شامل نظریه ای کم و بیش جامع در مورد انسان جامعه و جهان است، نظریه و برنامه ای کلی درباره سازمان سیاسی و اجتماعی در جامعه دارد، رسیدن به این برنامه ها مبارزه ای را دربردارد، نه تنها در پی انگیزش مردم در جهت هدف های خویش است، بلکه به دنبال یافتن هواداران وفادار می باشد. خطاب آن به عامه مردم است، اما نقش خاصی در رهبری به روشنفکران می دهد.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
قدر مشترک آرمانشهرطلبان این است که برای تغییر جامعه موجود وایجاد جامعه آرمانی طرحهایی ارائه می دهند که ویژگی اصلی آنها در نظرنگرفتن واقعیت های موجود در جامعه و خاستگاه های تاریخی آن و بی اعتنایی به امکان عملی پیاده کردن آن طرح هاست.
یک ویژگی دیگر اغلب آنان، باور این نکته است که انسان ذاتاً نیک است و بدی زاییده شرایط اجتماعی است . انسان در نظر آرمانشهرگرایان کمال پذیر است و می توان و باید او را اصلاح کرد.
اشتغال خاطر دائمی آرمانشهرطلبان به هدف و بی اعتنایی آنها به وسیله، اطمینانشان به مدیریت و نادیده گرفتن گوناگونی منش و تجربه انسانی، آنان را بیش از دیگران به تصرف در آدمیان دعوت می کند. در واقع در بسیاری از آرمانشهر طلبان این باور وجود دارد که می توان با بهره گرفتن از امکانات مختلف در عالم و آدم تصرف کرد و هر دو را به همان صورتی که قابل قبول است دگرگون ساخت. از نظر روش شناسی سرمشق آرمانشهرگرایی مبتنی بر برنامه ریزی درازمدت است که هدف های بزرگ دارد و جامعه باید در جهت تحقق آنها بکوشد(بهادری،۱۳۷۶)
براساس تقسیم بندی وبر، روش شناسی این الگو، کنش عقلانی مبتنی بر ارزش است که عمدتاً در حوزه دین و اخلاق نمودار می شود، یعنی ممکن است در وسایل تجدیدنظر شود لیکن در اهداف مبتنی بر اصول و ارزش ها تغییری ایجاد نمی شود.
از نظر روش عمل و برخورد سیاسی و اجتماعی، این سرمشق به طور کلی تمرکز شدید قدرت را ایجاب می کند تا بتواند پیشنهادهای خود را که معمولاً توسط فن سالاران طراحی می شود، مورد بررسی قرار داده و در مورد آنها تصمیم گرفته و بهترین انتخاب را به مرحله اجرا درآورد(احمدزاده،۱۱۷:۱۳۹۰)
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
الگوی راهبردی :
در حوزه فرهنگ به دلیل کیفی بودن و قابل تفسیر بودن فعالیتها رسیدن به اجماع درباره چشم اندازها (درمقایسه با سایر حوزه ها نظیر حوزه صنعت) به مراتب پیچیده تر است. تفسیرها و تأویل های مختلف از مضامین، مفاهیم و واژه های موجود در حوزه مذکور نیز، به این پیچیدگی دامن می زند. به این ترتیب برای طراحی برنامه ریزی راهبردی در حوزه فرهنگ، نخست باید رسالت ها یا مأموریت های اساسی هر یک از حوزه های فرعی تر یا زیرمجموعه حوزه فرهنگ، نظیر کتاب، مطبوعات، سینما، هنر، میراث فرهنگی و نیز ارزش ها و باورهای جامعه تدوین گردد و در قالب چشم انداز مشترک، اشتراک نظر بوجود آید تا گام های بعدی به صورت منطقی طی شود.(طبرسا،۹۶:۱۳۸۲)
گام دوم، شناخت راهبردهای فعلی در حوزه فرهنگ است . در واقع، اطلاع از بود یا نبود راهبردها و چگونگی شناخت، برآورد و دست یابی به آنها در این مرحله رخ می نماید. چنین به نظر می رسد که ارزیابی راهبردهای فعلی، انتخاب و تدوین راهبردهای منطقی تر و منسجم تر را تحت تأثیر قرار می دهد.
گام سوم و چهارم، تجزیه و تحلیل محیط خارجی و داخلی است که می تواند همزمان صورت پذیرد. محیط خارجی، به مجموعه عواملی اطلاق می شودکه خارج از مرز سازمان قرار دارند و برعملیات سازمان تأثیر می گذارند. عمومی ترین مؤلفه های محیط شامل قوانین و مقررات ، شرایط اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مشتریان، تکنولوژی، گروه های ذی نفع، دولت، جامعه، سازمان های غیردولتی و در سطح بالاتر، نظام ارزش ها، یا باید و نبایدها، باورها و مفروض هاست. در بعد محیط داخلی، عواملی نظیر نیروی انسانی، مقررات و روش های انجام کار، ساختار و تشکیلات، منابع مالی، فرهنگ سازمان، ظرفیت فیزیکی و اندازه سازمان مطرح است.(همان:۹۶)
عکس مرتبط با اقتصاد
الگوی توسعه گرا :
توسعه در کل مجموعه ای از روندهای دربردارنده معقولات انباشی را شامل می شود که به طور متقابل یکدیگر را تقویت می کنند. این الگو در پی گسترش ابعاد مفهوم توسعه و مؤثر دانستن نقش فرهنگ در توسعه تعریف شده است، به طوری که کمترین چیزی که می توان پذیرفت این است که در کشورهای توسعه نیافته، توسعه هم باید جنبه اقتصادی و هم اجتماعی و هم فرهنگی داشته باشد، زیرا جنبه های مختلف توسعه را چه از لحاظ نظری و چه عملی نمی توان از یکدیگر جدا کرد و فرهنگ همه جا حضور دارد، هرچند به صورت نامریی در نهایت خود را تحمیل می کند(توسلی،۱۳۷۳)
ارتباط دین و فرهنگ :
گروهی از جامعه شناسان عقیده دارند فرهنگ تفکر جمعی جامعه است که در پدیده ها و رفتارهای اجتماعی تجلی می یابد و تمامی امور اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، نظامی، مادی و معنوی را متأثر می سازد.(صاحبی،۶۰:۱۳۸۴)
در یک جامعه دینی، فرهنگ الهی خاصی حاکم است. بدین معنا که این باور وجود دارد که معنویت، کمال مطلوب و نهایت زندگی انسان است و این کمال در پرتو مراقبت و تلاش و با دقت در به کارگیری و بهره وری به اندازه از همه مواهب جسمی و روحی برای انسان حاصل می شود. در این بینش ، انسان رو به سوی خدا دارد که کمال مطلق و سرچشمه همه خوبی ها و ارزش هاست، لیکن در جوامع سرمایه داری و صنعتی و غربی، فرهنگ خاص به آن جوامع حاکم است.
ادیان الهی و آسمانی در ترویج فضائل، آرمان ها، آداب مثبت و خصلت های نیکو، نقش مؤثری داشته اند. اسپنسر در این باره می گوید: بیان آداب و فضائل جوامع که پایه های تمدن آنهاست، ناشی از دین است . همچنین علامه طباطبایی می فرماید: خصلت های نیکوی موجود در انسان های امروزی هرچند اندک باشد ناشی از تعلیمات دینی است.(طباطبایی، ۱۳۸۴ : ۱۵۱)
با توجه به کارکرد و نقش دین و نیز کالبدشکافی مفهوم فرهنگ می توان گفت: این دو امر پیوسته به امر انسان پرداخته و در مسیر هدایت انسانها به سوی کمال و رفع نیازمندی های او، راهکارهای سودمندی را در قالب نظام هدفمند ارائه نموده که می توان چنین ادعا کرد که ارکان دین در سه نظام جای دارد: نظام اعتقادی، نظام ارزشی یا اخلاقی و نظام فقهی .
از این رو، دین با ظهور خود، فرهنگ خاص خود و فرهنگ نوینی را به جامعه بشری عرضه داشته و انسان ها را به آن فرامی خواند، در حقیقت با پدید آمدن دین، تحول مفید و ثمربخش در اندیشه و روح انسان به وجود می آید. دین در این راستا طرز تفکر انسان ها را در جهت واقع بینی نو کرده، اخلاق و تربیت آن ها را بهبود بخشیده، سنت ها و نظام های کهنه و دست و پاگیر آنها را برانداخته و به جای آن ها نظام هایی زنده وپویا جایگزین ساخته، ایده ای عالی به آنها الهام می نماید. در پرتو چنین تحولی، زندگی اقتصادی بهبود یافته و استعدادهای عملی و فلسفی، فنی و هنری، ادبی و دریک کلام اندوخته های مادی و معنوی یعنی تمدن شکفته می گردد. این واقعیت تنها دیدگاه ما نیست بلکه کاتولیک ها نیز در شورای واتیکان به آن تصریح کرده اند : دین فرهنگ را شکل داده و فرهنگ به مردم هویت بخشیده است و به بیان دیگر، نیاز انسان به کلام متعال الهی خمیر مایه فرهنگ است .(صاحبی ،۱۳۸۴: ۱۷۹)
فرهنگ نیز دارای سه نظام وابسته به یکدیگر است که از آنها به اجزای متشکله فرهنگ یاد می شود :
۱) نظام شناخت ها و باورها
۲) نظام ارزش ها و گرایش ها
۳) نظام رفتارها و کردارها
با توجه به معنای دین و فرهنگ و نظر به مبانی و اهداف آن دو و نیز عملکرد و نقش دین و فرهنگ و وجه مشترکی که بین آن دو وجود دارد، می توان گفت : دین و فرهنگ همواره یک تعامل و رابطه تنگاتنگ و ناگسستنی دارند و همانگونه که دین در تمدن و فرهنگ انسان ها نقش مؤثری را ایفا می کند، فرهنگ نیز، در بهره مندی بایسته و شایسته از فعالیت های حیات مادی و معنوی انسان ها که مستند به طرز تعقل صحیح و احساسات عالی است، انسان را در حیات معقول کمک می کند و عامل تکامل انسان می گردد، و نیز دین و فرهنگ با ارائه نظام های سه گانه هدفمند خود می توانند در صورت بکارگیری آنها، عامل تحول گسترده ای در سیر رشد و تکامل انسان باشند.
در برنامه ریزی و سیاستگذاری فرهنگی کشور، تعیین نقش دین و جایگاه آن یکی از مباحث مهم و بسیار تأثیر گذار شناخته می شود. رسیدن به جایگاه دین در برنامه ریزی فرهنگی کشور و نقش آن در فرایندسازی بسته به نسبت دین و فرهنگ متفاوت خواهد بود.
براساس رویکرد و تعاریف مختلفی که برای دین و فرهنگ وجود دارد، رابطه دین و فرهنگ متفاوت است.
الف) نسبت دین اسلام و فرهنگ با رویکرد مصداق گرایی :
تعاریف دین و فرهنگ با رویکرد مصداق گرایی نشان می دهد که نسبت میان فرهنگ و دین، نسبت کل و جزء است؛ فرهنگ کل است و دین جزء. و اگر در این مقایسه، دین اسلام را مدنظر داشته باشیم، باز هم نسبت میان دین اسلام و فرهنگ، نسبت جزء وکل خواهد بود. براساس برخی ازتعاریف دین، عنصری از عناصر فرهنگ خواهد بود و روابط میان انسان و ماوراءالطبیعه را پوشش می دهد و در این میان برخی از حوزه های فرهنگ به هیچ روی در شمار مصادیق دین قرار نمی گیرد و اگر عده ای آنها را در شمار دین قرار دهند، دیگران در آن اما و اگر بسیار خواهند کرد. برای نمونه جاده سازی، شهرسازی، فناوری، صنایع دستی، شعبده بازی، آشپزی و …
تفاوت دیگر آنکه، اسلام از امور مقدس و الهی است و مصداق گرایان بر الهی بودن آن تأکید بسیار دارند، اما فرهنگ برگرفته از جامعه است و فرد سازنده آن نیست . بنابراین آنانکه دین را به صورت مکی و اسلام را به صورت خاص، محصول و مولود فرهنگ می شناسند، از این تفاوت اساسی غفلت داشته اند و بی جهت دین را به عنوان یک امرالهی، مولود و محصول یک امر بشری و در عین حال جمعی می شناسند.
با فرض نسبت کل و جزء و الهی بودن اسلام و بشری بودن فرهنگ، اسلام بسیار به فرهنگ یاری می رساند و در برخی از عناصر فرهنگی، اصلاحات شدید و عمیق انجام می دهد و شماری دیگر را پالایش و پیرایش می کند و در برخی زمینه ها فرهنگ سازی می کند و به مخاطبان خود عناصری جدید از فرهنگ عرضه می دارد. برای نمونه، عرب جاهلی فرهنگ خاصی در برخورد با اعضای خانواده داشت . در این فرهنگ، فرزندان پسر بسیار پر منزلت بودند و از جایگاه بسیار والایی در خانواده برخوردار بودند و فرزندان دختر مایه ننگ و عار خانواده خوانده می شدند و پدران ، دختران خویش را زنده به گور می کردند.
با ظهور اسلام، این فرهنگ پالایش بسیار شد و دختران به مقام و منزلت پسران رسیدند و از جایگاه ایشان در خانواده برخوردار گشتند. چنان که بر برخی از عناصر فرهنگ مهر ابطال زده شد و آن عناصر کاملاً ناروا و ناپسند معرفی شدند. مثلاً مصرف برخی نوشیدنی ها، شماری از انواع کسب درآمد و … ناروا خوانده شد و مسلمانان از آن گونه امور بازداشته شدند و بربخشی از فرهنگ مصرف و فرهنگ کار عرب جاهلی مهر«باطل شد» خورد.
فرهنگ نیز تأثیرات خاص خود را بر دین اسلام میگذارد و بسیاری از عناصر فرهنگی، رنگ و لعاب دینی به خود می گیرد.
بنابراین، فرهنگ از سویی دین را فربه می کند و از دیگر سو به دینداران در فهم و برداشت درست از دین یاری می رساند و ایشان را به فهم بهینه دین رهنمون می سازد.
ب) نسبت دین و فرهنگ با رویکرد کارکردگرایی :
تعاریفی که با رویکرد کارکردگرایی از مطلق دین و دین اسلام از سویی و فرهنگ از سوی دیگر شده است، نشان می دهد که : دین (اسلام) در این رویکرد، کارکردهای زیر را دارد:
تبیین، شکل گیری و نگه داشت نظم اجتماعی، حفظ و رفاه جامعه، اتحاد و انسجام جامعه، نظارت بر عواطف و احساسات شخصی و شریعت بخشی به تنظیمات اجتماعی، امکان و دوام حیات اجتماعی، متحد ساختن افراد اجتماع و رودررویی با عوامل تنش و اختلاف، پاسخگویی مشکلات مادی و معنوی انسان.
فرهنگ نیز در رویکرد کارکردگرایی و نظام گرایانه، وسیله رسیدن به مقاصد و اهداف فردی و اجتماعی، دادن راه و روش زندگی و سبب تطبیق انسان با محیط طبیعی و نیازهای اقتصادی است.
کارکرد هر یک از دین و فرهنگ نشان می دهد که رابطه میان فرهنگ و دین کل و جزء است. فرهنگ کل است و دین جزء است . دین همان جامعه است و تمامی کارکردهای آن جنبه عمومی و اجتماعی دارد. اما کارکردهای فرهنگ تنها در بعد اجتماعی خلاصه نمی شود و ناظر به زندگی فردی نیز می باشد و افزون براین، فرهنگ برخلاف دین راه و روش زندگی است.
بنابراین دین تنها ناظر به زندگی اجتماعی انسان است و تنها قسمت هایی از فرهنگ را پوشش می دهد و در همان قسمت ها، حرف هایی نه در حد و اندازه فرهنگ دارد، اما توان تأثیرگذاری در اهداف و مقاصد فردی را ندارد و نمی تواند در این قلمرو سخنی برای گفتن و عرضه داشتن به طرفداران خود داشته باشد.
دربرابر فرهنگ از آن جهت که زندگی فردی و اجتماعی را پوشش می دهد و در خدمت رسانی به انسان ها در راستای رسیدن ایشان به اهداف فردی و اجتماعی حرفی برای گفتن دارد، تأثیر بسیار زیادی در دین خواهد داشت، به گونه ای که برخی از عناصر فرهنگی رنگ دینی بگیرد و پذیرش دینداران را با خود داشته باشد و از تأیید دین برخوردار گردد.
افزون بر این، فرهنگ با تمامی ابعاد گسترده خود این توانایی را دارد که بازسازی، پالایش و پیرایش دین را دنبال کند و شماری از عناصر فرهنگی چون پیشرفت انسان، گسترش شناخت انسان و بازگشت به خویشتن، دین را از گردونه جامعه بیرون کند . زیرا براساس دیدگاه کارکرد گرایانه، دین در خدمت فرهنگ است و اگر فرهنگ به درجه ای از کمال و رشد برسد، در این صورت نیازی به دین نخواهد بود.
قلمرو دین و فرهنگ :
یکی دیگر از مباحثی که در مهم نسبت و رابطه دین و فرهنگ بسیار نقش آفرین است، تعیین قلمرو هر یک از دین و فرهنگ است. اگر قلمرو هر دو واحد باشد، نسبت دین و فرهنگ این همانی خواهد بود و اگر قلمرو فرهنگ وسیع تر از دین باشد، نسبت کل و جزء برقرار خواهد بود و ….
درباره قلمرو دین نظریات گوناگونی وجود دارد از جمله :
نظریه نخست : برخی بر این باورند که دین ناظر به تمام زوایای زندگی انسان است و پاسخ تمام نیازهای فردی، اجتماعی، علمی و … را می توان در دین رهگیری کرد. به باور این گروه، نه تنها قرآن به عنوان یکی از منابع اصلی شکل گیری دین، بلکه روایات، سنت، متون فقهی و باور فقها نیز دین را ناظر به تمام ابعاد زندگی انسان نشان می دهد.
نظریه دوم : در برابر گروه نخست، برخی قلمرو دین را تنها آخرت می شناسند و قرآن را به عنوان مهم ترین مصدر دین، بیانگر رابطه انسان با خدا می دانند. در واقع قلمرو دین را تنها رابطه انسان و خدا و هدف بعثت را تنها آخرت و خدا می بینند و نظریه آنان که دین را برای دنیا یا دین را برای دنیای بهتر می شناسند ، نقد و بررسی می کند.
در مورد قلمرو فرهنگ بحث مستقلی وجود ندارد، اما نظریات عرضه شده در تعریف، انواع و اقسام فرهنگ نشان از آن دارد که قلمرو فرهنگ بسیار گسترده است و تمامی روابط، باورها، قوانین، دانش ها و … در قلمرو فرهنگ قرار می گیرد و افزون بر این، فرهنگ ناظر به زندگی دنیوی است.
فصل سوم :
روش تحقیق
مقدمه :
در سبز فایل به علم ارج بسیار گذاشته می شود. در واقع رشد و توسعه علوم از سویی نتیجه تغییر جایگاه انسان در عالم و از دیگر سو مدیون ابداع و توسعه روش های متنوع و دقیق علمی در انجام دادن پژوهش و تحقیق در رشته های مختلف علمی است. علوم اجتماعی نیز از این زاویه دید، هنگامی پای به عرصه وجود گذاشت که ادعای علمی برای حیات اجتماعی انسان به عنوان یک موضوع مستقل مورد قبول واقع شد و کاربرد روش های علوم طبیعی در علوم اجتماعی متداول گشت . اما با رشد جامعه انسانی و گسترش علوم و تکنولوژی، انسان به محدودیت روش های اولیه در علوم اجتماعی – انسانی پی برد و با تأمل بسیار، روش های نوینی را ابداع کرد تا بتواند در عرصه پژوهشهای شناخت روابط انسانی و فرهنگ غیرمادی، از پایایی و روایی بیشتری برخوردار باشد. که از جمله این روشها می توان به روش مشاهده، مصاحبه، تحلیل محتوا، روش های کتابخانه ای، روش های موردی و تک نگاری و … اشاره نمود. ازآنجایکه در این تحقیق روش مورد استفاده روش کیفی و ازنوع اسنادی می باشد در این فصل به طور مفصل آن را مورد بررسی قرارخواهیم داد ودر انتها نیز به محتوای مورد تحقیق، روش جمع آوری داده وروش تجزیه وتحلیل داده ها خواهیم پرداخت.
روش کیفی :
روش تحقیق کیفی، به رویه تحقیقی گفته می شود که یافته های آن از طریق داده های آماری و یا کمی کردن حاصل نشده است Bogdan & taylor , 1975:4)) . یا به عبارتی تحقیق کیفی با معانی، مفاهیم، تعاریف، نمادها و توصیف ویژگی ها سروکار دارد، در صورتی که تحقیق کمی بر شمارش و اندازه گیری تأکید می کند (Berg,1989:2). لذا، از این تعاریف و بسیاری از تعاریف دیگر برمی آید که علاوه براین که روش تحقیق کیفی دارای تنوع تعاریف است که خود حاکی از تنوع نگرش ها، گرایش ها و تکنیک هاست، تأکید بر تعبیری و تفسیری بودن مفاهیم مفروض نیزدارد. به عبارتی : روش تحقیق کیفی تلاشی است جهت توصیف غیرکمی از موقعیت ها، حوادث و گروه های کوچک اجتماعی، با توجه به جزئیات، و همچنین سعی برای ارائه تعبیر و تفسیر معانی که انسان ها در موقعیت های طبیعی و عادی به زندگی خود و حوادث می بخشد. و بر این فرض استوار است که کنش متقابل اجتماعی کلیتی در هم تنیده از روابطی را تشکیل می دهد که به وسیله استقراء قابل درک است. Payne,2005:175)& (Payne
ارائه تعریف جامع و کامل از روش کیفی در ابتدا، اگر ممکن هم باشد، الزاماً مطلوب نیست زیرا، همانطور که از تعریف فوق مشهود است روش تحقیق کیفی آنچنان وسیع، گسترده و پیچیده است که فهم بهتر آن با آشنایی با مفاهیم و اصول نظری خاصی ممکن می شود.(محمدی ، ۱۶:۱۳۹۰)
تفاوت روش کیفی با روش کمی :
با اینکه بسیاری از نویسندگان سعی می کنند و احیاناً به درستی هم اظهار می دارند که تقابل این دو روش و قراردادن آنها در دو قطب مخالف چندان صحیح و منطقی نیست و محقق نباید بین این دو روش، قائل به تفکیک قطعی باشد، اما به هر حال، چنین تقابلی یا به عبارت صحیح تر تفاوتی وجود دارد. البته محققانی که بر تفاوت ها تأکید دارند، دلایلی را نیز در تمایز بین این دو روش پیش می کشند. روش کمی، پهنانگر و روش کیفی، ژرفانگر است. یافته های روش کیفی، غیرقابل تعمیم، اما یافته های روش کمی تعمیم پذیرند، بعضی روش های کمی، تحقیق خود را در محیط های ساختگی انجام می دهند، در صورتی که تحقیقات با روش کیفی در محیط های طبیعی صورت می گیرد، یافته های تحقیق کمی با ارقام بیان می شود اما یافته های تحقیق کیفی بیشتر به توصیفی از نگرش ها و مفاهیم می انجامد. شاید یک دلیل اصلی تقابل این دو روش این باشد که با هر روشی فقط می توان به سوالات خاصی جواب داد (زیرا که هر سوالی داده های خاصی را می طلبد و هر نوع داده ای، روش گردآوری اطلاعات و پردازش و تحلیل خاص خود را دارد). به عبارتی هر روشی با گرایش نظری خاصی سنخیت دارد.
نکته مهم دیگر این است که در بعضی شرایط امکان گردآوری اطلاعات قابل اعتماد و قابل اعتبار با روشی امکان پذیرتر است تا با روشی دیگر. برای مثال اکثر محققان ایرانی به تجربه دریافته اند که در نظرخواهی های پیمایشی در ایران اغلب مردم به بعضی سوالات (مانند سوالات مربوط به درآمد یا سیاست) به محقق جواب صحیح نمی دهند، اما با مصاحبه عمیق به همراه مشاهدات دقیق و با کمی دقت و پیگیری می توان برای خیلی از سوالات جواب درست پیدا کرد که در غیر آن صورت ممکن نیست. و این کار با داشتن طرحی منسجم که به روش کیفی انجام خواهد شد امکان پذیر می شود.(محمدی، ۱۸:۱۳۹۰)
ویژگی های روش تحقیق کیفی :
ویژگی های متعددی برای تحقیق کیفی وجود دارد که از آنجمله می توان به موارد ذیل اشاره نمود :
۱) روش تحقیق کیفی در کلیت خویش، تعبیری است . بدین معنی که با چگونگی تعبیر، درک، تجربه و سرانجام ایجاد فضای اجتماعی سروکار دارد. گرچه ممکن است انواع مختلف روش های کیفی یا جنبه ای از آنها، مانند ادراکات اجتماعی، تعابیر، گفتمان، روند یا ساختار مورد استفاده و تأکید قرار گیرد، ولی وجوه مشترک همه این گرایش ها ، پرداختن به عناصری معنی دار است.
۲) با توجه به چگونگی گردآوری اطلاعات، روش کیفی نسبت به محتوای اجتماعی که این اطلاعات در آن ایجاد یا گردآوری می شود، حساسیت و انعطاف دارد. و کمتر به داده های خنثی، استاندارد شده و مجزا از محتوا می پردازد.
۳) روش تجزیه و تحلیل و تبیین مستلزم درک پیچیدگی ها، ظرافت ها و به طور کلی، مستلزم درک محتوا است. هدف تحقیقات کیفی، درک همه جانبه موضوع براساس داده هایی است که محتوا همراه با ظرافت هایش در آن منظور شده است. بدین معنی که در این روش، بیشتر روی تحلیل های کل گرایانه تأکید می شود تا نمایش های جدولی و همبستگی آماری؛ و اگرچه ممکن است آمار و ارقام نیز به نوعی مورد استفاده قرار گیرد اما تحلیل آماری نقش محوری ندارد.
۴) در تحقیقات کمی، داده ها معمولاً به صورت جداول (یا آمار و ارقام) برای آگاهی خوانندگان ارائه می شود . در تحقیقات کیفی معمولاً چنین ارقامی وجود ندارد بلکه توضیحات و تبیین هایی که از داده ها منتج شده است، ارائه می شود. قابل ذکر است که توضیحات معمولاًً با مقداری داده به عنوان مصادیق یا شاهد مثال آورده می شود.
روش اسنادی :
روشهای اسنادی یکی از مهمترین ابزارهای تحقیق، به ویژه تحقیق موردی محسوب میشوند. روشهای اسنادی در زمره روشها یا سنجههای غیرمزاحم و غیر واکنشی به شمار میآید زیرا با مشکل جمع آوری اطلاعات مواجه نیستیم و اطلاعات از قبل موجود هستند. علاوه بر آن، این روشها از مشکلات بزرگی که در تحقیقات آزمایشی یا حتی مصاحبه پیش می آید مبری هستند.
استفاده از اسناد و مدارک زمانی صورت میگیرد که یا تحقیقی تاریخی در دست انجام باشد، یا آنکه تحقیق مربوط به پدیدههای موجود بوده ولی محقق در صدد شناسایی تحقیقات قبلی در مورد آن موضوع برآمده باشد یا آنکه پژوهش نیاز به استفاده از اسناد و مدارک را ایجاب نماید. به عنوان مثال زمانی که محقق در صدد شناخت خانواده در عصر صفوی یا قاجار بر میآید، گفته میشود تحقیقی تاریخی صورت پذیرفته است. باید توجه داشت که اصالت یک تحقیق اسنادی به منابع حائز اهمیتی است که از آن استفاده میشود. همانطور که اصالت و درستی یک تحقیق میدانی به روشهای درست و نمونهگیری معتبر آن است. به عنوان مثال چنانچه تحقیقی در زمینه خانواده در عصر قاجار از دیدگاه جامعه شناسی صورت گیرد، باید در آن از تمامی منابع معتبر استفاده شود، اگر منبع مهمی باشد و مؤلف از آن سود نجسته باشد، به یقین از اعتبار تحقیق کاسته خواهد شد. سندهایی که پدیدههای اجتماعی بر رویشان اثرهایی باقی میگذارد، بسیار فراوان و گوناگوناند: بایگانیها، شمارشهای آماری، مطبوعات، اسناد شخصی، آلات و ابزار، تصاویر، عکسها، فیلمها، صفحههای گرامافون، نوارهای ضبط صوت و…. بنابراین هر محقق برای ارتقای سطح شناخت و اثبات یا رد فرضیههایش میتواند از اسنادی وسیع وگوناگون استفاده کند. ابزارها و کالاهای دورانهای مختلف نیز نه تنها شاخص دوراناند، بلکه هر دگرگونی در آن ها میتواند به عنوان سندی معتبر در راه ارتقاء شناخت به کار آید. علی رغم تعدد منابع، شاخصها و علائم، کتب و مراجع مکتوب مهمترین منبع در راه شناخت اجتماعی است.
انواع اسناد :
۱٫اسناد و مدارک مربوطه به افراد :
اینگونه منابع عبارتند از نامه ها (اعم از نامه های ارسالی و یا دریافتی) روزنامه ها، مجلات، زندگینامه ها بریده های جراید، اسناد مربوط به تولد، ازدواج، طلاق، خدمت سربازی، نوشته های دوره تحصیل، ورقه های امتحان، کتابهای مربوطه به کتابخانه شخصی مدارک تحصیلی، یادداشتهای شخصی، وصیت نامه ها، حسابهای بانکی، اسناد مالکیت، دفترچه تلفن، شهادت نامه ها، قرار داد ها، اسناد مربوط به پایان خدمت، گزارش های اداری، تصاویر، نقاشیها، قلم ها، CD و دیسکت ها، که معمولاً به نام اطلاعات شخصی یاد می شوند. (طالب،۱۳۸۰ :۱۴۸)
۲٫اسناد و مدارک درباره گروه های سازمانها و جوامع :
برای کسب اطلاعات درباره جوامع واجتماعات می توان علاوه برمنابع فوق از اعلامیه ها، روزنامه ها و مجلات، پوسترها، فرمانها، رسانه های گروهی، مراسم و مجالس، نقشه های مختلف، نتایج سرشماری مدارک مربوطه به فرهنگ کشور و مردم، ترانه های محلی وغیره استفاده کرد.