غایت اخلاق اپیکوری لذت است که آرامش روحی و سکون خاطر تا جایی که موجب لذت شود معتبر و ارزشمند می باشد و به خودی خود ارزش ندارد. وی لذت های انسان را به سه دسته تقسیم می کند.
الف: امیال و لذت های طبیعی و ضروری مانند خوردن و آشامیدن، که همیشه باید ارضا کرد زیرا نتیجه اش حیات آدمی است.
ب- امیال و لذت های طبیعی و غیرضروری مانند لذت ازدواج و خوردن غذاهای لذیذ ارضای این نوع لذت ها در حد اعتدال خوب است.
ج- امیال و لذتهای غیرطبیعی و غیرضروری مانند لذت شهرت و مقام این گونه لذت ها را باید به طور کلی ترک کرد. (ر.ک: ژان برن، ۱۳۵۷، ص۱۲۳ـ ۱۳۵).
آن چه از این دسته بندی بدست می آید، این است که اپیکور لذت های لازم الاستیفا را همیشه و برای همگان خوب می داند و لذت های غیرطبیعی و غیرضروری را همیشه و برای همگان بد می داند. بنابراین ارزشهای اخلاقی را مطلق و ثابت می پندارد.

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.

 

 

وجدان گرایی

این نظریه معتقد است هر چیزی که با وجدان اخلاقی انسان ها ناسازگار باشد بد و آن چه مورد پذیرش وجدان اخلاقی باشد، خوب است.
طراح این دیدگاه ژان ژاک روسو(۱۷۱۲- ۱۷۷۸ م) می باشد که طبیعت انسان را ذاتاً خوب می داند، و معتقد است انسان دارای نیرویی به نام وجدان است که امری ثابت و پایدار میباشد و ملاک خیر وشر را حکم وجدان می داند و دلیل وی برای وجود وجدان در درون همه انسان ها «وجود احکام مورد اتفاق همگان می باشد». (ر.ک: روسو، ۱۳۶۰، ص۲۰۱).

 

 

مکتب کانت

نظریه امانوئل کانت(۱۷۲۴- ۱۸۰۴ م) بر این است که ارزشهای اخلاقی مطلقند و در هیچ شرایطی تغییر نکرده و هیچ استثنایی را هم نمی پذیرند. خوبی افعال مانند «راستگویی» و «وفای به عهد» همگانی، همه جایی و همه زمانی است.
اصولا وی عملی را از نظر اخلاقی خوب می داند که اولا اختیاری و موافق با وظیفه باشد ثانیاً به نیت انجام وظیفه صورت پذیرفته باشد. عملی موافق تکلیف و وظیفه است که آدمی بتواند آن را برای همه کس و در همه شرایط، طلب کند. به عبارت دیگر امر مطلق کانت می گوید:«چنان رفتار کن که گویی بنا است آیین رفتار تو، یکی از قوانین عام طبیعت شود». (کانت، ۱۳۶۹، ص۲۰- ۲۷ و ص۶۱).
نظریه کانت مبنای ضعیفی دارد و به جهت اهمیت آن به صورت گذرا به نقد آن اشاره می­ شود.
الف) انعطاف ناپذیری در امر مطلق کانت با عقل سلیم و فطرت انسانی مخالفت دارد.
ب) قانون کانت صوری است و دارای محتوایی نمی باشد.

 

 

کانت در موارد تعارض وظایف راه حلی ارائه نکرده است مثلاً پیمان شکنی و دروغگویی در همه جا و همه زمان خطا باشد، حال وظیفه کسی که برای وفای به عهد ناچار به دروغ گفتن است چیست؟

نظریه امر الهی(اشاعره)

جزو مکاتب غیرواقع‌گر است که معیار صواب و خطا در اعمال انسان را، حکم الهی می داند، بدون آن که این اعمال ذاتاٌ دارای حسن و قبح باشد. در نظر اینان، احکلام اخلاقی و حسن و قبح ها، اخبار از واقع نیستند بلکه انشائاتی هستند که از سوی خداوند صادر شده اند.

 

۲-۱۱-۸- «تحلیل و بررسی مطلق گرایی»

مدعای ما این است که همه ارزشهای اخلاقی مطلقند و تابع امیال و قرارداد افراد و جوامع نیستند در عین حال می‌پذیریم که برخی از احکام اخلاقی، به معنای دیگری نسبی و مقید به شرایط خاصی هستند.
برای روشن تر شدن مطلب کاربردهای مطلق گرایی و معنای نسبیت را مورد بررسی قرار می دهیم.
مطلق‌گرایی دو کاربرد دارد:

 

 

همه احکام و ارزشهای اخلاقی اموری ثابت، همیشگی و همگانی اند و درهیچ شرایطی استثنا نمی پذیرند که مطلق گرایی حداکثری می باشد و نظریه کانت مطابق با آن است.

اصول احکام و ارزش های اخلاقی، اموری ثابت، همیشگی و همگانی اند و هرگز استثنا نمی پذیردو نسبی بودن برخی دیگر از احکام و ارزشهای اخلاقی به معنای نسبیت حکم اخلاقی در مقایسه با شرایط واقعی است. (خواص، ودیگران، ۱۳۸۵،ص۹۲).

نسبی بودن حکم نیز دو معنا دارد:

 

 

حکم یک موضوع، نسبت به شرایط و قیود خاصی که آن موضوع در واقع پیدا می­ کند متفاوت و تغییر پذیر است مثل تغییر دمای جوش آب با توجه به شرایط میزا ن ناخالصی آب، فشار هوا و… . اما اگر آب خالص باشد و در فشار یک اتمسفر باشد در دمای ۱۰۰ درجه به جوش میآید و این حکم برای این موضوع مقید، ثابت و تغییر ناپذیر است.

لذا برخی احکام مقید به شروط و قیودی هستند و بعضی از احکام مطلق می باشند یعنی نسبت به تغییر شرایط و قیود واقعی قابل تغییر نیستند مثلاً نیرو مطلقا موجب شتاب حرکت جسم می شود؛ بنابراین برخی قوانین تجربی مطلق و برخی نسبی و مقید هستند. (مصباح یزدی، ۱۳۷۸،ص۲۵۲).

 

 

گاهی منظور از نسبیت آن است که حکم تحت هیچ شرایط واقعی، ثابت و تغییرناپذیر نیست یعنی حکم ارتباطی با واقعیات ندارد تا در همه یا برخی از شرایط واقعی ثابت باشد بلکه وابسته به سلیقه افراد یا قراردادهای خود آنهاست لذا با هر قید و شرطی هم که بیان شود، قابل تغییر است.(همان) که این مبنای حداکثری از نسبیت گرایی است، و با اعتقاد به اخباری بودن حقیقت جملات خبری از واقعیات مورد پذیرش نمی باشد.

با توجه به کاربردهای مختلف مطلق گرایی و نسبیّت، آن چه مورد نظر در مطلق بودن احکام و ارزش های اخلاقی است، مطلق گرایی حداقلی است. و زمانی که می گوئیم پاره ای از احکام اخلاقی نسبی اند معنای اول از نسبیت مورد نظر می باشد یعنی مقید به قیود خاص و مشروط به شرایط ویژه ای است که اگر این شرایط و قیود خاص موضوع فراهم شود، این احکام نیز احکامی مطلق خواهند بود. واین با مطلق گرایی مورد نظر منافاتی ندارد.
به عنوان مثال گزاره عدل خوب است وعبادت خدا پسندیده است مطلقند و قید وشرطی ندارند اماگزاره کشتن انسان بد است مقیدبه بی گناهی او و خلاف عدالت بودن آن است.
بنابراین بعضی مفاهیم اخلاقی بدون قید و شرط دارای ارزش اخلاقیند و برخی دیگر با توجه به شروط و حدودی دارای ارزش اخلاقیند که با فراهم شدن آن شروط و قیود این مفاهیم نیز مطلق می شوند.
از طرفی با اعتقاد به اخباری بودن حقیقت جملات اخلاقی از واقعیات می توان تفاوت این دودسته از احکام اخلاقی را چنین بیان کرد:
الف: برخی از احکام اخلاقی فقط ریشه در فطرت انسانی دارند و بدون قید و شرط با هدف اصلی و مطلوب نهایی انسان مرتبطند و چون فطرت انسان وغایت مطلوب واقعی او تغییرناپذیر است، ارزشهایی که بر آن مبتنی می باشد نیز تغییر ناپذیر خواهد بود.
همانند خوبی عدالت و زشتی ظلم. و اینها همان اصول ارزشی در دیدگاه اسلام است. که نسبیت گرایی به معنای حداکثری را مخالف با فطرت و طبیعت ثابت انسان می شمارد.
ب: احکامی – مثل بد بودن کشتن انسان- که مصلحت و مفسده شان تابع شرایط و قیود خاصی است و با تغییر آن شرایط ، مصالح یا مفاسد واقعی نیز تغییر می کند اینها احکام مقید اخلاقی‌اند و می‌توان آن ها را نسبی دانست.(مصباح یزدی، ۱۳۷۸، ص۲۵۲-۲۵۷).
بنابراین احکام واقعی اخلاق تابع سلیقه و امیال و یا قرارداد افراد یا جوامع نیستند، راستگویی خوب است (باید قیودات آن لحاظ شود) ملاک احکام و ارزشهای اخلاقی مصلحت عمومی و واقعی فرد و جامعه است و مصلحت یعنی هر چیزی که موجب کمال و صلاح واقعی انسان است.
بنابراین راستگویی فی نفسه موضوع حکم اخلاقی نیست تا اشکال شود که جایز بودن دروغ مصلحتی بیانگر نسبی گرایی در اخلاق است، بلکه از آن جهت که انسان را به کمال و سعادت می رساند و مصلحت واقعی او و جامعه را تحقق می‌بخشد ، خوب است به همین دلیل اگر در جایی این کارکرد خود را از دست بدهد، دیگر نمی تواند موضوعی برای محمول خوب قرارگیرد. (ر.ک: مصباح یزدی، ۱۳۸۱، ص۱۶۴-۱۶۶).
علامه طباطبائی(ره) در تبیین و تفسیر عقلانی مبانی اخلاقی جاودانه مطلق می فرماید:
مفاهیم اخلاقی ناشی از روابط عینی و حقیقی بین افعال اختیاری انسان و نتایج حاصل از آنهاست. (ضرورت بالقیاس) در واقع از رابطه علی و معلولی بین آن دو انتزاع می شوند این رابطه حقیقی و مستقل از علم و جهل و اراده فاعل و وضعیت حاکم بر جامعه است خوبی و بدی و باید و نباید اخلاقی، ناشی از چنین نسبیت واقعی و تکوینی است که عبارت است از نوع تأثیر فعل اختیاری انسان بر کمال نفسانی او و چون این رابطه عینی و تکوینی و از نوع رابطه علیت است در نتیجه دچار تغییر و تحول نمی گرددو در پی ثبات و جاودانگی این نسبت به دلیل ثبات طرفین آن، مفاهیم اخلاقی نیز جاودانه و جهانی اند زیرا روح و حقیقت انسان یک طرف رابطه است، دچار تحول نمی گردد و فعل و رفتار مشخص هم که موضوع حکم اخلاقی است و طرف دیگر رابطه است، فرض بر ثبات آن است. (ر.ک: طباطبائی، ۱۳۶۸،۱۴۰).
نتیجه آن که نسبیت گرایی مبنای محکم و مستدلی ندارد، و از طرفی، نسبیت گرایان در پذیرش این دیدگاه دچار تناقض می شوند زیرا یکی از نتایج اعتقاد به نسبیت در اخلاق پذیرفتن اصل تساهل می باشد، بدین معنا که نسبیت گرایان به لحاظ اخلاقی نمی توانند کسی را که از فرهنگ آنها بیرون است مورد انتقاد قرار دهند (پویمن لوئیس، ۱۳۷۶،ص۳۳۰) و روشن است که پذیرفتن اصل مطلق تساهل با مبنای آن ها یعنی نسبیت اخلاق در تناقص است.

 

۲-۱۱-۹- دلائل رویکرد مردم به نسبیت گرایی

عوامل مختلفی سبب گرایش به نسبیت گرایی می شود که اهم آنها عبارتند از:

 

 

عدم شناخت درست کمال حقیقی و نقص در جهان بینی: بعضی کمال را در لذت و برخی دیگر در سودجمعی و قدرت … و وصول قرب الهی می دانند.

عدم درک صحیح از رابطه افعال اختیاری و کمال مطلوب: بعضی علی رغم شناخت کمال مطلوب به درستی، مصادیق اعمال نیک که او را در رسیدن به کمال مطلوبش یاری کند نمی شناسد و همچنین اعمالی که او را از کمال مطلوب دور می کند را تشخیص نمی دهد. (ر.ک: مصباح یزدی، ۱۳۸۱،ص۸۲).

افول دین در جوامع غربی: افول دین در جوامع غربی سبب گرایش به نسبیت گرایی و پوچ گرایی شده است، اگر خدایی وجود نداشته باشد که نظام اخلاقی را ضمانت کند، نباید نظام اخلاقی کلی وجود داشته باشد، بلکه تنها تفاوت ریشه ای فرهنگی وجود خواهد داشت و در پایان مرگ. (پویمن، لوئیس،۱۳۷۶،ص۳۳۷).

نسبیت گرایی در اخلاق به منزله انکار اخلاق و هر گونه ارزش و زیبایی اخلاقی است. لازم است با شناخت صحیح از ابعاد وجودی انسان و غایت و هدف اصلی خلقت و تصحیح درک انسان‌ها از کمال نهایی در مسیر صحیح قرار گیریم اگرچه عقل، به عنوان پیامبر، مسئول باطنی انسان در تعالیم اسلامی شناخته می شود و سفارش به تقویت و پرورش آن شده است لکن با صرف پرورش و تقویت عقل نمی‌توان شناخت صحیحی از کمال نهایی انسان بدست آورد. عقل انسان به تنهایی قادر به تشخیص تمام آثار و عواقب دنیوی و اخروی افعال اختیاری انسان نیست و بسیاری از اعمال نیک و شایسته را نمی‌تواند تشخیص دهد و عواقب بسیاری از افعال خارج از دامنه تشخیص عقل است.
بنابراین رسیدن به کمال نهایی مستلزم پناه بردن به دامان دین و کلام الهی است. چرا که خالق انسان و سازنده او تنها می‌تواند راه و مسیر آدمی را مشخص نماید.
باید و نبایدها را بشناساند و دست عقل را گرفته و در شناخت بد و خوب ارزش و ضد ارزش راهنما باشد.
آری، عقل به تنهایی و بدون یاری وحی قدرت شناخت روابط بین افعال اختیاری و کمال مطلوب انسان را ندارد. و این شرع مقدس است که با شناخت کامل از ابعاد وجودی انسان و کمال مطلوبش عقل را نور و روشنایی می‌بخشد و درکشف این روابط یاری می‌دهد و او را به سرمنزل مقصود می‌رساند.
عیب و نقص نظام تعلیم و تربیت غربی و شرقی در این است که درمان تمام دردها و جراحات انسانی را منحصراً در فراورده‌های عقلی جستجو می‌کنند و عقل نارسا و ناتوان را هم‌چون بت و معبودی می‌پرستند.
نسبیت
نسبیت صفتی است که از مقایسه دو امر با یکدیگر و یا یک امر در دو موقعیت مختلف بدست می‏آید و می‏توان از مقایسه زمانی و یا مکانی و یا قومی و ملی و یا ادیان و شرائع و امثال اینها آن را بدست آورد.
در مسأله نسبیت و اطلاق اخلاقی همان نسبیت عمومی مورد بحث بوده که عبارت است از اختلاف و تغییر آراء و معیارها وملاک­های اخلاقی و ارزش­های اخلاقی.
۲-۱۱-۱۰- گرایش(حس)اخلاقی
در میان مجموعه مخلوقات تنها انسان است که توانائی تشخیص و تعیین و فهم نیک و بد را داراست و به این امتیاز از سایر موجودات متمایز می‏باشد.
حس اخلاقی مانند«حس دینی»، «حس حقیقت خواهی»، «حس اجتماعی»و امثال اینها از واقعیت مستمر الوجود حیات بشری است.هیچگاه روح و حیات انسان از«حس اخلاقی»تهی نبوده و نخواهد بود.انسان اجتماعی زندگی می‏کند و جامعه مستمرا اخلاق و ارزشهای اخلاقی را با خود همراه دارد.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
قبول و الزام به اصولی که به صورت خوب و بد برای هر فرد و هر اجتماعی مطرح است، گویای این واقعیت مستمر الوجود است که هیچکس را توان انکار آن نیست، زیرا انکار آن به منزله انکار موجودیت انسان و جامعه انسانی است.
انسانی که فاقد اندیشه، عواطف، گرایش دینی و گرایش اخلاقی باشد، در عالم خارج از ذهن وجود ندارد«اینچنین شیری خداوند نافرید»بدین معنا «حس اخلاقی»مطلق است نه نسبی.
مرحوم مطهری در خصوص حسن و قبح معتقد است:
«آیا واقعا حسن و قبح یک امر نسبی است یا نه؟این حرف هم درست نیست که حسن و قبح یک امر نسبی است…آن چیزی که اساس حسن و قبح است امر نسبی نیست.»[۲۸]
ایشان در تشریح اساس حسن و قبح مسأله وجدان را مطرح می‏ نمایند و در خصوص اهمیت و ارزش وجدان چنین می‏گویند:
«شما کلمه وجدان را شنیده‏اید، (بجای اینکه بحث را روی حسن و قبح بیاوریم روی کلمه وجدان می‏آوریم)…هر کسی در خودش یک احساس دارد و آن احساس این است که قهوه‏ای در وجود اوست که می‏تواند حتی علیه خود او قضاوت بکند.این قوه همان وجدان است…

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 07:54:00 ق.ظ ]