بررسی تطبیقی اخلاق از منظر نسبی یا مطلقبودن در مثنوی و نهجالبلاغه۹۳- قسمت ۸ | ... | |
(حافظ، ۱۳۷۸،ص ۳۵۷)
فصل اول
کلیات
۱-۱- بیان مسئله اخلاق جمع «خُلق» به معنی سیرت و باطن است. مراد از خُلق، شکل نفسانی و صفات روحی انسان است. مقصود از اخلاق، عالیترین و کاملترین علم اخلاق است که چون مستلزم آشنایی کامل با علوم دیگر است، آخرین درجهی حکمت است. اخلاق مورد نظر کانت نه مبتنی بر مابعدالطبیعه است ـ اعم از فلسفی و دینی ـ و نه مبتنی بر علم و نه مأخوذ از مشاهدات روانشناسی است. قرآن کریم برای تهذیب اخلاق اهمیت خاصی قایل است و آن را موجب فلاح و رستگاری میداند. «قَد اَفلَحَ مَن تزکّی». یا در نهجالبلاغه آمده است: «هرکس به ادب الهی مؤدب شود، این ادب او را به رستگاری دایم میکشاند. در حکمت ۱۰۹ نهجالبلاغه آمده است: «هیچ میراثی همانند ادب و اخلاق نیکو نیست». در نهجالبلاغه فضایل و رذایل اخلاقی بهنحو احسن تبیین و معرفی شده است.
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.
حس دنیا نردبان این جهان حس دینی نردبان آسمان
صحت ایـن حـس بجوییـد از طبیب صحت آن حس بخواهید از حبیب حال شایان ذکر است که در عرف عامه، احکام اخلاقی زمانی ارزش اخلاقی دارند که واجد کلیت باشند، وقتی میگوییم: به عهد خود وفا کن یا رَد امانت واجب است. این احکام فقط موقعی اعتبار دارد که کلیت داشته باشد. در غیر آن، جنبهی مصلحتجویی و انتفاعی خواهد داشت؛ یعنی نسبی و مشروط خواهد بود و صفت اخلاقی از آن سلب خواهد شد. ارادهی نیک بهطور مطلق و به ذات نیک است و نیکی اراده، تابع هیچگونه سود و زیان نیست. چنین بهنظر میرسد هم پیر بلخ و هم حضرت علی (ع) قایل به هر دو نوع اخلاق «نسبی و مطلق» هستند. با توجه به موارد ذکر شده سعی بر این است که با نگاهی ادبی به هر دو اثر (مثنوی و نهجالبلاغه)، به بررسی اخلاق بین دو متن نظم و نثر ـ فارسی و عربی ـ ذکر شده، بپردازیم و به سؤالات ذیل نیز پاسخ داده شود.
اخلاق تابع نیازهای فردی و اجتماعی است یا از حقیقتی جهانشمول برخوردار میباشد؟
در چه مواقعی مولانا و حضرت علی (ع) قایل به اخلاق مطلقاند و در چه مواقعی، اخلاق را نسبی میدانند؟ حضرت علی (ع) در نهجالبلاغه و جلاالدین مولانا در مثنوی بیشتر به کدام نوع اخلاق تمایل دارند؟ ۱-۲- اهمیت و ضرورت تحقیق درخصوص اخلاق در متون ادب فارسی به خصوص ادبیات تعلیمی که بیشترین نوع ادبی است، بحث و بررسیهایی صورت گرفته است، حتی به اسم و باب؛ مانند: در اخلاق درویشان از سعدی ـ علیهالرحمه ـ و غیره. اما به بررسی مطلق یا نسبیبودن در دو متن، یکی به نثر و دیگری به نظم، یکی از امام اول شیعیان حضرت علی (ع) و دیگری از حضرت مولانا، پرداخته نشده است؛ البته تفاوت دیدگاه و نوع متن کار را بر محقق دشوار خواهد کرد. امید است با انجام این پژوهش، یعنی مقایسۀ تطبیقی اخلاق در مثنوی و نهجالبلاغه به نتایج معنیداری دست یابیم.
۱-۳- اهداف پژوهش
با بررسی دو اثر مثنوی و نهجالبلاغه از منظر نسبی یا مطلقبودن به چگونگی دیدگاه مولانا در اثرش و حضرت علی (ع) در دومین کتاب پس از قرآن کریم در مقولهی مذکور دست خواهیم یافت. دستیابی به هر نتیجهای (مطلق یا نسبیبودن اخلاق) گامی به پیش برای شناخت هرچه بیشتر دو اثر مذکور است. نتایج حاصل از این تحقیق در شناخت دقیقتر اندیشههای دو صاحب اثر مؤثر خواهد بود. شیوهی استفاده شده در بررسی بینامتنی این دو اثر، الگوها و ظرفیتهای تحقیق ادبی را نشان خواهد داد. ۱-۴- فرضیه های پژوهش
با توجه به اینکه اخلاق یک ارادهی خیر و ارزش ذاتی و مطلق به ودیعه گذاشته شده از سوی حق تعالی در وجود انسان است و اینکه اخلاق از حقیقتی جهانشمول برخوردار است، انسان با در نظر گرفتن اغراض خود و نیازهای فردی و اجتماعی به آن نسبیت میدهد. هرگاه سخن از عقل و اخلاق عملی بهمیان میآید، مولانا و حضرت علی (علیه السلام) اخلاق را مطلق میدانند. اگر پای نیازهای مادی و فردی و اجتماعی در میان باشد، اخلاق را نسبی میدانند. تمایل مولانا و حضرت علی (علیه السلام) البته به سوی حقیقتی جهانشمول است. فصل دوم
تعریف اخلاق
(نسبی یا مطلق)
۲-۱- اخلاق و موضوع آن «اخلاق» واژۀ عربی و جمع مکسر خُلق و خُلُق است.از مادۀ آن(خ،ل،ق) سه لغت وضع و استعمال شده است:«خلق»و«قلخ»و«لخق» که در همۀ این لغات، معنای«اندازه و تقدیری معین و ثابت» نهفته است[۲].(ابن منظور، ۱۴۰۸ : ۴/۱۹۴)
۲-۲- تاریخچه علم اخلاق بی شک بحثهای اخلاقی از زمانی که انسان گام بر روی زمین گذارد آغاز شد، زیرا ما معتقدیم که حضرت آدم علیه السلام پیامبر خدا بود، نه تنها فرزندانش را با دستورهای اخلاقی آشنا ساخت بلکه خداوند از همان زمانی که او را آفرید و ساکن بهشت ساخت مسائل اخلاقی را با اوامر و نواهی اش به او آموخت.
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 05:24:00 ق.ظ ]
لینک ثابت
|