۳- نظریه انتساب
بررسی انتسابی برای اینکه توضیح دهد چه موقع و چرا افراد غرور، امید یا سپاسگزاری را بعد از پیامد‌های مثبت و گناه، شرم و خشم را بعد از پیامد‌های منفی تجربه می‌کنند، روی انتساب‌های پس از پیامد تمرکز می کند.انتساب باعث واکنش‌های هیجانی می‌شوند( ارزیابی نخستین پیامد) زمانی که هیجانات دیگر اتفاق افتاد ارزیابی ثانوی پیامد اتفاق می‌افتد تا چرایی پیامد را توضیح دهد.
بعد اجتماعی و فرهنگی هیجان
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
در رابطه با بررسی اجتماعی و فرهنگی هیجان، دیگران غنی‌ترین منبع تجربیات هیجانی هستند. هنگام تعامل اجتماعی، انسان‌ها معمولاً از طریق فرایند اشاعۀ هیجان که تقلید، بازخورد و در نهایت اشاعه را دربر دارد، هیجان‌های دیگران را جذب می‌کنند. انسان‌ها همچنین تجربیات هیجانی اخیر خود را هنگام گفتگو با دیگران، با یکدیگر در میان می‌گذارند، فرایندی که سهیم شدن اجتماعی هیجان نامیده می‌شود.
فرهنگ اعضای خود را برای تجربه و ابرازکردن هیجان‌های به شیوۀ خاص، اجتماعی می‌کند. دیگران و فر‌هنگ‌ها به طور کلی در رابطه با علت‌های هیجان، نحوه‌ای که باید هیجان‌ها ابراز شوند و چه زمانی هیجان‌ها کنترل شوند، به عاملها آموزش می‌دهند. همچنین نحوه‌ای که افراد به صورت هیجانی به رویدادهای زندگی خود واکنش نشان می‌دهند، اطلاعاتی را دربارۀ اینکه آنها چه نوع آدمی‌هستند در اختیار می‌گذارند.
نظریه شاختر ـ سینگر: در این نظریه، هیجانی که احساس می‌کنیم تعبیر و تفسیر ما از حالت‌های برانگیختگی است.
نظریه ارزیابانه: طبق نظر ریچارد لازاروس، هیجان نتیجه ارزیابی اطلاعات از موقعیت محیطی و از درون بدن است.
نظریه رفتارگرایی: واتسون اظهار داشت که فقط سه هیجان اساسی وجود دارد که ذاتی بوده و توسط محرک‌های ویژه بروز می‌کند که عبارتند از: ترس، خشم و عشق.
نظریه بازخوراند چهره: طبق این نظریه حالت چهره باعث تجربه درون‌ذهنی هیجان می‌شود. تامکینز معتقد است: حالت چهره یا مثبت است یا منفی. حالت چهره از همین طریق می‌تواند هیجانات مثبت و منفی را از هم افتراق دهد.
۲-۴- شخصیت و تیپ شخصیتی
شخصیت حوزه بسیار گسترده ای است، زیرا شخصیّت خود موضوعی است پیچیده و دارای ابعاد و جنبه‌های گوناگونی است. برای شناخت شخصیّت انسان، از دیرباز کوششهای فراوانی به عمل آمده که برخی از آنها غیر عملی، بعضی خرافاتی، و معدودی دیگر علمی‌و معتبر است. در زبان عامّه، شخصیّت معانی دیگری دارد. مثلاً وقتی گفته می‌شود که کسی با شخصیّت است یعنی اینکه او دارای ویژگیهایی است که می‌تواند افراد دیگر را تحت نفوذ خود قرار دهد یا متانت و وقار ویژه ای دارد. همین طور در برابر آن بی شخصیّت به معنی داشتن ویژگیهای منفی است. همچنین کلمۀ شخصیّت در عرف بعنوان چهره مشهور و صاحب صلاحیّت در حوزه هــایی همچون شخصیّــت سیــاسی، علمی، هنــری و از این قبیل بکار می‌رود.
شخصیت» یک «مفهوم انتزاعی» است، یعنی آن چیزی مثل انرژی در فیزیک است که قابل مشاهده نیست، بلکه آن از طریق ترکیب رفتار[۱۴۳] ، افکار[۱۴۴] ، انگیزش[۱۴۵] ، هیجان[۱۴۶] و … استنباط می‌شود. شخصیت باعث تفاوت[۱۴۷] کل افراد (انسانها) از همدیگر می‌شود. اما این تفاوتها فقط در بعضی «ویژگیها و خصوصیات» است.
۱- صاحب نظران حوزه شخصیّت و روان شناسی از کلمۀ شخصیّت تعریفهای گوناگونی ارائه داده اند. از نظر ریشه ای، گفته شده است که کلمۀ شخصیّت که معادل کلمۀ Personality انگلیسی است درحقیقت از ریشه لاتین Persona گرفته شده که به معنی نقاب یا ماسکی بود که در یونان و روم قدیم بازیگران تئاتر بر چهره می‌گذاشتند. این تعبیر تلویحاً اشاره بر این مطلب دارد که شخصیّت هرکس ماسکی است که او بر چهرۀ خود می‌زند تا وجه تمیز او از دیگران باشد. (شاملو، ۱۳۸۲).
۲-هیلگارد[۱۴۸] شخصیت را «الگوهای رفتار و شیوه‌های تفکر که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین می‌کند» تعریف کرده است در حالی که برخی دیگر «شخصیت» را به ویژگیهای «پایدار فرد» نسبت داده و آن را بصورت مجموعه ویژگیهایی که با ثبات و پایداری داشتن مشخص هستند و باعث پیش بینی رفتار فرد می‌شوندتعریف می‌کنند.
۳- شخصیت به همه خصلت‌ها و ویژگی هایی اطلاق می‌شود که معرف رفتار یک شخص است، از جمله می‌توان این خصلت‌ها را شامل اندیشه، احساسات، ادراک شخص از خود، وجهه نظرها، طرز فکر و بسیاری عادات دانست. اصطلاح ویژگی شخصیتی به جنبه خاصی از کل شخصیت آدمی‌اطلاق می‌شود (شولتز، ۱۹۹۰).
۴- شخصیت از دیدگاه مردم: واژه «شخصیت» در زبان روزمره مردم معانی گوناگونی دارد. یکی از معانی آن مربوط به هر نوع صفت اخلاقی یا برجسته است که سبب تمایز و برتری فردی نسبت به افراد دیگر می‌شود مثلا وقتی گفته نمی‌شود «او با شخصیت است. »یعنی «او» فردی با ویژگیهایی است که می‌تواند افراد دیگر را با «کارآیی و جاذبه اجتماعی خود» تحت تأثیر قرار دهد. در درسهایی که با عنوان پرورش شخصیت تبلیغ و دایر می‌شود، سعی بر این است که به افراد مهارتهای اجتماعی بخصوصی یاد داده، وضع ظاهر و شیوه سخن گفتن را بهبود بخشند با آنها واکنش مطبوعی در دیگران ایجاد کنند همچنین در برابر این کلمه، کلمه «بی‌شخصیت» قرار دارد که به معنی داشتن «ویژگیهای منفی» است که البته به هم دیگران راتحت تأثیر قرار می‌دهد اما در جهت منفی(شولتز، ۱۹۹۰).
۵- شخصیت از دیدگاه روانشناسی: دیدگاه روانشناسی در مورد «شخصیت» چیزی متفاوت از دیدگاه های «مردم و جامعه» است در روانشناسی افراد به گروه های «با شخصیت و بی‌شخصیت» یا«شخصیت خوب و شخصیت بد» تقسیم نمی‌شوند؛ بلکه از نظر این علم همه افراد دارای «شخصیت» هستند که باید به صورت «علمی» مورد مطالعه قرار گیرد این دیدگاه به شخصیت و انسان» باعث پیدایش نظریه‌های متعددی از جمله: «نظریه روانکاوی کلاسیک، نظریه روانکاوی نوین، نظریه انسان گرایی، نظریه شناختی، نظریه یادگیری اجتماعی و… در حوزه مطالعه این گرایش از علم روانشناسی شده است (شولتز، ۱۹۹۰).
«تیپ» از کلمه یونانی «توپس» به معنای نقش یا اثر گرفته شده و در روان‌شناسی، به معنای خصوصیات ویژه جسمی‌و روان‌شناختی خاصی است که آدم‌ها را از همدیگر مجزا می‌کند. به بیان دیگر، مجموعه‌ای از آدم‌ها که تحت یک «تیپ» شناسایی می‌شوند، رفتارها و اندیشه‌های تقریبا مشابهی دارند و واکنش‌های بدنی آن‌ ها نیز کم ‌و بیش با هم یکسان است.
مفهوم تیپ مستقیماً از مفهوم پرسونا یعنی ماسک مشتق می‌شود. در تئاتر قدیم، تعداد محدودی نقش وجود داشت، هر نقش از روی ماسک قابل شناسایی بود و هر ماسک رفتار خاصی ایجاب می‌کرد و در حقیقت نمونه‌ای از آن بود. بنابراین، می‌توان گفت که تیپ یعنی مجموعه شیوه‌های واکنش یا مجموعه ساخت شخصیت هدف از تشخیص تیپ‌های شخصیتی یا طبقه‌بندی انواع مختلف شخصیت‌ها این است که ویژگی‌های جسمی‌و روانی انسانها، مخصوصا رابطه آنها، مورد مطالعه قرار گیرد. تیپ شخصیتی به اشخاصی اشاره می‌کند که چندین صفت یا ویژگی مشترک دارند. در حالت غیررسمی‌ممکن است خود شما در ارتباط با تیپ شخصیتی طبقاتی را در ذهن داشته باشید، مانند: تیپ مدیر، تیپ ورزشکار، تیپ مادرانه، تیپ سوسول و تیپ خوره‌ی تکنولوژی و غیره. اگر بخواهیم هر یک از این تیپ‌های غیررسمی‌را تعریف کنیم، برای هر یک از آن‌ ها مجموعه‌ای از ویژگی‌های متفاوت را در نظر خواهیم گرفت. (دنولت[۱۴۹] و همکاران، ۲۰۰۳). در طول سالیان طولانی، روان‌شناسان برای طبقه‌بندی شخصیت‌ها به انواع تیپ‌ها، روش‌های بسیاری را مطرح کرده‌اند. مثلاً روان‌شناس سوئیسی کارل یونگ بر این باور بود که مردم یا درون‌گرا هستند و یا برون‌گرا. اشخاص برون‌گرا پررو و معاشرتی هستند و به بیرون خود توجه دارند. اما اشخاص درون‌گرا، خجالتی و تودار هستند. به طور کلی این طبقه‌بندی‌ها ناکافی هستند و نمی‌توانند تفاوت‌های شخصیتی را نشان بدهند. به همین دلیل درجه‌بندی مردم بر پایه‌ی فهرستی از ویژگی‌ها، در مقایسه با طبقه‌بندی آن‌ ها به دو یا سه تیپ شخصیتی، اطلاعات بیشتری را در اختیار می‌گذارد (گنجی، ۱۳۸۴).
در حال حاضر، چهار تیپ شخصیتی مورد بررسی قرار می گیرد. اسامی این تیپ‌ها عبارت است از: A، B ، .C وD همه ما مقداری از تیپ‌ها را در سرشت مان داریم ولی با وجود این شاید یک یا دو تا از آن بر ما مسلط باشد.اینکه متوجه شویم کدام یک از تیپ های شخصیتی زیر با تیپ شخصیتی ما هماهنگ است بسیار سودمند است.چرا که این توضیح ها، آگاهی قابل‌توجهی درباره ی ماهیت آن تیپ به ما می دهد. علاوه بر این هنگامی که دچار استرس می شویم، بدانیم چرا و چه طور با آن برخورد کنیم. (قلی‌زاده، ۱۳۷۶).
۲-۴-۱- تعریف تیپ شخصیتی D
یکی از انواع تیپ های شخصیت که در سال های اخیر، توجه ی زیادی را به خود جلب نموده تیپ شخصیتی D است (لیم و همکاران، ۲۰۱۱) تیپ شخصیتی D، دارای دو مؤلفه عاطفه منفی و بازداری اجتماعی می باشد. عاطفه منفی با تمایل به بیان هیجانات منفی مشخص می شود. افراد دارای عاطفه منفی بالا، بیشتر تمایل به تجارب عاطفه منفی در همه اوقات، صرف نظر از موقعیت دارند (دنولت،۱۹۹۸) عاطفه منفی ممکن است هم به عنوان یک متغیر مداخله گر و هم به عنوان یک عامل خطر واقعی عمل کند (دنولت و همکاران،۲۰۰۰).
این تیپ شخصیتی رک، قاطع و رهبر است. برای او، نتیجه‌ها حایز اهمیت است. از حل مسأله و انجام کارها و دست یابی به هدف‌ها لذت می برد. از داشتن مسئولیت، لذت می برد. برای انجام کار و برنامه، استاندارد بالایی در نظر می گیرد (هم برای خود و هم برای دیگران). به توانایی هایش برای رسیدن به نتیجه‌ها اعتماد می کند. از چالش و رقابت لذت می برد، قدرت ریسک بالایی دارد و به وضع موجود اعتراض می کند و می تواند قوانین را نادیده بگیرد. به سرعت تصمیم می گیرد. او از هم نشینی چنین افرادی بی حوصله می شود، از جمله افرادی که وقت شان را با حرف زدن هدر می دهند، افراد بی صلاحیت و یا کسانی که در برابر تغییر، مقاوم هستند. خیلی راحت از دیگران انتقاد می کند. او به راحتی کسل و بی حوصله می شود. به سرعت عصبانی می شود و به همان سرعت نیز بر آن چیره می‌شود (قلی‌زاده، ۱۳۷۶).
او فعال و برون‌گرا است و همیشه عجله دارد با صدای بلند صحبت می کند و وقتی مردم مشغول بیان مطلب مهمی هستند، وسط حرف آن‌ ها می پرد. او دوست دارد مسئولیت برگزاری گردهم‌‌آیی‌ها و برنامه‌ها را به عهده بگیرد و قوانین را تعیین کند. او جسور، بی تعارف و کم طاقت است.
۲-۴-۲ – تعریف تیپ شخصیت B
تیپ شخصیتی B به اندازه ی تیپ های شخصیتی دیگر از استرس رنج نمی برد، مگر این که دلیل خاصی داشته باشد مانند ورشکستگی یا طلاق . این تیپ به طور کامل، نقطه ی مقابل تیپA است . اگر شما می خواهید تنها میخواهید تنها با یک کلمه، این تیپ را توصیف کنید، می توانید از عبارت «خونسرد» استفاده کنید .
این تیپ نسبت به همه چیز، آرامش دارد، کمتر به خود فشار میاورد و در کل، از سرنوشت و تقدیرش راضی است و به احتمال زیاد، برای رسیدن به هدف های غیر ضروری، کمتر تلاش می کند . او به دیگران اعتماد دارد وکارها را به آنها محول می کند و هرگز ضرورتی نمی بیند تا همه ی کارها را به تنهایی انجام دهد، تیپ B، فردی کم حرف ومنطقی است و سلامتی دراز مدت خود را به علت سبک زندگی پر استرس به مخاطره نمی اندازد. (قلی‌زاده، ۱۳۷۶).
۲-۴-۳- تعریف تیپ شخصیت A
شتاب زدگی و اهل رقابت بودن، دو ویژگی بارز تیپ شخصیتیA است.این تیپ شخصیتی، علاقه مند است تا کارهای زیادی را با سرعت بالا انجام دهد.او همیشه عجله دارد و در زندگی خود به برنامه ریزی و زمان بسیار اهمیت می دهد کمال گرا است و دوست ندارد کارها را خودش انجام می دهد.گاهی اوقات، کم طاقت و عصبی به نظر می رسد.خیلی بعید است که این چنین شخصی به خود کاوی بپردازد، بنابراین همه ی افراد مشکل دارند، به جز او. در کل این تیپ نمی داند که چرا این قدر به خودش فشار می آورد. از آن چه گفته شد. شما می توانید متوجه شوید که این تیپ، بهترین کاندید برای ابتلا به بیماریهای روحی و یا بیماری های وابسته به آن هستند. با وجود این که این تیپ، بسیار پر انرژی است، ولی زمانی که او از انرژی های ذخیره اش استفاده می کند، ناگهان دچار در هم ریختگی روانی می شود. هم چنین او ریسک بالایی برای ابتلا به بیماریهای قلبی دارد، زیرا مسائلی که استرس زیادی ایجاد می‌کنند، بخش مهمی از شخصیت این تیپ است. تنها راهی که می تواند به کاهش استرس آنها منجر شود، عبارت است از پذیرش مسا یل و داشتن مسایل و داشتن آمادگی برای تغییر برخی از جنبه های شخصیتی و رفتاریشان. (قلی‌زاده، ۱۳۷۶).
۲-۴-۴- تعریف تیپ شخصیت C
تیپ شخصیتی C، برای ابراز احساس هایش مشکل دارد و هر چیزی را که موجب ناراحتی اش می شود، در درونش نگه می دارد. او به ندرت استرس خود را از طریق فریاد یا پرتاب چیزها نشان می دهد، گرچه ممکن است دوست داشته باشد مانند افراد معمولی، این کار را انجام دهد. او بی نهایت مواظب گفتار و رفتارش است. بنابراین تیپC، بسیار مستعد است تا در معرض استرس های طاقت فرسا قرار بگیرد. چرا که مطالعه ای بر روی بیماران مبتلا به سرطان نشان داده است که آن‌ ها دارای تیپ شخصیتی C هستند (قلی‌زاده، ۱۳۷۶).
۲-۴-۵ – نظریه‌های شخصیت
۲-۴-۵-۱- نظریه روانکاوی
نظریه‌های روانکاوانه شخصیّت شامل نظریه‌های روانکاوی فروید، یونگ، آدلر است. فروید به عنوان پیشتاز و بنیانگزار نظریۀ روانکاوی شناخته شده است. وی به عنوان پزشک در بعضی بیماران خود متوجه ناراحتی هایی شده بود که منشأ جسمی‌نداشتند و معتقد شد که این ناراحتیها حاصل و تحت کنترل مغز دوم است و بعدها از آن به عنوان «ناخودآگاه» یا «ضمیر ناهشیار» نام برد.
شخصیّت از نظر فروید شامل سه وجه است نهاد که نماینده تمایلات و غرایز کور است و تابع اصل لذّت است. خود یا من که نمایندۀ واقعیتها است و تابع اصل واقعیت است. و فراخود یا من برتر نمایندۀ سانسورهای اجتماعی و وجدان شخصی است و مانع ارضای تمایلات می‌شود. به عقیده فروید شخصی برای حفظ و انسجام شخصیّت خود از یک رشته مکانیسم‌های دفاعی که عبارتند از: واپس زنی، جابجائی، والایش، بروناخنکی، همانندسازی، درون فکنی، بازگشت، تثبیت، انکار، دلیل تراشی، تبدیل، جبران استفاده می‌کند ( شاملو، ۱۳۸۲).
یونگ که از شاگردان فروید بود به علّت اختلاف هــایی که با فرویــد پیدا کرد کتب روان شناسی تحلیلی را پی ریزی کرد. از نظر یونگ ساختار شخصیّت شامل من یا خود، ناهشیاری فردی، ناهشایر جمعی، صورت‌های ازلی، پرسونا یا نقاب، آنیما و آنیموس و سایه می‌باشد. یونگ شخصیت‌ها را به دو طبقه درون گرا و برون گرا تقسیم کرد. از دیگر همکاران فروید که مکتب روان شناسی فردی را بنیاد نهاد، آلفرد آدلر بود. در نظریه آدلر صول و ویژگی هایی وجود دارد که عبارتند از: اصل حقارت، اصل برتری جوئی، اسلوب زندگی، خودآگاهی، علاقه اجتماعی، نهایت و هدف زندگی و خود خلاّقی (شاملو، ۱۳۸۲).
۲-۴-۵-۲- نظریّه‌های شناختی
نظریّه جورج کلی که به عنوان یکی از نظریّه‌های شناختی شخصیّت شناخته شده محور بحث او این است که انسان از یک سو موجودی است عقلانی و دارای شناخت، و از سوی دیگر موجودی است که برای تعبیر و تفسیر رویدادهای زندگی خود از سازه هایی که خود می‌سازد استفاده می‌کند. هر انسان از نظر کلی دانشمندی است که عاقلانه و با روش علمی‌خاص خود پدیده‌ها را تعبیر و تفسیر می‌کند. طبعاً چون شیوه‌های شناخت افراد با هم متفاوت است تعبیر و تفسیرهای گوناگونی هم از زندگی و جهان اطراف خود دارند. کلی این ســازه‌ها را به عینــک‌های متفــاوتی تشبیه می‌کنــد که هر فــرد جهان بیرون را که در واقع یکی است از پشــت عینک خود به رنگ خاصّی می‌بیند.
کلی توجیه خود را از تعبیر و تفسیر افراد در مورد جهان خارج طی یک اصل موضوعۀ بنیادی و ۱۱ اصل تبعی توضیح می‌دهد. اصول تبعی کلی عبارتند از: اصل تبعی ساختمانی، یعنی شخص رویدادها را با تفسیر کردن تکرار آنها پیش بینی می‌کند. اصل تبعی فردیّت، یعنی افراد در ساختن رویدادها با یکدیگر تفاوت دارند. اصل تبعی سازمان، یعنی هر شخص مشخصاً برای راحتی در تصور و درک رویداد، سیســتم ساختن سازه‌های خاصی را در خود شکل می‌دهد که بین آن سازه‌ها روابط ترتیبی و سلسله مراتبی وجود دارد. اصول دیگر و اصل تبعی دوگانگی، اصل تبعی انتخاب، اصل تبعی گستره، اصل تبعی تجربه، اصل تبعی نوسان، اصل تبعی خرد کردن، اصل تبعی اشتراک، اصل تبعی جامعه جویی نام داشت (شاملو، ۱۳۸۲).
۲-۴-۵-۳- نظریه‌های تیپ شناختی شخصیت
معروفترین این نظریه‌ها متعلق به کرچمر آلمانی و دیگری شلدون آمریکائی است که مبنای کار خود را ارتباط ویژگیهای جسمی‌با خصوصیّات شخصیّتی قرار داده اند که ریشه در کارهای بقراط یا جالینوس حکمای قدیمی‌یونان دارد.. کرچمر با بهره گرفتن از فنون «انسان سنجی جسمانی» انسانها را به سه تیپ ضربه تنان، لاغر تنان و سنخ پهلوانی تقسیم کرد. بر اساس نظریه کره حمر به هر یک از این سه سنخ جسمی‌یک نسخ روانی مربوط می‌شود مثلاً ضربه تنان از نظر روانی ادواری خوی یعنی از نظر خلق و خو بدون ثبات و متلون المزاج اند؛ لاغرتنان از نظر روانی اسکینروئید خوی اند یعنی شخصیّتی گسسته دارند و درونگرا هستند و بالاخره سنخ پهلوانی از نظر روانی صرع واره خوی هستند یعنی محتاط، محافظه کار و کند هستند. شلدون به تحقیقات تیپ شناسی خود علمی‌تر و عینی تری داد. او انسانی را به سه تیپ اکتومورف که از جنبه‌های سلسلۀ عصبی غلبه دارند. اکتومورف که از نظر جنبه‌های سلسلۀ عصبی غلبه دارنــد. مزومــورف که در آنها غلبــه با استحکام عضلانی و استخوانها است و اندوموروف که جنبه‌های احشائی و شکمی‌در آنها غالب است تقسیم کرد. مهمترین انتقاد این نظریه‌های تیپ شناسی این بوده است که اگر یک تیپ جسمی‌به عللی چون بیماری، یا تغذیه تغییری از نظر جسمی‌پیدا کنند، تکلیف خصوصیات شخصیّتی آنها چه می‌شود (شاملو، ۱۳۸۲).
تیپ‌های شخصیتی (نظریه شخصیتی گورجیوف)
شخصیت افراد مختلف طبق نظریه ی روانشناسی گورجیوف به ۹ دسته یا تیپ تقسیم میشود که ازآن‌ ها به عنوان تیپ‌های شخصیتی یاد میشود . هیچ تیپ شخصیتی بهتر یا بدتر از تیپ‌های دیگر نیست در واقع تیپ‌ها مثل ۹ اتاقی است که ما وقتی بدنیا می‌آییم بخاطر شرایط بیولوژیکی، فیزیولوژیکی، ژنتیکی، بیوشیمیایی و محیطی که در آن بدنیا می‌آییم در یکی از ان‌ها قرار می‌گیریم البته این اتاق موقت است تا وقتی که به سن بیست سالگی برسیم و در سن بیست سالگی ما ساکن دائم یکی از این اتاق‌ها هستیم
طبق گفته‌ی گورجیوف تیپ شخصیتی هیچکس عوض نمیشود بلکه در خود این اتاق دو ضلع وجود دارد دو ضلع سالم و ناسالم و البته بین این دو، ضلع میانه ای هم وجود داردگورجیوف اعتقاد دارد هر کدام از ما انسان‌ها یک تیپ شخصیتی دارد یا طبق مثال قبلی هر کدام از ما فقط در یک اتاق قرار می‌گیریم اما به اتاق‌های اینور و اونور اتاق خودمان هم شباهت داریم یعنی دو همسایه داریم . پرنده ای را در نظر بگیرید که تیپ ما بدن این پرنده است و یک بال این سمت و بال دیگر در ان سمت است مثلا بال‌ها ی تیپ شخصیتی ۱ تیپ شخصیتی ۹ و تیپ شخصیتی ۲ هستند که این بال می‌تواند در ما قوی تر یا ضعیف تر شود مثلا تیپ ۱ می‌تواند تیپ ۹ قوی تری داشته باشد نسبت به تیپ شخصیتی ۲٫
۲-۴-۵-۴- نظریه یونگ[۱۵۰]
به نظر یونگ، شخصیت یک سیستم انرژی نیمه‌بسته است که انرژی آن تا اندازه‌ای تامین می‌شود. او این انرژی یا نیرویی که شخصیت بر اساس آن فعالیت می‌کند را “نیروی روانی” می‌نامد. انرژی روانی، تجلی انرژی زندگی است که در واقع، همان نیروی بیولوژیک است. انرژی روانی مانند انواع دیگر انرژی از متابولیسم بدن نشات می‌گیرد. تعداد انرژی که برای هر یک از فعالیت‌های روانی مصرف می‌شود، پویایی روانی آن فعالیت محسوب می‌شود. از نظر یانگ، انرژی روانی پدیده یا ماده مشخصی نیست. بلکه نوعی ساختار فرضی است. انرژی روانی به شکل خاصی در توانایی‌های بالقوه یا بالفعل تجلی می‌یابد. از این‌گونه توانایی‌ها می‌توان از تمایلات، خواسته‌ها، توجه، گرایش‌های فکری و عاطفی نام برد.
یونگ اساس نظریه خود را بر پایه دو اصل استوار ساخت: یکی اصل جابجایی نیرو و دیگری، اصل هم‌ترازی نیرو. اصل جابجایی نیرو این است که نیروی مصرف شده برای ایجاد یک وضع یا حالت روانی، از بین نمی‌رود، بلکه در جاهای دیگری به کار گرفته می‌شود و بنابر اصل انتروپی یا هم‌ترازی، وقتی دو جسم مختلف با دو کمیت متفاوت انرژی در ارتباط با یکدیگر قرار گیرند، انرژی از جسم قوی‌تر به جسم ضعیف‌تر انتقال می‌یابد. هدف از این اصل رسیدن به تعادل قواست.
۲-۴-۵-۵- نظریه صفات شخصیتی
نظریه ویژگی‌های شخصیت یکی از مهم ترین محدوده‌های نظری در مطالعه شخصیت است. براساس این نظریه، شخصیت افراد از خصوصیات وصفات گسترده ای ترکیب یافته است. برای مثال، در نظر بگیرید که خودتان چگونه شخصیت یک دوست نزدیکتان را توصیف می‌کنید. به احتمال زیاد، از تعدادی از ویژگی‌های او مانند اجتماعی بودن، مهربانی و خونسردی نام می‌برید. منظور از «ویژگی» یک خصوصیت نسبتاً پایدار است که باعث می‌شود افراد به شیوه‌های خاصی رفتار کنند. نظریه ویژگی‌های شخصیت بر خلاف سایر نظریه‌های شخصیت مانند نظریه‌های روانکاوانه و انسان گرایانه، بر تفاوت‌های بین افراد تمرکز دارد. ترکیب و تعامل ویژگی‌های مختلف است که شخصیت یک فرد را تشکیل می‌دهد و این برای هر شخص، یگانه و منحصر به فرد است. نظریه ویژگی‌های شخصیت بر تعیین و اندازه گیری این خصوصیات فردی شخصیت تمرکز دارد (شولتز، ۱۹۹۰).
۲-۴-۵-۵-۱- نظریه گوردون آلپورت
در سال ۱۹۳۶، گوردون آلپورت، روان شناس، متوجه شد که تنها در یک فرهنگ لغات انگلیسی، بیش از ۴۰۰۰ واژه برای توصیف ویژگی‌های مختلف شخصیت وجود دارد. او این ویژگی‌ها را در سه سطح رده بندی نمود: ویژگی‌های اصلی: ویژگی هایی که بر کلّ زندگی فرد غالب است، تا جایی که آن شخص معمولاً به خاطر این ویژگی‌ها شناخته می‌شود. در واقع، شنیدن نام فرد، این ویژگی‌ها را به ذهن شنونده متبادر می‌کند. برای درک بهتر این موضوع، عبارت هایی نظیر فرویدی، ماکیاولی، دون ژوان، مسیح گونه و … را در نظر آورید. به نظر آلپورت، ویژگی‌های اصلی نادرند و در طول زندگی ساخته می‌شوند.
ویژگی‌های مرکزی: خصیصه‌های عمومی‌که پایه‌های اصلی شخصیت را شکل می‌دهند. این ویژگی‌های مرکزی، هر چند به نفوذ و اقتدار ویژگی‌های اصلی نیستند، امّا خصیصه‌های عمده ای هستند که ممکن است برای توصیف یک فرد دیگر به کار آیند. عبارت هایی چون هوشمند، امین، کمرو و مضطرب نمونه هایی از ویژگی های مرکزی هستند .
ویژگی‌های ثانویه: ویژگی هایی که گاهی به نگرش‌ها یا اولویت‌ها مربوطند و غالباً تنها در وضعیت‌های خاص یا تحت شرایط خاص پدیدار می‌شوند. به عنوان نمونه می‌توان به مضطرب شدن به هنگام صحبت در میان جمع یا بی صبری در هنگام انتظار در صف اشاره کرد (شولتز، ۱۹۹۰)
۲-۴-۵-۵-۲- نظریه ۱۶ عامل شخصیت ریموند کتل
ریموند کتل، یکی از نظریه پردازان ویژگی‌های شخصیت، تعداد ویژگی‌های اصلی شخصیت را از بیش از ۴۰۰۰ مورد که در لیست اولیه آلپورت وجود داشت به ۱۷۱ مورد تقلیل داد. او این کار را عمدتاً از طریق حذف ویژگی‌های غیرمتداول و ترکیب خصوصیات مشترک انجام داد. کاتل سپس نمونه بزرگی از افراد را برای این ۱۷۱ ویژگی مختلف مورد ارزیابی قرار داد. وی آنگاه با بهره گرفتن از یک روش آماری به نام «تحلیل عوامل»، ویژگی‌های نزدیک به هم را معین کرد و سرانجام لیست خود را به تنها ۱۶ ویژگی شخصیت کاهش داد. به گفته کاتل، این ۱۶ ویژگی، منبع و منشاء شخصیت تمام انسان‌ها می‌باشند. او همچنین یکی از پرکاربردترین آزمون‌های ارزیابی شخصیت به نام پرسشنامه ۱۶ عامل شخصیت (۱۶PF)را طراحی کرد (شولتز، ۱۹۹۰).
۲-۴-۵-۵-۳- سه بعد شخصیت آیزنک[۱۵۱]
هانس آیزنک، روان شناس انگلیسی، مدلی برای شخصیت، بر پایه تنها سه ویژگی عمومی‌بنا کرد:
۱)درون گرایی/ برون گرایی: درون گرایی مستلزم جهت دهی توجه و تمرکز بر روی تجربیات درونی است در حالی که برون گرایی به تمرکز و توجه بر سایر مردم و محیط ارتباط دارد. بنابراین، یک فرد درون گرا معمولاً فردی ساکت و خوددار است و یک فرد برون گرا بیشتر خونگرم و اجتماعی.
۲) تهییج پذیری/ پایداری هیجانی: این بعد از نظریه ویژگی‌های شخصیت آیزنک به دمدمی‌مزاجی در مقابل خونسردی و آرامی‌مربوط است. فرد تهییج پذیر، زود ناراحت یاهیجان زده می‌شود در حالی که منظور از پایداری هیجانی یعنی از نظر هیجانی، ثابت و یکنواخت باقی ماندن.
۳)روان پریشی گرایی: آیزنک بعداً پس از مطالعه افرادی که از بیماری روانی رنج می‌بردند، بعد دیگری از شخصیت را به نظریه خود افزود. او این بعد را روان پریشی گرایی نامید. کسانی که این ویژگی در آن‌ ها برجسته است در برخورد با واقعیت‌ها مشکل دارند و معمولاً جامعه ستیز، مخالف، غیرهمدل و عوام فریب هستند (شولتز، ۱۹۹۰).
۲-۴-۵-۵-۴- نظریه پنج عامل شخصیت
نظریه‌های کاتل و آیزنک موضوع پژوهش‌های بسیاری قرار گرفته است و برخی از نظریه پردازان عقیده دارند که کاتل بر روی تعداد زیادی ویژگی تمرکز کرده است و آیزنک بر روی تعداد کمی. در نتیجه، یک نظریه جدید ویژگی‌های شخصیت به نام نظریه پنج عامل شکل گرفت. این مدل پنج عامل شخصیت نشانگر پنج ویژگی اصلی است که در تعامل با یکدیگر، شخصیت انسان را شکل می‌دهند. با وجودی که پژوهشگران غالباً با یکدیگر بر روی نامگذاری دقیق این ابعاداختلاف نظر دارند امّا نام‌های زیر بیشتر متداول است:
▪ برون گرایی
▪ خوشایندی (مقبولیت)
▪ وظیفه شناسی (وجدان)
▪ تهییج پذیری
▪ آزاداندیشی( ریویر، ۱۹۶۷).
۲-۴-۵-۶- رویکردهای موجود در باب شخصیت

 

برای

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 07:48:00 ق.ظ ]