البته با وجود اختلاف های جدی، در بین گرایش های مختلف، فمنیسم در اصل یک نوع دادخواهی و مطالبه حقوق تضییع شده زن می باشد که گاه به افراط و گاه به تفریط انجامید و تنها اعتقاد به اومانیسم[۴۳]و سکولاریسم[۴۴]، نقطه مشترک تمام دیدگاه های فمنیستی گردید و هدف تمامی آن ها رسیدن به تشابه و همسانی کامل در حقوق، مشاغل و فرصت ها قرار گرفت.
این فصل و بخش های تشکیل دهنده آن، ما را در فهم بهتر مسائل مذکور یاری می نماید. در فصل آینده، ان شاء الله نگارنده به بیان دیدگاه اسلام در مورد جایگاه زن می پردازد.
بخش اول
زمینه های تاریخی جهان و خاستگاه جغرافیایی پیدایش فمینیسم
مقدمه:
در دوره مدرنیته هویت جنسی دچار بحران گردید و نقش های مردانه در جامعه پر اهمیت جلوه نمود. همانطور که گذشت در این دوران ارجحیت با فعالیت ها و خدماتی در جامعه بود که آثار و نتایج آن ظهور بیشتری داشت مانند کارهای فنی و حرفه ای سخت که لازمه پیشرفت و توسعه تلقی می شد و مردان در این زمینه به پیشرفت های قابل ملاحظه ای دست یافتند و زنان که قادر به ارائه چنین نقشی نبودند، به عنوان موجوداتی نگریسته شدند که توان و حق برابری و رقابت با مردان را ندارند.
زنان به دنیای غیر عقلانی و ثانویه تعلق گرفتند[۴۵]و فرهنگ و دانش، زن بودن را مانع علم آموزی تلقی نمود و دنیایی بدون او را به تصویر کشید.
عقیده به برتری مردان از لحاظ جنسی، فعالیت های جسمی، کسب علوم و انجام پژوهش ها و تولید درآمد و در مقابل نگاه حقارت آمیز به زنان و عدم توانمندی آن ها در عرصه های مختلف، زمینه تولید خشونت علیه آن ها را فراهم ساخت و در پی آن در سال ۱۹۵۰ به بعد، فضای درون مدرنیسم حاکم بر اروپای شمالی و مرکزی، جریاناتی جهت نفی خشونت علیه زنان، اعاده حقوق برابر و عادلانه برای زنان و احیای نقش های لازم اجتماعی برای آنان تحت عنوان فمنیسم ظهور پیدا کرد.[۴۶]بدین روی فمنیسم به عنوان یک پدیده اجتماعی و نوعی حرکت پست مدرنیستی در درون اروپای مرکزی و شمالی پا به عرصه وجود گذاشت.
زمینه های متعددی برای پیدایش تفکر زن محوری، می توان در نظر گرفت که یکی از مهمترین آن ها توجه به موقعیت و رویکرد جغرافیایی ظهور این جریان است. در این قسمت به مقوله زن و حقوق او از منظر جغرافیایی، به طور مختصر اشاره می شود:
دقت به کشورهایی که ندای فمینیستی از آن جا به گوش می رسد، موجب آشنایی با زمینه ها و علل ظهور درخواست های زنان می گردد. به عنوان مثال، دهه اول قرن بیستم، شاهد حرکت وسیع اجتماعی– سیاسی زنان، در آمریکای شمالی، اروپا، آسیا، آفریقا و خاور میانه بودکه دستاوردهایی نیز به ارمغان آورد؛ در روسیه، پس از انقلاب ۱۹۰۵، جنبش زنان به وجود آمد. نظیر این جنبش ها در کشورهای «جهان سومی» نیز پدیدار شد. در آفریقای جنوبی در مبارزات علیه حکومت استعماری می توان به«قیام دختران» اشاره نمود. در هند صحبت از«جنگ زنان» بود. در چند کشور آسیایی زنان نه فقط نقش مشخصی در جنبش های ملی و اجتماعی بازی کردند، بلکه خواست های خاص زنانه خود را نیز به میان کشیدند. در ژاپن، بعد از پیروزی این کشور در جنگ روس و ژاپن در ۱۹۰۴، و نیز پس از انقلاب ۱۹۰۵ روسیه، زنان سوسیالیست ژاپنی که در جنبش ضد جنگ مبارزه کرده بودند، به مسأله آزادی زنان روی آوردند. اعتصابات زنان دوزنده در نیویورک در سال ۱۹۰۸، برای ۸ ساعت کار در روز و شرایط بهتر اشتغال، نهایتاً به ایجاد روزبین المللی زن منجر گردید. در آلمان در همان سال ها سازمان وسیع زنان حزب سوسیال دموکرات توسط زنان رهبری می شد.
بدین روی با توجه به اهمیت خاستگاه جغرافیایی پیدایش فمینیسم که بیانگر نادیده گرفتن حقوق انسانی زنان در این سرزمین ها یا به عبارتی سراسر جهان می باشد، در این قسمت اشاره مختصری به برخی از این کشورها می شود.
بودند. در حالی که در یونان جایگاه آن ها بسیار متفاوت بود. در یونان چنان چه خواهد آمد، مقدمات ازدواج توسط پدر یا دلالان حرفه ای ایجاد می شد و حضور عروس در مراسم نامزدی لزومی نداشت. مردان یونانی تمتع یافتن از کنیزکان و زنان نامشروع را مباح می دانستند و همسران آن ها با شکیبایی و تحمل، وجود کنیزکان را در خانه بر خود هموار می کردند، زیرا اطمینان داشتندکه کنیزکان پس از چندی به موقعیت فرودست خود تبدیل خواهند شد و تنها فرزندان «زن اول» مشروع و قانونی محسوب خواهند گشت. مردان به راحتی همسران خود را طلاق می گفتند و می توانستند بدون علت آن ها را از خانه بیرون برانند در حالی که زن نمی توانست به دلخواه خود خانه شوهر را ترک کند. پس از جدایی زوجین به هر علتی، فرزندان به پدر تعلق می گرفت. زن یونانی حق قرارداد نداشت و اقامه دعوی در محکمه برایش ممکن نبود. در «قوانین سولون اعمالی که تحت تأثیر زنان صورت گرفته باشد، اعتبار قانونی نداشت. زنان پس از مرگ شوهر از ارث او سهمی نمی بردند. تعلیماتشان منحصر به امور خانه داری بود، زیرا آتنیان معتقدند هوشمندی زن، او را از اجرای وظایف باز می دارد. بدین روی نمی توانند مصاحب و همفکر با شوهرانشان باشند. با توجه به عادات و آداب یونانیان، سیاحان یونانی که عادت داشتند بر زنان خود سخت بگیرند، از مشاهده آزادی زنان در مصر تعجب کرده و مردان مصری را که در تحت تسلط زنان خویش، بسر می بردند، استهزاء می کردند».[۵۶]به مرور زمان و با نفوذ افکار یونانیان زنان مصری در موقعیتی مخالف قبل قرار گرفتند، تسلط آن ها رفته رفته کمتر شد. آزادی شان سلب گردید و حتی در معرض خرید و فروش قرار گرفتند. این ها نتیجه شکل گیری آداب و عادات تسلط پدر و پدرشاهی در این سرزمین بود. در این قسمت هدف این است که اشاره مختصری به جایگاه نازل زنان در جامعه مصر، پس از نفوذ افکار یونانیان شود:
در این زمان در اکثر موارد برتری از آن مردان بود. به عنوان مثال ارسطو معتقد به بندگی و زیر فرمان کشیدن زنان بود و«اعتقاد داشت زنان شایستگی،آزادی و حقوق سیاسی ندارند».[۵۷] نفوذ افکار فلاسفه در اجتماع زن را در موقعیت فرودست بردگی قرار داد.
۱-۲-۲-فروش دختران
بدنبال بردگی، مسأله خرید و فروش زنان پیش می آمد. در بابل هر سال یک بار در هر دهکده تمام دختران را که پا به سن ازدواج گذاشته بودند در یک جا جمع می کردند و مردها دور ایشان حلقه وار می ایستادند. سپس شخصی اسم یک یک دختران را می برد و آن ها را برای فروش عرضه می کردند. دخترها هر قدر زیباتر بودند نرخ بیشتری برای خریدشان پرداخته می شد.[۵۸] البته این موضوع در سایر کشورها نیز دیده می شد و تا جایی ادامه یافته بود که در جامعه هند و آریایی یکی از راه های ازدواج، خرید دختر بود، به طوری که دختران فکر می کردندکه اگر آن ها را بخرند و برایشان پول بدهند، شرافتمندانه تر خواهد بود.[۵۹] مانو نیز هشت شکل متفاوت جهت ازدواج را مجاز می داند که یکی از آن اشکال، ازدواج از طریق خرید عروس می باشد. در زمان دوبوا «ازدواج کردن» و «خریدن همسر» در هند به یک معنا بود.[۶۰] گویا قانونگذار هندی ازدواجی را صحیح و محکمتر می داند که مبتنی بر شالوده اقتصادی باشد.
۱-۲-۳-کشتار دختران
اهالی بابل در زمان خشایارشاه وقتی به محاصره در آمدند، همه مردان، غیر از مادر خود، فقط یکی از زنان خانه را که بیش از دیگران دوست می داشتند، نگهداشته و بقیه را در محلی گرد آورده و کشتند. زنی که هر یک از مردان، برای خود نگه می داشتند، برای آن بود که برای شوهر خود غذا تهیه نماید و علت این که بقیه را کشتند، آن بود که در مصرف آذوقه صرفه جویی شود.[۶۱] بنابراین زنان مصری بانفوذ تفکرات یونانیان در موقعیت فرودستی قرار گرفتند.
-
- جایگاه زن در چین
موقعیت بانوان در چین قبل و بعد از انقلاب چین متفاوت بود، زنان قبل از انقلاب چین موقعیت مناسبی نداشتند و فاقد حقوق شهروندی بودند و از بی سوادی و تبعیضات اجتماعی رنج می بردند و با آن ها مانند بردگان برخورد می شد، ولی جایگاه آنان بعد از انقلاب، سال ۱۹۴۹ متحول گردید. بدین روی می توان در این قسمت به طور مختصر در باره موقیعت آنان به دو بخش زیر اشاره نمود:
پیش از انقلاب چین، زنان در نازلترین سطح جامعه قرار داشتند. آن ها تحت نظام پدرسالاری فاقد حقوق سیاسی، اقتصادی و حتی انسانی بودند. اجازه تحصیل نداشتند و به هنگام فقر، همچون کالا معامله می شدند و نشانه عفت در آن ها، نشان ندادن استعدادشان بود و در فقر و بیسوادی به سر می بردند. حتی اگر به طبقات بالای جامعه نیز تعلق داشتند، باز هم از فقر فرهنگی و معنوی رنج می بردند. جایگاه مناسبی نداشتند[۶۲]و از حقوق انسانی و شهروندی محروم بودند. در این قسمت می توان به برخی از محرومیت های آن ها، به طور مختصر اشاره نمود:
۲-۱-۱- محرومیت از تحصیل
در چین اختلاف فاحش تحصیلی، بین زنان و مردان وجود داشت.[۶۳] پیش از انقلاب، در سال ۱۹۴۹ سطح آموزش مردم بسیار پایین بود، ۹۰% زنان چین بی سواد بودند.[۶۴]
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 04:27:00 ق.ظ ]