ فِیکِ مَطْمَعُ وَ هَلْ کَبِدٌ حَرَّی لِبَیْنَکِ تَنْقَعُ
وَ هَلْ لِلَیَالِیکِ الحَمِیدَهِ مَرْجَعُ[۱۳۶]
ابن زیدون هم چنین طبیعت و زیبایی محبوب را در هم آمیخته و هنگامی که سفیدی دندان هایش را می بیند، درخشش خورشید را به یاد می آورد:
شَخْصٌ یُذَکِّرُنِی فَاهُ وَ غَرَّتَهُ شَمْسُ النَّهَارِ وَ أنفَاسُ الرَّیَاحِینِ[۱۳۷]
وی هم چنین به وصف محبوب پرداخته و وی را خورشیدی می پندارد که از پشت نقاب طلوع می کند:
رَأیْتُ الشَّمْسَ تَطْلُعُ مِنْ نِقَابٍ وَ غُصْنَ البَانِ یَرفُلُ فِی وِشَاحٍ[۱۳۸]
هم چنین شاعران رومانتیسیسم، شادی و غم خود را، با طبیعت در میان می گذاشتند و هنگامی که شاعر غمگین می شد، حزن و اندوهش را در دامان طبیعت بیان می کرد و در طبیعت می گریست و از آن می خواست تا غم و اندوه وی را درک کرده و وی را تسکین دهد. ابن زیدون در قصیده ألَمْ یَأنِ أنْ یَبکِی الغَمامِ پناه بردن به دامان طبیعت را این گونه به تصویر می کشد:
ألَمْ یَأنِ أنْ یَبْکِی الغَمَامُ عَلَی مِثْلِی وَ یَطْلُبَ ثَأرِی البَرْقُ مُنْصَلَتَ النَّصْلِ
وَ هَلاَّ أقامَتْ اَنْجُمَ اللَّیْلِ مَأتَماً لِتَندُبَ فی الآفَاقِ مَا ضَاعَ مِنْ نَثْلِی[۱۳۹]
در این ابیات، ابن زیدون با حالت پرسشی، چنین بیان می کند که آیا وقت آن نرسیده است تا ابرها بر افرادی مانند من بگریند. ستارگان را به گریه کردن بر غم و اندوهش فرا می خواند.
یکی از مهم ترین حوادث زندگی ابن زیدون عشق او به ولاده است. عشقی که شاعر در آن به رقابت با ابن عبدوس، وزیر ابوالحزم جهور پرداخت. از آن جایی که شعر ابن زیدون شعری سرشار از عاطفه و احساس می باشد، از این رو در اشعارش احساس خود را نسبت به دوری از محبوبش، ولاده این گونه بیان می دارد:
أضْحَی التَنَائی بَدِیلاً مِنْ تَدَانِینَا وَ نَابَ عَنْ طِیْبِ لُقْیَانَا تَجَافِیْنَا
بِنْتُمْ وَ بِنَّا فَمَا ابْتَلَّتْ جَوَانِحُنَا شَوْقاً اِلَیْکُم وَ لَا جَفَّتْ مَآقِینَا
نَکَادُ حِیْنَ تُنَاجِیکُمْ ضَمَائِرُنَا یَقْضِی عَلَیْنَا الأسَی لَوْلاَ تَأسِیْنَا[۱۴۰]
در این قصیده شاعر از شوق و اشتیاق خود به محبوبه اش سخن گفته و نسبت به زمان گذشته حسرت خورده و اندوهگین می باشد.
با توجه به مطالب مذکور، می توان دریافت که شعر دوره اندلس نیز در بردارنده مضامین رومانتیسیسم بوده و شاعران زیادی در این زمینه به سرودن شعر پرداخته اند. ولی از آن جایی که در آن زمان مکتب رومانتیسیسم هنوز به معنای نوظهور خود در قرن نوزدهم به کار نمی رفت، شاعران آن دوره از هیچ یک از مکتب های ادبی پیروی نمی کردند.

 

۲_۵_ رومانتیسیسم در دوره معاصر

شعر معاصر عرب هم چون شاخه های دیگر ادبیات عربی در دوران جدید تحت تأثیر ادبیات غرب شکل متفاوت تری از گذشته به خود گرفت. معمولا حمله ناپلئون به مصر در سال ۱۷۹۸ نقطه آغازین دگرگونی شعر در ادبیات عربی به شمار می رود.[۱۴۱]
شفیعی کدکنی درباره پیشروان و نوظهوران رومانتیسیسم بر این عقیده است که: «هنوز قرن نوزدهم تازه به پایان رسیده بود که نوع تازه ای از شعر به ظهور پیوست؛ نوعی که از لحاظ مضمون و شکل و از لحاظ اسلوب دارای تعارض ها و تضادهایی بود: از یک سو دارای اسلوب کلاسیک و سنتی و از سوی دیگر دارای عواطف و انفعالات رومانتیک جدید. در واقع این نوع از شعر، انعکاس جنبش فکری عامی بود که این تغییر و تجدد را در میدان ادبیات به وجود آورده و دنباله رو ادبیات اروپایی بود.»[۱۴۲]
در اواخر قرن نوزدهم، احساس شاعران عربی نسبت به کنار گذاشتن سنت های بی اساس کلاسیک ها، به اوج خود رسیده و این یکی از نشانه های پدید آمدن مکتبی نو ظهور که متناسب و همگام با تفکر و اندیشه های غربی بود را فراهم آورد. تفکر اروپایی بعد از حمله فرانسه به مصر و گشوده شدن درهای مصر به اروپا و هم چنین سرزمین شام و لبنان که مبلغانی از آمریکا و اروپا راهی آن سرزمین ها می شدند، نشأت گرفت. می توان این گونه بیان نمود که گسترش فرهنگ غربی و آگاهی شاعران عرب از آثار تفکر رومانتیسیسم نوآور اروپایی، از عوامل مؤثر بر پیدایش این مکتب در ادبیات عربی در نیمه اول قرن بیستم میلادی است.[۱۴۳]
از علل روی آوردن شاعران عرب به این مکتب می توان به: توجه زیاد شاعران مکتب کلاسیسیسم به شعر قدیم و تقلید بیش از حد از آن و اهتمام به شعر مناسبات، دوری نمودن از تجربه های درونی، توجه به ساختار و شکل و قالب شعر بر حسب معنی و فکر و وجدان، و هم چنین عدم توجه کلاسیست ها به وحدت عضوی در قافیه و توجه به بیت شعر و وحدت مستقل اشاره نمود.[۱۴۴]
«از اوایل قرن بیستم، شاعران معاصر عرب در حرکتی کاملا نو، از روش ها و سلیقه های قدیم در بیان اندیشه و در ارزیابی سخن، خارج شدند و اندک اندک خود را از قیود شعری گذشتگان رها ساختند. زیرا بر این باور بودند که شاعر معاصر باید از ادراک و تصور و احساس خود و نه از ادراک و احساس شاعران دوره های پیشین سخن بگوید».[۱۴۵]
از جمله علل و عوامل مؤثر بر بیان چنین نگرش و اعتقادی را می توان در موارد زیر خلاصه نمود:
الف: رشد آموزش و پرورش نوین در کشور های عربی
ب: رشد جنبش ترجمه آثار ادبی غرب در کشور های عربی
ج: نشر اندیشه های سیاسی غرب در میان روشنفکران و ادیبان عرب
د: مهاجرت ادیبان عرب به کشورهای غربی و اقامت دراز مدت در آن جا.[۱۴۶]
مکتب نوظهور رومانتیسیسم عربی که در نتیجه اتصال عرب با غرب از طریق اعزام هیأت های فرهنگی و هم چنین در نتیجه اتفاقات به وجود آمده ما بین جنگ اول و دوم جهانی در کشور های عربی به وجود آمده بود، به دلایلی در ادبیات عرب تأثیر بسیاری داشت. از جمله این دلایل می توان به دلایل زیر اشاره نمود:
الف: نیاز به نوآوری در سطح اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در دوره ما بین دو جنگ اول و دوم جهانی بیش از پیش احساس می شد و مردم زیادی نسبت به سایر مکاتب، به این مکتب روی آوردند، چرا که این نوآوری، انقلابی فراگیر و همه جانبه بر مضامین و اشکال ادبیات دوره های قبل به حساب می آمد.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
ب: از ویژگی های این مدرسه نوظهور، توجه به درد و رنج و آه و حسرت بود، و این مکتب به نوعی پناه گاه ادیبان ملتی بود که همچون ادیبان عرب برای بیان سال های متمادی ظلم و شکنجه ای که در دوره استثمار عرب توسط کشورهای غربی، بر مردمان عرب تحمیل می شد.[۱۴۷]

 

۲_۶_ ویژگی های کلی مکتب رومانتیسیسم معاصر عربی

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1400-01-24] [ 11:10:00 ب.ظ ]