استنبرگ[۵۱] روان شناس دانشگاه ییل از مردم خواست که خصوصیات یک فرد باهوش را بیان کنند، افراد بسیاری مهارت های عملی را جزء ویژگی های اصلی برشمردند. تحقیقات بیشتر، استنبرگ را به نتیجه گیری ثرندایک بازگرداند و آن این که هوش اجتماعی از توانایی تحصیلی متمایز است و همان چیزی است که افراد را وادار می کند که در عرصه زندگی به خوبی عمل کنند (دهشیری، ۱۳۸۲). از سال ۱۹۲۰ تا ۱۹۹۰ پژوهش در زمینه هوش اجتماعی را به عنوان توانایی ارتباط با دیگران، دانش میان فردی، توانایی قضاوت درست درباره احساسات، خلق ها و انگیزه های دیگران، عملکرد اجتماعی مؤثر و مهارت رمزگشایی نمادهای غیر کلامی تعریف کرده اند (‌گلمن، ۱۳۷۹).

تعاریف هوش اجتماعی
تضادها در تعریف هوش اجتماعی، شیوه های مطالعه ساختار را به طور چشمگیری متفاوت ساخته است. عدهای از پژوهشگران جهت مطالعه هوش اجتماعی به دیدگاه شخصیتی و عدهای دیگر به دیدگاه روان سنجی گرایش دارند. دیدگاه روان سنجی هوش اجتماعی را به عنوان یک هوش عمومی مطرح میکند که در موقعیتهای اجتماعی یا توانایی فهم و مدیریت افراد به کار برده میشود. دیدگاه شخصیتی بر این فرض استوار شده است که رفتار اجتماعی ناشی از هوش است و تفاوتهای اشخاص در رفتار اجتماعی، از تفاوتهای آنها در دانششان ایجاد میشود (واسیل اوا[۵۲] ، ۲۰۰۵: ۲۱۳).
منشا دیدگاه روان سنجی هوش اجتماعی، تقسیم هوش به سه صورت توسط ثورندایک (۱۹۲۰) میباشد:
۱ـ هوش انتزاعی: توانایی درک و فهم و حل مسائل از طریق نمادهای کلامی و ریاضی است.
۲ـ هوش عینی: توانایی درک و فهم و حل مسائل از طریق دستکاری و به کارگیری اشیاء است.
۳ـ هوش اجتماعی: توانایی درک و فهم دیگران و ایجاد ارتباط با آنهاست.
در این فرمولبندی کلاسیک، هوش اجتماعی به معنای توانایی درک و کنترل (روابط) مردان و زنان، پسران و دختران به منظور عاقلانه نمودن عکس العملهای بشری است. به عقیده وی، این واژه به توانایی شخص از نظر درک و مدیریت افراد دیگر بر میگردد، تا در فعل و انفعالات اجتماعی، تطبیقپذیر باشد. به طور مشابه ماس و هانت[۵۳] (۱۹۳۳) هوش اجتماعی را توانایی سازش با دیگران تعریف میکنند. آلبرشت هوش اجتماعی را «درک زمینه های اجتماعی و برخورد با افراد» تعریف کرده است (آلبرشت، ۲۰۰۵: ۳۱).
از نظر بار- اون هوش اجتماعی عبارت است از مجموعه ای از تواناییها، کفایتها و مهارتهای غیر شناختی که توانایی فرد برای کسب موفقیّت در مقابله با ضرورتها و فشارهای محیطی را تحت تأثیر قرار میدهد (بار-اون، ۲۰۰۶: ۱۹).
پایان نامه - مقاله - پروژه
با روشهایی میتوان هوش اجتماعی را تقویت کرد: ۱- هماهنگی حرکات بدنی با گفتار ۲- افزایش معاشرت و ارتباط خود با دیگران ۳- آموزش اولیه در خانواده ۴- ارتباط و تبادل افکار و اطلاعات ۵- نهادینه کردن آموزش هوش اجتماعی در مدرسه و جامعه ۶- تقویت هنر شنونده بودن (گوش کردن به حرفهای طرف مقابل) ۷- برخورد با فرد به آن صورتی که هست و استحقاق دارد ۸- ارزش قایل شدن برای سخنان افراد مقابل ۹- استفاده از کلمات زیبا، سنجیده و به موقع (مهرابی و همکاران، ۱۳۸۶: ۷۹).
هوش اجتماعی عبارت است از توانایی برقراری روابط بین فردی در گروه و همکاری با دیگران، استفاده از توان ذهن و جسم برای برقراری ارتباط با دیگران و درک بهتر آنان، کسب این نگرش که دیگران را برای رشد و توسعه روابط بین فردی و رفتار دوستانه تشویق کنید و آگاهی از اینکه چگونه با دیگران دوست شده و آن را حفظ کنیم. هوش اجتماعی خاصیت ویژه ای است که علت توفیق ما در ارتباط اجتماعی است و با آموزش یا مطالعه به دست نیامده است. در حقیقت ایجاد روابط سالم یا به دیگر سخن سیاست برقرار کردن رابطه یک توان خاص و ارجمند است (بوزان، ۱۳۸۴).
نیجهولت، استاک و نیشیدا (۲۰۰۹) هوش اجتماعی را به عنوان یک توانایی ضروری برای افراد به منظور ارتباط، درک و تعامل مؤثر با دیگران تعریف کرده اند. به نظر سلز[۵۴] (۲۰۰۷) هوش اجتماعی می تواند به طور گسترده ای به عنوان یک نوع هوش که در پشت تعاملات و رفتارها قرار دارد تعریف شود..
بارنز و استبرگ (۱۹۸۹) هوش اجتماعی را به معنای توانایی درک و فهم افراد دیگر تعریف کرده اند.
فورد و تیساک[۵۵] (۱۹۸۳) هوش اجتماعی را به معنای توانایی تعامل موفق با افراد دیگر تعریف کرده اند.
کیتینگ[۵۶] (۱۹۸۷) هوش اجتماعی را در راستای توانایی عمل کردن خوب در آزمون هایی که مهارت اجتماعی را اندازه گیری می کنند، قرار می دهد.
نظریهپردازان هوش اجتماعی
اگر چه ثرندایک و همکارانش قادر به تأیید چنین حوزهای از هوش از طریق مطالعات روانسجی نبودند و این مفهوم به فراموشی سپرده شد، اخیراً توجه دوبارهای در هوش اجتماعی پدیدار گشته و اغلب نویسندگان ادعا میکنند که در واقع این گواهی بر وجود، این حوزه است. هریک از نظریهپردازان از منظری به این مقوله نگاه میکنند. به عنوان مثال:
۱٫ هوش اجتماعی از دیدگاه بار- اون:
بار- اون هوش غیر شناختی را عامل مهمی در تعیین توانمندیهای افراد برای کسب موفقیّت در زندگی تلقی میکند و آن را با سلامت عاطفی یعنی وضعیت روانی فعلی و در مجموع سلامت هیجانی در ارتباط مستقیم میداند. بار- اون هم چنین برای اولین بار EQ (هوش هیجانی) را در برابر IQ که اصطلاح شناخته شده و مقیاسی برای سنجش هوش شناختی است مطرح کرد و از سال ۱۹۸۰ به تدوین پرسشنامه هوش هیجانی EQI [۵۷]و توصیف کمی هوش غیر شناختی پرداخت. هدف بار- اون پاسخ دادن به این پرسش مهم بود که چرا بعضی از افراد از توان هیجانی بهتری برخوردار و در زندگی موفّقترند؟ وی در نهایت به این نتیجه رسید که هوش شناختی تنها شاخص عمده برای پیش بینی موفقیّت فرد نیست (اله یاری، ۱۳۸۹: ۱۸).
۲٫ هوش اجتماعی از دیدگاه گاردنر
گاردنر (۱۹۳۳) تئوری هوشهای چندگانه خود را ارائه میدهد. اگر چه اسپیرمن[۵۸] و دیگر حامیان هوش عمومی به گاردنر پیشنهاد کردند که هوش یک توانایی شناختی واحد نیست، ولی انواع کاملاً متفاوتی از هوش وجود دارد که هر کدام فرضاً با یک سیستم مغزی متفاوت سازماندهی میشوند، در حالی که بیشتر این هوشهای ارائه شده (زبانشناسی، ریاضیات، فضایی، موسیقی، حرکات بدن) توانایی های شناختی هستند.
گاردنر هوش درونی اشخاص را به عنوان توانایی شخصی به منظور دسترسی سودمندانه به زندگی هیجانی درونی خودش و هوش بین فردی را به عنوان توانایی فردی به منظور ایجاد وجه تمایز در میان افراد دیگر معنا کرد. اگر چه هوش چندگانه گاردنر دارای ساختارهای مختلف فردی است، فرض شده است که در آن بعضی افراد یا بعضی گروه ها دارای توانایی های بیشتری از دیگران باشند. گاردنر هوش اجتماعی را به عنوان دو هوش درون فردی و برون فردی به طور مجزا نگاه کرد، اما او آنها را به عنوان ساختارهای مرتبط مینگرد (اله یاری، ۱۳۸۹: ۱۹).
۳٫ هوش اجتماعی از دیدگاه هچ[۵۹] و گاردنر
هچ و گاردنر مؤلفه های هوش اجتماعی را بدین گونه مطرح کردهاند:
۱- سازماندهی گروه: این مهارت که برای رهبران ضروری است، به دست گرفتن ابتکار عمل و هماهنگ ساختن تلاشهای گروهی از مردم است. این استعداد در کارگردانان یا تهیهکنندگان برنامههای نمایشی، درجهداران ارتش، رهبران کارآمد هر نوع سازمان و واحد مشاهده میشود.
۲- ارائه راه حل: استعداد میانجیگری، اجتناب از تعارض یا حل تعارضهایی که سر بر آوردهاند. افرادی که این توانایی را دارند در انجام گرفتن معاملات و همچنین بر داوری کردن یا وساطت در مشاجرات توانایی زیادی دارند.
۳- ارتباط فردی: این استعداد وارد شدن در رویارویی با دیگران و یا شناخت و پاسخ دادن مناسب به احساسات و علایق مردم را آسانتر میسازد که هنر برقراری ارتباط نامیده میشود.
۴- تجزیه و تحلیل اجتماعی: به معنای توانایی دریافت احساسات، انگیزشها و علایق دیگران و داشتن درکی عمیق از آن میباشد. این آگاهی نسبت به احساسات دیگران باعث میشود که آنان با سهولت با دیگران صمیمی و مرتبط شوند. در بهترین حالت فرد با این توانایی، درمانگر یا مشاوری توانا میشود (اسلوب، ۱۳۸۹: ۲۲-۲۴).
۴٫ هوش اجتماعی از دیدگاه آلبرشت
به نظر آلبرشت برای فهم هوش اجتماعی مرحله اول این است که آن را در متن طبقات هوش چندگانه گاردنر قرار دهیم. از نظر گاردنر هوش به چند نوع تقسیم میشود: هوش زبانی یا کلامی[۶۰]، هوش موسیقیایی[۶۱]، هوش منطق ریاضی[۶۲]، هوش فضایی[۶۳]، هوش بدنی- جنبشی[۶۴]، هوش بین فردی و هوش درون فردی و هوش طبیعت گرایانه[۶۵]. اما آلبرشت هوشهای چندگانه گاردنر را دوبارهچینی کرده و این طبقات را مطابق جدول (۲-۱) معرفی نمود:
هوشهای چندگانه آلبرشت

 

طبقه توصیف
هوش انتزاعی دلیل و برهان نمادی
هوش اجتماعی سازگاری با دیگران
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 02:40:00 ب.ظ ]