د) مهارتهای استدلالی مناسب ه) توانایی یادگیری و) علاقه به یادگیری وپیشرفت.
صلاحیت شغلی:[۳۵] نوجوان باید به الف) اگاهی وانتخابهای شغلی مناسب
ب ) درک مراحل عمل و انتخاب ج) آمادگی های مناسب جهت کارورزی در دوره های مختلف د ) درک ارزش زمان کار واوقات فراغت ،دست یابد.
صلاحیت زندگی وشهروندی:[۳۶] دراین زمینه نوجوان باید موارد زیر را درک نماید الف) تاریخ ملی واجتماعی جامعه ب ) ارزشهای جامعه ج ) ضرورت احساس مقابله به مثل ومسئولیت دررابطه با جوامع بزرگتر د) احساس اینکه آنها می توانند درجامعه مشارکت داشته باشند.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
این صلاحیت های چارچوب معینی را برای تعامل با نوجوانان فراهم می آورد. انجمن عالی رشد نوجوانان نیز بر اهمیت سرمایه گذاری روی نوجوانان وجوانان، به منظور دستیابی آنها به زندگی بهتر در بزرگسالی را متذکر شده است. از طرف دیگر، باید شرایطی برای پرورش نوجوانان فراهم کنیم که آنها با موفقیت به دوره بزرگسالی گام بر می دارند.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.
۲-۲-۲٫ نیازهای دوره نوجوانی
نوجوانان همانند گلها دارای نیازهای بخصوصی هستند که باید به نحوی برآورد شود. این نیازهای اساسی، مبنایی برای رشد سالم ومداوم نوجوان می باشد.پیتمن[۳۷] ،(۱۹۹۱)، اسکیلز[۳۸] (۱۹۹۱) واجینتون(۱۹۹۴) نیازهای اساسی دوره نوجوانی را مشخص نموده اند که به شرح ذیل می باشد:
تعاملات اجتماعی مثبت : نوجوان به احساس تعلق داشتن تمایل دارد و به فرصتهایی نیازمند است تا روابط اجتماعی مثبتی را با بزرگسالان وهمسالانش شکل دهد.
موانع ومحدودیتهای واضح وسازمان یافته همراه باامنیت : انتظارات، ساختار و محدودیتها برای نوجوانان اهمیت دارد چرا که آنهااحساس مسئولیت می کنند و همچنین تصویر روشنی ازنکات مثبت ومنفی خود به دست می آورند.
احساس تعلق وفعال بودن واقعی در خانواده ،مدرسه و جامعه : نوجوان تمایل داردبخشی از خانواده، مدرسه و جامعه اش باشد و در فعالیتهای آن مشارکت داشته باشد.
ابراز وجود : نوجوان به فرصتهایی نیاز دارد که به دیگران بگوید کیست و چگونه احساس و فکر می کند. موسیقی، نویسندگی، ورزش، آشپزی، وسایر فعالیتها به نوجوان برای دستیابی به این هدف کمک می کند.
ارزش قائل شدن برای خود ودیگران: مشغول شدن در فعالیتهای ارزشمند وبا معنی، که به اهداف بزرگتری مربوط می شود برای نوجوان فوق العاده اهمیت دارد.
فعالیت جسمانی: نوجوان نسبتاً تمایل زیادی به فعالیت جسمانی دارد و نیز به فعالیت بدنی وتفریح، نیاز مبرم دارد.
احساس عدم وابستگی، استقلال وکنترل: نوجوان احساس بالغ شدن می کند ،می خواهد به استقلال بیشتر دست یابد وروی زندگی خودش، کنترل ونفوذ داشته باشد.
روابط نزدیک: نوجوان به فرصتهایی نیازمند است تا روابط نزدیکی با همسالان وبزرگسالان شکل دهد.
احساس صلاحیت وپیشرفت: وجود فرصتهایی برای نوجوان برای دست یابی به شناخت بیشتر وکسب موفقیت از اهمیت خاصی برخوردار است.
احساس فردیت، هویت یابی وشناخت خود: نوجوان به فرصتهایی نیازمنداست تا به عنوان یک«شخص» معرفی شود و برمبنای نظرات مثبت دیگران، هویت واعتماد به نفس خودش را بیان نماید(هادسون، ۱۹۹۷).
۳-۲-۲٫ لزوم روابط اجتماعی
انسان موجودی اجتماعی است و ادامه زندگی او به صورت انفرادی، تقریباً غیرممکن میباشد. از لحظه ای که فرد متولد می شود، در ارتباط با دیگران می باشد وتأمین نیازهای او ایجاب می کند که با دیگران تعامل داشته باشد، نیاز به تعامل وارتباط درتمام مراحل رشد فرد وجود دارد.کورسارو(۱۹۸۱) دراین مورد میگوید؛ غالب کودکان پیشدبستانی از بودن با همسالان خود لذت می برند. وقتی که تنها هستند غالباً تمایل دارند باهمسالانشان بازی کنند. در دوره دبستان وسنین نوجوانی هم روابط اجتماعی نزدیکتر، بیشتر وبا ثبات تر می شود(ماسن و دیگران، ۱۳۷۰). هارتاپ درمطالعات خود به این نتیجه رسید که تجارب همسالان دردوران کودکی ونوجوانی با سازگاری بعدی آن، ارتباط دارد. همچنین کودکانی که روابط نامطلوبی باهمسالان دارند، نسبت به آنهایی که با همسالان خود به خوبی کنار می آیند، احتمال بیشتری دارد که در بزرگسالی به روانپریشی، روان نژندی، ناسازگاری های رفتاری، بزهکاری ومشکلات دیگر دچار شوند.(همان منبع)
همان طور که مشاهده می شود ، روابط انسانی برای ارضای نیازهای اساسی ما ضروری هستند. داشتن چنین روابطی با دیگران، کلید رشد وکمال آدمی است. آنچه که امروز هستیم و آنچه که در آینده خواهیم شد، هر دو معلول روابط ما با دیگران اند واین روابط ،رفتار ما را به صورت یک انسان اجتماعی شکل می دهد. همچنین درمنحصر به فرد بودن شخصیت، هویت ومفهوم خویشتن ما نقش عمده دارد. در واقع دیگران برای ما مثال آئینه هستند. یعنی ما را به خودمان نشان می دهند وهم الگوی تقلید ما هستند. بااین وجود باید پذیرفت که ممکن است همین روابط، هسته مرکزی اکثر مشکلات، اختلالات وناراحتیهای ما باشند. چنانچه می بینیم اکثر مشکلات انسان عمدتاً اجتماعی وناشی از ارتباط با دیگران است(ثنائی.۱۳۶۹). انسان دربسیاری از شئونات زندگی خود با سایر افراد جامعه دررابطه وفعل وانفعال مداوم می باشد. او باید برای ادامه حیات وتأمین نیازهای خود به زندگی گروهی تن در دهد وبا دیگران برای رسیدن به هدفهای مشترک، تشریک مساعی نماید. درچنین شرایط ودر رابطه با سایر افراد جامعه است که هرکس ناگزیر باید به نوعی سازگاری رضایت بخش دست یابد وبه همین دلیل است که مشکلات وموانع سازگاری آدمی از حیات اجتماعی اومایه میگیرد(والی پور، ۱۳۶۰) به اعتقاد گلاسر، نیازهای آدمی صرفاً از طریق تعامل وبرخورد با دیگرافراد بشری، قابل ارضاء است. روابط ،اساس بی مانندی هر فرد وقبول معیارهای اجتماعی از طرف اوست وانگیزه ایجاد روابط نیز، نیازهای افراد است. روند رشد وتکامل آدمی، مستلزم تعامل بین نیازها وروابط انسان است که نتیجه آن، همان شخصیت وهویت منحصر به فرد آدمی است. مشکلات وموانعی که در راه رشد به وجود میآیند، عمدتاً شامل دو دسته از عوامل می شوند. نخست مشکلاتی که به دلیل ارضاءنشدن نیازها به وجود می آیند، دوم مشکلات ناشی از روابط انسانی. مسائل ومشکلات ناشی از نیازها، ماهیتاً درون فردی است، درحالیکه مشکلات اجتماعی، بیشتر بین فردی می باشد (ثنائی، ۱۳۶۹).
با توجه به مطالب فوق می توان بیان نمود که هر موجودی برای بقای خود وارضای نیازهایش تلاش می کند تا با محیطی که درآن زندگی می کند، سازگار شود. این تلاش در انسان، فرایندی پویا ومداوم است. چون هم نیازهای او متنوع ودرحال دگرگونی است وهم شرایط واوضاع محیطی که نیازهای انسان درآن، باید برآورد شود- درحال تغییر ودگرگونی است. ارضای هر کدام از نیازهای مذکور، می تواند زمینه های رشد وتکامل انسان را فراهم کند درحالیکه اگر این نیازها به خوبی برآورد نشود وبا موانعی روبرو گردد، مشکلات متعددی برای انسان پدید می آید. پس انسان به طور دائمی در صدد رفع آنها وسازگاری به معنای خاص خودش با آنهاست. این درحالی است که بیشتر نیازها درقالب روابط پویا ومداوم انسان در اجتماع، ارضاء میشود.
دانشمندان جامعهشناس، اساس رشد و تعالی انسان را در روابط اجتماعی او میدانند، انسان در بسیاری از شئون زندگی اجتماعی خود با سایر افراد جامعه، در رابطه و فعل و انفعال مداوم قرار دارد، او برای ادامه حیات و تأمین احتیاجات خود به زندگی گروهی تن میدهد و با دیگران برای رسیدن به هدفهای مشترک تلاش مینماید. در چنین شرایط و در ارتباط با سایر افراد جامعه است که هر کس ناگزیر باید به نوعی سازگاری رضایتبخش دست یابد. به همین دلیل است که مشکلات و موانع سازگاری آدمی، از حیات اجتماعی او سایه میگیرد. در فرایند سازگاری و رفع نیازها و تحقق خواسته ها انسان خود را در شرایطی میبیند که ناشی از مقررات، محدودیتها، امر و نهیها، معیارها و آداب و رسوم اجتماعی است. او باید خود را با این شرایط تطبیق دهد. نه تنها موانع – مشکلات، ناکامیها و شکستهای آدمی، ناشی از اوضاع و احوال اجتماعی محیط اوست، بلکه نیازها، آرمانها و هدفهای او نیز، رنگ اجتماعی به خود گرفته، و ساخته و پرداخته فرهنگ و محیطی می شود که در آن زندگی می کند.
اگر فردی نتواند، سازگاری جمعی پیدا کند، دچار تعاملهای اجتماعی معیوب می شود. تعاملهای اجتماعی معیوب، به وضعیتی اطلاق می شود که فرد با کمیت ناکافی یا بیش از حد و یا با کیفیتی غیرمؤثر در ارتباطات اجتماعی شرکت می کند. از جمله علل اجتماعی این امر، نیازهای وابستگی کامیاب نشده، تثبیت در مراحل اولیه رشد، الگوسازی و تقلید از نقش بطور منفی، عزت نفس پائین، اختلال در خود پنداره، عدم وجود افراد حائز اهمیت در زندگی، عدم کسب مهارت، اعتماد در مقابل عدم اعتماد، محرومیت از مهر مادر، عقبماندگی ذهنی ضعیف،روابط ناموفق والد- فرزندی، نظام خانوادگی معیوب، تثبیت در مرحله اصلاح رشد، ترسهای شدید از ترک شدن و فقدان هویت شخصی( اسلامی نسب، ۱۳۷۳).
۳-۲٫ مبانی تئوریک سازگاری
۱-۳-۲٫ مبانی نظری سازگاری اجتماعی
تعریف و توصیف سازگاری اجتماعی
در مورد مفاهیم سازگاری [۳۹]، ناسازگاری[۴۰] و سازگاری اجتماعی، تعاریف متعددی از سوی اندیشمندان، روانشناسان و جامعهشناسان ارائه شده است. ابتدا برای روشن شدن مفهوم، تعاریفی چند از سازگاری و ناسازگاری ارائه می شود و سپس به مبحث اصلی یعنی تعریف سازگاری اجتماعی میپردازیم.
کلمه ناسازگاری که آن را به زبان انگلیسی MaladJustment گویند، مفهومی است جدید، که با تحول علوم انسانی بوجود آمد. نیم قرن پیش، این گروه را افراد غیرعادی یا غیرطبیعی میگفتند و این اصطلاح، معرف ناسازگاری، نابهنجاری و آشفتگی روانی بود. با پیشرفت و توسعه مکتب اصالت رفتار، تعریف روانشناسی تغییر یافت و ازآن پس آن را علم سازگاری با محیط و ملاک و میزان رفتار عادی شمردند و سازگاری فرد را در رفتار، ملاک عادی بودن یا غیر عادی بودن قرار دادند و کلمه ناسازگاری را به جای غیر عادی انتخاب کردند( یزدخواستی، ۱۳۸۵).
لاقون [۴۱](۱۹۷۶، به نقل از یمنی درزی سرخابی، ۱۳۷۱) ناسازگاری در جوانان را بدین صورت بیان می کنند: گاهی به جوانی ناسازگار گفته می شود که اختلالات، کاستیهای استعدادی، ضعف کارایی عمومی، همچنین اشکالات منشی وی، سبب می شود که در حاشیه یا در ستیز مداوم با واقعیتها یا تقاضاهای پیرامون، متناسب با سن و ریشه اجتماعی مربوطه قرار گیرد.گاهی نیز به جوانی اطلاق می شود که استعداد و کارایی او کافی بوده، منش او طبیعی، ولی از محیطی رنج میبرد که با نیازهای بدنی، عاطفی فکری و معنوی او مطابقت ندارد.
حال با روشن شدن مفهوم ناسازگاری، اصطلاح سازگاری بهتر مشخص می شود. سازگاری می تواند واجد طیف گستردهای باشد وابعادی چون اجتماع، خانواده، عواطف، شغل ، بهداشت، ازدواج و جز آن ر ا شامل شود. برخی از صاحبنظران به ارائه تعاریف در هر یک از ابعاد مذکور پرداختهاند، گروهی بر این اعتقادند که سازگاری اجتماعی در رأس واقع شده است و چنانچه فردی در این زمینه قادر به انجام وظیفه گردد، در بقیه طیفها نیز با مشکلات چندانی روبرو نخواهد شد و پایه استدلال خود را هم، طرح این جمله میداند که، انسان موجودی اجتماعی است (یزدخواستی،۱۳۸۵). به هر حال بهتر است برای دستیابی به دیدگاه جامع و وسیعی از مفهوم و چارچوب نظری سازگاری اجتماعی، ابتدا به تعریف آن بپردازیم.
سازگاری اجتماعی به عنوان مهمترین نشانه سلامت روان، از مباحثی است که در دهه های اخیر توجه بسیاری از جامعه شناسان، روان شناسان و به ویژه مربیان را به خود جلب کرده است. همان گونه که در قسمتهای قبلی نیز به آن اشاره شد، رشد اجتماعی انسان، برای ادامه حیات او، از ضرورت زیادی برخوردار است. شاید بتوان گفت که رشداجتماعی، مهمترین جنبه رشد وجود هر شخص است. معیار اندازه گیری رشداجتماعی هر کس نیز، میزان سازگاری او با دیگران است. این دیگران، شامل افرادی مانند دوستان ، معلمان، افراد خانواده، بستگان، همسایگان و… می شود، حتی کسانیکه برای اولین بار انسان با آنها برخورد می کند. رشداجتماعی، نه تنها در سازگاری با اطرافیانی که فرد هم اکنون با آنها درارتباط است موثر است. بلکه بعدها در میزان موفقیت شغلی وپیشرفت اجتماعی آنها نیز تاثیر دارد(وایتزمن ،۱۳۷۳).
دراین زمینه وایزمن[۴۲](۱۹۷۵) معتقد است که سازگاری، به طور کلی عبارت است ازتعامل میان فرد ومحیط اجتماعی، لذا شیوه های خاص رفتار که به آنها هم گفته میشود، معمولاً به عنوان شیوه های مناسب رفتاری پذیرفته شده اند(آقا محمدیان شعرباف،۱۳۷۵). واقعیت نیز این است که انسان دربسیاری از شئون زندگی خود باسایر افراد جامعه دررابطه وفعل انفعال مداوم قرار دارد وحتی آدمی باید نیازهای زیستی خود را نیز در اوضاع واحوال متغیر اجتماعی، ارضاء نماید. همچنین باید برای ادامه حیات وتأمین حوائج خود، به زندگی گروهی تن دردهد وبا دیگران، برای رسیدن به هدفهای مشترک، تشریک مساعی کند. درچنین شرایطی ودر رابطه با سایر افراد جامعه است که هرکس ناگزیر باید به نوعی سازگاری دست یابد(والی پور، ۱۳۶۰).
درعین حال، باید متذکر شد که انسان برای دستیابی به سازگاری، باید با دونوع عوامل پیچیده وبغرنج مقابله کند. ازیک طرف نیازهای او پیچیده، متنوع ، متغیر واغلب مبهم وناشناخته هستند. از نیازهای زیستی گرفته تانیازهای اجتماعی و… واز طرف دیگر، انسان باید این خواسته ها را درمحیط اجتماعی معین ، ودر چارچوب سیستم تولیدی، اقتصادی و مقرارت، انتظامات، انتظارات ورسوم وفرهنگ خاصی تأمین کند که از امر ونهی ها ،موانع، مشکلات ومحدودیتهای فراوان انباشته شده است. سازگاری اجتماعی هم براین ضرورت متکی است که نیازها و خواسته های فرد با منافع وخواسته های گروهی که درآن زندگی می کند هماهنگ ومتعادل شود و تاحد امکان، ازبرخوردو اصطکاک مستقیم وشدید با منافع وضوابط گروهی جلوگیری به عمل آید(اسلامی نسب، ۱۳۷۳).
عکس مرتبط با اقتصاد
برای سازگاری اجتماعی تعاریف متعددی ارائه شده است اماتاکنون هیچ تعریف مورد قبول همگان، از آن ارائه نشده است. دلیل آن هم می تواند، تاکید صاحبنظران ،روی جنبه های مختلف سازگاری باشد. بااین حال، دراینجا سعی می شود تعدادی از این مهمترین تعاریف ارائه شود. فرانسیس وبروان[۴۳](۱۹۶۵) سازگاری اجتماعی را به عنوان جریانی تعریف کرده اند که به وسیله آن روابط میان افراد، گروه ها وعناصر فرهنگی دروضع رضایت بخشی برقرار باشد. به عبارت دیگر روابط میان افراد وگروه ها به طوری برقرار شده باشد که رضایت متقابل آنها را فراهم سازد (بهرام زاده، ۱۳۷۱).
به اعتقاد سالیوان(۱۹۵۷) [۴۴] درجریان سازگاری اجتماعی موضوع ارتباط فرد باافراد دیگر مطرح می شود. دراین جریان، برخورد انگیزه ها وخواسته های فرد باضروریات زندگی گروهی نمایان می شود.(صیادپور، ۱۳۷۲).
تجربه ثابت شده است نوجوانانی که از طفولیت، درخانه ودبستان سازگار بوده اند. دراجتماع نیز، قابلیت سازگاری مناسبی از خود نشان داده اند.(خسروپور، ۱۳۵۴).
ریموند بودون[۴۵]معتقد است برای اینکه سازگاری اجتماعی یک فرد، عملی باشد لازم است که :
افکار وبرخوردهای گروه درتضاد باافکار وبرخورد های فرد، که مشخص کننده ی تعلق او به گروه دیگر است، نباشد.
افکار وبرخوردهای گروه درتضاد بابرخوردهای عمقی فردنباشد. به طوریکه سیستم ارزشی مرتبط باشخصیت او را دچار مشکل سازد(یمنی دوزی سرخابی، ۱۳۷۱۹).
بهر حال، درفرایند سازگاری، انسان خود را در شرایطی می بیند که مملو از مقررات، محدودیتها، امر ونهی ها، معیار و آداب و رسوم اجتماعی است، و او باید خود را بااین شرایط وفق دهد. درکل نه تنها موانع، مشکلات، ناکامی ها و شکستهای آدمی از اوضاع واحوال اجتماعی است، بلکه نیازها، آرمانها وهدف های او نیز رنگ اجتماعی به خودگرفته ودست پرورده فرهنگ ومحیطی می شود که درآن زندگی میکند. بدین سان، مفهوم سازگاری از نظر آدمی، یعنی سازگاری اجتماعی، حتی برای ارضای نیازهای اولیه زیستی ،انسان خود را با وضع اجتماعی وشرایطی که ساخته بشر است روبرو می بیند. درجریان این سازگاری اجتماعی ،زندگی اجتماعی ،به میان کشیده می شود. این برخورد وکشمکش با محیط اجتماعی، بتدریج به درون انسان کشیده می شود و منشاء تعارضهای روانی، ناکامی واضطراب میگردد (این عقیده بیشتر به دیدگاه فروید نزدیکتر است) (والی پور ۱۳۶۰).
افرادی مانند کومبز واسلیبی [۴۶](۱۹۷۷) سازگاری اجتماعی رامترادف با مهارت اجتماعی[۴۷]میدانند. از نظر آنها مهارت اجتماعی عبارت است از؛ توانایی ایجاد ارتباط متقابل بادیگران درزمینه اجتماعی خاص، به طریق خاصی که درعرف جامعه، قابل قبول وارزشمند باشد. این مهارتها باید دارای بهره ای دوجانبه باشند و به عبارتی درعین حال که برای شخص مفید است، برای دیگران هم ثابت وقابل پیش بینی باشد که باانتظارات جامعه هماهنگی داشته و به فرد اجازه دهد تا از طریق محیط، رضایت خاطر خود را به دست آورد . رشد به موقع این مهارتها می تواند باعث اعتلاء کسب مهارتهای تازه وپیچیده شده ، خود- فهمی مثبت ایجاد نموده و فرد در نهایت بااطرافیان روابط مناسبی برقرار نموده و باعث سازگاری اجتماعی کلی گردد. محدوده مهارتهای اجتماعی برای سازگاری افراد، به ویژه افراد عقب مانده ذهنی ،درمحیط های کاری و زندگی مستقل دارای اهمیت می باشد(حسینی نسب،۱۳۷۳).
الیوت وگرشام [۴۸](۱۹۹۳) نیز ضمن تعریف مهارتهای اجتماعی به عنوان، رفتارهای انطباقی یادگرفته شده ای که فرد را قادرمی سازد تا با افراد دیگر رابطه متقابل داشته باشد و از خود، پاسخهای مثبت بروز دهد، آنها را به پنج رفتار جزئی تر تقسیم بندی می کنند، که هریک از آنها می تواند باعث تسهیل روابط بین فردی شود. این تقسیم بندی بدین صورت می باشد:
همکاری ؛ که شامل رفتارهایی مانند کمک به دیگران وشرکت درفعالیتهای مختلف و متنوع می باشد.
گفتار مناسب ؛ که رفتارهایی نظیر تقاضا کردن و پاسخ دادن را در بر می گیرد.
مسئولیت پذیری ؛ که شامل قبول مسئولیت در امور اجتماعی ، رهبری گروه وحفظ اموال شخصی می باشد.
همدلی ؛ شامل رفتارهایی مانند، محبت وهمدردی می شود.
خویشتنداری ؛ رفتارهایی مانند صبور بودن و عمل کردن را در برمی گیرد.
بنابراین مهارتهای اجتماعی مجموعه ای از رفتارهای بالقوه ای است که فرد می تواند به منظور تاثیر گذاشتن بر رفتار دیگران درموقعیتهای خاص، مورد استفاده قرار دهد. حال یا به طور مستقیم بر رفتار دیگران نفوذ داشته باشد و یا با انجام رفتارهای خاصی، دیگران را تحت فشار قرار دهد و برآنها اثر بگذارد. البته این تاثیر ، باید دوجانبه باشد، یعنی اگر شخصی با عبارتی چون«اوضاع، احوال چطور است» باب گفتگو را باز کند، رفتار اجتماعی طرف مقابل، تاحدودی به یک سلسله از پاسخ های معین، محدود می شود و به عنوان مثال، احتمال زیادی وجوددارد که این گونه پاسخ دهد که «خوب است». همچنین آموختن پاسخ های اجتماع ،درواقع آموزش پاسخ هایی است که متقابلاً و به منظور تاثیر گذاشتن روی رفتار دیگران به کار میروند. مهارتهای اجتماعی شامل مهارت در تشخیص ویژگی های گروه، برقراری روابط بادیگران، گوش دادن، ارتباطات غیرکلامی وکلامی ، همدردی و نیز تشخیص احساسات خویش است(سیپانی و اسپونر۱۹۹۴)[۴۹].
عوامل تعیین کننده مهارتهای اجتماعی را میتوان به دو دسته تقسیم بندی نمود: عوامل شناختی و عوامل رفتاری.
منظور از عوامل شناختی ؛ مهارتهای مربوط به حل مسئله و قدرت استنباط است. آنچه که به حل مسئله مربوط می شود مستلزم برخورد بامسئله، تشخیص مسئله، توجه به راه حل های متفاوت، انتخاب یکی از راه حلها و ارزیابی از نتیجه کار است. هر چه انسان بهتر بتواند به این شرایط پاسخ مثبت بدهد، قدرت سازگاری وبهداشت روانی او بهتر خواهدبود. اما آنچه که به قدرت استنباط اجتماعی مربوط است، به حوزه های دریافت شخصی وچگونگی رشدفرد درهر حوزه بستگی دارد. این حوزه ها عبارت است از؛ دریافت ازافراد ، دوستی ، دوستان و همسالان و روابط والدین وفرزندان. علاوه بر آن، توانایی مقابله دربرخورد بادیگران نیز، علیرغم ضرورت انعطاف پذیری وتطبیق خود با شرایط مختلف، حائز اهمیت است و وجود آن ، درمیان مهارت های اجتماعی لازم است وفرد باید به آن مجهز شود(کارتلج ومیلبرن ۱۳۶۹). به طور کلی مهارتهای اجتماعی به رفتارهای آموخته شده ومقبول جامعه اطلاق می شود، رفتارهایی که شخص میتواند با دیگران به نحوی ارتباط برقرار کند که به بروز پاسخ های مثبت و پرهیز از پاسخ های منفی بیانجامد. مورگان[۵۰](۱۹۸۰) به این نکته اشاره کرد که مهارتهای اجتماعی نه تنها امکان شروع وتداوم روابط متقابل ومثبت را با دیگران فراهم میکند، بلکه توانایی نیل به اهداف ارتباط با دیگران را نیز درشخص ایجاد می نماید. براساس مفهوم مهارتهای اجتماعی در موقعیتهای خاص، که توسط هرسن و بلاک[۵۱]ارائه شده است، تاثیر رفتار، درروابط اجتماعی ،به بافت و پارامترهای موقعیت بستگی دارد. توانایی شخص در درک موقعیت وهشیاری او در شرایطی که مجموعه رفتارهای خاص، نتایج مثبتی به بار می آورد حاکی از مهارت رفتاری اوست.(همان منبع)
سازگاری اجتماعی آن است که ، روابط میان افراد و گروه ها به گونه ای برقرار شده باشد که رضایت متقابل آنها را فراهم سازد به عبارت دیگر؛به اعتقاد فرانسیس و برون [۵۲] (۱۹۶۵)، سازگاری اجتماعی عبارتست از جریانی که بوسیله آن روابط میان افراد ، گروه ها وعناصر فرهنگی، در وضع رضایت بخشی برقرار باشد. به عبارت دیگر روابط میان افراد وگروه ها به گونه ای برقرار شده باشد که رضایت متقابل آنها را فراهم سازد(بهرام زاده، ۱۳۷۱).
افراد دیگری نیز، سازگاری اجتماعی را مترادف با مهارتهای اجتماعی می دانند. در این زمینه، الیوت و گرشام [۵۳] (۱۹۹۳) مهارتهای اجتماعی را چنین تعریف کرده اند: رفتارهای انطباقی یادگرفته شده ای که فرد را قادر می سازد تا با افراد دیگر روابط متقابل داشته باشد و از خود پاسخ های مثبت بروز دهد و همچنین از رفتار های نامناسب اجتناب کند.آنها مهارتهای اجتماعی رابه ۵ طبقه همکاری، گفتار مناسب، مسئولیت پذیری، همدلی، و خویشتن داری تقسیم می کنند.
سازگار شدن با محیط مهمترین منظور و غایت همه فعالیتهای ارگانیزم است. چنان که باتلر[۵۴] اظهار میدارد، در همه دوران زندگی خود در هر روز و هر ساعت سرگرم آنیم که خود دگرگون شده و دگرگون نشده را با محیط دگرگون شده و دگرگون نشده سازگار کنیم. زندگی کردن در حقیقت چیزی جز عمل سازگاری نیست (مان، ترجمه صناعی، ۱۳۵۵ ).
به نظر مک دانلد[۵۵] ،وقتی میگوییم فردی سازگاراست که پاسخهایی که او را به تعامل با محیطش قادر می کنند، آموخته باشد. در نتیجه به نحو قابل قبول اعضای جامعه خود رفتار کند تا احتیاجاتش ارضا شوند(مک دانلد، ترجمه سرمد، ۱۳۵۵).
به عبارت دیگر سازگاری این است که فرد با دیگران طوری رفتار کند که هیچگونه مشکل و درگیری با آنان نداشته باشد. انسانی را سازگار تلقی میکنیم که مسائل و رفتار منطقی دیگران را قبول کند و اگر با محیطی نمی تواند سازش پیدا کند، محیط دیگری برایش وجود داشته باشد( رول و واتنبرگ، ترجمه فخرایی، ۱۳۵۳).
گراشا وکرشن بام، سازگاری را طیفی از پاسخهای نسبتاً مؤثر در برخورد با مشکلات زندگی روزانه میدانند( گراشا وکرشن بام، ترجمه شهنی ییلاق، ۱۳۷۴).
به نظر شعارینژاد( ۱۳۶۴)، سازگاری عبارتست از تغییراتی که باید در رفتار فرد پیدا شوند تا با محیط زندگی خود هماهنگ و دمساز باشد.
سازگاری فرایند پیوسته ای است که در آن تجربیات یادگیری اجتماعی شخص باعث ایجاد نیازهای روانی میگردد و نیزامکان کسب توانایی و مهارت هایی را فراهم میسازد که از آن طریق میتوان به ارضا آن نیازها پرداخت( گوداشتاین و لاینون، ۱۹۷۵).
به عبارت دیگر، فرایند سازگاری به وسیله کمبود و نیاز، برانگیخته می شود و تنش نامطلوبی ایجاد می کند. برای کاهش تنش، فرد باید به طریقی واکنش نشان دهد و عمل او معمولاً کوششی برای غلبه بر شیء یا موقعیت تهدید کننده است. برای مثال اگر انسانی گرسنه باشد، به تهیه یا به دست آوردن غذا نیاز دارد. فرد بعد از تلاش های اکتشافی چندی که برای کاهش تنش انجام میدهد، دیر یا زود ناچار است دست به انتخاب بزند. در موقعیت ایدهال، واکنش انتخاب شده موجب ارضای نیاز می شود.در موقعیتی که زیاد ایدهآل نباشد، واکنش انتخاب شده ناکافی است و فرد احساس آرامش کامل نمی کند. میزان ارضای بدست آمده به این بستگی دارد که آیا فرد به هدف اصلی خود رسیده است یا هدفی را پذیرفته که کمتر ارضاء کننده است، ولی هدفی است جانشین و به اندازه کافی معقولانه و یا در دستیابی به هر گونه هدفی با شکست روبرو شده است.