گاردنر با این اعتقاد که استدلال،هوش،منطق و دانش معنای یکسان ندارند، دیدگاهی نو از هوش ارائه کرد. از نظر گاردنر هوش عبارت است از ” استعداد حل کردن مسائل یا تولید محصولاتی که در یک یا چند فرهنگ با ارزش شمرده میشوند” ( پاشا شریفی،۱۵،۱۳۸۴).
گاردنر هفت نوع هوش را در قالب نخستین پردازش از نظریه هوش چندگانه به شرح زیر ارائه کرد :
هوش زبانی یا زبان شناختی :
در واقع بخشی از همان چیزی است که میان عامه مردم هم بعنوان هوش پذیرفته شده است . داشتن اطلاعات عمومی زیاد، توانایی سخنوری و زبان بازی، توانایی خوب نوشتن و خود خواندن، روی هم رفته کسی که بتواند از زبان به بهترین نحو استفاده کند این نوع هوش از جمله در میان شاعران، وکلا، روزنامه نگاران، و رمان نویسان مشهود است ( مهر محمدی،۱۵،۱۳۸۵).
هوش منطقی ریاضی :
این نوع هوش در علمای منطق، دانشمندان علوم تجربی، و ریاضیدانان نمود دارد این نوع هوش هم از آن نوع هوش هایی است که در تستهای معمولی هوش سنجیده می شود و در مدرسه و دانشگاه کاربرد زیادی دارد ( مهرمحمدی،۱۳۸۵،۱۵).
هوش موسیقیایی یا ریتمیک :
این نوع هوش در موسیقیدانان و نوازندگان بر جسته است کسانی که به زیر و بم آهنگها، ریتم و تن صداها و نغمه ها حساس هستند از این هوش بر خوردارند(صدیقیان کاشی،۲۰،۱۳۸۸).
هوش فضایی یا تصویری :
هوش تصویری یا فضایی یعنی توانایی تجسم تقریباً هر چیزی حتی تجسم فکرها نوع هوش در نقاشان، معماران، شطرنج بازان، خلبانان، دریانوردان و جراحان نمود دارد ( مهرمحمدی،۱۳۸۵،۱۵).
هوش حرکتی جنبشی :
این هوش استعداد کنترل حرکات بدن و دستکاری ماهرانه اشیاء می باشد این نوع هوش در ورزشکاران، هنرپیشگان و جراحان مشهود است( مهرمحمدی،۱۳۸۵،۱۵).
هوش میان فردی :
هوش میان فردی، توانایی ارتباط برقرار کردن و خوب ارتباط بر قرار کردن و خوب درک کردن دیگران است این نوع هوش در معلمان، درمانگران، فروشندگان و سیاستمداران برجسته است( مهرمحمدی، ۱۳۸۵، ۱۵).
هوش درون فردی :
ناظر بر شناخت دقیق فرد از خویشتن (علایق، تمایلات، ضعف ها، قوت ها و دلمشغولی ها) است و فرد برخوردار از این هوش اصطلاحاً دارای قدرت برقراری ارتباط با خویشتن است هوش درون فردی یعنی هوش درک کردن خود و استفاده از خود شناسی برای انتخاب هدف های زندگی ( مهرمحمدی،۱۳۸۵، ۱۵).
گاردنر تصریح کرده است که این فهرست در برگیرنده انواع ممکن هوش انسانی نیست و در اثر مطلاعات بعدی ودستیابی به شواهد جدید موفق به شناسایی انواع دیگر هوش شده است که عبارتند از :
هوش معنوی
هوش طبیعت گرایانه
هوش وجود گرایانه
نتیجه تصویری برای موضوع هوش
طی یک قرن گذشته، تحقیقات بیشتر به بررسی ماهیت هوش و تاثیر آن بر رفتار و عملکرد افراد پرداخته اند. به طور کلی حجم عمده تحقیقات متمرکز بر هوش علمی که به عنوان هوش عمومی شناخته میشود و ارتباط آن با موفقیت فردی بوده است. پژوهشگرانی نظیر استرنبرگ (۱۹۸۸-۱۹۷۷) و گاردنر (۱۹۸۳-۱۹۹۳) بیان کردند که هوش یک سازه چند بعدی است که فراتر از توانایی حل مساله است . رویکردهای جدید در ادبیات هوش با معرفی هوش فرهنگی، هوش اجتماعی و هوش هیجانی و مفهوم جدید هوش فرهنگی که توسط ارلی و آنگ معرفی شد، آغاز گشته است قبل از پرداختن به هوش فرهنگی نیاز است که مفاهیم هوش اجتماعی و هوش هیجانی را تعریف نمود، زیرا این مفاهیم به هوش فرهنگی بسیار نزدیک بوده اما در عین حال متمایز از آن هستند.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
۲-۴- هوش فرهنگی
توجه به شکل های چندگانه هوش تا حدی به علت مشاهدات مستقیم از این بود کو هوش سنتی IQ به تنهایی موفقیت در زندگی را توضیح نمیدهد. تحقیقات بر روی دیگر جنبه های هوش شامل مطالعه روی هوش هیجانی (سالوی و مایر ۱۹۹۰)، هوش اجتماعی (کانترو کیلستروم ۱۹۸۵)، و هوش بین فردی (گاردنر ۱۹۹۳) است که هر یک در مراحل مختلفی از تحقیق و توسعه مفهومی و توضیحی قرار داشتند. مفهوم هوش فرهنگی به عنوان توسعه ی نظری این رویکرد ها تلقی می شود (ارلی و آنگ ۲۰۰۳). البته هوش فرهنگی اگر چه با این نظریات ارتباط دارد اما از آنها مجزا است . طی چندین سال مطلاعاتی به این نکته اشاره کرده اند که برخی افراد ویژگی های خاصی دارند که به آنها امکان می دهد در ارتباطات و تعاملات بین فرهنگی موفق باشند. این تلاش ها به تعریف نوع جدیدی از خوش یعنی هوش فرهنگی منجر شد( توماس و دیگران،۱۲۴،۲۰۰۸).
تصویر توضیحی برای هوش هیجانی
هوش فرهنگی یک تئوری در مدیریت و روان شناسی سازمانی است، و فرض می کند که فهم تاثیر پیش زمینه ی فرهنگی یک فرد بر رفتارهای وی برای کسب و کار موفق و اندازه گیری توانایی فرد برای تعامل موفق در هر محیط یا زمینه اجتماعی ضروری است. این تئوری نخست توسط سون انگ وکریستوفر ارلی در کتاب ” هوش فرهنگی : تعاملات افراد در فرهنگ ها ” بیان شد. این کتاب در سال ۲۰۰۳ توسط دانشگاه استنفورد چاپ شد. سون انگ در سنگاپور مرکز هوش فرهنگی و رهبری را ایجاد کرد. هوش فرهنگی با مقیاسی همانند مقیاس اندازه گیری هوش افراد اندازه گیری میشود. افراد دارای هوش فرهنگی بالاتر نسبت به افراد دارای هوش فرهنگی پایین تر در توانایی برای تعامل در هر محیطی موفق هستند. ( میشل ناتن،۲۰۱۰،۱۵). تحقیقات در زمینه هوش فرهنگی بیشتر بر تطبیق مهاجران با مشاغل خارج از کشور، تصمیم گیری و عملکرد شغلی متخصصان خارجی و اثر بخشی تیم های چند ملیتی متمرکز بوده است . ( کارانزا واگری،۳۵۴،۲۰۱۰ ).
انسان شناسان و جامعه شناسان پیشنهاد کردند که تحلیل ها باید بر روی عملکردهای فرهنگی متمرکز بوده و ماهیت پویای فرهنگی را در نظر بگیرند ( رکویتز[۳۲]،۲۰۰۲). در این زمینه چهار چوب هوش فرهنگی توسط گروهی از پژوهشگران ارائه شد ( ارلی و اِنگ۲۰۰۳؛ اِنگ[۳۳] و ارلی ۲۰۰۶؛ توماس و اینکسن[۳۴]۲۰۰۴ ). بنابراین طبق تعریف ارلی (۲۰۰۲) هوش فرهنگی سطح فردی به “توانایی یک فرد برای انطباق اثر بخش با زمینه- های فر هنگی جدید ” اشاره دارد. یادگیری افراد درباره خود، درک رفتارهای خود و دیگران در یک محیط بین فرهنگی موثر است.
هوش فرهنگی شکلی از هوش است که کارکرد تعامل انگیزش و توانایی های شناختی و ذهنی بین فردی، با زمینه ی محیطی خاص است که افراد در آن قرار گرفته اند. هوش فرهنگی متمایز از هوش عمومی (g) و دیگر شکل های هوش چندگانه است که ماهیت موقعیتی خود را دارد. افراد دارای هوش فرهنگی بالا توانایی تعامل موثر در هر حوزه ی فرهنگی را دارند؛ لذا انتظار می رود که این افراد توانایی ایجاد و حفظ ارتباطات کاری با افرادی از فرهنگی های متفاوت، عملکرد موثر در مشاغل چند ملیتی، سازگاری موفق با وظایف برون مرزی، و کارکرد موثر در مشاغل دارای ارتباطات و مسئولیت های بین المللی را داشته باشند. ( مودی،۲۰۰۷،۱۶).
هوش فرهنگی به معنای کسب مهارت و انعطاف پذیری در فهم فرهنگهای دیگر، یادگیری فرهنگی بیشتر از طریق تعاملات مستمر، شکل دهی مجدد و تدیجی تفکر برای اظهار همدردی بیشتر و ارائه رفتاری مناسب تر و پخته تر در تعامل با اهالی سایر فرهنگ هاست . مدیری که از هوش فرهنگی بالایی برخوردار است با کمک تجربه های خود رفتاری را از خود بروز می دهد که دقیقاً مناسب با شرایط موجود می باشد. یکی از صاحبنظران این توانایی را “ماتریس ذهنی مدیران” مینامد (صدیقیان کاشی،۱۸،۱۳۸۹).
ارلی و اِنگ (۲۰۰۳) هوش فرهنگی را به این صورت تعریف کردند: توانایی یک فرد برای تطبیق موثر با زمینه های فرهنگی جدید. (بنینگ،۲۰۱۰،۲۰)، که در نتیجه نشان دهنده شکلی از هوش است که به رفتارهای انطباقی هوشمندانه با ارزش ها و باورهای فرهنگی یک جامعه خاص منجر می شود ( کلاین،۲۰۱۰،۵۳). توانایی تعامل موثر با فرهنگ های گوناگون به عنوان هوش فرهنگی شناخته می شود . ( کراون ۲۰۰۸). توماس و اینکسن (۲۰۰۴) هوش فرهنگی را این گونه تعریف کردند: یک قابلیت چند وجهی شامل دانش فرهنگی، تمرین تمرکز حواس، و مجموعه ای از مهارت های رفتاری. به طور خاص تر، ارلی و موساکوفسکی (۲۰۰۵) هوش فرهنگی را به این صورت تعریف کردند: توانایی به ظاهر طبیعی رسیدن یک فرد غریبه برای تفسیر حرکات و اشارات یک فرد ناآشنا به همان نحو که هم وطنان فرد انجام می دهند. (بنینگ،۲۰۱۰،۲۰).
” توماس” ( ۲۰۰۶) هوش فرهنگی را قابلیتی میداند که به افراد اجازه می دهد در تعداد زیادی از فرهنگهای گوناگون درک و عملکرد مناسبی داشته باشند. “اِنگ” و “ارلی ” (۲۰۰۶) بیان می کنند که هوش فرهنگی یک ساخت فرهنگی آزاد است که در شرایط فرهنگی خاص به کار می آید . در تعاریف ارائه شده توسط “آنگ”، “ون داین”[۳۵]، “کوه” (۲۰۰۶)، “ارلی” و آنگ(۲۰۰۳) هوش فرهنگی توانایی یک فرد برای تطبیق با موقعیت های فرهنگی مختلف و انطباق موثر با زمینه های فرهنگی متفاوت می باشد. هوش فرهنگی فهم و درک در تعاملات بین فرهنگی را افزایش می دهد. “پیترسون”[۳۶](۲۰۰۴) بیان می کند که هوش فرهنگی توانایی برای شرکت در مجموعه ای از رفتارها با بهره گرفتن از مهارت ها است ( به عنوان مثال، زبان یا مهارت های میان فردی) و خصوصیات ( به عنوان مثال، تحمل برای ابهام، انعطاف پذیری) که مناسب با ارزش های فرهنگی و نگرش مردمی با آنها تعامل داریم تنظیم شده است . ( کراون،۳۹۲،۲۰۰۸).
یکی از مهم ترین مشخصه های هوش فرهنگی عادت به تعویق انداختن قضاوت تا زمانی است که اطلاعات کافی در دسترس باشند. از آنجا که اغلب فرض می شود هوش با توانایی تشخیص اطلاعات برای اتخاذ تصمیمات صحیح و سرعت ارائه قضاوت های صحیح رابطه دارد، به نظر می رسد که هوش فرهنگی به ویژه در موقعیت هایی که دارای ناهنگونی فرهنگی هستند مفید باشد ( النکف و مانف،۳۶۰،۲۰۰۹). تریاندیس ۲۰۰۶ بیان می کند که یک توانایی مهم برای فرد هوشمند فرهنگی، توانایی به تعویق انداختن قضاوت تا زمانی است که اطلاعات لازم برای یک قضاوت صحیح به دست آیند . توانایی قضاوت صحیح در تعاملات بین فرهنگی نیاز به توجه دقیق به موقعیت حاضر دارد. ( داگر،۱۳۸،۲۰۱۰). به گفته تریاندیس برای اینکه فرد از نظر فرهنگی هوشمند باشد باید بداند که چگونه قضاوت درباره یک وضعیت را تا زمانی که نشانه های متعدد بتواند ارزیابی شود به تعویق اندازد و همچنین دانش به دست آورده از موقعیت را یکپارچه ساخته و درک کند . تصور می شود که افرادی با هوش فرهنگی بالاتر دارای تسلط قوی و حس ابراز عاطفی و حضور فیزیکی هستند. پژوهشگران هوش فرهنگی به دنبال درک این مطلب هستند که چرا بعضی از افراد در سازگار شدن با زمینه های جدید فرهنگی موثرتر از دیگران عمل می کنند . ( کراون،۳۹۲،۲۰۰۸).
طبق تعریف ارلی و انگ (۲۰۰۳) هوش فرهنگی به توانایی فرد برای این موارد اشاره دارد:
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
تطبیق موثر با زمینه های فرهنگی جدید
ارائه واکنش های مناسب به فرهنگ جدید زمانی که بیشتر علائم و رفتارها ناآشنا هستند و
تطبیق سریع و نظام مند با این فرهنگ جدید .
تئوری هوش فرهنگی اردلیو انگ مبتنی بر سه سطح است : هوش فرهنگی شناختی( جهت )، هوش فرهنگی انگیزشی( انطباق )، هوش فرهنگی رفتاری ( انتقاد ). به عقیده ارلی و آنگ (۲۰۰۳ ) هوش فرهنگی نشان دهنده ی مفهوم خود است و سازگاری با محیط های فرهنگی جدید را هدایت کرده و انگیزه مند می- کند. مبنای انگیزشی هوش فرهنگی این گونه تعریف می شود :” سطحی که در آن افراد درباره توانایی خود برای تعاملات بین فرهنگی مطمئن بوده و حوزه ای که نسبت به این تعاملات رضایت درونی دارند( بنینگ،۲۰،۲۰۱۰).
“همپدن ترنر”[۳۷] و “تراپنارس”[۳۸] ( ۲۰۰۶) فرد هوشمند از نظر فرهنگی را به عنوان فردی تعریف کردند که سه ویژگی اساسی را داراست : توانایی هم افزایی ارزش های مختلف از فرهنگ های متفاوت، توانایی رفتار با ارزش های مخالف به عنوان مکمل نه متناقض، و توانایی درک حضور ارزش های غالب و نهفته درون یک فرهنگ.
اِنگ و ارلی (۲۰۰۶) بیان کردند که هوش فرهنگی شامل چهار فعالیت فکری است که به ترتیب زمانی مرتب می شوند : مشاهده رفتارها در یک فرهنگ متفاوت ارائه دلایلی برای این رفتارها، در نظر گرفتن پیامدهای عاطفی و پیوستگی های ناشی از این رفتارها، و انتقال دانش و آگاهی جدید به دست آمده به رفتارها و موقعیت های دیگر. توماس (۲۰۰۶) سه مولفه ی کلیدی از هوش فرهنگی را بیان می کند: آگاهی از فرهنگ و تعاملات بین فرهنگی، تمرکز حواس، که مستلزم آگاهی از محیط فرهنگی جدید است، و توانایی ارائه ی رفتارهای مناسب در محیط های فرهنگی جدید (داگر،۱۳۸،۲۰۱۰ ص ).
هوش فرهنگی علاوه بر توانایی شامل آگاهی از خود،فرهنگ خود، فرهنگ های دیگر، و مهارت هایی چون مهارت های ادراکی و ارتباطی می شود(توماس و دیگران ۲۰۰۸). سازه های مرتبط از ارتباطات بین فرهنگی و ادبیات روانشاسی مشاوره عبارتند از: حساسیت بین فرهنگی (دانش و احترام گذاشتن به تفاوت های فرهنگی و مهارت های لازم برای ارتباط برقرارکردن بین این تفاوت ها)، جهت گیری تنوع جهانی (پذیرش شباهت ها و تفاوت های فرهنگی که به صورت شناختی، عاطفی و رفتاری نمودار می شود) قابلیت فرهنگی دانش، مهارت ها، و آگاهی یا نگرش لازم در یک جامعه ی چند فرهنگی )، شخصیت چند فرهنگی (تطبیق با یک جامعه ی چند فرهنگی به جای صرفاً یک فرهنگ خاص )یا ویژگی های لازم برای اثر بخشی بین فرهنگی، و شخصیت بین فرهنگی (درک اشتراکات و تفاوت های بین فرهنگ ها ) (گوین،۵،۲۰۱۰ ).
۲-۵- اجزای سه گانه ی هوش فرهنگی
ارلی و موساکوفسکی(۲۰۰۴)اشاره کردند که هوش فرهنگی شامل سه جزءاست :
سر/شناختی: یادگیری مستمر درباره باورها،آداب و رسوم، و تابلو های فرهنگ خارجی،برنامه های یادگیری سازمانی ممکن است فرد را برای هر گونه وضعیت احتمالی آماده نکرده و موجب جلو گیری از اشتباهات بزرگ نشود . کاوش در معانی آداب و رسوم فر هنگ های دیگر نیز شاید بیهوده باشد زیرا افراد بومی فرهنگ ممکن است . در توضیح دادن به غریبه ها محتاط باشند یا در تحلیل فرهنگ خود توانا نباشند. فرد تازه وارد به یک فرهنگی به استراتژی های یادگیری نیاز دارد.اگر چه بیشتر افراد ورود به یک فرهنگ بیگانه را دشوار می پندارند، فرد دارای هوش فرهنگی شناختی بالا به نشانه های راهنما در درک مشترک از فرهنگ ها توجه می کند.
بدن/فیزکی: هنگام تعامل با افرادی از فرهنگ های دیگر فقط نشان دادن اینکه فرهنگ آنها را درک می کنید کافی نیست بلکه باید اعمال و حرکات شما به آنها نشان دهد که قبلاً تاحدی به فرهنگ آنها وارد شده و با آن آشنا هستید . توانایی رعایت آداب و رسوم و اشارات و حرکات در موقع سخن گفتن نشان می دهد که به فرهنگ آنها احترام می گذارید (ارلی موساکوفسکی،۱۴۱،۲۰۰۴).
قلب/احساسی /انگیزشی : تطابق با یک فرهنگی جدید مستلزم غلبه بر موانع و فشارها است. افراد تنها در صورتی می توانند بر موانع فائق آیند که به کارایی خود باور داشته باشند. اگر آنها در گذشته در مواجهه با چالش ها ثابت قدم بوده باشند اعتمد به نفس آنها رشد می یابد . اعتماد به نفس همواره در تسلط بر یک کار یا مجموعه ای از شرایط خاص ریشه دارد. فردی که به توانایی خویش برای درک افرادی از فرهنگ های ناآشنا باور ندارد معمولا در صورتی که تلاش هایش با ناکامی یا درک نشدن مواجه گردد منصرف می شود. در مقابل، فردی با انگیزه بالا در مواجهه با موانع، فشارها یا حتی شکست، مجدداً با قدرت بیشتری وارد می شود . افراد کارا برای انگیزه مند باقی ماندن، خود را به پاداش ها متکی نمی سازند. (ارلی و موساکوفسکی،۱۴۲،۲۰۰۴).
توماس و دیگران (۲۰۰۸) هوش فرهنگی را سیستمی از تعامل دانش و مهارت ها می دانند که توسط فراشناخت فرهنگی مرتبط می شوند و به افراد امکان انطباق، انتخاب، و شکل دهی جنبه های فرهنگی محیط خود را می دهد. این تعریف سازه ی هوش فرهنگی را در حوزه مفهوم سازی چند وجهی هوش قرار می دهد. لذا هوش فرهنگی نه تنها شامل انواع چند گانه دانش ( درک بدنه اطلاعات) و مهارت ها ( تسلط در کاربرد دانش )است، بلکه ابعاد شناختی و فراشناختی ( دانش و کنترل بر یادگیری و تفکر) را در بر می- گیرد( توماس و دیگران،۱۲۷،۲۰۰۸).
۲-۶- اجزای هوش فرهنگی
بر اساس تقسیم بندی مرکز مطالعات هوش فرهنگی، هوش فرهنگی به سه بخش انگیزه،دانش و رفتار فرهنگی تقسیم می شود.
توماس[۳۹](۲۰۰۵) هوش فرهنگی را در قالب سه متغیر دانش فرهنگی، مهارتهای فرهنگی و مراقبتهای فرهنگی مورد بررسی قرار می دهد.
شکل ۲-۱- اجزای هوش فرهنگی
دانش فرهنگی