اخلاق محوری. محققان مختلف (برای مثال بلیس و دیگران، ۲۰۰۷) اذعان داشته اند که بین میزان تاکید یک فرهنگ بر ارزش های اخلاقی و پای بندی متولیان و حاملان آن فرهنگ به آن ارزش ها، با میزان قدرت نرم آن فرهنگ رابطه معناداری وجود دارد؛ چه، چنین ارزش هایی بر مطلوبیت آن فرهنگ نزد جهانیان می افزاید و جاذبه آن را برای همگان افزایش می دهد.
جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.
برخورداری از ارزش های جهانی. به زعم نای (نای، ۱۳۸۷، ص ۵۲) »وقتی فرهنگ یک کشور ارزش های جهانی را شامل شود و بنیاد سیاست های آن را علایق و ارزش های مشترک جهانی تشکیل دهد، احتمال این که نتایج مطلوب تحصیل شود، افزایش می یابد.
اهمیت قدرت نرم فرهنگ به ویژه از آن روست که موجب نوعی “همانند سازی عمیق” دیگران با ارزش ها و باورهای آن می شود.
۸ـ۲٫ بعد دیپلماسی عمومی
دومین منبع قدرت نرم، که منبع تهدید نرم نیز تلقی می شود، دیپلماسی عمومی است. دیپلماسی عمومی یکی از اشکال چندگانه دیپلماسی است. انواع دیپلماسی را می توان به شرح ذیل برشمرد:
پارلمانی؛ اقتصادی؛ رسانه ای؛ سایبر؛ هسته ای؛ دفاعی؛ و عمومی.
عکس مرتبط با اقتصاد
منظور از دیپلماسی عمومی دستیابی به اهداف سیاسی از طریق کار با عموم مردم در کشورهای خارجی و با نفوذ در دیدگاه های افراد و سازمان های خارجی است. به تعبیر دیگر، دیپلماسی عمومی عبارت است از مدیریت روابط کشورها با یکدیگر، کشورهای دیگر و با بازیگران در روابط بین المللی. از این نوع دیپلماسی برای اعلام مواضع، جمع آوری اطلاعات و راضی کردن سایر بازیگران استفاده می شود.
از نظر جوزف نای (۱۳۸۷) دیپلماسی عمومی دارای سه بعد اساسی است:
ارتباطات روزانه. منظور از ارتباطات روزانه توضیح علت تصمیم گیری ها برای مجاب ساختن مخاطبان (اعم از داخلی و خارجی) است.
ارتباطات استراتژیک. در ارتباطات استراتژیک «مجموعه ای از موضوعات ساده تشریح و بسط داده می شوند. (نای، ۱۳۸۷، ۱۹۶)
گسترش روابط دامنه دار و طولانی مدت افراد کلیدی. در این بعد از طریق بورس های تحصیلی، آموزش، معاملات، سمینارها و کنفرانس های علمی و رسانه های جمعی، با گروهی از افراد کشورهای دیگر ارتباط برقرار می شود و از آن افراد برای اشاعه ی فرهنگ و سیاست های کشورهای مبدا استفاده می شود.
شواهد زیادی وجود دارد (برای نمونه ایچ و دیگران، ۲۰۰۸) که نشان می دهد غرب به ویژه آمریکا از دیپلماسی عمومی برای ارائه تصویری جذاب از خود، استفاده می کند. علاوه بر آن، از دیپلماسی عمومی برای ایجاد تغییر در سیاست ها و ترجیحات اجتماعی و سیاسی شهروندان کشورهای آماج بهره می گیرد. جوزف نای در نتیجه گیری پیرامون دیپلماسی عمومی اذعان می کند:
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
یک دیپلماسی عمومی اثربخش مانند یک خیابان دوطرفه است که علاوه بر سخن گفتن، گوش دادن را هم در برمی گیرد… قدرت نرم (به عنوان پیامد دیپلماسی عمومی) عبارت است از وادار کردن دیگران به خواستن آنچه مطلوب ما است. این امر مستلزم آن است که بدانیم چگونه پیام خود را به گوش آنان برسانیم. برای این که این کار را بتوانیم انجام دهیم، باید مخاطبان خود را بشناسیم. (نای، همان، ۱۹۹)
به باور بسیاری از صاحب نظران دیپلماسی عمومی نقش و کارکرد زیادی در شکل دهی افکار عمومی داخل و خارج کشور دارد؛ چه، “سنخ های” (تیپ های) افکار عمومی کشورها متاثر از دیپلماسی عمومی خود آن ها و سایر کشورها است. یکی از روش های پر اثر اعمال دیپلماسی عمومی، به ویژه در کشورهای خارجی، استفاده از برنامه ریزی شده از تبلیغات است.
۸ـ۳٫ بعد سیاست خارجی قدرت نرم
سومین بعد قدرت نرم سیاست خارجی است. سیاست خارجی شامل اهداف مشخص، عوامل وابسته به آن اهداف، توانایی کشور در رسیدن به یک استراتژی سودمند، اجرای استراتژی و ارزیابی و کنترل آن است. از نظر محققانی همچون راجرز (۲۰۰۶) چگونگی اعمال سیاست های یک کشور در سایر کشورها، بر قدرت نرم آن تاثیر می گذارد. برای مثال به زعم جوزف نای سیاست های یکجانبه، خودخواهانه و سلطه طلبانه آمریکا در کشورهای دیگر در دوران حکومت جمهوری خواهان آن کشور در سال های اخیر، موجب کاهش قدرت نرم آن کشور شده است. از نظر نای «سیاست های داخلی چنان که سلطه جویانه یا مزورانه باشد، می تواند در کاهش قدرت نرم موثر باشد» (نای، همان، ۵۵)
۹٫ تأثیرات جنگ نرم
همانگونه که گفته شد، جنگ نرم به اقداماتی اطلاق می گردد که دشمن در آن سعی دارد تا با اعمال یکسری روندهای برنامه ریزی شده، زمینه را برای کمرنگ جلوه دادن ارزش های جامعه هدف فراهم آورد. در این نوع از تهدیدات تلاش خواهد شد تا رویه های مقاومت گرایانه به تدریج مورد تردید و بازنگری قرار گیرند و جوامع نسبت به استمرار این رویکردها اظهار نگرانی نمایند که مبادا مورد تهاجم دشمن واقع شوند. این جریان خود یک نوع عملیات روانی است که در آن به رغم عدم استفاده از تسلیحات نظامی، کشوری می تواند کشور دیگر را با چالش ها و بحران های متعدد مواجه سازد.
جنگ نرم را می توان تحولی دانست که موجب دگرگونی در هویت فرهنگی و الگوهای رفتاری مورد قبول یک نظام سیاسی می شود. تهدید نرم نوعی سلطه کامل در ابعاد سه گانه حکومت، اقتصاد و فرهنگ است که از طریق استحاله الگوهای رفتاری ملی در این حوزه ها و جایگزینی الگوهای نظام سلطه ای، محقق می شود. با این نگرش، تمامی اقداماتی که موجب شود تا اهداف و ارزش های حیاتی یک نظام سیاسی (زیر ساخت های فکری، باورها و الگوهای رفتاری در حوزه اقتصاد، فرهنگ و سیاست) به خطر افتد، یا موجب ایجاد تغییر و دگرگونی اساسی در عوامل تعیین کننده هویت ملی یک کشور شود، تهدید نرم به شمار می آید. در تهدید نرم، بدون منازعه و لشکرکشی فیزیکی، کشور مهاجم، اراده خود را بر یک ملت تحمیل و آن را در ابعاد گوناگون با روش های نرم افزارانه اشغال می کند. (سراجی، ۱۳۸۸، ۱۵-۱۳)
تردید در مبانی فکری یک نظام سیاسی، ایجاد تشکیک در باورهای اصلی جامعه و به کارگیری الگوهای رفتاری بحرانی در جامعه را می توان از شاخص های این تهدید قلمداد کرد. نتایج به دست آمده از تهدید نرم، بنیادی، بی سر و صدا، اندیشه ای و تدریجی است. این تهدید همراه با آرامش و خالی از روش های فیزیکی و با بهره گرفتن از ابزارهایی چون رسانه های جمعی، احزاب سیاسی، تشکل های صنفی و قشری و شیوه القا و اقناع انجام می پذیرد. در حال حاضر جهانی سازی فرهنگ، مترادف با مفهوم تهدید نرم تلقی می شود.
۹ـ۱٫ تأثیر جنگ نرم بر امنیت اجتماعی
جنگ نرم از ابعاد مختلف بر امنیت اجتماعی کشورها تاثیر می گذارد. در جنگ نرم به اعتقادات، باورها و ارزش های اساسی یک جامعه، حمله می شود؛ زیرا در صورت تغییر باورهای بنیادین جامعه، قالب های تفکر و اندیشه آن دگرگون می شود و الگوهای رفتاری جدید شکل می گیرد و رفتارهای چالشی و ساختارشکنانه، جایگزین رفتارهای متعادل جامعه می گردد. تردید، دودلی، بدبینی و احساس ناکارآمدی نسبت به ساختار سیاسی نظام در جنگ نرم شکل می گیرد. جنگ نرم، عرصه عرضه ی نمادها و مناسک فرهنگی گوناگون و متعارض، رویارویی آموزه ها و باورها و تفسیرهای دینی متفاوت و متضاد و تقابل ارزش ها و رفتارها و گرایش های معنوی رنگارنگ است. جنگ نرم از طریق گوناگون و در زمینه های مختلف بر امنیت اجتماعی جوامع تاثیر می گذارد که موارد عمده آن در ادامه این نوشتار، مرور می شود.
دو رویکرد عمده در خصوص رابطه امنیت و جامعه وجود دارد:
رویکرد اول، بیشتر متعلق به مطالعات سنتی امنیت است و بر استقلال ماهوی امنیت از جامعه اصرار دارد. این رویکرد به دو دیدگاه مارکسیستی و غیر مارکسیستی تقسیم می شود که مسائل جامعه در نظریه مارکسیستی، ناشی از اختلاف طبقاتی و در دیدگاه غیرمارکسیستی، ناشی از تضاد گروه های جامعه برای کسب و حفظ قدرت است. در این رویکرد، امنیت خصوصیات زیر را دارد:
امنیت جامعه مبتنی بر ساخت عینی – مادی است؛
جبر اقتصادی و سیاسی، تعیین کننده ویژگی امنیت اجتماعی است؛
انسان، تمایلات سلطه گری دارد و سمت ها و موقعیت های اجتماعی افراد، مولد قدرت، توانایی و اقتدار هستند و امنیت جامعه مبتی بر ضوابط ساختاری اقتدار می باشد؛
امنیت جامعه با ویژگی تصاحب و بهره گیری از منابع[۲۳] بیشتر همراه است؛
کشمکش ها هم تامین کننده همبستگی و امنیت و هم موجب گسستگی و ناامنی جامعه است؛
نابرابری در توزیع منابع و منافع اقتصادی- معیشتی و سیاسی، باعث تضاد و جنگ بین گروهی می شود؛ لذا امنیت و ناامنی جامعه معلول نابرابری در توزیع منابع و منافع است؛
ناامنی اجتماعی، چارچوب های هویتی را مشخص می کند؛ زیرا هویت ها براساس جایگاه فرد در نظام تولید و تصاحب ثروت و قدرت تعریف می شود. (امنت، ۱۳۸۶: ۲۶۰)
رویکرد دوم، بر رابطه دوسویه امنیت و جامعه و تاثیر متقابل آن ها تاکید دارد و به این نکته توجه می کند که امنیت در بطن جامعه، قابل فهم است. بنابراین، بر وجود یا فقدان امنیت در بطن ارزش های جامعه متمرکز است (عبدالله خانی، ۱۳۸۳: ۲۵۹) این رویکرد تا حدی تحت تاثیر جامعه شناسانی مثل هربرت اسپنسر[۲۴]، امیل دورکیم[۲۵]، ماکس وبر[۲۶]، تالکوت پارسونز[۲۷] و دیدگاه کارکردگرایی – ساختی می باشد. در این دیدگاه، اجزای جامعه برای حفظ تعادل آن در ارتباط می باشند و مولفه هایی مانند امنیت و ارزش های جمعی در حفظ تعادل جامعه نقش دارند. امنیت در این رویکرد، دارای خصوصیات زیر است:
امنیت دارای ساخت ذهنی است؛
نظام فرهنگی، عمده ترین توانایی را برای تامین امنیت در اختیار دارد؛
بیشترین تهدیدات امنیتی در حوزه های الف: ارزش ها، نمادها، دانش و نظم هنجاری، ب: فرایند اجتماعی کردن و نظارت بر شئون اجتماع، و ج: الگوهای رفتاری و انگیزش ها می باشد؛
امنیت، پدیده ای اجتماعی و جمعی است؛
هویت سازی و جهت گیری ارزشی، پایه امنیت اجتماعی است (امانت، ۱۳۸۶: ۲۵۸)
در این رویکرد چون امنیت اجتماع، پدیده ای ارزشی است، ارزش های جمعی، زیربنای امنیت است و امنیت در پیوند ناگسستنی با ارزش های جمعی قرار دارد. زیربنای امنیت اجتماعی، ارزش های مورد پذیرش جامعه است. از این رو، تزلزل در ارزش ها و هنجارها بر وقوع ناهنجاری ها، آسیب ها، انحرافات، جرم و جنایت، اعتیاد و خودکشی به مثابه مظاهر ناامنی اجتماعی، تاثیر مستقیم دارد.
براساس رویکرد ملهم از کارکردگرایی اگر امنیت اجتماعی متاثر از ارزش های مورد پذیرش جامعه است پس می توان گفت: استحاله ارزش های جامعه، هدف جنگ نرم است و حفظ ارزش های جامعه، هدف و لازمه امنیت اجتماعی است. جنگ نرم به دنبال این است که ارزش های جامعه را مورد هجوم قرار دهد و آن ها را تضعیف نماید؛ زیرا استحاله ارزش های جمعی باعث افزایش جرم و جنایت و کاهش امنیت اجتماعی در جوامع هدف می شود. اما جامعه ای که ارزش های مورد پذیرش اعضای آن حفظ شود، شاهد کاهش انحرافات و افزایش امنیت اجتماعی خویش است. امنیت و به طبع آن، امنیت اجتماعی بر مبنای ارزش های مقبول جامعه بنا شده است و جنگ نرم موجب استحاله ارزش های جامعه می شود. البته این ارزش ها در جوامع مختلف متفاوت است. در برخی جوامع، اعتقادات دینی ارزش محسوب می شود و در برخی دیگر، سایر موضوعات دارای ارزش هستند. بنابراین، ارزش ها در ارتباط بین جنگ نرم و امنیت اجتماعی به عنوان عامل اصلی محسوب می گردد.
امنیت اجتماعی، توانایی جامعه برای حفظ ویژگی های اساسی خود در شرایط تهدیدات و تغییرات واقعی و احتمالی است. (نودنیا، ۱۳۸۲: ۶۲) تهدیداتی که متوجه امنیت اجتماعی است با عناصر ارزشی جامعه ارتباط تنگاتنگ دارد. در نتیجه، هر تهدید فردی یا گروهی نسبت به ارزش ها، مخل امنیت محسوب می شود و اجتماع را به واکنش وا می دارد. اگر در جامعه ای، ارزش های مقبول جامعه از سوی عوامل خارجی یا داخلی تهدید و مخدوش شود، امنیت اجتماعی دچار خدشه شده و جامعه با انحرافات و مشکلات بسیار مواجه خواهد شد. (محبوبی منش، ۱۳۸۱: ۱۴۲)
از آن جا که یکی از کار ویژه های بنیادین نظام، امنیت اجتماعی، مراقبت از ارزش های جامعه است، امنیت اجتماعی و ارزش های جمعی، ارتباط متقابل عمیق و پایدار دارند و تاثیر متقابل امنیت و ارزش، زمینه ساز تعادل تعاملی در سطح جامعه می شود. در این وضعیت تعاملی، هر عامل منفی و سلبی از جمله جنگ نرم که باعث خدشه در ارزش های جامعه شود، باعث تضعیف امنیت اجتماعی می شود.
یکی از مهم ترین عواملی که ارزش های جامعه را تضعیف می نماید، جنگ نرم است که از طریق تضعیف ارزش های جامعه ضمن اختلال در همبستگی جامعه، باعث تضعیف امنیت اجتماعی می شود. جنگ ارزش ها بخشی از جنگ نرم است. ارزش ها غالباً معیار سنجش خویی یا بدی پدیده ها، رفتارها، کردارها و … را برای انسان مشخص می نمایند (دیویس، ۱۳۷۳:۱۷) انسان ها به این باور گرایش دارند که ارزش های آن ها حقیقی و درست است. آن ها از ارزش های خود دفاع می کنند و اغلب می کوشند دیگران را متقاعد سازند که خوب بودن آن ها را در نظر بگیرند. ارزش ها، الهام بخش قضاوت ها، رفتارها و عواطف هستند. (تاجیک، ۱۳۸۱: ۱۴۷)
۹ـ۱ـ۱٫ سستی اعتقادات
امروزه در جهان در کنار ادیان گذشته، مکاتب و باورهای جدید و حرکت ها و جنبش های معنویت گرای نوظهور پدید آمده و روز به روز بر تعداد آن ها افزوده می شود. تاکنون کوشش هایی برای تعریف و تهدید جنبش های دینی صورت گرفته است ولی آشفتگی حاکم بر فضای ادیان و معنویت های جدید و سیالیت مصادیق عینی، نه تنها تعریف آن ها را دشوار ساخته، بلکه نام گذاری آن ها پیچیده نموده است. این که آن ها این فرقه، جنبش یا جریان اجتماعی بدانیم، دینی و معنوی یا غیردینی و نامعنوی بودن آن ها نیز مورد بحث است. مبحث نوپدیدی آن ها و تبیین مفهوم نوین نیز هنوز به فرجام نرسیده است. (Arweck, 2006:2)
در جنگ نرم، سعی طرف مهاجم برآن است تا ارزش های دینی را نزد مخاطبان به ضد ارزش تبدیل نموده و نسبت به قداست آن ها ایجاد تردید نماید. همچنین با شبیه سازی، تحریف واقعیات و تعویض جایگاه اصول و فروع، اعتقادات مخاطبان را مغشوش کند. بحران در هویت دینی موجب می شود که فرد نتواند اصول دین خود را تشخیص دهد و بر آن ها پایدار بماند. در این شرایط که ارزش ها در مخاطبان با بهره گرفتن از ابزارهای تبلیغی، استحاله می شود، اعتقادات افراد تحت تاثیر تبلیغات مهاجمان، سست می گردد.
۹ـ۱ـ۲٫ استحاله فرهنگی
فرهنگ، مجموعه نظام مند هنجارها، ارزش ها و قواعد است. ادوارد تایلر [۲۸] فرهنگ را مجموعه دانش ها، اعتقادات، هنرها، اخلاقیات، قوانین، رسوم و هرگونه توانایی و عادت می داند که به وسیله آن به عنوان عضو جامعه، کسب می شود. به نظر علی اکبر ولایتی فرهنگ مجموعه ای از سنتها، باورها، آداب و اخلاق فردی یا خانوادگی است که پایبندی ایشان بدین مفاهیم، اسباب تمایز آنها را از دیگر اقوام و قبایل مشخص خواهد کرد (ولایتی، ۱۳۸۲، ص.۳۳). مقصود جامعه شناسان از فرهنگ، جنبه هایی از جوامع بشری است که آموخته می شوند، نه آن هایی که به صورت ژنتیک به ارث می رسند. فرهنگ جامعه شامل جنبه های نامحسوس- شامل عقاید، اندیشه ها و ارزش هایی که محتوای فرهنگ می باشد- و جنبه های ملموس و محسوس- شامل اشیاء، نمادها یا فناوری که بازنمود محتوای فرهنگ می باشد- است. امکان ارتباط متقابل و همکاری بین اعضای جامعه به این دلیل به وجود می آید که آن اعضا در این عناصر فرهنگی سهیم هستند(گیدنز، ۱۳۸۸:۳۵)
فرهنگ و قدرت ارتباط نزدیکی دارند؛ زیرا منبعی که قدرت را در محدوده خاصی ایجاد می کند، بستگی زیاد به اهداف اعلامی یک فرهنگ دارد (نای، ۱۳۷۸: ۱۸۷). فرهنگ از ایدئولوژی فراتر می رود و به اساس هویت جمعی افراد جامعه مربوط می شود. خودآگاهی جمعی، زبان، قومیت، تاریخ، مذهب و دیدگاه مشترک، بنیان های فرهنگ را تشکیل می دهند. مظاهر هویت برای رسمیت یافتن، باید از اجماع و استمرار در اجتماع برخوردار باشد (بیلیس و اسمیت، ۱۳۸۸:۱۰۰۶)
با عنایت به رابطه قدرت و فرهنگ، با ایجاد جنگ نرم، امنیت ضربه می بیند؛ زیرا جنبه های محسوس و نامحسوس فرهنگی و هنجارهای ثبات بخش آن برای شهروندان فاقد ارزش می شود و شهروندان به دنبال ارزش هایی مغایر با ارزش های نظام خویش می باشند. به عبارت دیگر، وقتی لایه های بالای نظام حاکم نتواند حاکمیت ایدئولوژیک خود را بر جامعه استمرار دهد و خود را تجسم بخش منافع جامعه برای شهروندان بسازد و لایه های پایین هم آن ها را نپذیرند، در این شرایط، نظام سیاسی در ورطه سقوط قرار می گیرد. (دهقانی، ۱۳۸۴: ۴۹۲-۴۹۱)
قدرت نرم، رفتار توام با جذابیت قابل رویت، اما غیرمحسوس است؛ چون قدرت نرم فرهنگی، روی ذهنیت ها سرمایه گذاری می کند، از جذابیت برای ایجاد اشتراک در ارزش ها و خواسته ها سود می جوید. قدرت نرم زمانی اعمال می شود که یک کشور، سایر کشورها را وادار کند که چیزی را بخواهند که خود می خواهد. توانایی تاثیر بر آنچه دیگر کشورها می خواهند، با عوامل نامحسوس مانند فرهنگ، ایدئولوژی و نهادها ارتباط دارد (شیلر، ۱۳۷۷:۱۰) در جنگ نرم، دشمن تلاش می کند ارزش های مورد نظر خود را جایگزین نظام ارزشی جامعه هدف نماید.
در این جنگ با بهره گرفتن از رسانه، شیوه زندگی مهاجم به عنوان الگو از سوی مخاطبان پذیرفته شده و در بلندمدت بدون این که مخاطبان متوجه باشند، نمادهای فرهنگی مهاجمان، جایگزین ارزش های فرهنگی جامعه هدف می شود.
فرهنگ بومی در صورت پیروزی مهاجم در جنگ نرم، نقش نمادین و فلسفه وجودی خود را از دست می دهد و در نتیجه، جامعه دچار پراکندگی و گسستگی می شود؛ زیرا همبستگی و انسجام اجتماعی در گرو یگانگی فرهنگی افراد جامعه است. جنگ نرم با القائات خود، ارزش های متفاوت را فراروی اقشار مختلف جامعه قرار می دهد که این امر، گسلی ژرف را میان آن ها موجب می شود. این روند می تواند تا حدی پیش برود که تعداد قابل توجهی از اعضای جامعه را مجذوب نظام فرهنگی مجری جنگ نرم نماید. این افراد در نهایت به سوی انکار نفی هویت خود پیش می روند و چون هویت ملی، بنیان امنیت ملی را شکل می دهد، امنیت کشور هدف، مخدوش می گردد (رفیع پور، ۱۳۷۸: ۱۳۴-۱۳۳).
۹ـ۱ـ۳٫ تردید در مبانی نظام
مهاجم در جنگ نرم با تردید افکنی در مبانی یک نظام سیاسی، الگوی آن نظام را در عرصه های مختلف اجتماعی ناکارآمد می سازد (میلسن و دیگران، ۱۳۸۸:۳۷۱). در جنگ نرم فرایند دولت سازی توسط دشمن در جهت تغییر الگوی نظام سیاسی مستقر عمل کرده و الگوهای رفتاری حوزه سیاسی را متحول نموده و مبانی مشروعیت نظام مستقر را با مشکل مواجه می سازد و به تدریج از طریق فرایند مشارکت زدایی، نامشروع سازی، ناکارآمدی و ثبات زدایی نظام سیاسی، مقبولیت آن از بین رفته و شرایط برای جایگزین نظام سیاسی فراهم می گردد. جنگ نرم درصدد القای وجود بحران های هویت، مشروعیت، نفوذ و توزیع و مشارکت به مخاطبین در جامعه هدف است تا ناکارآمدی دولت هدف را در بحران زدایی نشان دهد و پس از آن، رژیم سیاسی موردنظر خود را به عنوان نظام سیاسی مطلوب به مخاطبین در جامعه هدف، القا کند.
۹ـ۱ـ۴٫ نابسامانی
بی سازمانی [۲۹] یا نابسامانی اجتماعی عبارت از نارسایی و شکست در یک نظام اجتماعی با پایگاه ها و نقش های مرتبط است. وقتی یک گروه، سازمان، اجتماع و یا جامعه خاص، نابسامان است، ساخت پایگاه ها و نقش های آن، چنان که بایسته است، سازمان یافته نیست. در چنین حالتی، اهداف جمعی و فردی اعضای آن، کمتر از یک نظام اجتماعی کارآمد، امکان تحقق دارد. (میلسن و دیگران، ۱۳۸۸: ۱۳۸)
نابسامانی، حالتی است که گسیختگی اجتماعی به صورت حاد در یک نظام اجتماعی وجود دارد. در نتیجه، مشکل اجتماعی که بر اثر نابسامانی اجتماعی غالب می شود، به دلیل نقص های تکنیکی و ابزاری موجود در نظام اجتماعی است. در چنین وضعیتی، نظام به حالتی در می آید که به واسطه نقص در رفع نیازهای کارکردی، کمتر از حد واقعی خود، کارآیی دارد. ترکیبی از اشتباه ها در ساخت هنجاری یک نظام اجتماعی که بی سازمانی اجتماعی نامیده می شود، نمایان گرد نارسایی در ارضای نیازهای کارکردی نظام است. در این صورت، یا الگوهای اجتماعی رفتار – در اثر اجتماعی شدن ناقص اعضا- از بین می رود یا تنش های شخصی که به دلیل زندگی در نظام اجتماعی به وجود می آید، به اندازه کافی توسط فرایندهای اجتماعی، مهار یا رفع نمی شود.
یکی از منابع بی سازمانی ، وجود نارسایی ها و وقفه هایی است که در کانال های ارتباطی مردم در یک نظام اجتماعی- کشور، محله یا انجمن- پدید می آید؛ مردمی که تابع رابطه متقابل الزامات اجتماعی و خواسته های فردی هستند. قطع خطوط و جریان ارتباطات، ناشی از وضعیت ساخت پایگاه، گروه ها و قشرهای اجتماعی است که نه تنها منافع و ارزش های آن ها متفاوت بلکه ناسازگار است. بی سازمانی اجتماعی در این وضعیت، تقویت می گردد؛ زیرا اگرچه مدام طبق نیازمندی ها و هنجارهای موقعیت خاص خود در جامعه زندگی می کنند، اما ممکن است دارای اهداف متقاطع باشند (میلسن و دیگران، ۱۳۸۸: ۱۴) یک کارکرد جنگ نرم این است که در کانال های ارتباطی افراد وقفه ایجاد کند. مردم که عامل اصلی وفاق و همبستگی خود را دچار اختلال می بینند، در ارتباط با هم به مشکل بر می خورند و امنیت اجتماعی آن ها دچار اخلال می شود.
۹ـ۱ـ۵٫ از خود بیگانگی