اینان ضد قهرمانانی هستند که توانایی فوق بشری دارند و به انجام کارهای خارق‌العاده دست می‌زنند و موجوداتی اهریمنی و دیو سیرت هستند و تقریباً در سراسر شاهنامه حضور دارند و جزئی از نیروی اهریمنی شاهنامه محسوب می‌شوند. جادوگران جزء این دسته‌اند. اژدهایان نیز در این دسته جای دارند که از بنیادهای اساطیری برخوردارند و معمولاً بر سر راه قهرمانان قرار می‌گیرند و به دست آنان از میان می‎روند. این صحنه در اغلب حماسه‎ها وجود دارد و تکرار می‎شود. موجودات اهریمنی و عجیبی مانند گرگ گویا و سیمرغ که در هفت خوان‌ها ظاهر می‎شوند نیز از این دسته‎اند.
ضد قهرمانان را از نظر کنش و نقشی که داستان دارند نیز می‌توان به گروه‌هایی تقسیم کرد، از جمله:
۱٫ ضد قهرمان اصلی ۲٫ ضد قهرمان مشاور ۳٫ ضد قهرمان سپه‌سالار ۴٫ ضد قهرمان‌ جدال‌گر ۵٫ ضد قهرمان اغواگر ۶٫ ضد قهرمان راه‌نما و ….

 

۲-۶-۲-۶- ضد قهرمان اصلی

فردی است که از نظر اندیشه و صفات و کنش و منش در نقطه مقابل قهرمان داستان قرار دارد و به دلایل و انگیزه‌های مختلف و با روش‌های متفاوت به مبارزه با قهرمان می‌پردازد، این مبارزه و مقابله تا جایی که یکی از این دو فرد از میان برود ادامه خواهد داشت. این ضد قهرمان گاه در نقش ضد قهرمان جدال‌گر و یا ضد قهرمان اغواگر و ضد قهرمان سپه‌سالار نیز ایفای نقش می‌کند. در شاهنامه در برابر ایرانیان که قهرمان اصلی هستند، ضحاک و افراسیاب نقش ضد قهرمان اصلی را بازی می‌کنند و همان‌گونه که گفته شد مبارزه آن‌ ها با ایرانیان تا زمان نابود شدنشان به دست فریدون و کیخسرو ادامه یافت.

 

۲-۶-۲-۷- ضد قهرمان مشاور

اینان افرادی هستند که اغلب یکی از بزرگان کشور هستند و در مقام وزیر یا سپه‌سالار به ضد قهرمان اصلی یاری و مشورت می‌رساند. ضد قهرمان مشاور اغلب در مواقع درگیری و جنگ کنش مؤثرتری دارند؛ مانند پیران ویسه در مواقع جنگ ایران و توران عهده‌دار مقام سپاه‌سالاری سپاه افراسیاب است.

 

۲-۶-۲-۸- ضد قهرمان سپه‌سالار

این ضد قهرمان وظیفه‌ی سرکردگی و هدایت سپاه ضد قهرمان را در جنگ بر عهده دارد. او معمولاً وظیفه‌ی سامان دادن لشکر، فرستادن ضد قهرمان جدال‌گر و ارائه‌ گزارش به ضد قهرمان اصلی را بر عهده دارد. مانند اسفندیار که هم ضد قهرمان سپاه‌سالار است و هم گاه جدال‌گر است.

 

۲-۶-۲-۹- ضد قهرمان جدال‌گر

فردی است که به صورت آشکار و علنی به مبارزه با قهرمان اصلی می‌پردازد. این فرد به دستور ضد قهرمان اصلی و با انگیزه‌های درونی و فردی به نبرد اقدام می‌کنند.ضحاک و سهراب و اسفندیار از این نوع ضد قهرمانان محسوب می‌شوند.

 

۲-۶-۲-۱۰- ضد قهرمان اغواگر

فردی است که با روش‌های متفاوت و با اهداف مختلف قهرمان و یا دوستان خود را می‌فریبد و برای آسیب زدن به آن‌ ها تلاش می‌کند. افرادی که فریب ضد قهرمان اغواگر را می‌خورند معمولاً یا ضد قهرمان هستند و یا قهرمانی که فریب ضد قهرمان اغواگر را خورده‌اند؛
ضد قهرمانانی که قهرمان داستان را می‌فریبند معمولاً چندین هدف را دنبال می‌کنند:
۱٫ این‌که بتوانند با فریفتن قهرمان اصلی او را بر علیه قهرمان دیگر داستان بشوراند و بدین وسیله قهرمانی را به وسیله‌ی قهرمان دیگر از میان بردارند. مانند سودابه که با فریفتن کاووس شاه و تحریک او علیه سیاوش موجب پناه بردن او به ضد قهرمان اصلی یعنی افراسیاب و در نهایت نابودی قهرمان(سیاوش) شد.
۲٫ گاه ضد قهرمان به دلایل خاصی که ناشی از عقده‌های سرکوب شده‌ی درونی او هستند به فریب قهرمان و نابود ساختن او اقدام می‌کند؛ گرگین جزء این دسته از ضد قهرمانان است؛ او به دلیل حسادت و ترس از بدنامی قهرمان اصلی داستان (بیژن) را فریب می‌دهد و با تحریک و تحریض او موجب گرفتاریش در دست ضد قهرمان اصلی(افراسیاب) و تحمل رنج و مرارت فراوان او می‌شود. این نوع از ضد قهرمانان نیز ممکن است در داستان نقش‌های دیگری را ایفا کنند. مانند گرگین که پس از رهایی از بند به عنوان یاری‌گر ادامه می‌دهد.
۳٫ ممکن است ضد قهرمان با فریب قهرمان داستان با او به جدال و نبرد نیز بپردازد، و یا او را اسیر و زندانی کند؛ یعنی ابتدا کنش او اغواگری باشد و بعد به جدال‌گری تبدیل شود. مانند زنان جادوگر در هفت خوان رستم و اسفندیار.
اما ضد قهرمانی که در داستان به فریب ضد قهرمانان دیگر اقدام می‌کند نیز چندین هدف را دنبال می‌کند:
۱٫ در برخی موارد ضد قهرمان در صدد است تا ضد قهرمان اصلی را بر علیه قهرمان به کنش وادارد در نتیجه به اغوا و فریب ضد قهرمان اصلی می‌پردازد. این ضد قهرمان معمولاً از نظر قدرت و توان مقابله‌ی مستقیم با قهرمان را ندارد و از این روی ناگزیر از هم‌راه ساختن ضد قهرمان اصلی با خودش می‌باشد. نمونه‌ی این مورد گرسیوز است که برای مقابله با سیاوش(قهرمان) با فریفتن افراسیاب(ضد قهرمان اصلی) به مقصودش رسید. گرسیوز به تنهایی نمی‌توانست با سیاوش مبارزه کند زیرا توان برابری با او را نداشت بنا بر این مجبور بود افراسیاب را نیز با خود هم‌راه کند.
ضد قهرمان گاه نیز برای جدال و جنگ با قهرمان باید ضد قهرمانان دیگر را تحریک و اغوا کند مانند افراسیاب که برای نبرد با ایران سپاهیان خویش را تحریک و تطمیع کرد.

 

۲-۶-۲-۱۱- ضد قهرمان راهنما

این ضد قهرمان در واقع پیش از این که راه‌نما باشد جدال‌گر یا اغواگر بوده است اما چون نتوانسته در مبارزه با قهرمان کام‌یاب شود با بند او اسیر گشته است و به ناچار با تهدید و یا تطمیع قهرمان به راه‌نمایی او می‌پردازد. مانند اولاد دیو که در هفت خوان رستم چون نتوانست در برابر رستم(قهرمان) مقاومت کند و در دست او گرفتار شد به ناچار و با وعده‌ی فرمان‌روایی مازندران، او را برای مبارزه با دیو سپید(ضد قهرمان اصلی) راه‌نمایی کرد و در پایان نیز به فرمان‌روایی رسید.

 

۲-۶-۳- تقابل قهرمان و ضد قهرمان در حماسه

داستان‌ها هم‌واره عرصه‌ی برخورد و تقابل شخصیت‌ها هستند و از ره‌گذر این برخوردها و تقابل‌ها، شخصیت‌ها نقش‌های متفاوتی از خود بروز می‌دهند و در همین عرصه است که شخصیت‌های مختلف معنا پیدا می‌کنند. در حماسه‌های ایرانی و در رأس آن‌ ها در حماسه‌ی ملّی ایران همواره دو نیروی خیر و شرّ در جدالی مداوم با یک‌دیگر به سر می‌برند . «در شناخت انواع شخصیت‌هایی که در تاریخ ادبیات دراماتیک به آن‌ ها پرداخته شده است، می‌توان تقسیم‌بندی چهارگانه‌ای قائل شد که شاید کلی‌ترین تقسیم‌بندی ممکن از انواع شخصیت در ادبیات دراماتیک باشد. این تقسیم‌بندی عبارت است از:
۱٫ شخصیت اسطوره‌ای
۲٫ شخصیت افسانه‌ای
۳٫ شخصیت رئالیستی
۴٫ شخصیت مدرن» (زاهدی، به نقل از حنیف، ۱۳۸۴)
«شخصیت داستان‌های پهلوانی در شاهنامه از دو نوع اول است. به همین دلیل در یک تقسیم‌بندی کلی‌تر اصولاً برای نقش‌آفرینان داستان‌های اسطوره‌ای و افسانه‌ای به جای واژه‌ی شخصیت از واژه‌ی قهرمان استفاده می‌شود. اما با این‌که شخصیت معمولاً در قالب حماسه و اسطوره نمی‌گنجد و مبحث ادبیات کهن عموماً با قهرمان و ضد قهرمان هم‌راه است، فردوسی در برخی از داستان‌های پهلوانی شاهنامه، با نمایاندن خصوصیات درونی قهرمانان از تیپ‌سازی دور و به شخصیت پردازی نزدیک شده است.» (حنیف، ۱۳۸۴، ۳۴)
و به تبع همین امر دو نوع شخصیتی قهرمان و ضد قهرمان را می‌توانیم تعریف کنیم؛ قهرمان تجلی‌گاه تمام صفات برتر انسانی و ضد قهرمان مجموعه‌ای از خصائص اهریمنی می‌باشد و درگیری این دو نیرو با اهداف مختلف و همواره از جانب ضد قهرمان برقرار است. «تضاد خود به خود بین این دو نیرو، نیروی خیر(قهرمان) و نیروی شرّ(ضد قهرمان)، فرصتی بی‌نظیر جهت مشاهده‌ی شرّ در همه‌ی پیچیدگی‌ها و چندگانگی آن برای خواننده فراهم می‌آورد.» (پراین، ۱۳۷۸: ۴۳)

 

۲-۶-۴- قهرمان و ضد قهرمان در شاهنامه

حماسه‌ی ملی ایران آمیزه‌ای است از اسطوره و تاریخ و بر مبنای طرحی از پیش پرداخته و برای بیان اندیشه و قصد معینی به وجود آمده است و بر بنیان جامع و سامان یافته از روی برداشت ذهنی خاص ایرانیان باستان طرح‌ریزی شده است و بر اساس جهان بینی مذهبی و آیینی آن‌ ها استوار است. شالوده‌ی این جهان‌بینی بر اصلی استوار است و آن این‌که اعتقاد به دو بن آغازین و قدیمی متضاد خیر و شرّ، دارند که هم‌واره در حال ستیزه و کارزارند و پهنای گیتی عرصه‌ی این نبرد و میدان این کارزار است. تقابل و ستیزه‌ی این دو بن به صورت تقابل و تضاد دو گروه نژادی متخاصم تظاهر پیدا کرده که از آن دو در روایات حماسی اوستا با نام‌های ایرانی و انیرانی«Airya,Anairya» و در شاهنامه با عناوین ایرانی، تورانی یاد شده است.»(سرکاراتی، ۱۳۸۵: ۹۶-۹۹).
بر طبق باور ثنویت همواره یکی از طرفین این کارزار همه نیک و اهورایی و طرف دیگر همه تباهی و اهریمنی است. ایرانیان و هر آن‌کس که درون مرزهای ایران‌شهر و دارای خصلت و منش ایرانی باشد «ایرانی» و هر آن‌کس که خارج از این مرز و منش باشد، دشمن ایران و ایرانی و «انیرانی» است، که تورانیان و متحدانشان نیز درون این دسته جای می‌گیرند. سرتاسر شاهنامه خصومت و دشمنی دیرینه و مستمر این دو قوم زمینه‌ی اصلی شاهنامه است. رویارویی این دو دشمن قدیمی و ستیزه‌جو در حماسه‌ی ملی ما ایرانیان در واقع بازتابشی است از برخورد همیشگی و جاودان نیکی و بدی و اهورا و اهریمن که در جهان‌بینی دینی و حماسی ایران ریشه دارد و پیروزی و غلبه‌ی نهایی با جبهه‌ی نیکی و اهورامزدا می‌باشد. در شاهنامه نیز همان‌طور که می‌دانیم در نهایت این کیخسرو و در اصل ایران است که صاحب پیروزی و رستگاری می‌شوند.

 

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 02:33:00 ق.ظ ]