تو غرّه بدان مشو که می می‏نخوری

 

 

 

 

‏صد لقمه خوری که می غلام است آن‌را

 

 

 

 

 

 

 

(همان، ص ۹۹)

 

 

از این روست که میتوان گفت؛ طنز و طنزپردازی در ادبیّات قدیم ایران نیز سابقهی روشنی دارد. هر چند که در این دوران، شاهد رویش طنزی اجتماعی و ایستاده در برابر قدرت، نبودهایم، با این حال شعرا غالباً از ظرایف طنز آگاه بوده، در مواقع لزوم نیز از آن بهره میبردهاند. به نظر میرسد که عمدهترین دلیل عدم ورود شاعران به حوزهی طنز اجتماعی، وجود استبداد شاهی بوده است. به تعبیر حسن جوادی در طول تاریخ ایران، تا شروع نهضت آزادیخواهی – و آن هم برای مدّتی کوتاه – به استثنای دوران‏ کوتاه صدر اسلام تا بر روی ‏کار آمدن بنیاُمیه، سلاطین و یا امرای محلی، مالک جان و مال مردم بودند. البتّه درجهی تقوا و پارسایی آنها، در موارد مختلف، فرق میکرد و در نتیجه، درجهی «فاعل مایشائی» کم و زیاد میشد. ولی به هر حال آن‌کس که زمام امور را به دست داشت، از مطلقالعنانیِ بی‏نظیری بهره‏مند بود.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
با این وصف، رابطه شاعر و امیر ممدوح در چه میتوانست باشد، جز خوش‏آمدگویی و اطاعت محض؟ در مواقعی که امیر خشم میگرفت، یکی از وظایف شاعر، آرام ساختن او بود و اغلب این منظور به وسیلهی شعری فیالبداهه حاصل میگردید. چنانکه نظامی عروضی گوید:«امّا در خدمت پادشاه، هیچ بهتر از بدیهه گفتن نیست که به بدیهه، طبع پادشاه خرّم شود و مجلسها برافروزد و شاعر به مقصود رسد و آن اقبال که رودکی در آل سامان دید، به بدیهه گفتن و زودشعری کس ندیدهاست.» باز نظامی‏ عروضی نقل میکند که هنگام نردبازی، طغانشاه بن آلپ ارسلان، چون در آستانهی باختن بود، بیم آن میرفت‏ که دست به شمشیر برد و سر ندیم خود، از تن جدا سازد، ولی ازرقی با سرودن شعری فیالبداهه، جان‏ او را نجات میدهد.
هکذا سلطان محمود در عالم مستی، زلفان ایاز را کوتاه میکند، ولی وقتی که‏ بیدار میشود، سخت مغموم و پشیمان است و درباریان از ترس چون بید به خود می‏لرزند. عنصری‏ با سرودن این رباعی، ملالت سلطان را از میان می‏برد. (جوادی، ۱۳۸۴، ص ۱۲۷)
۳-۲٫ بخش دوم: معروفترین شاعران طنزپرداز عصر مشروطه
شعر طنز، پس از آغاز جنبش مشروطیّت در ایران، دچار تغییرات شگرفی چه در قالب و چه در مضمون میگردد. در حالی‌که تا پیش از مشروطیّت، شعر و شاعری، متاعی از آنِ فرهیختگان بود، در این دوران، شعر و شاعری، سعی وافری در نزدیکی با زبانِ کوی و برزن دارد. شعر طنز در این عصر درصدد بیان دغدغه های مردمی، بالنده میشود و شاعران، زبان مردم در برابر خرافه و استبداد میگردند. چه نظم و چه نثر در این دوران، تغییرات عمیقی را تجربه میکنند.
به عبارت دقیقتر، ادبیّات مشروطه در جریان جدال با ادبیّات کهنه، شکل و جان می‏گیرد و به همین دلیل هم از نظر شکل و هم از نظر محتوا، نو و سنّت‏شکن است. متفکّرین مشروطه اصرار دارند که کلام را از قصرهای باشکوه اشرافی، بیرون بیاورند و به خدمت مردم کوچه‏ و بازار بگمارند. «هدف اشعار در این دوره بیداری مردم و انگیختن‏ احساسات ملّی و میهنی و ترویج آزادی‏های فردی و اجتماعی و طرد خرافات و اندیشه‏های سُست و ناروا، پیکار با بیگانه و بیگانه‏خواهی،‏ انتقاد سخت و بی‏رحم از نابسامانی‏ها و آشنا کردن مردم به حدود و حقوق انسانی آنهاست.» (ذاکرحسن، ص ۴۱)
با انقلاب مشروطه در کنار مجالس وعظ، بحث و سخنرانیها، روزنامهها، رسانهی اصلی گفتگوها و ابراز آرا و عقاید انقلابی شدند و «عرصهای عمومی» پدید آمد که تا آن زمان دیده نشدهبود. گذشته از این، تهمت‏زنی و بدگویی و هرزهدرآیی، جنبهی خصوصی، تفنّنی و استثنایی خود را از دست داد، بلکه کاملاً سیاسی شد و به صورت یکی از مهم‏ترین و مؤثّرترین‏ ابزارهای مبارزهی سیاسی درآمد. چنین چیزی در تاریخ سیاسی و ادبی کشور سابقه‏ نداشت. (همایون کاتوزیان، ۱۳۸۴، شماره ۸۷ و ۸۸) در ادبیّات مشروطه دو جنبهی اساسی به چشم می‏خورد: یکی نقد ادبیّاتِ گذشته و یکی طرح ادبیّات نو. زینالعابدین مراغه‏ای در اینباره می‏گوید: «این ایّام نه آن زمان است که ارباب قلم و افکار، اوقات خود را صرف‏ خولیا و افسانه‏های واهی و اراجیف بی‏معنی، مثل گذشتگان صرف نمایند که جز موهوم، چیزی حاصلشان نخواهد بود.»
(مؤمنی، ۱۳۵۲، ص ۵۶). در این گفتار تلاش خواهیمکرد تا چهرههای شاخص طنز در عصر مشروطه را معرّفی نمائیم.
۳-۲-۱٫ ایرجمیرزا
وی فرزند غلامحسینمیرزای قاجار بود و صدرالشّعرا تخلّص میکرد. صدرالشّعرا خطّ خوشی هم داشت و در هر دو شیوهی هزل و جد، شعر میسرود. علاوه بر دیوان اشعار، منظومهی هجوآمیزی نیز از ایرجمیرزا با نام «نسبنامهی کرد مازندری» در قالب مثنوی و در بحر متقارب مثمّن محذوف یا مقصور وجود دارد که نزدیک به هزار بیت است. غلامحسینمیرزا فرزند ملک ایرجمیرزا پسر فتحعلیشاه قاجار بود. هم ملک ایرجمیرزا و هم فتحعلیشاه شاعر بودند. به نوعی قبیله، آبا و اجداد ایرجمیرزا شاعرانی فَحل و شیرینسخن بودهاند و وی در شاعری و طنز، نسبت از چند جانب دارد.
ایرجمیرزا درماه رمضان ۱۲۹۰ هجری قمری در تبریز متولّد شد و تحصیلاتش را در مدرسهی دارالفنون تبریز ادامه داد. وی در فارسی، تازی و زبان فرانسوی مهارت داشت‏ و روسی و ترکی نیز می‏دانست. چون به سن چهارده سالگی رسید از تشویقات امیرنظام حسنعلیخان گرّوسی بهره‏مند گردید. ایرج از نظر شکل و شمایل، مردی سیاه سوخته و لاغر اندام با قامتی متوسط و شکیبایی و متانت در رفتار و گفتار بوده است. ایرج در خانوادهای اشرافی چشم به جهان گشود، با موازین اشرافیّت‏ تربیت شد و در مدّت عمر نیز حشر و نشر او عمدتاً با طبقات ممتاز و اعیان زمان خویش بود.
هر چند دوران‏ مدیحه‏سرایی او، به عنوان یک شاعر رسمی دربار، چندان‏ به درازا نکشید، امّا همان‏گونه که از شعر و زندگی او استنباط می‏شود، بقیهی عمر خود را نیز در حول‏وحوش‏ مراکز قدرت گذراند. داشتن تبار اشرافی و محیط تربیتی و شغلی خاص، ویژگی‏های خصلتی متفاوتی به‏ وی بخشیدهبود که در رفتار و منش اجتماعی او هم‏ انعکاس می‏یافت. آنچنان‏که معاصرانش حکایت‏ می‏کنند، او دلبستگی خاصّی به معیارهای اشرافیت‏ داشت، به گفتهی سعید نفیسی، ایرج به شاهزادگی خود بسیار می‏بالید، من کراراً این تعصّب را از او دیدم و بارها دیدم هر کسی به او می‏گفت: حضرت والا! گُل از گُلش‏ می‏شکفت و در مقابل اگر کسی کاری می‏کرد که به‏ شاهزادگی او بر می‏خورد، کینه‏اش را بر دل می‏گرفت، سعید نفیسی ضمن نقل واقعه‏ای در این باب می‏گوید: از آن روز، من نسبت به ایرج خیلی بااحتیاط رفتار می‏کردم که به شاهزادگی‏اش برنخورد.
زندگانی خصوص ایرج نیز تعریفی نداشت و به قول خودش«آنچه از کلّ جهان هستی بود / صرف عیش و طرب و مستی بود». مخصوصاً بعد از انتشار عارفنامه و شهرت فوقالعادهای که در سایهی آن به دست آورد، به گفتهی سعید نفیسی، بیشتر در مهمانیها و مجالس عجیب اعیانیِ عیش و نوش و دَم و دود و شکمخواری که باده بود، ساده بود و بزم عیش، آماده، به سر میبرد و در چنین محیطی بود که آخرین اشعار خود را می‌سرود. ایرج در تمام انواع سخن از قبیل قصیده، غزل، مثنوی، قطعه و رباعی طبعآزمایی‏ کردهاست ولی برخی از مثنویات او مانند «عارفنامه»، «زهره و منوچهر»، «انقلاب ادبی» و قطعاتی مثل«قلب مادر»، «مهر مادر»، «مادر»، «هدیهی عاشق»، «سنگ هزار» و «شراب» شهرت فراوانی پیدا کردهاست. ایرج بخش مهمّی از شهرت خود را مدیون عارفنامه است. سرودهای که علیه ابوالقاسم عارف سروده شده است. «عارف‏نامه» دست‏کم از نظر زبان و بدایع ادبی، یکی از بهترین شعرهای ایرج است‏ و بهترین طنزنامهی اوست و شاید حتّی بهترین شعر او باشد. و آن سادگی و روانی زبان‏ که وقتی هم با دقّت، هم با ظرافت و هم با ایجاز در بیان، توأم می‏شود [و بدان خاطر] شعر را «سهل و ممتنع» می‏نامند – و این خود از خصائص بارز شعر ایرج است،- در این شعر بلند به حدّ کمال‏ می‏رسد. مضمون آن هم، فقط «هجو عارف» یا «هجو حجاب» نیست، بلکه – تازه‏ای‏ شبیه مثنویهای روایی قدیم شعر فارسی- دارای اغراض و حکایات و نکات و مشاهدات و نظراتی ا‏ست که به صورت یک طنزنامهی واحد و منسجم بیان شده‏است. (همایون کاتوزیان، ۱۳۷۸، صص ۵۹ – ۷۷ )
در فحوای شعر ایرجمیرزا میتوان مفاهیمی بسیاری را کندوکاو کرد. ایرج چه درخصوص وطنپرستی و ناسیونالیسم و چه در خصوص حقوق زنان، سروده های کاملاً صریح و روشنی دارد. یکی از نمونه های بارز وطنپرستی ایرجمیرزا را میتوان شعر زیر دانست:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ما که اطفال این دبستانیم همه از خاک پاک ایرانیم
همه با هم بردار وطنیم مهربان همچو جسم با جانیم
اشرف و انجب تمام ملل

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 05:12:00 ق.ظ ]