۵-۲-۲- پری در اوستا و متون دینی زرتشتیان
«در آیین مزدسینا، پری به سان یکی از مظاهر شر، ازدام های اهریمنی انگاشته شده و بازتاب این انگاره در ادبیّات زرتشتی چنان است که از پری همیشه به زشتی یاد شده است. در نامۀ اوستا پریان گروهی از بوده های پلید و پتیاره اند که از آن ها در کنار دیوان و جادوان و جهیکان نام رفته و برای چیرگی بر آنان و شکستن گزند و دشمنی شان به ایزدان و فروهر، برخی از پهلوانان و پارسیان نیایش شده است. (سرکاراتی: ۱۳۸۵، ۱)
در اوستا نام چند پری به تنهایی و جداگانه ذکر شده است. آنان از زشت کاران و اهریمنان هستند که به فریفتن یلان و زیان جهان می پردازند (پیشین)
پری (Fairy) موجودی است افسانه ای و زیبا و دلپذیر، چنان که از روایات کهن برمی آید، پری وجودی لطیف و بسیار زیبا دارد که اصلش از آتش است و با چشم دیده نمی شود و با زیبایی بی نظیرش آدمی را می فریبد. پری برعکس «دیو» نیکوکار و جذاب است. گاهی در روایات کهن و از جمله برخی قسمت های اوستا جنس مؤنّث دیوان معرّفی شده است که از طرف اهریمن گماشته شده و جزء لشکر او، بر ضدّ زمین و گیاه و آب و ستور در کار است.
روی هم رفته پریان بنابر روایات کهن اوستایی دارای منشی مبهم و ناروشن و سرشتی شرور و بدخواه هستند که گاهی به صورت زنان جذّاب و فریبنده ظاهر می شوند و مردان را می فریبند، زیرا قادرند هر لحظه به شکلی ظاهر شوند. (یاحقی: ۱۳۸۸، ۵-۲۴۴).
پریان در یک زمان «زن- ایزدان» باروری و زایش بودند و در این نقش هم چون زنان جوان بسیار زیبا و فریبنده تصوّر می شده اند که تجسّم ایزدینۀ میل و خواهش تنی بودند و از هر گونه توان فریبایی و جاذبه و افسون گری زنانه برخورداری داشتند و با ایزدان و شاهان ویلان اسطوره ای در می آمیختند و با زیبایی خود آنان را فریب می دادند. بعدها در اثر تغییر و تحوّل ارزش های اخلاقی به ویژه دین آوری زرتشت که به اخلاق و پارسایی توجّهی بیش از حدّ داشت، پریان به علّت سرشت شهوانی خود و وابستگی نزدیک آن ها به کام جشن ها و مراسم کامرانی های آیینی (Fitual orgies) از انجمن رانده شدند و دگرگونی جوهری یافتند و در آیین زردشتی و دین مزدیسنا به صورت بوده های اهریمنی درآمدند، ولیکن تأثیر عمق باورهای دینی سبب شد که با تمام این دگرگونی ها، پریان بعضی جنبه های اساطیری خود را حفظ کنند و به عنوان موجودات افسانه ای زیبا و فریبنده که دلباخته ی نران و پهلوانان هستند و آنان را افسون می کنند و با آبستنی و زایش سروکار دارند و نوزادان را هنگام زادن می ربایند و یا می زنند و با جادو و پری زدگی و پری خوانی وابسته اند و دلبستگی زیادی به آرامش و رقص و آوازهای شبانه دارند، در ادب و فرهنگ عامیانه تصوّر و معرّفی می شوند (سرکاراتی: ۱۳۸۵، ۶-۵).
پریان در دین زرتشتی، از مظاهر شرّ و اهریمنی به شمار می روند و دارای نیروی جادو هستند. آنان با تغییر شکل می توانند پهلوانان را فریب دهند و به موجودات اهورا مزدا آسیب رسانند (صفاری: ۱۳۸۳، ۱۶۲).
در متون و نوشته های پهلوی نیز پری از موجودات اهریمنی به شمار می رود که دارای نیروی جادو است و می تواند پیکر خود را تغییر دهد، به جامه های دیگر درآید تا بتواند پهلوانان و نران را بفریبد و به «رام و دهشن مزدا» آسیب برساند. (سرکاراتی: ۱۳۸۵، ۱).
در اوستا، از چند پری به طور خاصّ سخن به میان آمده است که یکی از آن ها «پری خناثتی» نام دارد. نام این پری در اوستا در بخش «وندیداد» (فرگرد نخستین، بند نهم) آمده است و نیز یک بار نامش در بند «پنجم فرگرد نوزدهم و ندیداد» آمده است. (همان)
۵-۲-۳- ویژگی های پریان
۵-۲-۳-۱- ارتباط پریان با آب
پری از آن جایی که به عنوان «زن- ایزد فراونی و باروری» به شمار می رود، بنابراین با بارندگی و آب ها ارتباط دارد و می تواند آورندۀ سال نیکو و محصول خوب باشد و باعث افزونی و افزایش محصول شود (سرکاراتی: ۱۳۸۵، ۱۴).
«از بهر غلبه و در هر شکستن و چیرگی و پس راندن کینه و دشمنی آن پری «دشیار» (آورندۀ سال بد) که مردمان بد زبان، او را «هویار» (آورندۀ سال نیک) می نامند. (پیشین، ۱۵)
این عبارت نشان می دهد که یکی از القاب دیرین پری «هویار»- (Huyariya) یعنی آورندۀ سال خوب و فرخنده بوده است که دربارش باران و فراوانی نقش داشته است.
ارتباط پری با آب و دریا و باران به وسیله گواهی های بی شماری تأیید می شود و در «گزیده های زاد اسپرم» آمده است:
«پری ها از دریا می آیند و با آتش مقدّس «آذر برزین» به ستیزه می پردازند. افسانۀ دیگری در مورد آبستنی دختران دوشیزه از تخمۀ زرتشت که در دریاچۀ (Kasaoya) نگهداری می شوند و طبق این افسانه پریان در این دریاچه زندگی می کنند و پریان زن- ایزدان باروری و زایش، رحم زنان و دخترانی را که در زمان معینی در آن دریاچه آبستن کنند، پالوده و زایا می کنند» (سرکاراتی: ۱۳۸۵، ۱۷).
پری دیگری که با آب ارتباط دارد و نامش در اوستا تنها یک بار آمده است پری (Mus) یا «موش پر» یا «موش پریک» (Mus Paig) است و در بندهش در فصل مربوط به نگاره های سپهری و اختران و «پاختران» از او در کنار «گوچهر» (Gocihr= گوزهر، جوزهر) یاد شده است و بنابر اساطیر هند و اروپایی همان اژدهای کیهانی است.
در زبانی یونانی، پری Mus را در اوستا جهیک خواهش و شهوت زنانه انگاشته و با توجّه به این که این پری در کنار آزدیو؛ «زن حرص و آزوکام» آمده است، بعید نیست که در اصل، پری خواهش های زنانه بوده است که بعدها به حیطه ی کیهانی منتقل شده است و با خورشید ارتباط پیدا کرده و خورشید را اغوا می کند با آغوش کشیدن و آمیزش با او، مهر تمیگی روی می دهد(پیشین: ۱۸-۱۷).
۵-۲-۳-۲- آمیزش پریان با مردمان
پریان چون یک زمان «زن- ایزدان» فراوانی و باروری و زایش بودند با ایزدان و پهلوانان و نران اساطیری رابطه داشتند و پری ها آنان را به عنوان محبوب و همسر برگزیدند (سرکاراتی: ۱۳۸۵، ۱۶).
در مورد آمیزش گرشاسب با پری «خناثتی» آمده است:
«هفتمین بهشت جای و روستایی که من اهورامزدا آفریدم» وای- کرددژک»- آشیان است. سپس اهریمن پر مرگ بسان پتیاره آن سرزمین، پری خناثتی را آفرید که بر گرشاسب بیاویخت» (پیشین، ۷).
از سوی دیگر در سنت های حماسی ایران از ازدواج «سام» با دختر خاقان چین سخن رفته است و این به طور قطع تصادفی نیست که نام دختر پادشاه چین- همسر سام «پری دخت» است.
در شاه نامه سخنی از «پری دخت» نیامده، ولی در «سام نامه ی» خواجوی کرمانی از ازدواج سام با پری دخت به تفصیل سخن رفته است. این که از همسر سام با نام پری دخت یاد شده، خود بازماندۀ سنت های کهن می باشد که بنابر آن ها «سام» یا «گرشاسب» با پری آمیخته است.
پری از آن جهت که «زن- ایزد»، رامش و خواهش است به جز گرشاسب نریمان با نران دیگر نیز آمیخته است که از جمله ی آن «جم» یا «جمشید» است.
در «روایت پهلوی» و نیز “روایات فارسی” از هم خوابگی”جم” با پری و خواهرش «جمیک» با دیو و سپس از همسری جم و خواهرش با یک دیگر سخن به میان آمده است و این که بعد از گسستن فر از جمشید او با خواهرش به دریای «فراخ کرد» پناه برد و در آن جا پری و دیوی به دنبال آن ها رفتند و از هم خوابگی آن ها با هم «ددان و زنگیان» به دنیا آمدند.
در این افسانه علاوه بر آن که چگونگی به وجود آمدن برخی از جانوران و ددان را شرح می دهد به احتمال زیاد، بازمانده ی جابه جا شده ی اسطوره ی کهن تری است که طبق آن «مام- ایزد» دیرین در نقش آفرینندگی خود به صورت الهه ی باروری و زایش که مادر مرد و زاینده ی جانور به شمار می آمد، در اثر آمیزش بایل یا ایزدی، توانست مردمان و انواع جانوران را به وجود آورد (پیشین،۱۴).
۵-۲-۴- پری در اساطیر ملل دیگر
در فرهنگ غرب نیز واژه هایی معادل پری در داستان های عامیانۀ ما وجود دارد. از آن جایی که پریان در یک زمان «زن- ایزدان» فراوانی و باروری و زایش بودند، در این نقش پریان هندی با نام (Apsaras) و پری های یونانی با نام (Hymph) گاه با ایزدان و پهلوانان اساطیر رابطه داشتند (سرکاراتی: ۱۳۸۵، ۷).
۵-۲-۵- ویژگی پریان در اساطیر و باورها
«پری صاحب جادو نماد قدرت های خارق العاده ی روح و یا ظرفیّت های طرارانۀ تخیّل است. پری می تواند تغییر شکل دهد و در یک آن بالاترین آرزوها را به ثمر برساند یا تغییر دهد. شاید پری نشانۀ قدرت های انسان در ساختن ذهنی برنامه هایی است که نتوانسته عیناً به تحقّق برساند» (شوالیه: ۱۳۷۴، ۲۱۸).
پری ایرلندی «بانِشی» است و پریان دیگر کشورهای ایرلندی فقط معادل تقریبی یا کامل آن هستند. در ابتدا که پری را از جنس زن می دانستند، پیکی از عالم دیگر بود و آن را اغلب به شکل پرنده، ترجیحاً قو تصوّر می کردند، امّا صفات و موجودیّت «بانیشی» بعد از گرویدن به مسیحیّت دیگر قابل فهم نبود.
مفسّران روحانی آن ها را به ارواح عاشق تعبیر کردند که به جست و جوی محبوب خود آمده اند (پیشین، ۲۱۹).
«پری با مافوق طبیعت در ارتباط است، زیرا زندگی اش دایمی است نه غیر دایم مثل زندگی ما انسان ها و یا هر مخلوق زنده ی دیگر در دنیا، بنابراین طبیعی است که در فصل مرگ نتوانیم او را رویت کنیم، یعنی با این که همیشه می زید به شکل قبلی ظاهر نمی شود، بلکه به هیات دیگری درمی آید که این هیأت جدید هم در جوهر خود، از یک زندگی دایمی برخوردار است، از یک زنگی جاویدان» (پیشین ۲۲۲).
در قصّه های تمام عالم چند نقش عمده و مهّم برای این موجودات ذکر شده است:
۱- به نوزادان خصایل و صفاتی نیکو یا بد می بخشند.
۲- اندیشه ها را با حدس و گمان درمی یابند (قادر به پیش گویی و دوربینی هستند).
۳- آدم ها، کاخ ها و خوان های گسترده ایجاد می کنند و اشخاص و اشیاء را به صورت های گوناگون در می آورند.
۴- گنج و خواسته می بخشند (پیشین: ۷-۲۴۶).
۵-۲-۶- پری در داستان های هزار و یک شب
۵-۲-۶-۱-حکایت «حسن بصری و نورالنّسا»
زرگری به نام «حسن» فریب کیمیاگری عجمی را می خورد و با او دوست می شود. چندی بعد مرد عجمی او را می رباید و با خود به کشتی می برد. بعد همراه مرد به کوهی می رسند که آن مرد ادعا می کند اکسیر کیمیاگری آن جاست. حسن را به بالای کوه می فرستد و هنگامی که حسن گیاه را پیدا می کند از او می خواهد که اکسیر را از بالای کوه به سوی مرد عجمی بیندازد. مرد عجمی به سرعت ناپدید می شود و او را رها می کند.
حسن، به راه خود ادامه می دهد تا این که به قصری می رسد. در آن جا تعدادی دختر زیبا رو می بینند و ان ها می گویند که دختران یکی از ملوک جنیّان هستند. حسن چند روزی را با آنان به سر می برد تا این که دختران برای دیدن پدر قصد سفر می کنند. بنابراین کلیدهای قصر را به او می دهند و از او می خواهند وارد یکی از اتاق ها نشود.
حسن چندی که در قصر می گردد، سرانجام تصمیم می گیرد وارد آن اتاق ممنوع شود. وقتی در اتاق را باز می کند، چند پلّه می بیند، از آن ها بالا می رود، پس به باغی می رسد. چند لحظه نمی گذرد که سه پرنده وارد باغ می شوند. پرندگان جامۀ پر خود را با چنگالشان می کنند و سپس حسن با سه دختر زیبا رو روبه رو می شود. با دیدن زیبایی دختران حسن عاشق یکی از آن ها می شود. زمانی می گذرد و آن دختران بعد از مدتی بازی جامۀ پر خود را می پوشند و به آسمان پرواز می کنند.
حسن با رفتن آن ها بسیار دلگیر می شود. چون دختران ملک جنیّان باز می گردند، خواهر کوچک ترشان متوجّه اندوه حسن می شود و علّت ناراحتی او را جویا می شود. حسن همه چیز را تعریف می کند و دختر کوچک تر به او قول می دهد تا او را در رسیدن به آن دختر پری کمک کند.
پس از حوادثی حسن با آن دختر ازدواج می کند امّا لباس پر او را در صندوقی پنهان می کند. زمانی می گذرد و حسن قصد دیدار دختران ملک جنیّان را می کند، پس همسر و فرزندان را نزد مادر می سپارد و از او می خواهد مواظب جامه ی پر باشد که به دست همسرش نیفتد.
بعد از رفتن حسن، روزی همسر او از مادر شوهر می خواهد تا همراه هم به حمّام بروند. مادرشوهر مخالفت می کند زیرا حسن سفارش کرده هرگز بیرون نروند تا کسی آن ها را نبیند، ولی در برابر اصرار همسرش تسلیم می شود. زنان چون زیبایی و خوب رویی او را می بینند برای خاتون، زن حاکم تعریف می کنند و او نیز خواهان دیدار همسر حسن می شود. پس از ان تصمیم می گیرند تا او را به عقد حاکم درآورند و حسن را بکشند.
خاتون چون همسر حسن را می بیند شیفتۀ زیبایی را می شود و لباس های فاخر بر تن او می کند. همسر حسن می گوید: جامۀ پری دارم که با آن زیباتر می شوم و دست مادر شوهرم می باشد. با اصرار خاتون و دیگر زنان، مادر حسن سرانجام جامعه ی پر را به او می دهد.
همسر حسن به سرعت آن را می پوشد و دو فرزند خود را در آغوش می کشد، به بالای قصر می پرد و به مادرشوهر می گوید: به حسن بگو اگر می خواهد ما را ببیند به «سرزمین واق» که سرزمین پریان است بیاید.
حسن بعد از سه ماه باز می گردد و چو خبردار می شود با تلاش و پرس و جو به آن سرزمین می رود و با سختی و گذراندن مشکلات بسیار ان ها را پیدا کرده و دوباره نزد مادر باز می گردند (هزار و یک شب: ج۱، ۱۱۹-۱).
۵-۲-۶-۲-حکایت «جان شاه و شمسه»
ملک زاده ای است به نام «جان شاه» که به همراه پدر و دیگر مملوکانش به شکارگاه می روند. در آن جا غزالی می بینند. پسر همراه تنی چند از خدم پدر به دنبال غزال می رود، ولی راه را گم می کنند و برای آن ها سفرها و حوادث مختلفی پیش می آید.
در یکی از این مراحل سفر به جزیره ای می رسد و با شیخی زیبارو برخورد می کند که خود را پادشاه پرندگان می خواند. جان شاه از او می خواهد تا او را در بازگشتن نزد خانواده اش کمک کند. شیخ می گوید: باید یک سال بگذرد، وقتی پرندگان بازگردند، او را با یکی از آن ها همراه می کند.
شیخ پرندگان، کلیدهای قصر را به او می دهد و از او می خواهد وارد یکی از اتاق ها نشود، ولی حسن بعد از مدّتی وارد آن اتاق می شود با قصری از بلور زر و سیم رو به رو می شود. زمانی را بر کرسی قصر می نشیند، متوجّه می شود سه پرنده وارد شدند و جامعۀ خود را کندند، تبدیل به سه دختر زیبارو شدند، چندی با هم بازی کردند و دوباره جامه ها را بر تن کرده و به هوا پریدند. حسن که عاشق یکی از آن ها شده با رفتن دختران بسیار اندوهگین می شود.
وقتی شیخ به دنبالش می آید و او را در آن اتاق می بیند که بی هوش افتاده او را به هوش می آورد و از حالش جویا می شود. جان شاه، آن چه را پیش آمده تعریف می کند. شیخ می گوید: آن ها پریانی هستند که سالی یک بار به این جا می آیند می توانی سال دیگر به باغ روی و چون جامۀ پر خود را در آورند، دختری که عاشق او شده ای جامه ی پر او را برداری تا نتواند پرواز کند. یک سال می گذرد. جان شاه به آن جا می رود و با دیدن دختر جامۀ پر او را برمی دارد.
سرانجام جان شاه با دختر پری ازدواج می کند و تصمیم می گیرد تا نزد پدر رود. از شیخ راه رسیدن نزد پدرش را می پرسید. دختر از او می خواهد تا جامۀ پر را به او بدهد. وقتی دختر جامه را می پوشد جان شاه سوار بر شانه های او می شود، پرهایش را محکم می گیرد و به سرزمین پدری می روند. در آن جا قصری بنا کرده و جامۀ پر دختر را در ستون پنهان می کند. دختر با بو کشیدن، جامه را پیدا می کند و نشانی خود را به اطرافیان جان شاه می دهد و خود به سرزمین پریان پرواز می کند.
جان شاه با پرس و جوی بسیار می تواند به محل زندگی دختر نزدیک شود، از طرفی دختر پری از عفریتی می خواهد که اگر آدمی زادی را دید، او را نزدش بیاورد. عفریت با دیدن آدمی زادی در میان راه می فهمد او همان جان شاه است. پس او را به قصر می برد پس از مدتی دوباره هر دو به سرزمین جان شاه باز می گردند. (پیشین: ج ۳، ۲۹۴- ۱۸۵).
۵-۲-۶-۳- حکایت سفر هفتم سندباد
سندباد در سفر هفتم خود به جزیره ای می رسد که مردان آن سرزمین در آغاز هر ماه حالشان دگرگون شده، پروبال در می آورند و به آسمان پرواز می کنند. سندباد از آن ها می خواهد تا اجازه دهند با ایشان همراه شود، بر شانۀ یکی از آن ها سوار می شود. چون تسبیح می گوید، بال اکثر آن ها می سوزد و به زمین می افتند. چندی در کوه سرگدان می گردد تا این که طایفه ای را می بیند و با همان مرد که بر دوش او سوار بوده رو به رو می شود. مرد از او می خواهد دیگر تسبیح نگوید و دوباره بر دوش پری می نشیند و به هوا می پرد، سرانجام تصمیم می گیرد نزد خانوادۀ خود باز گردد. (پیشین: ج۳، ۷-۳۶۰).

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 07:35:00 ق.ظ ]