آنچه از تعاریف و عقاید مطرح در نارسایی هیجانی استنباط می شود این است که نارسایی هیجانی عدم توانایی درک، ابراز، فهم و اداره‌ی هیجان ها است. حال لازم است نگاهی به چهارچوبها و تعاریف نارسایی هیجانی داشته باشیم.
نارسایی هیجانی
به نظر می‌رسد این فرض که برخی نمی‌توانند با هیجان‌های خود به خوبی کنار بیایند، روابط بین فردی مطلوبی ندارند، از سلامت روانی کمتری بهره‌مندند و موفقیت‌های شغلی کمتری را تجربه می‌نمایند، فرض معقولی است(منشی،مظاهری،۱۳۸۸). حوزه نارسایی هیجانی به عنوان یک موضوع مورد مطالعه، برای اولین بار توسط سیفنوس(سیفنئوس،۱۹۷۳) مطرح شد.
نتیجه تصویری درباره سلامت روانی
و که عبارت است از ناتوانی در پردازش شناختی اطلاعات هیجانی و تنظیم هیجانات(تیلور،۲۰۰۰؛ تیلور و بگبی،۲۰۰۰).
تعریف‌های نارسایی هیجانی به‌رغم ظاهر متنوع و متفاوتشان، همگی روی یک محور اساسی تأکید دارند و آن هم ناتوانی در پردازش اطلاعات شناختی، اطلاعات هیجانی و تنظیم هیجانات و فقر در خیال پردازی و تفکر درون گرایانه است.
سیفنئوس(۱۹۷۳) «نارسایی هیجانی به حالتی اطلاق می شود که در اثر آن فرد در درک، پردازش و بیان هیجانات خود مشکل دارد».
تیلور(۲۰۰۰) «ناتوانی در پردازش شناختی اطلاعات هیجانی و تنظیم هیجان ها، نارسایی هیجانی نامیده می شود.
ﻛﻴﻨـﮓ ﻣـﻮﻧﺰ و دالی(۱۹۹۲) آلکسی تایمیا ﻋﺪم اﺑﺮاز ﻫﻴﺠﺎن ﻫﺎ ﺑﻪ دﻟﻴﻞ ﻧﺎرﺳﺎﻳﻲ در ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲ ﭘﺮدازش و ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻫﻴﺠﺎنﻫﺎ ﻳﺎ ﺑﺎزداری آﮔﺎﻫﺎﻧﻪ اﺑـﺮاز ﻫﻴﺠــﺎﻧﻲ اﺳــﺖ»
کورتکاس و آلمن« نارسایی هیجانی به دشواری در خود نظم دهی هیجانی و به عبارت دیگر به ناتوانی در پردازش اطلاعات هیجانی و نظم دهی هیجان ها گفته می شود»
همان‌گونه که از تعریف‌های یاد شده، نمایان است، نارسایی هیجانی ناتوانی در پردازش شناختی اطلاعات هیجانی و تنظیم هیجانات و نارسایی در درک ، پردازش و توصیف هیجانی است(تیلور،۲۰۰۰؛ تیلور و بگبی،۲۰۰۰).
مؤلفه‌های نارسایی هیجانی
نارسایی هیجانی سازه ای است چند وجهی متشکل از دشواری در شناسایی احساسات، دشواری در توصیف احساسات و تفکر عینی است.
۱ – دشواری در شناسایی احساسات:
سیستم پردازش شناختی اطلاعات افراد مختل می شود و افراد نمی توانند واژه ی مناسبی برای احساسات خود بیان کنند مثلا وقتی فرد می گوید موقع ناراحتی نمی داند غمگین است، ترسیده است یا عصبانی است و اصلا نمی تواند واژه ی مناسبی برای احساساتش پیدا کند و دچار سردرگمی می شود.(بگبی و تیلور،۱۹۹۴)
۲ – دشواری در توصیف احساسات:
مشکلات فردی که نارسایی هیجانی بالایی دارد به شناسایی و توصیف محض احساسات محدود نمی شود. احساسات فردی پس از شناسایی، برای اینکه بتوانند به صورت مناسب بر رفتارهای شخصی و تعامل های بین شخصی تاثیر بگذارند نیازمند تنظیم و مدیریت صحیح هستند.در شرایط درماندگی روانشناختی، فرایند گذار از پردازش شناختی اطلاعات هیجانی به عملی سازی هیجان ها در دو سطح رفتارهای شخصی و تعامل های بین شخصی، که تنظیم هیجان ها نامیده می شود، نیز مختل می شود و فردی که نمره ی بالایی در مولفه ی دشواری در توصیف احساسات دارد نمی تواند احساسات شخصی خود را برای دوستان صمیمی اش آشکار سازد همچنین این افراد هنگام عصبانیت نمی دانند چرا عصبی می شوند.(بشارت،۱۳۸۶)
۳ – تفکر عینی:
ﻭﻗﺘﻲ ﻓﺮﺍﻳﻨﺪﻫﺎﻱ ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻲ ﻭ ﺗﻮﺻﻴﻒ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺩﻟﻴﻞ( ﺍﺧﺘﻼﻝ ﺩﺭ ﺳﻴﺴﺘﻢ ﭘﺮﺩﺍﺯﺵ ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﻫﻴﺠﺎﻧﻲ، ﺍﺧﺘﻼﻝ ﺩﺭ ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻫﻴﺠﺎﻧﻬﺎ ) ﻣﺨﺘﻞ ﺷﺪ، ﺩﺭﻣﺎﻧﺪﮔﻲ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻲ، ﺭﺍﻫﻬﺎﻱ ﺗﺤﻠﻴﻞ ﻭ ﺗﻔﻜﺮ ﻣﻨﻄﻘﻲ ﺭﺍ ﻣﺴﺪﻭﺩ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺳﺒﻚ ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ ﻓﺮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻔﻜﺮ ﻋﻴﻨﻲ، ﻋﻤﻞ ﮔﺮﺍ ﻭ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﻣﺪﺍﺭ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﻣﻲ ﺳﺎﺯﺩ. ﺗﺮﺟﻴﺢ ﻓﺮﺩی با نمره ی بالا در تفکر عینیﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺻﺮﻓﺂ ﺷﺎﻫﺪ ﻭﻗﺎﻳﻊ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺗﺤﻠﻴﻞ ﻭ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﭙﺮﺩﺍﺯﺩ، ﻭ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﻭ ﻓﻌﺎﻟﻴﺘﻬﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻣﻮﺭ ﻋﻴﻨﻲ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﺳﺎﺯﺩ ﻭ ﺍﺳﺎﺳﺂ ﻛﺎﺭﻱ ﺑﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷد. (بشارت،۸۶)
اهمیت آگاهی از نارسایی هیجانی
دختردگیِ بدون شور و احساسات، به زمین بایر سنگینی می‌ماند که سرشار از بی‌حاصلی است و از غنای دختردگی بریده و مجزا شده است. اما از نظر ارسطو آنی که مطلوب است، احساس مناسب است؛ یعنی احساسی که با موقعیت تناسب دارد. هرگاه احساس‌ها به شدت فرو نشانده شوند، کسالت و فاصله ایجاد می‌کنند، و هرگاه از کنترل خارج شوند؛ یعنی شدید و دیر پا باشند، مرضی می‌شوند(نوریان، ۱۳۸۰).
شواهد بسیاری ثابت می‌کنند که نارسایی هیجانی با شمار زیادی از اختلال های بدنی و روانی و هم چنین با ویژگی های شخصیتی ارتباط دارند(بشارت،۸۶).
نارسایی هیجانی و نقص در عملکرد مغزی:
ﮔﺮﭼﻪ ﺳﺒﺐﺷﻨﺎﺳﯽ ﻧﺎرسایی ﻫﯿﺠﺎﻧﯽ ﺗﺎ ﮐﻨﻮن ﺑﻪ وﺿﻮح ﻣﺸﺨﺺ ﻧﺸﺪه، ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻧﻈﺮﯾﻪ اﺳﺎس ﻧﻮروﻟﻮژﯾﮏ برای آن مطرح ساخته اند ( ﺑﺮای مثال لاملی و سیلکی۲۰۰۰ ) مفروضه ی نقص در انتقال اطلاعات بین دو نیمکره اوﻟﯿﻦ روﯾﮑﺮد در ﺗﻼش برای ﺗﻮﺿﯿﺢ ﻧﺎرسایی ﻫﯿﺠﺎﻧﯽ از دﯾﺪﮔﺎه ﻋﺼﺐﺷﻨﺎﺧﺘﯽﺑﻮد (برموند، ورست و مورمن۲۰۰۶).
ﻧﻘﺺ در ﺟﺎﻧﺒﯽ ﺷﺪن ﻧﯿﻤﮑﺮهﻫﺎ، ﻧﻈﺮﯾﻪ دﯾﮕﺮی ﺑﺮای ﺗﻮﺿﯿﺢ زﯾﺮﺑﻨﺎی ﻧﻮروﻟﻮژﯾﮏ ﻧﺎرسایی ﻫﯿﺠﺎﻧﯽ ﺑﻮد(سیفنوس۱۹۸۸). در ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت اﻧﺠﺎم ﺷﺪه ﻣﺸﺨﺺ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺗﻘﺎرن ﻋﻤﻠﮑﺮدی ﻧﺎﺑﻬﻨﺠﺎر در ﻣﻐﺰ، ﺑﺎ ﺳﻄﻮح ﭘﺎﯾﯿﻦﺗﺮ آﮔﺎﻫﯽ هیجانی رابطه دارد (ﺟﺴﯿﻤﺮ و ﻣﺎرﮐﻬﺎم۱۹۹۷،لین و همکاران ۱۹۹۵ ). در تعدادی از پژوهش ها مقیاس های مختلفEEG در افراد مبتلا به نارسایی هیجانی و افراد غیر مبتلا مقایسه شده است.در این دسته از پژوهش ها مشخص شد که نارسایی هیجانی بر میزان امواج آلفا و تتا موثر است(برای مثال افتاناس و وارلامو،۲۰۰۷). هم نوسانی امواج مغز مقیاسی است که تعداد و قدرت ارتباطات سیناپسی بین نواحی مختلف مغز را در یک باند فرکانسی خاص مشخص می کند، ارزش های بالاتر هم نوسانی ﻣﻌﺮف اﻓﺰاﯾﺶ ارﺗﺒﺎﻃﺎت ﺳﯿﻨﺎﭘﺴﯽ ﺑﯿﻦ ﻧﻮاﺣﯽ ﻣﻐﺰ و ارزشﻫﺎی کمتر، کاهش ارتباطات سیناپسی را نشان می دهد(دموس، ۲۰۰۵). هاتون و همکاران (۱۹۹۷) در پژوهش خود کاهش ﻣﯿﺰان ﻫﻢﻧﻮﺳﺎﻧﯽ را در ﻧﺎﺣﯿﻪ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ اﻓﺮاد ﻣﺒﺘﻼ ﺑﻪ ﻧﺎﮔﻮﯾﯽ ﻫﯿﺠﺎﻧﯽ ﻧﺸﺎن دادﻧﺪ. ﺑﺮ اﺳﺎس ﻗﺎﻧﻮن ﺟﺎﻧﺒﯽ ﺷﺪن، ﻫﺮ ﯾﮏ از نیمکره های مغز عملکرد خاص خود را دارند ﻧﯿﻤﮑﺮه چپ ﻧﯿﻤﮑﺮه ﮐﻼﻣﯽ و نیمکره ی راست نیمکره ی هیجانی اﺳﺖ. در ﻣﺘﻦ ﯾﮏ رویداد ﻫﯿﺠﺎﻧﯽ، درک اﺣﺴﺎﺳﺎت ﻣﺨﺘﺺ ﻧﯿﻤﮑﺮه راﺳﺖ و ﭘﺮدازش ﺷﻨﺎﺧﺘﯽ ﻫﯿﺠﺎن و ﺑﻪ ﻋﺒﺎرﺗﯽ آﮔﺎﻫﯽ ﻓﺮد از ﻫﯿﺠﺎن در زﻣﺮه وﻇﺎﯾﻒ ﻧﯿﻤﮑﺮه ﭼﭗ ﻣﻐﺰ اﺳﺖ. ﺑﺎ ﮐﺎﻫﺶ ارﺗﺒﺎط ﺑﯿﻦ دو ﻧﯿﻤﮑﺮه، اﻧﺘﻘﺎل اﻃﻼﻋﺎت از ﻧﯿﻤﮑﺮه اﺣﺴﺎﺳﯽ ﺑﻪ ﻧﯿﻤﮑﺮه ﮐﻼﻣﯽ ﮐﺎﻫﺶ ﯾﺎﻓﺘﻪ و ﺑﻪ ﻫﻤﺎن ﻣﯿﺰان از آﮔﺎﻫﯽ ﻓﺮد از ﻫﯿﺠﺎنﻫﺎﯾﺶ ﮐﺎﺳﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮد(پانکسپ،۲۰۰۴) از اﯾﻦ رو، اﻧﺘﻈﺎر ﻣﯽرود در اﻓﺮاد ﻣﺒﺘﻼ ﺑﻪ نارسایی ﻫﯿﺠﺎﻧﯽ از ﻣﯿﺰان ﻫﻢﻧﻮﺳﺎﻧﯽ اﻣﻮاج ﺑﯿﻦ دو ﻧﯿﻤﮑﺮه ﮐﺎﺳﺘﻪ ﺷﺪه ﺑﺎﺷﺪ. تقارن[۲۷] عملکردی ﻣﻐﺰ، ﻣﻘﯿﺎس دﯾﮕﺮی اﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻌﺎدل اﻧﺮژی ﺑﯿﻦ دو ﻧﯿﻤﮑﺮه ﻣﻐﺰ و ﻧﻮاﺣﯽ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻗﺸﺮی را ﻣﺸﺨﺺ می کند. اﻧﺘﻈﺎر ﻣﯽرود ﮐﻪ ﻧﻘﺎط ﻣﺘﻨﺎﻇﺮ روی دو ﻧﯿﻤﮑﺮه ﻋﻤﻠﮑﺮد ﻧﺴﺒﺘﺎً ﻣﺸﺎﺑﻪ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﺑﺎ وﺟﻮد اﯾﻦ، در ﻧﻮاﺣﯽﺧﺎصﻣﻐﺰ و در باندهای فرکانسی خاص ﻋﺪم ﺗﻘﺎرن دو ﻧﯿﻤﮑﺮه ﺑﻬﻨﺠﺎر ﺑﻮده و در ﺻﻮرت ﻧﻘﺾ اﯾﻦ ﻗﺎﻧﻮن فرد با اختلالاتی مواجه می شود که ﻣﺸﺨﺼﻪ آﻧﻬﺎ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﻫﯿﺠﺎﻧﯽ ﻧﺎﮐﺎرآﻣﺪ اﺳﺖ(دﻣﻮس، ۲۰۰۵) با ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻣﻔﺮوﺿﻪ ﮐﺎﻫﺶ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﻧﯿﻤﮑﺮه راﺳﺖ ﯾﺎ ﺑﯿﺶ ﻓﻌﺎﻟﯽ ﻧﯿﻤﮑﺮه ﭼﭗ در ﺑﯿﻤﺎران ﻣﺒﺘﻼ ﺑﻪ نارسایی ﻫﯿﺠﺎﻧﯽ، اﻧﺘﻈﺎر ﻣﯽرود افزایش عدم تقارن بین دو نیمکره ﺑﺨﺸﯽ از ﻋﻼﯾﻢ را در اﯾﻦ دسته از بیماران ﺗﺒﯿﯿﻦ ﮐﻨﺪ.
نارسایی هیجانی از لحاظ ثبات زمانی:
ﺑﺮﺧﯽ از ﭘﮋوﻫﺸﮕﺮان اﯾﻦ ﺳﺎزه را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﺻﻔﺖ ﺷﺨﺼﯿﺘﯽ ﺛﺎﺑﺖ ﻗﻠﻤﺪاد ﻣﯽﮐﻨﻨﺪکه ﻧﻘﺺ در ﭘﺮدازش ﺷﻨﺎﺧﺘﯽ اﻃﻼﻋﺎت ﻫﯿﺠﺎﻧﯽ اﺳﺖ، این نتایج بیشتر در مطالعات بالینی نشان داده شده است ( ﻻﻣﯿﻨﺖ و همکاران۲۰۰۶، ساریجاروی و همکاران ۲۰۰۱، سالمینن و همکاران۲۰۰۶، مارتینز و همکاران۲۰۰۳ ، سالمنین و همکاران۲۰۰۶) درﻣﻘﺎﺑﻞ اﯾﻦ روﯾﮑﺮد صفت مدار، دﺳﺘﻪ ای از ﭘﮋوﻫﺶ ها ﺛﺒﺎت زمانی نارسایی هیجانی را مورد تردید ﻗﺮار داده و آن را ﻋﻨﻮان یک ﺣﺎﻟﺖ( نه ﺻﻔﺖ) درماندگی شخصی معرفی کرده اند. اﮔﺮ ﭼﻨﯿﻦ ﺑﺎﺷﺪ شرایط ﻣﻮﻗﻌﯿﺘﯽ و ﺣﺎﻟﺖﻫﺎی ﺧﻠﻘﯽ ﺟﺎری ﻓﺮد ﺗﻮاﻧﺪ ﺑﺮ نارسایی هیجانی فرد ﺗﺄﺛﯿﺮﮔﺬار باشد(هانکالامپی و همکاران۲۰۰۰ ، هاویلند و همکاران۱۹۸۸). با توجه به نتایج متناقض تحقیقات هنوز پژوهشگران در مورد ثبات زمانی نارسایی هیجانی اتفاق نظر ندارند و برای نتیجه گیری واحد به تحقیقات بیشتری نیاز است.
نارسایی هیجانی و سلامت روانی
هر مشکلی، در طول حیات خود، زمانی آماده حل‌شدن و از بین رفتن می‌شود. هیجان‌ها وسیله‌ای است که با آن می‌توانید برای حل مشکل اقدام کنید. با درک هیجان‌های خود می‌توانید ماهرانه از میان مشکلات بگذرید و از مشکلات بعدی اجتناب کنید. اگر عکس این کار را انجام دهید و احساسات خود را سرکوب کنید، آنها خیلی سریع به احساس تنش، استرس و اضطراب تبدیل خواهند شد. هیجان‌هایی که نادیده گرفته می‌شوند، مغز و بدن را فلج می‌کنند(برادبری و گریوز؛ ترجمه گنجی، ۱۳۸۴).
نارسایی هیجانی که به نوعی عدم توانایی در تشخیص هیجانات محسوب می شود باعث بروز مشکلاتی در رابطه با سلامت روانی و جسمی می شود(بشارت ،۸۶).
دوگاخت، فیسچلر و هیسر معتقدند که نارسایی هیجانی به منزله ی عامل آسیب پذیری، خود را برای تجربه ی عواطف منفی(درماندگی روان شناختی) و ناتوانی در تجربه ی عواطف مثبت مستعد می سازد (دگیوچ و همکاران،۲۰۰۴ ).رابطه ی نارسایی هیجانی با اختلال شخصیت وسواسی- جبری و شمار دیگری از اختلال های روانی و بدنی (بانکر و همکاران۲۰۰۱، ریچارد و همکاران۲۰۰۵) در مطالعات بسیاری مورد تایید قرار گرفته است(نریمانی،۱۳۹۲) در عین حال که بعضی از یافته های پژوهشی نشان داده اند که نارسایی هیجانی فرد را برای ابتلا به اختلال وسواسی – جبری و سایر اختلال های روانی (لاملی و همکاران،۱۹۹۶)آماده می سازد، بعضی یافته ها نشان داده اند که نارسایی هیجانی عواطف دردناک را در بیماران مبتلا به اختلال های کاهش می دهد(هاویلاند و همکاران،۱۹۸۸)
ﭘﮋوﻫﺶ ﻧﺸﺎن داده ﻫﺎ اﻧـﺪ ﮐـﻪ ﺳـﻄﻮح ﺑــﺎﻻی ﻧــﺎﮔﻮﯾﯽ ﺧﻠﻘــﯽ ﺑــﺎ ﮔﺴـﺘﺮه ی ﻣﺘﻨــﻮﻋﯽ ازاﺧــﺘﻼلﻫــﺎی روانشناسی مانند افسردگی، اضطراب،روان رنجورخویی، الکلیسم و سومصرف مواد،سبک دختردگی فاقد تحرک، سوتغذیه و عادات غذایی نادرست در ارتباط است(نریمانی و پوراسمعیلی،۱۳۹۱)
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
نارسایی هیجانی و سلامت جسمانی
نتایج پژوهش در سال‌های اخیر، نشان داده است که همبستگی بالایی بین نارسایی هیجانی و آمادگی برای مبتلا شدن به انواع بیماری‌ها وجود دارد. استرس، اضطراب و افسردگی، دستگاه دفاعی بدن را تضعیف و متوقف می‌کنند و باعث آسیب‌پذیری در مقابل همه‌ بیماری‌ها، از سرماخوردگی معمولی گرفته تا سرطان می‌شوند. وقتی ذهن غرق در تنش، ناراحتی یا اضطراب است، به بدن پیام می‌رساند که از میزان مصرف انرژی برای مقابله با بیماری بکاهد. این کار باعث می‌شود تا آسیب‌پذیری در مقابل انواع جدی یا جدید بیماری بیشتر شود. پژوهش‌های جدید پزشکی نشان می‌دهد که رابطه آشکاری بین اضطراب و انواع جدی بیماری‌ها، مثل سرطان، وجود دارد(برادبری و گریوز؛ ترجمه گنجی،۱۳۸۴). پژوهش های دیگر حاکی از آن است که نارسایی هیجانی با تعدادی از مسائل جسمانی مثل بیماری التهاب مثانه(BID)، ابعاد مرتبط با درد، انواع دیابت، فشار خون اساسی و ناراحتی قلبی رابطه دارد(دیوبی و همکاران،۲۰۱۰). نتایج پژوهشی نشان می دهد که حدود ۵۵ درصد بیماران دارای فشار خون اساسی نارسایی هیجانی دارند(تودارلو و همکاران،۱۹۹۵). همچنین مطالعات دیگر حاکی از آن است که نارسایی هیجانی با کارکرد ایمنی ضعیف و با سطوح کاهش یافته ی لنفوسیت همراه است(دواراج و همکاران،۱۹۹۷) و ضربان قلب یا فعالیت فشار خون به منابع فشارزا در افراد مبتلا به نارسایی هیجانی بالا بوده و این نارسایی با دامنه ای از رفتارهای ناسالم از جمله اختلالات خوردن، سومصرف مواد، قماربازی، وابستگی به الکل ارتباط دارد(دیوبی و همکاران،۲۰۱۰؛ کوکس و همکاران،۱۹۹۴)
نارسایی هیجانی و ورزش
اگرچه تا کنون هیچ تحقیق داخلی و خارجی در زمینه ی ورزش و نارسایی هیجانی انجام نشده است ولی در زمینه ی ارتباط بین نارسایی هیجانی با دیگر فاکتورهای روانی و جسمانی (از جمله هوش هیجانی، افسردگی، مکانیزم های دفاعی، افزایش فشار خون، سیستم ایمنی و..) تحقیقات هرچند محدود انجام گرفته است، از سوی دیگر ارتباط ورزش و دیگر ابعاد روانی و جسمی تا حدودی مشخص شده است بنابراین میتوان ارتباط ورزش و نارسایی هیجانی را به صورت غیر مستقیم پیش بینی کرد. از آنجا که تحقیقات انجام شده در زمینه اثر ورزش بر ویژگیهای روانی و اجتماعی و مقایسه این ویژگیها بین ورزشکاران و غیرورزشکاران، نشان میدهد که فعالیتهای ورزشی بر ابعاد مختلف دختردگی روانی و اجتماعی افراد تاثیر می گذارد(مشهوری،۱۳۸۰) همچنین ورزشکاران در تعامل و تقابل بیشتری با دیگران هستند و اغلب با هم تیمی ها، مربیان و همراهانشان به همدلی متقابل نیاز دارند. موقعیتهای ورزشی فرصت بسیار مناسبی برای نشان دادن توانایی های فردی در مناسبات اجتماعی، کسب مهارتهای اجتماعی بالا را برای ورزشکار فراهم می آورد. از آنجا که هوش هیجانی انعطاف پذیر و اکتسابی است (ساکلوفکس و همکاران،۲۰۰۷) و با مواردی مانند میزان ارتباط با دیگران و همدلی و همراهی با آنها افزایش مییابد، میتوان گفت که ورزشکاران به دلیل برخورداری بیشتر از این فرصتها توانسته اند این تواناییها را در موقعیتهای ورزشی متفاوتی که با آن مواجه بوده اند، در خود افزایش دهند و دارای هوش هیجانی بالاتری نسبت به غیرورزشکاران باشند، و از طرف دیگر هوش هیجانی با نارسایی هیجانی یک رابطه ی منفی قوی دارد(بشارت و همکاران،۱۳۸۷) می توان انتظار داشت که با تاثیر ورزش بر هوش هیجانی وبهبود آن نارسایی هیجانی نیز کاهش یابد.
تصویر توضیحی برای هوش هیجانی
مکانیزم‌های دفاعی
اصطلاح “دفاع” برای اولین بار در سال ۱۸۹۴، در پژوهش فروید تحت عنوان “بیماری های عصبی دفاع” مطرح شد(آنافروید، ۱۳۸۲). از این رو، از همان ابتدای پیدایش دیدگاه های روان پویشی، مکانیزمهای دفاعی و ماهیت خود فریبی آنها، به عنوان فرایندهای ناهشیار با هدف کاهش درد و افزایش لذت(قربانی، ۱۳۸۲)، یکی از مفروضه های بنیادی تحلیل روانی بوده است(قربانی،۱۳۸۲؛ دیوید سون، مک گرگور، جانسون، وودی و چاپلین،۲۰۰۴) و در همین رویکرد(روان تحلیل گری) یکی از مهم ترین سهم ها را در مطالعه شخصیت به خود اختصاص داد(آفر، لاوی، گوسلفو آپتر،۲۰۰؛ دیوید سون، مک گرگور، جانسون، وودی و چاپلین،۲۰۰۴).
تعریف مکانیزم های دفاعی:
فرایندهای تنظیم کننده ی خودکاری هستند که برای کاهش ناهماهنگی شناختی و به حداقل رساندن تغییرات ناگهانی در واقعیت درونی و بیرونی عمل می کنند و این کار را با تاثیر گذاری بر چگونگی ادراک رویدادهای تهدید کننده انجام می دهند(وایلانت،۱۹۹۴). دفاع ها با تحریف اطلاعات(درونی و بیرونی) به حالتی عمل می کنند که آن را خوشایند تر می کنند و در این حالت دفاع ها هیجانات و تجارب منفی را تنظیم می کنند(بالبی، نقل از لویس و وایت،۲۰۰۹).
بدیهی است که چنین تلاش هایی جنبه ی خود فریبی دارند، اما این تاوانی است که فرد در جهت کسب آرامش موقت و رهایی از اضطراب می پردازد(قربانی، ۱۳۸۲). مکانیزم های دفاعی گرچه خصوصیات متفاوتی دارند اما در دو ویژگی بسیار مهم مشترک هستند(شولنز،۱۳۸۶):

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

 

 

مکانیزم های دفاعی ناهشیارانه عمل می کنند یعنی افراد به آنها آگاه نیستند.

مکانیزم های دفاعی گرچه لازم و ضروری اند، اما به طریقی واقعیت را انکار یا تحریف می کنند.

نظریه پردازان روان تحلیل گری معتقدند، چون همه ی افراد خطراتی را تجربه می کنند، از این رو هر فردی هراز گاهی از مکانیزم های دفاعی استفاده می کنند؛ پس استفاده از آنها جز خصوصیات ویژه ی رفتار ناسازگار محسوب نمی شود(ساراسون و ساراسون، ۱۹۸۶). به عبارتی دیگر بسیاری از نظریه های معاصر روان پویایی شخصیت بر سر این مسئله توافق دارند که امکان ندارد که بتوان صرفا بر این اساس که آیا مکانیزم های دفاعی، به کار رفته یا به کار نرفته است، رفتار بهنجار را از نابهنجار تشخیص داد. بلکه تمایز بین عملکرد بهنجار و نابهنجار مبتنی بر میزانی از مکانیزم ها یدفاعی است که به کار گرفته شده است(کارور و شی یر،۱۳۷۵؛ دیویدسون، مک گرگور، جانسون، وودی و چاپلین، ۲۰۰۴). بنابراین استفاده ی افراطی و طولانی مدت مدافعاتی که برای حفظ تمامیت شخص بوجود آمده اند؛ خود موجب اختلال و آسیب آن می گردند(شارف،۱۳۸۷ ؛ نای، ۱۳۸۱).
فروید دریافته بود که به ندرت امکان دارد فرد فقط یکی از مکانیزم ها یدفاعی را به کار ببرد(شولنز، ۱۳۷۸). به بیانی دیگر افراد به ندرت با یک سازو کار منفرد به دفاع از خود در برابر تنش و اضطراب می پردادخترد، دفاع ها اغلب به صورت ترکیبی به کار می روند(قربانی، ۱۳۸۲).
مکانیزم ها ی دفاعی یکی از کارکردهای “من” است و از این روی شناخت آنها، از طریق کنشی که اعمال می کنند؛ ممکن است(قربانی، ۱۳۸۲). به قول آنافروید خطرهای غریزی که “من” در برابرشان دفاع می کند همیشه یکسان هستند، اما دلایل “من” برای اینکه یک فوران خاص غریزه را خطرناک احساس کند؛ ممکن است فرق کند(آنافروید، ۱۳۸۲).
بنابراین دفاع هات بدون توجه به اضطرابی که آنها را فرا می خواند قابل درک نیستند(قربانی،۱۳۸۲). پس، یک مکانیزم دفاعی تنها به شرطی، سدی در برابر حمله(اضطراب) است که بر پایه ی این بنیان دو لایه استوار گردد؛ یعنی از یک سو “من” و از سوی دیگر ماهیت ذاتی فرایندهای غریزی (آنافروید،۱۳۸۲).
آنافروید در یک تقسیم بندی کلی مکانیزم ها یدفاعی را به سه دسته ی کلان شامل مکانیزم های رشد یافته، رشدنایافته و روان آزرده وار تقسیم کرده است.
انواع مکانیزم های دفاعی:

 

 

مکانیزم های دفاعی رشد یافته

این مکانیزم ها به منزله ی شیوه های مواجهه، انطباقی، بهنجار و کارآمد محسوب می شوند(اندروز، سینگ و یوند، ۱۹۹۳) و چون در مقایسه با مکانیزم های دیگر (رشدنایافته و روان آزرده وار) کم تر به واقعیت آسیب می رساند، رشد یافته ترند(روز نهان و سلیگمن ۱۳۸۹). مکانیزم های دفاعی رشد یافته از والاگرایی ، پیشاپیش نگری ، شوخ طبعی و فرونشانی تشکیل شده اند(اندروز، سینگ و یوند، ۱۹۹۳).
والاگرایی
این مکانیزم دفاعی تا حدودی شبیه مکانیزم دفاعی جابجایی است(شارف،۱۳۸۷)، به طوری که اگر جابجایی منجر به فعالیتی بشودکه از لحاظ اجتماعی قابل قبول یا مفید باشد(نای،۱۳۸۱) یا شکل یک فعالیت عالی تر فرهنگی را بگیرد(لاندین،۱۳۸۲) آن را والاگرایی یا والایش می نامند. بنابراین والاگرایی عبارت است از تبدیل کردن اضطرابی که از لحاظ اجتماعی غیر قابل قبول است به منبع انرژی که پیامدهای ناخوشایندی به بار نمی آورد و از لحاظ اجتماعی مقبول و حتی هیجان انگیز است(ریو،۱۳۸۷)
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
در حالی که جابجایی برای ارضای تکانه های نهاد در پی شی جانشین است، والایش با دگرگونی یا جابجایی خودتکانه های نهاد سرو کار دارد(شولتز،۱۳۸۶)،به عبارتی والایش از طریق تبدیل تکانه های نهاد به شکلی قابل قبول تر صورت می گیرد(کارور و شی یر،۱۳۷۵). والاگرایی به جای انحراف و یا مسدود ساختن، تکانه های نهاد را هدایت می کند. احساسات در این دفاع در مسیر هدف ها و موضوع های مهم؛ تصدیق، تعدیل و جهت یابی می شوند و تا حدودی ارضا می گردند(قربانی،۱۳۸۲).این دفاع اغلب به منزله ی مکانیزمی برای پیشگیری از وقوع مشکلا ت نگریسته می شود، تا به منزله ی وسیله ای که فرد ممکن است تنها هنگامی که اضطراب برانگیخته شد، به آن روی آورد(کارور و شی یر،۱۳۷۵).
فروید احساس می کرد که والایش بیش از هر مکانیزم دفاعی دیگر منعکس کننده ی بالیدگی و بهنجاری است (کارور و شی یر، ۱۳۷۵) و معتقد بود که تمدن در اثر والاگرایی یا والایش پیشرفت می کند (نای،۱۳۸۱)، وی عشق را بسیار قدرتمند والاگرایی می دانست زیرا به افراد امکان می دهد تا در یک زمینه ی جامعه پسند به ارضای جنسی دست یابند، با این وجود وی معتقد بود عشق ورزیدن به طور هم زمان انسان را در برابر طرد شدن یا مرگ عزیزان آسیب پذیر می سازد. بنابراین از دیدگاه فروید والایش به همان اندازه کهک سادخترده است، شکننده نیز است(رودخترهان و سلیگمن، ۱۳۸۹) .
آنافروید معتقد بود که والایش، پیشاپیش نیازمند پذیرش یا دست کم آگاهی از ارزش های اجتماعی است؛ یعنی نیازمند وجود فرامن است، از این رو مدتی نسبتا طولانی نمی تواند در فرایند تحول به کار بسته شود و احتمالا به مرحله ای که ساختار روانی بدان رسیده، بستگی ندارد. وی معتقد بود که “من”از طریق والایش به هدفش در منحرف ساختن تکانه های غریزی از هدف منحصرا جنسی شان به سوی اهدافی که جامعه به عنوان اهداف عالیه در نظر می گیرد، دست می یابد(آنافروید،۱۳۸۲).
پیشاپیش نگری
این دفاع عبارت است از، پیش بینی واقع بینانه و برنامه ریزی برای ناراحتی ها در آینده با حالتی هدف محور(قربانی،۱۳۸۲)، این دفاع به برنامه ریزی دقیق و یا نگرانی واقع بینانه در خصوص رویدادهای خطرناک آینده دلالت می کند. یعنی پیش بینی خطر آینده د رگام های کوچک برای کنار آمدن تدریجی به جای ناگهانی با خطر است(ریو، ۱۳۸۷).
شوخ طبعی
عبارت است از توانایی خیلی جدی نگرفتن خود، مثلا هنگام پذیرفتن نکته ضعف های خود و صحبت کردن ازآنها به صورت جامعه پسند(ریو،۱۳۸۷). هم چنین می توان این دفاع را مکانیزمی برای فراهم ساختن امکان ابراز آشکار افکار و احساسات ، بدون ایجاد ناراحتی برای خود و دیگران در نظر کرفت. این دفاع تحمل و در عین حال تمرکز به آنچه را که بسیار ناراحت کننده است؛ فراهم می سازد(قربانی، ۱۳۸۲). فروید شوخی را به عنوان بالاترین مکانیزم دفاعی در بین سایر مکانیزم ها توصیف کرد. از نظر وی شوخی هدیه ی نادر و گران بهایی است که به انسان امکان می دهد در هنگام اضطراب و تنیدگی روانی بگوید: “این جارو ببین! این همه آن ارزشی است که این دنیای به نظر خطرناک دارد. مثل یک بازی بچگانه، خیلی چیزها در آن است که می توان درباره اش شوخی کرد”(نقل از کلینک،۱۳۸۷).
به نظر ویکتور فرانکل (نقل از کلینک،۱۳۸۷) شوخ طبعی امری تناقضی است(یعنی فرد در یک زمان نمی تواند هم برای خود احساس تعصف کند و هم به خود بخندد) و خصوصیتی بی نظیر در انسان است که حس انتخاب و کنترل را بوسیله ی امکان دادن به افراد برای جدا کردن درد و رنج از خود، ارائه می دهد. لفکورت (نقل از کلینک،۱۳۸۷) معتقد است لحاظ کردن مشکلات در قالب شوخی به فرد کمک می کند که به یاد داشته باشد، دختردگی را ساده بگیرد و در مورد اهمیت مشکلات، مبالغه نکند.
می توان بین سالم ترین شوخی یعنی شکل ملایم و خود فرمان آنکه به نوعی”تصدیق خود” می باشد(یعنی خود را دوست دارم و می پذیرم که فردی جایزالخطا هستم )، با نوع ناسالم تر آنکه مستلزم تعنه و خصومت می باشد تمایز قائل شد(کلینک،۱۳۸۷).
فرونشانی
گاهی سرکوبی هوشیارانه انجام می شود که بدین ترتیب مترادف فرونشانی است(کارور شی یر، ۱۳۷۵). این دفاع عبارت است از تصمیم هوشیارانه یا نیمه هوشیارانه برای تعویق در توجه به یک تکانه و یا تعارض هوشیار(قربانی، ۱۳۸۲). فرونشانی یا توقف فکر، فرایند برطرف کردن فکر بوسیله ی روش های هوشیار و عمدی به حساب می آید(وگنر، نقل از ریو، ۱۳۸۷). بنابراین می توان بین سرکوبی و فرونشانی(بازداری) از این جهت که سرکوبی یکی از مکانیزم های دفاعی “من” است که به طور ناهشیار انجام می شود و فرونشانی تصمیم آگاهانه برای فراموشی یک موضوع یا اجتناب از اندیشیدن در مورد آن است، تفاوت قائل شد(نای، ۱۳۸۱).

 

 

مکانیزم های دفاعی رشد نایافته

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 02:55:00 ق.ظ ]