عربستان سعودی به لحاظ موقعیت خاص خود همواره در تحولات منطقه‌ای و بین‌المللی به ایفای نقش پرداخته است. این کشور تلاش نموده است تا در تمامی تحولات منطقه به‌ویژه پس از سقوط صدام،و هم‌چنین تحولات بیداری اسلامی به‌نوعی به‌عنوان بازیگری فعال به ایفای نقش بپردازد. سیاست عربستان سعودی و درک عوامل تأثیرگذار بر سیاست خارجی آن، برای جمهوری اسلامی ایران اهمیت فراوانی دارد. اگر به بررسی رفتارهای عربستان در سه حوزه بین‌المللی، منطقه‌ای و در جهان اسلام بپردازیم درمی‌یابیم که یکی از اهداف اصلی عربستان همواره رقابت با ایران بوده و این کشور در تلاش بوده است تا از قدرت و نفوذ ایران بکاهد.لذا با توجه به آن‌که عربستان سعودی به‌عنوان رقیب استراتژیک ایران محسوب می‌شود و همواره از هر نوع تلاشی برای کاهش نفوذ و اقتدار ایران در منطقه بهره برده است
بررسی رفتار و واکنش عربستان در قبال تحولات بیداری اسلامی برای ایران حائز اهمیت فراوان است زیرا عربستان ضمن تلاش برای حفظ حکومت سنی مذهب آل خلیفه در بحرین به دنبال سقوط دولت سوریه بود که این کشور به‌عنوان هم‌پیمان اصلی ایران محسوب می‌شود.کشوری که حفظ موقعیت سیاسی کنونی در آن برای افزایش نفوذ ایران در خاورمیانه حیاتی به نظر می‌رسد .عربستان در تحولات سوریه برای آن‌که بتواند تحولات را به سمت مسیر موردنظر خود سوق دهد عملاً وارد یک جنگ نیابتی در سوریه با ایران شده است.
از همین رو شناخت عوامل تأثیرگذار بر سیاست خارجی عربستان و شناخت ابزارهای مور استفاده این کشور برای نیل به اهداف در سیاست خارجی، به درکی واقعی‌تر از سیاست‌های این کشور در عرصه خارجی منجر خواهد شد.

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

 

۱-۸-تعریف عملیاتی مفاهیم

بیداری اسلامی
بیداری اسلامی زنده شدن دوباره در پرتو اسلام اصیل در تجدید حیات اسلام، معنا می‌دهد که در پناه آن استقلال ، عدالت ، و همه آموزه‌ها و ارزش‌های متعالی الهی ، بار دیگر زنده می‌شود و یا حیات می‌یابد .
بیداری یا احیاگری اسلامی نوعی اصلاح گری دینی است ، البته نه آن اصلاح دینی اتفاق افتاده در غرب . در اصلاح دینی به معنای غربی ، دین به قلمرو شخصی رانده می‌شود و در این صورت دین از عرصه حیات اجتماعی بیرون می‌رود ، اما بیداری و احیاگری اسلامی ، زنده داشتن انسان و حیات اجتماعی بر مبنای دین و به شیوه‌ی دینی است و به همین دلیل باید غبار از سیمای دین زدوده شود و صورت و سیرت دین هویدا گردد که درنتیجه این اقدام ، دین به عرصه حیــات آدمی بازمی‌گردد.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
سیاست خارجی
سیاست خارجی (Foreign Policy) عبارت است از یک استراتژی یا یک‌رشته اعمال از پیش طرح‌ریزی‌شده توسط تصمیم‌گیرندگان حکومتی که مقصود آن دستیابی به اهدافی معین، در چهارچوب منافع ملی و در محیط بین المللی است. به‌طور خلاصه میتوان گفت که سیاست خارجی شامل تعیین و اجرای یک سلسله اهداف و منافع ملی است که درصحنه‌ی بین المللی از سوی دولتها انجام میپذیرد. سیاست خارجی میتواند ابتکار عمل یک دولت و یا واکنش آن در قبال کنش دیگر دولتها باشد و در تعریفی دیگر میتوان این‌طور تعریف کرد که: جهتی را که یک دولت برمی‌گزیند و در آن از خود تحرک نشان میدهد و نیز شیوهی نگرش دولت را نسبت به جامعهی بین المللی، سیاست خارجی می‌گویند.

 

۱-۹-روش پژوهش و ابزار گردآوری اطلاعات

روش مورداستفاده در این پژوهش روش توصیفی – تحلیلی است.در این روش با بهره گرفتن از اطلاعات جمع‌ آوری‌شده از طریق کتب، مقالات، اسناد، اینترنت و سایر منابع، به واکنش دولت عربستان در دو حوزه‌ی داخلی و منطقه‌ای در قبال بیداری اسلامی ، پرداخته می‌شود.

 

۱-۱۰-بررسی ادبیات موجود

مهم‌ترین نکته‌ای که در ابتدای این مبحث باید بدان اشاره کرد این است که با توجه به جدید بودن موضوع متأسفانه پژوهش‌های زیادی در قالب کتاب در این حوزه صورت نگرفته است. در ذیل به چندین کتابی که در این حوزه موردبررسی قرارگرفته پرداخته می‌شود:
یکی از کتاب‌هایی که در مورد موضوع پژوهش پیش رو نوشته‌شده است، کتابی است که از سوی انتشارات ابرار معاصر که توسط مجموعه‌ای از پژوهشگران انتشاریافته تحت عنوان «کتاب خاورمیانه(۹)»، است که مربوط به مسائل داخلی عربستان سعودی است که یک برآورد اساسی از تحولات و زمینه‌های بروز تغییرات و هم‌چنین واکنش این کشور در خصوص تحولات داخلی بوده است.
از دیگر کتب موجود می‌توان به «کتاب شیعیان عربستان» نوشته‌ی فؤاد ابراهیم اشاره نمود.این کتاب توسط سلیمه دارمی و فیروزه میررضویترجمه شده و توسط انتشارات ابرار معاصر تهران به چاپ رسیده است. در این کتاب نویسنده یک نظر اجمالی در خصوص تحول اپوزیسیون شیعه در استان شرقی عربستان، طی مقطع زمانی پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ تا روی کار آمدن ملک عبدالله در اوت ۲۰۰۵ ارائه می‌کند.
از دیگر کتب منتشره در این حوزه می‌توان از کتاب «خاورمیانه ۸» که مجموع مقالاتی است از نویسندگان مختلف این حوزه که مربوط به انتشارات ابرار معاصر است که درباره «اسلام‌گرایی» و «بیداری اسلامی» در خاورمیانه است. مقالات این کتاب در پی این هدف هستند تا با بررسی و پژوهش، ریشه‌های نگرش‌های اسلامی در خاورمیانه و تفحص در ساختارها و کارکردهای اسلام‌گرایی و بیداری اسلامی درگذشته و حال این کشورها را موردبررسی قرار می‌دهد.
در خصوص موضوع موردپژوهش چند پایان‌نامه کارشناسی ارشد در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران ، با عناوینی همچون « بیداری اسلامی و تأثیر آن بر روابط ایران و عربستان » از سید ایوب موسوی منور و هم‌چنین پایان‌نامه‌ی دیگری تحت عنوان «بررسی و تحلیل وضعیت حقوقی شیعیان عربستان سعودی» از یاسر مکرمی قرطاول ، و هم‌چنین پایان‌نامه‌ی دیگری در دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی تحت عنوان« سیاست خارجی عربستان از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۲» از محمد اولیایی نام برد که در آن‌ ها به بررسی تحولات داخلی عربستان و هم‌چنین شرایط داخلی در خصوص وقوع تحولات در این کشور و واکنش‌های این کشور در تحولات انقلابی خاورمیانه پرداخته ‌شده است.
از مقالات مرتبط با موضوع پژوهش مقاله‌ای تحت عنوان «استراتژی عربستان سعودی در برابر خیزش‌های جهان عرب» که توسط حسن احمدیان در فصلنامه‌ی رهنامه‌ی سیاست‌گذاری در سال ۱۳۹۰ به چاپ رسیده است. در این مقاله نویسنده به واکاوی مبانیِ تحرکات ریاض بر اساس اهداف و اولویت‌های سیاست خارجی عربستان و امنیت، در نگرش استراتژیک عربستان به کشورهای بلافصلش در شبه‌جزیره می‌پردازد.
یکی دیگر از مقالات مرتبط با موضوع موردپژوهش مقاله‌ای است «تحت عنوان تحولات جهان عرب و تغییر سیاست منطقه‌ای عربستان» که توسط قاسم ترابی در پژوهشکده‌ی مطالعات استراتژیک خاورمیانه در سال ۱۳۹۰نگارش یافته است. نویسنده در این مقاله با اشاره به روندهای موجود به‌ خصوص سیاست متناقض و مداخله ‏گرایانه عربستان سعودی در قبال تحولات جهان عرب به‌ویژه در قبال بحرین و سوریه به دنبال بررسی آن است که نشان دهد در شرایط کنونی رهبران سعودی، تداوم چنین سیاستی را در راستای منافع استراتژیک خودارزیابی نمی‌کنند.
از دیگر مقالات منتشره در این حوزه می‌توان به مقاله‌ی « تحولات انقلابی بحرین و تعارضات مذهبی و ژئوپلیتیکی ایران و عربستان سعودی » که توسط علی آدمی و همکاران در فصلنامه تحقیقات سیاسی و بین‌المللی شماره ۱۰ در سال ۱۳۹۱ منتشرشده یادکرد که در آن به اهمیت راهبردی و ژئوپلیتیکی بحرین و هم‌چنین تحولات بیداری اسلامی در آن کشور و درنهایت واکنش‌های عربستان در قبال تحولات داخلی آن کشور می‌پردازد.
از دیگر مقالات مرتبط با موضوع موردپژوهش می‌توان به مقاله‌ی «جایگاه حق رأی مردم در اندیشه‌ی وهابی با تأکید بر واکنش عربستان سعودی به بیداری اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا» اشاره کرد که توسط احمد دوست محمدی در فصلنامه پژوهش‌های سیاسی در سال ۱۳۹۱ نگارش شده و در آن به این مسئله می‌پردازد که در جریان بیداری اسلامی دولت عربستان در جبهه‌ی مقابله با انقلاب در خاورمیانه قرار گرفت.عربستان که به‌عنوان سنگر اصلی محافظه‌کاری شناخته می‌شود که در آن دموکراسی مردمی را مشروع نمی‌داند و لذا در مقابله با این درخواست‌ها مهاجمانه برخورد کرده است.از طرف دیگر به مسئله‌ی بسترسازی این سرکوب که توسط فتاوای مختلفی که علمای وهابیت در این حوزه صادر کردند می‌پردازد.
از دیگر مقالات منتشره در این حوزه می‌توان به مقاله‌ی «بازتاب‌های بیداری اسلامی و لزوم اصلاح در نظام سیاسی عربستان» که توسط مجید عباسی در کتاب خاورمیانه ۸ ویژه اسلام‌گرایی در خاورمیانه در سال ۱۳۹۰ انتشاریافته که در آن به معضلات فرهنگی اجتماعی و اقتصادی در عربستان سعودی، بازتاب‌های بیداری اسلامی در نظام سیاسی عربستان و الزامات و موانع انجام اصلاحات سیاسی در این کشور می‌پردازد.
عکس مرتبط با اقتصاد
از دیگر مقالات موجود در این حوزه می‌توان به « بازیگران معارض در بحران سوریه:اهداف و رویکردها » از سید امیر نیاکویی که در فصلنامه روابط خارجی در سال ۱۳۹۱ نام برد که در آن به بررسی تحولات داخلی سوریه و همچنین بازیگران داخلی و خارجی که به ایفای نقش در تحولات سوریه ایفای نقش نموده‌اند می‌پردازد.
در خصوص منابع لاتین نیز می‌توان به مقاله‌ی
Simon Mabon Kingdom in Crisis? The Arab Spring and Instability in Saudi Arabia
نام برد که در مجله‌ی contemporary sevurity policy در سال ۲۰۱۲ منتشرشده که در آن به بررسی این موضوع می‌پردازد که چگونه باوجودآنکه اکثر کشورهای خاورمیانه را انقلاب‌های عربی درنوردید اما عربستان سعودی توانست در برابر آن مقاومت کند.
مقاله‌ی لاتین دیگری که در این زمینه نگاشته شده است می‌توان از مقاله‌ی
Saud Mousaed Al Tamamy Saudi Arabia and the Arab Spring: Opportunities and Challenges of Security
نام برد که در مجله‌ی Journal of studies در سال ۲۰۱۲ منتشر شد که در آن به بررسی فرصت‌ها و چالش‌های امنیتی انقلاب‌های عربی از نگاه عربستان می‌پردازد و از طرف دیگر به مبحث رقابت منطقه‌ای و عقیدتی با ایران پرداخته است.
مقاله‌ی لاتین دیگری که در این زمینه نگاشته شده می‌توان از مقاله‌ی
Madawi Al-Rasheed -Sectarianism as Counter-Revolution: Saudi Responses to the Arab Spring
نام برد که در مجله‌ی Studies in ethnicity and nationalism در سال ۲۰۱۱ منتشر شد که در آن نویسنده معتقد است عربستان از فرقه‌گرایی به‌عنوان استراتژی ضدانقلابی علیه تحولات منطقه‌ای خاورمیانه استفاده کرده است .و از طرف دیگر به این نکته اشاره می‌کند که اقدام عربستان در لشکرکشی به بحرین ضمن سرکوب مخالفت‌ها در این کشور سیگنال‌های قوی به معترضین اهل سنت و اقلیت شیعه در کشور خود فرستاد که روابط مذهبی و خویشاوندی و اجتماعی گسترده‌ای با مردم بحرین داشته و دارند.

 

۱-۱۱-سازمان‌دهی پژوهش

این پژوهش از پنج فصل تشکیل‌شده است:
فصل اول: کلیات و طرح تحقیق
فصل دوم: چارچوب نظری و مفهومی
فصل سوم : سیاست عربستان در برابر تحولات داخلی
فصل چهارم: سیاست عربستان در خصوص تحولات کشورهای هم‌پیمان(بحرین)
فصل پنجم: سیاست عربستان در خصوص تحولات کشورهای مخالف و رقیب(سوریه)
در پایان نیز نتیجه‌گیری پایان‌نامه ارائه میشود.
فصل ۲
چارچوب نظری و مفهومی
بدون شک به‌منظور بررسی و شناخت مناسب تحولات موجود در عرصه‌های بین‌المللی، استفاده از چارچوب نظری مناسب که به تجزیه‌وتحلیل مسائل این حوزه کمک کند، ضروری به نظر می‌رسد .در کنار این امر با توجه به وجود مکاتب مختلف نظری در حوزه‌ی روابط بین‌الملل ممکن است پژوهشگران این عرصه در خصوص انطباق تحولات موجود با این مکاتب دچار سردرگمی شوند، لذا پژوهشگر به‌ناچار باید با جستجویی دقیق در میان رویکردها و مکاتب مختلف نظری، به انتخاب رویکردی بپردازد که بتواند وی را درزمینه بررسی موضوع پژوهش و مسئله موردبررسی‌اش بهتر یاری کند.
در خصوص تحولات بیداری اسلامی که بعد از سال ۲۰۱۱ در منطقه‌ی خاورمیانه شکل گرفت عربستان سعودی که خود را در دو عرصه‌ی داخلی و خارجی در معرض تهدید می‌دید به‌ناچار متوسل به تغییر در جهت‌گیری سیاست خارجه‌ی محتاطانه‌ی خود شد و به رویکردی تهاجمی در این عرصه روی آورد بنابراین به این دلیل که رهیافت “رئالیسم تهاجمی” توضیح و تبیین جامع‌تر، مناسب‌تری را از فضای تحقیقاتی محقق در اختیار می‌گذارد ،این رهیافت به‌عنوان چارچوب نظری در این پژوهش موردبررسی قرار می‌گیرد.

 

۲-۱- نظریه رئالیسم

نظریه واقع‌گرایی که به‌عنوان مهم‌ترین نظریه پس از جنگ جهانی دوم شناخته می‌شود،در تمامی پنداشت های اندیشمندان کلاسیک و واقع‌گرایان مدرن بر اندیشه بدبینی نسبت به ذات انسان استوار است و ریشه‌های آن در نظریات توسیدید، ماکیاولی و هابز یافت می‌شود. (عمویی و حسین‌خانی،۱۶۰:۱۳۹۰).
برجسته‌ترین نظریه‌پرداز مکتب رئالیسم «هانس جی. مورگنتا»ست که با کتاب «سیاست میان ملت‌ها» اصول اساسی مکتب رئالیسم را به‌گونه‌ای نظام‌مند و تئوریک تشریح نمود. او منافع را وسیله اصلی تحلیل سیاست بین‌الملل دانست و آن را فراتر از زمان و مکان تعریف کرد. مورگنتا همچنین هدف سیاست بین‌الملل را حفظ، افزایش یا نمایش قدرت معرفی نمود.سیاست قدرت در مکتب رئالیستی اولین بار از سوی توماس هابز در دوره نهضت اروپایی مطرح شد که در آن معنای قدرت به دولت و روابط خارجی آن محدود شد.(موسوی،۱۳۹۱: ۲۲)
واقع‌گرایان پنداشت معرفت‌شناسانه خود را بر دو فرض استوار می‌کنند: یکی اینکه بشر همواره به دنبال منفعت خود است که تحت عنوان منافع ملی شناخته می‌شود. دیگر اینکه بشر همواره به دنبال قدرت است که به عرصه ملی تسری داده شد و در اوج خود منجر به مسابقه تسلیحاتی میان کشورها گردید، امری که به یک فرهنگ تبدیل شد و رهبران و نخبگان هر کشور به آن اندیشیدند تا جایی که این مسابقه به برابری در قدرت انجامید و درنهایت در رقابت میان ابرقدرت‌ها به شکل بازدارندگی هسته‌ای ظهور و بروز یافت(عمویی و حسین‌خانی،۱۶۱:۱۳۹۰).
از منظر واقع‌گرایی، تعارض میان دولت‌ها به علت ماهیت سلطه گری و سرکوب گری انسان اجتناب‌ناپذیر است. این نظریه‌پردازان دولت را به‌عنوان تنها بازیگر اصلی سیاست بین‌الملل می‌دانند و با عنایت به اسطوره آشوب‌زدگی یا فقدان اقتدار مرکزی بین‌المللی توضیح می‌دهند که به چه علت دولت‌های مستقل به‌صورت اجتناب‌ناپذیر خود را در تعارض با سایرین می‌بینند و نیز به چه دلیل سیاست قدرت راه‌حلی برای مدیریت چنین تعارضی به شمار رود. در چارچوب پارادایم واقع‌گرایی، امنیت در اشکال سیاسی و نظامی به‌صورت حمایت از مرزها و حفظ تمامیت ارضی و ارزش‌های یک دولت در مقابل خطرهای محیط بین‌المللی متخاصم تعریف می‌شود(قوام،۱۳۹۰: ۱۰).
آن‌ ها همچنین امنیت را ازجمله مفاهیم اصلی روابط بین‌الملل قلمداد می‌کنند و در اندیشه آن‌ ها ناامنی همواره تهدیدکننده واحدهای سیاسی است و امنیت چیزی یا هدفی است که دولت‌ها در پی آن هستند. قدرت نیز ازجمله عوامل بروز ناامنی است و به همین دلیل کشمکش و رقابت بر سر قدرت و ناامنی فراگیر در سیاست بین‌الملل درنتیجه کنش‌های بازیگران برای به دست آوردن قدرت است(بیلیتس و اسمیت،۱۸۳:۱۳۸۳).
بنابراین امنیت در نزد واقع‌گرایان به معنی نبود تهدید امنیت فیزیکی آن‌هم از نوع نظامی است. نگرش هستی شناسانه واقع‌گرایی به‌نظام بین‌الملل مبتنی بر وجود هرج‌ومرج گونگی در مناسبات و ساختار بین‌المللی است و در بازی دولت‌ها باهم، این اقویا هستند که قواعد بازی را تعیین می‌کنند و قاعده بازی مبتنی بر جمع جبری صفر است(سازمند و قنبری،۴:۱۳۹۱).

 

۲-۲-نظریه نئورئالیسم

نئورئالیسم در اواخر دهه ۱۹۷۰ شکل گرفت و می‌توان آن را بیش از هر چیز تلاش برای علمی کردن واقع‌گرایی دانست. در شرایطی که واقع‌گرایی کلاسیک متهم به آن بود که سنت‌گرا و غیرعلمی است. نو واقع‌گرایان ضمن تأکید بر فقدان اقتدار مرکزی در نظام بین‌الملل، سطح تحلیل را نظام بین‌الملل می‌دانستند. پژوهشگران مطالعات امنیتی دو برداشت از نوواقع‌گرایی را به‌صورت واقع‌گرایی تهاجمی و واقع‌گرایی تدافعی ارائه می‌کنند . واقع‌گرایان تهاجمی معتقدند که قدرت نسبی برای دولت‌ها از اهمیت بیشتری برخوردار است و واقع‌گرایان تدافعی جنگ را ناشی از نیروهای غیر عقلایی یک جامعه می‌دانند. به‌طورکلی از دیدگاه نوواقع‌گرایی گریان، امنیت ملی یا ناامنی تا حد زیادی حاصل ساختار نظام بین‌الملل است. این تفکر، در دوران جنگ سرد غالب بود و در دوره نوین نیز کم‌وبیش در همراهی با دیگر رویکردها مطرح بوده و قابلیت عملیاتی شدن رادار است(سازمند و قنبری، ۱۳۹۱ : ۴).
این تئوری که اغلب رئالیسم ساختاری نیز نامیده می‌شود؛ضمن تأکید بر فقدان اقتدار مرکزی (آنارشی) در نظام بین‌الملل، سطح تحلیل را نظام بین‌الملل قرار می‌دهد و معتقد است که ساختار نظام بین‌الملل ، نوع و قواعد بازی را مشخص می‌کند. درحالی‌که رئالیست‌های کلاسیک، ریشه‌های قدرت را بیشتر در طبیعت انسان جستجو می‌کنند، نئورئالیسم‌ها به نبود اقتدار مرکزی و آنارشی در نظام بین‌الملل اشاره دارند که انباشت قدرت را برای بقای دولت‌ها ضروری می‌کند. قدرت، کانون توجه نئورئالیسم است اما جستجوی قدرت مانند رئالیسم کلاسیک به‌مثابه هدفی درخور، موردتوجه قرار نگرفته و از طبیعت انسانی ناشی نمی‌شود بلکه دولت‌ها همیشه برای بقای خویش به دنبال قدرت‌اند. بنابراین در نظام بین‌الملل، رفتار دولت‌ها نسبت به یکدیگر بر پایه نبود اقتدار مرکزی تنظیم می‌شود. اصل نظم‌دهنده نظام بین‌الملل، دولت‌ها را وامی‌دارد تا بدون توجه به میزان ظرفیت خود به وظیفه اولیه خویش یعنی تقویت قدرت نظامی و خودیاری اقدام کنند. در این فرایند ، دولت‌ها می‌آموزند که ضمن اتکا به خود و بی‌اعتمادی نسبت به دیگران، از طریق انباشت امکانات برای جنگیدن علیه یکدیگر، امنیت خویش را حفظ نمایند(عباسی ، ۱۳۸۳ : ۵۳۰).
این سؤال که آیا هدف اصلی دولت‌ها ایجاد امنیت است یا افزایش قدرت ، باعث شکل‌گیری دو گروه در میان رئالیست‌ها شده است: رئالیست‌های تدافعی و رئالیست‌های تهاجمی. اعتقاد به هر یک از این دو گونه‌ی رئالیسم ، تأثیرات مهمی بر چگونگی دیدگاه ما نسبت به دورنمای امنیت و همکاری‌های بین‌المللی خواهد داشت (بلیس و اسمیت ، ۱۳۸۸:۳۴۵-۳۴۴).

 

۲-۳- رئالیسم تدافعی

از مهم‌ترین نظریه‎پردازان نظریهی رئالیسم تدافعی می‎توان به: رابرت جرویس، استفن والت، استفن ون اورا، و چارلز گلاسر اشاره کرد. همچنین خود کنت والتر را می‎توان رئالیست تدافعی دانست. لازم به ذکر است آنچه سبب تشخّص رئالیسم تدافعی شده، ظهور و تولد رئالیسم تهاجمی «جان میرشایمر» بوده است.به‌عبارت‌دیگر رئالیسم تدافعی روی دیگر سکه رئالیسم تهاجمی است که مفروضه‌های جان میرشایمر را در باب الزامات آنارشی، امنیت و افزایش قدرت دولت‎ها نپذیرفته است. در رئالیسم تدافعی دغدغه امنیت اساسی‎ترین مسئله است. به‌عبارت‌دیگر نگاه رئالیست‎های تدافعی نیز نگاهی کاملاً امنیتی است و در کنار رئالیسم تهاجمی، مطالعات روابط بین‌الملل را به سمت امنیتی شدن سوق داده و درواقع این دو رویکرد درصدد پاسخ به معمای امنیت در نظام آنارشیک بین‎المللی برآمدند. سؤال اصلی برای این گروه از رئالیست‎ها این است که چه مقدار از قدرت برای دولت‎ها لازم و یا کافی است؟ و یا اصولاً دولت‎ها چه زمانی بایستی به بیشینه‎سازی قدرت روی‌آورند. پاسخ‎هایی که به این پرسش داده‌شده این دو نحله رئالیستی را متمایز ساخته است.
رئالیست‎های تدافعی نیز به رابطه میان آنارشی و استلزامات نظام بین‎الملل از یک‌سو و رفتار دولت‎ها از سوی دیگر توجه دارند اما این رابطه را پیچیده‎تر می‎بینند. برخلاف واقع‎گرایی تهاجمی، فرض واقع‎گرایی تدافعی این است که آنارشی بین‎المللی معمولاً خوش‎خیم است؛ یعنی امنیت چندان نایاب نیست.درنتیجه دولت‎ها که این را درمی‎یابند رفتاری تهاجمی نخواهند داشت و تنها در شرایطی که احساس کنند تهدیدی علیه آن‌ ها وجود دارد نسبت به آن واکنش نشان می‌دهند و این واکنش نیز اغلب در سطح ایجاد موازنه و بازداشتن تهدیدگر است و تنها در شرایطی که معضل امنیت خیلی جدی شود واکنش‌های سخت‌تری به شکل بروز تعارضات رخ خواهد نمود.به‌عبارت‌دیگر دولت‎ها زمانی اقدام به گسترش نفوذ و افزایش قدرت خود می‎کنند که احساس ناامنی کنند. بر این اساس حضور دولت در خارج از مرزهای ملی فقط در شرایط تصور ناامنی صورت می‎گیرد. بنابراین امنیت در نگاه تدافعی‎ها برابر است با برخورداری از قدرت کافی برای ایجاد موازنه. تا جایی که موازنه برقرار است امنیت نیز وجود دارد. اگر کشوری قصد برهم زدن امنیت و موازنه را داشته باشد کشورها بایستی جهت کسب امنیت، اقدام به افزایش قدرت و دست‎یابی به موازنه جدید نمایند. (برزگر،۱۳۸۸: ۱۲۴)
به‎علاوه آن‌ ها آنارشی بین‎المللی را هابزی و یا بدخیم نمی‎بینند، بلکه برانند که نمی‎توان آن را به سهولت فهمید و این دولت‌مردان‌اند که باید در هر وضعیت خاصی به ارزیابی درجه تهدید و یا عدم آن بپردازند. به‌عبارت‌دیگر برداشت‎های دولت‎ها و ادراکات ذهنی آن‌ ها نقش پررنگی در شکل‎دهی به رفتارهایشان ایفا می‎کند.
تدافعی‎ها نیز همانند تهاجمی‎ها بر این باورند که مخاصمه در برخی شرایط اجتناب‎ناپذیر است. زیرا دولت‎های متجاوز و توسعه‎طلبی وجود دارند که نظم جهانی را به چالش می‌کشند و نیز برخی از کشورها تنها در راستای تعقیب منافع ملی خود ممکن است درگیری با دیگر کشورها را اجتناب‎ناپذیر کنند. تأکید استفن والت بر اهمیت “موازنه تهدید” به‌جای موازنه قدرت است. تهدید در نگاه او عبارت است از: ترکیبی از قدرت تهاجمی دولت، ‌توانمندی‎های نظامی، ‌نزدیکی جغرافیایی، و نیات تجاوزکارانه احتمالی آن. پس صرف قدرت مهم نیست و سایر عوامل نیز مهم‎اند. به‌عبارت‌دیگر آنچه در روابط میان دولت‎ها حائز اهمیت است برداشت آن‌ ها از یکدیگر به‎عنوان تهدید است و نه صرف میزان قدرت هر یک از آن‌ ها.از سویی دیگر امنیت در شرایطی در نظام افزایش خواهد یافت که ایجاد موازنه به هنجار بدل شده باشد، و ایدئولوژی تأثیر زیادی نداشته باشد. دولت‎ها در برابر آن دسته از دولت‎هایی دست به موازنه می‎زنند که تهدید فوری نسبت به موجودیت یا منافع آن‌ ها به‌حساب آیند.(برزگر،۱۳۸۸: ۱۲۵)

۲-۴-رئالیسم تهاجمی

نئورئالیسم تهاجمی یک نظریه سیستمیک و شاخه‌ای از نئورئالیسم است که تأکید در آن بر امنیت و قدرت در سیستم آنارشیک بین‌المللی است. نظریه نئورئالیسم عملاً مهم‌ترین و پایدارترین نظریه روابط بین‌الملل بوده است. ( Jervis,1999: 45)
رئالیسم تهاجمی دو نظریه رئالیستی مسلط درباره روابط قدرت بزرگ را به چالش می‌کشاند. این دو نظریه عبارت‌اند از «رئالیسم کلاسیک» هانس مورگنتا در «سیاست میان ملت‌ها» و «رئالیسم تدافعی» ارائه‌شده از سوی کنت والتز در «نظریه سیاست بین‌الملل». درعین‌حال رویکرد تهاجمی تلاش می‌کند تا تلفیقی میان دونقطه آغاز متفاوت در نظریات رئالیسم دولت‌محور و نئورئالیسم تدافعی ارائه دهد. فرضیه‌های مدنظر رئالیسم دولت‌محور و نئورئالیسم تدافعی را می‌توان به ترتیب ذیل برشمرد:
«۱٫ رئالیسم دولت‌محور: کشورها زمانی سعی می‌کنند منافع سیاسی خود در خارج را گسترش دهند که تصمیم‌گیرندگان افزایش نسبی در قدرت دولت را ملاحظه نمایند.
۲٫ رئالیسم تدافعی: کشورها زمانی سعی می‌کنند منافع سیاسی خود را در خارج گسترش دهند که تصمیم‌گیرندگان داخلی، افزایش تهدیدات را ملاحظه کنند.» (موسوی،۱۳۹۱: ۲۷)
نظریه‌ی رئالیسم تهاجمی که از سوی جان میرشایمر مطرح‌شده است ، مدعی آن است که هدف نهایی همه‌ی دولت‌ها این است که به جایگاه هژمونیک در نظام بین‌الملل دست یابند . طبق این دیدگاه ، دولت‌ها همواره به دنبال قدرت بیشتر هستند و اگر شرایط مناسب باشد خواستار آن هستند تا توزیع قدرت را تغییر دهند(بلیس و اسمیت ، ۱۳۸۸:۳۴۵-۳۴۴).
از دیدگاه جان میرشایمر ، دولت‌ها در جهانی زندگی می‌کنند که سرشار از تهدیدات است و واحدهایی‌اند که تمایل دارند قدرت خود را به حداکثر برسانند تا بتوانند به بقای خود ادامه دهند . هدف اصلی هر دولتی آن است که سهم خود را از قدرت جهانی به حداکثر برساند ، که این به معنای کسب قدرت به زیان دیگران است. درست است که در طول تاریخ روابط بین‌الملل شاهد تنش‌زدایی هم بوده‌ایم ، اما این‌ها همه تلاش‌هایی بوده برای ایجاد فرصت و استفاده از آن در موقعیتی بهتر. به نظر میرشایمر دلیل اصلی قدرت‌طلبی دولت‌ها را باید در سه چیز جستجو کرد:
۱٫ ساختار آنارشیک نظام بین‌الملل ؛
۲٫ توانمندی‌های تهاجمی که همه‌ی دولت‌ها از آن برخوردارند ؛
۳٫ و عدم اطمینان در مورد نیات و مقاصد دشمن.
بیشترین چیزی که در این میان برای تبیین روابط بین‌الملل ضرورت دارد عوامل ساختاری مانند آنارشی و توزیع قدرت‌اند. او کمتر به عوامل داخلی ، همچون ملاحظات سیاسی داخلی و ایدئولوژی ، توجه دارد. برخلاف واقع‌گرایی کلاسیک ، سرشت قدرت‌طلب و جنگ‌طلب را نیز مهم نمی‌داند(مشیر زاده ، ۱۳۸۴:۱۳۲).
میرشایمر مانند سایر واقع گرایان ، نهادهای بین‌الملل را مهم تلقی نمی‌کند. درست است که دولت‌ها گاهی از طریق نهادها عمل می‌کنند ، اما آنچه اصل است توزیع قدرت میان کشورهاست. این دولت‌های قوی‌اند که به نهادها شکل می‌دهند تا بتوانند سهم خود را از قدرت جهانی حفظ کنند یا حتی آن را افزایش دهند. به نظر او نهادها درگذشته‌ی تاریخی نیز نقش چندانی را در روابط بین‌الملل نداشته‌اند و این نقش افزایش نیز نداشته است(مشیر زاده ، ۱۳۸۴ : ۱۳۲).
جان میرشایمر استاد علوم سیاسی در دانشگاه شیکاگو، واضع و مبتکر اصلی رئالیسم تهاجمی است. نظریه رئالیسم تهاجمی میرشایمر بر این مفروض بنیادین تأکید دارد که اساساً سیاست بین‌الملل تلاشی است در جهت افزایش قدرت نسبی، و دولت‌ها تا زمانی که تبدیل به یک قدرت هژمون نشده‌اند از این تلاش دست نمی‌کشند. ازنظر میرشایمر این رفتار از بیم و هراس وضعیت آنارشیک نظام بین‌الملل نشأت می‌گیرد و به میل و خواست بقا ضرورت می‌بخشد و موجب پی گیری رفتار تهاجمی از سوی دولت‌ها می‌شود(سلیمی، ۱۳۸۴ : ۲۵). و بر اساس همین مفروض بنیادین، نظریه رئالیسم تهاجمی را بنا نموده است.
میرشایمر به‌عنوان یکی از نو واقع‌گرایان تأکید خود را بر نظریه‌ی سیاست خارجی قرار داده است. وی گرچه مانند والتز و دیگر واقع‌گرایان غایت دولت‌ها را بقا می‌داند ، بر این باور است که ساختار نظام ، بازیگران را به تفکرات و سوگیری‌های تهاجمی سوق می‌دهد. علتی که برای این امر ذکر می‌کند ، شبیه استدلال کلاسیک-تاریخی مورگنتا ست و حول عدم قطعیت در برآورد قدرت رقبا و نیات آنان و نیز میزان قدرت لازم جهت تأمین غایت بقا می‌گردد. وی ویژگی ساختار آنارشیک را ناامنی مزمن و ترس می‌داند. در چنین نظامی ، عقلانیت موجد ضرورت تمنای سیری‌ناپذیر قدرت است. میرشایمر نیز مانند والتز مدعی نظریه‌ی سیستمی-ساختاری است ، اما رویکردش به‌شدت تاریخی و ژئوپلیتیکی است. وی تمایلات هژمونیک قدرت‌های بزرگ را پررنگ می‌کند و قدرت‌های بزرگ را در جستجوی وضعیت هژمونیک یعنی سیطره‌ی حداکثری بر منافع ثروت جهانی ، حصول اطمینان از احراز بیشترین توان نظامی در منطقه‌ی خود و تضمین تفوق هسته‌ای بر رقبا می‌داند. هژمون دولتی است که بر تمامی دولت‌های نظام سیطره دارد(لیتل ، ۱۳۸۹:۲۹).
میرشایمر دست‌کم پنج گزاره را به‌عنوان اصول واقع‌گرایی تهاجمی مطرح می‌سازد:

 

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1400-01-24] [ 09:43:00 ب.ظ ]