۴۹/۰
۳۷/۰
تنزر[۱۲۷] (۱۹۹۹) این پدیده را به طور مستقیم تری در سطح کلاس پنجم بررسی کرده است. وی در تحقیق خود به این نتیجه رسید که مفهوم خود تحصیلی کلی با نمره های کلی معلم دارای همبستگی ۴۶/۰+ است. در حالی که مفهوم خود تحصیلی کلی با نمرات کلی آزمون های پیشرفت همان دانش آموزان برابر ۳۳/۰ است.
اعتقاد بر این است که رابطه بیشتر بین مفهوم خود تحصیلی و نمرات معلم ناشی از این واقعیت است که قضاوت های معلمان درباره دانش آموزان و ارزشیابی کار آنان تقریباً هر روز انجام می گیرد، در حالی که آزمون های استاندارد به ندرت اجرا می شوند. علاوه بر این، قضاوت های معلمان در موقعیت دانش آموز در کلاس مبتنی است.
دانش آموزان معمولاً خودش را با گروه هم کلاسی هایش مقایسه می کند. به واژه وقتی که می خواهد مفهوم خود تحصیلی را توجیه کند. نمرات آزمون های استاندارد به یک جمعیت بزرگ تر بر می گردد و دانش آموزان به ندرت خود را با این جمعیت بزرگ مقایسه می کنند. بنابراین نظر دانش آموز درباره خودش مستقیماً از قضاوت های مکرری متأثر است که در مدرسه از سوی معلمان و هم سالان و در خانه از سوی والدین و برادران و خواهران دریافت می کند. از طریق این گونه قضاوت هاست که یادگیری هر یک از دانش آموزان با یادگیری سایر دانش آموزان در کلاس یا مدرسه مقایسه می شود(سیف، ۱۳۸۲).
ارتباط بین شکست ها و موفقیت ها و پیشرفت را در دانش آموزان موفق و همچنین ارتباط بین شکست ها با موفقیت را با شکست و درماندگی در دانش آموزان ناموفق به صورت زیر می توان نشان داد:
شکست – سبک تبیین مثبت- تلاش در آینده- بهبود عملکرد- موفقیت
موفقیت دانش آموز پیشرفت
موفقیت – سبک تبیین منفی – افزایش عزت نفس- خط عملکرد مطلوب- موفقیت
شکل ۲-۲ تأثیر شکست و موفقیت دانش آموزان با مفهوم خود مثبت(سیف، ۱۳۸۲)
شکست- سبک تبیین مثبت- کاهش عزت نفس- کاهش عملکرد- شکست
موفقیت دانش آموز پیشرفت
موفقیت – سبک تبیین منفی- عدم انتظار پیشرفت- عبث بودن تلاش بیشتر- شکست
شکل ۲-۳ تأثیر شکست و موفقیت دانش آموزان با مفهوم خود منفی (سیف،۱۳۸۲).
گفتارچهارم:خودکارآمدی تحصیلی
نظریه خودکارآمدی
بر طبق اثر مهم بندورا(۱۹۹۷)، نظریه خود کارآمدی به توصیف اعتقادات فرد در مورد قابلیت او در انجام موفقیت آمیز تکالیف یا رفتارها می پردازد. خود کارآمدی به عنوان مهم ترین جنبه ی فعالیت فردی توصیف شده است(گلوریا و هرد[۱۲۸]، ۱۹۹۹).
بندورا(۱۹۹۷) انتظارات خود کارآمدی را از انتظارات نتیجه متمایز کرد. انتظارات نتیجه به عنوان انتظارات فرد تعریف شده اند که پیش بینی می کنند یک عمل خاص منجر به یک نتیجه ی خاص می شود. انتظارات خود کارآمدی اشاره به عقیده ای دارد که فرد معتقد است می تواند با موفقیت رفتار مورد نیاز برای به وجود اوردن نتیجه ی مطلوب را انجام دهد (بندورا) برای مثال، فردی ممکن است معتقد باشد که درگیر شدن در تکالیف خاصی ممکن است منجر به نتایج خاصی شود، اما انتظارات خود کارآمدی ممکن است بر روی نحوه ی تلاش فرد برای تکمیل کردن تکلیف ، میزان تلاشی که برای تکمیل تکلیف می کند، و درجه ای از پشتکار که در هنگام مواجهه با موانع در راستای تکمیل تکلیف به کار می گیرد تأثیر بگذارد.
بتز[۱۲۹](۲۰۰۰) تأکید کرد که اعتقادات خود کارآمدی باید با یک مورد ارجاعی مرتبط باشند که دارای مفهوم شوند. به بیان دیگر، افراد باید در شناخت اعتقادات خود کارآمدی در راستای یک رفتار مورد نظر موفق شوند یا شکست بخورند تا خود کارآمدی دارای مفهوم باشد. مثال هایی از موارد ارجاعی رفتار شامل گفتگوی عمومی مؤثر، یا تکمیل موفقیت آمیز دوره ی علم آمار می باشد. افراد درک می کنند که آیا برای صحبت کردن به صورت تأثیر گذار در جمع یا برای با موفقیت به اتمام رساندن دوره اطمینان دارند یا ندارند.
منابع خودکارآمدی
مردم اطلاعاتی از منابع درونی و بیرونی جمع آوری می کنند تا سطح توانایی خود را ارزیابی کنند. بر اساس اطلاعات متفاوت اجتماعی و ساختاری، آن ها باورهایی را در مورد قابلیت های فردی خود می سازند. این اطلاعات به وسیله ی تجربیات اجرایی (تسلط یابی ) و نیابتی، متقاعد سازی گفتاری، حالت های روان شناختی جمع آوری شده است(بندورا، ۱۹۹۷). تجربیات شخصی و افکار انعکاسی بر روی پیشرفت باورهای خود کارآمدی تأثیر می گذارند. در بخش بعدی ، چهار منبع مهم خود کارآمدی بررسی شده اند.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
تجربیات اجرایی(تسلط یابی)
تجربیات اجرایی (تسلط یابی) تجربیات مستقیم افراد هستند. این تجربیات موثرترین تأثیر را بر روی اعتقادات خود کارآمدی دانشجویان دارند. تجربه ی موفقیت باورهای شناخته شده ی خود کارآمدی دانشجویان را بالا می برد، در حالی که تجربه ی شکست آن را مختل می کند. بنابراین، تجربیات کوچک موفقیت باورهای خود کارآمدی شناخته شده را افزایش داده و برای مشارکت در تکالیف تحصیلی چالش برانگیز در دانشجویان ایجاد انگیزه می کند. دشواری تکلیف، عوامل بافتی مختلف، و دانسته های پیشین دانشجویان ممکن است بر روی پیامدهای تجربیات تسلط یابی تأثیر بگذارد(بندورا، ۱۹۹۷).
تجربیات نیابتی
تجربیات نیابتی مانند مدلسازی و مقایسه ی اجتماعی صلاحیت فرد با دستاوردهای دیگران نیز اطلاعاتی در مورد اعتقادات خود کارآمدی فراهم می کند. تأثیر تجربه های نیابتی بر روی اعتقادات خود کارآمدی دانشجویان بستگی به ویژگی ها و سطح صلاحیت مدل، و مقایسه ی اجتماعی انجام شده توسط شخص دارد. نظارت داشتن بر یک مدل موفق که در حال اجرای یک تکلیف است میزان اضطراب فرد را کاهش داده و باورهای خود کارآمدی فردی را افزایش می دهد(بندورا، ۱۹۷۷). مشاهده ی مدل های مشابهی که در حال یادگیری یک مهارت شناختی هستند بدون در نظر گرفتن این که مدل یک مدل تسلط یابی یا مهارت می باشد موجب بهبود باورهای خود کارآمدی و عملکردهای موفقیت آمیز دانش آموزان مدارس ابتدایی می شود(اسچانک و هانسون[۱۳۰]، ۱۹۸۵). تجربیات نیابتی به ویژه در مورد خود ارزیابی خود کارآمدی اهمیت دارند(بندورا، ۱۹۹۷). ویژگی های فردی فرد مدل شده، مانند سن، جنسیت، ظواهر جسمانی، نژاد، تحصیلات و سطح اجتماعی–اقتصادی بر روی خود ارزیابی از خود کارآمدی تأثیر می گذارد اگر چه ویژگی های مشابه تضمینی یا دلیلی بر عملکرد و پیامد مشابه نمی توانند باشند.
عکس مرتبط با اقتصاد
متقاعد سازی گفتاری
تاثیر متقاعد سازی گفتاری، مانند بازخورد و تحسین، به اعتبار و آگاهی متقاعد کننده که توسط فرد درک می شود و ویژگی های بازخورد، مانند خاص و بی واسطه بودن بستگی دارد. مردمی که به صورت جمعی متقاعد می شوند تلاش بیشتری در مورد تکالیف نشان می دهند نسبت به افرادی که متقاعد نشده اند که قابلیت تسلط یافتن بر وظایف دشوار را دارند(بندورا، ۱۹۷۷).
فراهم کردن بازخورد هم راستا با تسلط یابی به جای ارزیابی اصولی موجب افزایش خوش بینی دانشجویان در مورد صلاحیت و باورهای خود کارآمدی آن ها می شود(استیپک و دنیل[۱۳۱]، ۱۹۸۸).
حالت های روانی (تحریک احساسی)
حالت های روانی یا احساسات نیز بر روی باورهای خود کارآمدی افراد تأثیر می گذارند(بندورا، ۱۹۹۷). احساسات مثبت خود کارآمدی را افزایش می دهد در حالی که احساسات منفی موجب کاهش آن می شود(پکران و دیگران[۱۳۲] ، ۲۰۰۲).
خود کارآمدی تحصیلی
خودکارآمدی تحصیلی اشاره به اعتمادی دارد که شخص در موقعیت های خاص دارد. خود کارآمدی تحصیلی به طور خاص تر به «اعتماد افراد به توانایی هایشان برای انجام موفقیت آمیز تکایف تحصیلی در یک سطح » مربوط می باشد(شانک[۱۳۳] به نقل از گور، ۲۰۰۶، صفحه ۹۳). سطح خود کارآمدی تحصیلی یک دانش آموز دارای اهمیت است. زیرا شاخص مهمی برای موفقیت تحصیلی آینده دانش آموز می باشد.
مطالعه ای که توسط گور[۱۳۴](۲۰۰۶) انجام شده علی رغم آنچه که برای دانشجویان بر اساس نمرات امتحان استاندارد پیش بینی شده بود، به بررسی میزان تعیین کنندگی خود کارآمدی تحصیلی در مورد نتایج همین دانشجویان می پردازد. نتایج نشان می دهند که باورهای خود کارآمدی تحصیلی به پیش بینی نتایج دانشگاهی می پردازند اما بیان نمی کنند که این رابطه به زمان و نوع باورهای کارآمدی اندازه گیری شده و ماهیت معیارهای به کار گرفته شده بستگی دارد(گور، ۲۰۰۶). برای امکان وقتی خود کارآمدی تحصیلی دانشجویان در شروع ترم اول آن ها اندازه گیری شده باشد عقاید خودکارآمدی تحصیلی نسبتاً پیش گویی کننده ضعیفی برای عملکرد تحصیلی هستند(گور، ۲۰۰۶) با این وجود وقتی خود کارآمدی تحصیلی در پایان ترم اول دانشجویان اندازه گیری شود، نمرات پیش بینی کننده بسیاری قوی تری از عملکرد تحصیلی هستند. جالب است که احتمالاً باورهای خود کارآمدی تحصیلی دانشجویان در مورد میزان تجربه آن ها در عرصه تحصیلی صحیح می باشد(گور، ۲۰۰۶) یعنی نمرات خود کارآمدی تحصیلی دانشجویان برای موفقیت تحصیلی دانشجویانی که تجربه دانشگاهی بیشتری دارند پیش گویان قوی تری هستند.
علاوه بر مطالعه گور، آثار علمی دیگری نیز وجود دارند که ارتباط میان خود کارآمدی تحصیلی یک دانشجو و شاخص های موفقیت تحصیلی دیگر را تأئید می کنند. مطابق با اثر شانک و میلر[۱۳۵](۲۰۰۲)، قضاوت ها در مورد قابلیت یادگیری و انجام رفتارها در سطوح طراحی شده ارتباط قوی این با موفقیت تحصیلی که دانشجویان تجربه می کنند دارد، همان گونه که در مورد ساختارها و فرایندهای انگیزشی دیگر می باشد.
اکثر مطالعات در مورد خود کارآمدی تحصیلی بر روی حوزه های مضمونی خاص مانند ریاضیات، علوم و … تمرکز دارند. این امر به این خاطر است که دانشجویان وقتی قضاوت های بیشتری در حوزه تحصیلی کسب می کنند، بیشتر قضاوت های خاص مفهومی انجام می دهند(بونگ[۱۳۶]، ۱۹۹۹).
بندورا کمک های مهمی در رابطه با توسعه خود کارآمدی نمود. طبق نظر بندورا، عقاید خود کارآمدی نتیجه اجرای کارآیی فرد، یادگیری نیابتی، متقاعد سازی و شرح حالت های روان شناختی ایجاد می شوند(بندورا به نقل از گور، ۲۰۰۶). (شا نک، به نقل از بندورا ۱۹۹۷) معتقد است که در حالی که آموزش دوران مدرسه ، دوره ای است که دانش اموزان ممکن است به توسعه میزان خود کارآمدی تحصیلی شان بپردازند اما در کنار این دوران ، عوامل اجتماعی نیز در مدرسه وجود دارند که بر روی خود کارآمدی تحصیلی دانش آموزان تأثیر می گذارند.
یعنی جدا از آموزش رسمی، عوامل اجتماعی بسیاری، نظیر مدل سازی مهارت های شناختی، مقایسه اجتماعی با عملکردهای دانش اموزان دیگر و توصیفات معلم از موفقیت ها و شکست های بچه ها به شیوه هایی که تأثیر مطلوب یا نامطلوب بر روی توان مندی آن ها می گذارد، نیز قضاوت های بچه ها را در مورد خود کارآمدی عقلانی تحت تأثیر قرار می دهد. شناختن همه عوامل و تأثیراتی که در توسعه خود کارآمدی تحصیلی دانش آموزان نقش دارند دارای اهمیت می باشد. تشخیص تأثیری که یک خود کارآمدی تحصیلی مثبت، بعدها در زندگی دارد نیز مهم است. «هر چه خود کارآمدی آموزشی دانش آموزان قوی تر باشد، مجذوب یادگیری بیشتر در خارج از مدرسه خواهند شد.»(برگین[۱۳۷]، به نقل از بندورا، ۱۹۹۷).
خودکارآمدی به صورت گسترده در طول سالها مورد مطالعه قرار گرفته است همان طور که از نظر گذشت، بندورا در عرصه پژوهش در مورد خود کارآمدی پیش گام بوده است. بعد از پژوهش او در مورد خود کارآمدی محققان دیگر برررسی های جزئی تری را پیرامون این موضوع آغاز کردند. خود کارآمدی بیشتر نحوه احساس فرد درباره قابلیت های تحصیلی اوست تا این که فقط به طور کلی ویژگی ها و توانایی های او باشد. با گذشت زمان هم چنان که محققان به گسترش خود کارآمدی تحصیلی پرداختند و رابطه میان خود کارآمدی تحصیلی و موفقیت تحصیلی را مطالعه کردند، درک بهتری از خود کارآمدی تحصیلی حاصل شده از آن جا که ارتباط موفقیت تحصیلی و فردی در زندگی شخصی با خود کارآمدی تحصیلی آشکار شد. مربیان نقش مهمی در یاری رساندن به دانش آموزان به منظور گسترش یک خود کارآمدی مثبت داشتند.
در راستای تعریف خود کارآمدی، لغات احترام به نفس «خودباوری» و خود کارآمدی، اغلب اشتباه گرفته می شوند و به جای هم به کار می روند. با این حال این دو لغت از لحاظ معنی کاملاً متفاوت هستند. خود کارآمدی شناخته شده به قضاوت هایی در مورد قابلیت های فردی مربوط می شود در حالی که احترام به نفس مربوط به قضاوت هایی در مورد ارزش نفس می باشد(بندورا، ۱۹۹۷). احترام به نفس به طور دقیق با چگونگی احساس فرد در مورد خودش و این که آیا او خودش را دوست دارد یا خیر ارتباط دارد. خود کارآمدی اشاره می کند به این که آیا فرد عقیده دارد که قادر به انجام تکالیف خاص می باشد یا خیر. «افراد ممکن است در یک فعالیت بدون هیچ گونه از دست دادن احترام به نفس در مورد خودشان با ناامیدی قضاوت نا کار آمد بودن را داشته باشند، زیرا آن ها ارزش نفس خود را در آن تمرین، منصوب نکرده اند» برای مثال، فردی ممکن است بپذیرد که در بازی فوتبال نا کار آمد است. این تأثیری بر روی احترام به نفس آن فرد نخواهد داشت زیرا فرد هیچ ارزش نفسی در خوب بازی کردن فوتبال نگذاشته است.
با این وجود ممکن است ارتباط قوی تری بین خود کارآمدی و احترام به نفس در شرایط مهم اجتماعی یا انتظارات فرهنگی وجود داشته باشد. برای مثال اگر دخترها به عنوان مطالعه کنندگان، خوب پیش بینی و گروه بندی شده باشند، دختری که خواندن را دوست ندارد یا در مطالعه کردن خوب نیست ممکن است به این باور برسد که ارزش نفس او به اندازه خود کارآمدی اش تحت تأثیر قرار گرفته است. در حالی که احترام به نفس و خود کارآمدی از نظر معنایی قابل جایگزینی نیستند، هر دوی آن ها جنبه ای مهمی برای یک فرد موفق بودن می باشند(بندورا، ۱۹۹۷).
مردم خیلی بیشتر از احترام به نفس بالا نیاز دارند تا در فعالیت های محول شده به خوبی عمل کنند مردم نیاز به اطمینان راسخ نسبت به کارآمدی خود دارند تا صعود کنند و تلاش مورد نیاز برای موفقیت را متحمل شوند. بنابراین در فعالیت های در جریان، کارآمدی فردی شناخته شده به پیش بینی اهدافی که مردم برای خودشان و برای دستیابی های عملکردی شان قرار داده اند می پردازد، در حالی که احترام به نفس نه اهداف فردی و نه عملکرد را تحت تأثیر قرار نمی دهد(بندورا، ۱۹۹۷).
این مطلب نشان می دهد که یکی از آن ها لزوماً بر روی دیگری تأثیر ندارد. فرد ممکن است خود کارآمدی کمی در مورد کار خاصی داشته باشد و با این حال از احترام به نفس بالایی برخوردار باشد. تفاوت میان خود کارآمدی و احترام به نفس زمانی دارای اهمیت است که خود کارآمدی به تحصیلات «دانشگاهی» مرتبط می شود. وقتی خود کارآمدی و تحصیلات با هم سنجیده می شوند با عنوان خود کارآمدی تحصیلی ذکر می شوند. خود کارآمدی تحصیلی به این صورت تعریف می شود «اعتماد افراد به توانایی شان برای انجام موفقیت آمیز در یک سطح معین شده تحصیلی»(شانک به نقل از گور، ۲۰۰۶) خود کارآمدی تحصیلی برای دانش آموزان در جهت رشد مهم است.
معلمان و مدیران می توانند به توسعه و رشد خود کارآمدی تحصیلی دانش آموزان کمک کنند با این وجود آن ها باید ابتدا شناخت صحیحی از خود کارآمدی تحصیلی و تفاوت آن با احترام به نفس داشته باشد.
ارتباط بین خود کارآمدی و موفقیت تحصیلی
آثار علمی با اطمینان بیان می کنند که یک خود کارآمدی تحصیلی مثبت با موفقیت تحصیلی دانش آموز رابطه ی مستقیمی دارد. «خودکارآمدی بر روی چندین جنبه از رفتار که برای یادگیری دارای اهمیت هستند تاثیر می گذارد» (لوربچ و جینکس[۱۳۸]، ۱۹۹۹). توسعه ی یک خود کارآمدی تحصیلی مثبت برای دانش آموزان بسیار دشوار است، به ویژه اگر خود کارآمدی آن ها به طور متداول منفی باشد. اگر دانش آموزی خود کارآمدی تحصیلی مثبت را کسب کند، بر روی جنبه های دیگر یادگیری به احتمال زیاد تأثیر مثبت خواهد داشت. اگر دانش آموزان در توسعه خود کارآمدی تحصیلی نیاز به راهنمایی دارند تاثیر مثبت را کسب کند، بر روی جنبه های دیگر یادگیری به احتمال زیاد تأثیر مثبت خواهد داشت.
اکثر دانش آموزان در توسعه ی خود کارآمدی تحصیلی مثبت نیاز به راهنمایی دارند. کانینگهام و همکاران[۱۳۹] (۲۰۰۰) اظهار داشتند که «بعضی از دانش آموزان بسیار با انگیزه و متکی به خود اندیشی هستند، اما اکثریت آن ها این گونه نیستند». خود کارآمدی تحصیلی منفی بسیار دشوار است زیرا دانش آموزان تمایل دارند که حل کردن مسائل را حذف کنند تا این که شکست خود را به نداشتن تلاش کافی، فقدان آگاهی، یا تکیه کردن بر راه کارهای ناکار آمد و به کار بستن مجدد آن ها نسبت دهند».
تحقیقات یک ارتباط قوی میان خود کارآمدی تحصیلی یک دانش آموز و موفقیت تحصیلی او را نشان می دهند. به طور کلی هر چه خود کارآمدی تحصیلی دانش آموز مثبت تر باشد، آن دانش آموز از نظر تحصیلی موفق تر است. «قضاوت ها در مورد قابلیت یادگیری یا انجام رفتارها در سطوح معین ارتباط قوی با موفقیت تحصیلی که دانش آموزان تجربه می کنند دارد »(شانک و میلر، ۲۰۰۲). «خود کارآمدی ارتباط مثبتی با سطوح بالاتر موفقیت و یادگیری و به همان میزان با طیف وسیعی از پیامدهای تحصیلی تطبیقی نظیر میزان بالاتر تلاش اطمینان بیشتر در تکالیف دشوار دارد»(بندورا، ۱۹۹۷؛ پنیتریچ[۱۴۰] و چانک، ۲۰۰۲ به نقل از لنین برینک[۱۴۱] وپینتریچ، ۲۰۰۲). دانش آموزانی که خود کارآمدی تحصیلی بالایی دارند به احتمال بیشتر در مسائل و فعالیت هایی با سطح بالاتر برای موفقیت تلاش می کنند تا در مضامین مطالعه شده مهارت کسب کنند. هم چنین احتمال بیشتری وجود دارد که آن ها پا را فراتر از آن چه که انتظار می رود بگذارند و در یافتن پاسخ برای مسائل خود سماجت به خرج دهند(زیمرمن و کلیری[۱۴۲]، ۲۰۰۶).
ظاهراً چرخه ای وجود دارد که خود کارآمدی تحصیلی، مشارکت، (جذب شدگی) و موفقیت تحصیلی را در بر می گیرد. زیمرمن و کلیری(۲۰۰۶) بیان کردند که «وقتی دانش آموزان معتقد باشند که می توانند یک تکلیف را به صورت ماهرانه انجام دهند، آن ها بیشتر در فعالیت ها مشارکت می کنند، سخت تر فعالیت می کنند و تلاش بیشتری را متحمل می شود حتی هنگامی که با موانع مواجه می شوند ». به عبارت دیگر، وقتی خود کارآمدی تحصیلی دانش آموزی رشد می کند،او بیشتر مجذوب یادگیری می شود، و در نتیجه از نظر تحصیلی موفق تر می شود. با شناخت این چرخه، معلمان می توانند یادگیری را ارتقا دهند. این چرخه هم چنین در جهت دیگر نیز اتفاق می افتد. معلمان باید از جهت منفی پنهان آن آگاه باشند و راه کارهای کمکی مناسب را به کار گیرند.
انتقال از پایه های ابتدایی و راهنمایی به دبیرستان ممکن است برای برخی از دانش آموزان الزامی و طاقت فرسا باشد. برای دانش آموزانی که این انتقال را چالش بر انگیز می یابند، یک پیوستگی میان خود کارآمدی تحصیلی پایین و مشارکت در رفتارهای ریسک پذیر وجود دارد. بندورا و همکاران به نقل از زیمرمن و کلیری(۲۰۰۶) اظهار داشتند: اگر جوانان در تنظیم کارآمد یک محیط تحصیلی ضروری موفق نشوند، نمرات درسی آن ها احتمالاً افت خواهد داشت که اغلب منجر به از دست دادن خود کارآمدی برای موفقیت در مدرسه می شود. هنگامی که خود کارآمدی جوانان کاهش یافت آن ها ممکن است در یک چرخه ی موفقیت تحصیلی رو به زوال قرار بگیرند که احتمالاً آن ها را با آن دسته از هم دوره ای هایشان که دیدگاه نامطلوبی در مورد ارزش و اهمیت مدرسه دارند هم تراز می کند. در مقابل، جوانانی که احساس کارآمدی قوی برای یادگیری دارند در مقایسه با آن هایی که احساس کارآمدی ضعیفی دارند انعطاف پذیرتر بوده و برای ایستادگی در برابر تأثیرات آموزشی ناسازگار که از هم کلاسی هایی با موفقیت اندک دریافت می کنند توانایی بیشتری دارند.
قصد بر آن نیست که گفته شود همه ی دانش آموزان با چالش ها و آزمایش هایی در رابطه با درگیر شدن در رفتارهای مخاطره آمیز مواجه نمی شوند. بلکه فقط غرض آن است که بیان شود «آن هایی که خود کارآمدی بیشتری درباره ی توانایی برای مدیریت و مواجهه با این شرایط را دارند انتظار می رود که با احتمال بیشتری موفق شوند، حتی اگر بقیه سطح توانایی با مهارت ذاتی یکسان داشته باشند»(زیمرمن و کلیری، ۲۰۰۶).
گفتار پنجم: عزت نفس
عزت نفس از جمله اولین موضوعاتی بوده است که روان شناسان از آغاز تا کنون در مورد آن به بحث و بررسی پرداخته اند. زمانی که راجرز[۱۴۳] مفاهیم خود ایده ال و خود ادراک شده را مطرح کرد، همان مباحثی را مورد بررسی قرار داد که اکنون تحت عنوان عزت نفس می شناسیم. همان تمایزی که بین خود پنداره و عزت نفس قائل می شویم، بین خود ایده آل و ادراک شده قائلیم.
در واقع عزت نفس بار ارزشی دارد، یعنی فرد به قضاوت درباره خود می پردازند و با کمی اهمال می توان آن را خود ایده آل تلقی کرد، یعنی آن چه فرد تمایل دارد باشد. پس تفاوت بین واقعیت و ایده ال همان شکاف بین خود پنداره و عزت نفس است(راجرز ۱۹۵۷، به نقل از بحرینی، ۱۳۷۵).
از سوی دیگر در زمینه اهمیت عزت نفس می توان به کار مزلو[۱۴۴] اشاره کرد که یک روان شناس انسان گرا است و نیاز به عزت نفس را پس از ارضای نیازهای زیستی، مورد تأکید قرار داده و اجزاء آن را شامل نیاز به احساس ارزشمندی، موفقیت و مسئولیت برشمرد. به عبارتی دیگر ، عزت نفس شامل اجزاء موفقیت، داشتن کفایت و دستیابی به نتایج رضایت بخش در انجام وظایف است. مازلو می گوید: همه ی افراد (به استثنای کسانی که بیمار هستند) به ارزیابی ثابت، استوار و معمولاً عالی از خودشان و احترام به خود یا عزت نفس تمایل دارند.
بی اعتنایی در ارضای این نیازها موجب احساس حقارت، ضعف و درماندگی می شود که این احساسات به نوبه ی خود دلسردی و یأس ایجاد خواهند نمود. در مقابل،ارضای نیاز به عزت نفس منجر به احساسات مثبت مانند اعتماد به نفس، ارزش، قدرت، لیاقت و کفایت، مفید و موثر بودن، در جامعه می شود(مزلو، ۱۹۶۰، به نقل از بحرینی، ۱۳۷۵).
احساس ارزش بخشی از خودپنداره فرد بوده و شامل تصویر فرد از خود، احساسی که نسبت به خویش تن دارد و درجه پذیرش و تأیید فرد نسبت به خویش می باشد. نوع نگرش و تصویر فرد نسبت به خود بر اساس تجاربی است که از نگرش و ارزیابی آنان نسبت به خویش تن و شخصیت خود دارد. در این میان هم سالان و گروه هم کلاسی ها اهمیت خاص دارند، چرا که به عنوان آیینه تمام نما از طریق نحوه برخورد با فرد (اعم از گفتاری یا رفتاری) ویژگی های فرد را به وی گوش زد می کند و احساس ارزشمندی با بی فایده بودن را به وی القاء می کند.
به طور کلی هر کس در مورد ویژگی های شخصی خود برداشت و ادراک خاصی دارد که می تواند مثبت و یا منفی باشد. به ارزیابی هایی که فرد از خود می کند، عزت نفس می گویند(راجرز[۱۴۵] ۱۹۷۵، به نقل از بحرینی، ۱۳۷۵).
در این جا این نکته مورد تأیید است که عزت نفس بار ارزشی دارد و می تواند به صورت ارزیابی منفی یا مثبت نمود پیدا کند. تعاریف دیگری نیز در این زمینه وجود دارد. عزت نفس را به عنوان درجه تصویب، تأیید، پذیرش و ارزش مندی که شخص نسبت به خود احساس می کند نیز تعریف کرده اند(بیابانگرد، ۱۳۷۲).
بعضی محققان مانند کالاهان[۱۴۶]، وارن[۱۴۷] و کورفیکس[۱۴۸] (۱۹۷۶، به نقل از بحرینی، ۱۳۷۵) اعتقاد دارند که خود پنداره و عزت نفس دو جزء متفاوتند. خود پنداره عبارت است از نحوه ادراک فرد از خود، رفتار خود و نگرش نسبت به تصورات دیگران از خود، در حالی که عزت نفس خشنودی فرد نسبت به خود پنداره را شامل می شود.
مدی[۱۴۹] (۱۹۷۶، به نقل از بحرینی، ۱۳۷۵) عزت نفس را به این شکل تعریف می کند. عزت نفس عبارت است از شایستگی، توانمندی، اطمینان و استقلال که در صورت ارضای آن فرد احساس ارزش مندی، اعتماد به نفس می کند و در غیر این صورت احساس حقارت، درماندگی و ضعف می نماید. کوپر اسمیت عزت نفس را قضاوت در مورد شایستگی فردی می داند که در نگرش های فرد در ارتباط با خود نمود یافته است. وی در تحول عزت نفس چهار عامل را مهم می داند:
الف) تجربه موقعیتی، پذیرنده و صمیمی، منظور موقعیتی است که در آن فرد از دیگران مهر، محبت، تحسین و توجه دریافت می نماید.
ب) تجارب موفقیت کودک در ارتباط با محیط، یعنی محیط در مورد فعالیت های وی حالت دافعه به خود نگیرد.
ج) تعریف شخصی کودک از موفقیت و شکست
د) شیوه کودک در برخورد با پس خوراند و انتقاد
همه افراد صرف نظر از سن، جنسیت، زمینه فرهنگی، جهت و نوع کاری که در زندگی دارند، نیازمند عزت نفس هستند. عزت نفس واقعاً بر همه سطوح زندگی اثر می گذارد. در حقیقت بررسی های گوناگون روان شناسی حاکی از آن است که چنان چه نیاز به عزت نفس ارضاء نشود، نیازهای گسترده تر نظیر، نیاز به آفریدن، پیشرفت و با درک استعداد بالقوه، محدود می ماند. شخصی که از عزت نفس بالایی بهره مند است، راست می ایستد و به طور کلی یک احساس مثبت ارائه می دهد. دیگران به احساس مثبت او به راه های گوناگون پاسخ می دهند، او را می پذیرند و جذبش می شوند، در حضورش احساس راحتی می کنند، از این رو نسبت به خود احساس خوبی پیدا می کند. بر عکس شخصی که عزت نفس پایینی دارد، احساسات بی کفایتی اش را به صورت نوعی درماندگی مبهم، آشکار می کند. می توانیم آن نشانه را این گونه تفسیر کنیم که شاید عیب و ایرادی در او یا در ماست، ولی در هر صورت پاسخ ما یکی است، دلمان می خواهد که خود را پس بکشیم(کوپر اسمیت، ۱۹۶۸).
با توجه به بررسی های به عمل آمده اشخاص که ابراز وجود می کنند به عزت نفس بالاتری دست یافته اند، احترام بیشتر دیگران را برای خود خریده اند، به هدف های بیشتری در زندگی خود دست یافته اند، به درک شخصی بیشتری نایل آمده اند و در موقعیتی قرار گرفته اند که با دیگران ارتباطی موثر داشته باشند(علی پور، ۱۳۷۳).
برای
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 02:39:00 ق.ظ ]