در یک جامعه ی پسامدرن پساانقلابی، افراد زندگی روزمره ی خود را به صورت رشته ای از تصاویر و مصداق های بدون زمینه تجربه می کنند که فقط به یکدیگر مربوط می شوند نه به یک مفهوم ثابت و عینی از واقعیت. این نظریه ها به شکل مشروح در کتاب معروف بودریار یعنی آمریکا توضیح داده شده است. کتاب مذکور که به قول اندی بنت «سفرنامه ی مشهور یک پرسه گر پسامدرن» است، شرح گردش بودریار البته با اتومبیل در مناطق شهری و روستایی آمریکاست. تصاویری که از پنجره ی اتومبیل پشت سر هم عبور می کنند، از نظر بودریار شبیه تصویر صفحه ی تلویزیون است. همان طور که ترنر درباره ی نظریه پردازی بودریار مطرح کرده «نظاره گری یک گردشگر از پنجره ی اتومبیل، مانند عمل بیننده ای است که همچون یک گردشگر، در برابر تلویزیون پیوسته کانال ها را عوض می کند. نظاره گری از پنجره ی اتومبیل یعنی مصرف مجموعه ای از نشانه ها و گردش منفعل و بنابراین کلبی مسلکانه در دنیای فرا واقعیت.» به قول بودریار «آمریکا نه رؤیاست نه واقعیت، نوعی حاد واقعیت است.» (بودریار، 1384: 40)
در این جامعه همه چیز به قول پل ویریلیو به دلیل «سرعتِ جهانی» دستخوش زیبایی شناسی ناپدید شدن است؛ از جمله امر اجتماعی، پراکسیس و ایستار واقعی در میان مؤلفه های مشخص پیشین. بنابراین فقط شاهد جامعه یا جوامع شعائرپرست و در عین حال بی رحم هستیم. به این ترتیب چنان که فردریک جیمسون می گوید: «پست مدرنیسم بازتاب زیبایی شناسی جامعه ی مصرفی است.» جامعه ای که در آن «تصویر به صورت نهاییِ تبدیلِ کالا مبدل شده است.» (جیمسون، 1379: 24-25)
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
بر اساس این، جایگزین شدن کالاهای مصرفی به جای مناسبات اجتماعی آگاهی بخش و زمینه ساز تعهد و عمل اجتماعی، دو پیامد دارد. نخست آن که فرهنگ مصرفی به صورت ابزار اصلی و اولیه ی افراد برای ساختن مصنوع خود در می آید و سبک و مد به عنوان منبع هویت های همواره در حال تغییر و بی نهایت خصوصی شده، وارد صحنه می شوند. مردم خود را بر اساس انتخاب شدگی مصرف، پوشاک و موسیقی، خودروها و شوهای تلویزیونی تعریف می کنند؛ روندی که الکس هانث آن را «فرایند افسانه وار شدن واقعیت» اطلاق کرده است. (هانث در جی دان، 1385: 15)
پیامد دیگر هم این که هویت های جمعی مبتنی بر طبقه، جنسیت، نژاد و قومیت به موازات تضعیف نقش های اجتماعی عرفی و نهادینه، یا کمرنگ می شوند یا جای خود را به هویت های فردی تر و سیال ترِ متکی به سبک زندگی می دهند؛ هویت های برساخته ای که با کالاهای مصرفی و انگاره های پرداخته ی رسانه های گروهی نظیر ستارگان سینما، چهره های سرشناس تبلیغات، شخصیت های تلویزیونی و قهرمانان افسانه ای رسانه ها گره خورده اند. در وضعیتی که استنباط اجتماعی وضعیت یکپارچه از «خود» جایش را به توده ای در هم و آشفته از صفات و خصایل شخصی داده که فقط از طریق مصرف کالاها و انگاره ها کنار هم جمع شده اند، مفهوم جامعه ی پساانقلابی معنای بهتری می یابد. بودریار در کتاب جامعه ی مصرفی در بیان جایگاه هویت افراد در دوران تعهد و انقلاب عصر مدرن و وضعیت منفعل کنونی، تصریح می کند که اکنون رسانه ها به جای توجه به قهرمانان تولید، کنش و حرکت به «قهرمانان مصرف» علاقمند شده اند. دایناسورهایی که به طرزی عجیب اتلاف و اسراف می کنند و فرهنگ عمومی خود را بازتولید می نمایند. به عبارتی در این جامعه ی پساانقلابی یا پساانسانی به هر جا که نظر افکنید، تصاویر و فروشگاه است. «تی شرت ها، بیلبوردها، پوسترها، روزنامه ها، مجلات، تلویزیون، سینما، رایانه و بازی های ویدئویی را می توان به عنوان منابع تصویرپردازی در نظر گرفت.» (وارد، 1383: 108)
2-4-6 – جیانی واتیمو
فیلسوف ایتالیایی جیانی واتیمو مدعی است که رشد رسانه ها در اعلام و معرفی پست مدرنیسم بسیار موثر بوده است. به طور خلاصه باید گفت که رشد انفجارآمیز اطلاعات، اطمینان به «حقیقت» و «واقعیت» مورد نظر مدرنیست ها را تضعیف کرد. واتیمو معتقد است در حالی که در صف مقدم مباحث فکری، آموزه ی روشنگری یا تنویر افکار به صورت موفقیت آمیزی مثلاً به وسیله ی تفاسیر تاریخی متفاوت با جریان حاکم مورد چالش قرار گرفت، بسیار بیشتر از آن، گسترش عظیم رسانه ها تعهد عمومی را نسبت به شیوه و روش درک پدیده های جهان از طریق یک دیدگاه خاص به تحلیل برد.
برای اندیشمندان چپ و راست مدرنیست، شکایت از توسعه و گسترش «جامعه ی توده وار» که در آن مردم به شکل گله ای انسانی درمی آمدند و رسانه ها یک رژیم همگون ساز نمایشی و تبلیغی را جهت مصرف مخاطبان القا می کردند، به صورت عادت در آمده بود. اما برخلاف این دیدگاه، واتیمو استدلال می کند که رشد و بالندگی رسانه ها برای گروه ها، مناطق و ملتهای گوناگون در جهان فرصت سخن گفتن ایجاد کرده است. به آن اندازه که مخاطبان نمی توانند از رویارویی با واقعیتها و چشم اندازهای مختلف نسبت به امور و رویدادها پرهیز کنند. بنابراین ترویج دیدگاه های جهانی به افول عقاید «راستین» انجامیده است. همین همارزی صداهاست که جیانی واتیموی پستمدرن را برآن میدارد که تکثر ناشی از رسانه ها را امکانی برای رهایی روایتهای خُرد محسوب کند. به زعم او، اگرچه رسانه ها جامعه را شفافتر نکرده و به مرگ واقعیت انجامیدند، اما همین ازهمپاشیدگی واقعیت عینی (یا بهتعبیر هایدگری: پایان متافیزیک بهمعنای مرگ مفهوم حقیقی «هستی همچون عینیت کامل در برابر دید سوبژکتیو») پشتوانهی حیاتیِ دموکراسی واقعی است، زیرا: 1. دموکراسی کامل تنها با فروپاشی متافیزیک، و ظهور همستیزی برداشتها امکان پذیر است.2. فروپاشی متافیزیک عمدتاً معلولی از پیشرفت ارتباطات جمعی و یا ضرورتاً وابسته به آن است.3. در پسامتافیزیک، هستی روزمره بهشیوهای تناقضآمیز، خصوصیات ابرمرد نیچه را مجسم میسازد: زیستن در زمانهی تکثر مراجع (آرتور ملز، 1385: 246-254)
بنابراین وی نقد فرانکفورتی به رسانه ها را ناشی از محققنشدن و یا تحقق کاریکاتوری پیشفرضشان از رسالت رسانه ها میداند: کاتالیزوری برای جامعهای فرهیختهتر که با ارائه اطلاعات از تمام رخدادهای جهانی در «زمان واقعی» بهنوعی تجسمبخش «روح مطلق» هگلی (خودآگاهی تمامعیار بشریت) باشند. در مقابل، او آزادی ناشی از رسانههای گروهی در جهانی پسامدرن که نافی آرمان شفافیت، خودآگاهی کامل و بازنمایی موبهموی واقعیت است را فراهمسازندهی عرصه ای برای «آزادی تفاوتها و عناصر محلی» تلقی میکند که در آن بهجای عقلانیت مرکزبنیاد، مجموعه ای چندگانه از عقلانیتهای محلی (اقلیتها) داریم که با آزاد شدن از قید سکوت تحمیلی ناشی از اصل بیچونوچرای واقعیت، صدای خود را یافته و به شکلی قابلشناخت ارائه میدهند. (حقیقی،1386: 55)
بر این اساس تفاوتها به عنوان واقعیت های کثیر همچون جنسیت، مذهب، فرهنگ و … در راس امور جامعه قرار گرفته و توجه همه را به خود جلب کرده و فرصت می یابند تا در رسانه ها مطرح شوند. حال تاثیر این بر روی انسانها و هویت آنان چه می تواند باشد؟ انسان های بمباران شده با نشانه های بسیار گوناگون، سردرگم و متزلزل و بدون هیچ اطمینانی نسبت به پدیده های هستی به حال خود رها می شود. در حالی که در اثر تکثیر و فوران جهان بینی ها و فوران تصاویر و بازنمایی ها توسط رسانه ها، شفافیت رو به افول نهاده است (مهدی زاده، 1389: 276)
توانایی مردم برای دلالت کردن و فهماندن سلب می شود و مردم با نمایش، بی معنایی آزادی از حقیقت به حال خود رها می شوند.
3-4-6 – مارک پوستر
مارک پوستر در طرح این مطلب پیشتاز است که عصر پسامدرن از جوامع پیشین خود به خاطر آنچه که او آن را شکل اطلاعات می نامد، متمایز شده است. این القای تغییرات بنیادینی که از توسعه ی اطلاعاتی سربرآورده، به ویژه به خاطر پرورش مایه ی اصلی پیام موجود در اندیشه ی بودریار و نیز تاکیدش بر تازگی عصر پست مدرن جالب است.
ادعای اصلی پوستر این است که گسترش تکنولوژی های اطلاعاتی و بنابراین اطلاعات رسانه ای الکترونیک اثرات عمیقی بر شیوه زندگی و تفکر ما درباره خود و محیط اطراف مان بر جای گذاشته و شبکه روابط اجتماعی ما را دگرگون می کند. (وبستر، 1382: 317)
او با تشریح و پرورش این اصل، الگوی تغییر مبتنی بر انواع گوناگون «مبادله ی نمادین» را پیشنهاد می کند که دارای سه جزء است:
1-عصر فرهنگ شفاهی: هنگامی که تعامل اجتماعی چهره به چهره بود و شیوه زندگی ثابت و بدون تغییر و شخص در درون گروه محصور و نشانه ها نماینده و منطبق با این شیوه ی ثابت زندگی بودند و محصولات فکری و اجتماعی ای که قبلاً شناخته شده و مورد پذیرش جماعت قرار گرفته بود از طریق داد و ستد نمادین مبادله می شد.
2-عصر مبادله نوشتاری: که در آن رسانه ها نقش نمایندگی داشتند و سوژه (خود) عاقل و به لحاظ فردی مسئول محسوب می شد. بیهوده نیست اگر اندکی بر این موضوع تامل کنیم. عرف خواندن صفحه ی چاپ شده، مهمترین مایه ی حفظ و تقویت نظریه ی عصر روشنگری درباره ی سوژه خودبنیاد بود. فردی منتقد که در تنهایی می خواند و می اندیشد و خارج از شبکه وابستگی های سیاسی و مذهبی قرار دارد. به گونه ای متضاد اما مکمل، فرهنگ چاپی از طریق جسمیت دادن به واژه ی روی صفحه (مقایسه شود با ناپایداری واژه در فرهنگ شفاهی) برپاکننده ی اقتدار نویسندگان، اندیشمندان و نظریه پردازان است. این حرکت دوگانه که به وجود آورنده ی خواننده به مثابه منتقد و نویسنده به مثابه مرجع اقتدار است، در ظاهر بیانگر نوعی تقابل یا تناقض، اما در واقع متزلزل کننده ی سلطه است. فرهنگ چاپی موقعیت فرد را به مثابه سوژه تثبیت می کند؛ سوژه و ذهنیتی که برتر از عینیت است و هویتی پایدار و معین دارد.
3-عصر ارتباطات الکترونیک: دوره ای است که نشانه ها مواد شبیه سازی های اطلاعاتی هستند و ویژگی عدم نمایندگی آنها حتمی است. در این دوره، شخص برونگرا، دارای سعه صدر و متکثر در ناپایداری دائمی است و در حرکتی مارپیچ از فرایند پیوسته ی شکل گیری هویت متکثر به سر می برد چرا که جریان دلالت کننده ها بیشتر معرف سیمای دوران جدید است تا نشانه هایی که اشیا معین را به نمایش می گذارند. به بیان دیگر، «شیوه ی ارتباطات الکترونیک، آن سوژه ی آشنای مدرن را از میدان به در می کند و سوژه ی دیگری را که سیال و نامتمرکز است و به مثابه هویتی ناپایدار دائماً مورد استیضاح قرار می گیرد، جایگزین آن می کند.» (پوستر، 1377: 109و110)
بنا به ادعای پوستر، در گذشته آن طور که از مردم انتظار می رفت می اندیشیدند و اظهار نظر می کردند. سپس با بهره گرفتن از نوشتار، احساس نیرومندی از خودمختاری را در توصیف رویدادهای جهان بیرون از خود بروز دادند و اکنون در زمان پست مدرن، گسترش شبیه سازیها، یقین های گذشته را نابود کرده است. انسان بدون توانایی در باور واقعیتِ ورای نشانه ها، با حالت چندپاره بودن شخصیت، عدم تمرکز در وجود خود و ناتوان در تشخیص واقعیت عینی به حال خود رها شده است.
4-4-6- لیوتار
لیوتار از نقطه ی متفاوتی نسبت به سه متفکر پیشین آغاز به بیان اندیشه های خود پرداخته اما به نتایج نسبتا مشابهی رسیده است. در حالی که سه اندیشمند پیشین به رشد سریع نشانه ها مخصوصا در رسانه ها تاکید می ورزند، لیوتار تحلیل خود را با اظهار علاقه نسبت به تغییرات در نقش و کارکردهای اطلاعات و آگاهی در سطحی عمومی تر آغاز می کند.
نقطه عزیمت بحث لیوتار در خصوص آگاهی و اطلاعات اینجاست که این دو عنصر به دو شیوه ی همبسته تغییر کرده اند. نخست، اطلاعات به گونه ای روزافزون تنها هنگامی تولید می شوند که بتوانند بر اساس کارایی و اثربخشی توجیه شوند. این معطوف به «اصل کاربردی بودن» است. این اصل به این شیوه قابل تفسیر است که اطلاعات تا هنگامی که بتوانند بر حسب معیار سودمندی توجیه شود، گردآوری، پردازش و فرآوری می شود. بنابراین زیبایی شناسی یا فلسفه که قادر به توجیه خود بر این مبنا نیستند تنزل می یابند در حالی که امور مالی و مدیریت که به سادگی خود را توجیه می کنند، ارتقا می یابند.
نکته دوم اینکه به زعم لیوتار با آگاهی و اطلاعات بیش از پیش همانند یک کالا رفتار می شود. اطلاعات به طور فزاینده ای به پدیده ای قابل داد و ستد و مبنایی برای استفاده از مکانیسم های بازار تبدیل شده و تاثیر تعیین کننده ای در صدور حکم نسبت به کاربرد داشتن آن دارد. (وبستر،1382: 319)
لیوتار با درایت و هوشمندی این بحث را به کل آموزش و پرورش تعمیم می دهد و پافشاری می کند که اکنون آموزش و پرورش بر اساس معیاری نظیر «آموزش چگونه می تواند به صورت بالقوه درآمد من را افزایش دهد؟» و «چگونه می تواند در رقابت های اقتصادی مشارکت داشته باشد؟» به آموزش اطلاعات و آگاهی به افراد می پردازد. پیامد ویژه این برداشت، به تحلیل رفتن حقیقت است. به این معنی که حقیقت دیگر واقعیتی عینی و مسلم نیست بلکه چیزی است که به وسیله ی درخواستهای عملی نهادهای اجتماعی تعریف می شود. از سوی دیگر، او تلاش برای یافتن نظریه ای عام که اجازه وضع قانون درباره حقیقت، درستی اخلاقی و زیبایی را به ما بدهد، هم ناممکن و هم نامطلوب می داند. ناممکن می داند چراکه هیچ معیار، زبان مشترک یا مجموعه ای از مفاهیم نمی تواند ناهمگونی غیر قابل تقلیل نحوه ی اندیشه و سخن گفتن انسانها درباه واقعیت را پوشش دهد. نامطلوب می داند چرا که نظریه های عام، سلسله مراتبی را بوجود می آورند که تفاوت های اجتماعی را به حاشیه می رانند و سرکوب می کنند. (سیدمن،1386: 227)
عکس مرتبط با اقتصاد
بنابراین او روایت های کلان را روایت های تسلط، برتری و سرکوب می داند که به خاموشی و نادیده گرفتن صداهای مخالف و اقلیت می پردازند و با ادعای جهانشمول بودن، تفاوتها و تمایزها را نادیده می گیرند. او مارکسیسم، روشنگری و لیبرالیسم را روایت های اعظمی می داند که در وضعیت پسامدرن اعتبار و مشروعیت خود را از دست داده اند. (نوذری، 1388: 208)
لیوتار همانند جیمسون ادعا می کند که مصرف گرایی و لذت فردی از کالاها و خدمات، نشانه پست مدرنیته انکار کمونیسم یا هر نظریه کلان دیگر به عنوان جایگزین سرمایه داری لیبرال است.
به زعم لیوتار، ظهور گیج کننده ی تکنولوژی و تحولات آن اثر قابل ملاحظه ای بر وضعیت دانش می گذارد. رشد و گسترش تکنولوژی های ارتباطی شامل وسایل حمل و نقل، رسانه ها و اطلاعات دانش را به نیروی اصلی تولید در چند دهه گذشته تبدیل ساخته است. روشن است که ماهیت دانش نمی تواند در این بستر دگرگونی و تحول سریع ثابت و دست نخورده باقی بماند. وقتی جوامع به عصر پسامدرن وارد شوند، وضعیت و مقام دانش در آنها تغییر می یابد. (ساراپ، 1382: 180)
در این شرایط، پیشرفت های تکنولوژیکی به ویژه در وجه ارتباطی آن، روایت های تولید شده به وسیله دولت-ملت را متزلزل می سازد زیرا دانش به واسطه این پیشرفتها، آزادانه در میان سرزمین های مختلف جریان می یابد. از سوی دیگر، فرا روایت های رسانه ای مانند پخش (رادیو و تلویزیون) و آزادی مطبوعات به عنوان رکن چهارم دموکراسی نیز افول کرده است. از دید لیوتار، دسترسی انحصاری تعدادی موسسه خبری چندملیتی به تولید دانش موجب شکست اعتبار مطبوعات و روایت های کلان تلقی می شود. زیرا تمرکز سرمایه به موازات افول فرا روایتها، به طرز موثری از دانش رسانه ای مشروعیت زدایی کرده و آن را با منطق رسانه های جمعی و مصرف توده ای جابه جا نموده است. (مهدی زاده، 1389: 294)
5-6 – جمع بندی فصل
هدف از این فصل، رسیدن به پاسخی برای این مسئله بود که چگونه رسانه ها در غیاب ایدئولوژی های بزرگ و کلان روایتها یا به عبارتی متصدیان هویت های پاکیزه و یکدست، به افتراق و واسازی درهویت پرداختند و در نهایتی محصولی پاره پاره و ناهمگون را همچون یک بریکولاژ ارائه دادند که اگرچه در هیبت امری واحد عرضه می شود اما هر تکه از آن ره به جایی دیگر می برد. بر مبنای یافته ها دیدیم که رسانه ها می توانند در شکل گیری ایدئولوژی نقش داشته باشند. برای مثال نقشی که مطبوعات در شکل گیری ایده ی ناسیونالیسم و هویت دادن به دولت های ملی ایفا کردند. از سوی دیگر، رسانه ها می توانند توسط ایدئولوژی های مسلط نیز محدود شوند. به طور مثال، آن ایدئولوژی ای که قبل از جنگ سرد و در دوران آن، به شدت جنبه ی ضدکمونیستی داشت و غالباً جهت انتقاد رسانه های غربی و آمریکایی به حملات علیه دولت های کوچکی که بر آنان برچسب کمونیستی زده می شد، می پرداخت. همچنین رسانه ها به سبب قدرت و نفوذ خود در انسانها، قابلیت واژگون جلوه دادن واقعیت، سهل و ساده سازی مسائل را به طرز خطرناکی دارند. آنها با تاثیرگذاری بر روند رخدادهای گوناگون به دیوهای قدر قدرت و به تعبیر بودریار به دیوهای اهریمنی تصویری می مانند که همیشه حاضر و علت و معلول روح زمانه ی پست مدرن هستند.
در این بخش به طرح چرخش کارکردی رسانه ها در عصر پست مدرن، از مقوله ی مقوم سازی هویت به پاره پاره سازی آن با بهره گرفتن از آرای متفکران پست مدرن پرداختیم. آرایی که نقش رسانه را در ایجاد حوزه عمومی عامه پسند و فرو افتاده به فرهنگ مصرف و بازوی سرمایه داری (هابرماس)، بازنمایی و تحریف واقعیت ها و در نتیجه جعلی ساختن هویت (بودریار)، رژیم همگون ساز نمایشی و تبلیغی در راستای ایجاد جامعه توده ای (واتیمو)، ملاحظه ی تغییرات بوجود آمده در شکل های ارتباطی (پوستر) و کالایی کردن قلمرو اطلاعات (لیوتار) برجسته می سازند و در این راستا هویت هایی می سازند که منفصل و سرهم بندی شده اند. رسانه ها جهانی می سازند که در آن هیچ چیز ماندگار نیست. نه در درون و نه در برون. آنچه که هست، دگرگونی های پیاپی است.
فصل چهارم
تکنولوژی اطلاعاتی و شکنندگی هویت
7 – مقدمه
انقلاب ارتباطات در تاریخ را می توان به دو گونه ی متمایز انقلاب ساختاری ارتباطات و انقلاب فنی ارتباطات تقسیم کرد. ویژگی انقلاب های ساختاری ارتباطات، تغییرات بنیادی در تقارن و هماهنگی زمان و مکان است زیرا رسانه ها می توانند شکلی از ارتباط باشند که در یک فضا یا مکان واقع می شود یا این که ارتباط بین مکان های مختلف را ممکن می سازند. به علاوه رسانه ها ممکن است زمان ارتباط را به زمان خاصی منوط کنند یا امکان ارتباط در زمان های مختلف را فراهم کنند. نخستین انقلاب فنی ارتباطات، تغییر بنیادین در ساختار اتصالات، حافظه های مصنوعی و بازتولید محتوا بود. به عنوان نمونه، توسعه ی مطبوعات چاپی یک انقلاب در بازتولید نوشتن بود. در نیمه دوم قرن نوزدهم، دومین انقلاب فنی رخ داد که عبارت بود از اختراع و ساخت اتصالات دوربرد از طریق کابل یا جو و ظهور حافظه های مصنوعی آنالوگ مانند عکس، فیلم و دستگاه های ضبط صدا. اختراع تلفن و تلگراف قبل از آغاز قرن بیستم و در اواخر قرن نوزدهم اتفاق افتاد و پس از آن بود که تلتکس، رادیو و تلویزیون اختراع شدند. مشخصه جدیدترین انقلاب فنی ارتباطات، معرفی حافظه های مصنوعی دیجیتال و ارسال و بازتولید دیجیتال است که اصطلاح «انقلاب دیجیتال» برای آن مناسب است. در نتیجه ی انقلاب ارتباطات در قرن نوزدهم، یک حرکت تدریجی در جهت محورهای زمان و مکان به وقوع پیوسته است و اکنون صرفاً شاهد شتاب در این تحول ایم. امروزه رسانه ها به ساختمند شدن زندگی روزمره کمک می کنند. پیشرفت تکنولوژی، رسانه ها را به بخشی از زندگی روزمره بدل ساخته است. مردم در هنگام صرف صبحانه روزنامه می خوانند، در اتومبیل هنگام حرکت به سمت محل کار به رادیو گوش می دهند. در محل کار با بهره گرفتن از اینترنت به اطلاعات جدید دست پیدا می کنند و هر شب اخبار شامگاهی را از تلویزیون یا ماهواره تماشا می کنند . این وابستگی به رسانه ها به گونه ای است که اگر یک صبح، روزنامه در اختیار نداشته باشند ممکن است فقدان عادت (فقدان چیزی که باید زمان صرف صبحانه با آن همراه باشد) مساله سازتر از آن باشد که قادر نباشند خود روزنامه را بخوانند. (گیبینز، 1381: 73)
اصولاً در هر جامعه ای که تغییرات سریع اجتماعی و تکنولوژیک صورت می گیرد، هویت کسب شده می تواند زیر سوال برود و در این لحظه است که هویت گذشته سرنگون می شود و هویت جدید جای آن را می گیرد. در جوامع ابتدایی تر برای هر گروه سنی آداب و رسوم خاصی وجود دارد و شیوه های خاصی برای خروج از گروه سنی و ورود به گروه سنی دیگر به چشم می خورد. بدین سبب در این جوامع کمتر می توان یک بحران عمیق و همه گیر را ملاحظه کرد. اما در جوامع مدرن برای این گذار آداب ومراسم خاصی به چشم نمی خورد. همین تلاطم و اغتشاش باعث می شود، فرد خود را در غالب یک گروه جدید و هم آوا مستغرق سازد که این حالت را «خودشیفتگی جمعی» می نامند. در مرحله خود شیفتگی جمعی، فرد نمی تواند معنا و مفهومی برای زندگی بیابد و درنتیجه به جمع گرایی روی می آورد. به عبارت دیگر، جمع گرایی نمایشی از بحران هویت و معنا است. چرا که انسان برخلاف حیوان، با معانی سر و کار دارد و معنا چیزی نیست که یکباره و برای همیشه به دست آید، بلکه پدیده ای است که درهرلحظه می تواند دچار بحران شده و از بین برود و معنای هویت از این نظر باید پیوسته ساخته و پرداخته شود.
2-7- اهمیت اطلاعات و افزایش آن:
امروزه انقلابی شگرف در فنون ارتباطی و اطلاعاتی به وجود آمده است. شکل گیری یک نظام ارتباطی جدید مبتنی بر زبان همگانی دیجیتالی، بنیاد مادی جامعه را چنان دگرگون کرده که هیچ گونه انزوا گزینی وکنارهگیری را برنمیتابد و حتی دور افتاده ترین و سنتیترین جوامع نیز از بستن مرزهای خود به روی جریانها وشبکههای جهانی ناتوان هستند. این مرحله از فرایند جهانی شدن که بیشتر از چند دهه قدمت ندارد و با شتاب و شدت فزاینده بی سابقهای پیش می رود، با زبان و بیان متفاوتی مورد تأکید نظریهپردازان مختلف قرار گرفته است. مدافعان تجدد، این مرحله را جزئی از تاریخ تجدد میدانند و هیچ گونه گسست یا دگرگونی کیفی و بنیادی را نمیپذیرند. از دیدگاه آنان چنین تحولات و دگرگونی های پرشتابی در عرصه جهانی، در واقع نشانه های فرارسیدن آخرین و پیشرفتهترین مرحله تجدد است. این مرحلهی پیشرفته گاهی «جامعه اطلاعات محور»، گاهی «مرحله عالی تجدد» و گاهی هم «تجدد انعکاسی» نامیده می شود.
در فصل پیش به تعریف جامعه اطلاعاتی پرداختیم. در این بحث عنوان داشتیم که در چنین جامعه ای، اطلاعات در حال اشغال صحنه ی اصلی است که ساختار اقتصاد جهانی به عنوان یک منبع استراتژیک کلیدی به آن وابسته است. همچنین تکنولوژی های ارتباطی و رایانه ای ابزار لازم برای این جامعه می باشند که موجب تسهیل در امر پردازش و توزیع اطلاعات می شوند و رشد پرشتاب و استثنایی در بخش قابل داد و ستد اطلاعات به وجود می آورند. تعاریف مختلفی را برای مفهوم جامعه اطلاعاتی ارائه شد که ذیل پنج عنوان قابل جمع می باشند: تعاریف تکنولوژیک، اقتصادی، شغلی، مکانی و فرهنگی. از منظر تکنولوژیکی، جامعه مذکور رهاورد نوآوری ها و پیشرفت های تکنولوژیک است. در وجه اقتصادی، کوشیده می شود تا صنعت اطلاعات با بهره گرفتن از اصطلاحات آماری توصیف شود. بر این مبنا ارزشی اقتصادی به فعالیت های اطلاعاتی داده می شود و مشارکت آنها در تولید ناخالص ملی ارزیابی می گردد و در واقع به کمی کردن اهمیت اقتصادی اطلاعات می پردازد. بر مبنای معیار شغلی، هنگامی که کار اطلاعاتی در میان حرفه ها تفوق یابد، به جامعه اطلاعاتی دست یافته ایم. یعنی هنگامی که کارمندان، معلمان و حقوقدانان از حیث عددی بر معدنچیان، فلزکاران و کارگران تفوق یابد. در بعد فضایی تاکید اصلی بر روی شبکه های اطلاعاتی است که مکانها را به هم متصل می کنند و متعاقباً تاثیرات چشمگیری بر روی برنامه ریزی های زمانی و مکانی دارند. بعد فرهنگی ناظر بر الگوی زندگی روزمره تحت تاثیر افزایش خارق العاده ی اطلاعات در چرخه زندگی اجتماعی است.
بر اساس تعاریف فوق جامعه اطلاعاتی واجد دو عنصر کمی و کیفی می باشند. اغلب تعاریف، معیارهای کمی را ارائه می کنند مانند تعداد کارگران یقه سفید، درصد درآمد ناخالص ملی به دست آمده از اطلاعات و … . اما معیار کیفی به این مطلب اشاره دارد که هر یک از ما بر مبنای نیازهای روزمره هنگامی که میان پدیده هایی مانند داده ها، آگاهی، تجربه و عقل تفاوت قائل می شویم، چه می کنیم. در دوره کنونی، پرستش اطلاعات به صورت کمی نابودی خصیصه های کیفی آن را در پی دارد که برای زندگی واقعی زیانبار تلقی می شود. چه بخواهیم و چه نخواهیم، اطلاعات تنها کمیت نیست. بلکه واجد معنا و ارزش است. برای مثال، وقتی اطلاعاتی را دریافت یا مبادله می کنیم، نگرانی عمده ما معنا و کیفیت آن است. آیا این اطلاعات برای ما درست، مهم، بی معنی، جالب، کافی و یا سودمند است؟
حقیقت این است که ما در یک جامعه انباشته از رسانه زندگی می کنیم که به طور مداوم در حال تولید معنا و اطلاعات هستند. برای مثال اکنون بیشتر شبکه های رادیویی، تلویزیونی، ماهواره ای و اینترنت شبانه روزی شده اند. مردم در هر ساعتی از شبانه روز همراه با انجام کارهای روزمره خود در معرض استفاده از رسانه ها قرار دارند. به عبارت دیگر، اطلاعات دسترس پذیرتر شده اند. رسانه ها اینک در سطح محلی، ملی و بین المللی به تولید برنامه می پردازند و سیل اطلاعات گوناگون را به ذهن مردم سرازیر می کنند. چنان در دنیایی از اطلاعات احاطه شده ایم که حتی با قدم زدن در خیابانها غیر ممکن است آگهی های دیواری، تابلوهای تبلیغاتی و ویترین مغازه ها از نظر پنهان بمانند. از سوی دیگر، با افزایش کمی رسانه ها باید مسئله دیگری را نیز افزود و آن مسئله اطلاعات نادرست و گمراه کننده در میان خیل پیامها و اطلاعاتی است که از رسانه ها دریافت می شود. همگی این عبارت را بارها شنیده ایم که «رسانه ها جهت دار عمل می کنند» یعنی هر رسانه بسته به ماهیت و اهداف خود، نوع خاصی از اطلاعات را به مخاطب خود تقدیم می دارد که بعضاً ممکن است در تضاد با اطلاعات منتشره از سوی دیگر رسانه ها باشد. این امر به خصوص در باره اخبار و سوژه های خبری رواج بیشتری دارد.
از دیگر سو، اگر چه نمی توان از وجه کمی در رابطه با اطلاعات غافل شد اما باید در نظر داشت که فرهنگ اساساً از معانی تشکیل شده و در این باره بحث می کند که مردم چرا و چطور باید بر مبنای این معانی زندگی کنند و تصوری از خود داشته باشند. بنابر ماهیت بحث حاضر و این که تلاش داریم در این بخش به این نتیجه برسیم که چگونه رسانه ها با افزایش اطلاعات و در اختیار قرار دادن آن توسط تکنولوژی های اطلاعاتی و رسانه ای روزآمد می توانند به فرایند از هم پاشیدگی هویت کمک کنند، به هر دو بعد کیفی و کمی توجه خواهیم داشت. در ادامه به بعد کمی به عنوان سخت افزار روند فوق می پردازیم.
3- 7 – نقش تکنولوژی[42]
عامترین و مقبول ترین تعاریف از جامعه اطلاعاتی بر نوآوری های فوق العاده ی تکنولوژیک بنا شده است. مفهوم کلیدی در اینجا این است که پیشرفت های خیره کننده در پردازش، نگهداری و انتقال اطلاعات به کاربرد تکنولوژی های اطلاعاتی در تمامی زوایای حیات اجتماعی انجامیده است. کتاب های بسیار، مجله ها، مقالات و برنامه های تلویزیونی گسترش نوعی خاص از عقیده ی اجتماعی حاوی این دیدگاه را تشویق می کنند که «ریزپردازنده ی توانمند پیشقراول یک تمدن سیلیکونی خواهد بود.» (وبستر، 1382: 43-13)
شکل های پیچیده تر این جاده ی تکنولوژیک منتهی به جامعه ی اطلاعاتی تا حدی به یکپارچگی و در کنار هم قرار گرفتن حوزه های مخابرات و کامپیوتر توجه دارد. مهمترین جوهر انقلاب جاری در ارتباط بر دو محور «یکپارچگی» و «تعامل» تکیه دارد. به این معنی که یکپارچگیِ ارتباطات دور، ارتباطات داده ای و ارتباطات جمعی در یک رسانه واحد. به بیان دیگر این فرایند همگرایی موجب شده که رسانه های جدید را «چند رسانه ای» می نامند. این یکپارچگی در سطوح زیر می تواند رخ دهد:
زیرساختها: برای مثال ترکیب و ادغام انواع تجهیزات و ارسال ارتباطات تلفنی و کامپیوتری.
اتصالات: برای مثال تله تکست و تلویزیون وب می توانند بر سیگنال های تلویزیون کابلی یا ماهواره ای سوار شوند.
مدیریت: برای مثال شرکت های تلویزیون کابلی که به عرضه ی تلفن هم می پردازند و یا شرکت های تلفن که تلویزیون کابلی نیز عرضه می کنند.
خدمات: برای مثال ادغام سرویس های ارتباطات و اطلاعات بر روی اینترنت.
انواع داده: ترکیب و ادغام صدا، داده، متن و تصویر.
همگرایی بین این سطوح تکنولوژیک زمانی میسر می شود که همگرایی صنعتی اتفاق بیفتد. همگرایی صنعتی ای که از همکاری بین شرکت های ارتباطات دور، رسانه ها و فناوری اطلاعات یا خرید سهام چند شرکت و ادغام آنها بوجود می آید.
تصویر درباره بازار سهام (بورس اوراق بهادار)
تغییر ساختاری دیگری که توسط انقلاب ارتباطات صورت گرفته است، شکل گیری ارتباطات تعاملی رسانه ای است که اصطلاح «رسانه های تعاملی[43]» را پدید آورده است. رسانه هایی که توسط انقلاب اول ارتباطات در دوران مدرن به وجود آمدند، مناسب ارتباطات یکسویه بودند (مطبوعات جدید، رادیو و تلویزیون) یا اگر هم دوسویه بودند، به لحاظ قابلیت های فنی و ارتباطی در درجه پایینی از تعامل قرار داشتند مانند تلفن و تلگراف. اما رسانه های جدید به سطح بالاتری ارتقا پیدا کرده اند. ما شاهد جابه جایی اساسی در شکل پیشرفته ی فنی ارتباطات دو یا حتی چندسویه می باشیم که به طور بالقوه چند شکلی و دارای غنای محتوایی است که به علت یکپارچگی صدا، متون، داده و تصاویر امکان پذیر شده است. عصر دوم رسانه ها[44] که در خلال دهه 1980 جایگاهی به دست آورد، با جامعه ی رسانه ای ساده متفاوت بود. برای تدوین تمایز عصر اول و دوم رسانه ها می توان به قدرت گسترده اینترنت در دهه 1990 میلادی استناد کرد. این رسانه ی جهانشمول و تام گرا شیوه ی جدید ارتباطات مبتنی بر تعامل شبکه ای و دیجیتال را فراهم نمود و موقعیت ارتباطات غیرالکترونیک را متزلزل نمود. به گونه ای که گرچه هنوز وجود دارند، اما موقعیت آنها به طور فزاینده رو به افول است. (مهدی زاده، پیشین: 308)
دیوید هلمز به خوبی عناصر متمایز کننده عصر اول و دوم رسانه ها را ترسیم می کند:
عصر اول رسانه ها (پخش) عصر دوم رسانه ها (تعاملی بودن)
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 04:13:00 ق.ظ ]