همان‌طور که پیش از این اشاره شد، این سخنان بنا به دلایلی قابل قبول نیست. «نخست آن‌که شیخ عطار از آغاز عمر و زمان کودکی به سخن صوفیان متمایل بوده است و ایشان را دوست می‌داشته است و این مطلب از مقدمه تذکره‌الاولیا حاصل است. دو دیگر آن‌که وی مصیبت‌نامه و الهی‌نامه را در داروخانه به نظم کشیده و این هر دو منظومه، به اسرار معرفت و رموز طریقت آمیخته است و قطعاً عطار به هنگام سرودن آنها رسوخی در تصوف داشته و گام‌هایی در سیر و سلوک عرفانی برداشته است.» (خاتمی، مقدمه منطق‌الطیر، ۱۳۸۲: ۲۳).
همچنین کسانی که اساساً طبع تصوف و ذوق این اندیشه‌های دشوار در آنها نیست، سعی می‌کنند برای توجیه آن احوال عارفانه‌ای که به بعضی خاصان دست می‌دهد، از این‌گونه نمونه‌های شگفت و از این‌گونه سرمشق‌های معجزه‌آسا پیدا کنند تا بتوانند ثابت کنند که این بزرگان متصوفه همچون مردمان عادی در آغاز به دنبال مال و مکنت دنیوی بودند و بعدها برای این‌که بتوانند از امور ظاهری و دنیوی دوری کنند، لازم بوده است که چنین خوارق عادات و کراماتی برایشان رخ دهد. حال آن‌که واضح و مبرهن است که کسی چون عطار نیشابوری به صورت فطری دارای چنین ذوقی بوده و از همان آغاز سرشت او آماده پذیرش این افکار و این روش زندگی بوده است، و به این‌که کسی چنین کاری را بکند تا او بیدار شود، احتیاجی نداشته است و چنین حالی هرگز به واسطه دیدن این قبیل شگفتی‌ها نمی‌توانسته حاصل شود و حصول آن تنها از طریق مجاهدت و تهذیب و تزکیه نفس امکان‌پذیر بوده است. (رک. نفیسی، ۱۳۸۴: ۶۵)
عطار در حوزه عرفان و تصوف از مقامی شامخ برخوردار بوده است. در جوانی، به شیوه سالکان طریقت، یک دوره سفر به‌ ماوراءالنهر، هند، عراق‌، شام‌ و مصر داشت و در این سفرها، بزرگان ادب و دین را زیارت کرد. به حج رفت و سپس‌ به‌ شهر خود نیشابور بازگشت‌ و در آنجا اقامت‌ گزید و در راه عرفان تلاش‌های فراوان کرد. عطار در عرفان مراحل و مدارج زیادی را طی کرده و در پایان سیر و سلوک و طی هفت شهر عشق، به مقام فنا رسیده است.
عطار در این مسیر تا جایی پیش رفت که از پیشوایان طریقت گشت و مقامش به جایی رسید که مولانا جلال‌الدین محمد بلخی درباره او گفت:

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم

و یا شیخ محمود شبستری، در آغاز گلشن راز، در سبب نظم کتاب می‌گوید:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مرا از شاعری خود عار ناید
اگر چه زین نمط صد عالم اسرار
چه عطاری که عطار جهان است
ولی این بر سبیل اتفاق است که در صد قرن چون عطار ناید
بود یک شمّه از دکان عطار
سخن‌های وی اندر مغز جان است
نه چون دیو از فرشته استراق است

(گلشن راز: ۸۲)
به هر حال عطار قسمتی از عمر خود را به رسم ساکنان طریقت در سفر گذراند و از مکه تا ماوراءالنهر بسیاری از مشایخ را زیارت کرد و در همین سفرها و ملاقات‌ها بود که به خدمت شیخ مجدالدین رسید و همچنین مشهور است در پیری شیخ هنگامی که بهاءالدین محمد با پسرخود، جلال‌الدین محمد بلخی، رهسپار عراق بود، در نیشابور به خدمت شیخ رسید و شیخ نسخه‌ای از اسرارنامه خود را به جلال‌الدین که در آن هنگام کودکی خردسال بود، داد و شاید این سرآغاز آشنایی مولوی با عطار بود. عطاری که راه را برای مولوی روشن کرد؛ به‌گونه‌ای که مولوی خود را وامدار و دنباله‌رو او و سنایی می‌داند و عطار را قدوه عشاق می‌دانسته و او را به منزله روح و سنایی را چون چشم او معرفی کرده و آورده است:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عطار روح بود سنایی دو چشم او ما از پی سنایی و عطار آمدیم

عطار در همه دریافت‌های عرفانی خود به مبانی شریعت توجه دارد، دریافت‌های وی بر بنیان‌های دینی استوار است و تلاش کرده تا در آنها از قرآن بهره ببرد و نمادهای خود را از آن بگیرد، عطار شاید گاهی مستقیماً از قرآن برداشت نکرده، اما از تفسیرهای آن بهره برده و به عرفان با تأویلی بازتر توجه دارد.
عطار را باید به نوعی کامل‌کننده راه سنایی دانست. با مروری کوتاه بر ادبیات صوفیانه زبان فارسی روشن می‌شود که متصوفه، قبل از پیدایش طریقت‌ها و هم بعد از آن، شعر را وسیله‌ای برای تعلیم مبادی تصوف و در عین حال تقریر حالت و ادراک خود یافته و از شعر به مثابه وسیله‌ای برای بیان مطالب تصوف و عرفان استفاده کرده است.
صوفیه این هدف را از دو طریق؛ شعر غنایی و شعر تعلیمی، تحقق بخشیده‌اند که کامل‌ترین نمونه‌ها در آثار سه تن از شعرای عارف خراسان؛ سنایی غزنوی، عطار نیشابوری و مولانا جلال‌الدین محمد بلخی به وجود آمده است.
شعر صوفیانه را سنایی آغاز کرد و بعد عطار نمونه‌های کامل و پرشورتر و هیجان‌انگیزتری در این زمینه به وجود آورد.

 

۴-۲-۲- اندیشه و جهان‌بینی عطار

بدون شک جهان‌بینی و اندیشه عطار، بیش از هر چیز و به‌طور مستقیم متأثر از اعتقادات مذهبی، مشرب فکری و دانش و معلومات وی بوده است. بنابراین در این بخش به طور مختصر به شماری از این موضوعات که جهان اندیشه عطار را تحت تأثیر قرار داده است، اشاره می‌شود.
هرچند عطار نیز همچون بسیاری دیگر از عرفا،‌ در مقوله مذهب اهل تسامح و تساهل است، در عین حال اثرپذیری او از اعتقادات دینی و مذهبی را نمی‌توان نادیده گرفت؛ از این رو در تحلیل اندیشه و جهان‌بینی عطار، آگاهی از مذهبی که او بدان پایبند بوده است، امری ضروری است.
برخی تذکره‌ها از جمله مجالس‌المؤمنین عطار را شیعه معرفی کرده و دلیل آن را شعری منسوب به عطار در منقبت علی‌ بن ابی‌طالب دانسته است. غافل از این‌که برخی از آن اشعار از فرید‌الدین عطار نیشابوری نیست، بلکه از عطار دیگری است.
به گفته سعید نفیسی «صوفیه هرگز درباره هیچ‌یک از خلفای چهارگانه غلو نکرده‌اند و یکی را بر دیگری ترجیح نداده‌اند و به همین جهت در آثار عطار مدح هر چهار یار آمده است» (نفیسی، ۱۳۸۴: ۹۰).
بنابراین چنان‌که از ظاهر آثار عطار برمی‌آید، او بر مذهب اهل سنت بوده است. اظهار ارادتی که او نسبت به خلفای سه‌گانه و شافعی و ابوحنیفه در مثنوی خسرونامه و کتاب تذکره‌الاولیاء دارد، به نحوی است که تردید در مذهب او را از بین می‌برد.
در تحلیل اندیشه و جهان‌بینی عطار، موضوع دیگری که بررسی آن حائز اهمیت ویژه‌ای است، تعلق او به طریقت صوفیه است. چنان‌که از مطالعه آثار عطار برمی‌آید، او به تتبع در احوال و جمع اقوال مشایخ صوفیه و گرد آوردن حکایات آنها بسیار علاقه‌مند بوده است.
تذکره‌نویسان بنا به استنباطی که از آثار عطار داشته‌اند، مشایخ متعددی را برای او ذکر کرده‌اند.
آنچه در تذکره‌الشعرا درباره مشایخ عطار آمده است، این است که وی پس از ترک دنیا «به صومعه شیخ ‌الشیوخ‌ العارف، رکن‌الدین اکاف قدس سرّه رفت که در آن روزگار عارف و محقق بوده و به دست شیخ توبه کرد و به مجاهدت و معاملت مشغول شد و چند سال در حلقه درویشان شیخ بوده و بعد از ان به زیارت بیت‌الله الحرم رفته بسی مردان حق را دریافت و خدمت کرد.» (دولتشاه سمرقندی، ۱۳۸۲: ۱۸۸)
حال آن‌که به عقیده مرحوم فروزانفر «این سخن سهو است؛ زیرا رکن‌الدین اکاف مردی فقیه و زاهد و واعظ بود و هیچکس از معاصران او و دیگرانی که شرح حالش را نوشته‌اند، او را به عنوان صوفی یاد نکرده‌اند و خود سمعانی، که هم‌عصر و شاگرد وی بوده، او را فقیه و زاهد خوانده و اگر از مشایخ صوفیه می‌بود، دلیلی نداشت که این نکته را در تاریخ زندگانی او مسکوت بگذارند.» (فراوزانفر، ۱۳۷۴: ۳۰-۳۱).
گروهی هم به استناد این‌که عطار در آغاز تذکره‌الاولیاء به ملاقات خود با مجد‌الدین خوارزمی اشاره کرده و این مجد‌الدین به اعتقاد برخی از مؤلفان قرن نهم، از جمله عبدالرحمن جامی، همان مجدالدین بغدادی است، چنین پنداشته‌اند که عطار مرید او بوده است؛ حال آن‌که صرف چنین ملاقاتی نمی‌تواند دلیلی قاطع بر ارادت عطار به مجد‌الدین باشد. گروهی دیگر از تذکره‌نویسان نیز عطار را مرید نجم‌الدین کبری می‌دانند. (برای آگاهی بیشتر رک. همان، ۱۳۷۴: ۲۸- ۲۹)
اما ارادت ویژه عطار به ابوسعید ابوالخیر سبب شده است که برخی از جمله مؤلف مجمل فصیحی معتقد شوند که عطار مرید ابوسعید بوده است.
به گفته استاد شفیعی کدکنی از نوع افراد این سلسله می‌توان حدس زد که این سلسله دارای اصالت است و نسب عطار از رهگذر سه تنی که نامشان در مجمل فصیحی ذکر شده است؛ یعنی جمال‌الدین محمد بن محمد النغندری ‌الطوسی المعروف بالامام الربانی، شرف‌الدین الرداد و صلاح‌الدین احمد الاستاد به ابوسعید ابوالخیر می‌رسد. با اطلاعاتی که درباره این سه تن وجود دارد، سلسله ارادت عطار در شاخه ابوسعید نه تنها پذیرفتنی بلکه قطعی می‌شود. (برای آگاهی بیشتر رک. شفیعی کدکنی، مقدمه منطق‌الطیر: ۶۴- ۶۶)
دانش عطار و احاطه او به علوم گوناگون، موضوع مهم دیگری است که در شکل‌گیری اندیشه و جهان‌بینی وی نقشی اساسی داشته است.
چنان‌که از مطالعه آثار عطار برمی‌آید، وی مردی بوده است مطلع از علوم و فنون ادبی و حکمت و کلام و نجوم، و بر علوم دینی شامل تفسیر و روایت احادیث و فقه و نیز بر علم طب و گیاه‌شناسی احاطه داشته است.
شهر نیشابور در روزگار عطار یکی از مراکز مهم علمی جهان اسلام به شمار می‌رفته و شافعیه و حنفیه در آن شهر مدارس بسیار داشتند و بساط بحث و تحقیق و ارشاد در آن مدارس گسترده بوده و کتاب‌خانه‌های متعدد و مشحون به کتب گوناگون در آن شهر وجود داشته است. به احتمال بسیار قوی عطار اوایل زندگی و شانزده سال نخستین عمر خود را در شهر نیشابور به سر می‌برده و به اقتضای شغل خود مبادی طب و داروشناسی را فرا گرفته و به کار طبابت مشغول بوده است. اطلاع عطار از علم نجوم هم انکارپذیر نیست و از آثارش برمی‌آید که به حلّ اسرار فلک و آگاهی از سیر چرخ و ستارگان علاقه داشته و در ستاره‌شناسی و نجوم کنجکاو بوده است.
حرکت افلاک و سیر انجم از اموری است که عطار می‌خواسته سِرّ آنها را دریابد و بداند که دستگاه عظیم خلقت برای چه آفریده شده و به سوی چه هدفی در حرکت است و سرانجام کار آن چه خواهد بود.
«عطار به‌رغم بیزاری از فلسفه و نقد فیلسوفان در حکمت طبیعی و الهی نیز قوی‌دست بوده است. نظر او در مسأله خداشناسی، وحدت وجود، معاد جسمانی، حرکت جوهری، ثواب و عقاب اخروی و … به دلایل متین و براهن متقن او درباره این امور متکی است و هیچ شکی باقی نمی‌گذارد که در باب این گونه مسائل تفکر و تأمل داشته است؛ البته نباید از نظر دور داشت که وی با وجود کثرت اطلاع و احاطه بر علوم عقلی و برهانی، همچون اغلب صوفیه صحت مبادی فلسفه و مفید بودن بحث و استدلال را منکر است و فلسفه را نقد می‌کند و آن را علمی ناسودمند می‌انگارد. (فروزانفر، ۱۳۷۴: ۳۹- ۴۴)
به هر حال آنچه مسلم است، عطار میانه خوبی با فلسفه ندارد؛ اما عقل در آثار او بسیار به چشم می‌خورد. او معتقد است که عقل مدار تکلیف است و اگر عقل نبود، انبیاء و حضور آنها ضروری نبود پس مدار تکلیف و مسئولیت را عقل می‌داند و همچنین آزادی و قید را در عقل می‌یابد. به اعتقاد او عقل قید است و رهایی از این قید عقلانی است.
احاطه و وسعت اطلاع عطار از علوم دینی موضوع دیگری است که در بحث از اندیشه و جهان‌بینی عطار جلب نظر می‌کند. تسلط عطار به علوم دینی از جمله تفسیر قرآن و حدیث و قصص و روایات مذهبی و نیز مسائل فقهی و کلامی از مطالعه آثار او کاملاً مشهود است. این مضامین بیشتر در مقدمه و خاتمه مثنویات شاعر به چشم می‌خورد.
عهد عطار، عهد فساد و تباهی است و جهل و ناآگاهی دامنگیر مردم ایران شده است و ایرانیان درگیر جنگ‌های بسیارند. عطار که به سبب حرفه و شغلش با مردم بسیاری سر و کار داشته و گوش شنونده دردهای آنهاست، این ظلم و جور و فساد و تباهی را از نزدیک مشاهده کرده و در جای جای آثارش به انحای مختلف به آن اشاره می‌کند؛ اما برای این‌که فریاد اعتراضش دامان خودش را نگیرد، رندی کرده و سخنان اعتراض‌‌آمیزش را از زبان دیوانگان بیان می‌کند. دیوانگان در آثار عطار زبان خشم جامعه‌اند. او جمعی از دیوانگان را، اعم از نام‌آور و گمنام، به خدمت داستان‌های خود در آورده و دیوانگان دست‌ساز بسیاری را نیز به حسب مورد به این جمع افزوده و جا به جا بی هیچ ملاحظه‌ای سخنان طنزگونه و شطح‌آمیزی را در دهان آنها گذاشته و در جای جای اشعارش متذکر شده است.
همچنین عطار از معدود شاعرانی است که لب به مدح و ثنای کسی نگشوده و به سبب صله‌ای هنرش را به شاهی یا امیری عرضه نکرده است؛ خود شاعر در این باره می‌گوید:

 

 

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1400-01-24] [ 09:44:00 ب.ظ ]