کودکان از طریق تعامل با کودکان دیگر که همتایانشان نامیده می شوند وارد بافت های اجتماعی می شوند. همتایان به عنوان یک گروهی از کودکانی که مدت زمانی از روز را با هم سپری می کنند تعریف شده اند(کار سارو ، ۱۹۹۲). تعامل بین همتایان به خاطر دیدگاه برابر نگرشان از تعامل با بزرگسالان متفاوت است. در تعامل کودک / کودک، کودکان با یکدیگر گفتگو می کنند و از یکدیگر پیروی می کنند، به طور کلی یاد می گیرند چگونه به محیط وارد شوند و چگونه مبادلاتشان را با محیط به طور پیوسته حفظ بکنند (مندل۲ ، ۱۹۸۶). کودکان جهان اجتماعی شان را از طریق تجربیات شان که در اثر تعامل با کودکان دیگر بوجود می آید دریافت می کنند و ادراکات اجتماعی شان را با یکدیگر بوجود می آورند که سرانجام مبادله اجتماعی پیوسته بین خودشان و دیگران را با بافت های اجتماعی کوچکتر شکل بندی می کنند. کودکان دارای تنوعی از روابط تعاملی با همتایان شان هستند که دارای پیشرفت ها و تاثیرات رشدی متفاوتی است(برون ول۳ و کری گر۴ ، ۱۹۹۱).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

تغییرات اجتماعی در این مبادلات، دانش اجتماعی ضروری را تولید می کند که کودکان می بایست به منظور ادامه برای بازتولید و ساخت تجربیات شان در جهان اجتماعی شان این تغییرات اجتماعی را درک کنند. کودکان با همدیگر یک جهان پر از معنی را کشف می کنند و این معانی را با توجه به درک خودشان تفسیر می کنند و این معانی به جنبه های مهمی از رشد شناختی و اجتماعی شان تبدیل می شود. رویکردهای سازنده گرایی شبیه تئوری فرهنگی، اجتماعی تقویت و پیوستگی در رابطه با اثرات مشارکتی کودکان در مبادلات بین همتایان می باشد. کارسارو و ریوزو۵ (۱۹۸۸)، سازنده گرایی را به عنوان یک نگرش تفسیری برای اجتماعی کردن کودکان مورد بحث

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

 

 

Corsaro

Mandell

Brownwell

Carriger

Rizzo

قرار دادند. آنها معتقد هستند که این رویکرد روی نقش فعال کودکان در زمینه رشدشان تاکید می کند. فعالیت های کودکان همیشه در یک بافت اجتماعی قرار دارند و شامل استفاده کودکان از زبان و توانایی های تفسیری می باشد. تفسیر، سازماندهی و استفاده کودکان از اطلاعات محیطی و استفاده از دانشی که آنها از این فعالیت ها به دست می آورند برای اکتساب مهارت ها و دانش شان می باشد. همانگونه که کودکان یک جهان پر از معنی را از طریق مبادلات با همتایانشان کشف می کنند، همچنین به شکل گیری تجربیات همدیگر کمک می کنند و در تجربیات رشدی شان با هم سهیم می شوند.
کارسارو و ریوزو (۱۹۸۸) همچنین روی این واقعیت که کودکان در مبادلات روزمره روی اکتساب آنها از زبان و درک فرهنگ اثر می گذارد، تاکید کردند. در مبادلاتی که کودکان از نظر فرهنگی با همتایانشان در آن مشارکت دارند به آنها کمک می کند تا فرهنگ شخصی شان را در یک روش بهتر درک بکنند. این موضوع به این دلیل اتفاق می افتد که وقتی کودکان وارد یک سیستم اجتماعی می شوند، آنها با افراد دیگری که در آن سیستم هستند گفتگو می کنند.

سرانجام کارسارو و ریوزو(۱۹۸۸) تاکید کردند که مبادلات کودکان در خارج از محیط خانواده آنها که با همبازی هایشان صورت می گیرد، روی رشد آنها تاثیر می گذارد. هنگامی که کودکان فرهنگ هایی را با همتایانشان خلق می کنند آنها دانش و تمرینات شان را به دانش و مهارت های ضروری برای حضور در جامعه انتقال می دهند. این اتفاق از طریق گفتگو و مکالمه ثابت و ساختار تجربیات بین کودکان با مبادلاتشان بوجود می آید.
ویگوتسکی۱ معتقد بود که کودکان در انزوا رشد نمی کنند، اما نسبتا رشد آنها در یک بافت اجتماعی رخ می دهد. این بافت اجتماعی از طریق ارتباطات درونی، روابط و مبادلات اجتماعی بین کودکان شکل می گیرد(نیکولوپولو۲ ، ۱۹۹۳). به کمک این روابط و مبادلات کودکان به سمت یک هدف واحدی حرکت می کنند و با همدیگر همکاری می کنند. همان گونه که آنها با همدیگر کار می کنند، فرهنگ شان از طریق ارتباط ثابت به کل گروه منتقل می شود. کودکان از فعالیت های شان و زبان به عنوان ابزار ارتباطی در طول همکاری شان استفاده می کنند .

 

 

Vygotsky

Nicolopoulou

ویگوتسکی معتقد بود که رشد شناختی نه تنها با کمک حمایت اجتماعی از طرف دیگران در یک تعامل رخ می دهد، بلکه همچنین شامل رشد مهارت با ابزارهای رشد یافته اجتماعی از طریق مشارکت و ارتباط است(روگوف۱ ،۱۹۹۳).
۲-۱۰-نقش همکاری

ویگوتسکی معتقد بود که کودکان فهم و درکشان از جهان را در یک سبک اجتماعی از طریق فرایند همکاری با همتایانشان بازسازی می کنند. او مزیتهای همکاری برای درگیری متقابل توسط کودکان را به کیفیت رابطه بین کودکان هنگامی که در یک گروه جمعی هستند وابسته دانست و معتقد بود انگیزه کودکان برای همکاری مبتنی بر ادراکات مشترک شان می باشد (تودج۲، ۱۹۹۲). به طور ویژه، هنگامی که کودکان در سطوح مختلف دانش با همکاری هم تعامل می کنند، آنها قادرند تا با سطحی از دانش که می توانند درک بکنند، با یکدیگر شریک شوند. ویگوتسکی زبان را به عنوان یک ابزار قوی قدرتمند در تعاملات کودکان نامید، بخاطر معانی مشترکی که تعامل بین کودکان را به همان خوبی انتقال مهم معانی اجتماعی، شکل می دهد (تودج ، ۱۹۹۲). علاوه بر اهمیت زبان، ویگوتسکی اهمیت بازخورد بین کودکان را برای ارتقاء یک سطح بالایی از یک درک پیوسته مهم دانست. همان گونه که کودکان به عقاید یکدیگر گوش می دهند و برای تعامل مشارکت می کنند همچنین قادر هستند ادراکات شان را تقویت کنند، از این رو توانایی های شناختی شان را گسترش می دهند. بنابراین بازخورد به درک مطلب شناختی که به خاطر درک پیوسته بین کودکان بوجود می آید، کمک می کند(تودج و وینترهون۳،۱۹۹۳).
برای تشکیل یک جامعه یادگیری مشارکتی موثر، جانسون (۲۰۰۲) معتقدند که همکاری و نیازهای اتکای متقابل مثبت باید بین گروه یادگیری کودکان یک کلاس رخ دهد. راه های زیادی برای ایجاد همکاری و اتکای متقابل برای کل کلاس وجود دارد اهداف کلاس را می توان نوشت، همکاری کلاسی را می توان از طریق ارائه پاداش های آموزشی، مانند اضافه کردن نمره به دانش آموزان، وقتی که همه آنها به یک هدف دست یافته اند یا بوسیله پاداش های غیر آموزشی، مانند دادن وقت اضافی، دادن زمان تنفس، برگزاری جشن های کلاسی، بوجود آورد.

 

 

Rogoff

Tudge

Vinterhun

در نظریه تحول شناختی ویگوتسکی کنش متقابل میان یادگیرنده و محیط اجتماعی او اهمیت زیادی دارد. تاکید وی بیشتر روی تعامل بین فرد و زمینه اجتماعی او است به باور او، فراگیر از طریق این تعامل و همکاری با سایر دانش آموزان روابط اجتماعی را به صورت کارکردهای روانشناختی در می آورد. بنا به گفته ویگوتسکی، همین تبدیل روابط اجتماعی به کار کردهای ذهنی موجب رشد یا تحول شناختی می شود(سیف ، ۱۳۸۰).
در زمینه ی تاثیر فعالیت ها و بحث های گروهی در کلاس بر تفکر انتقادی، سیلورمن و اسمیت۱ (۲۰۰۳) چنین بیان داشته اند: «ارتباط متقابل میان دانش آموزان که به صورت بحث های گروهی در کلاس انجام می گیرد، نقش بسیار مهمی در فعال کردن تفکر انتقادی دارد». آن ها می افزایند که مباحثه در زمینه ی مطالب درسی و کاربرد آن ها به دانش آموزان اجازه می دهد، فرضیه بسازند، گفته ها را تحلیل نمایند، شواهد را ارزیابی کنند، و دلایل خود را برای دیگران توضیح دهند.
۲-۱۱-فرهنگ همتایان
در حالی که فراگیران رویدادهای اجتماعی را با همدیگر تجربه می کنند آنها یک نوعی از«فرهنگ همتایان» را شکل می دهند. ویلیام کارسارو(۱۹۸۵) فرهنگ همتایان را به عنوان یک فرهنگی که به طور کلی توسط کودکان ابداع شده و حفظ و نگهداری می شود، تعریف کرده است . کارسارو معتقد است که در فرهنگ همتایان فراگیران به طور مشترک فعالیت های اجتماعی را با هم تقسیم و ایجاد می کنند. این فعالیت های اجتماعی شامل: «مجموعه ی مشترکی از فعالیتها، کارهای روزمره، هنرهای دستی، ارزش ها، ‌دلواپسی ها و نگرش ها» می باشد. این اشتراکات اجازه می دهد تا یک رابطه متقابل بین کودکان شکل بگیرد. که در نتیجه گروه های همتایان وابسته به هم در بین فرهنگ همتایان را ایجاد می کند. گروه همتایان محیط را کشف می کنند و با یک پهنه ی وسیعی از تجربیات یکدیگر مواجه می شوند. هر تجربه ای فراگیران را با انواع مختلفی از نگرش ها، عقاید، باورها و رفتارهای متفاوت در بین فراگیران روبرو می کند(وسپو۲ ، کرن۳ و کونرو۴ ، ۱۹۹۶).

 

 

Silverman & Smitte

Vespo

Kerns

Connor

این تجربیات اجتماعی در کنار یکدیگر جهان اجتماعی را که در آن فراگیران با یگدیگر تعامل دارند (هنگامی که آنها به عنوان یک گروه کنار هم قرار می گیرند) شکل می دهند. فرهنگ همتایان روی اعمال گروهی فراگیران، ارزش های مشترکشان، و نقش مشارکت آنها در بازسازی فرهنگ شان تاکید می کند(کارسارو و الدر۱ ، ۱۹۹۰).
کانتور۲ ، الگاس۳ و فرنی۴ (۱۹۹۲)، در یافتند که شخصیت و رفتار فراگیران روی موقعیت شان در بین بافت اجتماعی گروه تاثیر می گذارد. فعالیت همتایان در تعاملاتشان به طور مستقیم به بافت اجتماعی که در آن آنها این فعالیت ها را ایجاد می کنند مرتبط است(کارسارو ، ۱۹۹۲).
در بحث بارابارا روگوف (۱۹۹۳) در باره «مشارکت اجتماعی فراگیران و شناختشان از طریق تعامل» او بحث کرد که همان گونه که فراگیران از تجربیات و محیط اطرافشان برای تعامل استفاده می کنند همین طور به طور فعال در فعالیت های یکدیگر مشارکت می کنند. وقتی که این تعاملات بین همتایان شکل می گیرد فراگیران انگیزه پیدا می کنند تا با همدیگر مشارکت بکنند و به تلاش های یکدیگر جهت بدهند. مشارکت گروهی تشکیل شده است از تعاملات بین فردی در بین کودکانی که نقش متقابل را در یک فعالیت جمعی حفظ می کنند. فراگیران به طور فعال یکدیگر را در مسیر هدف مشترک راهنمایی می کنند. در این مشارکت فعال، فراگیران به منظور رسیدن به یک هدف مشترک که با کمک آن پیشرفت کنند به طور ثابت با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند.
.

کنتور،الگاس و فرنی(۱۹۹۲) در بررسی شان درباره دانش فرهنگی و رقابت اجتماعی در بین گروه های فرهنگی همتایان پیش دبستانی روی اهمیت ارتباط بین فراگیران در مدت تعاملات اجتماعی شان با جهان اجتماعی تاکید کردند.
۲-۱۲-پرسشگری
یکی از ویژگی های مهم انسان و نخستین دلیل پرداختن به اندیشه سئوال محوری در تعلیم و تربیت، کنجکاوی انسان است. این سئوال که چرا معمولا با افزایش سن و قرار گرفتن در معرض تجربیات مدرسه ای بیشتر، کنجکاوی

 

 

Elder

Kantor

Elgas

Fernie

افراد کمرنگ تر می شود، پرسشی حیاتی است که باید آن را در جهت گیری پاسخ محور یا سازوکارهای غیر انسانی نظام آموزشی جستجو کرد(غریبی ، ۱۳۹۰) .
سارا سون۱(۱۹۹۳) معتقد است که نظام های تعلیم و تربیتی که ویژگی پرسشگری را به رسمیت نشناخته اند و مایلند آن را سرکوب کنند باید بدانند که هرگز نخواهند توانست که آن را از بین ببرند. تنها اتفاقی که می تواند رخ بدهد این است که پرسشگری بروز و ظهور بیرونی خود را از دست می دهد و به شکلی درونی یا اصطلاحا « زیر زمینی» ادامه خواهد یافت. به عبارت دیگر ویژگی ذاتی پرسشگری هرگز در سایه اراده و جهت گیری های حاکم بر محیط از میان نخواهد رفت.
پرسشگری از آن جهت باید به عنوان دکترین بدیل تعلیم و تربیت شناخته و پذیرفته شود که در سبز فایل، یعنی عصر انفجار اطلاعات، شرط بقای نظام های رسمی آموزشی به حساب می آید. در این عصر چنانچه مدرسه بر کارکردهای سنتی خود که در چهارچوب دکترین «پاسخ محوری» قابل تبیین است، اصرار بورزد، در واقع خود را با بحران مشروعیت مواجه می کند و زمینه را برای احیای تز مشهور ایلیچ۲ یعنی مدرسه زدایی از ساحت اجتماع فراهم خواهد ساخت(غریبی، ۱۳۹۰).
۲-۱۲-۱-سئوال و نقش آن در تفکر
فیشر(۲۰۰۳) معتقد است سئوال خوب نوعی دعوت به تفکر یا دعوت به انجام عمل است، برانگیزاننده است زیرا باز پاسخ و در بردارنده مسائل و احتمال های فراوان است. یک سئوال خوب مولد است و در جستجوی پاسخ است و سئوال های بیشتری را به دنبال می آورد.
فیشر(۱۳۸۵)سئوال های خوب را در قالب ها و صورت های زیر مطرح می کند:

 

 

سئوال هایی که توجه را روی چیزی متمرکز می کنند. این سئوال ها می توانند سازنده ترین نوع پرسش باشند. «نگاه می کنی؟» ، «توجه می کنی؟» ، « این چیه ؟». این نوع سئوال ها حیطه هایی از تحقیق را خواهند گشود تا به جزئیات خاصی توجه کنند. کودکان بازیکنان طبیعی این بازی هستند، «این چیست؟» ، « به آن نگاه کن؟» ، «بیا و ببین؟». نخستین مشاهدات ساده می توانند به مارپیچی از سئوال ها منجر شوند که دلایل، شواهد و فرض ها را مورد بررسی دقیق قرار می دهند.

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 04:12:00 ب.ظ ]