برخی از منکران خدا و کسانی که در آثار خود، دین و آموزههای آن را نقد و انکار کردهاند، به این جهت بوده که از نظر فکری و علمی اقناع نشدهاند و برای آن ها شبهاتی پدید آمده است که پاسخ آن ها را نیافتهاند؛ بدین سبب، همان شبهات منشأ این شده که دین و خداگرایی را غیرعلمی و غیرعقلانی دانسته، منکر آن باشند، نظیر شبهاتی که حس گرایان به آن دچار شدهاند و میگویند: هر چه را با حواس ادارک نکنیم، وجود ندارد یا اگر هر چیزی علتی و خالقی دارد، علت و خالق خدا کیست و … و همینطور شبهاتی که در تبیین و تفسیر دین به آن دچار شدهاند؛ مانند شبهات هیوم درباره برهان نظم یا خشونت آمیز بودن برخی از احکام دینی مثل قصاص یا وجود بیعدالتیها و بی نظمیها و تحقق رخدادهایی که با حکمت خدای عادل و مدبّر قابل توجیه نیست.
۵ـ۶ـ۱) سابقه و گذشته دین در غرب
بعد از نهضت رنسانس و مدرنیسم، دنیای غرب، پیشرفت و تمدن و شکوفایی و حیات دوباره خود را معلول رها شدن از محدودیتها و اسارتوپایبندی به دین دانسته و ظلمت و عقب افتادگی دوران قرون وسطا را به سلطه یافتن و مواضع کلیسا و مسیحیت نسبت دادند و اینگونه به همه انسانها القاء شد که راهی برای شخصیت یافتن انسان، پویایی و تمدن، خردورزی و پیشرفت علمی، برچیده شدن خشونت و جایگزینی مدارا و زندگی مسالمت آمیز وجود ندارد، مگر اینکه خود را از پایبندی به دین آزاد سازید.
گرچه ممکن است برخی در همه آنچه درباره عملکرد مسیحیت در قرون وسطا ارائه شده تردید و شبهه کنند و آن را توطئه دینستیزان بدانند لکن آنچه فی الجمله قابل تردید نیست آن است که مسیحیت قرون وسطا نه از نظر فکری توانست مردم را اقناع کند واز مبانی اعتقادی خود، به روش علمی دفاع کند و نه به لحاظ عملی، عملکرد خوبی داشته است، دو ویژگی برای قرون وسطا در دوران میدان داری مسیحیت میتوان ارائه کرد: یکی خرد ستیزی و تعارض با علم و دیگری خشونت طلبی و تحقیر انسان و حقیقتاً ضربه و آسیبی که کلیسا به مذهب وارد کرد قابل جبران نیست. شهید مطهری در کتاب علل گرایش به مادیگری به تفصیل این مطلب را بیان فرموده است.[۹]
۶ـ۶ـ۱) عوامل اجتماعی
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
سرانجام یکی از علل خمود فطرت و شکوفا نشدن ذاتیات انسان، عوامل محیطی و اجتماعی است. تاثیر محیط و اوضاع اجتماعی چه در هدایت و رشد و شکوفایی فطریات و چه در سرکوب آن غیر قابل تردید است و بسیاری از مردم به سمت و سویی گرایش دارند و میروند که دستگاههای تبلیغاتی و فرهنگ اجتماعی و عوامل محیطی برای آن ها تعیین و ترسیم کردهاند و دنباله رو خواص و نخبگان خود هستند و بدیهی است که اگر نخبگان و کارگردانان عوامل محیطی و اجتماعی منافع و موقعیت خویش را در دین ستیزی وفاصله مردم از مذهب و دین بدانند، با بهره گیری از همه امکانات کاری میکنند که آن ها از دین فاصله بگیرند.
گفتار دوم: رابطه انسان با خود
نتیجه آنچه گفته شد این است که خداوند گوهر فطرت الله را در نهاد آدمی مستقر کرد و وجود او را با نور خود سرشت و انسان را به تدبر و تفکر در آثار آفاقی و انفسی امر کرد تا نشانه های او را در درون و بیرون با دیده سر و چشم دل رویت کند بنا بر این وظیفه خطیر و سازنده هر انسانی این است که نور خدا را در وجود خود بیابد و آن را به آب عمل بپرورد و در مسیر کمال ربوبی طی طریق کند.
خداوند متعال نیز برای اینکه راه برای انسانها هموار شود معارف دین و ملزومات پیمودن راه را در قالب شرایع قدسیه پیامبران صدیق و سیره عملی کمل اولیائش بر بشریت ارزانی داشت تا آنانکه صادقانه در مسیر دین پایمردی کردند و وعده های صدق حضرت حق را به عیان دیدند کرامت حقه انسان را تصدیق کنند.
این هر دو عامل یعنی سیر آفاقی ـ انفسی انسان با بهره گیری از اصول عقلانی و همچنین التزام عملی او به مقتضیات شریعت قدسی حضرت حق راهی است برای شناخت شهودی انسان نسبت به ابعاد وجودیش که در ادبیات دین از آن تعبیر به «معرفت النفس» می شود و راه منحصر است برای «معرفت الله».
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
معرفت شناسی ابعاد وجودی انسان (ارگانیسم انسانیت)
اولین رابطه ای که انسان می تواند با خود برقرار کند تامل و تعمق در حالات نفس است که این تامل زمینه ای است برای شناخت ابعاد وجودی پیچیده انسان در این راستا با تتبع در منابع دین همچون قرآن، سنت، علمای دین و کمل اولیای الهی با کلید واژه های «عقل، روح، نفس، وهم، غضب، شهوت» از یک سو و «اسلام، ایمان و تقوا» از سوی دیگر مواجه می شویم. آنچه مورد تاکید ماست اینکه تمام مفاهیم مذکور در زمره مفاهیم بسیطه هستند و مراتب وجودی مختلف دارند و شدت و ضعف آنهاست که عیار انسانیت و ای بسا الهیت انسان را تعیین می کند.
اما اینکه «روح، عقل، قلب، نفس، وهم، غضب، و شهوت» را از «اسلام و ایمان و تقوا» جدا کردیم به این علت بود که گروه اول مفاهیم مذکور از مختصات همه انسان هاست و در خلقت تکوینی هر انسان بما هو انسانی مستقر است؛ ولی «اسلام و ایمان و تقوا» کلیدواژه هایی است مربوط به دین حنیف ذات اقدس ربوبیت و تنها کسانی را سزد که به دین حنیف فطرت اللهی لبیک گفتند و شریعت قدسی اسلام را برتافتند.
در اینجا لازم است در مورد بسیط بودن مفاهیم «اسلام» ، «ایمان» و «تقوا» که در بالا اشارتی بدان شد توضیحاتی تکمیلی اضافه کنیم و آن اینکه هر سه این مفاهیم مادام که در ارتباط با انسان به کار می روند بسیط هستند بدین معنا که نسبتی که انسان با این سه مفهوم برقرار می کند نسبتی است ذو مراتب و این نسبت است که شدت و ضعف می یابد لکن حقیقت این مفاهیم، صرف نظر از ارتباط آنها با انسان حقایقی مطلق هستند به این معنا که حقیقت اسلام حقیقت ایمان و حقیقت تقوا به مثابه بالاترین مرتبه ای هستند که انسان می تواند بدان نایل شود (مرتبه ای است خاص انسان کامل)
توضیح دیگر اینکه برای اینکه انسانیت انسان محفوظ بماند و آدمی به ورطه حیوانیت و بلکه پست تر از حیوانیت سقوط نکند باید نسبتی مناسب که همان نقطه اعتدال است میان ابعاد وجودی انسان که خاص اوست با فطرت الهیش که خداوند متعال در نهاد او به ودیعه گذاشته برقرار باشد این نسبت مناسب از دو راه در انسان ایجاد می شود:
راه عقل که با تفکر در حالات نفسانی و تشخیص خیر و شر اعتدال را بر قوای انسانی حاکم می کند و شاید به دلیل اینکه عقل یکی از ابعاد خلقت تکوینی انسان است به مثابه «رسول باطن» معرفی شده است.
راه شرع که به واسطه رسولان ظاهر(پیغمبران) بر بشریت اعطا شده و همان اسلام است و ایمان و تقوا؛ و اسلام از آنجا که شریعت حقه رحمانی است و منطبق بر فطرت الهی انسان، نقشی «راهگشا، راهنما و سرعت بخش» در نیل به ملکه اعتدال ایفا می کند. آنچه مهم است پایبندی به موازین شریعت اسلام است که باید از جانب انسان صورت پذیرد تا انسان به دیده دل وعده های صدق الهی را شهود کند.
پس نتیجه اینکه التزام عملی انسان به اصول عقلانی به عنوان رسول باطن که در خلقت تکوینی آحاد انسان ها قرار دارد و گوش جان سپردن به مواعظ پیغمبران الهی به عنوان رسولان ظاهر که پیام آوران رحمانند، می تواند انسان را در رسیدن به مراتبی بالا و شدت یافته از مفاهیم بسیطه ای که ذکر آن رفت رهنمون شود.
قوای انسانیه مراتب عالیه مراتب دانیه
روح روح الله روح اخس حیوانی
قلب حرم الله بیت الشیطان
عقل عقل معاد و معناگرا عقل معاش و مادی گرا
نفس مطمئنه اماره بالسوء
وهم عدالت جربزه و بلاهت
غضب شجاعت جبن و تهور
شهوت عفت خمود و شره
نمودار ۱: بسیط بودن ابعاد وجودی انسان
۱ـ۱) عقل، وهم، غضب و شهوت
به تصریح علمای بزرگ اخلاق آنچه منشا اثر و باعث نیک و بد صفات و خیر و شر ملکات هستند از چهار قوه عقلیه، وهمیه، غضبیه و شهویه نشات می گیرد و همه اخلاق نیک و بد از این چهار پدید آید و منشا صفات خیر و شر این ها هستند لکن خیرات و نیک های قوه عاقله در حال تسلط و غلبه آن است و بدی ها و شرو آن در حالت زبونی و عجز آن در تحت سایر قوا و آن سه قوه دیگر بر عکس اینند زیرا که آثار خیر و نیکی های آنها در حالت ذلت و انکسار و عجز ایشان در نزد عقل است و شرور و آفات ایشان در وقت غلبه و استیلای آنهاست بر عقل. (نراقی، ۱۳۸۷: ۴۵ و ۴۶)
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 06:59:00 ق.ظ ]