۳-۱ مقدمه
برای تحقیقی که می‏خواهد تصویری کوتاه از زندگی پربار که حیات مولانا و گزارش سلوک روحانی اوست، نقش کند و معنی این حیات نه چندان طولانی را در بیانی، هم‏ نه‏چندان طولانی، در عنوان آن بگنجاند و خط سیر نورانی زندگی مولانا را نشان دهد، بسی‏صعب و سخت و دشوار جلوه‏گری می‏نماید. نیز مراتب احوال و مقامات و مکاشفات سال‏های کودکی او، زهد و ریاضتش و سلوک روحانی که حاصل عمر او، مثنوی معنوی و غزلیات جانسوزش می‏باشد، همه‏و همه این توالی و رویدادها، ناظر بر تقریر روایت‏گونه از شرح و احوال زندگی او را هرچند کافی نیست، شاید در خور فهم و درک نگارنده این پژوهش باشد. امید که مقبول طبع لطیفان افتد.
۳-۲ زندگی نامه مولوی
خداوندگار مولانا جلال‏الدین‏ محمد بن‏سلطان‏ العلما بهاء‏الدین‏ محمد بن‏ حسین بن‏ احمد خطیبی بکری که بعد‏ها در‏ کتب‏ از او به صورت‏های «‏مولانای روم» و «مولوی» و «مولای روم» یاد کرده‏اند، یکی از بزرگ‏ترین عارفان قرن هفتم و از پر‏آوازه‏ترین شاعران پهنه ادب ایران زمین است که در سرایش مثنوی عرفانی جایگاه بسیار شامخی در میان سرایندگان ادبیات و تاریخ زبان فارسی‏ دارد.
مولوى حدود ۶۸ سال عمر کرد، ولادتش در سال ۶۰۴ و وفاتش در قونیه در بلاد روم‏ به سال ۶۷۲ هجرى قمرى واقع شد‏‏ که مقارن و توام با وفات نابغه فلسفه و ریاضى، خواجه نصیر‏الدین طوسى بود. تبار مولوى همه از مردم بلخ بودند که در آن روزگار یکى از کرسی‏هاى سرزمین پهناور خراسان قلمداد می‏شد.
پدر مولوى، سلطان العلماء شیخ بهاء‏الدین محمد ولد فرزند حسین بلخى از بزرگان علما و عرفاى دوران، و ظاهراً‏ از مریدان خاص و ممتاز شیخ نجم‏الدین کبرى (متوفى ۶۱۸ ه ق) بود.
شواهد تاریخی گویای این امر است که پدر مولوی با بزرگانی از عارفان چون فریدالدین‏ عطار نیشابوری و‏ شیخ مجدالدین بغدادی و نیز شیخ نجم‏الدین کبری مودّت و معاشرتی دیرینه و مخالطتی عمیق داشته است.
چنان که شیخ فرید‏الدین عطّار از تربیت‏یافتگان نجم‏الدین کبرى و مجد‏الدین بغدادى بود و بهاء‏ولد هم با این سلسله پیوند داشت و یکى از اعاظم طریقه کبرویه به شمار مى‏آمد و رفتن شیخ عطار بدیدن وى نظر به وحدت مسلک ممکن است حقیقت داشته باشد و زندگانى شیخ عطار هم تا سال ۶۱۸ مسلم است و به جهات تاریخى نیز در این قضیه اشکالى نیست‏ (فروزانفر، ۱۳۶۶: ۱۷).
بهاء‏الدین ولد در حدود (۶۱۶ ه ق) که تازه آوازه هجوم مغولان به سرزمین خوارزم به گوش مى‏رسید، با فرزندش مولوى که در آن تاریخ تقریباً ۱۳ ساله بود و دیگر اعضاى خانواده و جمعى از خدم و حشم به نیت زیارت بیت اللّه از بلخ خارج شد. علت‏ اصلی‏ خروج از خوارزم را شاید بتوان حسادت سلطان محمد خوارزم شاه از کثرت اهل ارادت و نیز معاندت وی‏ به‏ تحریک‏ و سعایت علماء مجازى نظیر فخر‏الدین رازى‏ در حق‏ بهاء‏ولد دانست.‏ از این‏رو بهاء‏الدین از سلطان رنجیده با فرزند و عیال به عزم حج اسلام ترک وطن نمود‏ و معروف است که چون در میان آن سفر به نیشابور رسید، در آنجا با جناب فرید‏الدین عطار ملاقات نمود و شیخ عطار نسخه‏یى از مثنوى «اسرارنامه» خود را که منظومه عرفانى اخلاقى است به وی هدیه نمود و به بهاء‏الدین گفت «زود باشد که این پسر تو (یعنى جلال‏الدین مولوى) آتش در سوختگان عالم زند»‏ (زرین‏کوب،۱۳۸۷،ج۱ :۸۲). دیگران هم این داستان را کم ‏و بیش ذکر کرده و گفته‏اند که مولانا پیوسته اسرارنامه را با خود همراه داشت. بارى بهاء‏الدین بعد از سفر مکه در حدود سال (۶۱۷ ه.ق) به آسیاى صغیر و کشور روم سفر نمود؛ در آن تاریخ که سلطان علاء‏الدین کیقباد سلجوقى( ۶۱۶- ۶۳۴ ه.ق) آنجا سلطنت مى‏کرد و وزیرى اهل معرفت‏ و دانش‏دوست به نام معین‏الدین پروانه (معین- الدین سلیمان دیلمى متوفى ۶۷۵ ه.ق) داشت. از آنجایی که هم سلطان و هم وزیر دانشمندش هر دو گوهرشناس بودند‏، و ذوقی وافر در عرفان‏ داشتند؛ لذا قدر آن مهمانان عزیز را نیکو مى‏دانستند، و بدین سبب در تعظیم و تکریم و تهیه وسایل آسودگى و رفاه حال ایشان دقیقه‏اى کوتاهى و اهمال ننمودند، و: «بحسن خلق و صفا و خلوص ضمیر، عنقایى بلندپرواز را صید کردند که با پروبال همت در فضایى وسیع‏تر و برتر از آسمان‏ها بال گشاد و قاف تا قاف جهان علم و معرفت را زیر پر گرفت، و نردبان پایه مدارج کمال بشرى را تا عنان آسمان و اوج عرش علیین بپیمود‏» (همایی، ۱۳۸۵،ج‏۱: ۲۰).
اتفاقاً در آن تاریخ اوضاع ایران به ویژه‏ نواحى بلخ و بخارا و خوارزم و دیگر بلاد ماوراءالنّهر و خراسان در اثر هجوم شوم مغولان خراب و آشفته و درهم شده و مخصوصاً شهر بلخ در همان سال ۶۱۷ به سبب قتل عام و غارت آن طایفه وحشى خون‏خوار خالى از سکنه افتاده بود.
از طرفی حسن استقبال و پذیرایى گرم سلطان علاء‏الدین و وزیر دانشمندش معین‏الدین پروانه که بعداً از ارادتمندان خاصّ مولانا شده است؛ و خرابى اوضاع بلخ که وطن‏ انساب و اجداد بهاء‏الدین ولد و مولوى بود دست به دست هم داد و مجموع این احوال موجب اقامت بهاء‏الدین و خانواده او در حوالى قونیه گردید.
در نهایت بهاء‏الدین در حدود سال ۶۲۸ ه.ق درگذشت و در همان سرزمین به خاک سپرده شد‏ (همایی، ۱۳۸۵،ج‏۱: ۲۱).
۳-۳ مرشدان و مریدان برجسته مولوی
همان‏گونه که سابقاً بدان اشاره شد مولوی از اوان جوانی زیر سایه هدایت و ارشاد پدر بزرگوارش بهاء‏الدین ولد تربیت شد و پس‏ از رحلت پدر، وظیفه ارشاد و تربیت معنوی وی بر عهده برهان‏الدین محقق ترمذی قرار گرفت. پس از وی مدتی تنها به سلوک و تهذیب نفس می‏پرداخت تا دست آخر تحت تأثیر عنایات و حالات شمس تبریزی قرار گرفت.
از برجسته‏ترین مریدان و محبّان مولوی نیز می‏توان به صلاح‏الدین زرکوب که پس از شمس تبریزی از معاشران‏ و نزدیکان خاص مولانا است، نام برد. پس از صلاح‏الدین این جایگاه به حُسام‏الدین چلپی اختصاص یافت. تا جایی که پس از وفات مولوی حسام‏الدین چلپی خلیفه و جانشین مولوی قرار گرفت. از دیگر مریدان برجسته مولوی نیز می‏توان به پسر وی‏، سلطان‏ولد نیز اشاره نمود.
۳-۴ جلوه‏های سه‏گانه زندگی مولوی
با تفحّص و بررسی‏ در زندگی مولوی می‏توان به‏ سه جلوه ممتاز و برجسته شخصیت وی اشاره نمود‏. همچنین این سه جلوه به مثابه سه مرحله بزرگ معرفتى و‏ سه ساحت ویژه عرفانى است‏؛ چنان‏چه خود او نیز از آن‏ها به «خامى و پختگى و سوختگى» تعبیر می‏کند. ‏در واقع گذر از این سه مراحل بود که وی را به شامخ‏ترین مدارج ممکن کمال بشرى که مرتبه اولیاى خاص خداست واصل گردانید. این سه جلوه را‏: نخست در طیّ دوران طلبگی، دوم طیّ سلوک عملی و سوم در ملاقات با شمس تبریزی می‏توان جستجو نمود.
۳-۴-۱ دوران طلبگی مولوی
علاوه بر تبار مولوى که از فحول فضل و عرفان بودند، مهد تربیت و نشو و نماى او نیز آن‏گونه که پیداست‏، خاستگاه تصوف و علوم اسلامی بود. از این‏رو مولوى از آغاز کودکى در خدمت پدر و بعد از آن در محضر مشایخ و استادان دیگر‏، و مدتى نیز در دمشق که در آن روزگار مجمع اکابر علما، عرفا، زُهّاد و عباد بوده است، به تحصیل معارف و علوم مرسوم زمان خود مشغول بود، چندان‏که در هنگام وفات پدرش که حدود بیست و پنج سال از عمر او مى‏گذشت از علوم متداول زمان خود شامل ادبیات، فقه، اصول فقه، حدیث، تفسیر قرآن، قصص، تواریخ اسلامى، اصول عقاید، کلام، فلسفه و همچنین در اکثر فنون عقلى و نقلى سرمایه کافى اندوخته و مخصوصاً در فقاهت به مرتبه اجتهاد و اهلیت فتوى رسیده بود و بدین سبب است که نام و ترجمه حال او را در کتب طبقات حنفیه جزو فقها و مفتیان ضبط کرده‏اند.
این مرحله از عمر که از کودکى تا بیست و پنج سالگى است شخصیت اول مولوى بود که در آن شخصیت، فقیهى متشرع و حکیمى دانشمند و ملتزم به امور شرعى شمرده مى‏شد و به قول خودش «سجاده‏نشین باوقارى بود».
۳-۴-۲ مولوی و سلوک عملی
شخصیت دوم مولانا از بیست و پنج سالگى است تا سى و نه‏ سالگی. در آن مدت که حدود ۱۴ سال مى‏شد، مولوى به واسطه سید برهان‏الدین ترمذى (متوفى ۶۳۸) که از مریدان و اصحاب برگزیده پدرش سلطان العلماء بهاء‏الدین ولد بوده است؛ داخل رشته تصوف و وادى سیر و سلوک گردید؛ مدت نه سال در تحت تعلیم و تربیت‏ معنوی و دستگیری مستقیم سید برهان‏الدین و پس از وفات وى هم مدت پنج سال به تنهایى با نهایت شوق و علاقه‏مندى که داشت، سرگرم ریاضت و طى کردن مراتب عرفان و معرفت و مراحل سیر و سلوک بود.
مولوى در همان احوال که به ریاضت و عبادت و پیمودن مراحل طریقت اشتغال داشت، باز از مطالعه علمی و تفحّص در کتب و تکمیل معلومات عقلى و نقلى غافل نمى‏نشست، از این‏رو چندان در کسب معرفت و حکمت و عرفان پیش رفت که به مقام شیخیت و پیشوایی سالکان و فقرای طریقت نیز نائل گشت و روى‏هم‏رفته جامع علوم و معارف ظاهر و باطن گردید به‏طورى‏که هم فقها و دانشمندان رسمی از حوزه درس و مواعظ گرم و گیراى او فیض یاب گشته و هم مجذوبان طریقت و مستعدان معارف روحانی از برکت ارشاد و هدایت و تربیت‏هاى ظاهری و باطنی او سیراب مى‏شدند.
۳-۴-۳ مولوی و ملاقاتش با شمس تبریزی
شخصیت سوم مولانا از حدود ۶۴۲ شروع مى‏شود که به شمس الدین محمد تبریزى برخورد و در اثر صحبت و جذبه روحانى‏ وى به کلى احوال و عقاید وى دگرگون شد، به‏طورى‏که هر دو شخصیت طریقتى و شریعتى او مبدل به حقیقت صرف گردید‏(همایی، ۱۳۸۵،ج‏۱: ۲۳).
شخصیت سوم مولانا که صورت نهائى و فعلیت اخیر اوست از ۳۹ سالگى تا ۶۸ سالگى یعنى از ۶۴۲ تا ۶۷۲ که پایان زندگانى اوست‏، در نهایت گرمى و تلألو دوام و استمرار داشت و در جذبه عشق و شور حال به مرتبه‏ای از توحید رسید که از کفر و ایمان و قهر و لطف بالاتر بود.
در طریقه مولوى و شخصیت نهایى او بهترین و کم‏خطرترین راه براى رسیدن به سرمنزل کمال انسانى و مقام انسان کامل همانا عشق است نه عقل؛ و بدین سبب همه جا جنون عشق و شور و حال را بر عقل ترجیح مى‏دهد‏.
۳-۵ جایگاه شعری مولوی
مولوی علاوه بر تبحّر در علوم متداول عصر و سلوک عملی، در گستره ادبیات فارسی از سرامدان روزگار خود، بلکه از بزرگان ادوار و اعصار است‏.
چنان‏که از آثار منظوم مولوی آشکار است، وی به آثار شاعران گذشته اشراف کامل داشته و از برجستگان ادب فارسی پیروی نموده است. البته به نظر می‌آید که در این رابطه سهم سنایی در بیان مفاهیم عرفانی و عطار در شیوه مثنوی سرایی‏ و اقتباس مفاهیم عرفانی و سلوکی از دیگران بیشتر باشد. چنان که خویش گوید:

 

جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عطّار روح بود ‏و سنایى دو چشم او ما از پى سنایى و عطّار آمدیم
( نقل از جامی، ۱۳۸۶ :۵۹۷)

همچنین افلاکی در کتاب مناقب‏العارفین از قول شیخ گوید: «‏حضرت مولانا فرمود که هرکه بسخنان عطّار مشغول شود از سخنان حکیم مستفید شود و بفهم اسرار آن کلام رسد و هرکه سخنان سنائى را بجدّ تمام مطالعه کند بر سرّ سنائى سخنان ما واقف شود‏» (افلاکی،ج۱، بی‏تا: ۲۲۰).
مولانا در کلام خود علاوه بر توجه بر آیات قرآن‏، به استعمال احادیث، افسانه‏ها‏، حوادث تاریخی‏، افادات کلامی و فلسفی‏ و نیز‏ دقایق‏ عمیق عرفانی اهتمام می‏ورزد و همه‏ را در کلام خود به کار می‏برد. بنا‏بر نظرگاه او همواره معنی بر لفظ برتری دارد‏. یکی‏ از ویژگی‏های او این است که‏ در کلامش رشته‏ انگیزه‏های گوناگون و در هم پیچیده‏، بسیار منسجم و در هم تنیده می‏نماید. ازاین‏رو برای یافتن سر رشته‏ کلام صبوری بسیار لازم است‏. او بی‏هیچ نظمی عناصر معنایی خود را‏ به رشته قصه‏ای عادی می‏کشاند و پس‏ از ‏چند مصرع پند‏آمیز‏ ناگهان‏ به وجد‏ آمده، دوباره به قصه رجوع می‏کند و گاهی در آنی از یک کلمه در آخرین مصرع‏، به مسئله‏ای‏ دارای ژرف ساخت بسیار عمیق از معانی عرفانی دست‏ می‏یازد.
بین غزلیات شمس و مثنوی تفاوتی خفی وجود دارد. مولانا در مثنوی شخصی‏ هوشیار عارفی حکیم و در دیوان شمس مست و ناهشیار در مثنوی فقیه و مفسر و محدث است و در دیوان شمس مجذوبی دست از همه‏جا شسته است که با خود سخن می‏گوید.
با این تفاسیر می‏توان استنباط نمود که غزلیات آتشین مولوی حال‏ سکر‏آمیز او در مقام سالکی مجدوب و عاشقی مفتون‏ است‏؛ در حالی‏که اشعار‏ عبیر‏آمیز و عطر بیز‏ وی‏ در مثنوی نشان از مقام صحو‏، بصیرت و دانایی اوست و حکایت از‏ جلوات عارفی ربانی و حکیمی الهی دارد.
۳-۶ آثار مولوی
مولوی‏ جدا از شخصیت شامخ‏ عرفانی که دارد، به عنوان یکی از بزرگ‏ترین‏ سرایندگان و‏ ادیبان‏ زبان فارسی همواره مطرح می‏باشد. آثار به جا مانده از مولانا حکایت از این امر دارد که وی علاوه بر شهرتی عالم‏گیر که‏ در سرایش شعر نظیر مثنوی و غزلیات و رباعیات عرفانی دارد؛ در ‏نگارش نثری پخته و مستحکم و دلنشین‏ نیز تسلط کامل از خود نشان داده است. چنان‏که‏ در شمارش‏ آثار مولوی علاوه بر مثنوی معنوی‏ و غزلیات شمس‏ می‏توان به آثار منثور به‏جا مانده از وی نظیر فیه‏ما‏فیه، مکتوبات و نیز مجالس سبعه نیز اشاره نمود.
البته کتاب‏های دیگری به نام تراش‏نامه، عشق‏نامه‏، آفاق و انفس و جز آن به مولانا نسبت داده ‏اند که هیچ کدام‏ از آثار مولانا نیست‏ و به احتمال همه آن‏ها از شخصی به نام‏ شاهدی مولوی از شعرای قرن۱۰ هجری از طریقت مولویه‏ است.
۳-۶-۱ مثنوی معنوی
مثنوی بزرگ‏ترین‏ اثر عرفانی‏ زبان فارسی است. ‏مولانا در این اثر ‏که شامل شش دفتر است، از جهت رسایی مقصود‏ و استحکام مطالب‏ و لطافت‏ مفاهیم و باریکی فکر‏ و پختگی نظرگاه و اندیشه عرفانی، داد سخن داده است. از این‏رو می‏توان اذعان نمود که شعر عرفانی با‏ سنایی قوام یافت و با عطار لطیف و ممتاز شد و با مولانا به‏ نهایت کمال نائل گردید.
آغاز سُرایش این کتاب‏ به در خواست حسام‏الدین حسن چلپی که از مریدان خاص و ربیب و خلیفه مولانا پس از وی بود، آغار گردید. ‏چنان‏که‏ به گفته افلاکی‏ حسام‏الدین چلپی از مولانا‏ خواست تا کتابی به شیوه الهى‏نامه حکیم‏ سنایی و امّا به وزن منطق‏الطیر به نظم سراید تا در میان عالمیان یادگارى بماند و مونس جان عاشقان و دردمندان گردد، به‏غایت مرحمت و عنایت خواهد بود. مولانا در حال از سر دستار مبارک خود جزوی که شارح اسرار کلیّات و جزئیّات بود بدست حسام‏الدین‏ داد و در آنجا هجده بیت از اوّل مثنوى نوشته بود‏ (افلاکی،ج۲ ، بی‏تا:۷۴۰)؛ و نیز فرمود: پیش از آن که به ضمایر شما این داعیه سر زند‏ از عالم غیب در دلم این معانی‏ را القا کرده بود‏(همان:۷۴۱). این آغاز سرایش مثنوی بود.
احتمالاً آغاز سرایش مثنوی در سال‏های ۶۵۷-۶۶۰ ﻫ. بوده است. دفتر دوم تا ششم با نام حسام‏الدین چلپی آغاز شده است.
بر مبنای‏ تصحیح زنده یاد نیکلسون‏، شش دفتر‏ مثنوی‏۲۵۶۳۲ بیت دارد. در بعضی‏ نسخه‏ها‏ تعداد ابیات بسیار‏ بیش‏ از این است.‏ بر‏اساس نسخه قونیه ‏که کهن‏ترین نسخه مثنوی است ‏و متن آن به نام مثنوی معنوی‏ دکتر سبحانی به چاپ رسیده، ۲۵۶۷۶ بیت دارد ‏(سبحانی،۱۳۸۳ :۱۱۲).
یکی دیگر از‏ ویژگی‏های منحصر به فرد این اثر این است که مفاهیم‏ و نظرگاه‏های عرفانی موجود در مثنوی خاص خود مولانا است نه اینکه اصطلاحات و مضامین عرفانی‏ پیش از خود را تکرار کرده باشد. از این‏رو نمی‏توان از آثار‏ دیگر به سراغ آن رفت و باید از خود مثنوی ابیات آن را دریافت و شرح کرد؛ لذا شایسته است‏ اصطلاحات عرفانی این کتاب‏ را از معنایی که در خود این کتاب به کار رفته است استخراج‏ و شرح شود. یکی از دلایل این ویژگی‏، زندگی خود‏ مولانا است که پر از تجربه‏های صمیمانه و عاشقانه است.
معلومات وسیع او در معارف‏ از مختصات سبکی این کتاب است. حکایتی را شروع می‏کند و ذهن پر بار او فوراً‏ او را از مسیر داستان‏ دور می‏کند و به طرح مطالب دیگر می‏کشاند و حکایت‏ دیگری را پیش می‏کشد. مثنوی کتابی تمثیلی با زبانی سمبولیک است و شیوه آن «حکایت در حکایت» است. داستان‏ها‏ زنده است و گاه خود آن را تفسیر می‏کند. آنچه مایه شگفتی است این است که‏ مولانا ابیات را بدیهه‏ می‏سرود و حسام‏الدین چلپی می‏نوشت با این همه زبان کاملاً ادبی است و به‏طور بسیار حیرت‏آوری مشتمل بر صنایع بدیعی و بیانی است.
یکی‏ از شگفتی‏های این رهاورد معنوی‏ این است که با وجود اینکه مولانا مثنوی را تقریر و حسام‏الدین چلپی آن را تحریر نمود، اما این کتاب از حیث عبارت و کاربرد لغات‏ از انسجام ‏کامل برخوردار است.‏ مولانا بر خلاف دیگر شاعران هرگز به‏ زینت‏های لفظی نظر نداشته است.
۳-۶-۲ غزلیات شمس
مولانا‏ به جز مثنوی‏ دیوانی عظیم به نام دیوان کبیر یا کلیات شمس دارد، حدود ۳۶۳۶۰ بیت در غالب غزل‏ و ترجیع‏بند و ۱۹۳۸ رباعی یعنی ۳۸۷۶ بیت در غالب رباعی و در مجموع ۴۰۲۳۶ بیت را شامل می‏شود مولوی به نام مرشد روحانی خود شمس تبریزی سروده است.
کاربرد مولوی در صور‏خیال کاملاً نوین است. اوزان غزلیات او متنوع و بالغ بر۴۸ وزن به کار رفته است‏. برخی از اوزان مورد استعمال از ابداعات خود اوست؛ ازاین‏رو غزل او از غزل‏های دیگران‏ کاملاً متمایز است.
از شاخصه‏های محور شعری او می‏توان به استعمال زبان نمادین که ژرف ساختی حماسی دارد، لحن و موسیقی قوی و نوای فزاینده واقع در شعر، ‏خاصیت حقیقت نمایی و باورداشت،‏ بلاغت زبان و حسن تأثیر،‏ وجه شبه‏های تازه و بکر عرفانی و نشاط و غم اشاره نمود‏ (شمیسا،۱۳۸۲ :۲۲۹).
۳-۶-۳ فیه ما فیه
اثر دیگر مولوی‏ فیه‏مافیه است. نثر این کتاب از تحریر سخنان مولانا فراهم شده است. در بعضی جا‏ها معین‏الدین پروانه مورد خطاب قرار گرفته‏ در جای‏جای آن به تناسب مقال از سخنان شمس تبریزی برهان‏الدین محقق‏ و حسام‏الدین‏ چلپی‏ بحث به میان آمده است. این اثر نیز چون دیگر آثار وی نشانگر افکار فلسفی و صوفیانه وی است و در آن هیچ‏گونه تکلفی دیده نمی‏شود.
۳-۶-۴ مکتوبات
مجموعه نامه‏های مولانا است که به مناسبت‏های مختلف‏ به بزرگان نوشته شده است. اکثر این نامه‏ها برای توصیه شخصی و درمان‏ درد انسانی به رشته تحریر‏ در آمده است که جنبه‏ه ای نغز عرفانی دارد.
۳-۶-۵ مجالس سبعه
این کتاب از تحریر هفت مجلس خطابه مولانا فراهم شده است. در این خطابه‏ها‏ مولانا نکته‏هایی‏ را مد نظر داشته‏ و در صدد ابلاغ آن نکته‏ها بوده است. او می‏دانسته است که اجتماع‏ و مردم آن‏ به فساد گراییده‏اند. می‏خواست راه رستگاری را به آنان‏ نشان دهد. ارزش علم و مقام عقل را به مردم روزگار گوشزد کند‏ (صفا، ۱۳۶۹، ج۳ :۴۷۰).
۳-۷ آثار مکتوب‏ در خصوص مولوی
روی هم رفته، اقوالی که در‏باره مولانا‏ در کتب‏ تذکره و رجال‏ آمده‏، همراه با افسانه‏هایی مخصوصاً ‏در‏باره روابط‏ میان مولوی و شمس‏تبریزی است و از میان آثار متقّدمین شرح حال او را کماکان باید از منظومه معروف «ابتداء نامه» یا «مثنوی ولدی» یا «و لدنامه» از سلطان ولد (بهاء الدین محمد پسر مولوی) و از کتاب مناقب‏العارفین شمس‏الدین احمد افلاکی و از رساله فریدون بن احمد سپهسالار در شرح حال مولوی و خاندانش جستجو کرد‏ (همان: ۴۶۰‏- ۴۶۱).
۳-۸ خاستگاه اندیشه‏ها و باورهای مولوی
در یک تقسیم‏بندی کلی‏ می‏توان عقاید و افکار مولوى را در چهار دسته یا چهار قسم تقسیم‏بندى نمود که عبارت است از: آداب و رسوم اخلاقى و اجتماعى؛ مسائل شرعى فقهى و امور مذهبى‏؛ اصول کلامى و فلسفى‏؛ عقاید عرفانى که شامل بحث در مسلک خاص عرفانى و تصوف مولوى مى‏شود.
با اینکه‏ مولوی بر مذهب اهل سنّت بوده‏، و در این اصل تردیدی نیست، اما وی در عین‏ اعتقاد و دین‏داری کامل، مردی آزاداندیش و آزاد‏منش بود و با اهل ادیان ‏و مذاهب به دیده احترام و بی‏طرفی، چنان که شایسته مردان کاملی چون اوست، می‏نگریست.
اما آنچه که کانون اصلی نظرگاه‏های عرفانی مولوی را تشکیل ‏می‏دهد‏ و منجر به شناخت غنای حکمی و اعتلای معرفتی وی می‏گردد؛ می‏توان به موضوعاتی چون عشق، وحدت وجود، فنا و بقا، ظهور و تجلّی، انسان کامل، اتحاد ظاهر و مظهر اشاره نمود.
این نکته بایسته توجه است که‏ مسائل یادشده ‏در نظام فکری مولانا اهمیتی بس شگرف دارد؛ از این‏رو درک راستین مفاهیم، گامی اساسی به سوی فهم مکتب فکری مولانا به همراه دارد.

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1400-01-24] [ 09:18:00 ب.ظ ]