۶- از لحاظ احساسی و هیجانی ثبات ندارد؛ زیرا خلق او به شدت واکنشی است (یعنی بدون فکر کردن درباره موضوع مودش تغییر می کند) مثلاً دیسفوریای اپیزودیک شدید، زودرنجی و زودخشمی، اضطراب که معمولاً چند ساعت طول میکشد و به ندرت بیشتر از چند روز ادامه مییابد.
۷- تقریباً همیشه احساس خلاء می کند.
۸- به شدت و نامتناسب با محرک خشمگینکننده عصبانی می شود یا نمی تواند خشم خود را کنترل کند (مثلاً بسیار زود و به فراوانی عصبانی می شود، همیشه عصبانی است یا به طور مکرر با دیگران وارد دعواهای فیزیکی می شود).
۹- افکار پارانوئیدی موقت و مرتبط با استرس دارد یا سمپتومهای شدید، گستگی نشان میدهد.
اختلال شخصیت خودشیفته
افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته[۵۱] تواناییهای خود را بیش از آنچه هست تخمین میزنند، موفقیتهای خود را بزرگتر از آنچه هست میدانند، در همه چیز به تحسین دیگران نیاز دارند و با مردم همدلی نمی کنند. این افراد معتقدند که برتر و بهتر از دیگران هستند و از آنها انتظار دارند که این برتری را به رسمیت بشناسند. آنها به طور دایم منتظر تعریف و تمجید دیگران هستند و در صورتی که کسی از آنها تعریف نکند، ممکن است خشمگین شوند. در روابط میانفردی، از دیگران انتظار دارند که وقت، انرژی و احساسات خود را وقف آنها کنند و از دیگران به نفع خود سوء استفاده می کنند. افراد خودشیفته با دیگران همدلی ندارند و احساسات و خواسته های دیگران را نمیتوانند تشخیص دهند یا آنها را کاملاً نادیده میگیرند. به همین علت، پیشینه آنها پُر از روابط نافرجام است. افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته، همسرانی را ترجیح می دهند که آنها را آشکارا ستایش می کنند، نه همسرانی را که آنها را واقعاً دوست دارند (یعنی همسرانی را که دایم قربان صدقه میروند اما ممکن است آنها را زیاد دوست نداشته باشند، به همسرانی که زیاد قربان صدقه نمیروند ولی با عمل نشان می دهند که دوستشان دارند، ترجیح میدهند). اما در پشت ظاهر پر سر و صدای این افراد که درباره موفقیتها و استعدادهایشان داستانهای پر آب و تابی تعریف می کنند، اعتماد به نفسی بسیار شکننده وجود دارد و این افراد دایماً به تأیید دیگران نیازمند هستند و اطرافیان باید دایم به آنها اطمینان بدهند که حرفها و کارهایشان درست است. وقتی دیگران به آنها قوت قلب نمیدهند، خشمگین و پرخاشگر میشوند. به علت عدم همدلی با دیگران و تلاش برای سوء استفاده از آنها، اختلال شخصیت خودشیفته ممکن است به رفتارهای مجرمانه و بزهکارانه منجر شود.
یکی از مکانیسمهای دفاعی که افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته به کار میبرند گسستگی است. این افراد از انکار و گسستگی استفاده می کنند تا احساس حقارتی را که در طول کودکی در آنها به وجود آمده است از خودشان دور کنند. مکانیسم دفاعی گسستگی یکی از انواع فرعی مکانیسم دفاعی انکار است (کرینگ و همکاران، ۲۰۱۲).
معیارهای DSM-5 برای اختلال خودشیفته
فرد تقریباً در همه جوانب زندگی خود احساس خودبزرگبینی دارد (در خیال یا در رفتار)، نیاز به تعریف و تمجید دیگران دارد و همدلی ندارد. این وضعیت از اواخر نوجوانی و قبل از اوایل بزرگسالی شروع شده است در شرایط مختلف حضور دارد و پنج مورد (یا بیشتر) از موارد زیر آن را نشان میدهند:
۱- خودبزرگبینی دارد و احساس می کند فردی مهم است (مثلاً موفقیتها و استعدادهای خود را بزرگ جلوه میدهد و بدون آنکه موفقیتهای بزرگی داشته باشد انتظار دارد دیگران او را فردی بسیار خوب و مهم بدانند.
۲- دایم درباره موفقیت، قدرت، هوش، زیبایی و عشق ایدهآل خیالبافی می کند.
۳- باور دارد که فردی بسیار «خاص» و تافته جدابافته است و فقط کسانی که خودشان افرادی خاص یا با کلاس هستند میتوانند او را درک کنند یا فقط باید با چنین افرادی رفت و آمد داشته باشد.
۴- به تمجید و تحسین دیگران به شدت نیاز دارد.
۵- همیشه حق به جانب است و فکر می کند هر کاری بخواهد می تواند انجام دهد (بدون هیچ منطقی انتظار دارد دیگران در حق او لطف خاصی انجام دهند یا رفتاری متفاوت از دیگران با او داشته باشند یا به طور اتوماتیک انتظارات و خواسته های او را برآورده کنند.
۶- از دیگران سوء استفاده می کند (از آنها استفاده می کند تا به اهداف خود برسد).
۷- همدلی ندارد، یعنی نمیخواهد احساسات و نیازهای دیگران را متوجه شود و به رسمیت بشناسد.
۸- معمولاً حسادت دیگران را می کند یا فکر می کند دیگران حسادت او را می کنند.
۹- رفتار مبتکرانه دارد یا از بال به دیگران نگاه می کند.
اختلال شخصیت هیستریونیک
افراد مبتلا به اختلال شخصیت هیستریونیک[۵۲] که قبلاً اختلال شخصیت هیستریک نامیده میشد، بسیار هیجانی هستند و دایم میخواهند مرکز توجه واقع شوند. مودهای افراطی و اغراقآمیز آنها ممکن است زندگی را برای خودشان و دیگران دشوارتر کنند. اگر بخواهیم اصطلاح هیستریونیک را به فارسی ترجمه کنیم. احتمالاً بهترین معادل هنرپیشه خواهد بود. هیستریونیک به معنای «به شیوهای تئاتری» نیز هست. بنابراین، اختلال شخصیت نمایشی نیز معادل خوبی برای اصطلاح انگلیسی است. این افراد بسیار دراماتیک هستند.
افراد مبتلا به اختلال شخصیت هیستریونیک همیشه روی صحنه هستند و برای تعریف کردن رویدادهای عادی و پیش پا افتاده زندگی از ژستها، رفتارها و زبان تئاتری استفاده می کنند. آنها مثل آفتابپرست دایم خودشان را عوض می کنند تا توجه تماشاچیها و نظر مساعد آنها را به خود جلب کنند و در این راه علاوه بر ظاهر، عقاید و باورهای خود را نیز تغییر میدهند.
افراد هیستریونیک هیجانهای خود را به شیوهای مبالغهآمیز نشان میدهند. برای مثال کسی را که لحظهای پیش به او معرفی شده است میبوسند یا در طول یک فیلم سینمایی غمگین به طور غیرقابل کنترلی گریه می کنند. آنها معمولاً از خود راضی و خودمحور هستند و اگر مرکز توجه قرار نگیرند بسیار معذب میشوند. اغلب رفتار و ظاهری آراسته و جلب توجهکننده دارند و همیشه نگران ظاهر خود هستند. علاوه بر این، دایم به دنبال تعریف و تأیید دیگران هستند و اگر دیگران به آنها توجه یا از آنها تعریف نکنند ممکن است ناراحت یا عصبانی شوند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت هیستریونیک معمولاً ایمپالسیو نیز هستند و به زحمت میتوانند ارضای امیال خود را به تعویق بیندازند.
این افراد معمولاً رویدادهای را به صورت سیاه یا سفید میبینند و سایههای خاکستری را مدنظر قرار نمیدهند. گفتار آنها معمولاً مبهم است، کلی گویی می کنند و جزئیات ارائه نمی دهند و زیاد اغراق می کنند (بیدیل و همکاران، ۲۰۱۱).
معیارهای DSM-5 برای اختلال هیستریونیک
فرد تقریباً در همه جوانب زندگی به صورت مفرط هیجانی و به دنبال جلب توجه است. این وضعیت از اواخر نوجوانی و قبل از اوایل بزرگسالی شروع شده است و در شرایط مختلف حضور دارد و این حالت را پنج مورد (یا بیشتر) از موارد زیر نشان میدهند:
۱- در موقعیتهایی که فرد مرکز توجه دیگران واقع نمی شود احساس ناراحتی و معذب بودن می کند.
۲- رفتار او در تعامل با دیگران معمولاً رفتاری مبتنی بر اغوای سکشوآل یا تحریککننده تلقی می شود.
۳- هیجانهایش به سرعت تغییر می کنند یا احساسات خود را به صورت سطحی نشان میدهد.
۴- به طور دایم از ظاهر فیزیکی خود برای جلب توجه دیگران استفاده می کند.
۵- طرز حرف زدن او بینهایت کلیگویانه است و حرفهایش فاقد جزئیات هستند.
۶- هیجانها و احساسات خود را به شیوهای تئاتری و مبالغهآمیز نشان میدهد.
۷- تلقینپذیر است (به آسانی تحت تأثیر دیگران یا شرایط حاکم قرار میگیرد.)
۸- روابط میان فردی را بیشتر از آنچه واقعاً هستند صمیمانه میپندارد.
اختلال شخصیت اجتنابی
ویژگیهای اصلی اختلال شخصیت اجتنابی[۵۳] عبارتند از گریز دایم از جمع، احساس حقارت و حساسیت بیش از حد به نظرات منفی و انتقادات دیگران. این ویژگیها در اواخر کودکی یا اوایل نوجوانی ظاهر میشوند و در انواع زمینه های به چشم میخورند، از جمله زمینه های اجتماعی، شغلی و تعاملات میانفردی. افراد مبتلا به اختلال شخصیت اجتنابی از انتقاد، عدم تأیید و عدم پذیرش میترسند و همیشه فکر می کنند که دیگران میخواهند از آنها ایراد بگیرند و کارهایشان را تقبیح کنند. به علت این ترسها، مبتلایان به اختلال شخصیت اجتنابی، از مدرسه، کار و همه فعالیتهای اجتماعی اجتناب می کنند و نمیتوانند با کسی دوست صمیمی شوند، مگر مطمئن باشند دوستانی که مییابند هرگز از آنها ایراد نخواهند گرفت. این افراد معمولاً خجالتی هستند و از ترس مسخره شدن یا خجالت کشدن درباره خود هیچ حرفی نمیزنند. آنها اطلاعات و نظرهای مبهم را به شیوه منفی تفسیر می کنند. مثلاً وقتی کسی میگوید «من از کیفیت کار شما بسیار شگفتزده شدم»، آن را انتقاد و عدم تأیید تفسیر می کنند، در حالیکه این جمله می تواند به معنای ستایش و تعریف نیز تلقی شود. افراد مبتلا به اختلال شخصیت اجتنابی با غریبهها اصلاً راحت نیستند و به هر قیمتی سعی می کنند از مواجهه با افراد غریبه دوری جویند. به همین دلیل، ریسکپذیری ندارد، به فعالیتهای جدید دست نمیزنند و حتی اگر ترفیع شغلی آنها باعث مسئولیت بیشتر و تعامل بیشتر با مردم شود، آن را رد می کنند.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
افراد مبتلا به اختلال شخصیت اجتنابی اعتماد به نفس ضعیفی دارند و از اینکه منزوی هستند و نمیتوانند از مزایای مراودات اجتماعی و روابط صمیمانهای که دیگران از آنها لذت میبرند بهره ببرند از دست خود عصبانی میشوند. اختلال شخصیت اجتنابی با فوبیای اجتماعی خصوصیات مشترک زیادی دارد و اکثر کسانی که لیبل ابتلا به این اختلال را دریافت می کنند، مبتلا به فوبیای اجتماعی نیز تشخیص داده میشوند. تفاوت این دو در این است که افراد مبتلا به فوبیای اجتماعی معمولاً در موقعیتهایی که باید عملکرد اجتماعی خوبی داشته باشند، مضطرب میشوند (مثلاً سخنرانی در مقابل دیگران یا مصاحبه شغلی)، اما در اختلال شخصیت اجتنابی به طور کلی تعاملات فردی و روابط اجتماعی و نیز انتقاد و عدم پذیرش احتمالی از سوی دیگر باعث ترس و اضطراب فرد می شود. بعضی شواهد نیز نشان میدهد که اختلال شخصیت اجتنابی، به طور کلی با سایر رفتارهای اجتنابی مثل اجتناب از هیجان، عقاید جدید و رویدادهای غیراجتماعی، ارتباط دارد (گنجی، ۱۳۹۲).
بر خلاف افرادی که از دیگران پرهیز می کنند؛ زیرا علاقهای به آنان ندارند و بر خلاف افرادی که به خاطر بزرگ شدن در یک فرهنگ و جامعه خاص، اصولاً خجالتی هستند و ترجیح می دهند تنها باشند، افراد مبتلا به اختلال شخصیت اجتنابی دوست ندارند تنها بمانند. برعکس آنها تشنه محبت و زندگی اجتماعی فعال هستند. آنها تماسهای اجتماعی را دوست دارند (ولی از آنها میترسند) و این دوگانگی ممکن است به شیوه های مختلف خودش را نشان دهد. بسیاری از افراد مبتلا به این اختلال به دنبال درس و تحصیلات میروند، لباسهای بسیار زیبا و گرانقیمت میخرند یا در جامعه هنرمندان فعالیت بسیار زیادی دارند. نیاز آنها به تماس با دیگران و روابط میانفردی معمولاً در تار و پود فعالیتهایشان تنیده شده است. به این ترتیب، فرد مبتلا به اختلال شخصیت اجتنابی ممکن است اشعاری در نکوهش تنهایی یا وصف نیاز انسان به انس و الفت بنویسد یا حفظ کند. یکی از مکانیسمهای دفاعی این افراد خیالپردازی است. آنها در خیالات خود آرزوهایشان را برآورده می کنند تا حدی که تخیل و تجسم آنها گاهی به افراط کشیده می شود.
افراد مبتلا به این اختلال در یک درو باطلگیر میافتند، از آنجا که مشغله ذهنی و نگرانی دایمی آنها طرد شدن و تحویل گرفته نشدن است، به طور دایم گوش به زنگ علایم تحقیر و تمسخر از سوی دیگران هستند. این نگرانی باعث می شود آنها تعداد بسیار زیادی از رویدادها را به حساب طرد شدن و تحویل گرفته نشدن بگذارند و این موضوع باعث می شود از دیگران اجتناب کنند. به این ترتیب، مهارت های اجتماعی آنها ممکن است ضعیف بشود و به خاطر مهارت های اجتماعی ضعیف و غلط، دیگران ممکن است از آنها انتقاد کنند. به عبارت دیگر، ترس از انتقاد ممکن است به انتقاد منجر شود. افراد مبتلا به اختلال شخصیت اجتنابی معمولاً احساس می کنند غمگین، نگران، مضطرب و ناراحتند، از دست خودشان عصبانی هستند و در سالهای پیری احساس حقارت و بیعرضگی می کنند (باربارا[۵۴]، ۲۰۱۲).
با این حال، بعضی روانشناسان بالینی اعتقاد دارند که اختلال شخصیت اجتنابی و فوبیای اجتماعی، اجزای مجموعه بزرگتری به نام طیف اضطراب اجتماعی[۵۵] را تشکیل میدهند. بعضی شواهد نشان میدهند: هر وقت اختلال شخصیت اجتنابی با فوبیای اجتماعی کاموربیدیتی دارد، شدت سمپتومهای آن بسیار شدیدتر است و بین این دو اختلال ارتباط ژنتیک وجود دارد؛ زیرا وقتی فرد مبتلا به یکی از این دو اختلال تشخیص داده می شود، احتمال اینکه یکی از اعضای درجه یک خانواده او نیز به یکی از این دو اختلال مبتلا شود، دو سوم افزایش مییابد.
معیارهای DSM-5 برای اختلال شخصیت اجتنابی
فرد تقریباً در همه جنبه های زندگی در حضور دیگران معذب است، احساس بیکفایتی می کند و نسبت به ارزیابی منفی دیگران از او به شدت حساس است. این وضعیت از اواخر نوجوانی و قبل از اوایل بزرگسالی شروع شده است و در شرایط و موقیعتهای مختلف حضور دارد و این حالت را چهار مورد (یا بیشتر) از موارد زیر نشان میدهند:
۱- از شغلها و فعالیتهای حرفهای که در آنها به تماس اجتماعی و تعاملات اجتماعی زیاد نیاز است دوری می کند؛ زیرا از انتقاد، ایرادگیری یا مورد قبول واقع نشدن میترسد.
۲- دوست ندارد با دیگران رابطه میانفردی نزدیک داشته باشد مگر اینکه مطمئن باشد او را دوست دارند.
۳- حتی وقتی با کسی رابطه میانفردی صمیمانه دارد، تودار است و با احتیاط حرف میزند و عمل می کند؛ زیرا میترسد شرمنده یا مسخره شود.
۴- در موقعیتهای اجتماعی دایم به این فکر است که هر لحظه ممکن است از او ایراد بگیرند یا عقایدش را قبول نکنند.
۵- در موقعیتهای میانفردی جدید عصبی می شود؛ زیرا احساس بیکفایتی می کند.
۶- احساس می کند مهارت های اجتماعی ندارد، جذابیت شخصی ندارد یا پایینتر از دیگران است.
۷- معمولاً دوست ندارد ریسک شخصی کند یا در هر گونه فعالیت جدید شرکت کند؛ زیرا ممکن است به دیگران ثابت شود بیکفایت است و در نتیجه شرمنده شود.
اختلال شخصیت وابسته
افراد مبتلا به اختلال شخصیت وابسته[۵۶] هم برای تصمیم گیری های عادی و هم برای تصمیمات مهم به دیگران متکی هستند و این باعث می شود یک ترس غیرمنطقی از ترک شدن و تنها گذاشته شدن در آنها به وجود آید. حتی وقتی عقیده خودشان با عقیده دیگران تفاوت دارد، گاهی حرف دیگران را قبول می کنند صرفاً برای اینکه طرف مقابل آنها را طرد نکند. تمایل آنها به ایجاد و حفظ روابط میانفردی مبتنی بر حمایت و ساپورت ممکن است باعث شود خصوصیات رفتاری دیگری نیز در آنها به وجود آید، از جمله اطلاعات و حرف گوش کنی، خجالتی و ترسو بودن و انفعال. افراد مبتلا به این اختلال شبیه به افراد مبتلا به اختلال شخصیت اجتنابی هستند؛ زیرا آنها نیز احساس عدم کفایت می کنند، نسبت به هر گونه انتقاد حساس هستند و به دلگرمی گرفتن نیاز دارند. تفاوت آنها در این است که افراد مبتلا به اختلال شخصیت اجتنابی برای پاسخ دادن به این احساسات و نیازها از طریق اجتناب کردن از روابط میانفردی و روابط اجتماعی اقدام می کنند، در حالیکه افراد متبلا به اختلال شخصیت وابسته با چسبیدن به روابط میانفردی سعی می کنند آنها را برطرف کنند(کرینگ و همکاران، ۲۰۱۲).
معیارهای DSM-5 برای اختلال شخصیت وابسته
فرد نیاز مفرط به فراگیر دارد که دیگران به او رسیدگی کنند و این نیاز باعث می شود رفتار مطیعانه و چسبنده در پیش گیرد و از جدا شدن بترسد. این نیاز قبل از اوایل بزرگسالی شروع شده است و در شرایط و موقعیتهای مختلف حضور دارد و این حالت را پنج مورد (یا بیشتر) از موارد زیر نشان میدهند:
۱- در تصمیم گیری های روزمره به توصیه و دلگرمی دیگران به شدت نیاز دارد.
۲- به دیگران نیاز دارد تا مسئولیت اکثر زمینه های زندگی او را بر عهده بگیرند.
۳- نمی تواند مخالفت خود با دیگران را اعلام کند؛ زیرا میترسد حمایت یا تأیید آنها را از دست بدهد.
۴- نمی تواند برای انجام دادن پروژه ها پیشقدم شود یا به تنهایی نمی تواند کاری را انجام دهد (به علت عدم اعتماد به نفس در قضاوت و تصمیم گیری درست یا تواناییهای خود نه به علت بیانگیزگی یا فقدان انرژی).
۵- برای به دست آوردن حمایت و ساپورت دیگران دست به تقریباً هر کاری میزند تا جایی که برای انجام دادن کارهای ناخوشایند نیز داوطلب می شود.
۶- وقتی تنها می شود احساس معذب بودن یا درماندگی می کند؛ زیرا به شدت و به طور اغراقآمیز میترسد که نتواند از عهده مراقبت از خودش برآید.
۷- وقتی رابطه صمیمی و نزدیکش با یک نفر قطع می شود با سرعت به دنبال ایجاد رابطه با یک نفر دیگر میگردد تا منبعی برای حمایت و ساپورت داشته باشد.
۸- به طرز غیرمنطقی و غیرواقعبینانه میترسد تنها بماند و مجبور شود به تنهایی از خودش مراقبت به عمل آورد.
اختلال شخصیت وسواسی- اجباری
افراد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی- اجباری[۵۷] تمایلاتی به شدت کمالگرایانه دارند، از جمله به نظم و کنترل بر اوضاع به شدت اهمیت می دهند تا حدی که انعطافپذیری، کیفیت کار و بازدهی صحیح را به خطر میاندازند. آنها به اصول و قواعد کار، جدولهای زمانی برای انجام کارها، روندها و روالهای از پیش تعیین شده میچسبند تا جایی که نیت اصلی در کاری که انجام می دهند از یاد میرود (مثلاً تفریحی بودن فعالیت). منحرف شدن از یک برنامه از قبل تعیین شده باعث رنج شدید آنها را فراهم میآورد. توجه به جزئیات و عدم انعطافپذیری آنها دیگران را ناراحت می کند؛ زیرا باعث می شود کارها به تأخیر بیفتند و مشکلاتی پیش بیاید. این افراد کار گروهی را متوقف نگه میدارند تا قسمتی که آنها مسئول انجامش هستند با دقت و ریزبینی کامل، همانطور که از اول برنامه ریزی شده است، انجام شود. افراد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی- اجباری همیشه همه چیز را با دقت برنامه ریزی می کنند و دوست ندارند در برنامه های خود تغییر بدهند. بنابراین، حتی سرگرمیها و تفریحات برای آنها تکالیفی جدی است که باید طبق برنامه ریزی و زمانبندی انجام شود.
هر کاری که طبق نظم و ترتیب مخصوص به خود انجام نمیگیرد این افراد را ناراحت می کند. گاهی نظم و ترتیب حالت افراطی به خود میگیرد. این افراد، اگر دیگران به حرف آنها گوش ندهند عصبانی میشوند ولی به ندرت آن را نشان میدهند. به همین دلیل هیچ کاری را به دیگران نمیسپارند، میخواهند همه کارها را خودشان انجام دهند و در نتیجه دیگران فکر می کنند که آنها معتاد به کار هستند. تمایل به کمالگرایی باعث می شود که افراد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی- اجباری، به جای دور ریختن وسایل اضافه، آنها را جمع می کنند تا جایی که حالت مرضی به خود میگیرد. همچنین، این افراد در خرج کردن پول بسیار دقت می کنند و عقیده دارند که پول نباید حیف و میل شود. به همین دلیل، اکثر آنها در سطحی زندگی می کنند که بسیار کمتر از سطحی است توان مالی آن را دارند.
این ویژگیها ظاهراً به سمپتومهای اختلال وسواسی- اجباری (OCD) شبیه هستند ولی عملاً بین آنها همپوشی بسیار کمی وجود دارد و تنها در ۲۲ درصد افراد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی- اجباری، اختلال وسواسی- اجباری دیده می شود. توجه داشته باشید که اختلال شخصیت وسواسی- اجباری با اختلال وسواسی- اجباری تفاوت دارد. نام این دو اختلال شبیه به هم است، اما علایم بالینی آنها بسیار تفاوت دارند:
– شدت سمپتومهای اختلال وسواسی- اجباری به مرور زمان کم و زیاد می شود، اما اختلال شخصیت وسواسی اجباری منعکس کننده یک سبک شخصیتی بسیار انعطافپذیر است که در طول زندگی فرد زیاد تغییر نمی کند.
– در اختلال شخصیت وسواسی- اجباری از وسواسها و اجبارهایی که در اختلال وسواسی- اجباری به وضوح و به طور مفرط مشاده می شود خبری نیست. البته هم افراد مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری و هم افراد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی- اجباری ممکن است رفتارهایی تکراری انجام دهند، با یان حال انگیزه پشت پرده آنها بسیار متفاوت است. بعضی افراد مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری ممکن است به طور مکرر فهرستی از کارهای لازم را بنویسند یا اشیای مختلف در داخل خانه را منظم و مرتب کنند؛ زیرا میخواهند از بروز یک حادثه ناگوار و فاجعهآمیز پیشگیری کنند، در حالیکه افراد مبتلا به اختلالات شخصیت وسواسی- اجباری ممکن است همین کار را انجام دهند اما صرفاً برای بهتر کردن عملکرد یا افزایش بازدهی خود.
– افراد مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری معمولاً میخواهند از شر سمپتومهای خود آزاد شوند اما بسیاری از افراد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی- اجباری هیچ نکته منفی در رفتار خود نمیبینند و احساس می کنند که مشکل آنها «دیگران» هستند. همچنین، علت مراجعه این دو گروه به رواندرمانی فرق دارد. افراد مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری معمولاً به علت رنج و عذاب ناشی از وسواسها یا اجبارهای خود به روانشناسان مراجعه می کنند اما علت مراجعه افراد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی- اجباری معمولاً این است که بین آنها و دیگران مناقشه به وجود آمده است. علت این مناقشه این است که این افراد دوستان و اعضای خانواده خود را مجبور می کنند کارها را آنطور که باب میل آنهاست انجام دهند و به طور طبیعی وقتی با مخالفت آنها مواجه میشوند، دچار ناراحتی و رنج میشوند.
– افراد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی- اجباری معمولاً عقاید بسیار خشک و سختگیرانهای درباره «درست و نادرست» دارند و این انعطافپذیری ممکن است به رفتارهای مرتبط با خرج کردن گسترش یابند. بسیار از این افراد به خسیس و ناخن خشک معروفند اما هیچیک از این دو خصوصیت جزو ویژگیهای اصلی اختلال وسواسی- اجباری محسوب نمیشوند.
– در مقایسه با افراد مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری، مبتلایان به اختلال شخصیت وسواسی- اجباری معمولاً بیشتر تحت تأثیر کمالگرایی هستند و به نظم و کنترل در زندگی شخصی و حرفهای خود نیاز بیشتر دارند. آنها معمولاً از اینکه دیگران به اندازه آنها به نظم، کمالگرایی و دقت در کارها اهمیت نمی دهند به شدت ناراحت میشوند. به علت این کمالگرایی بسیاری از افراد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی- اجباری بیش از حد خود را وقف کارشان می کنند.
مشغولیت ذهنی به جزئیات، قواعد و اشتباهات احتمالی باعث می شود این افراد نتوانند قاطعانه تصمیم گیری کنند و قادر به دیدن «تصویر بزرگ» نباشند. آنها میخواهند هم جزئیات زندگی خود و هم افکار و احساسات سایر مردم را تحت کنترل داشته باشند. همکاران این افراد معتقدند که آنها بیش از حد سختگیر، غیرقابل انعطاف و کمالگرا هستند. به رغم اینها، و به رغم ساعات بسیار زیادی که صرف کامل کردن یک کار می کنند، ممکن است عملاً بازدهی چندانی نداشته باشند و کیفیت کارشان بالا نباشد (باربارا، ۲۰۱۲).
معیارهای DSM-5 برای اختلال شخصیت وسواسی- اجباری
فرد تقریباً در همه جنبه های زندگی به فکر نظم، ترتیب، کمالگرایی، کنترل شخصی و کنترل میانفردی است و در این میان، انعطافپذیری، باز بودن و صرفهجویی در وقت و انرژی قربانی می شود. این وضعیت قبل از اوایل بزرگسالی شروع شده است و در شرایط مختلف حضور دارد و چهار مورد (یا بیشتر) از موارد زیر آن را نشان میدهند:
۱- فرد دایماً به فکر جزئیات، قواعد، فهرستها، نظم، سازمان یا جدولهای زمانی است تا جایی که هدف اصلی فعالیت مورد نظر فراموش می شود.
۲- کمالگرایی باعث می شود در به پایان رسیدن پروژه ها اختلال ایجاد شود.
۳- به شدت خود را وقف کار می کند و شدیداَ در تلاش است تا عملکرد خوبی در شغلش داشته باشد تا جایی که فعالیتهای تفریحی و دوستیهای خود را کنار میگذارد.
۴- بیش از حد وجدان کاری دارد، مته به خشخاش میگذارد و درباره رعایت اخلاق، اصول یا ارزشها انعطافپذیری ندارد.
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 03:02:00 ق.ظ ]