در اسطوره‌های پهلوی آمده است اهریمن شکم زروان را پاره می‌کند تا اولین زاده او باشد و از اورمزد جلو بیفتد و سلطنت جهان را بدست گیرد (بهار، ۱۳۷۵: ۳۲، ۳۶-۳۹، ۱۱۰، ۱۱۲، ۱۳۹-۱۴۰، ۱۵۴، ۱۶۵، ۲۹۵، ۳۹۸ و ۱۳۷۸: ۳۳-۴۰، ۴۳، ۵۷، ۶۹، ۹۶؛ فردوسی و شاهنامه سرایی، ۱۳۹۰: ۶۸۷، ۶۸۹، ۶۹۳، ۶۹۵، ۶۹۹-۷۰۱؛ راشدمحصل، ۱۳۶۶: ۳۳ و ۱۳۷۰: ۹-۱۰، ۲۵، ۲۸، ۳۲، ۳۵-۳۶، ۴۳؛ تفضلی، ۱۳۵۴: ۲۷؛ ۷۵، ۹۵).
۹-۱ ¬am [جم]: جَم برای خود و مردمان، خداوند جهان را خوار شمرد و در زمره گناهکاران قرار گرفت.
پایان نامه - مقاله - پروژه
زردشت از اهورامزدا پرسید اولین کس در جهان که با نام تو نوشابه خورد که بود؟ و چه بهره‌ای به او رسید؟ به او پاسخ دادند: ویونگهان و بهره او، عطا شد به او یک فرزند پسر. نام او جمشید از همه کس فره‌مندتر زیبا شاه همه جهان در پادشاهی او مردمان و جانوران بی‌مرگ بودند آب‌ها و گیاهان نخشکیدنی.
جمشید قربانی‌های فراوان انجام داد.
سالیان سال جمشید فره‌مند بود و بر هفت کشور سلطنت داشت و بر دیوها و پری‌ها چیره بود.
زمانی بر فراز او جدا شد و وی سرگردان در جهان می‌گشت. آن فر به شکل مرغی از وجودش پرید. و این جمشید اولین کسی بود که قبل از زردشت با اهورامزدا سخن گفت. اهورامزدا از او خواستارای بردن دین کرد ولی او نپذیرفت.
جمشید با دروغ‌گویی و سخنان نادرست باعث شد که شاهی از وی گرفته شود. به دستور اهورامزدا جمشید دژی می‌سازد و در آن از هر گونه جانور و گیاه جفتی قرار می‌دهد.
“جم به هنگام نیمروز به سویِ فروغ، به راه خورشید گام به پیش نهاد (یعنی به سویِ جنوب رفت. [در اسطوره‌هایِ ایرانی] شمال راه به دوزخ می‌بَرَد).
“ای سپندارمذ! به مهربانی پیش آی و خود را چندان فراگُستر که رمه‌ها و … را برتابی” (جم ایزد بانوی زمین را به یاری می‌خواند و به سویِ جنوب می‌رود؛ زیرا بخش شمالی زمین فراگیر دوزخ است و بر این بنیاد، نمی‌تواند خود را فرا گسترد تا آفریدگان زنده را برتابد.
در فرگرد دوم وندیداد از جم و کارهای سودمندی که انجام داده به طور تفصیل صحبت شده است. در آبان‌یشت، رام‌یشت، ارت‌یشت از جمشید سخن رفته، و در فروردین‌یشت به فروهر جم ویونگهان که دیوان را رانده درود فرستاده شده است. در یسنا ۳۹ آمده: از این گناهکاران شناخته شده جم ویونگهان، کسی که از برای خشنود ساختن مردم، پاره‌ی گوشت خوردن آموخت…”
“این نام در متون فارسی جم، جمشید، جمشاد، جمشاسپ، جمشیدون (نک. یوستی، ص ۱۴۴-۱۴۵؛ برهان خلف تبریزی و دهخدا، ذیل “جم” و “جمشید")، و در عربی جمّ‌شید، جمشاسب، جمّ‌الشّیذ، جم‌شاه و جمشاذ (نک. طبری، ج۱، ص ۱۵۲؛ ابوعلی مسکویه، ص۵۶، حاشیه‌ی ۳؛ مقدسی، ج ۱، ص۵۰۰) آمده است. “شید” صفت جمشید به معنی “درخشان". این صفت در واژه‌ی خورشید نیز دیده می‌شود. “شید” مأخوذ از xøa§ta- اوستایی و ø§d پهلوی است. برخی دانشمندان، مانند آندریاس و لومل، بخش دوم اسم را از ریشه‌ی xøay اوستایی، به معنی “فرمانروایی"، گرفته‌اند و جمشید را “جم‌شاه” و خورشید را “خورشاه” ترجمه کرده‌اند (کریستنسن، ص۳۴۲-۳۴۳، ۴۳۴ حاشیه‌ی ۱؛ گرشویچ، ص ۳۳۱). بیشترین آگاهی از افسانه‌ی جم در متون هندی، از ریگ و داومَهابهارتَه به دست می‌آید. در ریگ ودا (دهم، فصل ۱۷، بند ۱-۲، به نقل از کریستنسن، ص ۲۸۵)، یمه (=جم) و خواهرش یَمی فرزندان سَرَنیو هستند. سَرَنیو از نامیرایان و دختر توَشْتَر (در ادبیات ودایی نام خدای سازنده‌ی همه‌ی اشکال و صورت‌ها و به وجود آورنده‌ی نژاد بشر) و همسر ویوَسْوَنْت است که شرح عروسی آنها در ریگ ودا (همان جا، به نقل از کریستنسن، ص ۲۸۵، ۲۸۷) آمده است. به روایت اوستا، فرمانروایی یَمه بر روی همه‌ی زمین، هم بر مردمان و هم بر دیوان، هزار سال به درازا کشید (نک. وندیداد، فرگرد ۲، بند ۷-۲۰؛ یشت ۱۷، بند ۳۰). در روایات دینی زردشتی، جمشید همه‌ی آفت‌ها و رذایل ناشی از دیوان را از میان برمی‌دارد، اعتدال (پیمان) را رعایت می‌کند. بزرگ داشتن آتش برقراری رسم بستن کُستی (کمربند زردشتیان) و پوشیدن سُدْره (پیراهن دینی زردشتیان) و به وجود آوردن جشن‌های فصلی و دیگر مسائل اصلی دینی را به او نسبت می‌دهند (روایات داراب هرمزدیار، ص ۳۷۱؛ صدر در نثر و صد در بندهش، باب دهم، بند ۳). بنابر متون پهلوی،‌اورمزد را بی‌مرگ آفرید، اما اهریمن سرنوشت او را تغییر داد و پس از آنکه او مرتکب گناه شد، فرّه از او گریخت (مینوی خرد، پرسش ۷، بند ۲۷-۲۸؛ دارمستتر، ص ۲۲۶) و به دستور ضحاک دیوی به نام شپیتور، به معنی “دارنده‌ی برّه‌های سفید"، که به روایت بندهش (ص ۱۴۹) برادر جم بود، جم را با ارّه به دو نیم کرد (نک. یشت ۱۹، بند ۴۶). پس از آنکه فرّه از جم می‌گریزد، جم و خواهرش به مدت صد سال در جهان سرگردان می‌شوند تا از آسیب ضحاک در امان باشند. اهریمن دو دیو نر و ماده را به دنبال آنان می‌فرستد. دیو نر جم را می‌فریبد و خواهر او، یعنی جَمَگ، را به همسری می‌گیرد و خواهر خود را به ازدواج او در می‌آورد. از ازدواج جم با دیو ماده خرس و بوزینه و جز اینها زاده می‌شوند و از آمیزش جَمَگ با آن دیو سنگ پشت، چَلپاسه و وزغ و لاک‌پشت به وجود می‌آیند. جم در می‌یابد که فریب خورده است و چاره‌ی کار را جَمَگ می‌کند. به حیلتی با او همبستر می‌شود. از این هم آغوشی دیوان در هم می‌شکنند (روایت پهلوی، فصل ۸، بند ۱-۱۰) و از جم و جمگ پسری به نام اَسفیان و دختری به نام زَرشام یا زَرشیم زاده می‌شوند (بندهش، همان جا). و سپس نسبت زردشت را به جم می‌رسانند (دینکرد ۷، فصل ۲، بند ۱؛ گزیده‌های زادسپرم، فصل ۷، بند ۱). در شاهنامه (ج۱، ص ۴۱-۴۴)، جمشید پسر طهمورث، سومین شاه پیشدادی، است و در پادشاهی هفتصد ساله‌اش همه به فرمان اویند. به روایت گرشاسپ‌نامه (ص۲۱-۴۴)، جمشید، پس از فرار از دست ضحاک و تحمل مصائب فراوان، به زابلستان می‌رود و با دختر شاه زابلستان ازدواج می‌کند و از او صاحب فرزندی به نام تور می‌شود که نسبت گرشاسپ به او می‌رسد. زمانی نیز جم در روایات اسلامی با سلیمان و اعقاب نوح و خودِ نوح و اسکندر همسانی می‌یابد و پسر اَرْفَخْشَد دانسته می‌شود (نک. ابوحنیفه دینوری، ص ۲۶؛ مقدسی، ج۱، ص ۴۳۸، ۴۷۴-۴۷۵). یکی دانستن سلیمان و جم در متون فارسی، به ویژه آثار منظوم، نمونه‌های فراوانی دارد (از جمله نک. فرّخی سیستانی، ص ۲۳۷؛ عنصری، ص ۲۰۲-۲۰۳؛ خاقانی، ص ۸۷، ۳۶۸؛ حافظ، ص ۳۵۰، ۴۶۰). این همسانی بر اثر در هم آمیختن روایت‌های ملی با قصه‌های سامیان، پس از ورود اسلام، به وجود آمد. از این روست که شاعرانی چون منوچهری (ص ۷۱) ترکیب “جمّ سلیمان” را به کار گرفته‌اند. علت این همسانی آن است که هر دو صاحب تخت روان، نگین و خاتم، و فرمانروای دیو و مرغ و پری بودند. در داستان‌های اخلاقی جمشیدشاه دانا و باتجربه است (سعدی، ص ۱۹۱) و سخنان حکیمانه‌ای از او نقل می‌شود (همان، ص ۲۲۲). در برخی متون اختراع خط را نیز بدو نسبت داده‌اند (نک. ابن ندیم، ص ۲۰-۲۱). در روایتی عجایب هفتگانه‌ای نیز در ادبیات زردشتی به زبان فارسی، به او نسبت داده شده است (روایات داراب هرمزدیار، ج ۲، ص ۷۱-۷۲). شاهی به شکوهمندی جمشید اشیاء شگفت‌انگیز و جادویی و گنج‌های فراوانی نیز دارد. به نمونه‌ای از این گنج‌های افسانه‌ای در شاهنامه (ج ۲، ص ۴۵۷-۴۳۶)، در داستان بهرام گور، اشاره شده است. اما شگفت‌آورترین افزاری که در روایت‌های بعدی بدو نسبت داده‌اند جام سحرانگیزی است که به جام جهان نما معروف است و با آیینه‌ی اسکندر همسانی دارد. سابقه‌ی اشاره به جام جم در روایت‌ها به پس از اسلام تعلق دارد، در میان عجایب هفتگانه‌ای که به او نسبت می‌دهند، اشاره‌ای به جام جم نشده است (کریستنسن، ص ۴۵۷-۴۵۸). بعدها در اشعار شعرا، گاهی جام جم معنی جام شراب می‌دهد و گاهی جام سحرآمیز، و در عرفان اسلامی جام جم نمادِ دانایی عرفانی است (نک. کریستنسن، ص ۴۶۶). سرگذشت جمشید و فرجام نامبارک او، با وجود آن همه شکوه، در شعر فارسی مثالی از بی‌وفایی دنیاست (از جمله نک. عطار نیشابوری، ص ۳۹۵). جشن نوروز را جشنی از دوران جمشید می‌دانند که در آن روز جمشید بر تختی، با گوهرهای فراوان، می‌نشست و دیوان آن را حمل می‌کردند (برای آگاهی بیشتر از دیگر روایت‌ها، نک. کریستنسن، ص ۴۱۴، ۴۱۵، ۴۷۱-۴۹۷؛ آموزگار، “نوروز"، ص ۱۹-۳۱، همو، “ایزدانی که با سال نو به زمین باز می‌گردند"، ص ۹۳-۱۰۵). برای جمشید در روایت‌های عامیانه نیز داستان‌ها ساخته‌اند. در روایتی ضحاک رمه‌بان جمشید است که بر او قیام می‌کند، و چون دستور قتل او را می‌دهد که بدن جمشید طلسم است و فقط ارّه بر او کارگر است. از این رو او را با ارّه به دو نیم می‌کنند (انجوی شیرازی، ج ۲، ص ۳۰۱-۳۰۳). در روایتی دیگر ضحاک وزیر جمشید است که بر ضدّ او قیام می‌کند و همه‌ی خاندان او را می‌کشد، اما از میان فرزندان جمشید، فقط یک دختر موفق به فرار می‌شود که او همان مادر فریدون است (همان، ص ۳۱۴)".
جمشید در ابتدایی‌ترین مراحل اندیشه هند و ایرانیان وجود داشته است.
جم در دوران شاهی‌اش همه کارهایش را به کمک سه آتش معروف انجام می‌داد. وقتی فره جمشید به دست ضحاک افتاد، آذرفره آن را نجات داد. این فره در پادشاهی گشتاسب به کوه کاویان برده شد.
وقتی فره از جم جدا شد به قسمت‌های گوناگون پخش شد. جم در اسطوره‌های هندی سرور جهان مردگانی است که به سعادت ابدی رسیده‌اند. او با ورونه واگنی در ارتباط است. به مردگان راحتی می‌بخشد و برترین آسمان را در اختیار دارد و در آنجا می‌زید. او در ریک ودا نخستین انسان و نخستین شاه است.
در زمان جدا شدن فره از جمشید بخشی نصیب اوشنر شد. به خاطر آن فره اوشنر از همان زمان که در شکم مادرش بود سخن گفتن آموخت. و در جایی دیگر آمده از برکت آن فره جمشید توانست جهان را بگسترد و آفریدگان را بی‌مرگ و بی‌پیری و بی‌گرسنگی گرداند.
“بند ۲۱: و اندر دین بهی، به گفتار دادار هرمزد، در بارگاه جم پیدا [است] که «پس جهان مرا برافزای، که شمار [آنان را] بکن، و پیش جهان مرا ببالان، که [آن را] فربه‏تر بکن، و پس باشد که از من بپذیری جهان را پاسداری و پرورش و سالاری [کردن] و در آن آگاهی داشتن [از کار مردم] ایدون بکن [که] کس را بر کسی دیگر زخم و زیان کردن توان نباشد».
بند ۲۲: و پذیرفت و کرد جم چونان که فرمود هرمزد.
هرمزد دین را به جم فراز نمود و جم پیامبری را نپذیرفت. پس هرمزد پاسداری و سالاری جهان را به وی سپرد. در شهریاری جم آفات اهریمنی نبود و مرگ و پیری. پس جهان از مردم و جانوران آکنده شد. جم به سوی نیمروز فرا رفت و جهان را سه برابر فراخ کرد. به فرمان دادار جایگاهی (ورجمکرد) را ساخت و از گیاهان و جانور و مردم تخمه و جفتی به آن برد.جم مرگ و درد و پیری را از جهان به ششصد سال دور داشت و ورجمکرد را ساخت و «پیمان» جهانی را از اهریمن بازستاند. آسن خرد (خرد سرشتی و طبیعی) را دزدیدند و آشوب سخت در جهان افتاد. تا بتواند راز سلطه دیوان را دریابد، جم به اعجاز خدایی، با تن به دوزخ درآمد و سیزده سال در کالبد دیوان در آنجا ماند. پس توانست در شهریاری خود بیمرگی پدید آورد.جم ادعای آفرینندگی کرد و با این گناه فره از او جدا شد. چون جم از دیوان نپذیرفت که گوسفند را بکشد، پس دیوان او را میرنده کردند و کیفر دادند. جم از گناه خود توبه کرد و دادار او را از دوزخ به همستگان در آورد و شاهی همستگان را به او داد".
در زند وندیداد، فرگرد دوم درباره گفتگوی زردشت با هرمزد آمده است. اینکه پیش از او اورمزد این دین را به که عرضه داشت؟
“جم شد برنده شاهی»آن گاه، چون بر آن شاهی جم آن سدیگر سده به سر رسید، آن گاه این زمین پر از رمه، ستوران، مردمان، سگان، پرندگان و نیز آتش سرخ سوزان شد…” .
ویوسونت، پدر اشوین‌ها و پدر جم و منو است. منو در اساطیر ودایی پدربزرگ و اصل و ریشه بشر است. ویونگهونت، گیاه هئومه را در هنگام پگاه می‌فشرد و اولین شخص می‌شود که این رسم را ابداع کرد. طبق برخی اسطوره‌ها یمه و خواهرش یمی پدر و مادر مردم‌اند. یمی در ایران شاه بهشت زمینی است و در ریگ ودا فرمانروای بهشت آسمانی است. جم در اعتقادات ایرانی نگهبان جهان برزخ است و در فرهنگ ودایی خدای جهان مردگان. ویوسونت ایزد هند و ایرانی است. در اوستا ویونگهونت پدر زمینی جم می‌باشد. از هوشنگ در اسطوره‌های هندی خبری نیست. ممکن است که هوشنگ لقبی برای جمشید بوده که بعدها شخصیت مستقلی پیدا کرده است.
“مینوی خرد پرسش ۲۶، بندهای ۲۶-۳۳٫ و از جمشید نیکورمه، پسر و یونگهان، سود این بود که او ششصد سال بی‏مرگی را بر همه آفرینش دادار هرمزد بساخت و [همه] بی‏درد، بی‏پیری و بی‏یتیاره شدند".
“در شاهنامه درباره جمشید چنین آمده است:

 

منم گفت با فره ایزدی   همم شهریاری و هم موبدی”

جمشید سه فره دارد که شامل سه جنبه شاهی پهلوانی و جنگاوری است. اولین آن به فریدون می‌رسد. پهلوانی به گرشاسب و خدایی به مهر می‌رسد.
سه جنبه بودن فره جمشید نشانه ساختمان ابدایی قبایل هند و اروپایی است. فرمانروایان نخستین روحانی بوده‌اند (دوستخواه، ۱۳۸۳: ۱۳۱، ۱۵۶، ۱۶۳، ۲۱۳، ۲۴۱، ۳۰۶، ۴۴۷، ۴۵۶؛ عفیفی، ۱۳۷۴: ۱۵، ؛ فردوسی و شاهنامه سرایی، ۱۳۹۰: ۳۳۷-۳۳۹، ۳۴۱، ۳۴۳-۳۴۴، ۳۴۶-۳۴۸؛ بهار، ۱۳۷۵: ۴۹-۵۰، ۸۱، ۱۱۶، ۱۸۳، ۱۹۰، ۱۹۴، ۲۰۱، ۲۰۳، ۲۰۷، ۲۱۵-۲۳۱، ۲۳۹، ۳۸۹-۳۹۰، ۴۷۳-۴۷۴، ۴۸۳، ۴۸۶، ۴۹۱).
۹-۲ ab§-zarm¦n [بی‌پیری]: (بهار، ۱۳۴۷: ۹۱) “ابی زروان” ترجمه کرده است. (کیا، ۱۳۳۱: ۷) “بی زرمان” آورده است. (میرزای ناظر، ۵۷:۱۳۷۳)"بی زرمان” در ترجمه‌ی خود نوشته است. (عریان، ۱۴۱:۱۳۷۱)"پیری ناپذیر” ترجمه کرده است. نگارنده “بی پیری” را مناسب‌تر دیده است. واژه زیباتری برای جمله است.
۱۰-۱ paym¦nag [پیمانه]: “در پرسش بیست و ششم از کتاب “مینوی خرد” آمده است: “سدیگر این سود (از جم به جهان رسید) که پیمان گیتی که آن دُش دانای دروند اهرمن او باریده بود از شکمش باز آورد".
۱۱-۱ kard [کرد]: در اصل متن پهلوی این بند فعل [krt] kard آمده است که هم به صورت kard می‌توان ترجمه کرد و هم [knt] kand. (بهار، ۱۳۱۲: ۹۲) آورده است: “کرد". (کیا، ۱۳۳۱: ۸) “کرد” آورده است (میرزای ناظر، ۱۳۷۳: ۵۷) “کرد” آورده است. (عریان، ۱۳۷۱: ۱۴۱)"kand” ترجمه کرده است. نگارنده معتقد است به این دلیل که هر دو فعل یک معنی می‌دهند (هر دو در معنای ساختن هستند) استفاده‌ی هر دو فعل درست می‌باشد.
۱۲-۱ Fr§d©n [فریدون]:“فریدونِ از خاندانی توانا…"… آن که اَژی‌دَها که را فرو کوفت؛ [اَژی‌دَهاکَ‌یِ] سه کله‌ی سه پوزه‌ی شش چشم را، آن دارنده‌ی هزار [گونه] چالاکی، آن دیو بسیار زورمندِ دُروج را، آن دُرُوندِ آسیب‌رسانِ جهان را، آن زرومندترین دُروجی را که اهریمن برای تباه کردن جهان اَشَه به پتیارگی در جهانِ اَشْتومَند بیافرید.".
فریدون از جمله کسانی بود که با آوردن پیشکشی برای اناهیتا از او تقاضای پیروز شدن در مقابل اهریمن داشت و اناهیتا به درخواستش پاسخ مثبت داد.
“این فرِّ [از جم گسسته] را فریدون پسر خاندانِ آبتین برگرفت که- بجز زردشت- پیروزمندترین مردمان بود…. در اوستا (یشـ ۳۴:۵۰ و یشـ ۳۴:۱۷۰)، Øraˆtaona به جای گاوان دو همسرِ [اَژی‌دَهاکَ] را از آن خویش می‌کند. این درون مایه‌ای است که به احتمال بسیار باید با رویکرد بدین واقعیت شرح داده شود. که یشـ .۱۷، ویژه‌ی Aøayva¥uhi (اَشی نیک) [ایزدْ بانویِ] نگاهبانِ [نهادِ] زناشویی است. Øraˆtaona در ادب فارسی میانه، Frˆt"n و در شاهنامه Farˆd–n (فریدون) نامیده شده است".
در فرگرد ۱ وندیداد، زادگاه فریدون سرزمین وَرَن است. در یسنا آمده است: زردشت از هوم می‌پرسد دومین بار چه کسی تو را فشرد. و هوم پاسخ می‌دهد: اَثویَه، پدر فریدون. در آبان‌یشت، گوش‌یشت و ارت‌یشت در نوشته‌های پهلوی نام فریدون آمده است. در مورد اینکه او اژدی‌دهاک را می‌گیرد و به بند می‌کشد.
“در مینوی خرد آمده: از فریدون،‌ این سودها بود مانند زدن و بستن ضحاک بیور اسب که چنان گران گناه بود و بسیار دیو مازَندَر و دیگر را نیز زد و از کشور خونیرس بیرون کرد.
فردوسی در شاهنامه داستان فریدون را چنین آورده: چون مدت زمانی از پادشاهی ضحاک گذشت فریدون به دنیا آمد، …".
در شاهنامه و بعضی از نوشته‌های دوره‌ی اسلامی لقب افسونگر به فریدون داده‌اند. فریدون در دو مورد از افسون استفاده می‌کند.
یکی برای حفظ جانش در مورد سوء قصدی که برادرانش به او داشتند و دیگری برای عبور از اروندرود. در مینوی خرد در مورد فریدون نوشته‌اند که او کم خرد است. می‌گویند زمانی که فریدون ضحاک را گرفت نتوانست او را بکشد. فریدون از جمله افراد برجسته‌ای که بوسیله فره‌اش کارهایی بزرگ انجام داد. سلم و تور و ایرح پسران فریدون‌اند مدت زمان شاهی فریدون پانصد سال گفته‌اند.
آب و آتش و گیاه در پیشگاه اورمزد شکایت کنند که فریدون را زنده کن تا اژدهاک را بکشد. کارهای خوب فریدون اینها بود: زدن و در بند کردن ضحاک و همینطور دیوهای زیاد دیگر را از خنیرس بیرون کرد. ولی با همه اینها فریدون جزء کسانی بود که وارد بهشت نشد و احتمالاً به این دلیل است که بین پسران تبعیض قائل شده بود. ضحاک در دوران هوشیدرماه از بند فریدون رها می‌شود و دوباره بر مردم فرمانروایی می‌کند. از فریدون می‌خواهند که او را بزند ولی فریدون ادعای ناتوانی می‌کند.

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 05:28:00 ب.ظ ]