تیکنور، دونوهو و اولین پنج دلیل برای شکاف آگاهی ارائه کرده اند:

توانایی ارتباطی کسانی که پایگاه اقتصادی-اجتماعی بالا دارند با توانایی ارتباطی افرادی که پایگاه اقتصادی و اجتماعی پایین دارند، متفاوت است. معمولا سطح تحصیلات افراد متفاوت است و تحصیلات، شخص را برای انجام کارهای اساسی پردازش اطلاعات مثل خواندن، درک کردن و به یاد آوردن آماده
عکس مرتبط با اقتصاد
می کند.
میزان اطلاعات ذخیره شده یا آگاهی قبلاً کسب شده متفاوت است. کسانی که پایگاه اقتصادی-اجتماعی بالاتری دارند، ممکن است از پیش (بخاطر سطح تحصیل یا آموزش) از موضوعی خاص اطلاع داشته باشند یا ممکن است به دلیل مواجهه قبلی با رسانه ها، راجع به آن بیشتر بدانند.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
افراد دارای پایگاه اقتصادی-اجتماعی بالاتر ممکن است تماس و تعامل اجتماعی مناسب تری داشته باشند. یعنی ممکن است با افراد آگاه از مسائل عمومی و اخبار علمی رابطه داشته باشند و درباره ی این مسائل به گفتگو بپردازند.
مکانیسم استفاده، درک و حفظ انتخابی ممکن است در این امر دخیل باشد. افراد دارای پایگاه اقتصادی- اجتماعی پایین تر ممکن است اطلاعات مربوط به مسائل عمومی یا اخبار علمی را سازگار با ارزش ها یا نگرش های خود ندانند یا ممکن است علاقه ای به این نوع اطلاعات نداشته باشند.
ماهیت نظام رسانه های جمعی به گونه ای است که برای افراد دارای پایگاه اقتصادی-اجتماعی بالاتر بیشتر قابل استفاده است. معمولا اخبار، مسائل و موضوعات عمومی و علمی در رسانه های نوشتاری منتشر می شود و رسانه های نوشتاری با منافع و سلیقه افراد دارای پایگاه بالاتر همسویی بیشتری دارد. (سورین و تانکارد،1381: 367)
محققان فوق در مطالعات بعدی برخی از شرایطی را که تحت تاثیر آنها ممکن است شکاف آگاهی کاهش یابد یا از میان برود را بررسی کرده و به نتایج زیر دست یافتند:

هنگامی که در موضوعی محل تعارضی وجود داشته باشد، احتمال دارد شکاف آگاهی کاهش یابد.
احتمال گسترش شکاف آگاهی در اجتماعات متکثر که در آنها منابع اطلاعات متعدد است، بیشتر است تا در اجتماعات همگون که در آنها مجاری ارتباطی غیررسمی ولی رایج وجود دارد.
هنگامی که موضوعی اثر محلی و قوی دارد، احتمال دارد شکاف آگاهی کاهش یابد.
به طوری کلی، این مطالعات حکایت از آن دارد که یک متغیر مهم در ایجاد شکاف آگاهی این است که تا چه اندازه موضوعی موجب ایجاد انگیزه و علاقه در مردم می شود. (سورین و تانکارد،1381: 373)
بنابراین رسانه ها، اطلاعات را منتشر می کنند و آن دسته از مردم که موقعیت های اقصادی-اجتماعی بهتری دارند، با روش های متفاوت تر از آن دسته از مردم که از طبقه اقتصادی- اجتماعی پائین تری هستند، آن را دریافت می کنند. این نظریه کمک می کند تا به علت ها و دلایل این تفاوت ها بهتر و بیشتر پی ببریم.
4-5 شکاف اطلاعاتی، رسانه و هویت از منظر هربرت شیلر و مانوئل کاستلز:
در بخش پیشین از نیاز سرمایه داری پیشرفته تحت عنوان جامعه ی پساصنعتی به اطلاعات سخن گفتیم. همچنین گفتیم که چشم پوشی از استفاده ی روزانه از ترمینال های کامپیوتری در اداره ها و چشم بستن به روی گسترش تبلیغات و دگردیسی آن غیرممکن به نظر می رسد. به طور خلاصه، «انفجار اطلاعات» ویژگی بارز زندگی معاصر است و هر تحلیلگر اجتماعی که آن را نادیده انگارد، به جد گرفته نمی شود.
یکی از متفکرینی که در حوزه ی اقتصاد سیاسیِ ارتباطات به فعالیت پرداخته هربرت شیلر است که ضمن نقد دیدگاه های خوش بینانه ی غربی در خصوص پیشرفت های فناوری اطلاعات و ارتباطات و شکل گیری جامعه اطلاعاتی، این تحولات را ناشی از فشارها و الزام های نظام سرمایه داری می داند و آثار و پیامد آن را تامین منافع شرکت های تجاری و سرمایه داری به زیان اکثریت محروم در جامعه اطلاعاتی می بیند. او در خصوص نقش اطلاعات در توسعه سرمایه داری بر چند موضوع تاکید دارد:
نتیجه تصویری درباره فناوری اطلاعات
1-او نخست توجه خود را به ارتباط معیارهای تجاری با پیشرفت اطلاعات معطوف می دارد. به زعم شیلر، نوآوری های اطلاعاتی و ارتباطی تحت تاثیر فشارهای تعیین کننده ی حاکم بر بازار خرید و فروش و تجارت به منظور بدست آوردن سود صورت می گیرد. مرکزیت اصول بازار، یک اجبار نیرومند در کالایی سازی اطلاعات و به معنای دسترسی فزاینده به اطلاعات تنها به شرط قابلیت فروش آن می باشد. در واقع، امروزه اطلاعات به عنوان یک کالا مورد داد و ستد قرار می گیرد. (مهدی زاده، 1389: 187)
او در کتاب اطلاعات و اقتصاد بحران می نویسد :« هسته ی فرهنگ یعنی همان اطلاعات، در جوامع صنعتی به یک کالای تجاری و به مقوله ای قابل فروش تبدیل شده است… اکنون تفکیک فرهنگ، سیاست و اقتصاد بی معنی به نظر می رسد. ارتباطات الکترونیک، مخرج مشترک تولید فزاینده ی کالاها و خدمات است و اطلاعات که به اصلی ترین بخش فرایند تولید تبدیل شده است و به نوبه ی خود یک کالای مهم به حساب می آید، تحت کنترل معیارهایی که در تولیدات صنعتی و فرهنگی، همسانی ایجاد می کند.» (شیلر، 1375: 100)
2-دومین تاکید شیلر بر نابرابری های طبقاتی به عنوان عامل اصلی پخش، دسترسی و قابلیت های تولید اطلاعات است. به عبارتی، وضعیت طبقاتی تعیین می کند که چه کسی، چه اطلاعاتی را بدست می آورد و چه نوع اطلاعاتی را می تواند بدست آورد. بنابراین با توجه به جایگاه فرد در سلسله مراتب طبقاتی، فرد ممکن است در انقلاب اطلاعاتی برنده یا بازنده باشد. نقش محوری بازار در حوزه اطلاعات بدین معنا است که اطلاعات و فناوری های اطلاعاتی برای آنهایی که قادرند تا پول آن را بپردازند تولید می شود و برای همان ها هم دسترس پذیرتر است. البته این بدین معنا نیست که اطلاعات و فناوری کاملا انحصاری است. واضح است که تقریبا همه افراد جامعه به فراورده ها و خدمات اطلاعاتی دسترسی دارند؛ تلویزیون، رادیو و روزنامه ها مثال های آشکارند. در واقع از آنجا که بازار رو به همه مصرف کنندگان باز است اکثر چیزهایی را که ارائه می دهد، در اصول برای همه کس دسترس پذیر است- حداقل برای هر کسی که پولی در اختیار دارد. اما این واقعیت که بازار مکانیزم توزیع کننده است بدین معنی است که به جامعه ای تفکیک شده بر اساس درآمد و ثروت راغب است. به بیان دیگر، نابرابری های طبقاتی – به طور وسیع تقسیمات سلسله مراتبی جامعه- نفوذ اصلی را در عصر اطلاعات دارد. اهمیت معیار توانایی در پرداخت پول و ارتباط نزدیک این معیار با نابرابری های طبقاتی، هربرت شیلر را به تمایز میان ثروتمند اطلاعاتی و فقیر اطلاعاتی در درون کشورها و مابین آنها سوق می دهد. ملل پیشرفته (ثروتمند)، یعنی آنجا که ثروت جهان متمرکز شده و سود برندگان اصلی انقلاب اطلاعات اند و ملل فقیر، یعنی آنجا که اکثریت جمعیت جهان را در خود جای داده، محدود به استفاده از ته مانده های جهان اولند و به آنچه که ملل ثروتمند ارائه می کنند، وابسته اند. این وضعیت به نفع کسانی که از نظر اقتصادی و آموزشی برترند و قادرند با دسترسی به منابع اطلاعاتی پیچیده مانند پایگاه های داده های پیوسته و تجهیزات ارتباطات کامپیوتری پیشرفته و رسانه های جدید دور از دسترس فقرا، بهره مندی خود را گسترش دهند، ادامه می یابد، در حالیکه آنها که در نظام طبقاتی، رو به پایین دارند هر چه بیشتر در باتلاق آنچه که شیلر بدان «اطلاعات آشغال[35]» نام نهاد یعنی اطلاعاتی با ارزش کم که فقط سرگرم کننده اند(چون از عهده تامین هزینه آن برنمی آیند، آنچه برای اکثریت عرضه می شود ارزان قیمت، توخالی، دارای جنبه ظاهری و اطلاعات توده وار است)، فرو می روند.
3-سومین مبحث کلیدی شیلر این است که جامعه ای که در حال تجربه ی تغییرات مهمی در زمینه اطلاعات و ارتباطات است، جامعه ی دارای نظام سرمایه داری شرکتی محسوب می شود یعنی سرمایه داری معاصر از طریق نهادهای شرکتی حاکمیت یافته و عمدتاً بر تولید محصولات توسط چند شرکت محدود و سازمان هایی که دارای ثروت کلان ملی و بین المللی هستند، استقرار یافته است. در صدر فهرست اولویت های شرکتها، این اصل قرار دارد که اطلاعات و فناوری های اطلاعاتی ترجیحاً برای اهداف خصوصی و نه عمومی توسعه خواهد یافت. (وبستر،1382: 62-63)
شیلر جامعه اطلاعاتی را بازتابی از اجبارها و الزام های سرمایه داری و در عین حال، استمرار پیشرفت های اطلاعاتی را حمایت از سرمایه داری می داند. به عبارت دیگر، حال اطلاعات به عنوان ابزار کار رسانه ها به بنیانی اساسی برای پیشرفت تاریخی سرمایه داری بدل شده است. از سوی دیگر، جامعه اطلاعاتی که ضرورت های سرمایه داری شرکتی را منعکس می کند چیزی به نام امپراطوری فراملی خلق می کند.
اگرچه شیلر از جریان مستمر و پرحجم اشاعه ی پیام های اقناع کننده از سوی شرکت های چندملیتی برای پذیرش فناوری اطلاعات به مثابه کلیدِ پیشرفت انتقاد می کند و آن را تلاش دولت آمریکا در جهت داد و ستد محصولات آمریکایی و بقای شرایط بازار قابل تولید می داند. (شیلر، 1375 :130-100)
اما در نهایت معتقد است که این شرکت های فراملیتی هستند که اصلی ترین عنصر بخش فناوری اطلاعات را تشکیل می دهند.
چنانکه پیشتر نیز اشاره شد، نقش تعیین کننده ی صنایع فرهنگی در غرب و در جامعه ی پساصنعتی بر جایگاه مهم اقتصاد در عرصه ی فرهنگ دلالت دارد. توجه به معیار قدرت اقتصادی و سرمایه داری با ایجاد نابرابری طبقاتی (ثروتمندان اطلاعاتی و فقرای اطلاعاتی) زمینه امپریالیسم اطلاعاتی و فرهنگی را ایجاد می کند. مطابق آرا شیلر، اصطلاح امپرالیسم فرهنگی نشان دهنده نوعی نفوذ اجتماعی است که از طریق آن کشوری اساس تصورات، ارزشها، معلومات و هنجارهای رفتاری و همچنین روش زندگی خود را به کشورهای دیگر تحمیل می کند. امپریالیسم فرهنگی که از طریق نابرابری در تکنولوژی های ارتباطی و دستیابی به رسانه ها ایجاد شده است، امری هدفمند و سازمان یافته است که از اراده ی معطوف به همگون سازی جهان نشات می گیرد.(گل محمدی، 1381: 101)
بنابراین شیلر، هدف امپریالیسم فرهنگی را کنترل شبکه های ارتباطی و اطلاعاتی و به تسخیر در آوردن هسته مرکزی رفتار انسان و کنترل تفکر، اندیشه انسانی و آگاهی او می داند. قلمروی که انقلاب اطلاعاتی با توسل به رسانه ها در حوزه ی فرهنگی به تامین اهداف سرمایه داری در آن می پردازد، قلمرو مصرف و ایجاد و تحکیم سرمایه داری مصرفی است. شیلر در این باره می نویسد: «سرمایه داری با تقویت مصرف گرایی از حمایت عمومی قابل توجهی برخوردار شده و توانسته است شیوه ای از زندگی و مجموعه ای از باورها را که رفاه انسان را به مالکیت فردیِ مجموعه ای از کالاها و خدمات قابل خرید گره می زند، با موفقیت به فروش برساند.» (شیلر،1375: 120)
نظریه امپریالیسم فرهنگی شیلر بر آن است که ارتباطات و رسانه های ارتباطی بخصوص در نوع متاخر آن به دلیل همه گیری، عامل اصلی در جهانی شدن فرهنگ نیز هست. به بیان دیگر، گرچه جهانی شدن فرهنگی چونان پدیده ای فراتاریخی و فراملی نمودار می شود ولی در واقع چیزی جز صدور کالاها و اولویت های شیوه ی زندگی غربی نیست. (هال،1996: 305)
هرچند دربرگیرنده ی فراگیر شدن عناصر مختلف تجدد غربی است اما آنچه که بیش از دیگر عناصر جهانگیر می شود نوعی فرهنگ مصرفی متناسب با نظام سرمایه داری است که به کمک ارتباطات گسترده و فناوری های الکترونیک چه در قالب رسانه های قدیمی تر چون کتاب و مطبوعات و چه در شکل متاخر آن همچون اینترنت و ماهواره و محصولات چندرسانه ای یا به عبارت کلی تر رسانه های فرهنگی گسترش می یابد.
فرهنگ مصرفی مردم را تشویق می کند تا بیش از نیازهای زیستی خود مصرف کنند تا از این طریق فرایند انباشت سرمایه تدوام پیدا کند و عملکرد نظام سرمایه داری تضمین شود. در این فرهنگ اصل بر آن است که معنا و مفهوم زندگی باید بر آنچه شخص داراست، استوار باشد. مصرف کردن یعنی زندگی حقیقی کامل و برای رسیدن به این سطح از زندگی راهی جز مصرف کردن وجود ندارد. موج عظیم مصرف گرایی به هیچ حوزه ای محدود نمی شود و همه ی زوایای زندگی اجتماعی را دربرمی گیرد. همه کس و همه چیز قابل خرید و فروش می شود. در این چارچوب معنای فعالیت اقتصادی عبارت است از فراهم کردن منابع مصرف و فعالیت سیاسی عبارت است از تضمین شرایط لازم برای مصرف.
اشاره شد که شیلر اعتقاد دارد که اطلاعات به شکل کنونی، مردم را از واقعیت آگاه نمی کند زیرا اطلاعات به طرز ویژه ای به خدمت جنبه تولیدی اقتصاد در آمده است، در خدمت پیشرفت شرکت ها و بخش خصوصی است. او ضمن توجه به گسترش هم زمان رسانه ها، افزایش قدرت خرید مصرف کنندگان و گسترش استراتژی های تبلیغاتی در سراسر جهان معتقد است هدف این است که هویت مصرفی و مصرف گرایی از نوع جاری در زندگی امریکایی همه گیر گردد. (شیلر، پیشین:130)
به همین دلیل است که نظریه پردازان از دیسنی فیکاسیون[36]، مک دونالدیزاسیون وکوکاکولاریزاسیون سخن می گویند و نسبت به سلطه ی کامل شرکت های بسیار قدرتمند آمریکایی بر فرهنگ جهان ابراز نگرانی می کنند. نباید فراموش کرد که غرب به خاطر بهره مندی از برتری فناورانه در وجود ماهواره ها، مخابرات، اینترنت و کامپیوتر و … در پشتیبانی از نظرگاه های خود، صاحب امتیازی غلبه ناپذیر است. این قضیه با برتری آمریکایی در کل گستره نمایش های تفریحی ترکیب می شود: سینما آمریکایی است، تلویزیون آمریکایی است و همچنین بیشتر خرید و فروش موسیقایی. باید به این قسمت اعظم اخباری را که خبرگزاری های بین المللی منتشر می کنند، افزود. در حدود 90 درصد این اخبار از جانب چهار آژانس خبری غربی که دوتای آن آمریکایی (یونایتدپرس و آسوشیتدپرس) است، یکی بریتانیایی (رویتر) و دیگری فرانسوی (فرانس پرس) صادر می شود. (وبستر، 1382: 139)
با چنین عدم توازنی در پوشش خبری، آمریکایی ها و به طور کلی ملتهای غربی احتیاجی به انتشار پیام های خاص همچون «غرب بهترین است»، «راه و روش آمریکایی» یا «پشتیبانی از داد و ستد سرمایه داری» برای عملکرد ایدئولوژیک ندارند. مردم در همه جا مصرف کنندگان تصاویر، صداها، تولیدات و خدمات آمریکایی و شرکت های سرمایه دار فراملی هستند. شیلر، با اشاره به قدرت فزاینده صنایع فرهنگی آمریکا خاطر نشان می سازد که سازندگان فیلم و خالقان پیام های ارتباطی، سازندگان و پخش کنندگان برنامه های رادیویی و تلویزیونی، رسانه ها، برای تصاحب توجه مخاطبان در جهت پیام های مربوط به فروش به کار گرفته می شوند و همانند سازی هویت فرهنگی و تحمیل یک الگوی هویت فرهنگی واحد از سوی آمریکا، سراسر جهان را تهدید می کند. (شیلر، 1375: 163- 124)
بنابراین رسانه های آمریکایی با در اختیار داشتن منابع عظیم مالی گوی سبقت را از رقبای خود ربوده و سایر هویتها را در معرض آنچه که ما در این رساله زوال و چندپارگی هویت می نامیم، قرار می دهند. تحت تاثیر فرهنگ مصرفی تولید شده توسط این رسانه ها، همه ی مردم جهان، شرقی یا غربی، شمالی یا جنوبی و فقیر و غنی مصرف گرا می شوند. مرز میان مصرف برای تامین نیازهای زیستی و مصرف به مثابه شیوه زندگی فرو می ریزد و اکثر فعالیت های اقتصادی و سیاسی به خرید و مصرف تنزل پیدا می کند. به بیان دیگر، خرید به مد مسلط زندگی عمومی معاصر بدل می شود. این مصرف، صرفا به جنبه های معیشتی و زیستی محدود نمی شود و هم ارزش مادی و هم ارزش نمادین را دربرمی گیرد. به بیان دیگر مصرف به شکل اصلی ابراز وجود و منبع اصلی هویت اجتماعی تبدیل می شود. چنین رفتارهای اجتماعی نوعی استراتژی های فرهنگی هستند که در شرایط افول هویت های سنتی و مدرن، ابراز وجود را از طریق تولید کالایی هویت ممکن می سازند. (گل محمدی، 1381: 106)
کالا شدن فرهنگ، دستکاری آرزوها از طریق تبلیغات و خرده فروشی یک ایدئولوژی کاذب که شان، اعتماد به نفس و ارزش مشخصی را در کالاهای مادی جستجو می کند. نتیجه آنکه حاصل جمع نفوذ سرمایه داری در تولید و تحمیل یک سویه فرهنگ به شرایطی می رسد که ارزش بشری انسان جای خود را به ارزش دلاری او به مثابه مصرف کننده می دهد.
در فصل پیشین ذکر کردیم که تصویری که نظریه های پست مدرن در ارتباط با وضعیت هویت به دست می دهند، «خودی» سیال است که بارزترین ویژگی اش چندپارگی، ناپیوستگی و فروریختگی مرزهای جداکننده ی جهان درون و بیرون است. این به آن معناست که درشرایط پسامدرن، مردم از طریق انتخاب انواع زندگی و بیان هویت از طریق نوعی اکسپرسیونیسم می توانند میان جایگزین های متفاوت، دست به گزینش بزنند. و نیز چگونه «خویشتن» هایی که در مدرنیته با هزار مشقت به دست آمده اند، در فرهنگ سرمایه داری متأخر به آسانی از دست رفتند و محو و نابود شدند. زوال پارادایم مدرن، سبب تضعیف خصوصیات ساختاری و سنگ بناهای زندگی هر روز –چون طبقه، جنسیت، نژاد، شغل، تحصیل و از این قبیل شد، یعنی مجموعه معیارهایی که افراد خود را و روابط خود با دیگران را بر اساس آنها درک می کردند. بنابراین، مقدر است که اوج گیری پست مدرنیته با تجزیه و متلاشی شدن سوژه ی فردی به جریان شناور چگالی های سرورانگیزی همراه باشد که تکه پاره و گسسته اند و از هیچ ژرفا، محتوا و انسجامی که برای فرد مدرن، آرمان محسوب می شد، برخوردار نیستند. در شکل جدید هویت که بهتر است آن را هویت مصرفی بنامیم فرد به جای این که از طریق روابط اقتصادی(طبقه) یا پیوندهای سیاسی (ملیت) هویت پیدا کند با خوردن، نوشیدن، پوشیدن، نحوه ی گذران اوقات فراغت یا به عبارتی شیوه ی زندگی روزمره هویت می یابد که خصلت بارز آن گذرا بودن ، فقدان ثبات، جهانگیر بودن و همگونگی است. جهانگیر شدن فرهنگ آمریکایی باعث شده تا ستارگان آمریکایی حوزه های هنری مختلف به رقابتی تنگاتنگ با ستارگان بومی کشورهای دیگر برخیزند. حتی در کشورهایی که مبارزه با نفوذ فرهنگ آمریکایی را رسالت اصلی خود می دانند، تصاویر مختلفی از مایکل جکسون، مدونا و دیگر چهره های محبوب صحنه های هنری آمریکا بر پیراهن جوانان و نوجوانان نقش می بندد.
گویی در عصر جامعه رسانه ای، پسا صنعتی و جهانی شدن یا هر نامی که بر آن بنهیم، دیگر با دیوارهای استوار اعتقادات گذشته و اونتولوژی های سفت و سخت سابق روبرو نیستیم بلکه با یک هستی در هم شکسته و ویران شده مواجه ایم. تحت تاثیر رسانه های امروزی و بازخورد اطلاعاتی آن به بیان داریوش شایگان: «ما خواه ناخواه، در شرف تکوین انسان چهل تکه هستیم که دیگر به یک هویت خاص و ویژه تعلق ندارد و مآلاً چندهویتی است. به عبارتی دیگر، معادلات دو قبضه ی پیشین که مرزهای فرهنگی را مشخص و از هم جدا می کرد مانند ما و دیگران، خودی و غیرخودی، شرق و غرب، و شمال و جنوب عمیقاً رنگ باخته است.» (شایگان، 1380: 8)
کاستلز نیز از جمله متفکران پست مدرنی است که به بحث شکاف اطلاعاتی با عنوان «شهر اطلاعاتی» پرداخته است. چشم انداز شهر اطلاعاتی یکی از نشانه های رو به افزایش نابرابری های اجتماعی است. به عبارت دیگر از نظر کاستلز، شهر اطلاعاتی همان شهر پسامدرن و پساصنعتی است. تز اصلی او چنین است که ترکیبی از سرمایه داری بازسازی شده و نوآوری در فناوری، عامل اصلی دگرگونی جوامع و در نتیجه شهرها و مناطق پیرامونی آنهاست. (وبستر،1382: 337)
در این معنی تجسم سبز فایل در آراء بل و کاستلز آشکارا به همدیگر نزدیک می شود. در نزد هر دو متفکر تاکید مشابهی بر ویژگی های دگرگون کننده و بنیادی تحولات در فنون تولید در سرتاسر تاریخ و در نقش اطلاعات و دانش دیده می شود. از این رو، کاستلز به انقلاب اطلاعاتی فناورانه به منزله استخوان بندی و عامل تعیین کننده همه دگرگونی های ساختاری مهم دیگر اشاره می کند و به ترسیم جامعه ای اطلاعاتی می پردازد که جای جامعه صنعتی را به منزله چارچوب نهادهای اجتماعی می گیرد.
هسته مرکزی استدلال کاستلز چنین است که تحول شبکه های فناورانه اطلاعاتی در سر تا سر کره زمین اهمیت جریان های اطلاعات را برای سازماندهی اقتصادی و اجتماعی ارتقا می بخشد در حالی که به طور همزمان اهمیت ویژه مکان را کاهش می دهد. در نتیجه یکی از دلمشغولی های اصلی سازمانها در اقتصاد اطلاعاتی مدیریت جریان های اطلاعات و پاسخگویی به آنهاست. در اینجا آنچه از همه چشمگیر تر است چشم انداز جهانی متخصصان اطلاعاتی است که با بومی گرایی شدید بی طبقه گان در تضاد قرار می گیرد. بنابراین از جهان وطن گرایی تولید کنندگان جدید اطلاعاتی شگفت زده می شویم. زندگی روزانه آنها کم و بیش حرکت در طول شبکه های کامپیوتری ارتباطی است که کره زمین را در می نوردد، حوزه کاری آنها بین المللی است و جهانی فکر می کنند. برعکس، منطقه گرایی در بی طبقه گان بیشترین تاثیر را دارد. اینان غالباً در چارچوب روابطی با الگوهای آشنا و ثابت زندانی اند، در الگوهای همسایگی با مناطقی مشخص و غالباً فاقد ابزارها یا انگیزه هایی برای سفر با هر فاصله ای از قلمرو شان اند.
جنبه دیگر تقسیم بندی، دسترسی متفاوت نسبت به اطلاعاتی است که گروه ها با آن مواجه اند. رده های بالای این نظام طبقاتی هم می دانند که چگونه به اطلاعات از منابع بسیار در جاهای بسیاری دسترسی پیدا کنند و هم پول و پله بدست آوردن آن را دارند. مسائل در پایین نظام یعنی در میان بی طبقه گان بسیار متفاوتند. فقرا به فشرده کردن جهان، فرهنگ خاص و تجربیات منطقه ای شان که فقط توسط تصاویر استاندارد شده تلویزیونی تحت تاثیر قرار می گیرد. با چنین تضادی ما حق داریم که از ثروتمندان اطلاعاتی و فقرای اطلاعاتی در شهر جهانی سخن بگوییم.
دو ویژگی مشخص فرهنگی شهر اطلاعاتی آن است که:
1- در آنجا محیط به این منظور ساخته شده که فقرا دورنگه داشته می شوند و ثروتمندان احساس ایمنی می کنند.
2- شهر اطلاعاتی بیش از هر زمان به سوی تبدیل به چشم انداز مصرف (هویت مصرفی) در حال تغییر است. (وبستر، 1382: 372- 335)
کاستلزمعتقد است آنچه اکنون در حال گسترش است، شهری است که با دو قطبی شدن[37] یا شهری دو گانه[38] مشخص شده است که در آن ما بدون اغراق با گروهی از افراد طبقه پایین شدیداً محروم و گروه دیگر نخبه در حرفه های اقتصاد اطلاعاتی و مرفه مواجه هستیم. به این ترتیب چشم انداز یک شهر اطلاعاتی به صورت فزاینده موضوعی مشخصاً اختلاف انگیز در امور اجتماعی است. همچنان که موقعیت شهر جهانی به عنوان مرکز مدیریت و کنترل اطلاعات تحکیم می شود، در نهایت تعداد بسیار زیادی از مشاغل حرفه ای و تکنیکی به وجود می آید که به پدیدار شدن شهر دوگانه می انجامد. در این شهر طبقه کارگر بر اثر قطبی شدن شدیداً فزاینده طبقات، موقعیت اجتماعی خود را از دست می دهد و طبقه پایین رو به رشد می گذارد. کاستلز بدون هیچ تعجبی استدلال می کند که نیویورک، شاید جهانی ترین شهر جهان در عین حال که شهری پر از رویاها و کابوس ها است، آشکارترین چهره از یک شهر اطلاعات قطبی شده را نشان می دهد.
کاستلز در یک استعاره کیهانی زیبا از سیاه چاله های سرمایه داری اطلاعاتی نام می برد که مناطقی از جامعه هستند که در آن ها فرار از درد و رنج برای کسانی که به گونه ای وارد این ساحت های اجتماعی می شوند، میسر نیست و تراکم این سیاه چاله ها قدرت ویران گری ایجاد می کند که بشر را تهدید می کند. او از بهره کشی جنسی وحشتناک از کودکان جهت گردشگری جهانی و فیلم سازی تجاری در عصر اطلاعات خبر می دهد. همچنین گزارشات نشان می دهد که در امریکا سیاه پوستان و بومیان امریکای لاتین و بچه های خانواده های کم درآمد دسترسی کمی به اینترنت و رایانه دارند و بومیان امریکا حتی به فناوری پایه ارتباطات هم دسترسی اندکی دارند.
تصویر درباره گردشگری
پس می توان گفت، تداوم تمرکز ارتباطات توده ای وجود دارد، در حالی که بازیگرانی اندک (بیشتر شرکت های بین المللی) گذرگاه های تنگ را در ضبط و مهار خود دارند و بدین ترتیب اکثریت قاطع مردم جهان به گونه ای روز افزون به حاشیه رانده می شوند. تمرکز فزاینده نظام های اطلاعاتی و ارتباطی جهان در دست اندکی به سلطه معدودی مجتمع تولیدی نیرومند بر شبکه های جهان می شود. این مجتمع ها فرمانروای دهکده جهانی می گردند و امپراطوری های ارتباطی گسترده ای را تشکیل می دهند که در مجموع مرزهای ملی را نابود می کنند. شایان توجه است که تمرکز رو به رشد ثروت در دست افرادی معدود، نه تنها به کشورهای در حال توسعه بلکه به کشورهای توسعه یافته نیز آسیب می رساند. (همدانی، WWW. Pajoohe. Com)
پس می توان گفت، از نظر متفکران پست مدرن مانند شیلر و کاستلز و آدمان ماتلار و … شکاف اطلاعاتی ناشی از شکاف طبقاتی و نابرابری طبقاتی است و شکاف طبقاتی ناشی از معیار بازار و قدرت اقتصادی شرکت های سرمایه داری خصوصی فراملی و امریکایی- غربی است. تمام این عوامل زمینه ساز یک کاسه کردن هویت های فرهنگی و همسان سازی فرهنگی و تحمیل هویت های فرهنگی غربی – امریکایی بر کشور دیگر را فراهم می کند. همچنین زمینه ایجاد هویت های مصرفی در جهت نیل به اهداف شرکت های فراملی و قدرت های بزرگ امریکایی – غربی را ایجاد می کند و سبب نابودی مرزهای ملی و هویت های ملی و گسترش هویت های فراملی را فراهم می نماید.
5-5موقعیت و وضعیت کشورهای شمال و جنوب:
در این بخش قصد داریم تا با بهره گرفتن از برخی پارامترها، تفاوت کشورهای شمال و جنوب را در میزان دسترسی به اطلاعات و در نهایت بروز پدیده ی شکاف اطلاعاتی را بیان کنیم. این پارامترها عبارتند از: امکانات و میزان استفاده از نوآوری های جدید (مشتمل بر دسترسی به رایانه و اینترنت و میزان استفاده زنان از فناوری اطلاعات) وعدم توازن بین کشورهای شمال و جنوب از نظر امکانات اقتصادی و فرهنگی. اما از دیگر سو، موانعی در دسترسی کشورهای جنوب به فناوری های نوین ارتباطی نیز وجود دارند. این موانع عبارتند از: آموزش،‌ منابع مالی، زبان،‌ هزینه دسترسی،‌ مکان، ‌فرهنگ و مهارت ها.
1-5-5– امکانات و میزان استفاده از نوآوری های جدید:
استفاده از اینترنت یک شاخص استاندارد برای بررسی زیر ساخت ها و میزان استفاده از فناوری های ارتباطات و اطلاعات است. بر این مبنا و طبق پیمایشی انجام شده در زمینه های بازاریابی و تحقیقات موردی میزان کاربردی اینترنت توسط شهروندان ایالات متحده آمریکا در مقایسه با کشورهای منتخب در حال توسعه حاکی از شکاف دیجیتال عمیق بین این دو گروه از کشورهای شمال و جنوب است. بر اساس این تحقیقات از دویست و هشتاد و سه میلیون هزار جمعیت آمریکا در سال 2000 میلادی تعداد یکصد و هفتاد میلیون و سیصد و هشتاد هزار نفر در مجموع کاربر اینترنت بوده اند. اوگاندا با بیست و دو میلیون و پانصد و هشتاد و یک هزار کاربر اینترنتی داشته است.
طبق آمار مندرج در شماره ماه اکتبر 2003 فصلنامه پیام نور یونسکو برای سال 2003، عده کاربران اینترنت در سراسر جهان 655 میلیون نفر و تعداد رایانه های دنیا 650 میلیون دستگاه برآورد شده است. در حالی که در کشورهای کمتر توسعه یافته برای 684 میلیون نفر جمعیت آنها، مطابق آمار مربوط به سال 2001 عده کاربران 1800000 نفر و تعداد رایانه ها 3100000 دستگاه بوده است.
2-5-5- دسترسی به رایانه و اینترنت:
در کشورهای در حال توسعه به استثنای حریم سکونتی افراد ثروتمند، دسترسی منازل به رایانه و اینترنت یک پدیده قابل توجه نیست. به طور معمول دسترسی یک زن به اینترنت یا رایانه محدود به دسترسی او در محل کار و به کارگیری این فناوری برای انجام کار روزانه می شود. برای مثال، همه رسانه های الکترونیکی در هندوستان از تلویزیون ماهواره ای گرفته تا اینترنت و پست الکترونیکی تنها برای طبقات ممتاز قابل دسترسی است و اغلب اطلاعات، نیازها و خواسته های تفریحی مردان می سازد.
در بنگلادش هزینه وصل شدن به شبکه اینترنت می تواند یک خانواده را برای یک سال تغذیه کند. در فیلیپین اتصال به شبکه اینترنت حدود 200 دلار آمریکا هزینه دارد که پرداخت آن از توان اقتصادی حتی یک خانواده متعلق به متوسط خارج است. برای بسیاری از خانواده ها اینترنت یک کالای تجملاتی است و دسترسی آنها به این فناوری محدود به محل کار می شود. اکثریت زنان آفریقایی تنها در محل کار به فناوری اطلاعات دسترسی دارند.
3-5-5- استفاده زنان از فناوری اطلاعات:
در بحث شکاف دیجیتالی بین کشورهای شمال و جنوب؛ وقتی موضوع چگونگی و میزان دسترسی و استفاده زنان کشورهای غنی و فقیر مطرح می شود، قابل توجه است که میزان این شکاف عمیق تر خود را به نمایش می گذارد.
فقدان همبستگی میزان استفاده از زنان از اینترنت و شاخص های مورد نظر، این فرضیه را تقویت می کند که تقریباً در همه کشورهای در حال توسعه، زنان استفاده کننده از اینترنت به طور کلی نماینده زنان آن کشورها نیستند؛ بلکه آن گروه یا بخش کوچکی از زنان برگزیده و تحصیل کرده شهری می باشد. احتمال دسترسی زنان روستایی یا فقیر ساکن در نقاط شهری به فناوری های جدید در کشورهایی که کمتر از 10 درصد جمعیت به اینترنت دسترسی دارند بسیار کم است. مطالعات ارتباطات توسعه نشان می دهد که سازمان های زنان در کشورهای در حال توسعه به غیر از رادیو دسترسی ناچیزی به سایر رسانه های ارتباطی دارند.
6- 5 – عدم توازن بین کشورهای شمال و جنوب از نظر امکانات اقتصادی و فرهنگی:
در کشورهای در حال توسعه به علت فقدان زیر ساخت های ملی مخابرات و فقدان رونق اقتصادی، توسعه اینترنت بسیار گران تر و پر هزینه تر از کشورهای توسعه یافته است. به عنوان مثال در آمریکا هر کاربر برای یک ماه اتصال به اینترنت باید 2 دلار بپردازد در حالی که اوگاندا باید 82 دلار بابت اتصال ماهانه به اینترنت بپردازد. ضمن این که این کشورها با مشکلات اساسی تر همچون تغذیه، ارتباطات جاده ای، اشتغال، برق، جنگ و نظام های سیاسی بی ثبات نیز مواجه هستند و بودجه کافی برای هزینه سنگین تجهیزات کامپیوتری وجود ندارد و این گونه امکانات به لحاظ اقتصادی صرفاً در اختیار طبقات بالا و مستقل قرار می گیرد. در این کشورها، این فناوری در انحصار مراکز دولتی است و دولت متصدی خطوط ارتباطی داده ها نیز هست. از این رو عدم امکان رقابت ناشی از این جنبه،‌ سبب افت شدید کیفیت خدمات اینترنتی می شود. زیرا مهم ترین دل مشغولی دولت،‌ انطباق یا عدم تطابق محتوای ارائه شده توسط اینترنت با ارزش های اخلاقی،‌ دینی و فرهنگی کشور است.
از آنجا که اکثر اطلاعات در شبکه اینترنت به زبان انگلیسی ارائه می شود، ‌عدم آگاهی از این زبان به منزله عدم امکان دسترسی به اطلاعات تلقی می شود. نوعی عدم توازن اقتصادی،‌ فرهنگی بین کشورهای غنی و فقیر در استفاده از دستاوردهای جامعه اطلاعاتی در کشورهای شمال و جنوب،‌ خود سبب تشدید نابرابری ها در سطح کشورهای جهان می گردد.
7- 5 – موانع دسترسی کشورهای جنوب به فناوری های نوین ارتباطی:
دسترسی کشورهای جنوب یا ندارهای اطلاعاتی (جهان سوم) به فناوری های اطلاعاتی تنها در یک سوال ساده مبنی بر اینکه آنها به یک رایانه ای متصل به شبکه اینترنت دسترسی دارند و از آن استفاده می کنند خلاصه نمی شود، بلکه بسیار زیادی برای تعیین و بررسی میزان دسترسی به این فناوری ها وجود دارند. این عوامل شامل؛ آموزش،‌ منابع مالی، زبان،‌ هزینه دسترسی،‌ مکان، ‌فرهنگ و مهارت ها می شوند.
1-7-5- مهارت و آموزش:
افراد نیاز به سواد خواندن و حساب کردن دارند تا بتوانند پیام های ساده را خوانده و ترکیب کنند، به جستجو و رهیاب در اینترنت بپردازند و دستورات لازم را در نرم افزارهای مختلف اجرا کنند. با توجه به پایین بودن مهارت و آموزش در کشورهای جهان سوم، امکان دسترسی به اینترنت و استفاده از آن، در این گروه از کشورها مشکل تر می شود و از آن جایی که زنان تقریباً دو سوم از بی سوادان جهان را تشکیل می دهند و از هر دو نفر زن در کشورهای در حال توسعه یک نفر بی سواد است، احتمالاً‌ بیش از مردان از فقدان مهارت های خواندن و نوشتن و اطلاعات رایانه ای که منجر به توانایی برخورداری از مزایای فرصت های ارتباطات جهانی نوین می شود، رنج می برند.

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.

 

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1400-01-24] [ 11:37:00 ب.ظ ]