- رشد تحرکات ضد ایرانی کشورهای منطقه خلیج فارس:
تشکیل شورای همکاری خلیج فارس در دوران جنگ تحمیلی و صف آرایی در کنار عراق در مقابل ایران، اوج خصومت کشورهای این حوزه با ایران بود. پس از جنگ، هر روز شاهد پیشرفتهای جدیدی در حوزه های مختلف در ایران بوده اند. موقعیت منطقه ای و بینالمللی جمهوری اسلامی ایران و روند فزاینده قدرت ایران در معادلات امنیتی منطقه، بر تعدیل رفتار و مواضع آنها تاثیر گذار بود.یکی دیگر از پیامدهای اغتشاش 88، احیای خصومت دیرینه سران عرب کشورهای حوزه خلیج فارس بود. آنها التهاب انتخاباتی سال 88 را فرصتی برای جبران ناکامی های گذشته خود یافتند. لذا به شیوه های مختلف به حمایت های پنهان و آشکار از جریان مذکور پرداختند. بنا به گفته یکی از فعالان اصلاح طلب در جریان سفر به یکی از کشورهای حاشیه خلیج فارس، شیخ نشینان برخی از این جوامع، مبلغی را به عنوان کمک به برنامه تبلیغاتی اصلاح طلبان اختصاص داده است[141]. با انتشار خبر مربوط به نشست موسوم به الجناردیه در عربستان و کمک 18 میلیون دلاری به طیف اصلاحطلبان خارجه نشین، که با تحریک مستقیم انگلستان وآمریکا صورت گرفت، از ادامه تلاش های عربستان برعلیه ملت ایران و حمایت از جریان انتخابات سال 88 پرده برداشته شد. نشست الجنادره از سوی گارد ملی عربستان برگزار شده بود[142].
همچنین، با ایجاد تزلزل و نیز بی ثباتی نسبی حاصل از اغتشاشات انتخاباتی در ایران، دوباره بحث ها و نیز ادعاهای واهی در مورد جزایر سه گانه ایرانی محور جنجال آفرینی گردید. اگرچه شیوخ عرب حوزه خلیج فارس همواره در مورد مسائلی چون ادعای امارات دارای موضع بودند اما بعد از انتخابات، شاهد اوج گیری مواضع و رفتارهای تهدیدآمیز بودیم. وزارت امور خارجه امارات در اظهاراتی تهدیدآمیز، وضعیت جزایر سه گانه ایرانی را اشغالی توصیف کرد و گفت"این وضعیت در روابط ایران با کشورهای عربی همسایه خود تاثیر منفی دارد. امیدواریم طرف ایرانی به این موضوع و این اختلاف و این اشغال نه تنها به عنوان مانعی دربرابر بهبود و گسترش روابط با امارات بلکه به عنوان مانعی در برابر روابط کشورهای عربی با ایران بنگرد. به سود همه، ایران و کشورهای عربی است که این اختلاف حتما میبایست به صورت مسالمتآمیز و عادلانه پایان یابد". برخی رسانه ها اعلام کردند که امارات برای گرفتن جزایر سه گانه از ایران، مزدور استخدام کرده است. روزنامه نیویورک تایمز، در گزارشی از تشکیل یک گردان 800 نفره از نیروهای خارجی برای امارات عربی به منظور دفاع از این شیخنشین در برابر حملات خارجی و همچنین اشغال جزایر سهگانه ایرانی ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک خبر داد. این مأموریت را ولیعهد امارات به اریک پرینس مؤسس شرکت “بلک واتر” داده است. این شرکت، عدهای از کلمبیائیها را تحت عنوان کارگران ساختمانی وارد امارات کرده اما در حقیقت، آنها سربازان یک ارتش مخفی انگلیسی- آمریکایی که توسط مزدوران هدایت میشود و متعلق به اریک پرینس موسس بلک واتر است، هستند. ولیعهد امارات به شرکت مذکور تأکید کرده مزدوران را نباید از میان مسلمانان انتخاب کنداین نوع رفتارها و موضع گیریها که پس از التهاب انتخبات ریاست جمهوری سال 88 روند افزایشی داشته به معنای این است که برخی از دولتهای منطقه با نگاه به داخل ایران و حرکت های ناآرامی مذکور گونه این احساس و تصور غلط در آنها شکل گرفت که می توانند با بهره گرفتن از این فرصت ها قدرت یابی جمهوری اسلامی ایران را چه در بعد قدرت نرم و چه از نظر قدرت ژئوپلتیکی و راهبردی مانع خواهند شد(قنبری،1390: 200-273).
نمودار دایره ای بازخورد حضور انگلستان درالتهابات انتخاباتی سال 88 بر جامعه ایران در ابعاد خارجی بر حسب میزان تاثیرگذاری
بازخورد تبعات منفی سیاست های مداخله جویانه انگلیس در انتخابات سال88 در بعد داخلی:
- اقدامات غیر قانونی در راستای خدشه دار نمودن قانون اساسی:
نخستین بازخورد داخلی التهاب انتخاباتی سال 1388 از سوی بریتانیا و دیگر حامیان غربی را می توان خدشه به نظام قانونی ایران دانست.در این میان، یکی از نهادهایی که هدف جریان اغتشاشات قرار گرفت، شورای نگهبان بود و بر اساس اصل 99 قانون اساسی، مرجع قانونی و مکانیزمی که برای نظارت بر انتخابات و صیانت از آرا در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران پیش بینی شده است، شورای نگهبان و ساختار و سازوکارهای مرتبط با آن است. البته به جز دوره اول ریاست جمهوری، که شورای نگهبان هنوز تشکیل نشده بود، کلیه روسای جمهور و جناحهای سیاسی که در جمهوری اسلامی ایران از طریق انتخابات به قدرت رسیدند، به پشتوانه همین شورا بوده است. زیر سئوال بردن شورای نگهبان، ماه ها قبل از خرداد 88، از سناریوی تشکیک در سلامت انتخابات رقم خورد. انگلیس به همراه غرب درطراحی سیاست های خود در راستای خدشه سازی قانونی ایران، گام بعدی را در ایجاد یک تشکیلاتی غیرقانونی برداشت وبا اعلام اسم رمز آشوب(تقلب)، ماموریت اصلی خود را به اجرا گذاشت و با اعلام ابطال انتخابات و اصرار بر برگزاری مجدد آن، بیانیههای فراخوان برای اردوکشی خیابانی و اغتشاشات را صادر کرد. اگرچه شورای نگهبان همواره در هر دوره از انتخابات، البته با شدت و ضعفهایی، قبل و پس از برگزاری انتخابات، آماج نقدها و هجمههایی قرار میگرفته است، اما آنچه که در سال 88 در این رابطه رخ داد، در نوع خود بیسابقه بوده است، به عبارت دیگر بدعتی گذاشته شد و بدیلی برای شورای نگهبان خلق کردند. براساس تجربه کودتاهای رنگین، انتخابات خصوصا انتخابات ریاست جمهوری همچنان بهترین بستر پیادهسازی چنین کودتایی محسوب می شود که در واقع، اغتشاشات سال88 نیز با راهکارها و مختصاتی از کودتای مخملی آغاز گردید که رویکرد نخست آنان هجمه به مشروعیت نهاد های قانونی بود که با بی اعتبار ساختن نهادهای مذکور، سعی در اثبات بی اعتمادی و القای این موضوع در اذهان عمومی و حتی ساختارهای بین المللی داشتند.
- ساختار شکنی و القاء تشویش و تردیدهای ذهنی:
ایجاد تشویش و تردید نسبت به برخی آرمانهای نظام جمهوری اسلامی، اصول مسلم و متقن قانون اساسی، خط امام خمینی(ره)، یکی از دیگر از پیامدهای آشوب انتخاباتی سال 88 بود. القائات جریان اغتشاش از سوی بریتانیا و دیگر هم پیمانان غربی، اذهان عمومی را مشوش کرد و دست کم در بین بخشی از مردم تاثیرگذار بوده است، خصوصا در میان نسلی که با مبانی، منابع، فرآیندها و سوابق کمتر آشنا بودهاند، یا نسبت به ماهیت و اهداف پدیدههای سیاسی و شیوهها و پیامدهای آنها، دارای آگاهیهای سیاسی کافی نبوده و از امورسیاسی و قدرت تحلیل سیاسی لازم برخوردار نیستند. بکار بردن شعارهای ساختارشکن، تلاشی برای از بین بردن مرزها و حرمتها و عبور از خط قرمزها بود.
در واقع مخالفت صریح با میثاقملی و اصول مسلم آن بوده است و صرفنظر از اینکه حمایت از مستضعفان و مسلمانان یک نگرش آرمانی انقلابی ملت ایران، مبنای فطری بشری و باور دینی مردم مسلمان ایران است، حمایت از مبارزات حقطلبانه در جهان در قانون اساسی جمهوری اسلامی تصریح شده است. بند 16 از اصل سوم بر تنظیم سیاست خارجی کشور بر اساس معیارهای اسلام، تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان و حمایت بی دریغ از مستضعفان جهان، تاکید نموده و اصل 154 نیز تصریح می کند که"جمهوری اسلامی ایران سعادت انسان در کل جامعه بشری را آرمان خود میداند و استقلال و آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان میشناسد بنابراین در عین خودداری کامل از هرگونه دخالت در امور داخلی ملتهای دیگر از مبارزه حقطلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت می کند. دعوت مسلمانان و مستضعفان به خیزش و قیام علیه نظام سلطه و مستکبران، یکی از راهبردهای حضرت امام(ره) بود که تحت عنوان صدور انقلاب اسلامی چه در زمان حیات ایشان وچه در دوره رهبری، رهبر انقلاب اسلامی همواره دنبال شد و نهضت بیداری اسلامی در منطقه و روند معنویتگرایی در جهان اکنون خودش را مدیون امام و رهبری و ملت انقلابی ایران می داند."شعار نه غزه - نه لبنان” مخدوش کردن این منطق و خط مشی و آثار و دستاوردهای آن بود. طراحی ساختارشکنیهای مذکور، جمهوریت نظام را نیز نشانه رفت و در واقع یکی از وجوه بارز پیامد آشوب سال 88، تشکیک در جمهوریت نظام و زیر سوال بردن ساختار انتخاباتی کشور بود.
- افزایش امید دشمن به بی ثبات سازی سیاسی و براندازی در ایران:
بیثباتسازی جمهوری اسلامی ایران یکی از راهبردها و اهداف جنگ نرم بریتانیا و غرب علیه ایران بوده است، التهاب انتخاباتی سال 88 زمانی رخ داد که جمهوری اسلامی ایران در دو طرف مرزهای خود شاهد نظامی گری های وسیع بریتانیا و هم پیمان همیشگی اش یعنی آمریکا و ناتو و رژیمهای وابسته به آن در منطقه خاورمیانه بود. عراق و افغانستان در مرزهای غربی و شرقی به اشغال آنها درآمده بود و تحرکات فزاینده آمریکا در شیخ نشین های عرب حوزه خلیج فارس و کشورهای همسایه شمالی ایران، تلقی نوعی تلاش برای محاصره را تداعی می کرد که در اوج فضای ملتهب در منطقه، جمهوری اسلامی ایران باثباتترین کشور خاورمیانه شناخته می شد. با وجود تهدیدها و تحریمهای گسترده، ثبات سیاسی مستقر و هر روز بر توانمندی ایران در ابعاد فناورانه، اقتصادی، نظامی و سیاسی افزوده می شد، روند تاثیرگذاری ایران بر معادلات منطقهای و فرامنطقهای نیز غیرقابل انکار بوده است. همچنین، یکی دیگراز پیامدهای بحران سیاسی منتج از انتخابات این بود که بریتانیا و غرب را به این باور رساند که اگر راهکار ایجاد و تقویت گروه های تروریستی نتوانست راهبرد بی ثباتسازی را در ایران عملیاتی کند، جریانات آشوب و ناآرامی ها ارزش سرمایهگذاری دارد و این ظرفیت را خواهدداشت که بی ثباتسازی را فراتر از راهبرد تغییر رفتار بلکه در واقع تغییر نظام دنبال کند البته اقدامات تروریستی و فعالیت گروه هایی چون ریگی، نه تنها کنار کذاشته نشد بلکه وارد فازهای جدیدی نیز شد و با هدایت و آموزش سرویس اطلاعاتی بریتانیا و رژیم صهیونیستی و همکاری برخی کشورهای همسایه، تا ترور نخبگان و دانشمندان هستهای ادامه یافت اما با این حال، به باور دشمنان، جریان انخابات مذکور این پتانسیل و توانایی را دارد که تحت حمایت برخی شخصیتهای دارای سابقه مثبت در انقلاب و مدیریت نظام در سالهای متمادی، به سرعت بتواند شکاف اجتماعی ایجاد کند و آشوب را با سرعت فراگیر نماید.
- شکاف های عمیق اجتماعی- سیاسی در میان ملت:
واقعیت اینست که نیروهای بریتانیا و دیگر هم پیمانان قبلی در اجرای سناروی انتخابات سال 1388، سعی در انشقاق نیروهای مردمی و حتی چند دستگی در میان نخبگان سیاسی و مذهبی در ایران داشتند. التهابات انتخاباتی سال 88 به مثابه تردیدهایی که برای بسیاری از خواص جامعه ایجاد کرد و شکاف و دو دستگی در آنها را دامن زد، در ابتدای فراخوانیهای خود بین اقشار مختلف مردم نیز همین کارکرد را به نوعی برجای گذاشت بنابراین در اولین فراخوانی غیرقانونی در روز 25 خرداد در تهران، شاهد حضور برخی از آشوبگران در خیابان های تهران بوده که درنهایت، آشوبگران تعدادی اتوبوس، بانک، موتورسیکلت و دیگر اموال عمومی و شخصی را به آتش کشیدند که ورای خسارت های اقتصادی، شرایط را در راستای بی ثباتی سیاسی کامل، بدان سان که ساندرز تبیین نموده بود، به پیش بردند. عناصر سازماندهی و یا به عبارتی دیگر، مزدوران انگلیسی- غربی هجوم گسترده ای به مردم آغاز کردند و به ضرب و شتم مردم پرداختند که این اقدامات با تخریب اموال عمومی و دولتی، حمله به پایگاه نظامی بسیج، به آتش کشیدن مسجد و سردادن شعارهای ساختار شکن ، ادامه پیدا کرد وتعدادی از شهروندان نیز به ضرب گلولههای غیرسازمانی به شهادت رسیدند و همین موضوع سبب بحران های سیاسی بسیار گسترده ای گردید. اما نکته ای در این رابطه حائز اهمیت است، گسترش این دو دستگی و رسوخ دامنه شک و تردیدها، حتی به درون خانه و بین اعضای خانوادهها بود که آسیب ناشی از آن را نمی توان انکار کرد و این آسیب، حتی در میان سطوح مختلف افراد در ادارات، سازمانها و نهادها نیز قابل مشاهده بود. یکی از کارکردها و آثار این شکاف در بین ملت، مخدوش کردن روحیه و وحدت ملی و تخریب اعتماد عمومی نسبت به نظام و کارآمدی آن بود و بدیهی است که هزینهای که جریان استعماربریتانیا از این ناحیه تحمیل کردند، بسیارسنگین بوده و بازسازی آن کار راحتی نخواهد بود. این دقیقا نادیده گرفتن وصیت امام خمینی(ره) بود که فرمودند “بی تردید رمز بقای انقلاب اسلامی همان رمز پیروزی است و رمزپیروزی را ملت می داند و نسلهای آینده در تاریخ خواهند خواند که دو رکن اصلی آن: انگیزه الهی و مقصد عالی حکومت اسلامی،و اجتماع ملت درسراسر کشور با وحدت کلمه برای همان انگیزه و مقصد.”[143]
- خسارت های فراوان اقتصادی ناشی از التهاب انتخاباتی :
شاید خسارات وارده از سوی جریان انتخابات ریاست جمهوری سال 88 در اغتشاشات خیابانی به اموال عمومی، سازمانهای دولتی و بانکها، در مقابل هزینههای کلان اقتصادی ناچیز باشد. یکی از اصول مسلم و پذیرفته شده در موضوع سرمایهگذاری در کشور، ضرورت ثبات سیاسی، امنیت و آرامش است. آشوب و اغتشاش سال 88 این کارکرد را داشت که شک و تردیدها را در سطح داخلی و منابع خارجی برای اطمینان از سرمایهگذاری و حفظ سرمایه را دست کم برای مدتی زیاد کرد(قدیریان،1389: 85-90).
یکی از چهرههای اقتصادی کشور، با اشاره به ابعاد، آثار و پیامدهای آشوب انتخابات در سال 88 در عرصه اقتصادی کشور میگوید"یکی از اثرات ناآرامی های حاصل از انتخابات در کوتاه مدت این بود که بازار ما را تعطیل کرد و با توجه به اینکه این بیشتر ابعاد ناآرامی ها در تهران بود تعطیلی بازار تهران به مدت یک هفته و حالت نگرانی که مردم داشتند یک بار روانی برای مبادلات تجاری بود. جریان سیاسی مذکور، موقعیت سیاسی جمهوری اسلامی را از آن حالت بالا و رفیعی که در منطقه و جهان به دست آورده بود را افت داد و این افت موقعیت، دشمنان جمهوری اسلامی را راضی تر و به نوعی ددمنش تر کرد، به آنها این فرصت را داد که تحریمهای ما را تشدید کنند، با این تصور که تشدید این تحریمها، بحرانی که پدید آمده دامنگیر خواهد شد و ضربه کاری را به نظام جمهوری اسلامی خواهند زد و سرمایهگذاریهای خارجی از آن به بعد آن روند رشدی را که طی میکرد دیگر طی نکرد و متوقف شد، البته هنوز کم و بیش سرمایه گذاری هایی صورت می گیرد ولی نه به شکل گذشته و آن شرایطی که ما با توجه به موضع خوب سیاسی و اقتصادی برای آنها داشتیم و این ها را باید حاصل کارکرد ناآرامی ها و اغتشاشات و جریان مذکور در انتخابات دانست و معتقدم اگر این جریان نبود ما سرمایه گذاریهای خارجی را در پروژه عسلویه به صورت بسیار دامنهدارتری داشتیم. ما تهدیدات انگلستان و اروپا و آمریکا و امثال آن و همچنین تحریمها را هرگز نمی داشتیم چون آنها وقتی ببینند ملت ما پشت نظام و به صورت یکپارچه در عرصه مدیریت کشور هستند یک چنین اقدامات نامبارکی را نمی کنند و با توجه به رفتار آشوب گران هنگامی که دیدند گویی این نظام بخشی از پشتوانه خود را از دست داده است به خود اجازه انجام اموری مانند تحریم و تهدید را دادند. آشوب گران هیچ پایگاه اجتماعی نداشتند و یک دروغ بزرگ را به مردم القاء کردند. بحران سیاسی ناشی از انتخابات، هم عواقب سیاسی داشت و هم تبعات اقتصادی که توانستیم به یاری خدا حتی به جایگاه رفیع تری هم از موضع پیشین دست پیدا کنیم”[144].
- ایجاد نگرانی در حامیان و وفاداران به انقلاب اسلامی و نظام:
جمهوری اسلامی ایران، در طول سه دهه، به عنوان کانون عدالت خواهی و استکبار ستیزی شناخته شد. ایران به عنوان ام القرای جهان اسلام، بر اساس مکتب سیاسی امام و رهبری و اصول قانون اساسی، الهام بخش بیشتر حرکت های رهایی بخش و نهضت های اسلامی بوده و از آنها به شیوه های ممکن حمایت نموده است.آشوب انتخاباتی سال 88 در زمانی رخ داد که جریان مقاومت در منطقه و به طور مشخص، حزب الله لبنان و گروههای جهادی فلسطین در خط مقدم این جریان، پیروزی در دو جنگ 33 روزه لبنان و 22 روزه غزه، پیروزی های بزرگی کسب کرده بودند و جریان استعماری غرب را بیش از پیش ناامید ساختند.آنها با حمایتهای ایران توانسته بودند رژیم صهیونیستی را به شکست و عقب نشینی وادار کنند. موضوع دیگر، موج بیداری اسلامی منطقه بود که می توان بخش وسیعی از آن را ملهم از انقلاب و مقاومت جمهوری اسلامی دانست، در آستانه حذف انگلستان و غرب و تشکیل دولتهای اسلامی با الگوی ایرانی قرار داشت. درچنین شرایطی، ایران با جریان انتخابات به صحنه آشوب و اغتشاش تبدیل شد. پیامدهای بحران منتج از انتخابات سال 88 برای جریان مقاومت و موج بیداری اسلامی از دو منظر مهم بود. نخست، نگرانی آنها از اینکه ام القرای جهان اسلام و بیداری اسلامی، درگیر جنگ نرم تمام عیاری از سوی نظام سلطه و بازیگران داخلی شده بود و فرافکنی رسانه های استکباری نیز بر دامنه این نگرانی می افزود. دوم، ایران و الهام بخشی آن، مردم سالاری دینی بود. تلاش جنبش های اسلامی منطقه برای سرنگونی دیکتاتورهای حاکم و جایگزینی الگوی مردم سالاری دینی در کشور خود بوده است، اما انتخابات ریاست جمهوری که بستری برای تحقق و تثبیت مردم سالاری دینی به شمار می رود از سوی جریان مذکور به چالش کشیده شد(زابلی زاده،1390: 93-98).
در بررسی شرایط و روند تحولات کنونی، آثار ناآرامی های مربوط به انتخابات سال 88 چه در محیط داخلی و چه در محیط خارجی کاملا قابل شناسایی است. این موضوع که التهاب انتخابات سال 88 را از حیث کارکردها و پیامدهایش خاتمه یافته تلقی کنیم، بنظر ساده لوحانه خواهد بود. بازخوانی تهدیدات و توطئه های سیاسی کم و بیش وسیع سی و هفت ساله اخیر در ایران، بر ضرورت هوشیاری و واقع بینی در این زمینه تاکید دارد. تضمینی وجود ندارد که عناصر و بازیگران ناآرامی های گذشته، با مختصات و آرایشی جدید در آینده، بازگشت نکنندبا این حال بنظر می رسد، تنها راه در امان ماندن از اغتشاشات و یا کاهش هزینهها و آسیبها، هوشیار، بصیرت نافذ انقلابی و عبرت آموزی از رویدادهای گذشته است. چنانکه آیت الله خامنه ای در اواخر سال 1389 در تحلیل التهاب انتخاباتی 88 فرموده بودند که “اگر قبول داریم که جبهه دشمن برای کشور ما و انقلاب ما برنامه ریزی بلند مدت دارد. پس ما هم باید برنامهریزی بلند مدت داشته باشیم. همین حوادثی هم که گاهی می بینید در کشور اتفاق می افتد که دست بیگانه در آن نمایان است، چیزهای دفعتا به وجود آمده نیست، خلق الساعه نیست، این ها هم برنامههای میان مدت و بلندمدت بوده است".[145]
نمودار دایره ای بازخورد حضور انگلستان درالتهابات انتخاباتی سال 88 بر جامعه ایران در ابعاد داخلی بر حسب میزان تاثیرگذاری
استفاده از سطح تحلیل سه گانه دوس سانتوس- ساندرز- برچر در اینجا نیز تحلیلی متقن ارائه می دهد. واقعیت اینست که پس از عدم توفیق بریتانیا در اضمحلال مبانی انقلاب اسلامی در ابتدای انقلاب، اینبار بحران سازی های ایران معطوف به مبانی مشروعیت در داخل معطوف گردید. به عبارتی دیگر بریتانیا با بهره گرفتن از قدرت جنگ نرم، خواهان نابودی بنیان های انقلاب اسلامی گردید. تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال 88، به اعتراف سران بریتانیا و غرب ایران در حال تبدیل شدن به قدرت منطقه ای و پیشرفت های چشمگیر سیاسی و نظامی و موارد دیگر قرار داشت. تا جایی که در بسیاری از بحران های سیاسی در منطقه ایران نقش برجسته ای داشته است، لکن با وقوع التهابات سیاسی سال 88، فرصتی مناسب برای بریتانیا و غرب در راستای ایجاد بحران سازی در ایران فراهم آمد، که گذشته از وارد آمدن خسارت های فراوان سیاسی- اقتصادی، مبانی مشروعیت انقلاب اسلامی ایران نیز تا حد زیادی دچار خدشه گردید. چنین بحرانی تا حد زیادی منافع سیاسی بریتانیا را در منطقه فراهم نمود و گذشته از اعمال بحران های سیاسی در مسئله هسته ای، تا حد زیادی ایران را به مواضع انفعالی و بی ثباتی سوق داد
Top of Form
Bottom of Form
گفتار5- انگلستان و مسئله هسته ای ایران، تحریم ها، بازخورد حق دستیابی ایران به انرژی صلح آمیز هسته ای:
از دیگر سیاست هایی که بسترهای لازم را برای انگلیس و دیگر رهبران غربی جهت ملتهب نمودن اوضاع سیاسی ایران در طی سال های اخیر فراهم نمود، مسئله دستیابی ایران به انرژی صلح آمیز هسته ای است. فی الواقع، عوامل متعددی در خصوص چرایی مخالفت انگلیس و غرب در قبال برنامه دستیابی ایران به انرژی هسته ای می تواند پیش و روی نوشتار حاضر قرار گیرد، اما به نظر می رسد ایران هسته ای چندین خطر بالقوه را برای غرب ایجاد خواهد نمود که در ادامه به بررسی هریک از دلایل خواهیم پرداخت. پس از پردازش دلایل مذکور، رویکرد های غرب را نیز در قبال ایران هسته ای نیز مورد واکاوی قرار خواهد گرفت که نخستین آن، اعمال تحریم های همه جانبه و فلج کننده ای است که اولا بی ثباتی را طبق الگوی دیوید ساندرز برای ایران به همراه داشته است و ثانیا عدم دسترسی ایران به انرژی هسته ای زمینه های متعدد وابستگی فناورانه- صنعتی را آن گونه که دوس سانتوس تبیین نمود را متوجه کشور ایران می کند و نهایتا می توان اتخاذ و اجرای چنین سیاستی را از سوی انگلستان و غرب نوعی مدیریت بحران ایران هسته ای آنگونه که مایکل برچر اشاره می کند قلمداد نمود.
بند1- بررسی اجمالی تاریخچه مسئله هسته ای در ایران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی:
نخستین تلاشهای ایران برای دستیابی به فناوری هستهای به دههی1950میلادی باز میگردد(Sharon,2003:1). ایالات متحدهی آمریکا نخستین کشوری بود که ایران را به دستیابی به فناوری هستهای ترغیب کرد. در همین راستا در 5 مارس 1957میلادی در چارچوب برنامه پیشنهادی آیزنهاور موسوم به اتم برای صلح[146]، قرارداد همکاری در زمینههای غیرنظامی اتمی بین دو کشور به امضا رسید که بر پایهی آن ایران چند کیلوگرم اورانیوم غنی شده برای مصارف پژوهشی از آمریکا دریافت میکرد.به موازات این موافقتنامه، انستیتو علوم هستهای که تحت نظارت سازمان پیمان مرکزی بود از بغداد به تهران منتقل شد و دانشگاه تهران، مرکزی را تحت عنوان مرکز اتمی دانشگاه تهران برای آموزش و پژوهش هستهای پایه گذاری نمود. از این زمان به بعد غرب و به ویژه انگلستان وآمریکا اقدامهای متعددی در جهت همکاری و حمایت از برنامههای هستهای دیکتاتور ایران انجام دادند(تاریخچه انرژی هسته ای در ایران وجهان، وزارت امور خارجه ،1386: 27).
ایران پس از انقلاب، موضعی ضد انگلیسی و غربی اتخاذ کرده و با هرگونه سیستم امنیتی غرب در منطقه مخالفت می کند. بدیهی است که تحمل از دست رفتن چنین مهره با ارزشی برای کشورهای غربی گران آمد. بنابراین تلاشهای زیادی برای بازگشت ایران به جایگاه گذشته انجام دادند و از هر اقدامی برای نابودی و تسلیم کردن ایران اسلامی فروگذار نکردند. کارشکنیها و مخالفت آن ها با مسئله هستهای جمهوری اسلامی هم در همین چارچوب مفهوم مییابد. انگلیس و آمریکا از سال 1957میلادی تا پیروزی انقلاب اسلامی اقدامهای گوناگونی چون فروش راکتورهای هستهای و اتاقک داغ، تحویل اورانیوم غنی شده و پلوتونیوم، ملاقات مقامهای عالی رتبه و توافقهای متعدد در خصوص تحویل نیروگاه هستهای، تشکیل کمیسیون مشترک برای تقویت روابط به ویژه در زمینهی انرژی اتمی و تبادل اطلاعات و تجهیزات و از همه مهمتر انعقاد قراردادهای مختلف در زمینهی حمایت از انرژی هستهای حکومت پهلوی انجام دادند(قاسمی،1387: 11-36). اقداماتی که سبب گردید بریتانیا به همراه ایالات متحده در میان حامیان غربی برنامه هستهای حکومت شاهنشاهی ایران، مقام نخست را از آن خود کند. آلمان و فرانسه از دیگر حامیان برنامههای اتمی ایران بودند که از دهه1970میلادی در کمک به برنامههای هستهای ایران، به آنان ملحق شدند. ایران در سالهای 1974تا 1978میلادی قراردادهای متعددی در زمینه همکاری هستهای با آلمان و به خصوص شرکت کرافت ورک اونیون و همچنین با فرانسه و به ویژه شرکت فراماتوم منعقد کرد(گلشن پژوه،1387: 22-86).
قرادادهای مذکور، بیشتر در زمینه خرید نیروگاه برای نصب در بوشهر و بندرعباس تأمین اورانیوم غنی شده این نیروگاهها، ساخت نیروگاه هستهای و خرید راکتور بود. افزون بر این حکومت ایران طی این سالها با کشورهای دیگر از جمله کانادا، آرژانتین، هند، آفریقای جنوبی واسترالیا نیز قراردادهای متعددی با هدف اکتشاف معادن، تربیت نیروی انسانی، تهیه تجهیزات و ساخت و توسعه تأسیسات و نیروگاههای هستهای و حتی خرید کیک زرد انعقاد کرد(غریب آبادی، 1387: 30). بنابراین شاهد همکاری و رویکرد مثبت کشورهای غربی خصوصا بریتانیا و آمریکا به فناوری هستهای حکومت شاهنشاهی ایران هستیم. این همکاریها به ویژه در دهه 1970میلادی شکل جدیتری به خود گرفت. لازم به ذکر است که حمایتهای مداوم انگلستان و دیگر رهبران غربی از برنامههای هستهای ایران در حالی صورت میگرفت که نام ایران در فهرست اداره کل تحقیق و توسعه انرژی این کشورها در مورد کشورهایی که احتمال دستیابی به سلاح هستهای دارند، قرار داشت. بودجه سازمان انرژی اتمی ایران از 308میلیون دلار در سال 1975میلادی به بیش از یک میلیارد دلار در سال 1976میلادی افزایش یافته بود و پهلوی دوم (هرچند بسیاری از تعهدنامهها را مبنی بر عدم دستیابی به سلاح هستهای به امضا رسانده بود) همواره مدعی ساخت سلاحهای هستهای همچون سایر کشورها بود و حتی گاهی آن را آشکارا ابراز میکرد"ایران بدون شک و زودتر از آنچه فکر کنید به سلاح اتمی دست خواهد یافت"( Iran Nuclear Chronology,2011: p 567).با مشخص شدن رویکرد غرب نسبت به فناوری هستهای ایران عصر پهلوی، در ادامه به بررسی این رویکرد در قبال ایران اسلامی میپردازیم.
بند2- پروندهی هستهای ایران در ارتباط با غرب در دورهی جمهوری اسلامی:
با پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1979میلادی تغییر رویکرد از جانب کشورهای غربی در خصوص مسئله هستهای ایران صورت پذیرفت به نحوی که رویکرد حمایتی آن ها به رویکرد تحریم تکنولوژیک ایران مبدل شد. رویکردی که می توان تطابق و همگونی های بسیاری در آن و تئوری وابستگی نوع سوم دوس سانتوس یافت چرا که هر دو رویکرد بر نوعی از وابستگی های علمی- فناورانه صحه می گذارد که در آن جوامع قدرتمند با تحت استیلا قرار دادن انحصار تکنولوژی و پیشرفت صنعتی هیچگاه فرصت چنین توسعه و پیشرفتی را در اختیار جوامع در حال توسعه قرار نخواهند داد. انگلستان به همراه غرب و آمریکا که نخستین حامی برنامههای هستهای ایران پهلوی به شمار می رفتند، ضمن قطع حمایتهای خود، به بزرگترین مخالف برنامه هستهای ایران اسلامی مبدل گردیده و تمامی قراردادهایی که در این زمینه با ایران بسته شده بود را به حالت تعلیق درآوردند شرکتهای انگلیسی-آمریکایی نیز بدون آنکه به ایران غرامتی پرداخت کنند از انجام تعهدهای خود سرباز زدند و در نتیجه کار نیروگاه بوشهر ناتمام ماند(غریب آبادی ،1387: 40-48). جنگ با عراق علاوه بر تحمیل خسارتهای فراوان به برخی از تأسیسات هستهای، ایران را با کمبود شدید منابع انرژی مواجه کرد بنابراین ایران در صدد تکمیل نیروگاه اتمی بوشهر برآمد و بدین منظور به اسپانیا و ژاپن روی آورد اما این دوکشور به علت کارشکنیها، فشارها و نهایتا تهدیدات انگلیس و غرب از ادامه همکاری با ایران خودداری نمودند(Iran Nuclear Chronology, Ibid:500-505).
سفر معاون وزیر امور خارجه ایالات متحده به هند درست یک روز پس از آنکه که هندوستان از تصمیم خود برای فروش یک راکتور هستهای به ایران سخن گفت نیز در جهت منصرف ساختن هند از تصمیم مذکور صورت گرفت. چین نیز تحت فشار کشورهای فوق الذکراز فروش راکتور هستهای به ایران دست کشید. با وجود این همکاریهای هستهای ایران با هند و چین ادامه یافت. در خلال سال های دهه 1990 میلادی، جمهوری اسلامی ایران برنامههای متعددی را برای دستیابی به تکنولوژی هستهای دنبال کرد و با توجه به عدم تمایل همکاری کشورهای غربی و فشارهای انگلستان، اتحادیه اروپا و غرب، زمینه برای موافقتنامه همکاری هستهای میان ایران و روسیه در سال 1992میلادی فراهم شد(غرایاق زندی،1387: 87). در ادامه همکاریهای دوکشور، قراردادی برای تکمیل نیروگاه هستهای بوشهر بین سازمان انرژی اتمی ایران و شرکت اتم استوروی اکسپورت روسیه در سال 1995میلادی منعقد گردید(حق شناس،1390: 110).
در پی انعقاد این قرارداد، انگلستان در همکاری با غرب، پرونده هستهای ایران را به عنوان یکی از مواد اصلی در دستور کار روابط خود با روسیه قرار داد و اقدامهای گوناگونی برای کارشکنی در مسئلهی هستهای جمهوری اسلامی انجام داد. تحریم ده شرکت روسی به اتهام توزیع مواد و دانش هستهای به ایران، مذاکرههای کلینتون و یلتسین در مسکو در ماه می 1995 که در ادامه مذاکرههای قبلی ونکور کانادا و واشنگتن صورت گرفت و توافق ال گور- چرنومردین[147] در جهت تشویق روسیه به توقف همکاریهای نظامی و هستهای با ایران، نمونهای از اقدامات خصمانه انگلستان و آمریکا در این زمینه است که می توان ذیل چالش های مسالمت آمیز مدل ساندرز قرار داد.مصاحبه مطبوعاتی گروه منافقین و ادعای فعالیتهای پنهانی هستهای ایران به همراه تصاویر ماهوارهای تأسیسات نطنز و اراک مدارکی بود که در هزارهی سوم چالشهای جدیدی در روابط انگلیس و غرب با ایران بر سر مسئلهی هستهای ایجاد کرد. در فوریه 2003میلادی با اعلام رسمی دستیابی ایران به فناوری هستهای توسط رئیس جمهور ایران، موج جدیدی از تبلیغات علیه ایران شروع شد و بریتانیا به همراه غرب فشار خود را بر ایران افزایش دادند.آن ها با بهرهبرداری از گزارش مجاهدین خلق کوشیدند تا شرکت کنندگان در نشست سران گروه هشت که از مهمترین گروه های اقتصادی به شمار می رود و می تواند به تنهایی نقش مهمی در توسعه اقتصادی ایران و جوامع در حال توسعه ایفا کند، را مجاب کنند که بر ضد ایران موضعی سخت اتخاذ کنندکه چالش های خشونت آمیز ساندرز را می توان در اینجا برجسته دید. از آن پس همسویی بیشتری بین انگلستان که در قالب اتحادیه اروپا فعالیت های خصمانه خود را علیه ایران اعمال می کند و آمریکا در برابر برنامه هستهای ایران پدید آمد. افزون بر این، تحریکات و رایزنیهای لندن- واشنگتن، موجب صدور قطعنامه ضدایرانی شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی، نادیده گرفتن سه کشور اروپایی به تعهدات خود در نشست تهران و بروکسل و همسو شدن با سیاست های استعماری لندن- واشنگتن در صدور قطعنامههای بعدی شورای حکام و در نتیجه بحران اعتماد در روابط ایران و اتحادیه اروپا و آژانس شد.در چنین فضایی جمهوری اسلامی قصد خود را برای از سرگیری غنی سازی اعلام کرد 2006 میلادی و به دنبال این تصمیم بریتانیا و آمریکا با همراهی اروپا موفق به فرستادن گزارش پرونده هستهای ایران به شورای امنیت سازمان ملل شد(غریب آبادی،1387 :237).
اضافه شدن این کشور به جمع معدود کشورهای دارای فناوری غنی سازی اورانیوم و تولید سوخت هستهای، علیرغم تحریمهای شدید غرب، ایران را تبدیل به یک الگو برای تمامی کشورهای اسلامی، در حال توسعه و جهان سوم نمود. این چیزی است که به معنای چالش کشیده شدن نظم موجود در روابط بینالملل است و جهان غرب به رهبری بریتانیا و ایالات متحده نمیتواند آن را تحمل کند.در ادامه، رایزنیها و تلاشهای مستمر انگلیس و غرب در راستای جلوگیری از دستیابی ایران به فناوری هستهای، منجر به همراهی روسیه و چین با غرب در صدور قطعنامههای 1737 در سال 2006میلادی، 1747در سال 2007میلادی، 1803 و 1835 در سال2008 میلادی، 1887در سال 2009میلادی و 1929در سال 2010میلادی شورای امنیت برای اعمال فشار مضاعف علیه ایران گردید(همان: 257-268).لازم به ذکر است که انگلیس و غرب در مخالفت با مسئله حق دستیابی ایران به انرژی هستهای علاوه بر فشارها و تحریمهای متعددی که از راه نهادهای بینالمللی بر ایران اسلامی تحمیل کرد از اقدامهای غیر رسمی دیگری چون ترور دانشمندان هستهای ایران و استفاده از ویروس استاکس نت برای تخریب سیستم رایانهی مرکزی تأسیسات هستهای بوشهر نیز فروگذار نکرد که اولی ذیل ترور و چالش های خشونت آمیز و دومی را می توان ذیل چالش های مسالمت امیز تئوری ساندرز قرار داد(Iran Nuclear Chronology, Ibid, p13).سطور بالا، حاکی از نگاه متفاوت انگلیس و غرب در همکاری با ایران هستهای قبل و بعد از انقلاب است.
بند3- دلایل نگاه تبعیضآمیز غرب به مسئلهی هستهای ایران قبل و بعد از انقلاب:
الف) ماهیت حکومت و نوع رابطه با غرب قبل از انقلاب:
نظام سیاسی حاکم بر جامعهی ایران عصر پهلوی براساس مداخله و حمایت بیگانگان بنیان گرفت و بنابراین فاقد پایگاه تودهای بود. ناتوانی این نظام در برطرف کردن ضعفهای متعدد ساختاری و کارکردی خود، آن را با بحران مشروعیت دائمی مواجه ساخته بود.در نتیجه حکومت که در سیاستهای مختلف خود با واکنش منفی مردم مواجه میشد، مجبور بود برای حفظ بقای خود هرچه بیشتر به قدرتهای خارجی و به ویژه انگلیس و آمریکا نزدیک شود(روحانی،1372 :413-457)، از نظام بینالملل یاری جوید، روابط خود را در ابعاد مختلف و به ویژه نظامی با بیگانگان افزایش داده و نقش یک دولت دست نشانده و مجری تصمیمات غرب را بازی کند(ازغندی،1381: 18-22). روابط غرب با این دولت دست نشانده در چارچوب رابطه سلطه آمیزی قرار میگیرد که انعکاسی از رقابتهای دو بلوک شرق و غرب در ساختار دوقطبی نظام بینالملل آن روز است. در رابطه سلطهآمیز دو کشور سلطهگر و سلطهپذیر به دنبال یک هدف یعنی امنیت میباشند، سلطهگر به دنبال امنیت منابع انرژی مورد نیاز صنایع استراتژیک خود و سلطهپذیر به دنبال حفظ امنیت حکومت غیر مردمی و نامشروع خود است. بدین ترتیب رابطه سلطه بین یک قدرت بزرگ و یک کشور ضعیف اما با اهمیت، شکل میگیرد. با پایان جنگ جهانی دوم نظام سرمایهداری به ریاست انگلیس و آمریکا رهبری و جهان کمونیسم به رهبری شوروی رو در روی یکدیگر قرار گرفته و در رقابت با یکدیگر تلاش کردند مناطق بیشتری از جهان را تحت نفوذ خود در آورند. بنابراین مسئله دولتهای وابسته به صورت وسیع در سراسر جهان مطرح شد. یکی از این دولتها، کشور ضعیف و البته بااهمیت ایران بود که به دلیل موقعیت ژئوپلتیکی و منابع غنی انرژی همواره مورد توجه انگلستان و آمریکا قرار داشت. از سوی دیگر حکومت ایران نیز به دلایل متعددی از جمله: نداشتن مشروعیت داخلی، کمبود و محدودیت امکانات مالی، تلاش برای کسب پرستیژ از راه ارتباط با قدرتهای بزرگ، کسب حمایت غرب برای رویارویی با مخالفان داخلی و دشمن احتمالی خارجی (کمونیسم)مستعد پذیرش چنین رابطه سلطهآمیزی بود. کودتای 28 مرداد1332نقطه عطفی در روابط سلطهآمیز انگلستان علیه ایران بود که تا بهمن 57 ادامه یافت. در طول این مدت همکاریهای نظامی و انتظامی سرویس های بریتانیا- آمریکا با ایران به شدت افزایش یافت. در واقع تمامی کمک های نیروهای انگلستان ودر کنارآن آمریکا از کمکهای مالی ترومن تا همکاریهای نظامی و امنیتی آیزنهاور و مطرح شدن ایران به عنوان ژاندارم منطقه در دکترین دوستونی نیکسون[148] در رقابت با شوروی و در چارچوب این رابطه سلطهآمیز مفهوم مییابد. رابطه سلطهآمیزی که در آن رژیم شاهنشاهی ایران تنها مجری اوامر و تصمیمات کشورهای مذکوربود. با وجود چنین رابطهای چندان عجیب نیست که انگلیس و غرب نه تنها با برنامههای هستهای پهلوی دوم مخالفت نکنند بلکه خود حامی و مشوق آن نیز باشند(لکزایی، 1383: 34-33).
ب) ماهیت حکومت و نوع رابطه با غرب بعد از انقلاب:
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1357شمسی تحولات و تغییرات اساسی و بنیادینی در ایران به خصوص در زمینهی سیاست خارجی و مناسبات این کشور با دیگر کشورهای جهان به وجود آمد و بسیاری از معادلات حاکم بر سیاست خارجی ایران تحت تأثیر انقلاب اسلامی بازتعریف شد. در همین راستا روابط ایران با بسیاری از همپیمانان رژیم قبل، از جمله انگلیس وآمریکا به شدت تحت تأثیر تغییرات انقلابی واقع شد. در واقع انقلاب اسلامی که با شعار نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی و استقلال،آزادی، جمهوری اسلامی به پیروزی رسید، استقلال همهجانبه، نپذیرفتن تسلط قدرتهای سلطهگر و عدم تعهد نسبت به آنان را به عنوان اصول اساسی سیاست خارجی خود قرار داد: سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر اساس نفی هر گونه سلطه جویی و سلطه پذیری عدم تعهد در برابر قدرتهای سلطهگر استوار است(منصور،1384: 84).
رهبران انقلاب اسلامی در راستای شعار استقلال گرایی انقلاب مخالف تداوم همکاریهای امنیتی ایران با کشورهای غربی به خصوص انگلیس و آمریکا بودند و شورای انقلاب به لغو قراردادهایی که با بیگانگان بسته شده بود، مبادرت نمود. این اقدام نشان داد که ایران در صدد ارائه راه سوم در عرصهی سیاست خارجی است و به همین دلیل مدل اصلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر مبنای شاخصهای نه شرقی و نه غربی شکل گرفت[149]. استقلال همه جانبه و سیاست نه شرقی و نه غربی به این معنا بود که ایرانی که قبل از انقلاب پیرو اوامر بریتانیا و جهان غرب بوده و نقش ژاندارم منطقه را در راستای منافع آنان بازی میکرده است، بعد از انقلاب موضعی ضد انگلیسی- آمریکایی اتخاذ کرده و با هرگونه سیستم امنیتی غرب در منطقه مخالفت می کند[150]. بدیهی است که تحمل از دست رفتن چنین مهره با ارزشی برای کشورهای مذکور خطرات بالقوه ای ایجاد می کرد. بنابراین تلاشهای زیادی برای بازگشت ایران به جایگاه گذشته انجام دادند و از هر اقدامی برای نابودی و تسلیم کردن ایران اسلامی فروگذار نکردند کارشکنیها و مخالفت آن ها با مسئله هستهای جمهوری اسلامی هم در همین چارچوب مفهوم مییاید. دلیل دیگر مخالفت بریتانیا و جهان غرب با مسئله هستهای جمهوری اسلامی، این است که ایران یک کشور اسلامی و مخالف سیاستهای استعماری و یکجانبهگرایانه است. اضافه شدن این کشور به جمع معدود کشورهای دارای فناوری غنی سازی اورانیوم و تولید سوخت هستهای، علیرغم تحریم های شدید غرب، ایران را تبدیل به یک الگو برای تمامی کشورهای اسلامی، در حال توسعه و جهان سوم میکند. این چیزی است که به معنای چالش کشیده شدن نظم موجود در روابط بینالملل است و جهان غرب و به ویژه بریتانیا و آمریکا نمیتواند آن را تحمل کند(ابویی مهریزی،1389: 4-5).
نهایتا اینکه مسئله هستهای ایران در سالهای اخیر از جمله مسائل چالش برانگیزی بوده است که میان غرب و ایران وجود داشته و دارد. نگاهی تاریخی به مسئله هستهای ایران حاکی از آن است که بریتانیا و غرب به راحتی همکاری با حکومت پهلوی برای دستیابی به انرژی هستهای را آغاز کرد اما با وقوع انقلاب اسلامی تغییر رویه داده و موضع مخالف با آن را در پیش گرفت. دلیل این تغییر رویه را میتوان در ماهیت غیر مستقل حکومت پهلوی و برقراری رابطه سلطهآمیز میان انگلستان و آمریکا و ایران قبل از انقلاب که در آن ایران به عنوان یک مجری تصمیم ایفای نقش میکرد در مقابل ایران دوره جمهوری اسلامی به عنوان کشوری با ماهیت نه شرقی و نه غربی که در تلاش برای دستیابی به استقلال سیاسی نظم موجود در روابط بینالملل را به چالش کشیده است، مشاهده کرد(غریب آبادی،1387: 235).
بند4- رویکردهای کلان بریتانیا در توقف برنامه های هسته ای ایران:
همان طور که در فوق نگاشته و تبیین شد، برنامه هسته ای ایران مهمترین و چالش برانگیز ترین مسئله سیاسی دهه گذشته میان ایران و بریتانیا و غرب بوده است. آنچه برای انگلیس و غرب مسجل گردید، این مسئله است که برنامه هسته ای ایران با سرعت زیادی درحال اجرا و درطی سالیان آینده آماده بهره بری خواهد شد. همچنین تحلیل گردید که دلایل مخالفت انگلیس و غرب در خصوص دستیابی ایران به انرژی هسته ای از بهم خوردن معادلات سیاسی در عرصه بین الملل گرفته تا وحشت اعراب و رژیم صهیونیستی و تبدیل ایران به قدرت منطقه ای و نهایتا خودکفایی های صنعتی- فناورانه را شامل می شود. اما در قسمت پایانی نویسنده درصدد است تا رویکردهای بریتانیا و غرب را در قبال توقف و یا آهسته نمودن روند پیشرفت برنامه های هسته ای ایران مورد واکاوی قرار دهد. لذا نویسنده دو رویکرد کلان تحریم های همه جانبه را از بعد بین المللی و نیز تحریک و ترغیب اعراب خلیج فارس را از بعد منطقه ای را در راستای تبیین درنظر دارد که با بهره گرفتن از رویکرد جامعه شناسی تاریخی در بعد خارجی قابل تطبیق و تبیین علمی خواهد بود. رویکردهایی که همچنین می توان از آنان به عنوان مدیریت بحران انگلستان و غرب در قبال مسئله ایران هسته ای یاد کرد. مقوله ای که در مدل مدیریت بحران برچر به وضوح قابل مشاهده و انطباق می باشد.
- تحریم ها رویکرد بین المللی انگلستان و غرب در توقف برنامه های هسته ای ایران:
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 05:34:00 ق.ظ ]