بنابراین؛ انسان گرچه بر اساس اصل آزادی عقیده، این اختیار را دارد که دیندار یا بیدین باشد و نیز میتواند هر دینی که بخواهد انتخاب کند، و لیکن انتخاب هر راه نتیجهای یکسان ندارد بلکه فقط یکی از انتخابها میتواند حق باشد و فرد بر اساس انتخاب صحیح خود اهل نجات شود. لذا انسان هم اختیار و اراده در انتخاب دین دارد و هم بر اساس اینکه فقط یک دین حق وجود دارد در پذیرش دین با محدودیت مواجه میشود.
۸)نتیجهگیری
۱- آزادی عقیده در اسلام به این معنی است که انسان آزاد است و اختیار دارد. بنابراین میتواند فکر کند و راهی را برگزیند، گرچه ممکن است بتپرستی یا پستترین و خرافهترین راه باشد. اما هر عقیدهای صحیح نیست بلکه تنها عقیدهای که ناشی از یک تفکر صحیح باشد و یک پشتوانهی قوی عقلی و منطقی داشته باشد صحیح است.
۲- انسان از دیدگاه قرآن خلیفهی خداوند بر روی زمین و دارای عقل و شعور است. از طرفی مکلف و در مقابل خداوند مسئول است، لذا باید همهی انتخابها، تصمیمها و اهداف وی خدا محور و در طول اراده و خواست خدا باشد. خداوند نیز میخواهد ارادهی انسان تابع اراده و مشیت الهی باشد. معنای آزادی عقیده از این نکته گرفته میشود یعنی در عین اینکه انسان ارادهی انتخاب هر عقیدهای را دارد اما اگر در انتخاب و ارادهاش تابع ارادهی خداوند باشد آن وقت است که به سعادت و رستگاری دنیوی و اخروی میرسد. به عبارت دیگر انسان تکویناً طوری آفریده شده است که اختیار و ارادهی انجام هر کاری را دارد اما از نظر تشریع نباید هر عقیدهای ولو عقیدهی باطل را انتخاب کند بلکه عقیدهای او را به سعادت میرساند که خواستهی خداوند باشد. از طرفی خداوند او را به پذیرش حق مجبور نمیکند زیرا نتیجهی پذیرش حق با آزادی و عدم پذیرش آن با سوءاختیار، متوجه خود فرد است.
۳- انسان هم از بعد فردی و هم از بعد اجتماعی با اینکه آزاد است اما نباید به بهانهی آزاد بودن و اختیار داشتن، به حقوق دیگران یا حتی خود آسیب برساند. بر این اساس هیچکس نمیتواند بگوید چون من آزادم، پس میتوانم هر عقیده یا آیینی را به دلخواه انتخاب کنم هر چند این عقیده باعث هلاکت من شود. آزادی برای تعالی انسان و وسیلهای برای رسیدن به رستگاری است. قرآن کریم انسان را دارای استعدادها و قابلیت‌هایی میداند که جهت شکوفاسازی آنها و تکامل خود، نیاز به داشتن موهبت آزادی است. از طرفی چون انسان موجودی اجتماعی است طبیعتاً با دیگران تعامل دارد بنابراین این بعد آدمی، انسان را در آزادی اراده و عمل محدود میکند.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
پس از نظر اسلام، انسان آزاد است اما آزادی او بیحد و نامحدود نیست بلکه آزاد است تا جایی که به آزادی و اراده و حقوق دیگران لطمه وارد نکند. آزادی انسان به معنای صاحب اختیار بودن او در پذیرش یک راه از چندین راه میباشد. به عبارتی آزادی در اسلام به معنای داشتن اختیار است نه به معنای آزادی بیقید و بند. همچنین قرآن قلمرو آزادی عقیده را تبیین کرده است و میفرماید:« ای پیامبر! مژده بده به آن بندگان من که سخن را میشنوند و از بهترینش تبعیت میکنند.» (زمر/۱۷-۱۸)
۴- مهمترین هدف آزادی عقیده از دیدگاه قرآن، رشد و تکامل انسان در پرتو باور به توحید و در نتیجه، آزادی از سلطهی دیگران است.
۵- اسلام به آزادی اندیشه و فکر بیش از آزادی عقیده توجه دارد زیرا آزادی اندیشه عقلاً و منطقاً بر آزادی عقیده مقدم داست و عقیدهای که مبتنی بر تفکری صحیح باشد مقبول اسلام میباشد. عقیدهی درست تالی تلو اندیشهی درست است.
۶- وقتی راه رشد و حقیقت آشکار و روشن است دلیلی برای اکراه و اجبار وجود ندارد. زیرا عقل و فطرت سلیم، بدون انکار و عنادی آن را میپذیرد.
۷- هیچکس حق ندارد از آزادی سوءاستفاده کند و به بهانهی آزادی در مقابل اعتقادات سایر افراد بایستد. اسلام میگوید هرگاه فرد مسلمانی تشخیص داد که اسلام بر حق نیست میتواند دین دیگری را انتخاب کند اما حق ندارد در برابر دین و اعتقاد افراد جامعه که همه چیز بر اساس اعتقادشان شکل گرفته است، موضعگیری کند. زیرا در اینصورت آثار نامطلوب فردی و اجتماعی به جای خواهد گذاشت. لذا مسئلهی ارتداد( از دین خارج شدن) از جهت بعد اجتماعی و به خاطر تزلزل افکار عمومی و ایمان مردم، اظهار آن روا نیست. فرد مرتد اگر باور خود را رواج ندهد و به امنیت فکری و اعتقادی و روانی جامعه آسیب نزند، کسی با او کاری ندارد و عقیدهاش برای خودش محترم است. و اما در بعد فردی اینکه خدا با او چگونه برخورد کند تنها خدا میداند.
۸- گاه دشمنان آگاه یا دوستان نادان میگویند اسلام، با شمشیر پیشرفت و به وسیلهی جنگ و جهاد، عقیدهی خود را بر مردم تحمیل کرده است. اما شأن نزول آیهی« لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ » میرساند که آنها کاملاً در اشتباهاند. زیرا شأن نزول میگوید که بعضی از ناآگاهان از پیامبر(ص) میخواستند با زور و فشار در تحمیل یا تغییر عقیدهی مردم (یا فرزندان یهودی شدهی خود) اقدام شود که این آیه نازل شد و به صراحت هر اجبار و اکراهی را در دین نفی میکند. اساساً دین و آیین چیزی نیست که اکراه و اجباربردار باشد. این آیه میتواند جواب دندانشکنی باشد علیه آنان که میگویند اسلام را به زور شمشیر تحمیل کردهاند، زیرا وقتی اسلام اجازه نمیدهد پدری به فرزند خویش از راه زور و اجبار، عقیدهای را تحمیل کند پس تکلیف دیگران روشن است.
۹- بررسی تاریخ صدر اسلام نشان میدهد که اسلام، با برهان و استدلال پیشرفت کرده است؛ زیرا از طرفی تا زمانی که پیامبر(ص) در مکه بودند کارشان صبر و تحمل بر فشارهای مشرکان بود و زمانی هم که ایشان وارد مدینه شدند، در همان سالهای اول، مشرکان جنگهایی چون بدر، احد، خندق و… را به پیامبر(ص) تحمیل کردند.
۱۰- در اسلام دو نوع جهاد داریم: یکی«جهاد دفاعی» و دیگری«جهاد ابتدایی». جهاد دفاعی آن است که مسلمین برای دفاع از خود، در برابر هجوم دشمن، به سلاح دست میبرند و از حق خود در برابر دشمن محافظت میکنند. این نوع جهاد هرگز ارتباطی با تحمیل عقیده ندارد. اما جهاد ابتدایی جهادی است که مسلمانان به دستور ولیّ خود به سوی سران کفر و استکبار رفته و آنها را به پذیرش اسلام دعوت کرده و بدین وسیله موانع غیر منطقی و بر پایهی جهل و زور را به وسیلهی جنگ از میان برمیدارند. جهاد ابتدایی نیز به هیچ وجه برای تحمیل عقیده و دین، بر مردم نیست، بلکه نوعی مبارزه با رهبران و سران بیمنطق کشورهای بیدین و یا فتنهگر و موافق آزادی عقیده و نیز راهگشای آن است. طبق نظر بزرگان، جهاد ابتدایی به جهاد دفاعی برمیگردد: دفاع از فطرت اسیرشدهی انسانها و فراهم کردن زمینهی آزادی انتخاب دین.
۱۱- جنگهای صدر اسلام آنجا که جنبهی تدافعی داشته جای خود دارد. اما آنجا که عنوان جهاد ابتدایی به خود میگیرد با هدف آزادی اندیشهی بشر و برداشتن زنجیرهای خرافی و جاهلی و بتپرستی از دست و پای انسانها صورت میگرفته و هرگز برای تحمیل عقیده نبوده است زیرا بعد از شکست خوردن سلطهی جابران و حکومت مستکبران، مردم خود با آغوش باز اسلام را میپذیرفتند.
۱۲- پیامبر با بتپرستی و شرک مبارزه میکرد و با پیروان آنها نسبت به پیروان ادیان الهی سختگیری بیشتری مینمود. زیرا ادیان الهی یا به عبارت دیگر اهلکتاب یکتاپرست و پیرو یک پیامبر الهی و یک کتاب آسمانی بودند هرچند که دینشان بعداً تحریف شده بود. پیغمبر اهلکتاب را به اسلام دعوت میکرد اما اگر نمیپذیرفتند آنها را مجبور به پذیرش اسلام نمیکرد و در عین حال با حفظ آزادی عقیده با آنها رابطه مسالمتآمیز برقرار مینمود. و از سایر مسلمانان نیز میخواست که هرگز آنها را آزار ندهند. و به عقایدشان احترام بگذارند بخصوص اینکه بین آنها و اسلام مشترکات زیادی وجود داشت.
۱۳- آزادی عقیده در اسلام به هیچ وجه پلورالیسم دینی(حق دانستن عرضی همهی ادیان) را تأیید نمیکند. زیرا آزادی عقیده در اسلام به معنای حق شمردن همهی عقیده ها در یک عصر و زمان نیست. اسلام میگوید همهی ادیان الهی در زمان و عصر خود حق بودند اما الآن حقانیت از آخرین دین(اسلام) است. به عبارت دیگر؛ اسلام، عقیدهی حق و راه رسیدن به آن را جز یکی نمیداند؛ و در عین حال به جنگ با صاحبان عقاید نرفته و نزاع میان ارباب عقاید را ترویج نکرده است بلکه میگوید: صاحبان عقاید مختلف باید با هم به تساهل و مدارا بپردازند. زیرا شفقت، گذشت و تحمل از ویژگیهای بشردوستانه است.
۱۴- اسلام در حالی که در پرتو آزادی عقیده با پیروان سایر ادیان رابطه مسالمتآمیز دارد و خطوط کلی آنها که با اسلام مشترک است را میپذیرد، اما مدارا با آنها را به معنای قبول داشتن و حق پنداشتن همهی عقاید آنها نمیداند.
فصل دوم
رویکرد یهودیت به آزادی عقیده
۱)مقدمه
تحلیل اندیشهی یهود دربارهی«آزادی عقیده» بدون توجه به اصالت توراتی و تلمودی آن ـ که تشکیلدهندهی مبانی و اصول دینی آنها و همچنین اساس و حاکم بر رفتار آنهاست ـ امکان پذیر نیست. در واقع هر کدام از جنبههای یهودیت را بخواهیم بررسی کنیم باید به این اصل توجه داشته باشیم. (چنانکه در مباحث بعد توضیح خواهیم داد) در غیر این صورت نمیتوان جوانب دینی و همچنین اندیشهی آنها را بررسی کرد.
نکتهی مهم این است که باید بپذیریم یهودیت اساساً یک دین آسمانی و الهی و دینی کاملاً توحیدی و معتقد به وجود خدای یکتاست. ولی در طول زمان های طولانی، دچار انحرافات زیادی شده است. این دین به طور قطع تحت تأثیر مجموعهای از افکار و عقایدی قرار گرفته که آن را به دین قومی و نژادی تبدیل کرده است و مهمترین ویژگی آن نژادپرستی و خود برتربینی است و این تفکر ریشه در اندیشهای دارد که در کتب مقدس آنها نهفته است، کتبی که توسط نویسندگان تحریف شدهاند به طوری که تقریباً در همهی ابواب آن رنگ نژادپرستی دیده میشود.
خداوند حکیم اصل تورات را که بر حضرت موسی(ع) نازل شده و شامل تعالیم الهی جهت هدایت مردم است تأیید میکند و علاوه بر این؛ همهی اهلکتاب(در اینجا منظور یهودیان) را یکسان نمیداند چنانکه میفرماید:« لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّهٌ قائِمَهٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ، یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ أُولئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ » (آل عمران/۱۱۳-۱۱۴)[ولی همهی آنان] یکسان نیستند؛ از میان اهل کتاب، گروهی درست کردارند که آیات الهی را در دل شب میخوانند و سر به سجده مینهند، به خدا و روز قیامت ایمان دارند و به کار پسندیده فرمان میدهند و از کار ناپسند باز میدارند و در کارهای نیک شتاب میکنند و آنان از شایستگانند.
« وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ خاشِعِینَ لِلَّهِ لا یَشْتَرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ» ( آل عمران/۱۹۹): و البته از میان اهل کتاب کسانی هستند که به خدا و به آنچه به سوی شما نازل شده و به آنچه به سوی خودشان فرود آمده ایمان دارند، در حالی که در برابر خدا خاشعند، و آیات خدا را به بهای ناچیزی نمیفروشند. اینانند که نزد پروردگارشان پاداش خود را خواهند داشت، آری! خدا زود شمار است.
قرآن، نژاد یهود را به کلی محکوم نمیکند و با تجلیل و احترام از کسانی یاد میکند که در برابر ایمان و حق تسلیم شدهاند و به اکثریت فاسد نپیوستهاند. در واقع روش اسلام این است که دربارهی افراد از حیث عقاید، اعمال و رفتار آنها قضاوت میکند و مبارزهاش رنگ قبیلهای و نژادی ندارد.
و اما در این نوشتار هرجا واژهی«یهود» و «دین یهودیت» بکار رفته است منظور آن یهودیت اصیل، خالص، زلال و بدون تحریف نیست چرا که اثری از آن یهودیت نمانده و اگر باشد چنان کمرنگ است که به قول معروف به چشم نمیآید. بلکه منظور منحرفانی هستند که دین یهود را به مجموعه قوانین و آیینهایی تبدیل کرده که در خدمت اهداف سیاسی، دنیوی و منفعتطلبی خود اند و تورات را به کتابی پر از خرافه و اندیشه های نژادپرستانه تغییر داده و آن را محور عمل خود میدانند و جای تعجب دارد که آن را همان تعالیم موسوی قلمداد کردهاند.
بنده در سیر مطالعاتی خود، به هیچ مبحثی به طور مستقیم در رابطه با آزادی عقیده در دین یهود برخورد نکردهام هرچند قطعاً باید در اینباره کتابهایی نوشته شده باشد ولی متأسفانه یا من نتوانستهام به آنها دست یابم یا تعدادشان اندک و محدود است که همهکس به آنها دسترسی ندارد. اما با مطالعه روی عقاید این دین و مطالب کتب مقدس آنها، تا حدودی توانستهام آزادی عقیده را در این دین تحلیل کنم. امید است که در این نوشتار بتوانم حق مطلب را آنگونه که باید ادا کرده باشم.
۲) معرفی قوم یهود
قوم یهود پیروان حضرت موسی(ع) سومین پیامبر اولواالعزم میباشد. این قوم به دلایل مختلف دارای اسامی گوناگون هستند که در اینجا به توضیح مختصری در اینباره میپرداریم:
بنیاسرائیل، اسامی گوناگونی دارند که معروفترین آنها «عبرانیان» و «اسرائیلیان» و «یهود» است. به آنها «عبری» میگفتند چون خود را منتسب به حضرت ابراهیم(ع) میدانند که از رودخانهی فرات عبور کرده است یا اینکه گفتهاند وجه تسمیهی آنان به«عبر» به خاطر این است که نیای آنها به جد پنجم حضرت ابراهیم(ع) «عِبر» برمیگردد. اما اطلاق نام «اسرائیلیان» یا «بنیاسرائیل» بر یهودیان به خاطر انتسابشان به حضرت یعقوب(ع) ملقب به «اسرائیل» است و اما معروف شدنشان به «یهود» به خاطر این است که بعد از پرستش گوسالهی سامری توبه کردند و گفتند:«انّا هُدنا اِلَیکَ» و نیز گفته شده یهود از «تَهَوَّدَ» به معنای«تحرک» گرفته شده است چون یهودیان به هنگام تلاوت تورات خود را تکان میدهند و نظر سومی هم در رابطه با وجه تسمیهی آنان به یهود وجود دارد که این اسم را از«یهودا» ـ پسر چهارم حضرت یعقوب(ع) ـ گرفتهاند زیرا بر دیگر فرزندان یعقوب حاکمیت دارد. و برخی از دانشمندان نسبت دادن یهود را به «یهودا» پذیرفتهاند. (ر.ک: ماهر، یهودیان فتنهگران تاریخ، صص۳۱-۲۹)
حسین توفیقی نیز دربارهی اصل و تبار آنها میگوید: “یهودیت دین نژاد عبرانی است و به خاطر قرابت فرهنگ، ادب، رسوم و اعتقادات آنها با اعراب، آشوریان و چند قوم دیگر در خاورمیانه، دانشمندان معتقدند که اصل آنها به یک جا میرسد و آن را نژاد سامی مینامند… .”(توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، صص۷۹-۷۸)

۳) کتب مقدس یهود
۳ـ۱) تورات(عهد قدیم)
“تورات در لغت به معنای« تعلیم» است و در ابتدا بر شریعت موسی یا اسفار پنجگانه او اطلاق میشد، اما به مرور زمان دامنهی آن توسعه یافت تا جایی که اسفار دیگری از پیامبران بنیاسرائیل و کتابهای تاریخی مربوط به تاریخ این پیامبران و اسفار ادبی و شعری را نیز در برگرفت.”(نویهض، پروتکلهای دانشوران صهیون، ص۴۰۳)
” تورات یعنی تعلیم و بشارت، کتابی آسمانی است که بر پیامبر بزرگوار الهی حضرت موسی(ع) نازل شده است ولی یهود این کتاب را تحریف کرده، خرافات و افسانههای زیادی در آن جای دادند به گونهای که اکنون به صورت یک کتاب خنده دار و عجیب درآمده است.”(حسینی، دنیا بازیچهی یهود، ص۸۱)
بنابراین آنچه مسلم است، کتاب تورات به عنوان اصلی که بر حضرت موسی(ع) نازل شده است مورد توافق همه است به طوری که قرآن کریم نیز آن را تأیید میکند اما این کتاب در طول زمان های طولانی دستخوش تغییر و تحریف شده است.
“دلایل قرآنی، شواهد تاریخی، حکم عقل و بالاتر از همهی اینها، دلایل و شواهدی که خود تورات موجود ارائه میدهد همگی حاکی از این است که تورات موجود با توراتی که حضرت موسی(ع) از سوی خدا ارائه نموده در حد غیر قابل مقایسه تفاوت دارد… با اینحال نمیتوان منکر مطالب صحیح در تورات هم شد. در تورات موجود مطالب درست و صحیح هم در مباحث اعتقادی، تاریخی، دینی، احکام عملی و… وجود دارد که خود حاکی از تحریف تورات میباشد. زیرا که همین مطالب صحیح، نقیض فراوان دارد که به هیچ وجه قابل جمع با یکدیگر نمیباشند.” (حسینزاده، سیری در مکتب یهود، ص۳۱)
خود یهودیان هرگز تحریف در کتاب تورات را نمیپذیرند و آنرا وحی الهی میدانند که کاتبان با نهایت دقت از این کتاب مقدس نگهداری کرده تا هیچگونه تغییر و تحریفی در کلمات آن راه نیابد. (ر.ک: سلیمانی، یهودیت، ج۱، ص۱۸۶)
اما از طرفی دانشمندی یهودی به نام اسپینوزا کتاب عهد عتیق را مورد نقد قرار میدهد و میگوید: “نه تنها عهد عتیق وحی الهی نیست بلکه نویسندگان کتابهای عهد عتیق افرادی نیستند که در دید سنتی به آنها منسوباند.” (ویل دورانت، تاریخ فلسفه، ص۱۴۰)
چگونه میتوان ادعا کرد، تورات موجود کتاب آسمانی است در حالی که در آن به حضرت لوط، پیامبر خدا تهمت نوشیدن شراب و زنا با دخترانش را میدهد و ادعا میکند که قبیلهی موآب و عمون از نسل لوط از دخترانش میباشد آن هم بعد از زنا با دخترانش. (ر.ک: سفر پیدایش، فصل۱۹، ش۳۰-۳۸)
در معرفی نویسندگان تورات، نگارنده به نقل از کتاب« دنیا بازیچهی یهود» سخن میگوید:” نویسندگان تورات اشخاص مجهولالهویه و گمنامی هستند که آیهی شریفهی قرآن: «فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ » (بقره/۷۹) بخوبی بر آنها تطبیق میکند.” (حسینی، دنیا بازیچهی یهود، ص۸۱ )
پس یهود بر کتابی تکیه کرده است که پر است از نادرستی و اندیشه های غلط و بر اساس آن رفتار و عمل میکنند، لذا هرچه او میاندیشد را نباید اندیشهی موسی(ع) پنداشت بلکه باید برگرفته از اندیشهی قو م و نژادی دانست که بعد از این پیامبر عظیمالشأن همه چیز را به نفع خود تغییر دادهاند.
۳ـ۲) تلمود
دومین کتاب مقدس نزد یهودیان بعد از تورات، تلمود است که برخی از یهودیان چنانکه خواهیم گفت حتی آن را از تورات هم بالاتر میدانند.
سید محمد حسینی شیرازی میگوید:”خاخامهای یهودی تا به حال شرحها و تفسیرهای گوناگونی بر تورات نوشتند که آنها را خاخام «یوخاس» در سال (۱۵۰۰م) جمعآوری نموده و به اضافه چند کتاب دیگر که در سالهای (۲۳۰م) و (۵۰۰م) نوشته شده بود کتاب تلمود ـ یعنی دیانت و آداب یهود ـ را تالیف نمود.”(همان، ص۹۰-۸۹)
ایشان در اهمیت و منزلت این کتاب نزد یهودیان میگوید:”این کتاب (تلمود) نزد یهود بسیار مقدس و هم ردیف تورات و عهد عتیق قرار دارد.”(همان)
احمدآغا ماهر به نقل از کتاب «الیهود و الصهیونیه و اسرائیل» سیر تغییر نگاه یهودیان به تلمود را اینگونه بیان میکند:” یهودیان ابتدا به «تلمود» اینگونه نگاه میکردند که در مرتبهی بعد از تورات میآید، اما پس از گذشت یک نسل، «تلمود» را معادل تورات موسی دانستند لذا هیچ یک از یهودیان دیگر جرأت نمیکردند که با آن به مخالفت برخیزند. آنگاه شأن و قداست این کتاب دائم رو به فزونی مییافت، تا آنجا که از خود تورات هم مقدستر و مهمتر تلقی شد.” (ماهر، یهودیان فتنهگران تاریخ، ص۳۳۰)
نویسندهی کتاب پروتکلهای دانشوران صهیون میگوید:” تلمود انبار شرارتهای یهود است…پس از جمع آوری اسفار و رواج آن و بازگشت از بابل، باب تورات بسته شد و تلمود با افسانهها و اساطیر عجیب و غریب خود بر تورات فائق آمد و آن را تحت الشعاع خود قرار داد. همه بذرهای ناپاک و ناپاکی در تلمود است … .” (نویهض، پروتکلهای دانشوران صهیون، ص۴۲)
و بالأخره”تلمود را باید عبارت از تغییر و تحریف شرایع دینی و رهنمودهای توراتی دانست، به گونهای که در قالب و ساختار دینی و اخلاقی همه جانبهای درآید و هیچ تعارضی با راه و روش تورات هم نداشته باشد، بلکه از نظر اعتقادی و اخلاقی آن را نیز تأیید کند، و حتی روح جدیدی را در حیات دینی و اجتماعی ملت یهود، از طریق ساختارهای آرمانی جدید، برانگیزد تا بر این نکته تأکید کند که نژاد یهود تداوم و استمرار دارد و تحقق دولت مطلوب یهودی از قدیمترین ادوار تاریخ بنیاسرائیل مد نظر بوده است.” (ماهر، یهودیان فتنهگران تاریخ، ص۳۲۹)
گفتیم خاخامهای یهودی تفسیر و شرح عهد قدیم را تحت عنوان تلمود نوشتهاند آنها هرطور که به منفعت و مصلحت خود بوده بحث و تفسیر کردهاند و در سرتا سر تلمود چنانکه در ادامه خواهیم نوشت روح «برگزیدگی یهود» موج میزند حتی آنجا که در تورات سخنی کاملاً اخلاقی و انسانی و مورد قبول همهی ادیان آمده در تلمود آن را به نفع خود تفسیر و تأویل کردهاند. برای مثال آنجا که در تورات میگوید:« دزدی نکن » در تلمود آن را اینگونه تفسیر کردهاند که:« از یهودی دزدی مکن اما از غیر یهودی او اجازه میدهد که بدون ترس و واهمه دزدی کنی.» (ر.ک: نویهض، پروتکلهای دانشوران صهیون، ص۵۹۶)
یا آنجا که موسی(ع) میگوید: «در زن خویشاوند خود هوس مکن » تلمود میآموزد که: «خداوند زنا کردن مرد یهودی با زن یهودی را حرام کرده است. ولی زنان اجانب بر او مباحند.» (ر.ک: همان، ص۶۰۹)
حال که با کتب مقدس یهود آشنا شدیم باید بگویم که بنده در این نوشتار از گفته های خود تورات و تلمود جهت پی بردن به نظر یهودیان دربارهی آزادی عقیده و همچنین ارتباط این قوم با سایر ادیان و ملل استفاده کردهام.
اما نکتهی قابل ذکر در اینجا این است که بنده تمام سعی خود را جهت بدستآوردن کتاب تلمود نموده ولی موفق به دستیابی این منبع به طور مستقیم نشدم. اما توانستم در کتابهایی چون «پروتکلهای دانشوران صهیون» و «دنیا بازیچهی یهود»، به مطالبی درخور توجه از تلمود و مربوط به بحث، دست یابم و در نوشتار خود از آنها استفاده کنم.
۴) دین یهود در انحصار نژاد
قوم به گروه و طایفهای از مردم اطلاق میشود که دارای یک نژاد و فرهنگ بوده و یا اینکه در تحت یک مجموعه واحد دینی یا سیاسی قرار داشته باشند.(ر.ک: دهخدا، لغتنامه، ذیل واژهی قوم)
هر کجا دربارهی دین یهود بحث میشود عنوان قوم یهود بر آن اطلاق شده است آن هم به اعتبار نژاد و نه اعتبار دین. یهودیان آنقدر به نژاد خود اهمیت میدهند که دین نزد آنها رنگ نژادی به خود گرفته است. آنها نمیتوانند به دین فراتر از مقولهی نژاد فکر کنند. لذا؛ دین و آیین را فقط مختص قوم و نژاد خود میدانند نه دیگران. یهوه (خدا نزد یهودیان یهوه نام دارد) را فقط مختص خود میدانند در صورتی که دین خدا که از اول تا آخر یکی است به هیچ قوم یا نژاد و قبیلهی خاصی تعلق ندارد بلکه هرکس مورد دعوت خداوند قرار گیرد میتواند آن را بپذیرد.
“یهودیت ـ بنا به عقیدهی خودشان ـ مخصوص بنیاسرائیل است، حتی اگر دیگران هم بخواهند داخل آن شوند، قبول نخواهند کرد و خلاصه یهود بر خلاف تمام آئینهای زندهی جهان، (به جهت خودخواهی که در وجود آنها میباشد) هیچ راه پیشرفت و تقدم مذهبی ندارد.” (حسینی، دنیا بازیچهی یهود، ص۷۶)
جوزف گِهِر میگوید:”دین یهود همراه با قوم یهود رشد کرد و به سوی کمال پیش رفت و سرگذشت این دین در واقع سرگذشت قوم یهود است… دین یهود، با آنکه برای نخستین بار یکتاپرستی را به جهان تعلیم میداد نتوانست دینی جهانگیر شود. این دین با سرگذشت قوم یهود سخت آمیخته شده بود و اصلاً تاریخ این قوم به مرور جزئی از میراث این آیین گردیده بود.” (جوزف گهر، سرگذشت دینهای بزرگ، ص۱۸۰)
ادعای برگزیدگی یهود باعث انطباق دیانت و قومیت آنها شده و یهودیت باید همواره در انحصار قوم باقی بماند. نبوت در انحصار یهود است. بنیاسرائیل به میثاق با یهوه مخصوص شدهاند تا به ارض موعود برسند. بنابراین طبیعی است که تعلیم و تربیت یهود مبنی بر تقویت هویت قومی باشد.
نویسندهی کتاب دایرهالمعارف ادیان زندهی جهان نیز میگوید:”یهودیت که نه بنیانگذار منفردی دارد، نه گروه یا رهبری محوری که تصمیمگیریهای مربوط به الهیات و کلام را بر عهده داشته باشد سنتی است که با مردم یهودی در پیوند است. این سلاله را میتوان یا به عنوان یک گروه دینی تعریف کرد و یا یک گروه قومی.”(پت فشیر، دایرهالمعارف ادیان زندهی جهان، ص۳۳۷)
بنابراین بیراه نیست که اگر از اعتقادات یهودیت سخن گفته شود منظور همان اعتقادات قوم یهود باشد زیرا هرجا سخن از قوم یهود به میان میرود منظور همان دین یهود میباشد.
۵) یهود و آزادی عقیده
در تورات(و همچنین در قرآن) میخوانیم که حضرت موسی(ع) مبعوث شد تا بنیاسرائیل را از زیر یوغ فرعون و مستکبران برهاند و آنها را از بندگی و بردگی فرعونیان آزاد کند تا آنها بتوانند خدای یکتا را آزادانه پرستش کنند. در تورات این چنین آمده:« … و من نیز چون نالهی بنیاسرائیل را که مصریان ایشان را مملوک خود ساختهاند، شنیدم، عهد خود را به یاد آوردم. بنابراین اسرائیل را بگو، من یهوه هستم، و شما را از زیر مشقتهای مصریان بیرون خواهم آورد و شما را از بندگی ایشان رهایی دهم، … و شما را خواهم گفت تا برای من قوم شوید، و شما را خدا خواهم بود… .» (سفر خروج، فصل۶، ش۵-۷)
بنابراین مبارزه با ظلم و بردگی و بتپرستی و… از اهداف دعوت پیامبران میباشد. اصلاً انبیاء آمدهاند تا غل و زنجیرهایی را که مستکبران و طاغوتیان به پای اعتقاد و اندیشهی مردم بستهاند بازکنند تا مردم در پناه آزادی بتوانند عقیدهی حق را انتخاب کنند و خدای یکتایی را بپرستند که از اول تا آخر یکی بوده، هدف و مقصودش یکی است و در همهی دورانها و از زبان همهی انبیاء یکی بوده و غیر از او خدایی نیست.
مبارزه با بت و بتپرستی، شرک و ظلم و بردگی هرگز منافی آزادی عقیده نیست زیرا همانطور که قبلاً گفته شد اینها عقیدهی درست و حق نیستند که قابل دفاع باشند. اما «مبارزه با ادیان و عقاید دیگر»، «برتر دانستن یک قوم یا نژاد بر سایر مردم آن هم بدون دلیل و پشتوانهی عقلی و منطقی»، «جنگ و کشتار بیرحمانه» و… همه با آزادی عقیده منافات دارد.
اگر آزادی عقیده را به معنای اختیار در پذیرش دین و به تبع آن احترام گذاشتن به عقاید سایر مردم معنا کنیم پس باید بگوییم که بحث آزادی عقیده در یهود مورد تردید قرار میگیرد زیرا تاریخ و منابع یهود پر است از چند ویژگی مانند: «برتری نژاد یهود»، «برتری دین یهود»، «بیاحترامی به سایر ادیان»، «جنگ و کشتار بیرحمانه»، «نابودی عقاید غیر یهودی» و… . در این نوشتار به استناد از تورات و تلمود و سخنان محققین پیرامون این دین، ویژگیهای مذکور را مورد بررسی قرار داده سپس به نتیجهگیری خواهیم پرداخت. همانطور که در مبحث آزادی عقیده در اسلام گفتیم نوع ارتباط با سایر ادیان و ملل و مباحثی از این قبیل به هیچ وجه بیارتباط با مبحث آزادی عقیده نیست. اگر بخواهیم آزادی عقیده را در یک دین بررسی کنیم باید نگاه و رفتارش را با پیروان سایر ادیان و عقاید در نظر بگیریم.
حضرت موسی(ع) زمانی با بتپرستی و گوسالهپرستی مبارزه کرد تا مردم بتوانند خدای یکتا را بپرستند زیرا این بت و گوساله اگر از بین نمیرفت غل و زنجیری میشد تا پای تعقل مردم را ببندد اما الآن اکثریت پیروان این حضرت «برگزیدگی قوم یهود» را به عنوان یک اندیشهی کلی و اساسی و زیر بنا، در میان خود رواج دادهاند و آنچنان با اندیشهشان گره خورده است که اجازه نمیدهد به چیزی جز آن فکر کنند. در این صورت جایی برای آزادی عقیده و احترام به پیروان سایر ادیان باقی نمیماند. کسانی که خود را برتر و برگزیدهتر از همه میدانند اصلاً دیگران را قبول ندارند که بخواهند به آزادی آنها احترام بگذارند.

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 03:20:00 ق.ظ ]