برخی از متفکران هنر را اولین مرتبۀ حسپذیر کردن عالم ماده برای بشر خواندهاند و برخی آن را محمل حقیقت خواندهاند و معتقدند هنر سبب نزول حقیقت میشود و بدین ترتیب است که هنر میتواند حقایق امور را در دسترس وجود آدمی قرار دهد.
در این زمینه هادیگر معتقد است که:
«هنر از مصادیق تحقق حقیقت است» ( ریختهگران، ۱۳۸۶: ۲۱۵).
در مواردی، حقیقت برای این که حقیقت شود، باید در یک اثر هنری متحقق و متجلی شود. یعنی درست است که همه چیز از حقیقت است، اما این حقیقت نیز، گویی، برای ظهور خودش آیینه میخواهد . این آیینه همان هنر است . حقیقت، هنر را میطلبد به بیان دیگر، حقیقت وجود، برای ظهور، محتاج اشیاست ( همان: ۲۱۰).
به تعبیر ارسطو، حقیقتی که میتواند به وجود آدمی دسترسی پیدا کند ممکن است در لباس هنر، به گونهای که پالایشدهنده عواطف است، ظهور یابد. هنر علاوه بر این که موجب پالایش عواطف میشود متضمن تفنن و لذّت نیز هست، افزون بر این به کمال اخلاقی نیز می انجامد. تفنن را نباید وقتگذرانی صرف تلقی کرد بلکه باید آن را وسیلۀ تألیف میان لذّت و زیبایی اخلاقی قرار داد؛ فلسفه و به طورکلی معرفت ناب را میتوان وجوهی از تفنن والا محسوب کرد.
ارسطو میگوید گذشتگان ما موسیقی را نه به عنوان یک ضرورت که به عنوان یک سرگرمی و تفنن در تربیت کودکان گنجاندند. بدین معنا که موسیقی موجب پالایش عواطف میشود، به تکامل اخلاقی مدد میرساند و ذهن کودک را پرورش میدهد؛ موجب راحتی او میشود ، سرگرمی و لذَت او را فراهم میآورد و به سعادت و زندگی شایستۀ او منجر میشود؛ از این رو، در قلمرو هنر رشد و تکامل فردی و عاطفی نهفته است ( ضمیران، ۱۳۸۸: ۲۹).
بنابراین، نقش وساطت محتوایی هنر برای درک پذیرشدن حقیقت امور در برنامۀ آموزش تفکر فلسفی، امری انکارناپذیر است؛ زیرا در این حالت، هنر به عنوان محتوا، واسطۀ درک و عین خردورزی تلقی میشود، و بدین ترتیب، حقایق را، با شیوههای متنوع ، به زبان ذهن کودکان نزدیک میکند و در دسترس آن ها میگذارد.
۲-۳- پیشرفت درسی
مفهوم پیشرفت درسی جوانب مختلفی دارد که رابطه بسیاری با شخصیت دانشآموزان کم سن دارد؛ حس موفقیت سرآغاز احساس خوب و احترام به خود است و حس شکست سرآغاز خشم و انتقاد از خود میباشد. بنابراین پیشرفت تحصیلی ممکن است به عنوان سنجشی از دانش، دریافت مهارتهایی در درس تخصصی یا گروهی از دروس تعریف شود.
محتوای آموزشی ممکن است بین کشورها و یا مناطق یک کشور متفاوت باشد؛ در حالی که روند تحصیل کم و بیش در همه جا یکسان است. فرایند آموزشگاهی کم و بیش در هر جا شبیه به هم است. بیشتر محتوای آموزشی در مدارس طبق قاعدهای منظور میشوند که طبق آن قاعده یادگیری که در یک ترم یا سال صورت میگیرد، پایه یا پیشنیاز یادگیری که در ترم یا سال بعد ارائه میشود، به شمار میرود. در هر مرحله در مدارس تعدادی سنجش پیشرفت تحصیلی به عنوان تعیینکننده موقعیت دانشآموزان و اساسی برای تصمیمگیری درباره فرصتهای بعدی برای یادگیری در مراحل بعدی به کار برده میشود (کردستانی، ۲۰۰۹، به نقل از دهدار و همکاران، ۱۳۹۲: ۵۳).
۲-۳-۱- نظریههای برنامه درسی برای پیشرفت درسی
الف) کارکردگرایی[۵۷]: بر اساس این رویکرد، که تمرکز اصلی آن بر شیوه مشارکت مدارس در اجرای نظم اجتماعی است، مدارس باید دانشها، مهارتها، ارزشها و ایدههایی را در اختیار دانشآموزان قرار دهند که جامعه به آن ها نیاز داشته، بدین طریق میتوانند خود را با نظام موجود در جامعه تطبیق دهند.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
پیروان این رویکرد، نگاهی مثبت به پیشرفت درسی داشته، خاطر نشان میسازند که این برنامه، مکانیسمی مؤثر برای آموزش هنجارهای اساسی به دانشآموزان است (سعیدی رضوانی و کیانی نژاد، ۱۳۷۹). این گروه معتقدند که برنامه درسی ، دانشآموزان را با ارزشها و هنجارهای لازم جهت انتقال و پیوستن به دنیای بزرگسالان آشنا میسازد. در این دیدگاه بر نقش برنامه درسی پنهان در جامعهپذیری (نظم، کنترل، اطاعت و همنوایی) تأکید میشود (هندری و ولش[۵۸]، ۱۹۸۱).
بدین ترتیب، مدارس شاگردان را با عنایت به نیازهای شغلی و نهادهای سیاسی برای شرکت فعال در جامعه آماده میسازند. در این فرایند، عملکرد برنامه درسی پل اجتماعی میان مدرسه و جامعه تلقی میگردد. شاگردان هنجارهای استقلال، موفقیت، متعارف بودن، ویژگیهای مشابه با دیگران داشتن و متمایز از دیگران بودن را از طریق برنامه درسی پنهان کسب کرده خود را برای اجرای هنجارهای یاد گرفته شده در زندگی بزرگسالی آماده میکنند. این نظریه نقش برنامه درسی پنهان را به منزله یک پل اجتماعی برجسته نشان داده و اهمیت آن را در شکل دهی هنجارهای رفتاری تحلیل مینماید (قورچیان، ۱۳۷۴).
همچنین طرفداران این رویکرد معتقدند که مدرسه باید طوری به دانشآموزان آموزش دهد که با از خود گذشتگی و خیرخواهی به کمک دیگران و حل مشکلات آنان بپردازند. اگر مدرسهای نتواند چنین احساس و ادراکی را در دانشآموزان ایجاد کند، کار آن مدرسه و در نتیجه تعلیم و تربیتِ آن بی فایده است. احساس عضویت و تعلق به جامعه و کوشش و تلاش برای اصلاح آن، از ارکان اهداف آموزش و پرورش است. مدرسه باید طوری آموزش دهد که ارزشهای مورد احترام جامعه به دانشآموزان شناسانده شوند و آن چنان آن ها را تمرین دهد که نسبت به این ارزشها، با احترام خاص برخورد کنند و برای آن ها قداست قائل شوند (دوانلو، ۱۳۸۷).
ب) مارکسیسم[۵۹]: دیدگاه مارکسیستی، که در ادبیات رشته برنامه درسی گاه نظریه بازتولید[۶۰] و گاه نظریه انطباق[۶۱] نیز نامیده میشود، در واکنش به دیدگاه کارکردگرایان و ناتوانی نظریه آن ها در تبیین روابط بین نظام آموزشی و دیگر نظامهای جامعه شکل گرفت. بر اساس این دیدگاه، مدارس از طریق برنامههای درسی رسمی و پنهان خود به بازتولیدِ روابط اجتماعی مورد نیاز برای حفظ و تداوم سرمایهداری میپردازند و در این راه بر اموری نظیر رقابت و ارزشیابی، تقسیم سلسله مراتبی کار، اختیار بوروکراتیک، اطاعت و انقیاد و امثال آن ها تأکید مینمایند. به عقیده طرفداران این دیدگاه، بازتولیدِ این دسته از مهارتها و نگرشها از طریق نظام آموزشی، دانشآموزان را برای ایفای نقشهای آیندهشان در یک محیط کار طبقاتی آماده میسازد.
مارکسیستها بر این باورند که در شکل، محتوا، سازماندهیِ کلاس درس و ارزشیابی دانشآموزان، نوعی سیستم پیامی نهفته است که دانشآموزان را برای اکتساب صفاتی چون سر به راه بودن، مطیع بودن، نظافت و همنوایی شرطی میسازد. نوع پیامی که از طریق این سیستم انتقال مییابد وابسته به طبقه اجتماعیِ جامعه اطراف مدرسه است (همان).
در همین راستا، آنیون[۶۲] (۱۹۸۰) معتقد است که برنامههای درسی، رویههای تربیتی، و شیوههای مختلف ارزشیابی هر کدام موجب توسعه انواع خاصی از مهارتهای شناختی و رفتاری در میان طبقات اجتماعی شده و موجب میگردند که دانشآموزانِ هر طبقه، ارتباط ویژهای را با سرمایه فیزیکی و نهادی، با منابع قدرت و با فرایند کار برقرار کنند. مطالعاتِ قوم نگارانه آنیون نشان داد که برنامه درسیِ دانشآموزانِ متعلق به طبقه کارگر بیشتر بر قوانین و دستورالعملهای معلمان تأکید نموده، حق انتخاب محدودی برای دانشآموزان قائل میشود. برنامه درسی طبقه متوسط دستیابی به «پاسخ درست» را ترغیب نموده است و در عین حال فرصتهایی محدود را نیز برای خود مختاری دانشآموزان فراهم میسازد.
در مقام مقایسه، برنامه درسی طبقه متمول بر خلاقیت و تفکر مستقل تأکید دارد و برنامه درسی متعلق به طبقه نخبگان مبتنی بر این مفروضه است که دانشآموزان به مهارتهای «تحلیلی و مقایسهای» لازم جهت ارائه برهانها و راه حلهای منطقی نیازمندند. آنیون معتقد است که در برنامه درسی ویژه طبقه متوسط، پاسخ صحیح به سؤالات و یافتن پاسخ درست مورد تأکید قرار میگیرد. تکالیف کلاسی، خلاقیت و بیان احساسات را ترغیب نمینمایند و مانع بروز تفکر انتقادی از سوی دانشآموزان میشوند. این نوع برنامه درسی افراد را برای مشاغل اداری، فنی، فروش و امثال آنها آماده میسازد. اما در برنامه درسی ویژه طبقه مرفه، بر خلاقیت، بیان احساسات و مهارتهای مذاکره تأکید میگردد. دانشآموزان فرصت پیدا میکنند تا سرمایههای نمادین مانند ادبیات، هنر، ایدههای علمی، … را کسب کنند. این نوع برنامه درسی منجر به تربیت افراد برای مشاغل هنری، حقوقی ،علمی، … میشود. از سوی دیگر، برنامه درسی ویژه نخبگان افراد را قادر میسازد تا قوانین را در ذهن خود نهادینه نموده، در صورت لزوم با انسجام بخشیدن به آن ها، به طور مقتضی، آن ها را در حل مسائل مورد استفاده قرار دهند .
ج) نظریه انتقادی[۶۳]: دیدگاه نظریهپردازان انتقادی در ارتباط با نقش و کارکرد برنامه درسی پنهان تا حد زیادی شبیه به نظریات طرفداران نگرش مارکسیستی است، با این تفاوت که نظریهپردازان انتقادی محور بحثها را از توجه صرف به نیروی کار به مباحث دیگری نظیر جنسیت، نژاد، تعارض، مقاومت و عملکرد سیاسی تغییر دادند. برای مثال، نیلن، گرانت و ترون، بازآفرینی نقشهای جنسی را مورد بررسی قرار دادند، وجیل مکن و آن نیلن برنامه درسی پنهان را در ارتباط با باز آفرینی اختلافات جنسی بررسی کردند (اسکندری، ۱۳۸۳).
پارادایم انتقادی مدرسه را عاملی میداند که در جهت منافع نخبگان عمل میکند، نابرابریهای موجود را تقویت می کند و نگرش خاصی در افراد به وجود میآورد تا وضع موجود خود را پذیرا باشند (شارع پور، ۱۳۸۶). نظریهپردازان انتقادی، برنامه درسی پنهان را ابزاری دانستهاند که نظام آموزشی به واسطه آن، به برخورد ناعادلانه و تبعیضآمیز با دانشآموزان، بر مبنای نژاد، توانایی تحصیلی، طبقه اجتماعی و یا جنسیت میپردازد.
هدف و مسؤولیت برنامه درسی ، جداسازی طبقات اجتماعی است، به این معنی که برای پیشرفت نخبگان آزادی بیشتری مهیا میسازد و غیرنخبگان را طوری پرورش میدهد که قسمت و سرنوشت خود را در آینده به عنوان کارگرانی منضبط و فرمانبردار پذیرا باشند. به عقیده مایکل اپل، آموزش و پرورش به گونهای سازماندهی شده است که بتواند در تولید دانش فنی ـ مدیریتی مورد نیاز جهت توسعه بازار، کنترل تولید و کار، خلق نیازهای مصنوعی بزرگتر و افزایش وابستگی به مصرف تأثیرگذار باشد. برای مثال، هدف از سواد آموزی، ایجاد مهارتهای اقتصادی و شکلدهی یک نظام مشترک از اعتقادات و ارزشها در جهت کمک به خلق یک فرهنگ ملی است.
عکس مرتبط با اقتصاد
د) نظریه مقاومت[۶۴] : منتقدان رویکرد مارکسیستی یا بازتولید بر این عقیدهاند که این رویکرد، معلم و دانشآموز را صرفاً دریافت کنندگان ارزش و نوعی انسانهای ساده لوح فرهنگی میپندارد که نقش منفعلی در نظام مدرسه ایفا میکنند. این نظریه بیش از حد بر ساز و کارهای سلطه تأکید دارد و در مقابل، امکان مقاومت و مخالفت از سوی انسانها را نادیده میگیرد. پژوهشهای زیادی نشان دادهاند که همه دانشآموزان، اسیر چنین برنامه درسی پنهانی نیستند، دانشآموزان اغلب برای کنترل محیط مدرسه خویش فعالانه دست به کنش میزنند و حداقل تعدادی از آنها آشکارا به طرد هنجارهای فرمانبرداری، احترام به صاحبان قدرت و نظایر آنها میپردازند (شارع پور، ۱۳۸۶).
۲-۳-۲- عوامل مؤثر در پیشرفت تحصیلی
الف. علل فردی
۱٫هوش: بدون شک یکی از عوامل مهم در عملکرد تحصیلی، کمبود هوش و تواناییهای ذهنی است. بهره هوشی کودکانی که مشکلات خفیف یادگیری دارند، پایینتر از حد متوسط و در حد ۵۰ تا ۷۵ است. معمولاً اینگونه کودکان را نمیتوان در سالهای نخست تحصیل، شناسایی کرد. تا حد امکان، باید این کودکان را در مدارس معمولی آموزش داد اما گاه پیش میآید برخی از آن ها به مراکز و مدارس خاص فرستاده شوند. کودکانی که مشکلات شدید یادگیری دارند از هوش بسیار پایینتر از حد متوسط و بهره هوشی کمتر از ۵۰ برخوردارند. اکثر آن ها در مدارس خاص تحصیل میکنند (اتکینسون و هورنبی ، ۱۳۸۸: ۲۰۸).
نتیجه تصویری برای موضوع هوش
دو راه حل مناسب برای مشکلات کودکانی که به نحو خفیف عقبمانده هستند، وجود دارد:
-در مدارس بزرگ کلاسهای مخصوصی که بتوان، متن درس و روش تدریس را با مقدار استعداد این کودکان تطبیق داد، بسیار مورد نیاز است. موضوعها نه تنها باید دارای نفع فردی باشد، بلکه لازم است از لحاظ اجتماعی نیز برای آنان مفید باشد.
-در مدارس کوچک که نمیتوان کودکان عقبافتاده را در کلاسهای مخصوصی تعلیم داد، باید توجه فردی به کودکان شود، بدین معنی که معلم تا حد ممکن سعی کند که به کودکان عقبافتاده بیشتر رسیدگی کند و روش تدریس خود را به نحوی با استعدادهای آنان تطبیق دهد (شاملو، ۱۳۷۸: ۱۸۹).
توجه: برای یادگیری و به خاطر سپردن هر مطلبی اولین شرط، توجه به آن مطلب است و حتی اگر دانشآموز از هوش بالایی برخوردار باشد ولی به مطلب توجه نکند، نمیتواند آن را فرا بگیرد. علت افت و شکست تحصیلی بعضی از دانشآموزان ناشی از عدم توجه به معلم و مواد تدریسشده و نیز عدم تمرکز حواس هنگام مطالعه و انجام تکلیف درسی است (کاکیا، ۱۳۷۹: ۳۷).
۲٫نارساییهای جسمی: دانشآموزانی که دارای بنیه ضعیفی هستند و از سلامت عمومی کامل برخوردار نیستند، نمیتوانند به اندازه کافی کوشش و فعالیت داشته باشند. وجود ضعف در بینایی و شنوایی نیز سبب عقبماندگی و افت تحصیلی میشود.
این نوع دانشآموزان به علت خوب درک نکردن درسها، افت تحصیلی اجتنابناپذیری دارند. اختلالاتی مانند بیماری تنفسی(آسم)، بیماری قلبی و ناراحتیهای ناشی از تغییر شکل عصبی مانند اختلال تغذیه عضلانی، که سطح انرژی دانشآموز را محدود میکند، ممکن است در عملکرد تحصیلی تأثیر بسزایی بگذارد.
برای کودک دارای تحمل محدود، تعدیل برنامه درسی مانند مشق کوتاهتر، برنامه ورزشی متناوب و پرهیز از استفاده از پلهها ممکن است ضروری باشد. تأثیر ظریف این نارسایی ممکن است به هوشیاری محدود و محدودیت دقت انجامد. بنابراین تدابیر آموزشی خاص، مانند آموزش موضوعات درسی مشکل در آغاز روز و تلاش در تکرار مطالب جدید ممکن است مفید باشد (دورکین، ۱۳۷۶: ۲۸۶).
۳٫انگیزه: به حالتهای درونی فرد که موجب هدایت رفتار او به سوی نوعی هدف است، انگیزه گفته میشود. محققان یکی از دلایل افت تحصیلی را نداشتن انگیزه پیشرفت میدانند (کاکیا، ۱۳۷۹: ۳۷).
ب. علل خانوادگی
۱٫فقر اقتصادی: فقر، میتواند یکی از علل افت تحصیلی باشد. شاگردانی هستند که از نظر هوشی و بدنی هیچگونه ناراحتی و عقبماندگی ندارند، اما بر اثر فقر خانوادگی، تحمل گرسنگی و کمبودها و نداشتن وسایل تحصیل نمیتوانند بهطور مرتب در مدرسه حضور یابند و درسهای خود را فراگیرند، در نتیجه دچار ناکامی و عقبماندگی میشوند.
در واقع فقر به سلامت و آسایش کودک لطمه میزند. کودکان خانوادههای فقیر معمولاً از غذای سالم استفاده نمیکنند و در وضعی کثیف و نابسامان به سر میبرند. مادران این دسته از کودکان آنقدر در خارج از خانه گرفتار و مشغول به کار هستند که نمیتوانند به نحو شایسته از فرزندان خود مراقبت و پرستاری کنند. در طبقات پایین و فقیر جامعه رفتارها و نگرشهای نامطلوب خانوادهها مسائل کودکان را دوچندان میکند، بهویژه اگر با تنبیه بدنی و ارضاء نشدن نیازها و خواستهای فوری آن ها همراه باشد. در اینگونه خانوادهها چون کسب علم و معرفت هدفهای درازمدتی را دنبال میکند مانند رفع نیازهای فوری چندان مورد توجه قرار نمیگیرد (پارسا، ۱۳۷۶: ۱۱۶).
۲٫ناراحتیهای خانوادگی: خانواده، یکی از اساسیترین ارکان ثبات روانی شاگردان بهشمار میآید. در واقع باید گفت که میان ناراحتیهای خانوادگی و عقبماندگی کودک ارتباط بسیار نزدیکی وجود دارد. اوضاع خانوادگی مانند طلاق، اعتیاد و اختلافات شدید خانوادگی ممکن است آنچنان موجب ناراحتی کودکان شود که نتوانند در امر تحصیل تمرکز حواس پیدا کنند و درسهای درک نشده به صورت باری سنگین درآیند. نگرش پدر و مادر نسبت به مدرسه و آینده زندگی در نگرش کودک به تحصیل تأثیر بسزایی دارد. والدینی که درس را کاری بیهوده و اتلاف وقت تلقی میکنند ممکن است در فرزندانشان نیز همین نوع داوری پدید آید و در نتیجه برای آموختن و پیشرفتهای درسی هیچ کوششی بهکار نبرند (همان: ۱۱۷).
۳٫کودکآزاری: کودکآزاری و بیتوجهی میتواند شکلهای بسیار متفاوتی داشته باشد. از داد و فریادی که موجب هراس کودک میشود تا رفتارهای خشنی چون ضرب و شتم و سوء استفاده جنسی، انواع کودکآزادی محسوب میشوند.
کودکان آزاردیده علاوه بر اینکه در برقراری ارتباط با همسالان و معلمان خود مشکل دارند، در یادگیری هم با مشکلات جدی روبرو میشوند. انگیزههای اندک تحصیلی، فقدان انگیزش گفتاری، نداشتن رغبت به آموختن و عدم تشخیص نقاط قوت و پیشرفتهای آنان توسط والدین، همه عواملی هستند که جلوی پیشرفت تحصیلی را میگیرند. زندگی در دنیایی که قابل پیشبینی نیست بر اضطرابها میافزاید و در قابلیتها و شایستگیهای فرد تردید ایجاد میکند، همین مسأله مانعی در برابر فراگیری و رشد عقلانی میشود. کودکان آزاردیده زمانی که وارد مدرسه میشوند با مشکلات زیادی مواجه میشوند. بیشتر آن ها در به پایان رساندن تکالیف مدرسه مشکل دارند، نوآوری و خلاقیت ندارند، عاری از تمرکز هستند، بیش از حد به معلمان خود وابسته هستند و از خود رفتارهای پرخاشگرایانه یا انزواجویانه نشان میدهند.
احتمال دارد که این کودکان تن به فعالیتهای مدرسه ندهند و بیشتر از همسالان آزار ندیده خود از مدرسه اخراج شوند. شاید مشکلات رفتاری آنها تا حدی جدی باشد که ارجاع آنها به روانشناس تربیتی ضرورت یابد. مشکلات حضور این کودکان در مدرسه امری رایج است و میتوان با ارجاع کودک به یکی از مسئولان رفاه آموزشی مدرسه این مشکل را برطرف نمود (اتکینسون و هورنبی، ۱۳۸۸: ۲۷۵).
۴٫فشار روانی پسآسیبی: این اختلال در پی یک حادثه تنشزای روانی که خارج از قلمروی طبیعی تجربیات انسان است، ایجاد میشود. بلایای طبیعی، جنگ، تصادفهای شدید، ضرب و شتم جسمانی یا خشونت شدید و نیز وقایعی چون سوء استفاده جنسی و جسمی در حد افراطی از وقایع آسیبزنندهای هستند که میتوانند منجر به این اختلال شوند. احتمال دارد این اختلال پس از بیماریهای خطرناک و مشکلات پزشکی حاد نیز ایجاد شود. اثر حادثه بر کودکان میتواند چنان شدید باشد که بر تمامی جوانب زندگی و از جمله تکالیف درسی آنها تأثیر بگذارد. به احتمال زیاد پیشرفت تحصیلی کودکان از فشارهای روانی آسیبزا تأثیر نامطلوب میپذیرد.
البته اگر کودکان تحت حمایت اجتماعی قرار گیرند و به آن ها فرصتی بدهند تا از تجربیات خود بگویند، میتوان از بروز این مشکل جلوگیری کرد. به علاوه اگر این وضعیت در زمانهای مهمی مانند امتحانات خاص برای دریافت گواهینامه تحصیلات دبیرستانی رخ رهد میتواند پیامدهای بلندمدتی داشته باشد. ممکن است لازم باشد که برخی از کودکان برای بهبودی مدتی به مدرسه نروند و نیز احتمال دارد که برخی دیگر چنان مضطرب باشند که از رفتن به مدرسه طفره روند.
باید آن ها را تشویق کرد که هر چه سریعتر به مدرسه برگردند، وگرنه این وضعیت ممکن است به مشکلات ریشهدارتری چون گریز از مدرسه بیانجامد که به راحتی حل نمیشوند. ممکن است که حادثه تمام فکر کودکان را به خود مشغول کند، به حدی که دیگر انگیزه یا تمرکز لازم را برای انجام تکالیف درسی خود نداشته باشند. علاوه بر این، آشفتهخوابیهای مداوم میتواند آنها را خسته کند و بر شدت عدم تمرکز آنها بیافزاید (همان: ۲۹۰).
۲-۳-۳- عوامل درونی و بیرونی عملکرد تحصیلی
عوامل مؤثر بر عملکرد تحصیلی را میتوان به دو دسته عوامل درونی و بیرونی تقسیم کرد. گاما[۶۵] و همکارانش (۱۹۸۶) عوامل شکست یا افت تحصیلی را شامل شرایط اقتصادی، روانی- اجتماعی و مسائل خانوادگی میدانند. ویلیس[۶۶](۱۹۸۶) معتقد است عواملی نظیر ساختار خانوادگی، فقر و مسائل اقتصادی، نژاد و قومیت، زبان و محل سکونت و جنسیت ارتباط نزدیکی با شکست تحصیلی دانشآموزان دارند.
نوجوانان در این مرحله از رشد بطور اجتناب ناپذیری تحت تأثیر دوستان و همسالان خود قرار میگیرند. مطالعات پژوهشی نشان میدهد که همسالان تأثیر قابل ملاحظهای بر روی عملکرد تحصیلی دوستان خود دارند (هلینان و ویلیامز[۶۷]،۱۹۹۰: ۱۲۸، پیرسون و نیوکامب[۶۸]،۲۰۰۰: ۵۷۰) به عبارت دیگر وابستگی به دوستان و یا بالعکس طرد شدن از طرف همسالان میتواند عملکرد تحصیلی در مدرسه را تحتالشعاع قرار داده و یک عامل پیشبین برای عملکرد تحصیل باشد.
بررسی منابع متعدد مطالعاتی نشان میدهد که مهمترین عامل بیرونی مؤثر بر شکست تحصیلی، عامل اقتصادی- اجتماعی است. محرومیت خانواده و فقر اقتصادی آن ها به ویژه در مناطق حاشیه شهری و مهاجرنشین و مناطق دور افتاده روستایی بالاترین درجه تأثیرگذاری را بر شکست تحصیلی دانشآموزان داشته است. همچنین عواملی چون محرومیتهای فرهنگی ناشی از ارزشهای سنتی و رسوم کهنه دست و پاگیر به ویژه در مورد ترک تحصیل دختران، فقر سواد فرهنگی و اجتماعی و عدم ارزشگذاری برای علم، شکاف فرهنگی، رسیدگی ضعیف والدین در شکست تحصیلی بسیار تأثیر گذارند.
در ایران به ویژه در مناطق محروم حاشیهای، مناطق محروم روستایی عواملی چون فقر محیطی، تفاوتها و نابرابریهای امکانات به نسبت مناطق شهری مرفه، سوء تغذیه، عده زیاد افراد خانوار، کار کردن دانشآموز به سبب فقر اقتصادی و در نتیجه ناتمام گذاشتن تحصیلات حتی دوره ابتدایی از عمده موارد مؤثر بر عملکرد تحصیلی هستند (سلسبیلی و قاسمی، ۱۳۸۴ : ۳۸).
چشماندازی که ویلسون مطرح میکند در این مطالعه مورد استفاده قرار گرفته است: همجوارانی که سطوح بالایی از فقر، بیکاری و مشکلات دیگر را دارند، برنامهریزی کارآمد، موفقیت تحصیلی و رفتارهای شایسته را در جوانان بوجود نمیآورند. علاوه بر این تعدادی از قومنگاران میگویند که محلات فقیر جوی دارند که موفقیت تحصیلی را تضعیف میکنند (سهرابی و جندقی، ۱۳۸۴ :۱۵۳).
ساز و کارهای تئوریکی چندی، رابطه چگونگی محل زندگی با نتایج تحصیلی افراد را به هم ربط میدهند و در حالی که برخی نویسندگان بر اهمیت نقش ساختارهای محلی یا بر قدرت نهادهای معاشرتی اشاره کردهاند، سه چشمانداز تئوریکی توجه دانشمندان را به خود جلب نمودهاند. شاید مهمترین این سه مدل چشمانداز جامعهپذیری جمعی باشد که فرض را بر این میگذارد که هنجارها، ارزشها، آرمانها و بالاخره رفتارهای جوان از طریق تعامل با بزرگسالانی که در همسایگی او هستند شکل میگیرد.
از این منظر دوستان محل زندگی مدلهای رفتاری مهمی برای جوان هستند و جوانانی که در محیطهایی زندگی میکنند که در آن شکست تحصیلی، بیکاری، فقر، بیثباتی خانوادگی باشد، خود به خود میلی به اتمام تحصیل و بدست آوردن شغل ندارند. شاید موثرترین جمله در رابطه با چشمانداز جامعهپذیری از ویلسون باشد که میگوید همجوارانی که سطوح بالایی از فقر، بیکاری و مشکلات دیگر را دارند برنامهریزی کارآمد، موفقیت تحصیلی و رفتارهای شایسته را در جوانان بوجود نمیآورند. او میگوید: همسایگانی که شأن اجتماعی بالایی دارند این ادراک را زنده میکنند که تحصیل هدفمند است، کار کردن رفاه به دنبال دارد و وجود ثبات برای خانواده نه یک استثناء بلکه یک هنجار است.
وجود همسایگانی با شأن اجتماعی بالا محیطی را ایجاد میکند که در آن موفقیت در تحصیل هنجاری و نهادینه میشود. علاوه بر این، تعدادی از قومنگاران میگویند که محلات فقیر جوی دارند که موفقیت تحصیلی را تضعیف میکند. (همان)
چشمانداز سرمایه اجتماعی، چشمانداز قبلی را کامل میکند اما تأثیر آن بیشتر بر شبکههای اجتماعی و جریان اطلاعات و منابع در این شبکههاست. از منظر رویکرد سرمایه اجتماعی موفقیت تحصیلی به مقدار زیاد به این بستگی دارد که جوان بتواند با نهادهای محلی ارتباط داشته و در شبکههای اجتماعی مشارکت داشته باشد، اما این سرمایه اجتماعی برای جوانانی مفید است که با همسایگان مفید در رابطه باشند و جوانان بخواهند به شبکههایی دسترسی داشته باشند که از آن ها افرادی با شأن اجتماعی بالا منابع و اطلاعات تحصیلی سودمند را برایشان فراهم سازند. برعکس شبکههای اجتماعی جوانانی که در مناطق محروم زندگی میکنند منابع کوچکتر ضعیف و درارای افراد کمتری به عنوان منابع آموزشی هستند. سرانجام چشمانداز کنترل اجتماعی میگوید که جوانان مناطق محروم از این نظر در خطر شکست تحصیلی و مشکلات دیگر هستند که این مناطق بر فعالیت جوانان کنترلی ندارند (سهرابی، جندقی،۱۳۸۴ :۱۵۳).
ادبیات موضوع حکایت از آن دارد که رابطه بین نابرابری اقتصادی و اجتماعی با آموزش رسمی بیشتر دارای یک سبقه دیرینه تجربی است تا تئوریک. بدین معنی که عمده کارهای انجام شده و مباحث منتشر نشده ناظر بر تحقیقات وسیع میدانی یا تجربی است که به ارتباط بین نابرابری با آموزش پرداختهاند که البته در کنار نابرابری اقتصادی- اجتماعی، انواع دیگری از نابرابریها مانند نابرابری جنسی، قومی و نژادی نیز بعضاً مورد توجه بوده است.
باید در نظر داشت که شکست یا افت تحصیلی نتایج اقتصادی و اجتماعی فراوانی با خود به همراه دارد. طبق دفتر آمار آمریکا، در سال ۲۰۰۸، ۴۷ درصد کسانی که درآمد کم داشتهاند، دوران متوسطه را در دبیرستان طی نکردهاند (دی ماریا[۶۹]،۲۰۱۰). این نکته قابل توجه است که “کودکان فقیر امروز، بزرگسالان فقیر فردا هستند” (لینچر[۷۰]،۱۹۹۷). جوانانی که قبل از موعد مدرسه را ترک میکنند، آینده شغلی مبهمی داشته و احتمال این که به راههای خلاف کشیده شوند، بیشتر است.
۲-۴۳-پیشینه پژوهش
پژوهشگر با بررسیهای که انجام داد به پژوهشی مرتبط با موضوع پژوهش برخورد ننمود بیشتر پژوهشها در زمینه تأثیر نمایش خلاق بر مشکلات رفتاری کودکان بود. با وجود نبود پژوهشهای مناسب پژوهشگر در این قسمت پژوهشهای که شاید مرتبط با موضوع این پژوهش باشد ارائه میدهد:
۲-۴-۱-پژوهشهای داخلی:
-یاری (۱۳۹۲) بررسی تأثیر روش آموزش مبتنی بر نمایش خلاق بر کاهش مشکل رفتار پرخاشگری دانشآموزان پسر مقطع پنجم ابتدایی.
معلمان و والدین گزارش کردند که روش آموزشی مبتنی بر نمایش خلاق نشانههای پرخاشگری را در کودکان کاهش میدهد. ۱-روش آموزش مبتنی بر نمایش خلاق بر کاهش میزان رفتار پرخاشگری جسمانی دانشآموزان در سطح ( sig=0/00 ) مؤثر است. ۲- روش آموزش مبتنی بر نمایش خلاق بر کاهش میزان رفتار پرخاشگری رابطهای دانشآموزان در سطح ( sig=0/00 ) مؤثر است. ۳- روش آموزش مبتنی بر نمایش خلاق بر کاهش میزان رفتار پرخاشگری واکنشی کلامی- پیش فعالی دانشآموزان در سطح (sig=0/001) مؤثر است. نتیجهگیری: این نتایج قابلیت کاربرد نمایش خلاق و ساختار آن را در آموزش کودکان و حل مشکلات آن ها نشان میدهد.
-فؤادالدینی (۱۳۹۱) تأثیر نمایش درمانی مبتنی بر مهارت اجتماعی رفتار سازگارانه دختران کمتوان ذهنی با هوشبهر ۷۰-۵۵ در دامنه سنی ۳۰-۱۴ سال.
تحلیل دادهها نشان داد که نمرات رفتارهای سازگارانه قبل و بعد از مداخله اختلاف معنیداری داشته و تغییرات مثبت بودهاند. (۰۰۲/۰ = P) نتیجهگیری: نمایش درمانی در نمونه مورد مطالعه موجب بهبود رفتار سازگارانه آنان گردید.
-جعفری (۱۳۹۱). تأثیر نمایش خلاق بر میزان مهارتهای اجتماعی کودکان.
نتایج پژوهش نشان داد که کارگاه نمایش خلاق بر تقویت مهارتهای اجتماعی کودکان ( سازههای همدلی، جرأتورزی و کارگروهی) تأثیر مثبت دارد. همچنین نتایج به دست آمده نشان داد: کارگاه نمایش خلاق بر مهارتهای همدلی و جرأتورزی کودکان دختر و پسر تأثیر متفاوت داشته، ولی تفاوت مشاهده شده بر مهارت کارگروهی آنان معنادار نیست.
-مرادی مخلص (۱۳۸۹). انتقال مفاهیم رایانهای به روش تئاتر خلاق در محیطهای یادگیری تلفیقی.
نتایج حاکی از تأثیر روش تئاتر خلاق بر انتقال یادگیری مفاهیم رایانهای در گروه آزمایش نسبت به گروه گواه بود.
-عابدی (۱۳۸۷). بررسی اثر بخشی هنردرمانی خلاق با رویکرد روایتی-شناختی بر مشکلات درونیسازی شده و خودکارآمدی.
برنامه هنردرمانی خلاق در طول ۱۰ جلسهی ۹۰ تا ۱۲۰ دقیقهای، هفتهای یک جلسه بر روی گروه آزمایش اجرا گردید. در طی این مدت گروه گواه برنامه عادی خود را دنبال مینمود. بلافاصله پس از اجرای برنامه آموزشی، مجدداَ هر دو آزمون بر روی هر دو گروه اجرا گردید. همچنین برای ارزیابی میزان عملکرد آزمودنیها پس از گذشت یک ماه از اتمام آموزش، هردو گروه دوباره مورد ارزیابی قرار گرفتند. فرضیههای این پژوهش با بهره گرفتن از تحلیل اندازههای تکراری، مورد بررسی قرار گرفتند.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 01:06:00 ب.ظ ]