ورنــــه نــــان راکــــی بــدی تا جـــان رهـی
عـــشــق نـــــان مـــرده را مــی جـان کند
جــــان کــه فـــانی بـــود جــــاویدان کنـــد
(نیکلسن ، دفتر پنجم ، ۹۲۳ ،ب ۲۰۱۱ – ۲۰۱۴)
۲-۱-۳-۳ ) سیر کشفی و رفتن از باطل به سوی حق: به این معنی که سالک به سبب ترک افعال و اعمال زشت و با پاک کردن نفس خود از آلودگیها به موجب ریاضتهایی که در راه وصال حق کشیده است، به جانب حق سلوک کند تا به مراتب عالی مکاشفه و مشاهده نائل آید.
۲-۱-۴ ) حرکت در شعر و هنر :
وقتی هنر انعکاس طبیعت باشد وبا عواطف انسانی گره خورده باشد از حرکت و حیات برخوردار است. و این حرکت و حیات، زمانی نمود بیشتری مییابد که هنرمند با خلاقیّت هنری خود، همهی عواملی را که با در کنار هم قرار گرفتن و در کلیّت اثر، به هماهنگی و پویایی اثر می انجامد رعایت کند.
سولی پرودم[۲] شاعر فرانسوی در تعریف شعر میگوید: «شعر تخیّلی است که آرزوی زندگی عالیتری در آن جلوه کند» ( خانلری ، ۱۳۴۵ : ۴۱ ). و ارسطو معتقد است که شعر سخنی است که شوری در دل برانگیزد ( همان : ۱۶۸ ).
نور تروپ فرای[۳] میگوید: «آنچه شعر میتواند قبل از هر چیز به انسان بیاموزد احساس حرکت جسمانی است. شعر سطوری نامرتب در یک کتاب نیست، بلکه چیزی است بسیار نزدیک به رقص و ترانه، یعنی چیزی که میتوان راه رفتن در خیابان را نیز بر اساس وزن آن تنظیم کرد» ( فرای ۱۳۶۳ : ۷۵ ) .
«شعر گره خوردگی عاطفه و تخیّل است که در زبانی آهنگین شکل گرفته است»(شفیعی کدکنی، ۸۶:۱۳۸۷). در این تعریف پنج عنصر اصلی دیده میشود که هر شعر به گونهای از هر کدام از آن پنج عنصر برخوردار است. با این تفاوت که در بعضی شعرها؛ مانند شعرهای خاقانی عنصر تخیّل چشم گیر است و در بعضی شعرها؛ مانند غزلیّات مولانا، عنصر عاطفه و موسیقی.
حرکت و پویایی شعر در گرو برخورداری شاعر از اندیشه و عاطفهای سرشار است؛ زیرا عواملی که باعث میشوند متنی را در حوزهی تخیّل، زبان و موسیقی پویا بدانیم، حاصل نمیشوند مگر این که اندیشهی سراینده، انعکاس طبیعت و زندگی باشد و شاعر با اتکا بر نیکی و پاکی و ارزشهای انسانی، شعر را از ایستایی و میرایی مصون نگه دارد و ماندگاری آن را تضمین کند. «شعر چنان که سارتر[۴] میگوید بر خلاف نثر متوجه غایتی بیرون از خویش نیست، غایت شعر حرکت است نه نیل به مقصد و زبان برای آن هدف است نه وسیله. این سخن یادآور سخن پل والری[۵] است که شعر را به رقص و نثر را به راه رفتن تشبیه کرده است» ( پورنامداریان، ۱۳۷۴ :۵ ).
۲-۱-۵)حرکت و پویایی در عناصر پنج گانه ی شعر
وقتی که شاعر از عاطفه و اندیشهای سرشار برخوردار باشد و شعرش انعکاس طبیعت و زندگی بوده و با عواطف انسانی گره خورده باشد، عاطفهی شعریاش محرّک و پویاست و این عاطفهی پویا، حرکت و حیات را به دیگر عناصر شعر نیز انتقال میدهد.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
۲-۱-۵-۱ )عاطفه
«عاطفه که انفعال هایی نفسانی از قبیل اندوه، شادی، یأس، امید، خشم و حیرت و اعجابی است که انگیزههای عینی و یا واقعیّتهای مادی و معنوی در ذهن شاعر ایجاد میکند و او را درگیر حادثهای ذهنی میسازد، از عناصر مهم شعر است» (پورنامداریان،۵۸:۱۳۷۴).
خواجه نصیر الدّین طوسی (۶۷۲ ه.ق) «عاطفه» را عنصر اصلی شعر میداند؛ زیرا در تعریف کلام مخیّل میگوید: «کلامی است که در خواننده انفعال نفسانی ایجاد کند»( طوسی،۵۸۷:۱۳۶۱).
«تأثیر انگیزههای عینی و اشتغالات ذهنی بر روان انسان منجر به ایجاد انفعال یا حالات روحی گوناگونی از قبیل غم و شادی، مهر و خشم و اعجاب میشود که آن ها را عاطفه مینامیم»( پورنامداریان، ۱۵۷:۱۳۷۴).
«ادراک، انعکاس همین جهان بیرون و بازتاب همین واقعیت خارجی است در ذهن شاعر؛ و عاطفه، واکنش این انسان هنرمند است در مقابل ادراک » ( ترابی، ۱۳۷۰ :۷۱ ).
شعر غنایی شعری است که احساسات و عواطف شخصی گوینده را بیان میکند و به همین دلیل است که رید[۶] میگوید: « غرض هنر چیزی جز نقل احساس نیست » ( رید، ۱۳۷۱ :۸).
«شعر انگیختهی عاطفه در ارتباط با شاعر و انگیزندهی عاطفه در ارتباط با مخاطب است. هر عاطفهای با انگیزش معنا و پیامی همراه است؛ چنان که هر معنی و پیامی نیز میتواند انگیزندهی عاطفهای باشد» ( پورنامداریان، ۱۳۷۴ :۵۶).
درون ما سرشار از عواطف متناقضی همچون عشق/نفرت، غم/ شادی، یأس/امید، ترس/دلاوری، خشم/رحم، میل/ملال و… است. این عواطف ابدیاند؛ یعنی از آغاز خلقت تا امروز و تا زمان حیات انسان در نهاد همهی ابنای بشر بوده و هستند. هر هنرمندی به طرز خاص خویش به جهان مینگرد و نگاهش متأثّر از حالات عاطفی و روحی اوست. هر چه این عواطف، انسانیتر باشد در گسترهی وسیع تری از مخاطبان اثر میگذارد و به پویایی هر چه بیشتر شعر منجر میشود.
«تجلیّات عاطفی شعر هر شاعری، سایهای از من اوست، که خود نموداری است از سعهی وجودی او وگسترشی که در عرصهی فرهنگ و شناخت هستی دارد. عواطف برخی از شاعران، مثلاٌ شاعران درباری، از من محدود و حقیری سرچشمه میگیرد، و عواطف شاعران بزرگ از من متعالی» (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۳ :۱۵).
۲-۱-۵-۱-۱) تأثیر عاطفه ی پویا در زبان شعر
اگر شاعر تحت تأثیر عاطفه شعر بگوید و منظور وی انتقال عاطفه به مخاطب باشد و معنی به تبع عاطفه طرح گردد و از آن ناشی شود، عادت زدایی از زبان افزایش پیدا میکند و فاصلهی آن با زبان عادی بیش تر میگردد. معنای مختلفی که تحت تأثیر حالت عاطفی شدید در ذهن او خطور میکند، انگیختهی حالتی است که شاعر با آن درگیر است. در این حال زبان برای بیان این حالت باید ظرفیتی تازه از طریق به کارگیری همهی عناصر ممکن عادت زدایی پیدا کند، چنین زبانی بسیار بیش از آن که جنبهی ابزاری و کارکرد معناشناختی داشته باشد، کارکرد زیباییشناختی دارد. در این حال آشناییزدایی از زبان به گونهای کاملاً ناآگاهانه صورت میگیرد ( پورنامداریان، ۱۳۷۴ :۱۵ ).
در غزل که بیان احوال روحی است، عاطفه بر معنی غلبه دارد و زبان بیشتر در خدمت عاطفه است تا معنی. در غزلیّات عرفانی به سبب تجربیات خاص روحی، عنصر عاطفه کاملاً غلبه دارد و زبان در بسیاری موارد نقش معنیرسانی خود را از دست میدهد. در این شعرها زبان رمزی است و تنها از طریق تأویل میتوان معانی آن را کشف کرد.
« ادراک و عاطفه به هم وابستهاند و این وابستگی سبب میشود که کلمات نیز بار ادراکی و عاطفی خود را داشته باشند و در شنونده و خوانندهی شعر علاوه بر ادراک، عاطفهای نیز پدید آورند. در این میان شاعر به مقتضای زندگی شاعرانهاش که عواطف در آن ژرفا و گستردگی بیش تری دارد، معمولا کلماتی را که بار عاطفی بیش تری دارند، بر میگزیند»( ترابی، ۱۳۷۰ :۷۲).
۲-۱-۵-۱-۲) نقش عاطفه ی پویا در تصویر سازی
تصویر شعری زمانی هنری است که شور و عاطفهای انسانی در آن نهفته باشد و شوربرانگیزد و لذت بیافریند. تصویر بیپشتوانهی عاطفی، بیروح و سرد و غیرعاطفی است و از پویایی و حیات بیبهره است.
«در فرایند آفریدن تصویر، شیء از طبیعت وارد ذهن و ضمیر شاعر میشود و پس از گذر از منشور جان هنرمند، به رنگ «جان هنری» او در میآید، آن گاه به یک شیء هنری بدل میگردد. گویی چیزی از روح انسانی و احساس و عاطفهی بشری در شیء دمیده میشود. در اثر این تأثیر «شیء طبیعی» تغییر ماهیّت میدهد و به «شیء خیالی» تبدیل میشود. شی خیالی سرشار از عاطفهی انسانی است، احساسی بر دوش حمل میکند و از این رو احساس مخاطب را برمیانگیزد» ( فتوحی، ۱۳۸۶ :۶۹).
بنابراین هر چقدر عاطفهی شعری، عامتر باشد، از حرکت و حیات بیشتری برخوردار است و تصاویری که بار عاطفی بیش تری دارند، نمایندهی پویایی عاطفهی شاعر هستند.
۲-۱-۵-۲) تخیّل و تصویر
تخیّل عبارت است از کوششی که ذهن هنرمند در کشف روابط پنهانی اشیا دارد. به تعبیر دیگر، تخیّل نیرویی است که به شاعر امکان آن را میدهد که میان مفاهیم و اشیا ارتباط برقرار کند و چیزی را که قبل از او، دیگری در نیافته، دریابد.
«تخیّل هم زبان را تازه و باطراوت میکند و هم وسیلهی معرفت و درک حقیقتی است که جز از طریق زبان شعر قابل درک و بیان نیست وهم از جمله اسباب انتقال و انگیزش عواطف است که در ارتباط با آن از وسایل خلق زیبایی و ایجاد لذت در شعر نیز هست» (پورنامداریان،۶۲:۱۳۷۴).
« سراسر زندگی اجتماعی ما مبتنی بر تخیّل ماست. تقریباً در همهی اموری که بدانها دست میزنیم، ترکیبی از عاطفه و هوش است که وارد عمل میشود، و این ترکیب همان است که «تخیّلش» مینامیم» (فرای، ۱۳۶۳ :۸۴ ).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
درک ارتباط میان انسان و طبیعت یا طبیعت و انسان یا انسان و انسان را تجربهی شاعرانه و حاصل آن را ممکن است به گونههای متفاوت همچون تشبیه، تشخیص، استعاره، مجاز و … در زبان شعر جلوه کند، خیال شعری مینامند ( شفیعی کدکنی، ۱۳۸۸ :۳ ).
تخیّل و صورتهای مختلف خیال، از برجستهترین عناصر آشناییزدایی در زبان شعر است. از عناصری است که سبب تمایز زبان شعر از زبان عادی و علمی میشود و در واقع « خیال از عوامل برانگیزانندهی عاطفه و از نتایج آن و در برگیرنده لذّت ابتکار است؛ زیرا باعث تکمیل اندیشه هنرمند و آفرینش اندیشهای نو و الهام گرفته از آن میگردد»( غریب، ۱۳۷۸ : ۴۹).«خیال نوعی کشف پیوندهاست، دیدن از فراسوست و یا به تعبیر دیگر مشاهدهای است از درون» ( علی پور، ۱۳۷۸ :۳۳).
یکی از مهمترین ویژگیهای شعر تصویرگری است؛ زیرا تصویر شاعرانه به اشیا تشخّص میبخشد و باعث میشود موضوعات ذهنی و عاطفی مجسم گردند و خواننده بتواند به وسیله ی جریانات پنهانی، روح شاعر را در بر خورد با اشیا و مسائل هستی دریابد ( مسبوق، قائمی و فرخی زاد، ۱۳۹۰ :۲۱۷ ).
واژهی تصویر دامنهی معنایی گستردهای دارد، و تعریفهای مختلفی از آن ارائه شده است؛ از جمله میتوان آن را نمایش تجربههای حسّی به وسیلهی زبان تعریف کرد ( پرین، ۱۳۸۳ : ۳۸).
« شاعر برای بیان عواطف خویش که کاملاٌ رنگهای فردیّت و ویژگیهای ذهنیّت شخص او را دارد، وسیلهای جز کلمات با معانی و مفاهیم معمول و متداول در اختیار ندارد. بیان تجربهای که چشم انداز روح آدمی را تا افقهای دنیای همهی تجربههای عینی و ذهنی وسعت و گسترش میدهد، به وسیلهی کلمات عادی و معمولی، تنزّل این تجربه تا حدّ یک تجربهی عمومی و عادی است. آنچه که تا حدّی به حفظ کیفیتهای ویژهی تجربهی عاطفی شاعر و فضای ذهنی وی کمک میکند، صورتهای گوناگون خیال است که به طور کلی به آن ها « تصویر» میگوییم. در واقع صورتهای خیال شاعر را یاری میکند تا بتواند قدرت کلام را تا حد بیان یک تجربهی ویژهی روحی افزایش دهد و امکان انتقال عواطف را به دیگران از طریق زبان فراهم آورد» ( پورنامداریان، ۱۳۷۴ : ۱۵۷-۱۵۸).
صورتهای خیال علاوه بر آنکه زبان شعر را به سهم خود از زبان نثر متمایز میکند، مثل موسیقی شعر ظرفیت زبان را برای برانگیختن عاطفه افزایش میدهد. صورخیال سبب تازگی و غرابت جهان شعر میشود و سبب میشود که توجه ما به متن بیشتر جلب گردد. از طریق این تأمل و دقّت نظر و استغراق در جهان متن است که تأثیر عاطفی در ما برانگیخته میشود ( همان: ۶۱ ).
از مهم ترین احکام سمبولیست ها این است که «شعر بیان اندیشهای است به یاری تصویر» ( احمدی، ۱۳۷۰ :۵۹ ).
نخستین عاملی که در تحرّک و ایستایی تصویرها، نقش عمدهای بر عهده دارد، میزان نزدیکی شاعر به تجربههای خاص شعری است. تجربهی شعری حاصل تماس مستقیم با ادراک طبیعت است و ناگزیر، تحرّک و پیوند بیشتری با زندگی دارد و از عوامل ایجاد پویایی و حیات تصاویر شعری، ترسیم مظاهر و جلوه های مختلف طبیعت است و شاعری که تصاویر شعری خود را از مظاهر طبیعت پیرامون خود میگیرد و در خلق تابلوی هنری خود از حواس پنجگانه کمک میگیرد، شعرش از پویایی و حیات بیشتری برخوردار است. «تصویر رمانتیک نمیتواند ایستا و راکد باشد؛ زیرا شعر رمانتیک، شعر طبیعت زنده و پویاست. شاعری که با طبیعت زیسته و با آن همجوش و همسو شده، شعرش مثل طبیعت زنده و پویاست. البته شور و نشاط روحی شاعر نیز در پویایی تصویرهایش نقش عمده ای دارد. بسا که شاعری بهار و باران را به نحو راکد و ایستا تصویر کند. پویایی و تحرک تصویرها بر حسب موضوع شعر نیز، متفاوت است» ( فتوحی، ۱۳۸۶ : ۱۳۵ ).
«صمیمیّت با تجربهها و عواطف شخصی که ناشی از ذهنیت فراهم آمده از دلبستگیهای فکری و عاطفی و تجربههای شخصی است؛ نیز از جمله عوامل ایجاد تصویرهای تازه و زیبا و مؤثر است» ( پورنامداریان، ۱۳۷۴ : ۱۶۰). شاعر میخواهد در تصویر همان حالت را به خواننده نشان دهد که خود عیناً تجربه کرده است ( همان : ۱۴۷). و «ایجاد حرکت و پویایی در تصویر هنری از راههای گوناگونی انجام میشود؛ از قبیل استفاده از آرایش صوتی پویا، چیدمان خاص حروف، واژگان و جملات، استفاده از فعل هایی که به حرکت و جنب و جوش دلالت می کند، به کارگیری دلالت های مختلف رنگها و به خدمت گرفتن واژگانی که بیانگر اصوات طبیعی است » ( مسبوق، قائمی و فرخی زاد، ۱۳۹۰ : ۲۱۹).
پویایی و سکون در تصاویر مثل حرکت و سکون در دنیای خارجی و محسوس است پویایی در بعضی تصویرها جز اصلی آن هاست و همیشه همراهشان میباشد. مثل تصویر «سیل». تا زمانی سیل را در ذهن و خیال میتوان مجسم کرد، که حرکت و خروش داشته باشد و اگر آرام گیرد دیگر سیل نیست. در بعضی تصویرها نیز پویایی فعلهای جمله است که حرکت و پویایی به تصویر میبخشد ( فاطمی، ۱۳۶۴: ۲۹۳).
عناصر خیالی که حرکت و حیات در آن ها محسوس تر است؛ عبارتند از: تشبیه، تشخیص ( جاندار انگاری)، حسآمیزی و نماد.
۲-۱-۵-۲-۱)تشبیه
«مرکز اغلب صورتهای خیال که حاصل نیروی تخیّل شاعر است، تشبیه است. صورتهای دیگر خیال از قبیل تمثیل و استعاره و تشخیص و رمز و حتی گاهی کنایه و یا صورتهای دیگر بیان که میتوان با توسّع معنی آن ها را نیز در دایرهی تصویر قرار داد، در حقیقت از یک تشیبه پنهان یا آشکار مایه گرفته است. به همین سبب قدرت تخیّل شاعر تا حدّ بسیار زیادی در کشف پیوند شباهت میان اشیا آشکار میشود» ( پورنامداریان، ۱۳۷۴ : ۱۵۹).
تشبیه تصویری نزدیک تر به طبیعت و مستقیمتر از استعاره است و استعاره در حقیقت تصویری است که از یک تشبیه حاصل شده است و همین تفاوت در نزدیکی و دوری طبیعت است که باعث میشود، عموماٌ در تشبیهات حرکت و جنبش بیش تر از استعارهها باشد. استعاره آوردن اسمی است به جای اسمی دیگر به اعتبار همانندی و شباهت آن ها، و در اینگونه موارد استفاده از فعل کمتر مورد نظر است؛ امّا در تشبیه، بیشتر فعل به کار میرود و همین فعل است که سهم عمدهای در حرکت و جنبش تصویرها دارد ( شفیعی کدکنی، ۱۳۸۸ : ۲۵۳- ۲۵۴).
۲-۱-۵-۲-۲)تشخیص ( جاندار انگاری)
تشخیص عبارت است از جان بخشیدن به اشیا و طبیعت؛ به صورتی که برای آن ها خصوصیّات انسانی در نظر گرفته شود. تشخیص یکی از مهمترین روشهای ارائه تصاویر زنده و پویا است. شاعر با تصرّفی که در اشیا و عناصر بیجان طبیعت میکند، به آن ها حرکت و حیات میبخشد در نتیجه هنگامی که از دریچهی چشم او به طبیعت و اشیا مینگریم، همه چیز در برابر ما سرشار از حرکت و زندگی است. ایجاد فضایی از این دست نتیجهی رسوخ و نفوذ درکنه و ذات اشیا و امور و احساس یگانگی با آن هاست.
به کاربردن فعل در ساختمان تشخیص، میتواند به پویایی هرچه بیشتر این نوع تصویر کمک کند(شفیعی کدکنی،۱۹:۱۳۸۳).
۲-۱-۵-۲-۳)حسآمیزی
«حسآمیزی عبارت است از توسّعاتی که در زبان از رهگذر آمیختن دو حس به یک دیگر ایجاد میشود. مثل «جیغ بنفش» و «آواز روشن» ( شفیعی کدکنی، ۱۳۷۰ :۱۵). که البته اینگونه عبارات به دلیل استفادهی مکرّر، هم چون واژهای قاموسی، مرده و کلیشهای شدهاند، و جنبههای هنری آن از دید ما پنهان مانده است، امّا در شعر شاعر با آمیختن دو حس و با خلاقیّت خویش به حرکت و حیات شعر میافزاید.
۲-۱-۵-۲-۴)نماد
ارائه یک تصویر نمادین و رمزی از اشیای طبیعی در کار همهی شاعران دیده میشود، یعنی شاعر پدیدههای طبیعی مانند: سنگ، گل، ماه، دریا، درخت، ستاره و … را به کار میگیرد تا به مفهوم نامحسوسی که در ذهن دارد تجسّم ببخشد و آن را محسوس و قابل درک سازد ( فتوحی، ۱۳۸۶ : ۱۹۰).
نمادهای ابداعی؛ یعنی نمادهایی که شاعر خود خلق میکند، زندهتر و تأثیرگذارتر از نمادهایی هستند که در ادبیات مرسوماند؛ زیرا نمادهای مرسوم در ادبیات به دلیل استفادهی مکرّر تأثیر خود را از دست داده و مرده و کلیشهای شدهاند.