سیاق و هماهنگی آیات داستان در سوره اعراف سبب شد تا موسی ( ع ) هنگام مفارقت از قوم برای عزیمت به سوی میقات از عبارت « فی قومی » برای نمایش خلافت هارون استفاده کند . خداوند برای این که سلسله مراتب ابلاغ بشارت ولادت عیسی ( ع ) بر مریم ( س ) را نشان دهد در آیات مختلف تعبیرات گوناگونی می آورد .
نیز گاه از تعبیری بهره می جوید تا مخاطب را به تامل وا دارد مثل این که از هلاکت قارون و امثال او سخن می گوید که با داشتن اموال و افراد فراوان باز هم از هلاکت نجات نیافتند . هنگامی هم که یوسف ( ع ) خطاب به برادرانش می گوید : آیا می دانید با او چه کردید ؟ در حال بیان عمل زشتی است که نسبت به یوسف ( ع ) مرتکب شدند .
بنابراین از دیدگاه علامه خداوند به دلایلی چون اقتضای مقام سخن ، تحریک عواطف ، تفنن و لطافت بیان ، زمینه چینی ، هماهنگی با سیاق ، توجه به سلسله مراتب ، تدبر و تفکر و توجه دادن به زشتی عمل ، از تعبیرات متنوعی برای تامین اهدافش بهره می گیرد .
۲ . ۱ . ۵ . تکرار و حکمت آن
همان گونه که می دانید تکرار یک مطلب ، باعث توجه و دقت بیشتر به آن شده ، سبب می گردد تا معنای مورد نظر در ذهن مخاطب تثبیت شود . قرآن کریم که منبع هدایت است و درصدد است تا پیام های خود را به بهترین نحو القا نماید از این قالب بیانی هم بهره گرفته و گاه قصه هایش را تکرار نموده است ، تا از این رهگذر اثبات اهداف مورد نظرش را تضمین کرده باشد .
چنان که عبدالفتاح طباره گوید : بعضی از آیات قرآن با عبارات مختلف بیان شده اما در اصل مفهوم یکسانی را القا می کند . این تکرار غالباً در متن برخی داستان ها دیده می شود که حاکی از نوعی تاکید و تثبیت هدف در ذهن خواننده و شنونده است .[۲۶۴]
مرحوم معرفت نیز می گویند : تکرار قصه در قرآن به تفاوت هدف های هدایتی – تربیتی قرآن بر می گردد . چون امکان دارد یک قصه ابعاد مختلفی داشته باشد که با یک بار نقل کردن ، پیام های هدایتی و تربیتی اش تامین نشود به همین دلیل قصه تکرار می شود تا در هر بار ، یکی از ابعاد آن برجسته شده ، متضمن برخی پیام ها و اهداف باشد .[۲۶۵]
باقلانی نیز در تبیین تکرار ، آن را یکی از وجوه اعجاز قرآن کریم می داند و می گوید : تکرار یک سرگذشت با الفاظ متفاوت این مفهوم را القا می کند که اگر معاندین توان مقابله دارند مثل قرآن قصه ای را نقل کرده ، در مرتبه ی بعد آن را به گونه ای دیگر بیاورند ؛ امری که از انجامش عاجزند . پس تکرار قصه با الفاظ گوناگون این معنا را نمایش می دهد که بشر مخاطب آن هرگز قادر به ساختن مانند آن نیست و این همان نکته ی حایز اهمیت قرآن در داستان هایش است . [۲۶۶]
علامه طباطبایی (ره) که با نگاهی جامع به آیات یک موضوع به تفسیر و تبیین می پردازد ، به تکرار در بیانات داستانی قرآن هم دقت دارد . وی ذیل تفسیر این دسته آیات ، گاهی تکرار یک داستان را برای مخاطب برجسته می کند و علت را اهداف خاص قرآن می داند . البته ایشان در مواردی به تکرار قصه در یک سوره و گاهی به تکرار آن در چند سوره نظر دارد .
به نظر علامه چون خداوند در صدد است تا تصویر قضای رانده شده درباره ی آدم و ذریه اش را کامل کند علاوه بر سوره بقره در سوره طه مفصل درباره ی نافرمانی آدم سخن می گوید تا بدین وسیله عامل تشریع دین و هبوط وی برای زندگی در زمین را تبیین کند . هم چنین تکرار کردن کفالت زکریا ( ع ) در داستان مریم ( س ) حاکی از دو مرحله ای بودن کفالت زکریا ( ع ) نیست بلکه هدف تثبیت ویژگی خاص داستان است که سبب شده داستان کفالت زکریا ( ع ) تکرار شود ، نه این که مربوط به دو جریان باشد . در داستان ارسال موسی و هارون به سوی فرعون ، امر رفتن تکرار شده و در هر بار قسمتی از وظایف آن دو را اعلام کرده است . علامه می گوید : قرآن با این تکرار ، تفصیل وظایف آن دو را بیان می کند .
داستان بشارت ابراهیم ( ع ) هم که در پنج سوره تکرار شده ، متضمن دو قصه است یکی قصه بشارت ولادت اسماعیل و دیگری قصه بشارت ولادت اسحاق .
الف ) علامه ذیل آیه ی سی و هشت سوره بقره می گوید : این آیه اولین فرمانی است که در تشریع دین برای آدم و ذریه ای او ، صادر شده است . با توجه به این داستان و شرحی که از آن در سوره ی طه [۲۶۷] آمده ، مشخص می شود که جریان داستان به نحوی بوده که ایجاب می کرده خداوند این قضا را درباره ی آدم و ذریه اش براند و دو جمله « قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنىّ‏هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَاىَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیهْمْ وَ لَا هُمْ یحَزَنُونَ ؛ وَ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَ کَذَّبُواْ بِایَاتِنَا أُوْلَئکَ أَصحْابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ »[۲۶۸] را در اولین فرمانش قرار دهد .
خوردن آدم ( ع ) از آن درخت سبب قضای بر هبوط ، استقرار و زندگی اش در زمین گردید . زندگی شقاوت باری که هنگام نهی از خوردن درخت ، آن را از مبتلا شدن به آن برحذر داشت . اما توبه ای که بعد از خوردن درخت صورت گرفت موجب شد تا خداوند حکم دومی ارائه کند و بدین وسیله آدم و ذریه اش را ، با هدایت به سوی عبودیت خود احترام نماید . پس قضایی که اول رانده شد تنها زندگی در زمین بود ولی با توبه ای که آدم (

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.
ع ) کرد ، خداوند آن زندگی را طیب و طاهر قرار داده و با هدایت به سوی عبودیتش ترکیب کرد و زندگی خاصی از ترکیب دو زندگی زمینی و آسمانی فراهم نمود .
این همان نکته ای است که از هبوط آدم ( ع ) در سوره بقره به دست می آید . یکبار فرمود : « وَ قُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُکمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکمْ فىِ الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ إِلىَ حِینٍ » [۲۶۹]. و بار دوم می فرماید : « قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنىّ هُدًى[۲۷۰] » .[۲۷۱]
بنابراین خوردن از درخت توسط آدم سبب شد تا خداوند امر به فرود در زمین را صادر کرده ، پس از توبه اش ، وی را به سوی عبودیت خویش هدایت نمود تا به سعادت دست یابد .
ب ) آیه « وَ مَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلَامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ [۲۷۲]» در حال نمایش نزاع بزرگان قوم در تکفل مریم ( س ) است که جمله ی « یختصمون » حکایت می کند که بحثشان به نتیجه نرسیده ، به قرعه روی آوردند که قرعه به نام زکریا ( ع ) درآمده و او عهده دار سرپرستی مریم ( س ) شد .
برخی مفسرین احتمال داده اند که این نزاع و قرعه کشی پس از سپری شدن دوران جوانی مریم ( س ) و سال ها تکفل زکریا ( ع ) بوده که او می خواسته از زیر بار این مسئولیت شانه خالی کند . چون داستان قرعه کشی پس از اتمام داستان ولادت مریم ( س ) و اصطفای وی بعد از آیه سی و هفت « فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَ کَفَّلَهَا زَکَرِیَّا [۲۷۳] » از کفالت دوباره ی زکریا ( ع ) در آیه فوق سخن به میان آمده است . پس کفالت زکریا ( ع ) دو مرحله ای بوده یکی در اوایل ورود مریم ( س ) به معبد در کودکی اش و دیگری در بزرگسالی اش .
اما از نظر علامه صرف دوبار سخن گفتن از کفالت مریم ( س ) یکی در آیه سی و هفت و دیگری در آیه بیست و چهار سوره آل عمران دلیلی بر وقوع دوبار یک اتفاق نیست . بلکه در نوبت اول می خواسته به برخی خصوصیات اشاره کند و در نوبت دوم به سایر ویژگی های آن توجه کند .
مثل داستان یوسف ( ع ) که در سوره یوسف دوبار از توطئه ی برادارن برای قتل او سخن می گوید : یک بار در آیه هشتم تا دهم و یک بار هم در آیه ۱۰۲ سوره اما هر یک ، داستان جداگانه ای را یادآوری نمی کند بلکه تکرار کردن آن سعی دارد ادعا و مقصود متکلم را به اثبات برساند و زشتی کار برادران یوسف ( ع ) را ثابت نماید . [۲۷۴]
ج ) در آیه شریفه مقابل « فَأْتِیَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّکَ » [۲۷۵] امر به رفتن نزد فرعون تکرار شده در حالی که قبلاً خدای متعال موسی و هارون ( علیهما السلام ) را وعده ی حفظ و نصرت داده بود [۲۷۶]؛ در این جمله امری ، مجدد رسالتشان را کامل بیان می کند . تا نزد فرعون رفته و او را به ایمان و دست برداشتن از ظلم به بنی اسرائیل دعوت نموده ، پیشنهاد رهایی بنی اسرائیل را بدهند تا آن جنابان آن ها را با خود همراه کنند .
از دیدگاه علامه در بیان گفت و گو با فرعون هر جا که وجهه سخن تغییر کرده ، دستور هم به مقتضای آن تکرار شده است . بار اول فرمود : « اذْهَبْ إِلىَ‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى » [۲۷۷]. دفعه دوم پس از درخواست های موسی ( ع ) دستور را این گونه تکرار فرمود : « اذْهَبَا إِلىَ‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى » .[۲۷۸] و در مرحله ی سوم که موسی ( ع ) اظهار خوف کرد خدای متعالی امنیتش بخشید و دستورش را تکرار فرمود : « فاتیاه فقولا انا رسولا ربک … » پس در این تکرار تفصیل وظایفی که آن دو دارند ، بیان می شود .[۲۷۹]
د ) قصه ی بشارت به ابراهیم ( ع ) در پنج سوره ، یعنی هود آیات شصت و نه تا هفتاد و شش ، حجر آیات پنجاه و یک تا شصت ، عنکبوت آیات سی و یک و سی و دو ، صافات آیات نود و نه تا ۱۱۳ ، و ذاریات آیات بیست و چهار تا سی ، آمده است . علامه می گوید : آیات سوره ی هود در بشارت به ولادت اسحاق و یعقوب صراحت دارد چون نامشان را آورده . اما باید دقت داشت که بشارت قبل از هلاکت قوم لوط بوده چون وساطت و مجادله قبل از هلاکت معنا می دهد نه بعد از آن . [۲۸۰]
بنابراین آیات سوره ی ذاریات [۲۸۱] و حجر نیز بر ملاقات ملائک قبل از هلاکت دلالت می کند . مخصوصا سوره ی حجر [۲۸۲] که تصریح دارد داستان مربوط به قبل از هلاکت آنان است چون ابراهیم ( ع ) بعد از بشارت ، از ملائک می پرسد که چه ماموریت دیگری دارند ؟ نیز آیات سوره ی عنکبوت [۲۸۳] هم شامل بشارت و هلاکت قوم لوط ( ع ) است که فرستادگان وعده ی نجات مومنین را به ابراهیم ( ع ) می دهند .
بنابراین با توجه به مف
اد این چهار سوره می توان گفت : به دلیل اشتمال آیات بر بشارت ولادت اسحاق و یعقوب ، نیز مجادله ابراهیم ( ع ) قبل از هلاکت قوم لوط ( ع ) این چهار سوره متعرض یک قصه است و بر بشارت ولادت اسحاق و یعقوب دلالت می کند .
هم چنین بشارت ابتدایی سوره ی صافات [۲۸۴] ، بشارت به ولادت اسماعیل است که سیاق آیات ذیل جمله ی « فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِیمٍ » مسئله ی رویا و ذبح فرزند و … را نشان می دهد و پس از آن بشارت دیگری داده می فرماید : « وَ بَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِیًّا مِّنَ الصَّلِحِینَ » پس ولادت اسماعیل قبل از ولادت اسحاق بوده چنان که علامه می گوید :
مورخین هم اتفاق نظر دارند که ولادت اسماعیل جلوتر محقق شده چون آن جناب از اسحاق بزرگتر بوده است . پس اگر بشارت قبل از هلاکت قوم لوط ، بشارت ولادت اسماعیل باشد دیگر پس از هلاکت بشارتی به ولادت اسحاق صورت نمی گیرد . چون بین دو بشارت چند روز فاصله خواهد شد مگر این که در نظر گرفت بشارت به همین صورت بوده ولی اسحاق چند سال بعد متولد شده چون بشارت بیش از این دلالت ندارد که چنین امر خیری پیش خواهد آمد اما از این که در چه زمانی واقع می شود ساکت است .
این نکته را هم باید افزود که جابه جایی مطالب در آیات ، دلالت نمی کند که داستان های مختلفی نقل می شود بلکه به نظر علامه چون ارتباط تام و شدیدی میان اجزای کلام وجود دارد سبب می شود تا برخی قسمت های داستان در برخی آیات ، ابتدا و گاهی در انتهای آن نقل شود .[۲۸۵]
نتیجه
تکرار موجب تثبیت یک مطلب در ذهن می شود و قرآن کریم از این شیوه بهره می گیرد تا معانی مورد نظر خویش را تاکید کند . قرآن در روند قصه ها گاه مطلبی را تکرار می کند تا هر بار یکی از پیام های هدایتی و تربیتی اش برجسته شده ، مخاطب متوجه آن گردیده و در آن تامل کند و به هدف الهی رهنمون شود . البته تکرار یکی از وجوه اعجاز قرآن هم محسوب شده است چون مخاطبین ، منکرین و معاندین آن هرگز نتوانستند هم چون این کتاب آسمانی مطلبی را بیان و سپس به نحو دیگر و با الفاظی متفاوت آن را تکرار نمایند .
علامه طباطبایی (ره) در تفسیر آیات قصص به این نکته نیز توجه داشته و به فراخور آن را تبیین می کند . وی معتقد است خداوند با تکرار امر هبوط بر زمین به آدم و دقت در آیات سوره های بقره و اعراف این معنا را القا می کند که قضای الهی بر زندگی آدم ( ع ) در زمین طی دو مرحله کامل شده بار اول با خوردن از درخت از بهشت بیرون شد تا در زمین زندگی کند و بار دوم با توبه وی و پذیرش آن از سوی خدای متعال سبب شد زندگی اش در زمین به هدف سعادت و بازگشت به بهشت جاودان طی شود ، آن هم با رعایت اوامر الهی با تشریع دین .
نیز خدای سبحان با تکرار قصه کفالت مریم توسط زکریا ( سلام الله علیهما ) دو داستان را نقل نمی کند بلکه می خواهد بر این وظیفه ی زکریا تاکید کند . هم چنین تکرار ماموریت موسی و هارون برای رفتن نزد فرعون این معنا را نشان می دهد که هر بار تکرار وظیفه ی آن دو را بهتر نمایان کرده است . داستان بشارت ولادت فرزندان ابراهیم ( ع ) که پنج سوره متضمن بیان آن است با نقل های گوناگون همراه شده که هیچ یک از جابه جایی ها ، خللی به اصل مطلب وارد نکرده ، نشان می دهد چهار سوره ی هود ، حجر ، عنکبوت ، و ذاریات متضمن بشارت ولادت اسحاق و یعقوب و سوره ی صافات متضمن ولادت اسماعیل ( علیهم السلام ) است .
۲ . ۱ . ۶ . داستان در داستان
گاهی پیش می آید که شخص حین نقل مطلبی به مطلب دیگر مرتبط به آن توجه کرده پس از اشاره به آن مطلب فرعی ، نقل قبلی را ادامه می دهد . به همین دلیل است که برخی اوقات گوینده برای توجه و دقت بیشتر مخاطب خود بین سخنانش به بحث دیگری منتقل می شود و برای افاده ی یک نکته به آن گریزی می زند .
برخی معتقدند که خداوند در خلال نقل یک قصه ، به داستان دیگر منتقل می شود و از این ویژگی به داستان در داستان تعبیر می کنند .
به عنوان مثال خدای متعال در سوره ی بقره به فراخور صحبت از گاو بنی اسرائیل از قصه ی قتل خبر می دهد .
در سوره ی آل عمران سه داستان ولادت مریم ، عیسی و یحیی ( علیهم السلام ) را در هم می آمیزد .
در سوره ی هود ذیل نقل داستان بشارت فرزند به ابراهیم ( ع ) به داستان هلاکت قوم لوط ( ع ) اشاره می کند .
هم چنین ضمن نقل داستان مومن آل فرعون در سوره ی غافر به نقل داستان یوسف از زبان آن شخص می پردازد . [۲۸۶]
اما علامه ذیل تفسیر هر یک از داستان های فوق هیچ توجهی به داستان در داستان بودن بیان آیات ندارد :
– در آیات داستان قتل و گاو بنی اسرائیل هیچ اشاره ای به این که داستانی بین داستان دیگر آمده باشد ندارد . در تفسیر از بیان اجمالی ، تغییر خطاب ها و جابه جایی فصول داستان صحبت می کند و می گوید : چون بنای قرآن بر نقل اجمالی داستان بوده ، این جا به جایی ها صورت گرفته اما سخنی از داستان در داستان نیست ، پس علامه اعتقادی به این مسئله در این آیات ندارد .[۲۸۷]
– ذیل آیات سی و پنج تا چهل و یک سوره آل عمران که سه داستان ولادت مریم ، عیسی و یحیی ( علیهم السلام ) ذکر می شود به شباهت داستان عیسی و یحیی ( علیهما السلام ) اشاره می کند . مباحث مختلفی در داستان مریم و زکریا ، ولادت عیسی و نحوه سخن گفتن وی در گهواره ،
ارائه می دهد . تورات و انجیل مذکور در آیات داستان را اعتبار سنجی می کند اما خبری از نقل داستان در داستان در این آیات نیست .[۲۸۸]
– در سوره هود بعد از بشارت ملائک به ابراهیم ( ع ) که صاحب فرزند می شود ، از عذاب و هلاکت قوم لوط ( ع ) خبر می دهد . علامه بر تکرار این داستان در آیات چهار سوره ی دیگر یعنی حجر ، عنکبوت ، صافات و ذاریات اشاره کرده ، پیرامون این آیات در هر پنچ سوره ، نوع بیان و تعبیرات به کار رفته در آیات و … توضیحات مبسوطی می دهد . اما در این آیات هم هیچ توجهی به این مطلب ندارد که ضمن بیان داستان ابراهیم ( ع ) به داستان هلاک قوم لوط ( ع ) اشاره شده باشد .[۲۸۹]
– درسوره غافر که داستان مومن آل فرعون را بیان می کند به نظر علامه آن شخص به عنوان شاهد و برای متنبه کردن بنی اسرائیل داستان یوسف را نقل کرد که : پس از بعثت یوسف ( ع ) در مصر ، تا زمانی که میان مصریان زندگی می کرد ، دائم در نبوتش شک می کردند و بعد از آن که رحلت کرد گفتند : دیگر پیامبری بعد از او نیست .
سپس مومن بیان خود را تعلیل و تاکید کرد که خداوند هر اسرافگر شکاکی را گمراه می کند [۲۹۰]. تا بدین وسیله بفهماند آنان با دیدن آن همه معجزات و آیات روشن باز هم در نبوت یوسف شک داشتند و در گمراهی خود باقی ماندند پس بنی اسرائیل هم که با دیدن معجزات موسی هنوز در شک هستند ، مطمئناً گمراه خواهند شد .[۲۹۱]
بنابراین ، این نقل آیات هم شاهدی برای داستان در داستان بودن بیان قرآن نیست .
اما ، تنها جایی که علامه به عبارت « داستان در داستان » اشاره کرده در تفسیر آیه ۱۵۵ سوره اعراف است .[۲۹۲] آیه ای که از انتخاب هفتاد تن از بزرگان یهود برای رفتن به میقات و وقایع آن جا خبر می دهد . صاحب المنار می گوید : داستان این آیه ، با داستان میقات موسی ( ع ) تفاوت دارد چون فصاحت قرآن نمی پذیرد که بین نقل یک قصه ، قصه ی دیگری بیان شود . ولی علامه در مقابل این ویژگی را از امتیازات نقل قرآن می داند و اظهار می کند اگر قرآن کتاب داستان بود این اشکال وارد بود در حالی که قرآن کتاب تاریخ و داستان نیست و از هر واقعه آن چه متناسب با اهدافش باشد ، گزینش می کند .
علامه می گویند : صاحب المنار معتقد است داستان مذکور در آیه غیر از داستان میقات موسی ( ع ) است چون از فصاحت کلام خدای متعال به دور است که در میان نقل یک داستان ، به نقل دیگری بپردازد . بلکه سه داستان در این جا نقل شده : یکی داستان درخواست رویت و نزول صاعقه ، دوم داستان میقات موسی و از هوش رفتن او ، سوم داستان میقات رفتن هفتاد نفر و نزول رجفه .
چون اگر رجفه کیفر درخواست رویت بود جاداشت بگوید : « آیا ما را به جرم سخنی که سفهای ما گفتند هلاک می سازی ؟! » در حالی که فرموده : « آیا ما را به جرم عملی که سفهای ما کردند … » نیز در آیه نیامده همراهان موسی چه خواسته ای داشتند و معلوم نیست آیا در این جا هم رویت خدا را درخواست کرده اند ؟ به همین دلیل صحیح است که آیه متضمن سه داستان باشد . او سپس چندین روایت در تایید ادعای خود می آورد .
هم چنین وی می گوید : اگر در آیه فوق ، داستان آیه ۱۴۳ [۲۹۳]همین سوره نیز وارد شده باشد لازم است که داستان گوساله پرستی بنی اسرائیل هم میان داستان بیاید که این از فصاحت قرآن فاصله دارد .
علامه پاسخ می دهد که در قرآن مجید و نیز روایات وارده ذیل داستان هیچ شاهدی بر کلام صاحب المنار وجود ندارد . تازه اگر عنایتی در کار باشد هیچ ایرادی نیست که در وسط نقل داستانی به داستان دیگر پرداخته شود و با فصاحت قرآن نیز در تضاد نخواهد بود . اگر قرآن کتاب تاریخ و رمان بود ، انتقال به داستانی در خلال داستان دیگر به دور از فصاحت تلقی می شد . حال آن که قرآن به عنوان هادی ، از هر اتفاق آن چه با هدفش هم خوانی دارد ، نقل می کند .[۲۹۴]
نتیجه
پس با توجه به بیانات علامه در آیات مطرح شده ، هرچند داستان در داستان آوردن قرآن از ویژگی های بیانی خاص قرآن و از امتیازات کتاب الهی محسوب شده و برای پیگیری اهداف ابزار مناسبی است ؛ اما در عین حال علامه در داستان ها ی قرآنی به این ویژگی هیچ اشاره ای نداشته است . به نظر می رسد ایشان این نوع بیان را از برخی قصه ها دریافت نکرده اند ، که اگر چنین بود حتماً توجه مختصری به آن کرده و در عین اختصار مطلب را برای مخاطب تشریح می نمودند .
بخش دوم : اهداف قصه های قرآنی
قرآن کریم هدف از نزول خود را هدایت مردم معرفی کرده می فرماید : « شهَرُ رَمَضَانَ الَّذِى أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْءَانُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَ بَیِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى‏ وَ الْفُرْقَانِ »[۲۹۵] و چون برای هدایت همه ی مردم نازل شده ناگزیر برای مخاطب ساختن آنان باید زبانی انتخاب کند که قابل فهم برای همه باشد . دراین بین داستان یک قالب مناسب برای مطرح کردن مسائلی است که بیان مستقیم آن ها ممکن است تاثیر لازم را نداشته باشد.
به همین دلیل قرآن از هنر قصه گویی استفاده می کند تا با بهره گیری از آن
، جذب مخاطب ، همراه کردن او با خود ، مجسم کردن صحنه های حساس با شیواترین عبارات مقاصد خویش را پیگیری کرده ، پیام های مورد نظرش را در ذهن شنونده جای دهد . زیرا انسان قبل از آن که تابع عقل و خرد باشد تابع حس خویش است [۲۹۶]، پس تاثیر داستان بر او چنان است که استدلال عقلی از این امتیاز برخوردار نیست .
البته این را هم نباید فراموش کرد که قرآن هیچ گاه با نقل داستان و توصیف صحنه ها به سرگرمی مخاطب نمی اندیشد بلکه ضمن استفاده از اصول داستان پردازی ، مخاطب را با فراز و نشیب زندگی پیامبران آشنا کرده ، درصدد است تا با بیان سرگذشت پیشینیان وی را متوجه عوامل شکست و پیروزی ، نیک بختی و نگون بختی آنان نماید .
به این علت است که حضرت امیر ( ع ) در خطبه ی ۱۱۰ نهج البلاغه داستان های قرآنی را سودمندترین داستان ها برای تربیت نفوس دانسته می فرماید : « و تعلموا القرآن فانه احسن الحدیث و تفقهوا فیه فانه ربیع القلوب … و احسنوا تلاوته فانه انفع القصص … » .[۲۹۷]
مفسر المیزان نیز با توجه به هدفمندی بیان قرآن در آغاز یا انتهای یک داستان یا یک سوره هدف از نقل قصه ای که بیان شده مطرح ساخته و طرف مقابل را با اهدافی چون عبرت گیری ، نمایش سنت های الهی ، بشارت و انذار ، تسلی خاطر پیامبر ، بیان ولایت الهی و … که از آیات داستان قابل دریافت است آشنا می سازد .
آن مرحوم در این باره می گوید : قرآن کتاب تاریخ نیست که با نقل داستان های مختلف ، مانند کتب تاریخی قصه سرایی کند . بلکه کلامی الهی است که در قالب وحی برای هدایت بشر به سوی قرب الهی و مسیر سعادت در آمده ، به این دلیل است که هیچ قصه ای با تمام جزئیاتش نقل نمی شود و از هر داستانی فقط به بیان نکات سودمندی که آموزنده ی عبرت ، حکمت یا موعظه ای است بسنده می شود. [۲۹۸]
بنابراین علامه با چنین دیدگاهی به آیات داستانی توجه کرده کوچکترین عبارت و جمله ای که نمایان گر یک هدف والای الهی باشد ، از نظر دور نداشته و درحد کافی تبیینش می سازد . نمونه هایی که در ادامه ی می آید ، این مطلب را بهتر نمایش می دهد :
۲ . ۲ . ۱ . اثبات توحید و نبوت
بیان تعدادی از آیات داستانی چنان است که مفسر المیزان هدف اثبات توحید و نبوت را از آن دریافت می دارد و برای مخاطب آن را آشکار می سازد . مثل هدف کلی سوره های مریم و انبیاء از نقل داستان اشخاص بزرگی چون پیام آوران الهی که اثبات توحید و نبوت ضمن توجه به سایر اهداف مورد توجه می باشد .
الف ) سوره ی مریم مردم را به سه گروه تقسیم می کند :
۱-کسانی که خدا انعامشان کرد یعنی انبیاء ، برگزیدگان و هدایت شدگان ،
۲- اهل غی کسانی که عامل رشد و هدایت خود را از دست داده اند ،
۳- توبه کنندگان با ایمان و عمل صالح که به اهل رشد می پیوندند .
بیان سوره شبیه بیان کسی است که برای اثبات مدعای خود مثال می آورد . از افرادی که اهل رشد بوده و به موهبت الهی دست یافتند ، نیز در برابر پروردگار خود خاضع و خاشع بودند مانند زکریا ، یحیی ، مریم ، عیسی ، ابراهیم ، اسحاق و یعقوب و … ( علیهم السلام ) نام می برد . البته تذکر می دهد که اخلاف همین برگزیدگان از راه آنان اعراض کرده و به شهوات روی آوردند و خویش را از مسیر هدایت دور ساختند .
علامه می گوید : پس غرض سوره ی مریم نمایش عبادت خدای متعال که پیروی از دین اهل رشد و سعادت ، دین انبیاء و اولیای الهی است می باشد . و در صورت تخلف از این مسیر با ضایع کردن نماز و پیروی شهوات ، برای شخص گمراهی به همراه دارد مگر آن کس که توبه کند ، ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد که البته این غرض با استنباط از داستان های منقول در سوره حاصل می شود [۲۹۹].

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 05:37:00 ق.ظ ]