(حافظ، ۱۳۷۸،ص ۳۵۷)
و در آخر، از شاعران خارجی فارسی زبان نیز می‌توان امیرخسرو دهلوی را نام برد که به تقلید از نظامی آثاری را از خود به جای گذاشته است و برخی از اشعار وی نیز رنگ و بوی اخلاقی دارد. او در توسعه فرهنگ ایرانی در خارج از ایران نیز نقش مهمی را ایفا کرده است.
با توجه به موارد بالا و دیگر تحقیقات در کتب نامدار ادب فارسی، می‌توان چنین برداشت کرد که از روزگاران دیرین تاکنون، اخلاق نقشی اساسی در ادبیات ما داشته و از موضوع‌های محوری رشته‌های مختلف ادبیات همچون داستان و شعر بوده است. امروزه نیز می‌توان تجلی اخلاق را در آثار شاعران و نویسندگان معاصر کشور مشاهده کرد ولی به جهت طولانی شدن مطلب از آوردن آن‌ ها صرف نظر می‌کنیم.

 

فصل اول

 

کلیات

 

۱-۱- بیان مسئله

اخلاق جمع «خُلق» به ‌معنی سیرت و باطن است. مراد از خُلق، شکل نفسانی و صفات روحی انسان است. مقصود از اخلاق، عالی‌ترین و کامل‌ترین علم اخلاق است که چون مستلزم آشنایی کامل با علوم دیگر است، آخرین درجه‌ی حکمت است. اخلاق مورد نظر کانت نه مبتنی بر مابعدالطبیعه است ـ اعم از فلسفی و دینی ـ و نه مبتنی بر علم و نه مأخوذ از مشاهدات روان‌شناسی است. قرآن کریم برای تهذیب اخلاق اهمیت خاصی قایل است و آن را موجب فلاح و رستگاری می‌داند. «قَد اَفلَحَ مَن تزکّی». یا در نهج‌البلاغه آمده است: «هرکس به ادب الهی مؤدب شود، این ادب او را به رستگاری دایم می‌کشاند. در حکمت ۱۰۹ نهج‌البلاغه آمده است: «هیچ میراثی همانند ادب و اخلاق نیکو نیست». در نهج‌البلاغه فضایل و رذایل اخلاقی به‌نحو احسن تبیین و معرفی شده است.
در مثنوی هم اخلاق با نکات بدیع و دلچسب و تشبیهات تازه همراه است؛ اخلاقی که در مثنوی مولانا مطرح است، اخلاقی الهی است که مبدأ محور حرکت آن، خداوند است و مقدمه‌ای برای ورود به عرفان و عروج روح به‌ مراتب بالاتراست. مولانا مسائل اخلاقی را یک امر حقیقی و وجودی می‌داند.

 

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حس دنیا نردبان این جهان حس دینی نردبان آسمان

 

 

 

 

 

 

 

 

صحت ایـن حـس بجوییـد از طبیب صحت آن حس بخواهید از حبیب

حال شایان ذکر است که در عرف عامه، احکام اخلاقی زمانی ارزش اخلاقی دارند که واجد کلیت باشند، وقتی می‌گوییم: به عهد خود وفا کن یا رَد امانت واجب است. این احکام فقط موقعی اعتبار دارد که کلیت داشته باشد. در غیر آن، جنبه‌ی مصلحت‌جویی و انتفاعی خواهد داشت؛ یعنی نسبی و مشروط خواهد بود و صفت اخلاقی از آن سلب خواهد شد. اراده‌ی نیک به‌طور مطلق و به ذات نیک است و نیکی اراده، تابع هیچ‌گونه سود و زیان نیست. چنین به‌نظر می‌رسد هم پیر بلخ و هم حضرت علی (ع) قایل به هر دو نوع اخلاق «نسبی و مطلق» هستند. با توجه به موارد ذکر شده سعی بر این است که با نگاهی ادبی به هر دو اثر (مثنوی و نهج‌البلاغه)، به بررسی اخلاق بین دو متن نظم و نثر ـ فارسی و عربی ـ ذکر شده، بپردازیم و به سؤالات ذیل نیز پاسخ داده شود.

 

 

اخلاق تابع نیازهای فردی و اجتماعی است یا از حقیقتی جهان‌شمول برخوردار می‌باشد؟
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

 

در چه مواقعی مولانا و حضرت علی (ع) قایل به اخلاق مطلق‌اند و در چه مواقعی، اخلاق را نسبی می‌دانند؟

حضرت علی (ع) در نهج‌البلاغه و جلاالدین مولانا در مثنوی بیش‌تر به کدام نوع اخلاق تمایل دارند؟

۱-۲- اهمیت و ضرورت تحقیق

درخصوص اخلاق در متون ادب فارسی به‌ خصوص ادبیات تعلیمی که بیش‌ترین نوع ادبی است، بحث و بررسی‌هایی صورت گرفته است، حتی به اسم و باب؛ مانند: در اخلاق درویشان از سعدی ـ علیه‌الرحمه ـ و غیره. اما به بررسی مطلق یا نسبی‌بودن در دو متن، یکی به نثر و دیگری به نظم، یکی از امام اول شیعیان حضرت علی (ع) و دیگری از حضرت مولانا، پرداخته نشده است؛ البته تفاوت دیدگاه و نوع متن کار را بر محقق دشوار خواهد کرد. امید است با انجام این پژوهش، یعنی مقایسۀ تطبیقی اخلاق در مثنوی و نهج‌البلاغه به نتایج معنی‌داری دست یابیم.

 

۱-۳- اهداف پژوهش

 

 

با بررسی دو اثر مثنوی و نهج‌البلاغه از منظر نسبی یا مطلق‌بودن به چگونگی دیدگاه مولانا در اثرش و حضرت علی (ع) در دومین کتاب پس از قرآن کریم در مقوله‌ی مذکور دست خواهیم یافت.

دستیابی به هر نتیجه‌ای (مطلق یا نسبی‌بودن اخلاق) گامی به پیش برای شناخت هرچه بیش‌تر دو اثر مذکور است.

نتایج حاصل از این تحقیق در شناخت دقیق‌تر اندیشه‌های دو صاحب اثر مؤثر خواهد بود.

شیوه‌ی استفاده‌ شده در بررسی بینامتنی این دو اثر، الگوها و ظرفیت‌های تحقیق ادبی را نشان خواهد داد.

۱-۴- فرضیه های پژوهش

 

 

با توجه به اینکه اخلاق یک اراده‌ی خیر و ارزش ذاتی و مطلق به ودیعه گذاشته شده از سوی حق تعالی در وجود انسان است و اینکه اخلاق از حقیقتی جهان‌شمول برخوردار است، انسان با در نظر گرفتن اغراض خود و نیازهای فردی و اجتماعی به آن نسبیت می‌دهد.

هرگاه سخن از عقل و اخلاق عملی به‌میان می‌آید، مولانا و حضرت علی (علیه السلام) اخلاق را مطلق می‌دانند. اگر پای نیازهای مادی و فردی و اجتماعی در میان باشد، اخلاق را نسبی می‌دانند.

تمایل مولانا و حضرت علی (علیه السلام) البته به ‌سوی حقیقتی جهان‌شمول است.

فصل دوم

 

تعریف اخلاق

 

(نسبی یا مطلق)

 

۲-۱- اخلاق و موضوع آن

«اخلاق» واژۀ عربی و جمع مکسر خُلق و خُلُق است.از مادۀ آن(خ،ل،ق) سه لغت وضع و استعمال شده است:«خلق»و«قلخ»و«لخق» که در همۀ این لغات، معنای«اندازه و تقدیری معین و ثابت» نهفته است[۲].(ابن منظور، ۱۴۰۸ : ۴/۱۹۴)
خلق به معنای سرشت و مربوط به آن دسته صفاتی است که در نفس راسخ و تثبیت شده ­اند، به طوری که صاحب آن صفت بی درنگ کار متناسب و متناظر با آن انجام می­دهد. به عبارت دیگر خُلق­ها صفات پایدار نفسانی هستند که خاستگاه رفتار آدمی­اند. از این صفت­ها در علم اخلاق به « ملکه» یاد می­ شود.

 

۲-۲- تاریخچه علم اخلاق

بی شک بحثهای اخلاقی از زمانی که انسان گام بر روی زمین گذارد آغاز شد، زیرا ما معتقدیم که حضرت آدم علیه السلام پیامبر خدا بود، نه تنها فرزندانش را با دستورهای اخلاقی آشنا ساخت بلکه خداوند از همان زمانی که او را آفرید و ساکن بهشت ساخت مسائل اخلاقی را با اوامر و نواهی اش به او آموخت.
سایر پیامبران الهی یکی پس از دیگری به تهذیب نفوس و تکمیل اخلاق که خمیر مایه سعادت انسان­ها است پرداختند، تا نوبت به حضرت مسیح علیه السلام رسید که بخش عظیمی از دستوراتش را مباحث اخلاقی تشکیل می دهد، و همه پیروان و علاقه مندان او، وی را به عنوان معلم بزرگ اخلاق می شناسند.
اما بزرگترین معلم اخلاق پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بود که با شعار «انما بعثت لا تم-م مکارم الاخلاق» مبعوث شد و خداوند درباره خود او فرموده است: «و انک لعلی خلق عظیم؛ اخلاق تو بسیار عظیم و شایسته است[۳]
در میان فلاسفه نیز بزرگانی بودند که به عنوان معلم اخلاق از قدیم الایام شمرده می شدند، مانند: افلاطون، ارسطو، سقراط و جمعی دیگر از فلاسفه یونان.
به هر حال بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله امامان معصوم علیهم السلام به گواهی روایات اخلاقی گسترده ای که از آنان نقل شده، بزرگترین معلمان اخلاق بودند؛ و در مکتب آنها مردان برجسته ای که هر کدام از آنها را می توان یکی از معلمان عصر خود شمرد، پرورش یافتند.
زندگانی پیشوایان معصوم علیهم السلام و یاران با فضیلت آنان، گواه روشنی بر موقعیت اخلاقی و فضائل آنها می باشد.
اما این که «علم اخلاق» از چه زمانی در اسلام پیدا شد و مشاهیر این علم چه کسانی بودند داستان مفصلی دارد که در کتاب گرانبهای «تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام» نوشته آیت الله صدر، به گوشه ای از آن اشاره شده است.
نامبرده این موضوع را به سه بخش تقسیم می کند:
الف – می گوید اولین کسی که علم اخلاق را تاسیس کرد امیر مؤمنان علی علیه السلام بود که در نامه معروفش (به فرزندش امام مجتبی علیه السلام ) بعد از بازگشت از صفین، اساس و ریشه مسائل اخلاقی را تبیین فرمود؛ و ملکات فضیلت و صفات رذیلت به عالیترین وجهی در آن مورد تحلیل قرار گرفته است[۴]
این نامه را (علاوه بر مرحوم سید رضی در نهج البلاغه) گروهی دیگر از علمای شیعه نقل کرده اند.
بعضی از دانشمندان اهل سنت مانند ابو احمد حسن بن عبدالله عسکری نیز در کتاب الزواجر و المواعظ تمام آن را آورده و می افزاید:

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 05:24:00 ق.ظ ]