۳-۱ مقدمه
برای تحقیقی که میخواهد تصویری کوتاه از زندگی پربار که حیات مولانا و گزارش سلوک روحانی اوست، نقش کند و معنی این حیات نه چندان طولانی را در بیانی، هم نهچندان طولانی، در عنوان آن بگنجاند و خط سیر نورانی زندگی مولانا را نشان دهد، بسیصعب و سخت و دشوار جلوهگری مینماید. نیز مراتب احوال و مقامات و مکاشفات سالهای کودکی او، زهد و ریاضتش و سلوک روحانی که حاصل عمر او، مثنوی معنوی و غزلیات جانسوزش میباشد، همهو همه این توالی و رویدادها، ناظر بر تقریر روایتگونه از شرح و احوال زندگی او را هرچند کافی نیست، شاید در خور فهم و درک نگارنده این پژوهش باشد. امید که مقبول طبع لطیفان افتد.
۳-۲ زندگی نامه مولوی
خداوندگار مولانا جلالالدین محمد بنسلطان العلما بهاءالدین محمد بن حسین بن احمد خطیبی بکری که بعدها در کتب از او به صورتهای «مولانای روم» و «مولوی» و «مولای روم» یاد کردهاند، یکی از بزرگترین عارفان قرن هفتم و از پرآوازهترین شاعران پهنه ادب ایران زمین است که در سرایش مثنوی عرفانی جایگاه بسیار شامخی در میان سرایندگان ادبیات و تاریخ زبان فارسی دارد.
مولوى حدود ۶۸ سال عمر کرد، ولادتش در سال ۶۰۴ و وفاتش در قونیه در بلاد روم به سال ۶۷۲ هجرى قمرى واقع شد که مقارن و توام با وفات نابغه فلسفه و ریاضى، خواجه نصیرالدین طوسى بود. تبار مولوى همه از مردم بلخ بودند که در آن روزگار یکى از کرسیهاى سرزمین پهناور خراسان قلمداد میشد.
پدر مولوى، سلطان العلماء شیخ بهاءالدین محمد ولد فرزند حسین بلخى از بزرگان علما و عرفاى دوران، و ظاهراً از مریدان خاص و ممتاز شیخ نجمالدین کبرى (متوفى ۶۱۸ ه ق) بود.
شواهد تاریخی گویای این امر است که پدر مولوی با بزرگانی از عارفان چون فریدالدین عطار نیشابوری و شیخ مجدالدین بغدادی و نیز شیخ نجمالدین کبری مودّت و معاشرتی دیرینه و مخالطتی عمیق داشته است.
چنان که شیخ فریدالدین عطّار از تربیتیافتگان نجمالدین کبرى و مجدالدین بغدادى بود و بهاءولد هم با این سلسله پیوند داشت و یکى از اعاظم طریقه کبرویه به شمار مىآمد و رفتن شیخ عطار بدیدن وى نظر به وحدت مسلک ممکن است حقیقت داشته باشد و زندگانى شیخ عطار هم تا سال ۶۱۸ مسلم است و به جهات تاریخى نیز در این قضیه اشکالى نیست (فروزانفر، ۱۳۶۶: ۱۷).
بهاءالدین ولد در حدود (۶۱۶ ه ق) که تازه آوازه هجوم مغولان به سرزمین خوارزم به گوش مىرسید، با فرزندش مولوى که در آن تاریخ تقریباً ۱۳ ساله بود و دیگر اعضاى خانواده و جمعى از خدم و حشم به نیت زیارت بیت اللّه از بلخ خارج شد. علت اصلی خروج از خوارزم را شاید بتوان حسادت سلطان محمد خوارزم شاه از کثرت اهل ارادت و نیز معاندت وی به تحریک و سعایت علماء مجازى نظیر فخرالدین رازى در حق بهاءولد دانست. از اینرو بهاءالدین از سلطان رنجیده با فرزند و عیال به عزم حج اسلام ترک وطن نمود و معروف است که چون در میان آن سفر به نیشابور رسید، در آنجا با جناب فریدالدین عطار ملاقات نمود و شیخ عطار نسخهیى از مثنوى «اسرارنامه» خود را که منظومه عرفانى اخلاقى است به وی هدیه نمود و به بهاءالدین گفت «زود باشد که این پسر تو (یعنى جلالالدین مولوى) آتش در سوختگان عالم زند» (زرینکوب،۱۳۸۷،ج۱ :۸۲). دیگران هم این داستان را کم و بیش ذکر کرده و گفتهاند که مولانا پیوسته اسرارنامه را با خود همراه داشت. بارى بهاءالدین بعد از سفر مکه در حدود سال (۶۱۷ ه.ق) به آسیاى صغیر و کشور روم سفر نمود؛ در آن تاریخ که سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقى( ۶۱۶- ۶۳۴ ه.ق) آنجا سلطنت مىکرد و وزیرى اهل معرفت و دانشدوست به نام معینالدین پروانه (معین- الدین سلیمان دیلمى متوفى ۶۷۵ ه.ق) داشت. از آنجایی که هم سلطان و هم وزیر دانشمندش هر دو گوهرشناس بودند، و ذوقی وافر در عرفان داشتند؛ لذا قدر آن مهمانان عزیز را نیکو مىدانستند، و بدین سبب در تعظیم و تکریم و تهیه وسایل آسودگى و رفاه حال ایشان دقیقهاى کوتاهى و اهمال ننمودند، و: «بحسن خلق و صفا و خلوص ضمیر، عنقایى بلندپرواز را صید کردند که با پروبال همت در فضایى وسیعتر و برتر از آسمانها بال گشاد و قاف تا قاف جهان علم و معرفت را زیر پر گرفت، و نردبان پایه مدارج کمال بشرى را تا عنان آسمان و اوج عرش علیین بپیمود» (همایی، ۱۳۸۵،ج۱: ۲۰).
اتفاقاً در آن تاریخ اوضاع ایران به ویژه نواحى بلخ و بخارا و خوارزم و دیگر بلاد ماوراءالنّهر و خراسان در اثر هجوم شوم مغولان خراب و آشفته و درهم شده و مخصوصاً شهر بلخ در همان سال ۶۱۷ به سبب قتل عام و غارت آن طایفه وحشى خونخوار خالى از سکنه افتاده بود.
از طرفی حسن استقبال و پذیرایى گرم سلطان علاءالدین و وزیر دانشمندش معینالدین پروانه که بعداً از ارادتمندان خاصّ مولانا شده است؛ و خرابى اوضاع بلخ که وطن انساب و اجداد بهاءالدین ولد و مولوى بود دست به دست هم داد و مجموع این احوال موجب اقامت بهاءالدین و خانواده او در حوالى قونیه گردید.
در نهایت بهاءالدین در حدود سال ۶۲۸ ه.ق درگذشت و در همان سرزمین به خاک سپرده شد (همایی، ۱۳۸۵،ج۱: ۲۱).
۳-۳ مرشدان و مریدان برجسته مولوی
همانگونه که سابقاً بدان اشاره شد مولوی از اوان جوانی زیر سایه هدایت و ارشاد پدر بزرگوارش بهاءالدین ولد تربیت شد و پس از رحلت پدر، وظیفه ارشاد و تربیت معنوی وی بر عهده برهانالدین محقق ترمذی قرار گرفت. پس از وی مدتی تنها به سلوک و تهذیب نفس میپرداخت تا دست آخر تحت تأثیر عنایات و حالات شمس تبریزی قرار گرفت.
از برجستهترین مریدان و محبّان مولوی نیز میتوان به صلاحالدین زرکوب که پس از شمس تبریزی از معاشران و نزدیکان خاص مولانا است، نام برد. پس از صلاحالدین این جایگاه به حُسامالدین چلپی اختصاص یافت. تا جایی که پس از وفات مولوی حسامالدین چلپی خلیفه و جانشین مولوی قرار گرفت. از دیگر مریدان برجسته مولوی نیز میتوان به پسر وی، سلطانولد نیز اشاره نمود.
۳-۴ جلوههای سهگانه زندگی مولوی
با تفحّص و بررسی در زندگی مولوی میتوان به سه جلوه ممتاز و برجسته شخصیت وی اشاره نمود. همچنین این سه جلوه به مثابه سه مرحله بزرگ معرفتى و سه ساحت ویژه عرفانى است؛ چنانچه خود او نیز از آنها به «خامى و پختگى و سوختگى» تعبیر میکند. در واقع گذر از این سه مراحل بود که وی را به شامخترین مدارج ممکن کمال بشرى که مرتبه اولیاى خاص خداست واصل گردانید. این سه جلوه را: نخست در طیّ دوران طلبگی، دوم طیّ سلوک عملی و سوم در ملاقات با شمس تبریزی میتوان جستجو نمود.
۳-۴-۱ دوران طلبگی مولوی
علاوه بر تبار مولوى که از فحول فضل و عرفان بودند، مهد تربیت و نشو و نماى او نیز آنگونه که پیداست، خاستگاه تصوف و علوم اسلامی بود. از اینرو مولوى از آغاز کودکى در خدمت پدر و بعد از آن در محضر مشایخ و استادان دیگر، و مدتى نیز در دمشق که در آن روزگار مجمع اکابر علما، عرفا، زُهّاد و عباد بوده است، به تحصیل معارف و علوم مرسوم زمان خود مشغول بود، چندانکه در هنگام وفات پدرش که حدود بیست و پنج سال از عمر او مىگذشت از علوم متداول زمان خود شامل ادبیات، فقه، اصول فقه، حدیث، تفسیر قرآن، قصص، تواریخ اسلامى، اصول عقاید، کلام، فلسفه و همچنین در اکثر فنون عقلى و نقلى سرمایه کافى اندوخته و مخصوصاً در فقاهت به مرتبه اجتهاد و اهلیت فتوى رسیده بود و بدین سبب است که نام و ترجمه حال او را در کتب طبقات حنفیه جزو فقها و مفتیان ضبط کردهاند.
این مرحله از عمر که از کودکى تا بیست و پنج سالگى است شخصیت اول مولوى بود که در آن شخصیت، فقیهى متشرع و حکیمى دانشمند و ملتزم به امور شرعى شمرده مىشد و به قول خودش «سجادهنشین باوقارى بود».
۳-۴-۲ مولوی و سلوک عملی
شخصیت دوم مولانا از بیست و پنج سالگى است تا سى و نه سالگی. در آن مدت که حدود ۱۴ سال مىشد، مولوى به واسطه سید برهانالدین ترمذى (متوفى ۶۳۸) که از مریدان و اصحاب برگزیده پدرش سلطان العلماء بهاءالدین ولد بوده است؛ داخل رشته تصوف و وادى سیر و سلوک گردید؛ مدت نه سال در تحت تعلیم و تربیت معنوی و دستگیری مستقیم سید برهانالدین و پس از وفات وى هم مدت پنج سال به تنهایى با نهایت شوق و علاقهمندى که داشت، سرگرم ریاضت و طى کردن مراتب عرفان و معرفت و مراحل سیر و سلوک بود.
مولوى در همان احوال که به ریاضت و عبادت و پیمودن مراحل طریقت اشتغال داشت، باز از مطالعه علمی و تفحّص در کتب و تکمیل معلومات عقلى و نقلى غافل نمىنشست، از اینرو چندان در کسب معرفت و حکمت و عرفان پیش رفت که به مقام شیخیت و پیشوایی سالکان و فقرای طریقت نیز نائل گشت و روىهمرفته جامع علوم و معارف ظاهر و باطن گردید بهطورىکه هم فقها و دانشمندان رسمی از حوزه درس و مواعظ گرم و گیراى او فیض یاب گشته و هم مجذوبان طریقت و مستعدان معارف روحانی از برکت ارشاد و هدایت و تربیتهاى ظاهری و باطنی او سیراب مىشدند.
۳-۴-۳ مولوی و ملاقاتش با شمس تبریزی
شخصیت سوم مولانا از حدود ۶۴۲ شروع مىشود که به شمس الدین محمد تبریزى برخورد و در اثر صحبت و جذبه روحانى وى به کلى احوال و عقاید وى دگرگون شد، بهطورىکه هر دو شخصیت طریقتى و شریعتى او مبدل به حقیقت صرف گردید(همایی، ۱۳۸۵،ج۱: ۲۳).
شخصیت سوم مولانا که صورت نهائى و فعلیت اخیر اوست از ۳۹ سالگى تا ۶۸ سالگى یعنى از ۶۴۲ تا ۶۷۲ که پایان زندگانى اوست، در نهایت گرمى و تلألو دوام و استمرار داشت و در جذبه عشق و شور حال به مرتبهای از توحید رسید که از کفر و ایمان و قهر و لطف بالاتر بود.
در طریقه مولوى و شخصیت نهایى او بهترین و کمخطرترین راه براى رسیدن به سرمنزل کمال انسانى و مقام انسان کامل همانا عشق است نه عقل؛ و بدین سبب همه جا جنون عشق و شور و حال را بر عقل ترجیح مىدهد.
۳-۵ جایگاه شعری مولوی
مولوی علاوه بر تبحّر در علوم متداول عصر و سلوک عملی، در گستره ادبیات فارسی از سرامدان روزگار خود، بلکه از بزرگان ادوار و اعصار است.
چنانکه از آثار منظوم مولوی آشکار است، وی به آثار شاعران گذشته اشراف کامل داشته و از برجستگان ادب فارسی پیروی نموده است. البته به نظر میآید که در این رابطه سهم سنایی در بیان مفاهیم عرفانی و عطار در شیوه مثنوی سرایی و اقتباس مفاهیم عرفانی و سلوکی از دیگران بیشتر باشد. چنان که خویش گوید:
جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.
عطّار روح بود و سنایى دو چشم او ما از پى سنایى و عطّار آمدیم
( نقل از جامی، ۱۳۸۶ :۵۹۷)
همچنین افلاکی در کتاب مناقبالعارفین از قول شیخ گوید: «حضرت مولانا فرمود که هرکه بسخنان عطّار مشغول شود از سخنان حکیم مستفید شود و بفهم اسرار آن کلام رسد و هرکه سخنان سنائى را بجدّ تمام مطالعه کند بر سرّ سنائى سخنان ما واقف شود» (افلاکی،ج۱، بیتا: ۲۲۰).
مولانا در کلام خود علاوه بر توجه بر آیات قرآن، به استعمال احادیث، افسانهها، حوادث تاریخی، افادات کلامی و فلسفی و نیز دقایق عمیق عرفانی اهتمام میورزد و همه را در کلام خود به کار میبرد. بنابر نظرگاه او همواره معنی بر لفظ برتری دارد. یکی از ویژگیهای او این است که در کلامش رشته انگیزههای گوناگون و در هم پیچیده، بسیار منسجم و در هم تنیده مینماید. ازاینرو برای یافتن سر رشته کلام صبوری بسیار لازم است. او بیهیچ نظمی عناصر معنایی خود را به رشته قصهای عادی میکشاند و پس از چند مصرع پندآمیز ناگهان به وجد آمده، دوباره به قصه رجوع میکند و گاهی در آنی از یک کلمه در آخرین مصرع، به مسئلهای دارای ژرف ساخت بسیار عمیق از معانی عرفانی دست مییازد.
بین غزلیات شمس و مثنوی تفاوتی خفی وجود دارد. مولانا در مثنوی شخصی هوشیار عارفی حکیم و در دیوان شمس مست و ناهشیار در مثنوی فقیه و مفسر و محدث است و در دیوان شمس مجذوبی دست از همهجا شسته است که با خود سخن میگوید.
با این تفاسیر میتوان استنباط نمود که غزلیات آتشین مولوی حال سکرآمیز او در مقام سالکی مجدوب و عاشقی مفتون است؛ در حالیکه اشعار عبیرآمیز و عطر بیز وی در مثنوی نشان از مقام صحو، بصیرت و دانایی اوست و حکایت از جلوات عارفی ربانی و حکیمی الهی دارد.
۳-۶ آثار مولوی
مولوی جدا از شخصیت شامخ عرفانی که دارد، به عنوان یکی از بزرگترین سرایندگان و ادیبان زبان فارسی همواره مطرح میباشد. آثار به جا مانده از مولانا حکایت از این امر دارد که وی علاوه بر شهرتی عالمگیر که در سرایش شعر نظیر مثنوی و غزلیات و رباعیات عرفانی دارد؛ در نگارش نثری پخته و مستحکم و دلنشین نیز تسلط کامل از خود نشان داده است. چنانکه در شمارش آثار مولوی علاوه بر مثنوی معنوی و غزلیات شمس میتوان به آثار منثور بهجا مانده از وی نظیر فیهمافیه، مکتوبات و نیز مجالس سبعه نیز اشاره نمود.
البته کتابهای دیگری به نام تراشنامه، عشقنامه، آفاق و انفس و جز آن به مولانا نسبت داده اند که هیچ کدام از آثار مولانا نیست و به احتمال همه آنها از شخصی به نام شاهدی مولوی از شعرای قرن۱۰ هجری از طریقت مولویه است.
۳-۶-۱ مثنوی معنوی
مثنوی بزرگترین اثر عرفانی زبان فارسی است. مولانا در این اثر که شامل شش دفتر است، از جهت رسایی مقصود و استحکام مطالب و لطافت مفاهیم و باریکی فکر و پختگی نظرگاه و اندیشه عرفانی، داد سخن داده است. از اینرو میتوان اذعان نمود که شعر عرفانی با سنایی قوام یافت و با عطار لطیف و ممتاز شد و با مولانا به نهایت کمال نائل گردید.
آغاز سُرایش این کتاب به در خواست حسامالدین حسن چلپی که از مریدان خاص و ربیب و خلیفه مولانا پس از وی بود، آغار گردید. چنانکه به گفته افلاکی حسامالدین چلپی از مولانا خواست تا کتابی به شیوه الهىنامه حکیم سنایی و امّا به وزن منطقالطیر به نظم سراید تا در میان عالمیان یادگارى بماند و مونس جان عاشقان و دردمندان گردد، بهغایت مرحمت و عنایت خواهد بود. مولانا در حال از سر دستار مبارک خود جزوی که شارح اسرار کلیّات و جزئیّات بود بدست حسامالدین داد و در آنجا هجده بیت از اوّل مثنوى نوشته بود (افلاکی،ج۲ ، بیتا:۷۴۰)؛ و نیز فرمود: پیش از آن که به ضمایر شما این داعیه سر زند از عالم غیب در دلم این معانی را القا کرده بود(همان:۷۴۱). این آغاز سرایش مثنوی بود.
احتمالاً آغاز سرایش مثنوی در سالهای ۶۵۷-۶۶۰ ﻫ. بوده است. دفتر دوم تا ششم با نام حسامالدین چلپی آغاز شده است.
بر مبنای تصحیح زنده یاد نیکلسون، شش دفتر مثنوی۲۵۶۳۲ بیت دارد. در بعضی نسخهها تعداد ابیات بسیار بیش از این است. براساس نسخه قونیه که کهنترین نسخه مثنوی است و متن آن به نام مثنوی معنوی دکتر سبحانی به چاپ رسیده، ۲۵۶۷۶ بیت دارد (سبحانی،۱۳۸۳ :۱۱۲).
یکی دیگر از ویژگیهای منحصر به فرد این اثر این است که مفاهیم و نظرگاههای عرفانی موجود در مثنوی خاص خود مولانا است نه اینکه اصطلاحات و مضامین عرفانی پیش از خود را تکرار کرده باشد. از اینرو نمیتوان از آثار دیگر به سراغ آن رفت و باید از خود مثنوی ابیات آن را دریافت و شرح کرد؛ لذا شایسته است اصطلاحات عرفانی این کتاب را از معنایی که در خود این کتاب به کار رفته است استخراج و شرح شود. یکی از دلایل این ویژگی، زندگی خود مولانا است که پر از تجربههای صمیمانه و عاشقانه است.
معلومات وسیع او در معارف از مختصات سبکی این کتاب است. حکایتی را شروع میکند و ذهن پر بار او فوراً او را از مسیر داستان دور میکند و به طرح مطالب دیگر میکشاند و حکایت دیگری را پیش میکشد. مثنوی کتابی تمثیلی با زبانی سمبولیک است و شیوه آن «حکایت در حکایت» است. داستانها زنده است و گاه خود آن را تفسیر میکند. آنچه مایه شگفتی است این است که مولانا ابیات را بدیهه میسرود و حسامالدین چلپی مینوشت با این همه زبان کاملاً ادبی است و بهطور بسیار حیرتآوری مشتمل بر صنایع بدیعی و بیانی است.
یکی از شگفتیهای این رهاورد معنوی این است که با وجود اینکه مولانا مثنوی را تقریر و حسامالدین چلپی آن را تحریر نمود، اما این کتاب از حیث عبارت و کاربرد لغات از انسجام کامل برخوردار است. مولانا بر خلاف دیگر شاعران هرگز به زینتهای لفظی نظر نداشته است.
۳-۶-۲ غزلیات شمس
مولانا به جز مثنوی دیوانی عظیم به نام دیوان کبیر یا کلیات شمس دارد، حدود ۳۶۳۶۰ بیت در غالب غزل و ترجیعبند و ۱۹۳۸ رباعی یعنی ۳۸۷۶ بیت در غالب رباعی و در مجموع ۴۰۲۳۶ بیت را شامل میشود مولوی به نام مرشد روحانی خود شمس تبریزی سروده است.
کاربرد مولوی در صورخیال کاملاً نوین است. اوزان غزلیات او متنوع و بالغ بر۴۸ وزن به کار رفته است. برخی از اوزان مورد استعمال از ابداعات خود اوست؛ ازاینرو غزل او از غزلهای دیگران کاملاً متمایز است.
از شاخصههای محور شعری او میتوان به استعمال زبان نمادین که ژرف ساختی حماسی دارد، لحن و موسیقی قوی و نوای فزاینده واقع در شعر، خاصیت حقیقت نمایی و باورداشت، بلاغت زبان و حسن تأثیر، وجه شبههای تازه و بکر عرفانی و نشاط و غم اشاره نمود (شمیسا،۱۳۸۲ :۲۲۹).
۳-۶-۳ فیه ما فیه
اثر دیگر مولوی فیهمافیه است. نثر این کتاب از تحریر سخنان مولانا فراهم شده است. در بعضی جاها معینالدین پروانه مورد خطاب قرار گرفته در جایجای آن به تناسب مقال از سخنان شمس تبریزی برهانالدین محقق و حسامالدین چلپی بحث به میان آمده است. این اثر نیز چون دیگر آثار وی نشانگر افکار فلسفی و صوفیانه وی است و در آن هیچگونه تکلفی دیده نمیشود.
۳-۶-۴ مکتوبات
مجموعه نامههای مولانا است که به مناسبتهای مختلف به بزرگان نوشته شده است. اکثر این نامهها برای توصیه شخصی و درمان درد انسانی به رشته تحریر در آمده است که جنبهه ای نغز عرفانی دارد.
۳-۶-۵ مجالس سبعه
این کتاب از تحریر هفت مجلس خطابه مولانا فراهم شده است. در این خطابهها مولانا نکتههایی را مد نظر داشته و در صدد ابلاغ آن نکتهها بوده است. او میدانسته است که اجتماع و مردم آن به فساد گراییدهاند. میخواست راه رستگاری را به آنان نشان دهد. ارزش علم و مقام عقل را به مردم روزگار گوشزد کند (صفا، ۱۳۶۹، ج۳ :۴۷۰).
۳-۷ آثار مکتوب در خصوص مولوی
روی هم رفته، اقوالی که درباره مولانا در کتب تذکره و رجال آمده، همراه با افسانههایی مخصوصاً درباره روابط میان مولوی و شمستبریزی است و از میان آثار متقّدمین شرح حال او را کماکان باید از منظومه معروف «ابتداء نامه» یا «مثنوی ولدی» یا «و لدنامه» از سلطان ولد (بهاء الدین محمد پسر مولوی) و از کتاب مناقبالعارفین شمسالدین احمد افلاکی و از رساله فریدون بن احمد سپهسالار در شرح حال مولوی و خاندانش جستجو کرد (همان: ۴۶۰- ۴۶۱).
۳-۸ خاستگاه اندیشهها و باورهای مولوی
در یک تقسیمبندی کلی میتوان عقاید و افکار مولوى را در چهار دسته یا چهار قسم تقسیمبندى نمود که عبارت است از: آداب و رسوم اخلاقى و اجتماعى؛ مسائل شرعى فقهى و امور مذهبى؛ اصول کلامى و فلسفى؛ عقاید عرفانى که شامل بحث در مسلک خاص عرفانى و تصوف مولوى مىشود.
با اینکه مولوی بر مذهب اهل سنّت بوده، و در این اصل تردیدی نیست، اما وی در عین اعتقاد و دینداری کامل، مردی آزاداندیش و آزادمنش بود و با اهل ادیان و مذاهب به دیده احترام و بیطرفی، چنان که شایسته مردان کاملی چون اوست، مینگریست.
اما آنچه که کانون اصلی نظرگاههای عرفانی مولوی را تشکیل میدهد و منجر به شناخت غنای حکمی و اعتلای معرفتی وی میگردد؛ میتوان به موضوعاتی چون عشق، وحدت وجود، فنا و بقا، ظهور و تجلّی، انسان کامل، اتحاد ظاهر و مظهر اشاره نمود.
این نکته بایسته توجه است که مسائل یادشده در نظام فکری مولانا اهمیتی بس شگرف دارد؛ از اینرو درک راستین مفاهیم، گامی اساسی به سوی فهم مکتب فکری مولانا به همراه دارد.
موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1400-01-24] [ 09:18:00 ب.ظ ]