به واسطه عدم تبیین جایگاه حقیقی سکوت امروزه به راستی شاهد آن هستیم که در جوامع گوناگون در بسیاری موارد بیشتر حرف زدن، معیار بیشتر دانستن قلمداد گردیده و هر آن کس که پرگوتر است، پیشتاز تر است؛ حتی در مواردی وضع به گونهای درآمده که مردم جامعه با تمام وجود خواسته و ناخواسته تلاش میکنند جنجال حاکم بر زندگی خود را به صوّرگوناگون افزایش دهند و حالتی بر فرد و جامعه استیلا پیدا نموده است که این تعبیر را پیش میآورد که گویی زمانه، زمانه هیاهو و جنجال شده است. نتیجه آشکار چنین طرز فکر و رفتاری نیز این مسئله تلخ و زجر آور گردیده که فرصت تأمل و تفکر در حیات، از زندگی بعضی از آدمیان رخت بربسته و برخی از آنان شنابان و پر عجله در مسیری که حتی نهایت و مقصد آن بر خودشان نیز روشن نیست، به حیات ظاهری خود ادامه میدهند و حتی در چنین مسیری سبقت گرفتن بر یکدیگر را نیز عامل پیروزی خویش بر میشمارند. چنین امری در تمامی اجزاء حیات برخی انسانها نیز رخنه کرده است و شیوه تعلیم و تربیت و مدیریت آنان و بلکه تمامی زندگی شان را تحت تأثیر قرار داده است.
« فرهنگ پر گویی و کم شنیدن، بد شنیدن و نشنیدن و خلاصه فرهنگ اجتناب از سکوت سبب گردیده از تمامی آثار خوب مترتب بر آن محروم و بی بهره مانند. نه خود را متعهد بر به کارگیری سکوت شایسته و مقتضی میبینیم و نه تعلیم دهنده خوبی برای آن باشیم و لذا نسلی شکل خواهد گرفت و به اصطلاح تربیت خواهد شد که چونان نسلهای گذشته از مشکلات مشابه متأثر از آن در رنج و عذاب خواهد بود. آنجا که باید حرف زنند، کمتر میشنوند و بیشتر حرف میزنند و کمتر سکوت میکنند و لذا کمتر فکر میکنند و کمتر تعقل مینمایند و لذا دریافتهای کمتری خواهند داشت و منشأ تأثیرو تحول کمتری برخود و بر دیگران خواهند بود » (لطف الله، ۱۳۸۷: ۹۶)
۳-۸-۱- « سکوت » در آیات قرآن مجید
واژه «سَکَتَ» تنها یک بار در قرآن به کار رفته است. این یک بار هم خطاب به حضرت موسی در سوره «آل عمران» میباشد که میفرماید:« وَلَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الأَلْوَاحَ وَفِی نُسْخَتِهَا هُدًى وَرَحْمَهٌ لِلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ » (قرآن، ۳-۱۵۴). البته این سَکَتَ در اینجا به معنی آرامش است، ولی سکوت و اشتقاق آن به معنی سخن نگفتن در قرآن استعمال نشده است امّا مترادف آن «صمت» یک بار البته به صورت اسم فاعل «صامتون» در سوره اعراف این چنین به کار رفته استوَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لاَ یَتَّبِعُوکُمْ سَوَاء عَلَیْکُمْ
أَدَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنتُمْ صَامِتُونَ. إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ
اللّهِ …. » (قرآن کریم ۷: ۱۹۳) هر چند«سکوت» یا «صمت» با ترکیبات این دو در قرآن کریم کم به کار رفته است، امّا در عوض مفهوم «سکوت» و «صمت» چنذ بار در قرآن مجید استعمال شده است. نخست در داستان حضرت مریم علیها السلام مىخوانیم که در آن لحظات طوفانى که درد سخت زاییدن به او دست داد آن گونه که او را از آبادى به بیابان خشک و خالى کشاند، به قدرى غم و اندوه سراسر وجود او را فراگرفته بود که حساب نداشت، مخصوصا از این که نوزادش متولد شود و رگبار تهمتهاى مردم بىایمان متوجه او گردد تا آنجا که تقاضاى مرگ از خدا کرد. در این هنگام ندایی شنید که به او دستور مىدهد « غمگین مباش پروردگارت از پایین پاى تو چشمه آب گوارایی جارى ساخته ( و درختخشکیده خرما به فرمان او به بار نشسته است) … از آن غذاى لذیذ بخور و از آن چشمه گوارا بنوش و چشمت را (به مولود تازه) روشن دار و هرگاه انسانى را دیدى و از تو توضیح خواست با اشاره بگو:« من براى خداى رحمان روزه گرفتهام و امروز با احدى سخن نمىگویم (فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَهِ قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکُنْتُ نَسْیًا مَنْسِیًّا*)فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا أَلا تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا*وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَهِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا *فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا» (قرآن ۱۹: ۲۳-۲۶)
در این که این ندا کننده جبرئیل بوده است یا نوزاد مریم (یعنى حضرت مسیح) در میان مفسران گفتگو است. بعضى این پیام را مناسب مقام جبرئیل دانستهاند ولى به گفته علامه طباطبائى در «المیزان» تعبیر به «من تحتها» (از پائین پاى او) تناسب با حضرت مسیح علیه السلام دارد. افزون بر این ضمیرهایی که در آیه وجود دارد غالباًبه حضرت مسیح علیه السلام بر مىگردد، و مناسب است که ضمیر در «نادى» نیز به او بر گردد، ولى به هرحال آنچه در اینجا مورد توجه ما است این است که دستور به نذر سکوت، یک دستور الهى بود، خواه به وسیله فرشته الهى به (جبرئیل) ابلاغ شده باشد یا به وسیله حضرت مسیح علیه السلام و مىدانیم نذر همواره به کارى تعلق مىگیرد که داراى رجحان و مطلوبیت الهى باشد، بنابراین «روزه سکوت» – حداقل – در آن امت یک عمل الهى بود، و از تعبیر آیه چنین بر مىآید که نذر سکوت براى مردم آن زمان یک کار شناخته شده بود . به همین دلیل، هنگامى که مریم با اشاره اظهار داشت که روزه سکوت گرفتهام ظاهرا کسى بر این کار او ایراد نگرفت.
البته روزه سکوت در شریعت اسلام به خاطر تفاوت شرایط زمان و مکان تحریم شده و در حدیثى از امام سجاد، علىبنالحسین علیهم السلام مىخوانیم «وصوم الصمت حرام، روزه سکوت حرام است!» (حرعاملی، ۱۳۸۴، ج۷ :۳۹)
در حدیث دیگرى نیز از امام صادق علیه السلام مىخوانیم: «ولاصمتیوما الى اللیل; روزه سکوت از صبح تا به شب در اسلام وجود ندارد!» (همان:۴۹)
البته یکى از آداب صوم کامل در اسلام این است که انسان هنگام روزه گرفتن زبان خود را از آلودگى به گناه و سخنان باطل حفظ کند همانگونه که چشم و گوش را باید از آلودگى به گناه محافظت کرد. امام صادق علیه السلام در حدیثى مىفرماید: « إن الصیام لیس من الطعام و الشراب وحده ، إن مریم ( ع ) قالت : إنی نذرت للرحمن صوما، اى صمتا ، فاحفظوا ألسنتکم و غضوا أبصارکم …… ; روزه تنها از غذا و نوشیدنیها نیست (مگر نمىبیند که) مریم گفت: من براى خداوند رحمان روزهاى نذر کردهام; یعنى، سکوت را، بنابراین هنگامى که روزه هستید زبانهاى خود را حفظ کنید و چشمان خود را (از گناه) ببندید!» ( همان:۲۶۷)
در آیه۱۰ همین سوره (مریم) اشاره دیگرى به اهمیتسکوت دیده مىشود .آن جا که در داستان «زکریا» علیهالسلام مىخوانیم: «هنگامى که مژده تولد حضرت «یحیى» علیه السلام در آینده نزدیک به او داده شد در حالى که هم خودش پیر و ناتوان بود و هم همسرش نازا، از خداوند تقاضاى نشانهاى کرد، (قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّی آیَهً قَالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ …) (قرآن :۲۳-۱۰ ) و به او وحى شد که: نشانه تو آن است که سه شبانه روز تمام در حالى که زبانتسالم است قدرت سخن گفتن با مردم را نخواهى داشت (تنها زبانت به ذکر خدا و مناجات با او گردش مىکند.
درست است که در این آیه تحسین یا مذمتى از سکوت نیست، ولى همین اندازه که آنرا بهعنوان یک آیت الهى براى «زکریا» قرار داد دلیل بر این است که ارزشالهى دارد.
همین معنى در سوره آل عمران، آیه۴۱ نیز آمده است که «زکریا» پس از شنیدن این مژدهبزرگ (مژدهصاحب فرزند شدن، آن هم فرزند صالح و بسیار برجستهاى همچون یحیى علیه السلام) تقاضاى آیت و نشانهاى از پروردگارش کرد، در پاسخ به او فرمود:« آیت و نشانه تو آن است که سه روز جز با اشاره و رمز با مردم سخن نخواهى گفت :قال آیتک الا تکلم الناس ثلاثه ایام الا رمزا» (قرآن :۳- ۴۱).
بعضى از مفسران احتمال داده اند که خود دارى زکریا از سخن گفتن با مردم جنبه اختیارى داشته نه اینکه زبان او بىاختیار جز با ذکر خدا باز نمىشده، و به تعبیر دیگر، او مأمور به روزه سکوت در آن سه روز بود.
«فخر رازى» این قول را از «ابومسلم» نقل مىکند و آن را تفسیر زیبا و معقولى مىشمرد، ولى این تفسیر با محتواى آیه چندان سازگار نیست، زیرا زکریا درخواست آیه و نشانهاى براى آن بشارت الهى کرده بود و سکوت اختیارى نمىتواند دلیل بر این معنى باشد جز با تکلیف.
به هر حال، این گفتگوها درباره تفسیر آیه در آنچه ما به دنبال آن هستیم یعنى ارزش سکوت از نظر قرآن تأثیر چندانى ندارد; زیرا از آیات بالا بخوبى استفاده مىشود که سکوت یک ارزش والا داشته که به عنوان یک آیت الهى ارائه شده است.
۳-۸-۲- سکوت در روایات اسلامى
اهمیت «صمت» (سکوت) در روایات اسلامى بازتاب بسیار گستردهاى دارد، و نکتههاى دقیق و ظریفى درباره آن بیان شده، و آثار و ثمرات آن با تعبیرات جالبى تشریح شده است، که به بخشى از آن ذیلاً اشاره مىشود:
۱- در زمینه تاًثیر سکوت در تعمیق تفکر و استوارى عقل، از رسولخدا صلى الله علیه و آله نقل شده که فرمود:« إذا رَأَیْتُمُ الْمُؤْمِنَ صَمُوتاً فَادْنُوْا مِنْهُ فَإنَّهُ یُلْقِى الحِکْمَهَ وَالْمُؤْمِنُ قَلِیلُ الْکَلامِ کَثِیرُ الْعَمَلِ وَالْمُنافِقُ کَثِیرُ …; هنگامى که مؤمن را خاموش ببینید به او نزدیک شوید که دانش و حکمتبه شما القا مىکند، و مؤمن کمتر سخن مىگوید و بسیار عمل مىکند، و منافق بسیار سخن مىگوید و کمتر عمل مىکند.» (مجلسی، ۱۳۸۶ ج ۷۵: ۳۱۲)
۲- در حدیث دیگرى در همین زمینه از امام صادق علیه السلام مىخوانیم که فرمود: «دلیل العاقل التفکر و دلیل التفکر الصمت; نشانه عاقل فکر کردن و نشانه فکر کردن، سکوت نمودن است.» (همان : ۳۰۰)
۳- در حدیث دیگرى از امام امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است: «اکثر صمتک یتوفر فکرک و یستنر قلبک و یسلم الناس من یدک، بسیار خاموشى برگزین تا فکرت زیاد شود، و عقلت نورانى گردد، و مردم از دست (و زبان) تو سالم بمانند!» (ری شهری، ۱۳۸۶ ، ج ۲ :۱۶۶۷)
از این روایات بخوبى استفاده مىشود که رابطه دقیق میان بارور شدن فکر و اندیشه، با سکوت وجود دارد; دلیل آن هم روشن است، زیرا قسمت مهمى از نیروهاى فکرى انسان در فضول کلام و سخنان بیهوده از میان مىرود، هنگامى که انسان سکوت را پیشه مىکند، این نیروها متمرکز مىگردد، و فکر و اندیشه را به کار مىاندازد، و ابواب حکمت را به روى انسان مىگشاید، به همین دلیل، مردم سخن گفتن بسیار را دلیل کم عقلى مىشمرند و افراد کم عقل سخنان بیهوده بسیار مىگویند.
۴- از بعضى از روایات استفاده مىشود که یکى از مهمترین عبادت سکوت است، از جمله، در مواعظ پیامبراکرم صلىالله علیه و آله به ابوذر مىخوانیم: «اربع لایصیبهن الا مؤمن: الصمت وهو اول العباده……» چهار چیز است که تنها نصیب مؤمن مىشود، نخست سکوت است که سرآغاز عبادت مىباشد…» (همان :۱۰۸۰۵)
۵- از بعضى از احادیث استفاده مىشود که پرگویى مایه قساوت و سنگدلى است، در حدیثى از امام صادق علیه السلام مىخوانیم: «کان المسیح علیهالسلام یقول لا تکثر الکلام فى غیر ذکرالله فان الذین یکثرون الکلام فى غیر ذکر الله قاسیه قلوبهم ولکن لا یعلمون، حضرت مسیح علیه السلام مىفرمود، جز به ذکر خدا سخن زیاد مگویید، زیرا کسانى که در غیر ذکر خدا سخن بسیار مىگویند دلهایى پر قساوت دارند ولى نمىدانند!» (کلینی، ۱۳۸۷، ج ۲: ۱۱۴)
۶ – در حدیث دیگرى از امام علىبنموسىالرضا علیهم ا السلام مىخوانیم: سکوت نه تنها از اسباب علم و دانش است، بلکه راهنما به سوى هرخیر و نیکى است، فرمود: «ان الصمتباب من ابوااب الحکمه، ان الصمتیکسب المحبه انه دلیل على کل خیر، سکوت درى از درهاى دانش است، سکوت محبت مىآورد، و دلیل و راهنماى همه خیرات است.» (همان، ج۲: ۱۱۳)
این که مىفرماید: سکوت محبت مىآورد به خاطر این است که بسیارى از رنجشها و عداوتها از نیش زبان زدن و تعبیرات نامناسب درباره اشخاص حاصل مىشود، و سکوت انسان را از آن نجات مىدهد.
۷- سکوت سبب نجات از بسیارى از گناهان مىشود و در نتیجه کلید ورود در بهشت است. چنانکه در حدیثى از پیامبراکرم صلى الله علیه و آله مىخوانیم: «که مردى نزد آن حضرت آمد (و طالب سعادت و نجات بود) پیغمبر صلىالله علیه و آله فرمود: آیا تو را به چیزى راهنمایى کنم که خدا به وسیله آن تو را وارد بهشت مىسازد، عرض کرد آرى اى رسولخدا! سپس دستور به انفاق و یارى مظلوم و کمک از طریق مشورت فرمود، و بعد دستور به سکوت داد و فرمود: «فاصمت لسانک الا من خیر; سکوت اختیار کن جز از نیکیها» و در پایان افزود: «هرگاه یکى از این صفات در تو باشد، تو را به سوى بهشت مىبرد.» (همان، ج ۲: ۱۱۶)
۸- بىشک یکى از آثار مثبتسکوت، آراسته شدن به زیور وقار است. همانگونه که در حدیثى از امیرمؤمنان على علیه السلام مى خوانیم: «الصمتیکسیک الوقار، و یکفیک مئونه الاعتذار;سکوت لباس وقار برتو مىپوشاند و مشکل عذر خواهى را از تو بر مىدارد!» (شیخ الاسلامی، ۱۳۸۵ : ۱۸۲۷)
۹- همین معنى به شکل گویاترى در حدیث دیگرى از همان حضرت آمده است، فرمود: «ان کان فى الکلام بلاغه ففى الصمت السلامه من العثار، اگر در سخن گفتن، بلاغت بوده باشد، در سکوت سلامت از لغزشهاست!» (غرر الحکم، شماره ۳۷۱۴)
۱۰- این بحث را با حدیث دیگرى از امام حسن علیه السلام ادامه مىدهیم که فرمود: «نعم العون الصمت فى مواطن کثیره و ان کنت فصیحا، سکوت یاور خوبى است در بسیارى از موارد، هرچند سخن گویى فصیح باشى!» (ریشهری، ۱۳۸۶: ۱۰۸۲)
آنچه در بالا درباره اهمیتسکوت و آثار سازنده و مثبت آن در تعمیق تفکر آدمى و جلوگیرى از اشتباهات و مصون ماندن از انواع گناهان و حفظ شخصیت و ابهت و وقار، و عدم نیاز به عذر خواهىهاى مکرر و مانند آن آمد، به این معنى نیست که سخن گفتن همه جا نکوهیده و مذموم باشد، و انسان از همه چیز لب فرو بندد، چرا که این خود آفتبزرگ دیگرى است.
هدف از ستایش سکوت در آیات و روایات اسلامى، باز داشتن از پرگویى و سخنان لغو و بیهوده و گفتارهاى اضافى و غیر لازم است وگرنه در بسیارى از موارد، سخن گفتن، واجب و لب فرو بستن و سکوت، حرام مسلم است.
مگر نه این است که نعمت بیان به صورت بزرگترین نعمت در سوره الرحمن بعد از نعمت آفرینش انسان شمرده شده است، و یکى از بزرگترین افتخارات نوع بشر داشتن زبان گویا و قدرت بر تکلم است.
امر به معروف و نهى از منکر، تعلیم علوم واجبه، ارشاد جاهل، تنبیه غافل، و راهنمایى به سوى حق و عدالت، و بسیارى از شؤون تعلیم و تربیتبه وسیله زبان انجام مىگیرد، هیچ دانشمند و صاحب فکرى نمىگوید در این گونه موارد باید سکوت کرد. آنچه مایه بدبختى انسان و بازداشتن او از تهذیب نفس و سیر و سلوک الىالله استسخنان اضافى و به اصطلاح «فضولالکلام» است، بنابراین، باید از هرگونه افراط و تفریط در این مساله شدیدا پرهیز کرد.
امام سجاد علىبنالحسین علیهما السلام در این باره سخنى دارد، که سخن آخر و قول فصل است و حق مطلب را بخوبى ادا فرموده است. کسى از آن حضرت پرسید: آیا سخن گفتن افضل استیا سکوت؟ امام علیه السلام در جواب فرمود:
«لکل واحد منهما آفات فاذا سلما من الافات فالکلام افضل من السکوت. قیل کیف ذلک یا بن رسول الله علیه السلام؟ قال: لان الله عزوجل ما بعث الانبیاء و الاوصیاء بالسکوت، انما بعث-هم بالکلام، و لا استحقت الجنه بالسکوت و لا استوجبت ولایه بالس-کوت و لا توقیت النار بالسکوت انما ذلک کله بالکلام، ما کنت لاعدل القمر بالشمس انک تصف فضل السکوت بالکلام و لست تصف فضل الکلام بالسکوت»، هرکدام از این دو آفاتى دارد، هرگاه هر دو از آفت در امان باشد، سخن گفتن از سکوت افضل است، عرض شد اى پسر رسولخدا چگونه است این مطلب؟ فرمود: این به خاطر آن است که خداوند متعال، پیامبران و اوصیاى آن ها را به سکوت مبعوث و مامور نکرد، بلکه آنها را به سخن گفتن مبعوث کرد، هرگز بهشتبا سکوت به دست نمىآید، و ولایت الهى با سکوت حاصل نمىشود، و از آتش دوزخ با سکوت رهایى حاصل نمىشود، همه اینها به وسیله کلام و سخن به دست مىآید، من هرگز ماه را با خورشید یکسان نمىکنم، حتى هنگامى که مىخواهى فضیلتسکوت را بگویى با کلام آن را بیان مىکنى و هرگز فضیلت کلام را با سکوت شرح نمىدهى!» (مجلسی، ۱۳۸۶ ج ۶۸: ۲۷۴)
بىشک «سکوت» و «سخن گفتن» هر کدام جایی و مقامى دارد و هر یک از آنها داراى جنبههاى مثبت و جنبههاى منفى است، و بى شک جنبههاى مثبتسخن گفتن فزونتر از جنبههاى منفى آن است; ولى از آنجا که جنبههاى مثبتسخن گفتن هنگامى آشکار مىشود که انسان در مراحل تهذیب نفس توفیق کافى یافته باشد، به همین دلیل کسانى را که در آغاز راهند بیشتر توصیه به سکوت مىکنند، و بعد از کسب سلطه بر هواى نفس و به اصطلاح مالک زبان شدن، مأمور به سخن گفتن و هدایت مردم مىشوند.
در اینجا معیار روشنى داریم، هرگاه ما سخنانى را که در شبانه روز مىگوییم روى یک نوار ضبط کنیم و بعد با دقت و سخت گیرى و خالى از تعصب به بررسى آن بپردازیم مشاهده مىکنیم که از میان صدها یا هزاران کلمه که در طول یک شبانه روز از ما صادر شده، مقدار کمى از آن مربوط به اهداف الهى یا حوایج زندگى و ضروریات حیات مىباشد و بقیه «فضول کلام» و سخنان اضافى است که در لابهلاى آن احیاناً مطالب ناروا و گناه آلود یا سخنان مشکوک و مشتبه مىباشد.
این نکته نیز شایان توجه است که «صمت» و «سکوت» هر چند در منابع اصلى لغت تقریبا به یک معنى تفسیر شده است، ولى در کلمات بعضى از علماى اخلاق تفاوتى در میان آن دو دیده مىشود، به این معنى که، سکوت ترک کلام بطور مطلق است، ولى «صمت» به معنى ترک سخن گفتن در امورى است که هدف صحیحى را تعقیب نمىکند (ترک ما لا یعنیه) و آنچه براى سالکان الى الله و راهیان راه خدا و علاقهمندان به تهذیب نفس ضرورت دارد، بیشتر «صمت» است نه «سکوت».
۳-۸-۳- نقش سکوت و اصلاح زبان
آنچه در بحث پیشین، یعنى اهمیتسکوت و صمت و تاثیر آن در تهذیب نفوس و اخلاق گذشت، در واقع یکى از طرق اساسى براى پیشگیرى از آفات زبان است، چرا که زبان مهمترین کلید دانش و فرهنگ و عقیده و اخلاق است، و اصلاح آن سرچشمه همه اصلاحات اخلاقى، و انحراف آن سبب انواع انحرافات است، بنابراین، بحث اصلاح زبان بحثى فراتر از مسأله سکوت مىباشد.
اصلاح زبان و گفتار از آنجا اهمیت فوقالعاده در بحث هاى اخلاقى به خود گرفته، که زبان ترجمان دل و نماینده عقل و کلید شخصیت انسان و مهمترین دریچه روح است.
به تعبیر دیگر، آنچه بر صفحه روح انسان نقش مىبندد، قبل از هر چیز بر صفحه زبان و در لابهلاى گفتههاى او ظاهر مىشود. جالب این که اطباى پیشین سلامت و انحراف مزاج انسان را نیز از مشاهده زبان او کشف مىکردند، و در آن زمان که مسأله آزمایش خون و ترشحات بدن، یا عکسبردارى وجود نداشت، زبان به عنوان تابلویى براى تشخیص سلامت و بیمارى دستگاه هاى درون شمرده مىشد، و پزشکان آگاه، با یک نگاه به زبان، بسیارى از مسایل را درباره سلامتى و بیمارى افراد کشف مىکردند.
در مورد مسایل اخلاقى و فکرى نیز همین امر صادق است، زبان مىتواند نشانهای براى کشف انواع مفاسد اخلاقى درونى مورد استفاده قرار گیرد، همانگونه که آلودگى زبان مىتواند انعکاس وسیعى در روح انسان داشته باشد.
روى این جهات، همواره علماى اخلاق اهمیتخاصى براى اصلاح زبان قائل بوده و هستند، و اصلاح آن را گام مهمى براى تقویت فضائل اخلاق، و تکامل روح مىشمرند.
در حدیث معروفى که در لابهلاى کلمات قصار مولاامیرمؤمنان على علیهالسلام آمده این حقیقت منعکس شدهاست؛ آنجاکه مىفرماید: «تکلموا تعرفوا فان المرء مخبوء تحت لسانه، سخنبگویید تاشناخته شوید، چراکه شخصیت انسان در زیر زبان او نهفته شدهاست.» (نهجالبلاغه: ۳۹۲)
در حدیثى از رسولخدا صلى الله علیه و آله مىخوانیم: «لا یستقیم ایمان عبد حتى یستقیم قلبه، و لا یستقیم قلبه حتى یستقیم لسانه، ایمان کسى استقامت و راستى پیدا نمىکند، مگر این که قلب او راستى و استقامتیابد قلب نیز راستى استقامت نمىیابد مگر این که زبان راستى و استقامت پیدا کند.» (مجلسی، ۱۳۸۶ ج ۶۸ :۲۸۷)
با این اشاره به اصل سخن باز مىگردیم، و بحث را در چهار محور آغاز مىکنیم:
۱- اهمیت زبان به عنوان یک نعمتبزرگ الهى
۲- رابطه نزدیک اصلاح زبان با اصلاح روح و فکر و اخلاق
۳- آفات زبان
۴- اصول کلى جهت مبارزه با آفات زبان
در محور اول، قرآن مجید در دو آیه از سوره «بلد» و «الرحمن» حق سخن را ادا کردهاست.
در سوره بلد، آیه۸ تا ۱۰، مىخوانیم: « اَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَیْنَیْنِ *وَلِسَاناً وَشَفَتَیْنِ *وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ* فَلاَ اقْتَحَمَ …آیا براى او (انسان) دو چشم قرار ندادیم و یک زبان دو لب ؟و او را به خیر وشرش هدایت نمودیم» (قرآن کریم: ۹۰- ۸)
آیات فوق در مقام بیان بزرگترین نعمتهاى الهى است، نعمت چشم و زبان و لبها، نعمت هدایت، و معرفتخیر و شر.
زبان از شگفتانگیزترین اعضاى بدن انسان است و وظایف سنگین برعهده دارد که بر عهده هیچ یک از اعضاء بدن نیست; علاوه بر این که کمک مؤثرى به بلع غذا مىکند و در جویدن نقش مهمى دارد و مرتباً لقمه غذا را به زیر چکش دندان ها هل مىدهد ولى به قدرى این کار ماهرانه انجام مىگیرد که خود را از ضربات دندانها دور نگه مىدارد، در حالى که دائماً در کنار آن و چسبیده به آن است .
گاهى به ندرت هنگام جویدن غذا زبان خود را جویدهایم و این عضو بسیار ظریف و آسیب پذیر آزرده شده، و فهمیدهایم که اگر آن مهارت فوقالعاده در زبان نبود که خود را از ضربات دندانها حفظ کند همه روز چه بر سر ما مىآمد. اضافه بر این، بعد از خوردن غذا فضاى دهان و دندانها را کاملاًجاروب و تمیز مىکند. ولى از همه مهتر مسأله سخن گفتن است که با حرکات بسیار سریع و منظم و پى در پى و جستوخیز زبان در جهات ششگانه، انجام مىگیرد.
جالبتر این که خداوند براى سخن گفتن وسیلهاى براى انسان قرار داده که بسیار سهلالتناول و در دسترس همگان است؛ نه خسته مىشود، نه ملالى به آن دست مىدهد، و نه هزینهاى دارد. و از آن عجیب تر، مسأله استعداد تکلم در انسان است که در روح آدمى به عنوان یک عنایت بزرگ الهى به ودیعه گذارده شده و انسان مىتواند جمله بندىهاى نامحدودى در اشکال بىشمار براى بیان مقاصد بسیار متنوع خود ترتیب دهد. اضافه بر این، آن چنان استعدادى براى وضع لغات مختلف به او داده که محصول آن هزاران نوع زبان است، و با گذشت زمان، برآن نیز افزوده مىشود.
شایان توجه این که: در آیات بالا نعمت «لبها» را در کنار زبان قرار داده چرا که از یک سو بسیارى از حروف الفبا به کمک لبها ادا مىشود، و وسیله مؤثرى است براى بریدن اصوات و کلمات و تنظیم حروف در کنار یکدیگر.
در آغاز سوره الرحمن (آیات ۱ تا ۴) نیز تعبیر بسیار مهمى درباره نعمتبیان که مولود زبان است آمده، و بعد از ذکر نام خداوند «رحمان» که رحمتش دوست و دشمن را احاطه کرده، اشاره به مهمترین مواهب الهى یعنى قرآن و سپس اشاره به آفرینش انسان و بعد نعمتبیان را به عنوان یک موهبت عظیم بیان مىدارد و مىفرماید: « الرحمـن* علم القرءان* خلق الإنسان* علمه البیان» خداوند رحمان انسان را آفرید (و) به او بیان آموخت.» (قرآن، ۵۵: ۱-۴) بهاین ترتیب، قرآن کریم نعمت بیان را به عنوان مهمترین نعمتها بعد از آفرینش انسان ذکر مىکند.
اگر نقش بیان را در تکامل و پیشرفت زندگى انسانها و پیدایش و گسترش تمدنها در نظر بگیریم یقین خواهیم کرد که اگر این نعمتبزرگ الهى نبود، هرگز انسان نمىتوانست دانشها و تجربیات خود را به آسانى از نسلى به نسل دیگر انتقال دهد، و سبب پیشرفت علم و دانش و تمدن و دین و اخلاق گردد.
به هر حال، نعمت بیان از مهمترین و شگفتانگیزترین نعمتها و مواهب الهى است که آسایش و آرامش و پیشرفت و تکامل انسانها رابطه بسیار نزدیکى با آن دارد.
این مسأله در روایات اسلامى نیز بازتاب گستردهاى دارد، از جمله از سخنان امیرمؤمنان على علیه السلام مىخوانیم: «ماالاْنسان لولا اللسان الاّ صوره ممثله اَوْ بهیمه مُهْمَلَه»، اگر زبان نبود انسان چه بود؟! چیزى جز یک مجسمه یا حیوان رها شده در بیابان!» (شیخ الاسلامی، ۱۳۸۵: ۹۶۴۴)
امام در این گفتار پر معنى حق مطلب را درباره اهمیت زبان بیان کرده و مىفرماید آنچه انسان را از حیوانات ممتاز ساخته است همین نعمت زبان اوست.
این احادیث را با حدیث دیگرى از امام امیرمؤمنان على علیه السلام پایان مىدهیم، هر چند روایات در این زمینه بیش از اینهاست، فرمود: أیُّهَا النّاسُ فِى الاِْنْسانِ عَشْرَ خِصالٍ یُظْهِرُها لِسانُهُ: شاهِدٌ یُخْبِرُ عَنِ الضَّمیرِ وَ …:
در انسان ده خصلت است که آن ها را با زبان ظاهر مىکند:
شاهدى است که از درون خبر مىدهد.
و داورى است که حق و باطل را از هم جدا مىسازد.
و سخنگویى است که به سؤالات پاسخ مىگوید.
و شفاعت کنندهاى است که سبب وصول به نیازها است.
و توصیف کنندهاى است که اشیاء را معرفى مىکند.
و امیرى است که به نیکیها دعوت مىنماید.
و واعظى است که از قبیح باز مىدارد.
و تسلى دهندهاى است که غمها با او فرو مىنشیند.
و ستایشگرى است که زنگار کینهها را از دلها پاک مىکند.
و هنرمندى است که گوش ها به سبب او لذت مىبرند.» (کلینی۱۳۸۷ جلد ۸ :۲۰)
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 12:57:00 ق.ظ ]